بسم اللّه الرحمن الرحيم و ايّاه نستعين

حمد ازلي خداي را سزاست كه يگانگي و يكتايي او هر صَنَم و وثَن را سراب مي‏سازد و تحيّت دائمي پيامبران الهي، به ويژه حضرت ختمي نبوّت‏صلي الله عليه و آله و سلم را بجاست كه با نشر توحيد، بساط ثنويّت و تثليث را لَفّ [1] نموده‏اند و درود بي‏كران دوده طاها و ياسين، مخصوصاً حضرت ختمي امامت(عليه‌السلام) را رواست كه با اشراق علم و عدل و گسترش سِدره تقوا، سفره كظّه[2] و طغوا را درنورديده و برخواهد چيد.

مقدم انديشوران و پيكارگران فرهنگ و جنگ را در همايش بزرگداشت شهيد والا مقام «حجة الاسلام سيد مجتبي نوّاب صفوي» و همرزمان گرامي مي‏داريم و سعي بليغ ستاد محترم يادواره و كوشش عالمانه و محقّقانه صحابه مقالت و اصحاب مقال كه با بنان و بيان در تحليل مباني جهاد، مبادي مبارزه، شرايط و موانع، نتايج مترتّب و آثار مثبت پيش‏بيني نشده را ارج نهاده و اجر همگان را از خداي سبحان مسئلت داريم. آنچه در اين پيام پيشنهادي و كوتاه مطرح مي‏شود، نكاتي است كه عنايت به آنها براي نسل سوم انقلاب اسلامي بي‏اثر نيست.

عناصر محوري هويت مردان مومن

يكم. صلابت، استواري و نفوذ ناپذيري، از عناصر محوري هويّت مردان مؤمن است. چنين رجالي با خداي خود پيمان ستبر و ناگسستني دارند: ﴿و أخذنا منهم ميثاقاً غليظاً﴾ [3] و در كيان داخلي و حفظ استقلال و استغناي همه‏جانبه، هويّتي خودكفا داشته و به خود متكي‏اند: ﴿كَزَرعٍ أخرجَ شَطأهُ فازَرَهُ فَاستغلَظ فَاسْتَوي عَلَي سُوقِه﴾ [4] و در قبال بيگانگان، حيثيّتي سازش ناپذير و دست نيافتني دارند: ﴿و لْيَجِدوا فِيكُمْ غِلظَةً﴾ [5] و پيام آيه را كه تسليم نشدن در برابر دشمن است، با تنش‏زايي ناروا اشتباه نمي‏كنند و در صحنه پيكار مدافعانه و نه مهاجرانه، نستوه و شكست ناپذيراند: ﴿إنّ اللّه يُحبُّ الذين يُقاتِلُونَ في سَبيلهِ صَفّاً كأنّهُم بُنْيَانٌ مَرْصُوص﴾ [6] و در مهر و قهر از صراط مستقيم منحرف نمي‏شوند، هرچند شناخت آن از ديدن موي باريك دقيق‏تر و پيمودن آن از رفتن بر لبه شمشير تيز دشوارتر است: «أدقّ من الشعر و أحدُّ من السّيف» [7] و غيرت ممدوح را پشتوانه معنوي عفت عمومي مي‏دانند و بي‏اعتنايي به دنيا و زرق عاطل و برق باطل او را معيار شجاعت تلقّي مي‏نمايند: «قَدرُ الرجل علي قدرِ همّتهِ و صِدقُهُ علي قَدرْ مروءته و شجاعتُه علي قدر أنَفَتهِ و عفّتهُ علي قدرِ غيرته».[8]

ويژگي هاي مردان دين باور

چنين مردانِ دين باور از آسيب نسيان زيانبار و از گزند غفلتِ خطرزا مصون‏اند: ﴿رجالٌ لا تُلهيهم تجارةٌ و لا بيعٌ عن ذكر اللّه﴾.[9] چنين نام‏آوراني كه اهل سداداند، قول سديد و متقن دارند: ﴿يا أيها الذين امنوا اتقوا اللّه وقولوا قولاً سديداً﴾ [10] و سيره صلاح و فلاح آنها سدّ محكم در برابر يأجوج استبداد و مأجوج استعمار است، زيرا تقوا كليد استواري است: «فانّ تقوي اللّه مفتاح سداد و ذخيرة معاد» [11] و دگر انديشان صلاحيت مقاومت در برابر دشمنان را ندارند: «فليس باَهْل اَنْ يُسدّ به ثغر».[12]

موازين سنجش اهميت جهاد و مبارزه

دوم. حُرمت مبارزه با هرگونه استبداد، اهميّت جهاد با هرگونه استعمار، جلالت پيكار با هرگونه استثمار، و شكوه قيام عليه هرگونه استحمار را مي‏توان با تحليل مقوّم‏هاي دروني و ارزيابي نتيجه‏هاي بيروني و سنجش نيروهاي اجرايي و مبادي فكري و اهداف قلبي متوليان آن فهميد؛ به عنوان نمونه آنچه درباره نماز و راجع به جهاد وارد شد و يا گفته آمد، مطرح مي‏شود.

عمود دين و دستور اقامه آن

نماز به عنوان عمود و ستون دين معرفي شد و چون عمود را اقامه مي‏كنند، لذا دستور ديني راجع به نماز اقامه آن است: ﴿اَقِم الصلوة لدلوك الشمس إلي غَسَق الليل و قران الفجر﴾ [13]؛ نه خواندن آن، زيرا ستون را به پا مي‏دارند؛ نه آنكه بخوانند.

خيمه دين

جهاد به عنوان خيمه دين معرفي شد[14] كه ستون، طناب و چادر بافته شده از تار و پودِ ويژه، عناصر اصلي آن را تشكيل مي‏دهند. ريشه قرآني چنين تعريف مخصوص از جهاد اين است: ﴿ولولا دفع اللّه الناس بعضهم ببعضٍ لهُدّمَتْ صوامعُ و بيعٌ و صلواتٌ و مساجدُ يُذكر فيها اسم اللّه كثيراً﴾.[15]شاهد تلخ تاريخي آن شوروي قبل از فروپاشي است.

نواب صفوي، اقامه عمود دين و خيمه آن

اگر مجاهد نستوهي چون شهيد نواب صفوي بين اِقامه عمود دين و تأمين خيمه آن، به روش معقول و مقبول جمع سالم نمود، نه چون مُفرطان يا مُفرّطان ديگر كه يا در صدد جمع بين حرب آهن و محراب نبودند و يا در محدوده جمع مكسّر گرفتار آمدند؛ نه جمع سالم. چنين مدافعي مي‏تواند نموداري از رجال مذهبي، سياسي صحنه‏هاي به يادماندني اسلام باشد، زيرا ايمان به قرآن حكيم و تولّي عترت طاهرين(عليهم‌السلام) در او به نصاب لازم رسيد و در مقام وفا، عاشق شهادت و در مرحله صفا، عبد خالص خدا بوده است.

اي بس قدح دُرْد كه كرده است دلم نوش ٭٭٭٭ دور از لب و دندان شما بي‏خبران دوش

دَرْدي كه به افسانه شنيدم همي از خلق ٭٭٭٭ از علم به عين آمده و از گوش به آغوش در عاشقي آنجا كه ورا پاي مرا سر ٭٭٭٭ در بندگي آنجا كه ورا حلقه مرا گوش[16]

نياز هميشگي انسان و اتمام حجت الهي

سوم. نياز جامعه انساني به علوم وحياني و رهبران آسماني، همگاني و هميشگي است، زيرا وسوسه ابليس از بيرون و دسيسه نفس مُسوِّله و امّاره از درون دائمي است، لذا خداي سبحان براي مردم هر زمان و اهالي هر زمين و صاحبان هر زبان، حُجّت را تمام نموده و با ارسال پيامبر يا نصب جانشين يا بَعْث و اعزام عالم عادل دين‏شناس و مكتب‏باور، نصاب احتجاج را تكميل كرده و راه هرگونه عذرخواهي را مسدود و زمينه هرگونه جهل، سهو و غفلت را از بين برده است. آياتي كه بيانگر گستره حجّت خدا به لحاظ هر زمان، هر زمين و هر زبان است، عبارت از اين است: ﴿و لقد بعثنا في كلّ اُمّةٍ رسولاً أن اعبدوا اللّه و اجتنبوا الطاغوت﴾ [17]؛ ﴿و اِن مِنْ اُمّةٍ إلاّ خلا فيها نذيرٌ﴾ [18]؛ ﴿إنّما أنت منذرٌ و لكلّ قومٍ هاد﴾ [19]؛ ﴿و ما أرسلنا من رسولٍ إلاّ بلسان قومه ليبيّن لهم﴾.[20]

تداوم فيض نبوت

در هر عصر و مصر و نسلي ضايعاتي يافت مي‏شدند كه نه تنها خود نائي از دين‏باوري بودند، بلكه ناهي ديگران هم مي‏شدند: ﴿يا حسرة علي العباد ما يأتيهم من رسولٍ إلاّ كانوا به يستهزءون﴾ [21]؛ ﴿و هم ينهون عنه و ينأون‏عنه﴾.[22] تداوم فيض نبوت و اتصال فوز رسالت و پيوستگي صحيفه‏هاي آسماني، همگي براي حفظ همان اصل محوري، يعني ضرورت دين و احتياج مُبرم جامعه بشري به رهنمود غيبي است: ﴿ثم أرسلنا رسلنا تتري كلّ ما جاء اُمّةً رسولها كذّبوه﴾ [23]؛ ﴿و لقد وصّلنا لهم القول لعلّهم يتذكّرون﴾.[24]

تهاجم نظامي مكذبان وحي

مكذّبان وحي و مستهزآن رسالت، به تسامح و تساهل بسنده نمي‏كردند، بلكه به تهاجم و تطاول نظامي مبادرت مي‏نمودند، لذا انبيا به دفاع بر مي‏خاستند: ﴿و كأيّن من نبي قاتل معه ربّيون كثير﴾.[25] در اين پيكار، پيامبران فراواني شربت شهادت نوشيدند: ﴿يقتلون النبيين بغير الحقّ﴾ [26]؛ ﴿يقتلون الأنبياء بغير حقّ﴾.[27] سالكان كوي وحي و راهيان راهِ رهبران الهي در جهاد و اجتهاد دريغ نكرده، در تجرع جام خوشگوار شهادت ناكام نمانده‏اند و به عنوان آمران به معروف، چونان اسوه‏هاي خويش جامه شهادت در بر كرده‏اند: ﴿و يقتلون الذين يأمرون بالقسط من الناس﴾.[28]

كرامت ارهاصي امام راحل (ر)

جريان فدائيان اسلام را مي‏توان حلقه ارتباطي نهضتهاي غابر و قادم دانست و شهيد نواب صفوي را كه به منزله كرامتِ ارهاصي امام راحل، امام خميني بود، عامل پيوند قيامهاي سالف و آنفْ تلقّي كرد كه چنان مجموعه‏اي به مثابه تعقيبات نمازِ مبارزاتي متقدمان، همچون شهيد آية اللّه حاج شيخ فضل اللّه نوري و شهيد آية اللّه حاج سيد حسن مدرس و... [و] به منزله اذان و اقامه نمازِ جهادي متأخّران، همچون بنيانگذار جمهوري اسلامي ايرانِ دانست: ﴿طوبي لهم و حسن ماب﴾.[29] اين پيش نياز كه خود ثمره نهضت پيشگامان روحانيت است، زمينه مساعدي براي انقلاب اسلامي بوده است:

گر چون خليل سوخته‏اي از غم جليل ٭٭٭٭ در گلستان مگرد و در آتش قرار گير

با صدق و با شهادت، رفتند مرد وار ٭٭٭٭ گر رهروي تو نيز ره آن قطار گير[30]

ماندگاري مردان نامدار ديني

چهارم.گرچه قلمرو طبيعت محكوم به فناست؛ ليكن آنچه صبغه وجه اللهي دارد، از گزند زوال مصون است. مردان نامدار ديني كه انسانهاي كامل و معصوم، قَدْر اول سپهر جمال و جلال آنان‏اند، سهم وافري از ماندگاري دارند: «العلماء باقون ما بقي الدهر».[31] آنكه كامل‏تر از ديگران است، لقب بقية اللّه در اوج معناي خود، به خويشتن اختصاص داده است و با قرائتِ ﴿بقية اللّه خير لكم﴾ [32]، به انتظار مشتاقان تجلّي ولايت و ظهور ختمي امامت(عليه‌السلام) خاتمه مي‏دهد.

صاحبان جاودانگي

حماسه سازاني كه از غيرت ديني طرفي بستند و از بصيرت مذهبي متنعّم شده‏اند و هدفمندانه مسئوليت امر به معروف و نهي از منكر را پذيرفتند و در صحنه نثار و عرصه ايثار حضور يافتند و از بذل نفس و عطاي نفيس مضايقه نكرده‏اند، واليان بقا و صاحبان جاودانگي خواهند بود. قرآن حكيم از رادمردان جبهه امر به معروف و آزاديخواهان ميدان نهي از منكر كه محقّقانه معروف و منكر را مي‏شناسند و روشمندانه در ظلّ حجّت بالغ ديني آن را اجرا مي‏كنند، به عنوان «اولوا بقيّة» ياد مي‏نمايد: ﴿فلولا كان من القرون من قبلكم أُولوا بقيّة ينهون عن الفساد في الأرض﴾ [33] راز بقاي ناموران حماسه هجرت از بقاي به فناي خود اولاً، و سير در فناي خود به بقاي مصبوغ به صبغه الهي ثانياً است:

خويش را اول ز خود بي‏خويش كن ٭٭٭٭ پس بُراقي از عدم در پيش كن

هر كه او رفت از ميان اينك فنا ٭٭٭٭ چون فنا گشت از فنا اينك بقا

گر سر مويي نماند از خوديت ٭٭٭٭ هفت دوزخ سر بر آيد از بَدِيْت[34]

جهاد آزادانه و شاهدانه

چون جهاد به قسم اصغر، اوسط و اكبر است، هجرت و ساير آداب و سنن مجاهدان در راه خدا نيز به همين سه قسم تقسيم مي‏شود. شهادت نيز مراتبي دارد كه با مراحل فنا و درجات بقاي بعد از فنا منقسم خواهد بود. اين تقسيم با تقسيم معروف ديگر بيگانه نيست و آن اينكه جهاد بعضي هراسناكانه است كه از دوزخ مي‏هراسند و جهاد برخي آزمندانه است كه به بهشت طمع دارند و جهاد گروه برتر، منزّه از خوف جهنّم و مبرّاي از طمع به بهشت است، بلكه آزادانه و دوستانه و شاكرانه و شاهدانه است.

تفاوت بهره مندي حماسه سازان شهيد

تصدي كرسي بقا براي همه راهيان صحنه جهاد يكسان نيست، چه اينكه مداد هر عالمي بر خون هر شهيدي رجحان ندارد، گرچه رجحان في الجملة معقول و مقبول است، چنان‏كه منقول مي‏باشد، و گرنه مداد برخي از عالمان متوسط، هرگز بر خون بزرگ حماسه‏سازان نظام اسلامي مزيّت نخواهد داشت، بلكه آن خونهاي ممتاز، هزينه تأسيس حوزه و دانشگاه و پرورش عالمان و انديشوران است، زيرا شخصيّتهاي حقيقي و حقوقي طيّب و طاهر، ميوه درخت تناور و تابناكي‏اند كه شهيدان شاهد آن را رويانده‏اند، چون از يك سوي به شهدا گفته مي‏شود: «طبتم و طابت الأرض التي فيها دفنتم» [35] و از سوي ديگر پيام قرآن حكيم چنين است: ﴿... و البلد الطيّبُ يخرجُ نباته بإذن ربّه﴾.[36]

خلاصه آنكه:

1. بقا همان آب حيات است كه مطلوب همگان مي‏باشد.

2. نردبان قلّه بقا پيمودن مراتب فناست كه عدم بوستان ارم است.

3. رمز بقاي شهيد صعود الهي اوست: ﴿...بل أحياء عند ربّهم يرزقون﴾.[37]

اساسنامه حيات و ممات

4. عالمان شهيد كه بين قلم و شمشير الفت ويژه‏اي ايجاد كرده‏اند، نه تنها صيد خوبي كرده‏اند و جزء مخلصان درآمده‏اند، بلكه صيد خوبي گشته و در رديف مخلَصان به حساب آمده‏اند و هرگز به شكار شاهان با شه و شاهين و صيد خسروان يوز و باز كه از آهو و تيهو تجاوز نمي‏كنند، اعتنايي نداشته و ندارند و شعار امير شهيدان و سلطان شاهدان حضرت حسين بن علي بن ابي‏طالب(عليهم‌السلام) را اساسنامه حيات و ممات خود قرار داده و مي‏دهند.

سيره سلاله سادات نواب صفوي و همرزمان او فراسوي پژوهشگران شهادتنامه است.

پروردگارا نظام اسلامي، مقام رهبري، دولت و ملّت و مملكت را در ظلّ امام زمان حفظ فرما. امام راحل و شهداء به ويژه فدائيان اسلام را با انبيا محشور فرما. از برگزار كنندگان اين همايش باشكوه بپذير.

غفر اللّه لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة اللّه وبركاته

جوادي آملي

قم دي ماه 1383

 


[1]  ـ لفّ: درنورديدن چيزي را و پيچيدن، (فرهنگ فارسي [معين]، ج 3، ص 3605).

[2]  ـ كِظّه: سيري (المعجم الوسيط، ص 789).

[3]  ـ سوره احزاب، آيه 7.

[4]  ـ سوره فتح، آيه 29.

[5]  ـ سوره توبه، آيه 123.

[6]  ـ سوره صف، آيه 4.

[7]  ـ الكافي، ج 8، ص 312.

[8]  ـ نهج البلاغه، حكمت 47.

[9]  ـ سوره نور، آيه 37.

[10]  ـ سوره احزاب، آيه 70.

[11]  ـ نهج البلاغه، خطبه 230.

[12]  ـ همان، نامه 71.

[13]  ـ سوره‏اسراء، آيه 78.

[14]  ـ كشف الغطاء، ج 4، باب الجهاد، ص 382.

[15]  ـ سوره حجّ، آيه 40.

[16]  ـ ديوان حكيم سنائي، ص 336 ـ 335.

[17]  ـ سوره نحل، آيه 36.

[18]  ـ سوره فاطر، آيه 24.

[19]  ـ سوره رعد، آيه 7.

[20]  ـ سوره ابراهيم، آيه 4.

[21]  ـ سوره يس، آيه 30.

[22]  ـ سوره انعام، آيه 26.

[23]  ـ سوره مؤمنون، آيه 44.

[24]  ـ سوره قصص، آيه 51.

[25]  ـ سوره آل عمران، آيه 146.

[26]  ـ سوره بقره، آيه 61.

[27]  ـ سوره آل عمران، آيه 112.

[28]  ـ سوره آل عمران، آيه 21.

[29]  ـ سوره رعد، آيه 29.

[30]  ـ ديوان حكيم سنائي، ص 298 ـ 297.

[31]  ـ نهج البلاغه، حكمت 147.

[32]  ـ سوره هود، آيه 86.

[33]  ـ سوره هود، آيه 116.

[34]  ـ منطق الطير عطار، ص 221.

[35]  ـ الاقبال بالاعمال، ص 646؛ بحار الانوار، ج 98، ص 201 و 362.

[36]  ـ سوره‏اعراف، آيه 58.

[37]  ـ سوره آل عمران، آيه 169.


دیدگاه شما درباره این مطلب
أضف تعليقات