08 08 2020 419386 بطاقة تعريف:
image

پيام آیت الله العظمی جوادی آملی به مناسبت عيد سعيد غدير خم

ايشان در اين پيام بيان داشتند: ولايت اهل بيت(عليهم السلام) متمّم رسالت وجود مبارک پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است؛ زيرا اگر ولايت نباشد و امامت نباشد و وصايت نباشد، نه قرآن با آن حقايقي که دارد در جامعه ميماند، نه بيانات نوراني و غُرَر سخنان پيامبر ميماند. خداي سبحان در درجه اوّل، اهميت...

پايگاه اطلاع رساني اسراء: حضرت آيت الله العظمي جوادی آملی به مناسبت عيد سعيد غدير خم پيام تصويري صادر فرمودند.

ايشان در اين پيام بيان داشتند: ولايت اهل بيت(عليهم السلام) متمّم رسالت وجود مبارک پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است؛ زيرا اگر ولايت نباشد و امامت نباشد و وصايت نباشد، نه قرآن با آن حقايقي که دارد در جامعه ميماند، نه بيانات نوراني و غُرَر سخنان پيامبر ميماند. خداي سبحان در درجه اوّل، اهميت ولايت را مشخص کرد، بعد موقعيت وليّ را مشخص کرد، بعد موقعيت تبليغ را تبيين کرد، بعد وظايف مردم را تشريح کرد.

متن كامل پيام معظم له بدين شرح است:

أعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

«اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ‏ وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلامُ عَلَي ‏جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِينَ‏ و الأئمةِ الهداةِ المهديين سِيَّما خاتم الأنبياء و خاتم الأوصياء (عليهما آلاف التحية و الثناء) بهم نتولّي وَ مِنْ أَعْدَائِهِمْ‏ نَتَبَرَّءُ إِلَي اللَّه».

خدا را سپاس و شاکريم که نعمت ولايت را بر ما ارزاني داشته است، «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّكِينَ بِوِلايَةِ مَولَانَا أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علي بن ابيطالب(عليه افضل صلوات المصلّين) وَ الأَئِمَّةِ من بعده».[1] خدا را شاکريم که اين نعمت را که تجلي الهي است بر ما ارزاني داشت. اين عيد پُربرکت که از أعياد بزرگ جهان اسلام است را به پيشگاه امت اسلامي و همه علاقهمندان به قرآن و عترت و شما فرهيختگان و نخبگان تهنيت عرض ميکنيم.

ولايت اهل بيت(عليهم السلام) متمّم رسالت وجود مبارک پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است؛ زيرا اگر ولايت نباشد و امامت نباشد و وصايت نباشد، نه قرآن با آن حقايقي که دارد در جامعه ميماند، نه بيانات نوراني و غُرَر سخنان پيامبر ميماند. خداي سبحان در درجه اوّل، اهميت ولايت را مشخص کرد، بعد موقعيت وليّ را مشخص کرد، بعد موقعيت تبليغ را تبيين کرد، بعد وظايف مردم را تشريح کرد.

اولاً ولايت را متمّم نبوّت دانست، فرمود اگر ولايت نباشد نبوّت بيثمر است: ﴿يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ؛[2] يعني جريان ولايت را تبليغ کن! اگر اين جريان را به جامعه نرساندي اصل رسالت تو ناقص خواهد بود. مستحضريد اينکه فرمود اگر نگفتي کاري انجام ندادي، نه يعني اگر ولايت را نگفتي درباره ولايت کوتاهي کردي، اين ميشود اتحاد مقدم و تالي که مفيد نيست؛ مثل اينکه کسي بگويد اين نامه را بنويس، اگر ننوشتي گويا ننوشتي؛ اتحاد مقدم و تالي لغو است. اينکه فرمود اگر ولايت را نگفتي رسالت را انجام ندادي، يعني اصل رسالت بيثمر خواهد بود ﴿وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رسالت خود را. رسالت اين مطلب بازگشتش به رسالت کلّ برميگردد. درست است که ضمير به آن اصل مطلب برميگردد ﴿وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ، ولي چون رسالت او به اصل دين برميگردد، نتيجه آن اين است که اگر ولايت علي بن ابيطالب(صلوات الله و سلامه عليه) را ابلاغ نکني، اصل رسالت را ابلاغ نکردهاي، اين مطلب اول بود.

جبرئيل(سلام الله عليه) در جريان «حجة الوداع» لحظه به لحظه با وجود مبارک پيغمبر سخن ميگفت، وحي الهي را ميرساند در جريان حج که «خُذُوا عَنِّي مَنَاسِكَكُم‏»[3] را قدم به قدم لحظه به لحظه مقطع به مقطع زمان به زمان زمين به زمين خصوصيت را ميفرمود کجا وقوف کنيد؟ کجا ميقات کنيد؟ کجا سعي کنيد؟ کجا طواف کنيد؟ همه را بيان فرمود و در جريان ولايت هم اين آيه نوراني نازل شد که ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْك﴾ و اهميت آن هم در اينجا مشخص شد که اگر ولايت نباشد رسالت الهي انجام نشده است ﴿فَما بَلَّغْتَ﴾ رسالت «الله» را.

مطلب دوم آن است که وجود مبارک پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با نازل شدن اين آيه احساس کرد که مسئوليت خيلي سنگين است. مشکلات سياسي آن تيم و عدي را هم ميدانست مشکلات لجبازي ديگران را هم ميدانست و هراس داشت که نپذيرند و در داخله نظام اسلامي خللي رخنه کند؛ آيه نازل شد که ﴿وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ﴾. اين آيه بيانگر عصمت و صيانت سياسي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است؛ چون جريان «حجة الوداع» بعد از جريان فتح مکه است. در جريان فتح مکه که فتح مبين است، يک؛ فتح مطلق است، دو؛ و مانند آن، همه شمشيردارها سلاحها را به زمين گذاشتند حالا يا «آمنوا» يا «أسلموا» يا «ما آمنوا»، «مَا أَسْلَمُوا وَ لَكِنِ اسْتَسْلَمُوا»؛[4] مثل دودمان أموي، به هر تقدير همه سلاحها را به زمين گذاشتند و حکم «إذهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلَقَاء»[5] را گرفتند و هيچ کسي قدرتي نداشت عليه نظام اسلامي قيامي کند.

اينکه خدا فرمود: «خدا تو را حفظ ميکند»؛ يعني مشکل سياسي نداري، مشکل اختلاف پيش نميآيد، مشکل نفاق علني نخواهد بود، خدا تو را از خطر سياسي حفظ ميکند. يعني اگر احتمال بدهيد آشوبي بشود کسي قبول نکند، آن را خدا حفظ ميکند و گرنه وجود مبارک پيامبر هراس نظامي نداشت هراس مردمي نداشت هراس سياسي داشت از طرف يک عدّه رقبا. فرمود: ﴿وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ﴾، اين هم يک مطلب.

وقتي وجود مبارک پيامبر اين قدر عظمت را احساس کرده است، فرمود اين قافله را يکجا جمع بکنيد آنها که جلو رفتهاند برگردند آنها که دنبالاند خودشان را برسانند. قبل از جريان جحفه بود، جحفه فعلاً ميقات است قبلاً ميقات نبود يعني قبلاً آباد و مسکن و معمور نبود ميقات مسلمين بود. يکي از مواقف ششگانه است. سرزمين وسيعي نزديک مکه بود به نام «مهيعه». «مهيعه» آن زمين وسيع و باز است؛ اينکه در صلوات روزهاي شعبان هنگام زوال از ذات اقدس الهي مسئلت ميکنيم که وجود مبارک پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را براي ما «مهيع» قرار بدهد، «مهيع»؛ يعني طريق باز که همه ما بتوانيم از نبوت او از رسالت او از فيض و فوز او طرفي ببنديم: «وَ طَرِيقاً إِلَيْكَ مَهْيَعاً»،[6] اين را ميگويند «مهيع». آن بيابان باز و وسيع را هم ميگفتند «مهيعه». بعد از اينکه سيلي آمد بخشي از آن زمين را بُرد و به تعبير همان معاصران، اجحافي به آن سرزمين رخ داد گفتند «جحفه». اين «جفحه» نام اصلي آن سرزمين نبود، آن سرزمين به عنوان مهيعه معروف بود، يعني زمين وسيع و باز. اين مهيعه شده «جحفه». به هر حال يکي از مواقف ششگانه است، آن روز آباد نبود شهر نبود روستا نبود اکنون به صورت يک منطقه معمور درآمد.

عدهاي نزديک جحفه رفته بودند حضرت فرمودند آنها را برگردانيد. عدهاي نرسيده بودند دستور داد که آنها بيايند و دستور داد زير اين درختها را جارو کنيد که قابل نشستن و ايستادن باشد؛ تميز باشد که بتوانند بنشينند و مانند آن و از جهاز شتر هم به صورت يک منبر درآوردند که يک برجستگي داشته باشد تا خودش و وجود مبارک علي بن ابيطالب(صلوات الله و سلامه عليهما) را اينجا بتواند جا بدهد. در آن سرزمين وجود مبارک حضرت همه را که جمع کردند چندين مطلب را در آن سخنراني غرّاء روز غدير بيان کردند.

اولاً از مردم اقرار گرفتند که من در اين مدت چگونه رفتار کردم؟ همه گفتند رسول امين، رهبر عادل، معلم، مشفق، مهربان و دهها فضايلي که از حضرت ديده بودند، از سنت او و سيرت او و سريرت او بازگو کردند. حضرت از مردم اقرار گرفت من رسالت الهي را ابلاغ کردم يا نکردم؟ همه گفتند ابلاغ کردي. بعد فرمود چند مطلب است؛ اول اينکه خدا مولاي ما است «اللَّهَ مَوْلَانا» و مولاي من است. دوم اينکه هر که خدا مولاي من است مولاي او هم هست، چون مولاي من با مولاي شما يکي است. پس «الله مولانا و لا مولا لکم» که قبلاً هم اين شعار را داده بودند. فرمود «الله» مولاي ما است و من مولاي شما هستم که در بخشهايي از سوره مبارکه «احزاب» اين دو تا مطلب هست: يکي اينکه در جريان ارث، ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَي بِبَعْضٍ[7] که اين اولويت تعييني يعني تعييني! اولويت تعييني است نه تفضيلي. در همان بخش فرمود: ﴿النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ[8] اين اولويت هم تعييني است و نه تفضيلي؛ يعني همانطوري که جان شما وليّ بدن شماست نبوت جان شماست جان جانان است وليّ جان است مولاي جان است.

آن وقت فرمود: «أَ لَسْتُ أَوْلَي‏ بِكُمْ‏ مِنْ‏ أَنْفُسِكُمْ»[9] همه گفتند بله. آن وقت اين بيان نوراني را از طرف ذات اقدس الهي ابلاغ کرده است که به من ابلاغ شد به شما بگويم: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاه‏»[10] دست مبارک اميرالمؤمنين را گرفت بالا بُرد تا کسي نگويد علي ديگري است حضرت را کنار خود آورد هر دو ايستاده فرمود خدا مولاي ماست، يک؛ و قرآن فرمود من مولاي شما هستم، دو؛ الآن آيه نازل شد دستور آمد که «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاه‏».

آنگاه سفارش کرد ولايت او را، وصايت او را، مسئوليت او را، عصمت او را، عدل او را و مانند آن را مشخص کرد و بيان فرمود. فرمود بعد از من اينها چند تا مسئوليت دارند: يکي اينکه با قرآن هستند چه اينکه قرآن با اينهاست، اينها با من هستند چه اينکه قرآن با من است، اينها هرگز از من جدا نميشوند چه اينکه قرآن از من جدا نميشود، اينها تا حوض کوثر با من هستند چه اينکه قرآن تا حوض کوثر با من است. فرمود اين ثقلان و اين دو وزنه وزين از يکديگر جدا نميشوند، کسي در جامعه نبود تا وجود مبارک پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بفرمايد علي بن ابيطالب و فرزندان او مثل فلان اشخاصاند مثل فلان رجالاند، اينها را با رجال ديگر نميسنجند اينها را با کلام الهي و صحيفه الهي ميسنجند. فرمود اينها در حدّ قرآن کريم هستند قرآن «ثقل اکبر» است و اينها «ثقل اصغر». قرآن که «ثقل اکبر» و بزرگترين کتابهاست با شما پيوند ناگسستني دارد شما نگسلانيد، اينها هم با شما پيوند ناگسستني دارند شما هم نگسلانيد.

اگر با قرآن بخواهيد باشيد بايد بدانيد که از طرف خدا گسستني نيست؛ قرآن کلام خدا و کتاب خداست که ذات اقدس الهي اين کلام را و اين کتاب را براي شما فرستاد و اين قرآن را که نازل کرده است، نظير نازل کردن باران نيست؛ خدا قرآن را به زمين آويخت اما باران را به زمين انداخت. فرمود قرآن که «ثقل اکبر» است پيوند شما با خداست يک طرف قرآن به دست ذات اقدس الهي است و طرف ديگرش به دست شما است. شما نگسلانيد و نگسليد و از طرف ذات اقدس خدا گسستي در کار نيست. پس قرآن رابط بين شما و اوست، بدانيد که قرآن کلام خداست و طناب الهي است و آويخته است نه انداخته است. اين رابطه قرآن با جامعه بشري است. ولايت هم گسيخته نيست و انداخته نيست و جدا شده نيست، اين ولايت همراه با شماست حبل متين است و اين حبل متين را از خود دور نکنيد اين حبل متين از شما دور نيست و از شما جدا نيست. اين دو تار و پود يک حبل مستحکم جامع، اينها از هم جدا نيستند.

«فهيهنا امورٌ ثلاثة»: يکي اينکه قرآن که «ثقل اکبر» است حبل متين است؛ دوم اينکه ولايت هم حبل متين است؛ سوم اينکه اين دو حبل به هم آميخته و مرتبط هستند و گسيختني نيستند: «لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّی يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»[11] پس قرآن با عترت است عترت با قرآن است اينها حبل متين هستند و اعتصام به حبل يعني اعتصام به ولايت و اين قرآن آويخته است نه انداخته. ولايت علي بن ابيطالب(صلوات الله و سلامه عليه) هم آويخته است و نه انداخته و از آن طرف گسيخته نخواهد شد، از اين طرف بايد که ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً﴾.[12]

اين بيانات نوراني را وجود مبارک پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) صريحاً اعلام کرد؛ بعد از اينکه اين اصل مطلب ابلاغ شده است فوراً آيه نازل شد: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً؛[13] بعد آيه ديگر نازل شد: ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ﴾،[14] اين «اليوم، اليوم» که نازل شد، نشانه خبر مهم و تاريخساز است. فرمود امروز دين کامل شد، يک؛ امروز دشمنان قسمخورده نااميد شدند اينها فکر ميکردند چه دشمنان داخلي چه دشمنان خارجي، بعد از ارتحال پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميتواند اساس دين را برچينند. فرمود: ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ﴾، امروز وقتي که جامعه جهاني فهميد پيغمبر جانشيني دارد قرآن مفسري دارد قرآن معلمي دارد، قرآن مجري دارد، نااميد شدند از اينکه بتازند يا بسازند يا با دشمنان داخلي بسازند يا حمله نظامي کنند و بتازند؛ هم سازش حرام و هم تازش محرَّم هر دو تحريم شده است؛ هم ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ﴾ نازل شد هم ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ﴾ نازل شد و مانند آن.

آنگاه وجود مبارک پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) براي اتمام حجت دستور دادند خيمهاي جداگانه براي علي بن ابيطالب(صلوات الله و سلامه عليه) در همانجا نصب بکنند که مردم دسته دسته به حضور آن حضرت برسند و اين ولايت و امامت و وصايت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را تهنيت بگويند. خلفاي آينده، يعنی مدّعيان خلافت آنها هم اين کار را کردند. وجود مبارک پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلم) همسران خود را دستور داد همسراني که به تعبير قرآن کريم ﴿وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ﴾[15] هستند، «امّ المؤمنين» هستند، به همسران خود دستور داد که به پيشگاه علي بن ابيطالب عرض ادب کنيد ولايت او را تهنيت بگوييد! دستور دادند يک ظرف آبي فراهم کردند همسران پيامبر دستشان را در آن آب گذاشتند که علامت بيعت باشد، بعد خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) تشريف بردند دست مبارک را در آن آب گذاشتند که تصحيح و امضاي بيعت زنان پيغمبر باشد. همه اين کارها را آن روز انجام دادند و اين آيات نازل شد.

آن وقت چنين شخصي طبق بيان لطيف مرحوم کليني که از وجود مبارک اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) نقل کرد، شايسته اين بيان است. اميرالمؤمنين خودش را که معرفي ميکند ميفرمايد: «مَا لِلَّهِ آيَةٌ أَكْبَرُ مِنِّي»؛[16] گرچه صدر و ساقه عالم آيات الهياند آيات آفاقي و آيات انفسي، ولي هيچ موجودي بزرگتر از من نيست؛ با اينکه اينها طبق بيان نوراني امام سجاد که در دعاي عرفه،[17] دعاي صحيفه سجاديه است که «أَنَا بَعْدَ ذَلِكَ أَقَلُ‏ الْأَقَلِّينَ‏ وَ أَذَلُّ الْأَذَلِّينَ وَ مِثْلُ الذَّرَّةِ أَوْ دُونَهَا»،[18] حرف همه ائمه اين است که خدايا! آن ذره ضعيف ما هستيم. اما وقتي که آيت الهي را ميخواهند تشريح کنند ميفرمايند خدا آيت و نشانهاي بزرگتر از من خلق نکرده است «مَا لِلَّهِ آيَةٌ أَكْبَرُ مِنِّي».

بنابراين اينکه در زادروزش در کعبه به دنيا ميآيد کاري نکرده است ولي از گوهر ذات او معلوم ميشود که او کعبهاي است چون در کعبه به دنيا آمد. چه موقع معلوم ميشود که او کعبهاي است؟ وقتي که بزرگ شد و شروع به کار کرد و رهبري را به عهده گرفت. وقتي که بزرگ شد و در تحت زعامت وجود مبارک پيغمبر مسئوليت نظامی و رزمي را به عهده گرفت. در جريان عمرو بن عبدود، «وَد» از اسامي بتهاي سابقهدار است از زمان نوح که «يغوث و يعوق و وَدّ» و اينها را قرآن ميشمرد[19] نام يکي از بتها بود. اين نام همچنان بود تا عصر جاهلي. اينها بجاي اينکه بگويند عبد خدايي، ميگفتند «عبد وَد»، «عمرو بن عبدود». بعد از اينکه او را به زمين انداخت در جريان عمرو بن عبدود، اين بيان نوراني از پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) درباره حضرت امير آمد که «لَضَرْبَةُ عَلِيِّ لِعَمْرٍو يَوْمَ الْخَنْدَقِ تَعْدِلُ عِبَادَةَ الثَّقَلَيْن‏»[20] هر کار خيري که در جنّ و انس انجام بدهد مجموع اين کارها حتي شهادتها و مانند آن، اين تازه بتواند عِدل کار علي بن ابيطالب باشد. يک مجاهد يک شمشير ميزند معادل با تمام عملهاي صالح جوامع اسلامي است «لَضَرْبَةُ عَلِيِّ لِعَمْرٍو يَوْمَ الْخَنْدَقِ‏»، حالا يا أفضل شده است يا «تَعْدِلُ عِبَادَةَ الثَّقَلَيْن‏»، آنگاه معلوم ميشود که او در زادروز که در کعبه به دنيا ميآيد، او کعبهاي خواهد بود.

وجود مبارک اميرالمؤمنين با آن ولايت نصب شده است و ذات اقدس الهي با همه عناوين در قرآن کريم از جمال و جلال ولايت ياد کرده است و وجود مبارک پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در کمال جلال و جمال اين را تبليغ کرده است.

اميدواريم جامعه اسلامي حقشناس نبوت، حقشناس ولايت، حقشناس امامت باشد و اين برکت و اين عيد براي جوامع اسلامي و جوامع بشري خير و رحمت و برکت را به همراه داشته باشد و اين نظام تا ظهور صاحب اصلياش از هر گزندي محفوظ بماند.

«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»



[1]. زاد المعاد ـ مفتاح الجنان، ص204.

[2]. سوره مائده، آيه67.

[3]. نهج الحق و كشف الصدق، ص471.

[4]. نهج البلاغة(للصبحي صالح), نامه16.

[5]. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج‏3، ص513.

[6]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص829.

[7]. سوره انفال، آيه75.

[8]. سوره احزاب، آيه6.

[9]. دعائم الاسلام، ج1، ص19.

[10]. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج‏1، ص420.

[11]. دعائم‌الاسلام، ج1، ص28؛ كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج‏2، ص647.

[12]. سوره آل عمران، آيه103.

[13]. سوره مائده، آيه3.

[14]. سوره مائده، آيه4.

[15]. سوره احزاب، آيه6.

[16]. الکافي(ط ـ الإسلامية)، ج1، ص207؛ مناقب آل أبي طالب عليهم السلام(لابن شهرآشوب)، ج‏3، 98.

[17]. الإقبال بالأعمال الحسنة (ط ـ الحديثة)، ج‏2، ص95.

[18]. الصحيفة السجادية، دعاي47.

[19]. سوره نوح، آيه23.

[20]. عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج‏4، ص86.



 


دیدگاه شما درباره این مطلب
أضف تعليقات