أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
بنده هم اين عيد پُرافتخار اسلامي را به پيشگاه جوامع انساني، اسلامي و شيعي و شما شخصيتهاي برجسته علمي تهنيت عرض ميکنم. سخنان بزرگوارانه اين شخصيت عظيم جناب آقاي اسکندري، همان اسکندرانه بود و ما به هيچ وجه لايق اينها نبوديم و نيستيم؛ اما يک خطري شنونده را تهديد ميکند! يک بيان نوراني از اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) است که براي مالک اشتر مرقوم فرمود و آن اين است که هميشه شيطان در کمين است،[1] فرمود: ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ﴾؛[2] من در کمين راه راستم با کمند سِتَبر، سر راه مينشينم و نميگذارم عبور بکنند. حضرت در آن نامه مرقوم فرمود او هميشه در کمين است، در سنگر است و ديده نميشود؛ اما وقتي از يک کسي تعريف ميکنند، او در خط آتش مينشيند و مرتّب تيراندازي ميکند، فرمود خودت را مواظب باش! اگر ـ خداي ناکرده ـ اين تعريفها را قبول کردي، معلوم ميشود اين آتش آمد به جان تو نشست و اگر ـ إنشاءالله ـ قبول نکردي، نجات پيدا کردي. ما از ذات أقدس الهي مسئلت ميکنيم که اين فرمايش بزرگوارانه ايشان که در حد کرامت است، هيچ کدام را ما قبول نکرده باشيم تا از آن آتش محفوظ باشيم؛ چون آن آتش به هيچ وجه درمانپذير نيست. فرمود وقتي از تو تعريف ميکنند اگر ـ خداي ناکرده ـ باور کردي، معناي آن اين است که اين تير رسيد.
بنابراين در تمام حالات حضرت فرمود شيطان در کمين است. آنوقتي که از شما دارند تعريف ميکنند، او در خط آتش است. آتشهايي که شيطان دارد، غير از آتشي است که در دفاع مقدس در جبههها بود. خط آتش ما اينطور بود که عزيزان ما در اثر کمي وسايل جنگي، يک عده از عزيزان اينجا سنگر داشتند و يک عده چند متر آن طرفتر؛ اما خط آتش شيطان نظير اين چرخ خياطي است که مرتّب هست، چون چرخ خياطي ديگر فاصله نيست، مرتّب اين دو طرف دوخت و دوز هست، خط آتش او اين است. من از همه شما بزرگان و بزرگواريتان سپاسگزارم و از شخصيت ايشان حقشناسي ميکنيم. دعا ميکنيم که اين بياناتي که فرمودند در حق همه شما هست و صادق هست، ديگران را هم محروم نکند. و نظام ما و رهبر ما و ملت ما و مملکت ما، همه در سايه لطف وليّاش مهمان آن حضرت باشند.
حالا چون وقت گذشت ما ديگر فرصت بحث فقه روز نداريم. يک روايت نوراني درباره ظهور حضرت به عرض برسد که همه ما چه ظهور حضرت را درک بکنيم و چه اگر ظهور حضرت را درک نکرديم با همين بدن در رجعت درک بکنيم، مهمترين شرط صحابت و ياري آن حضرت، عقل است. عقل را هم در قرآن کريم مکرّر بيان فرمود و ائمه(عليهم السلام) هم عقل را مشخص کردند. مرحوم کليني(رضوان الله عليه) در کتاب شريف کافي، قبلاً هم يکبار به عرضتان رسيد که کليني با ديگران يک مقدار فرق دارد؛ گرچه همه اين ذوات جزء نائبان ائمه(عليهم السلام) هستند؛ ولي عقلگرايي کليني ستودني است. مرحوم کليني(رضوان الله عليه) در مقدمه کافي، يک چند صفحهاي به عنوان خطبه کتاب مرقوم فرمودند که خيلي مفصل نيست. ـ حتماً سعي بفرماييد اين مقدمه را مطالعه کنيد، چون خيلي مفصل نيست؛ منتها خيلي دقيق و لطيف است ـ مرحوم ميرداماد(رضوان الله عليه) در کتاب شريف الرواشح السماوية اين مقدمه را از بس لطيف و سودمند است جداگانه شرح کرده است.[3] آخرين خط مرحوم کليني در اين مقدمه اين است: «إِذْ كَانَ الْعَقْلُ هُوَ الْقُطْبَ الَّذِي عَلَيْهِ الْمَدَارُ وَ بِهِ يُحْتَجُّ وَ لَهُ الثَّوَابُ وَ عَليْهِ الْعِقَابُ»؛[4] قطب تمدن و فرهنگ يک ملت، عقل آن ملت است. بعد از عبارتهاي معصومين(عليهم السلام) عبارتي به اين لطيفتر و شايستهتر کمتر يافت ميشود. فرمود قطب مسلمانها در بخش فرهنگي، عقل آنهاست: «إِذْ كَانَ الْعَقْلُ هُوَ الْقُطْبَ الَّذِي عَلَيْهِ الْمَدَارُ»؛ محور تمدن و ترقّي، عقل آن ملت است؛ احتجاج الهي بر مدار عقل آن ملت است؛ ثواب الهي براساس عقل آن ملت است و اگر ـ معاذالله ـ عقابي باشد بر اثر مخالفت عقل آن ملت است.
مرحوم کليني(رضوان الله عليه) در کتاب «عقل و جهل»[5] که اولين کتاب است، ايشان آمدند تقسيم کردند که علم مقابل جهل نيست؛ بلکه عقل مقابل جهل است. آنکه در برابر جهل ميايستد عقل است، آنکه سنگر تشکيل ميدهد عقل است، وگرنه خيلي از موارد خود علم جزء سپاه جهل است؛ يعني علم است به حمل اولي، جهل است به حمل شايع، براي اينکه با اين علم دارد گناه ميکند و خلاف ميکند. هيچ يعني هيچ! ايشان کتاب علم را در مقابل جهل ننوشتند؛ چون جهل دو قسم است: يک وقتي با تحقيقات علمي است و يک وقتي با تلبيسهاي عملي است، همين! جاهل دو قسم است: يا درس خوانده است يا درس نخوانده؛ جهنمي دو قسم است: يا درس خوانده است يا درس نخوانده. علم مقابل جهل نيست، چون با خود جهل جمع ميشود؛ آنکه در برابر جهل است و موضع ميگيرد و با آن جمع نميشود عقل است. لذا شما کتاب شريف کافي را وقتي بررسي ميکنيد، ميبينيد اولين کتاب «کتاب العقل و الجهل» است، دومين کتاب «کتاب العلم» است.[6] او از کجا ياد گرفته؟ از همان بررسيهايي که امام کاظم[7] و ساير ائمه(عليهم السلام) فرمودند که «جنود العقل و الجهل» نه «جنود العلم و الجهل»، براساس آن تنظيم کتاب را به نام «کتاب العقل و الجهل» نامگذاري کردند.
در اين کتاب روايت بيست و يکمي که با سند خاص دارند اين است فرمود: «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيهِمَا السَّلام»؛ از وجود مبارک امام باقر(سلام الله عليه)، «قال إِذَا قَامَ»، نام مبارک حضرت را بردند؛ وقتي قيام کننده ما حضرت مهدي موجود موعود(صلّي الله عليه و علي آبائه الأطيبين) قيام کرد، «إِذَا قَامَ» آن حضرت، «وَضَعَ اللَّهُ يَدَهُ عَلَی رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ كَمَلَتْ بِهِ أَحْلَامُهُم»؛[8] در زمان ظهور حضرت، دست رحمت الهي بر سر جامعه اسلامي است، عقول اينها را جمع ميکند، خردورزي و انديشمداري اينها را کامل ميکند؛ يعني زمان ظهور، زمان رشد عقل است. شاگردان حضرت عقلاي امت هستند. بهرهوران از محضر و قيام آن حضرت، خردمندانياند که «الْعَقْلُ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَان»[9] را عمل کردند.
ما اگر ـ إنشاءالله ـ در زمان حيات ظاهري، آن بارگاه رفيع را زيارت کرديم، بايد بکوشيم عاقل باشيم و اگر در رجعت و مانند رجعت توفيق يافتيم، بايد بکوشيم عاقل باشيم. الآن اگر حضرت ظهور کند اين هفت ميليارد را به خوبي اداره ميکند. اگر اين هفت ميليارد به استثناي يک چند نفري عاقل باشند، اداره اينها خيلي آسان است؛ مگر حضرت با کشتن، جامعه را اصلاح ميکند؟! مگر با قتل و آدمکشي ميشود جامعه را اصلاح کرد؟! محصول جنگ جهاني اول و دوم، آن حداقلش هفتاد ميليون است تا صد ميليون را هم گفتند. بعد از جنگ جهاني اول و دوم ـ همانطوري که ايشان اشاره فرمودند ـ يا جنگ مستقيم بود يا جنگ نيابتي، کارخانههاي ساختن سلاحهاي کشتار فردي و جمعي سه شيفته شب و روز دارد کار ميکند. هفتاد ميليون کم نيست! همان وقتي هم که اين آقايان با جانکِري ديدار داشتند، يک وقتي هم به اين عزيزان وزرات امور خارجه گفتيم به اين شخص بگوييد اگر قدّتان بلند است، براي اينکه روي هفتاد ميليون قبر ايستاديد؛ آلمان که خاکستر شد، کشورهاي ديگر هم که چيزي از آنها نمانده است. شما برنده شديد، نه براي اينکه عقل داريد، شما يک روستاييهاي گمنامي بوديد قبل از کشف کريستف کلمب،[10] جزء سرخپوستها بوديد و بعد شهري شديد، يک قدري از آسيا و يک قدري از اروپا آمدند شما هم رشد کرديد؛ اينطور نبود که شما يک فرهنگي داشته باشيد، بلکه شما روي اسلحه ايستاديد. کشتار اگر بنا شد جامعه را متمدن کند، جنگ جهاني اول و دوم بايد متمدن ميکرد. آدم يک چيزي ميشنود! آنوقت جمعيت هم که به اين اندازه نبود، کل اين آلمان شده خاکستر! در ژاپن اينطور بود، در کره شمالي اينطور بود. پس اين نميتواند جامعه را اصلاح کند.
فرمود: حضرت که ظهور ميکند عقل مردم بالا ميرود. نکتهاي که برخي از اهل تفسير ذکر کردند در اين کلمه شريفه ﴿لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ﴾[11] است، ﴿لِقَوْمٍ يُؤْمِنُون﴾[12] است. اين نکته اين بزرگواران اين است که ما قوم عاد و ثمود شنيدهايم، تازي و عرب را شنيدهايم، قبايل گوناگون را شنيدهايم؛ اما قوم عاقل يعني چه؟ قوم مؤمن يعني چه؟ اين قوم شناسنامهايي نيست، به معناي قبيله نيست، به معناي طايفه نيست، ﴿لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ﴾؛ يعني «لطائفة يقومون بالعقل»، «يقومون بالإيمان»، اين قوم نژادي نيست، اين قوم فرهنگي است، اين «قائم بالعقل» است. آن قومي که «قائم بالعقل» است نه بيراهه ميرود و نه راه کسي را ميبندد. قومي که قائم به ايمان است نه بيراهه ميرود و نه از عوامي ديگران سوء استفاده ميکند، اين «قائم بالايمان» است؛ وگرنه ما يک عرب داريم عجم داريم بومي داريم، ما قوم مؤمن نداريم يا قوم عاقل نداريم که طايفه خاص باشند. پس اين قوم با قوم عاد و ثمود فرق ميکند، اين قوم با عرب و عجم فرق ميکند، اين قوم به معني شناسنامه و نژاد و براي سرزمين خاص نيست؛ اين قوم يعني قيام. و حضرت هم اگر به نام «عليم»، به نام «حکيم»، به نام «امام»، اگر به اين نامها ظهور بکند جهان را اصلاح نميکند؛ به نام مبارک «قيام» ظهور ميکند، اين جهان را اصلاح ميکند. اگر به عنوان «عليم» ظهور بکند درس دارد بله، خيليها را درس ميدهد؛ اما صِرف درس جامعه را زنده نگه نميدارد، آنکه جامعه را زنده نگه ميدارد «قيام» است. حضرت هم چون قيام دارد، مظهر «قائم بالقسط» سوره مبارکه «آل عمران» است که ﴿شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْم﴾،[13] خدا چگونه شهادت ميدهد که واحد است؟ يعني اتحاد شاهد و مدعي است؟ خودش که مدعي توحيد است! خودش شهادت ميدهد يا نه، ﴿قائِماً بِالْقِسْط﴾ است؟ چون ﴿قائِماً بِالْقِسْط﴾ است و همه جا کار عادلانه اوست؛ پس يک نفر در عالم بيشتر نيست. اين ﴿قائِماً بِالْقِسْط﴾، دليل قبول شهادت خداي مدعي است. او مدعي توحيد است که «کَلِمَةُ لا إِلَهَ إِلا الله حِصْنِي»،[14] به چه دليل شريک ندارد؟ چون تنها کسي است که در اين عالم «قائم بالقسط» است اوست و حضرت هم مظهر چنين نامي است؛ لذا أحدي با همه پيشرفتهاي علمي و سلاحي که دارند، توان ندارند که در برابر «قائم بالقسط» بايستند. و اين قيام به قسط آرزوي انبياي سَلَف است؛ شما در بخش پاياني سوره مبارکه «حديد» ببينيد: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾؛[15] منتها آنچه که در سوره مبارکه «نحل» است آن مسئله اخلاق و حقوق است که ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ وَ إِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَي﴾،[16] آن توان آن را ندارد که جامعه را طاغوتزدا کند و عدلساز، يک قسمت اخلاقي و حقوقي است. آنکه در سوره مبارکه «حديد» است توان آن را دارد که جامعه را اصلاح کند، فرمود: ﴿لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط﴾. عادل بودن براي پيشنمازي خوب است. قائم به قسط بودن براي کارهاي اجرايي يک جامعه و دولتمداري خوب است. او که به درد نماز جماعت ميخورد چون عادل است و برابر سوره «نحل» دارد عمل ميکند: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَان﴾، ميشود به او اقتدا کرد؛ اما نميشود پرونده قضايي را به دست او داد. او عرضه قيام به قسط را ندارد. کسي ميتواند قاضي باشد که قائم به قسط باشد. خدا غريق رحمت کند همين مرحوم محقق صاحب شرايع را! شما ببينيد در بخشهاي قابل توجهي از همين کتاب «قضا» ميگويد مسائل تکليفي که بر چه کسي نماز واجب است؟ بر چه کسي روزه واجب است؟ بايد عاقل باشد؛ اما چه کسي ميتواند قاضي باشد؟ عاقل باشد کافي نيست. «يعتبر في القاضي کمال العقل»؛[17] اما در امام جماعت که اين شرط را نکردند. او همينکه عاقل باشد کافي است، همينکه عادل باشد کافي است. آنکه پرونده دست او هست، بايد «قائم بالقسط» باشد نه عادل؛ اينکه پرونده دست او هست، بايد کمال عقل را داشته باشد نه عقل. همين مرحوم محقق همين شرط را درباره قاضي بيان کرد: «يعتبر في القاضي کمال العقل». پس دو گروهاند: يکي سوره مبارکه «نحل» است که ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ وَ إِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَي﴾، يکي هم سوره مبارکه «حديد» است که ﴿لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط﴾.
اما پروندههاي اختلاس ميلياردي را بايد به چه کسي بدهند؟ نه عادل آن عُرضه را دارد که اين پرونده را حل کند برابر سوره «نحل»: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ﴾، نه «قائم بالقسط» سوره «حديد» آن عُرضه را دارد که پرونده ميلياردي را حل کند؛ فرمود: ﴿كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْط﴾،[18] اين براي آن پروندههاي ميلياردي است، مگر به دست هر کسي اين پروندهها را ميدهند؟! او بايد آنقدر غني و قوي باشد که «قوّام بالقسط» باشد، هر سه را تربيت کرده است.
وجود مبارک حضرت وقتي ظهور کرد «قوّام بالقسط» زياد دارد، «قائم بالقسط» زياد دارد، چون صدر و ساقه ولايت و امامتش «قيام بالقسط» است؛ لذا هم خودش مظهر «قائماً بالقسط» الهي است، نه «قائماً بالقسط» سوره «حديد» و هم لطف الهي به برکت حضرت، دستش سر مردم آن سرزمين و آن عصر و زمان و زمين ميرسد، عقل اينها کامل ميشود. وقتي عقل اينها کامل شد، آنوقت 313 شاگردي مانند امام داشته باشد، اداره آن آسان است، با جنگ که جهان را اداره نميکنند. فرض کنيد حضرتي که مظهر «قائماً بالقسط» است، 313 شاگردي مانند امام دارد، دست رحمت الهي هم بر سر مردم هست که عقل مردم کامل شد؛ آنوقت اداره اين هفت ميليارد آسان است و اين کار امام زمان است.
فرمود: ـ همين حديث بيست و يکم ـ «وَضَعَ اللَّهُ يَدَهُ عَلَي رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ كَمَلَتْ بِهِ أَحْلَامُهُم»؛ از اين نعمت بالاتر ديگر در جهان خدا خلق نکرده است که اميدواريم همه ما مشمول اين فيض و فوز ولايتي آن ذات مقدس باشيم! و نظام ما و رهبر ما و مراجع ما و دولت و ملت و مملکت ما و حوزه و دانشگاه ما و فرد فرد اين ملت مشمول دعاي ويژه آن حضرت باشند! و هر خطري که هست به بيگانگان مانند استکبار و صهيونيسم منتقل بشود.
«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
[1]. نهج البلاغة(للصبحي صالح)، نامه53.
[2]. سوره اعراف، آيه16.
[3]. الرواشح السماوية فی شرح الأحاديث الإمامية(مير داماد)، ص39.
[4]. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج1، ص9.
[5]. الکافي(ط ـ الإسلامية)، ج1، ص10.
[6]. الکافي(ط ـ الإسلامية)، ج1، ص30.
[7]. الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج1، ص13.
[8]. الکافي(ط ـ الإسلامية)، ج1، ص25.
[9]. الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج1، ص11.
[10]. کريستف کلمب (کريستوبال کُلُن) سوداگر و دريانورد اهل جنُوا در ايتاليا بود که بر حسب اتفاق قاره آمريکا را کشف کرد. او که از طرف پادشاهي کاستيل (بخشي از اسپانيا) مأموريت داشت تا راهي از سمت غرب به سوي هندوستان بيابد، در سال ۱۴۹۲ ميلادي با سه کشتي از عرض اقيانوس اطلس گذشت؛ امّا به جاي آسيا به آمريکا رسيد. کلمب هرگز ندانست که قارهاي ناشناخته را کشف کرده است.
[11]. سوره رعد، آيه4؛ سوره نحل، آيات12 و67؛ سوره عنکبوت، آيه35؛ سوره روم، آيات24 و28؛ سوره بقره، آيه164.
[12]. سوره انعام، آيه99؛ سوره اعراف، آيات52و188.
[13]. سوره آلعمران، آيه18.
[14]. عيون الأخبار، ج2، ص134؛ بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج49، ص127.
[15]. سوره حديد، آيه25.
[16]. سوره نحل، آيه90.
[17]. شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام، ج4، ص59.
[18]. سوره نساء، آيه135.