أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ‏ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی‏ جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين‏ وَ الْأَئِمَّةِ الْهُدَاةِ الْمَهْدِيِّين سِيَّمَا خَاتَمُ الْأَنْبِيَاءِ وَ خَاتَمُ الْأَوْصِيَاء عَلَيْهِما آلَافُ التَّحِيَّةِ وَ الثَّنَاء بِهِمْ نَتَوَلَّی‏ وَ مِنْ أَعْدَائِهِم‏ نَتَبَرَّأ إِلَی اللَّه».

مقدم شما آيات، حجج، اساتيد بزرگوار حوزه و دانشگاه، مسئولين بزرگوار استانداري و ساير شخصيت‌ها و نخبگان و فرهيختگان را گرامي مي‌داريم. از برگزارکنندگان اين همايش وزين حق‌شناسي مي‌کنيم و از امام جمعه و نماينده محترم ولي فقيه سپاسگزاريم و از همه بزرگواراني که با ايراد مقال يا ايراد مقالت بر وزن علمي اين مؤسسه و همايش قرآني و عترت پيامبر أعظم(عَلَيْهِ وَ عَلَي آلِه‏ آلَافُ التَّحِيَّةِ وَ الثَّنَاء) سعي بليغ داشته‌اند، سپاسگزاريم. اميدواريم ذات أقدس الهي کوشش خالصانه همه شما بزرگواران را مقرون قبول و مورد دعاي ولي عصر(أَرْوَاحَنَا فِداه) قرار بدهد!

مؤسسه قرآن و عترتي که عهده‌دار تأسيس و تشکيل اين همايش است، مستحضر هستيد که عترت و قرآن هماهنگ هم هستند و جدايي‌ناپذير، تار و پود يک حبل متين هستند، اين اصل اول.

 اصل دوم آن است که خداي سبحان، گرچه قرآن را نازل کرد؛ اما نه آن طوري که باران را نازل کرد، برف و تگرگ را نازل کرد و اينها جزء نزولات آسماني‌ هستند، قرآن را چنين نازل کرد! زيرا خداي سبحان، برف و باران و تگرگ را به زمين انداخت؛ ولي قرآن را به زمين آويخت. بين اين انداختنِ برف و باران و آويختن اين حبل متين فرق‌هاي فراواني است، چون قرآن را به زمين آويخت، نه انداخت. از او به حبل متين ياد کرد و جامعه بشري را به اعتصام به اين حبل فرا خواند. طنابي مورد اعتصام و استمساک است که به جاي بلندي بسته باشد، وگرنه حبل افتاده در گوشه‌اي مشکل خود را حل نمي‌کند؛ چه رسد به حلّ مشکل معتصمان. پس اصل ديگر آن است که ذات أقدس الهي قرآن را به زمين آويخت، نه انداخت و چون عترت طاهرين هماهنگ آن هستند، ولايت را به زمين آويخت، نه انداخت، خلافت را، نبوت را، رسالت را، امامت را، به زمين آويخت، نه انداخت.

 اصل سوم و عنصر سوم آن است که ما بشرهاي عادي تا آن‌جا که فرهنگ و زبان و قلم و امثال اينها مدد مي‌کند، مي‌توانيم از قرآن بهره بگيريم و از عترت طاها و ياسين استفاده کنيم، آن‌جا که جاي لفظ نيست، آن‌جا که کلمه نيست، آن بخش‌هايي که «علي حکيم» است، بدون استفاده از راهنمايي‌هاي عترت طاهرين مقدور نيست، چون خدا در سوره مبارکه «زخرف» و مانند آن، محدوده قرآن را مشخص کرد، فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُون﴾،[1] اين کتاب عربي است که جوامع بشري در مشهد و محضر او هستند؛ اما همين کتاب ﴿وَ إِنَّهُ في‏ أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكيم‏﴾؛[2] يعني امتداد اين کتاب، چون حبل متين است و آويخته است، مرحله بالاي اين کتاب، نه عبري است، نه عربي، نه تازي است، نه فارسي، با زبان و فرهنگ و لغت نمي‌شود آن را ياد گرفت: ﴿وَ إِنَّهُ في‏ أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكيم‏﴾، آن‌جا «علي حکيم» است، نه عربي و نه عبري و نه تازي و نه فارسي. کسي از آن «علي حکيم» باخبر است که مظهر «علي حکيم» باشد و آن اهل بيت عصمت و طهارت(عَلَيْهِم أَفْضَلُ‏َََُُُُُُُِِّّ صَلَوَاتِ الْمُصَلِّين‏) هستند.

 ما وقتي از قرآن طرْفي مي‌بريم که هم «عربي مبين» را فرا بگيريم، هم از «علي حکيم» غافل نشويم، «علي حکيم» را؛ مثل «عربي مبين» اهل بيت عصمت، به ما مي‌فهمانند. اگر يک روايت، مطلبي را از امام(عَلَيْهِ السَّلام) به ما منتقل کردند که اين با ظاهر لفظ هماهنگ نبود، ما حق ردّ نداريم؛ البته بعد از احراز سند، زيرا قرآن تنها «عربي مبين» نيست، بخش وسيعي از قرآن، «علي حکيم» است که لغت و کلمه و مانند آن در آن‌جا مطرح نيست، آن‌جا فقط معارف عقلي است «و لاغير». ما با چنين کتابي همراه هستيم.

مطلب بعدي آن است که ذات أقدس الهي امت را، براي اينکه به مقصد برسد، با امامي آشنا کرد که پيشرو است، به عقل بها داد به عنوان چراغ و هرگز ما حق نداريم، عقل را در کنار شرع قرار دهيم، بگوييم اين مطلب عقلاً و شرعاً چنين است، عقل در مقابل نقل است، نه در مقابل شرع. آن راه را شريعه مي‌گويند که «مورد الشاربه» است، شرع آن صراط مستقيم است و مهندسي آن صراط مستقيم، فقط به عهده خداست که ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّه‏﴾،[3] عقل يک چراغ روشني است که راه را تشخيص مي‌دهد، قانون را تشخيص مي‌دهد، حتي در مستقلات عقلي که مي‌گوييم؛ «العدل حسن، الظلم قبيح» اين را عقل نساخت، نبافت، احداث نکرد؛ بلکه شناخت؛ چه عقل فقيه، چه عقل اصولي، چه عقل مفسّر، چه عقل متکلم، چه عقل حکيم، قبل از اينکه به دنيا بيايند، اين قوانين الهي بود «العدل حسن، الظلم قبيح» بعد از مرگ اينها نيز اين قوانين محفوظ است، پس عقل هيچ حکيمي، هيچ فقيهي، هيچ اصولي اين قوانين را نساخت، اين قوانين را شناخت. عقل چراغ است، سراج است، نه صراط. بايد بين اين دو فرق بگذاريم، هرگز دين را با عقل نمي‌شود ساخت. دين را با عقل مي‌شود شناخت.

 خداي سبحان به اين عقل بهاي نهايي داد، در بخش پاياني سوره مبارکه «نساء» که از رسالت و نبوت عامه سخن به ميان آمده است: ﴿رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرين‏﴾، متقن‌ترين برهاني که قرآن کريم براي ضرورت وحي و نبوت اقامه مي‌کند، اين است خدا مي‌فرمايد ما انبيا را فرستاديم تا در قيامت عقل عليه ما احتجاج نکند: ﴿لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَي اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُل﴾؛[4] يعني اگر ما انبيا و مرسلين نمي‌فرستاديم، عقل در قيامت عليه خدا احتجاج مي‌کرد، به خدا عرض مي‌کرد؛ پروردگارا! تو که مي‌دانستي بشر با مرگ نمي‌پوسد، تو که مي‌دانستي مرگ از پوست به درآمدن است، نه پوسيدن، تو که مي‌گفتي مرگ قنطره است، مي‌دانستي كه مرگ قنطره است، انسان روي اين پُل قدم مي‌گذارد و از دنيا به برزخ وارد مي‌شود، تو که مي‌دانستي انسان بعد از مرگ به چنين جايي مي‌آيد، چرا براي ما راهنما نفرستادي؟ در بخش پاياني سوره «نساء» فرمود؛ ما انبيا فرستاديم، تا عقل در قيامت عليه ما احتجاج نکند: ﴿لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَي اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُل﴾، مستحضر هستيد که «بَعْدَ» ظرف است، ظرف مفهوم ندارد، مگر در مقام تحديد، چون اين‌جا در مقام تحديد است، مفهوم دارد؛ يعني بعد از رسل، ديگر عقل حق احتجاج ندارد؛ ولي قبل از ارسال رُسل، عقل مي‌توانست در قيامت عليه خدا استدلال کند. اين پايگاه رفيع عقل است که قرآن به او بها داد که حتي در قيامت مي‌تواند عليه خدا برهان اقامه کند. اين عقل با همه جلال و شکوهمندي خود سراج خوبي است، نه صراط. اين عقل خوب مي‌فهمد که ذات أقدس الهي نظام جامعه را از خانواده شروع کرد و نظام خانواده را نظام الهي ساخت.

 يک بيان نوراني از پيغمبر(عَلَيْهِ وَ عَلَي آلِه‏ آلَافُ التَّحِيَّةِ وَ الثَّنَاء) رسيده است که فرمود: «مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ أَحْرَزَ نِصْفَ دِينِه»،[5] فرمود: مردم! زن‌ها! جوان‌ها! بزرگسالان! ميانسالان! بدانيد ازدواج، تشکيل امور خانواده، اجتماع نر و ماده نيست، اجتماع مذکر و مؤنّث نيست، آن در گياهان هم هست، آنها ازدواج دارند. در حيوانات هست، ازدواج دارند. تلقيح گياهان براي همين است. ازدواج در اسلام، اجتماع مذکر و مؤنّث نيست. ازدواج در اسلام صبغه ملکوتي دارد، فرمود: «مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ أَحْرَزَ نِصْفَ دِينِه»، خدايي که مرد را آفريد، خدايي که زن را آفريد، فرمود: ﴿خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها﴾،[6] براي زن حرمت قائل شد، فرمود درست است که مسکن را مرد فراهم مي‌کند؛ ولي سکينت را زن مي‌سازد. آرامش، اطمينان، هماهنگي، هم‌آوايي در منزل مشترک است؛ ولي قسمت مهم و عنصر محوري آن به عهده خانم‌هاست. تهيه مسايل مورد نياز به عهده مرد است؛ اما ﴿خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها﴾.

 اين بيانات نوراني اهل بيت که انسان وقتي وارد حرم اينها شد، در و ديوار را مي‌بوسد! براي آن است که اينها جامعه را زنده کردند. امام(عَلَيْهِ السَّلام) فرمود هيچ خانه‌اي با طلاق ويران نشده که اين بافت فرسوده را بشود به آساني ساخت. بافت فرسوده شهر را شهرداران محترم، بعد از يک مدتي مي‌سازند؛ اما ـ خداي ناکرده ـ اگر خانه‌اي گرفتار اين غدّه طلاق شد، به اين آساني ساخته نمي‌شود، اين بيان نوراني اهل بيت عصمت و طهارت است که همتاي قرآن کريم هستند، اين طنابي که به ما گفتند: ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّه‏﴾،[7] تاري دارد به نام قرآن، پودي دارد به نام علي و اولاد علي؛ اين تار و پود بافته شد، شده حبل متين، به اين تار و پود گفتند که يک طرفش دست شماست؛ «أَحَدُ طَرَفَيهِ بِيَدِ اللهِ سُبحَانَهُ وَ تَعَالي وَ الطَرَفُ الآخَرُ بَأَيدِيکُم».[8]

بنابراين همه شما بزرگواران و همشهريان عزيز و طبرستاني‌هاي بزرگوار که بسياري از شما أرحام ما هستيد، زيرا ائمه(عَلَيْهِم السَّلام) فرمودند: «صُحْبَةُ عِشْرِينَ سَنَةً قَرَابَة»؛[9] يعني اگر کسي بيست سال با يکديگر دوست باشد، به منزله أرحام اوست، ما با بسياري از شما بيش از بيست سال ارادت داريم؛ اما فکر مي‌کنم، اين توفيقي نيست که در جمع شما باشيم، بسياري از شماها را که مي‌شناسيم، به منزله أرحام ما هستيد، اين را در آستان حفظ بکنيد، اين برکت را در ديار علوييّن حفظ بکنيد که مبادا ـ خداي ناکرده ـ اين غدّه در جايي رخنه کند، اساس خانواده، سکينت زن هست، وقار زن هست، حفظ الهي است، نور الهي است: «مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ أَحْرَزَ نِصْفَ دِينِه».

من مجدداً از امام جمعه محترم و نماينده ولي فقيه، مسئولان محترم استانداري و اساتيد و رؤساي بزرگوار دانشگاه‌ها و ساير بزرگواران و نخبگان و فرهيختگاني که بر وزن علمي اين همايش افزودند، حق‌شناسي مي‌کنم!

 از ذات أقدس الهي مسئلت مي‌کنيم، نظام ما را، رهبر ما را، مراجع ما را، دولت و ملت و مملکت ما را، در سايه امام زمان(أَرْوَاحَنَا فِداه) حفظ بفرمايد!

خطر سلفي و داعشي را، به استکبار و صهيونيسم، برگرداند!

اين کشور ولي عصر را، تا ظهور آن حضرت، از هر گزندي، حفظ کند!

«غَفَرَ اللَّهُ لَنَا وَ لَكُمْ وَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه»

 


[1]. سوره زخرف، آيه3.

[2]. سوره زخرف، آيه4.

[3]. سوره انعام، آيه57؛ سوره يوسف، آيه40.

[4]. سوره نسا، آيه165.

[5]. الأمالي (للطوسي)، ص518.

[6]. سوره روم، آيه21.

[7]. سوره آل‌عمران، آيه103.

[8]. غرر الاخبار، ص62.

[9]. الكافي (ط ـ الإسلامية)، ج‏6، ص199.


دیدگاه شما درباره این مطلب
أضف تعليقات