24 10 2016 439166 شناسه:

مباحث فقه ـ نکاح ـ جلسه 130 (1395/08/04)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

يکي از اسباب تحريم مسئله «رضاع» است که تا حدودي خطوط اجمالي آن گذشت. در اينکه رضاع نشر حرمت مي‌کند حرفي در آن بين عامه و خاصه نيست و اطلاقات آيات هم تأييد مي‌کند، عمده در شرايط نشر حرمت است که اولين شرط آن نکاح صحيح است كه گذشت. شرط دوم درباره کميّت است که چند وجه درباره اين کميّت ارائه شد؛ يکي إنبات لحم و شدّ عظم است؛ يعني آنقدر اين کودک شير بخورد که خونش و گوشتش روئيده بشود يا استخوان كودك محکم بشود. يکي هم از نظر عدد است که آيا دَه رضعه است يا پانزده رضعه؟ و يکي از نظر زمان است که 24 ساعت بايد باشد. بين اين زمان و آن عدد گاهي اختلاف است؛ چه اينکه بين عدد با إنبات لحم گاهي اختلاف است. آنچه که به ذهن مي‌رسد اولين علامت و مهم‌ترين علامت همان إنبات لحم و شدّ عظم است. عدد و همچنين زمان علامت و أماره براي رسيدن به آن‌ هستند؛ منتها اين علامت؛ يعني إنبات لحم و شدّ عظم که اثر تکويني دارد و تناسب حکم و موضوع را هم به همراه دارد، اين براي توده مردم قابل تشخيص نيست، مخصوصاً در آن زمان. الآن با پيشرفت علم ممکن است انسان با يک وضع آساني تشخيص بدهد که اين شير در شدّ عظم در إنبات لحم و دَم اثر کرده يا نکرده است؟ اما آن روزها تشخيص اين کار بسيار سخت بود! لذا تکويناً مهم‌ترين اثر براي إنبات لحم و شدّ عظم است؛ ولي يک أماره‌اي لازم است که مشکل مردم را در امر نشر حرمت حل بکند؛ لذا مسئله عدد را طرح کردند، مسئله زمان را طرح کردند. در بعضي از روايات هم نسبت به عددِ دَه گفتند اين دَه رضعه نشر حرمت نمي‌کند، براي اينکه اين «لَا تُنْبِتُ اللَّحْمَ وَ لَا تَشُدُّ الْعَظْمَ»،[1] معلوم مي‌شود اصل آن است و اگر عدد را معيار قرار دادند، براي اينکه آماده و عبرة است براي آن اصل مهم. برهان مسئله در اينکه عدد دَه رضعه کافي نيست اين است که اين «لَا تُنْبِتُ اللَّحْمَ وَ لَا تَشُدُّ الْعَظْمَ»، معلوم مي‌شود اصل آن است.

بنابراين ما نمي‌توانيم بگوييم اصل عدد است يا زمان! منتها براي سهولت امر در مقام اثبات، عدد و زمان اصل است، وگرنه در مقام ثبوت، إنبات لحم و شدّ عظم، اصل است. به هر تقدير اگر آن به هر طريقي احراز شد نشر حرمت مي‌کند، اگر آن احراز نشد چنين حكمي مشكل است، چه اينکه براي توده مردم الآن در روستاها و امثال روستاها که اين سنّت همچنان هست تشخيص آن کار آساني نيست که اين إنبات لحم و شدّ عظم شده يا نشده؟! پس مهم‌ترين أماره و علامت همان مسئله عدد و زمان است. درباره زمان بحث خواهد شد که اين يک شبانه‌روز چگونه بايد باشد؟ اين يک بحث جدايي دارد كه ـ به خواست خدا ـ مي‌آيد.  فعلاً بحث در عدد است که آيا عدد خاص لازم است؟ يا نه، مطلق عدد کافي است؟ «کما ذهب اليه بعض عامه» که گفتند صِرف اطلاق رضعه کافي است، براي اينکه آيه دارد: ﴿وَ أُمَّهاتُكُمُ اللاَّتي‏ أَرْضَعْنَكُمْ﴾،[2] ديگر عدد ندارد. صِرف ارضاع و شير دادن کافي است! اين توهّمي است که آنها کردند؛ اما برابر نصوص معتبري که مقيد اطلاقات است يا مخصص عمومات آيه است، فرمود يک عدد خاص لازم است. آن عدد بين دَه و پانزده اختلاف است. از پانزده به بيشتر قائل ندارد، براي اينکه نصي هم نيست. در بعضي از روايات دارد که عدد پانزده کافي نيست که قبلاً آن روايت خوانده شد،[3] آن حمل بر انکار مي‌شود يا بر تقيّه. حمل بر انکار به اين است که حضرت بفرمايد: «پانزده کافي نيست»؟! اينکه خود مخاطب مي‌فهمد حضرت چگونه گفته است، لحن او لحن انکار است يا استفهام است يا تقرير است يا تقبيح است را مخاطب مي‌فهمد. حضرت فرموده باشد که «پانزده کافي نيست»؟ نه اينکه پانزده رضعه کافي نيست، اين لسان، لسان انکار است؛ يعني پانزده رضعه کافي است، وگرنه ما روايتي که مخالف پانزده رضعه باشد نداشتيم، فقط يک روايت بود که حمل بر تقيّه مي‌شود يا حمل بر انکار. مي‌ماند بين دَه رضعه و پانزده رضعه؛ دَه رضعه هم در بعضي از نصوص ما صحيحه علي بن رئاب که اين سندش صحيحه است، بالاتر از موثقه‌اي است که در کنارش آمده است. صحيحه علي بن رئاب دارد به اينکه دَه رضعه کافي نيست «لَا تُنْبِتُ اللَّحْمَ وَ لَا تَشُدُّ الْعَظْمَ» اين إنبات لحم نمي‌کند، استخوان را محکم نمي‌کند. در بررسي روايات، روايتي که مشتمل بر تعليل باشد اقواست از روايتي که مشتمل بر تعليل نباشد. اين صحيحه گذشته از اينکه نشان مي‌دهد آن اثر تکويني حرف اول را مي‌زند، خود اين هم نشان مي‌دهد که أماره است براي او. حالا ببينيم ساير رواياتي که مسئله عشر را مطرح مي‌کنند، تا چه اندازه مي‌تواند معارض رواياتي باشد که پانزده را مي‌گويند. پانزده رضعه يقيناً معيار هست، چون آنها که قائل به عشر هستند يقيناً نزد آنان پانزده کافي است، چون امر که داير بين اقل و اکثر نيست تا تباين باشد، اما ما بين پانزده و دَه اينها نشر حرمت مي‌کند يا نمي‌کند؟

نکته اول اين است که اثر مهم براي همان إنبات لحم است و ساير امور عِبْرة و علامت هستند، براي اينکه دسترسي آن آسان‌تر است و مردم آسان‌تر تشخيص مي‌دهند. در باب دو چندتا روايت هست و در باب سه هم چندتا روايت است که غالب اين روايات در بحث‌هاي قبلي به آنها اشاره شد. وسائل، جلد بيستم، صفحه 382، باب سه، از ابواب «مَا يَحْرُمُ بِالرِّضَاعِ»، آن علت را در اين باب سه ذکر مي‌کنند. باب سه اين است که «لَا يَنْشُرُ الْحُرْمَةَ مِنَ الرَّضَاعِ إِلَّا مَا أَنْبَتَ اللَّحْمَ وَ شَدَّ الْعَظْمَ» که به صورت حصر آمده است. روايت اول اين بود که مرحوم کليني[4] «عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلام»، نقل مي‌کند اين است که «لَا يُحَرِّمُ مِنَ الرَّضَاعِ إِلَّا مَا أَنْبَتَ اللَّحْمَ وَ الدَّم‏»؛[5] نصوص ديگر حصر نکرد، فقط دارد که فلان عدد نشر حرمت مي‌کند؛ اما اين روايت حصر دارد که جز با إنبات لحم و شدّ عظم، نشر حرمت نمي‌شود.

روايت دوم اين باب که مرحوم کليني[6] «عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّي بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَان‏» نقل مي‌کند اين است که مي‌گويد من از وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) شنيدم: «لَا يُحَرِّمُ مِنَ الرَّضَاعِ إِلَّا مَا أَنْبَتَ اللَّحْمَ وَ شَدَّ الْعَظْم‏»؛[7] که اين هم مثل روايت اُولي مفيد حصر است. اين راه‌هاي ديگر را هم نفي مي‌کند؛ يعني مسئله يوم و ليلة يا مسئله عدد را هم نفي مي‌کند.

روايت سوم اين باب اين است که مرحوم کليني[8] «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَي عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوب‏ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ رِبَاطٍ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلام أَوْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ عَلَيْهِ السَّلام‏»، اين است که «إذا رَضَعَ الْغُلَامُ مِنْ نِسَاءٍ شَتَّي وَ كَانَ ذَلِكَ» حالا يا عده‌اي باشد يا «نَبَتَ لَحْمُهُ وَ دَمُهُ عَلَيْهِ»[9] باشد اين همه‌اش حرام است. اين طايفه يا اصل إنبات لحم و شدّ عظم را معيار قرار مي‌دهد يا منحصراً همين را معيار قرار مي‌دهد. حصرش کافي است براي نفي عدد، لکن در باب دو تعليل مي‌آورد که مي‌گويد دَه رضعه کافي نيست، براي اينکه اين إنبات لحم ندارد.

حالا باز يک مروري بکنيم روايت باب دو را؛ در روايت باب دو به اين صورت آمده است: «هَلْ لِلرَّضَاعِ حَدٌّ» از وجود مبارک امام باقر(سلام الله عليه) سؤال مي‌کند که مرحوم شيخ طوسي اين را نقل کرد. «هَلْ لِلرَّضَاعِ حَدٌّ يُؤْخَذُ بِهِ فَقَالَ لَا يُحَرِّمُ الرِّضَاعُ أَقَلَّ مِنْ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ أَوْ خَمْسَ عَشْرَةَ رَضْعَةً مُتَوَالِيَاتٍ مِنِ امْرَأَةٍ وَاحِدَةٍ مِنْ لَبَنِ فَحْلٍ وَاحِدٍ لَمْ يَفْصِلْ بَيْنَهَا رَضْعَةُ امْرَأَةٍ غَيْرِهَا» فاصله نشود، «فَلَوْ أَنَّ امْرَأَةً أَرْضَعَتْ غُلَاماً أَوْ جَارِيَةً عَشْرَ رَضَعَاتٍ مِنْ لَبَنِ فَحْلٍ وَاحِدٍ وَ أَرْضَعَتْهُمَا امْرَأَةٌ أُخْرَي مِنْ فَحْلٍ آخَرَ عَشْرَ رَضَعَاتٍ لَمْ يَحْرُمْ نِكَاحُهُمَا»[10] براي اينکه وحدت فحل نيست.

حالا روايت دوم که اين مهم است. مرحوم شيخ طوسي اين روايت دوم را از «عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ» نقل کرد، حسن بن محبوب را گفتند كه جزء اصحاب اجماع است، درست است که اصحاب اجماع آنطوري که گفتند خيلي معتبر نيست که از آن به بعد را ما حساب نکنيم، نه! وثاقت اصحاب اجماع معتبر است بعدش را هم بايد حساب کرد، لکن خود حسن بن محبوب که از اصحاب اجماع است قبل است، علي بن رئاب که حرفش صحيح است بعد از او هست؛ لذا از اين روايت به عنوان صحيحه فقها ياد مي‌کنند. پس سند آن سند صحيح است: «قَالَ قُلْتُ مَا يَحْرُمُ مِنَ الرَّضَاعِ قَالَ مَا أَنْبَتَ اللَّحْمَ وَ شَدَّ الْعَظْمَ» اين معيار. «قُلْتُ فَيَحرُمُ عَشْرُ رَضَعَاتٍ» يا «يُحَرِّمُ عَشْرُ رَضَعَاتٍ» عشر رضعات محرِّم هست؟ «قَالَ لَا»، چرا؟ «لِأَنَّهُ لَا تُنْبِتُ اللَّحْمَ وَ لَا تَشُدُّ الْعَظْمَ عَشْرُ رَضَعَاتٍ»؛[11] دَه رضعه که إنبات لحم و شدّ عظم نمي‌کند. از اين معلوم مي‌شود آن را اصل قرار داد. معلوم مي‌شود اين عدد أماره و عبرة است براي آن اثر تکويني. روايتي که مي‌گويد عشر رضعه کافي نيست، با روايتي که مي‌گويد عشر رضعه کافي نيست، چون شدّ عظم نمي‌کند خيلي فرق مي‌کند، اين معلَّل است، روايت معلَّل ظهور قوي در مطلوب دارد. علت اينکه دَه رضعه کافي نيست اين است که إنبات لحم و شدّ عظم ندارد.

 

پرسش: ...

پاسخ: آنجا هم حداکثر اين است که مفهوم داشته باشد آن هم مفهوم لقب؛ اما هرگز با اين تعليل معارضه نمي‌کند. روايتي که معلَّل است خيلي اصرح و اظهر در مقصود است. آنجا دارد به اينکه چون متفرقات است، مفهوم آن اين است که اگر مجتمعات باشد، موالات حفظ باشد، نشر حرمت مي‌کند. اين با اين تعليل سازگار نيست، روايتي که معلَّل است اظهر در مقصود است، فرمود دَه رضعه چون إنبات لحم و شدّ عظم ندارد بي‌اثر است. اين گذشته از اينکه آن اثر تکويني را مهم مي‌داند، اين دَه رضعه را هم بي‌اثر مي‌داند، براي اينکه اين نمي‌تواند أماره باشد، اين صحيحه هم هست از روايات ديگر هم معتبرتر است.

پرسش: ...

پاسخ: گاهي ممكن است يك شبانه روز بودن اثر خاص داشته باشد در پرورش كودك، ما اين را كه نمي دانيم!

پرسش: ...

پاسخ: از اين تعليل برمي‌آيد که دَه رضعه نمي‌تواند. حالا اين علت در جاي ديگر هست يا نه؟ بايد احراز بشود. يک چنين تعليل در روايات ديگر که نيامده است.

حالا ما برسيم به يوم و ليلة. در جريان يوم و ليلة هم مثل جريان دَه و پانزده باز هم اختلاف نظر هست. هنوز به مسئله يوم و ليلة نرسيديم تا نظر نهايي آنجا مشخص بشود، فعلاً بحث درباره إنبات لحم و شدّ عظم هست که اين روايات با هم معارض هستند، براي اينکه اين روايت که مي‌گويد إنبات لحم و شدّ عظم مي‌شود اگر دَه رضعه باشد کافي است يا نه؟ مي‌فرمايد نه کافي نيست، براي اينکه إنبات لحم نمي‌کند. حالا شايد ما چنين روايتي را درباره يوم و ليلة داشته باشيم. اين روايت به هر حال مي‌گويد دَه رضعه کافي نيست.

همين روايتي را که مرحوم شيخ طوسي با سند صحيح از علي بن رئاب نقل کرده است،[12] حميري در قُرب الإسناد «عَنْ أَحْمَدَ وَ عَبْدِ اللَّهِ ابْنَيْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَي عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ»[13] اين را نقل کردند که ابن محبوب البته از اصحاب اجماع است.

روايت سوم اين باب که مرحوم شيخ طوسي «بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ» از وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) نقل مي‌کند اين است که «سَمِعْتُهُ يَقُولُ عَشْرُ رَضَعَاتٍ لَا يُحَرِّمْنَ شَيْئاً»؛[14] اين روايت معلَّل نيست؛ ولي آن روايت معلَّل اين را تأييد مي‌کند؛ اظهر از اين است كه دَه رضعه کافي نيست. اين البته موثقه است، چون غالب اينها بني فضّال هستند؛ بني فضّال از جهت فطحي بودنشان روايت اينها صحيح نيست؛ ولي از نظر وثاقتي که براي اينها تثبيت شده است به روايات اينها عمل مي‌کنند. روايت سه و همچنين روايت‌هاي بعدي، اينها جزء بني فضّال هستند و روايت اينها موثقه است.

روايت چهار اين باب هم که مرحوم شيخ طوسي از حسن بن فضّال و «عَن أَخَوَيهِ» اينها همه بني فضّال هستند. «عَنْ أَبِيهِمَا عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلام قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ عَشْرُ رَضَعَاتٍ لَا تُحَرِّمُ»؛[15] آنوقت آن حمل بر تقيّه خواهد شد، براي اينکه اين معلّل است مي‌گويد عشر رضعه إنبات لحم نمي‌کند. همين روايت چهار را حميري در قُرب الاسناد «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِيدِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ» نقل کرده است.[16]

اما روايت پنج اين باب «عَنِ الْحَسَنِ بْنِ بِنْتِ إِلْيَاسَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ» نقل مي‌کند اين است: «قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلام عَنِ الْغُلَامِ يَرْضِعُ الرَّضْعَةَ وَ الثِّنْتَيْنِ» يک بار يا دو بار شير مي‌مکد، اين نشر حرمت مي‌کند؟ «فَقَالَ لَا يُحَرِّمُ فَعَدَدْتُ عَلَيْهِ حَتَّي أَكْمَلْتُ عَشْرَ رَضَعَاتٍ» گفتم دو، سه، هر کدام را گفتم حضرت فرمود نه، تا به دَه که رسيديم، «فَقَالَ إِذَا كَانَتْ مُتَفَرِّقَةً فَلَا»؛[17] اگر متفرق باشد، پراکنده باشد، موالات نباشد، نه! اين حمل بر تقيّه‌اش هست، براي اينکه رواياتي است که قوم «جعل الرشد في خلافهم» فتوا به عشر رضعات دادند، ما هم روايات تحديد کننده به إنبات و پانزده رضعه داريم، در روايات ما هم تعليل شده است به اينکه اين اثر إنبات ندارد، روايات مطلق فراواني هم داريم که عشر رضعه کافي نيست، آنوقت اين روايت حمل بر تقيّه مي‌شود. البته در بين فقهاي ما کساني هستند که به عشر رضعه اکتفا کردند.

پرسش: ...

پاسخ: بله، اين همان خود عمل به مفهوم است؛ اما وقتي به روايت دو اين باب بخوانيم به تعليل مي‌رسيم معلوم مي‌شود که اين علت اقوا است. اين روايت دو که دارد که «لأَنّهُ لا تُنْبِتُ» اين اظهر است، اين اقواست. روايتي که مشتمل بر علت باشد اقوا و اظهر است آن متَّبَع است. اين حمل اوّلي‌شان است بعضي از فقهاي ما هم به عشر اکتفا کردند.

مرحوم صاحب وسائل دارد که مرحوم شيخ طوسي دارد که «أَنَّ دَلِيلَ الْخِطَابِ لَا يَجُوزُ التَّعَلُّقُ بِهِ إِلَّا إِذَا لَمْ يَكُنْ هُنَاكَ مَا يَصْرِفُ عَنْهُ وَ أَنَّ مَا تَقَدَّمَ صَارِفٌ عَنْهُ»؛[18] مرحوم صاحب وسائل مي‌گويد شيخ طوسي فرمود به اينکه اين «إِذَا كَانَتْ مُتَفَرِّقَةً» اين مفهوم است، شما بخواهي از مفهوم استفاده کنيد، اين مفهوم اگر معتبر باشد در جايي است که دليلِ اقوا نباشد، اينجا ما دليل اقوا داريم و آن هم روايت دو است که معلَّل کرده، فرمود عشر رضعات چون تأثيري ندارد نشر حرمت نمي‌کند. پس اين مفهوم است نه منطوق؛ ظهورش خيلي قوي نيست، اگر ما بوديم و هيچ دليل مخالفي نبود ممکن بود به اين مفهوم عمل بکنيم جمع بين مفهوم و منطوق باشد؛ اما وقتي روايت دو تصريح مي‌کند که اين عشر رضعه هيچ اثري ندارد در إنبات لحم و شدّ عظم اين اظهر است.

روايت شش اين باب که آنهايي که «قرائةً، قبالةً، بلاغاً» اين نسخه‌ها بود «بلاغاً» يعني ما اين را پيش استاد خوانديم تا به اينجا رسيد، «قرائة» يعني خوانديم، «بلاغاً» يعني به اينجا رسيد، اينها مي‌دانند که اينها از ائمه(عليهم السلام) چه جور شنيدند؟! حضرت مي‌فرمايد به اينکه «پانزده رضعه کافي نيست»؟! اگر اينجور گفته باشد؛ يعني پانزده رضعه کافي است؛ اما ما در کتاب مي‌خوانيم که «پانزده رضعه کافي نيست» و خيال مي‌کنيم اين روايت معارض با آنهاست. روايت شش اين باب را هم بر همين معنا حمل کردند که «عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَي عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ»؛ دارد که گفت: «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِاللَّهِ عَلَيْهِ السَّلام يَقُولُ خَمْسَ عَشْرَةَ رَضْعَةً لَا تُحَرِّمُ»؛[19] از اين بالاتر که ما قولي نداريم در بين اماميه. پانزده رضعه کافي نيست؛ يعني بيشتر لازم است، کسي که بيشتر از پانزده را نگفت. ايشان مي‌فرمايد که «حَمَلَهُ الشَّيْخُ عَلَي كَوْنِ الرَّضَعَاتِ مُتَفَرِّقَاتٍ مِنْ نِسَاءٍ شَتَّي»، اين يک حمل؛ «فَإِنَّهَا إِذَا كَانَتْ مُتَوَالِيَةً تُحَرِّمُ كَمَا تَقَدَّمَ وَ يَحْتَمِلُ الْحَمْلُ عَلَي الْإِنْكَارِ وَ عَلَي التَّقِيَّةِ».[20] «عَلَي التَّقِيَّةِ» بعيد است براي اينکه آنها از يک رضعه قائل هستند تا دَه رضعه، ديگر پانزده رضعه کافي نيست يعني چه؟ اما حمل روايت بر انكار خوب است، حضرت بفرمايد که «پانزده رضعه کافي نيست»؟!

 

 

 

پرسش: ...

پاسخ: او که فهميد، مخاطب بود، اگر از او سؤال مي‌کردند مي‌فرمود. اينکه گفتند اجازه روايت مي‌خواهد، تفسير مي‌خواهد براي همين نکته است. ايشان شنيده و ضبط کرده است؛ اما ديگري اين کتاب را مي‌خواند بدون استاد، اينکه مي‌گويند از استاد بايد شنيد، از آن راوي بايد شنيد براي همين جهت است.

پس بنابراين روايت دو و سه و چهار اينها موثقات هستند، براي اينکه بني فضّال در آنها هستند و روايت دو آنکه از علي بن رئاب است اين صحيح است، اينها مي‌گويند دَه رضعه کافي نيست، بعضي هم که معلَّل هستند ظهورشان در عدم كفايت عشر رضعه قوي‌تر از روايات ديگر است. يک روايتي در همين باب دو هست که مي‌گويد عشر رضعه کافي است و آن روايت هيجده اين باب است که آن بايد بر وضع خاص حمل بشود.

روايت هيجده باب دو، مرحوم کليني[21] «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَي عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ» مي‌گويد من به امام صادق(عليه السلام) عرض کردم « إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ كَبِيرٍ فَرُبَّمَا كَانَ الْفَرَحُ وَ الْحَزَنُ الَّذِي يَجْتَمِعُ فِيهِ الرِّجَالُ وَ النِّسَاءُ فَرُبَّمَا اسْتَخَفَّتِ الْمَرْأَةُ أَنْ تَكْشِفَ رَأْسَهَا عِنْدَ الرَّجُلِ الَّذِي بَيْنَهَا وَ بَيْنَهُ رَضَاعٌ وَ رُبَّمَا اسْتَخَفَّ الرَّجُلُ أَنْ يَنْظُرَ إِلَی ذَلِكَ فَمَا الَّذِي يُحَرِّمُ مِنَ الرَّضَاعِ فَقَالَ مَا أَنْبَتَ اللَّحْمَ وَ الدَّم»؛ مي‌گويد ما يک خانواده پُرجمعيتي هستيم؛ گاهي مجلس حزن داريم مصيبتي است، يا مجلس جشني داريم نشاطي است، بعضي از زن‌ها روسري‌شان کنار مي‌رود و آن کسي که هم‌شير اوست مي‌بيند چشم او مي‌افتد، آيا اين مشکل دارد يا مشکل ندارد چکار بکند؟ شما يک ضابطه‌اي بگوييد که چه مقدار از شير نشر حرمت مي‌کند؟ اين حلال است، حلال نيست، چکار بکنيم؟ «فَمَا الَّذِي يُحَرِّمُ مِنَ الرَّضَاعِ فَقَالَ مَا أَنْبَتَ اللَّحْمَ وَ الدَّم» اين معيار است «فَقُلْتُ وَ مَا الَّذِي يُنْبِتُ اللَّحْمَ وَ الدَّمَ فَقَالَ كَانَ يُقَالُ عَشْرُ رَضَعَات» ببينيد کاملاً لحن عوض شد. اصلش را حضرت فرمود «مَا أَنْبَتَ اللَّحْمَ وَ الدَّم»؛ عرض کردند ما که معيار علمي نداريم که اين الآن إنبات شد يا شدّ عظم شد يا نشده؟! يک أماره‌اي، يک علامتي شما ذکر بکنيد! حضرت فرمود مي‌گويند دَه رضعه! شما معصوم هستي علم نزد شماست، مي‌گويند دَه رضعه! يعني چه؟ اين بوي تقيّه نمي‌دهد؟! پس اگر كسي مي‌گويد دَه رضعه کافي است به قرينه روايت هيجده باب دو مي‌گوئيم آن روايت حمل بر تقيّه است، وگرنه اينجور مي‌گويند، معنا ندارد! چه مي‌گويند؟ علم نزد شماست. حضرت هم در جواب آن را فرمود، « فَقَالَ مَا أَنْبَتَ اللَّحْمَ وَ الدَّم فَقُلْتُ وَ مَا الَّذِي يُنْبِتُ اللَّحْمَ وَ الدَّمَ؟ فَقَالَ كَانَ يُقَالُ عَشْرُ رَضَعَات»، مي‌گويند دَه رضعه کافي است! اين بوي تقيّه مي‌دهد: «قُلْتُ فَهَلْ تُحَرِّمُ عَشْرُ رَضَعَات‏» من براي اينكه برايم خوب روشن بشود گفتم دَه رضعه حرمت مي‌آورد يا نه؟ « فَقَالَ دَعْ ذَا» يعني رها کن حالا! اگر دَه رضعه نشر حرمت بکند، ديگر رها بکنم يعني چه؟ «فَقَالَ دَعْ ذَا وَ قَالَ مَا يَحْرُمُ مِنَ النَّسَبِ فَهُوَ يَحْرُمُ مِنَ الرَّضَاع‏»[22] حضرت آنوقت بحث را روي اصل مسئله رضاع معلوم مي‌شود. اين روايت بوي تقيّه مي‌دهد. اينجور مي‌گويند! دوباره سؤال کرد نظر شريف شما چيست؟ فرمود اين مسئله را رها کن! معلوم مي‌شود که حضرت در امان نبود که تصريح بکند که عشر رضعات کافي نيست. پس ما در يك روايتي معياري داريم كه آنجا فرمود دَه رضعه کافي نيست، براي اينکه إنبات ندارد. اينجا وقتي سؤال مي‌کنند إنبات به چيست؟ حضرت فرمود مي‌گويند دَه رضعه کافي است و حال آنكه حرف شما حجت است! اين شخص براي اينکه خوب روشن بشود، گفت آقا! من کاري به مي‌گويند ندارم، من مي‌خواهم نظر شما را بفهمم! فرمود اين را رها کن حالا! اين روايت بوي تقيّه مي‌دهد. بنابراين آن مسئله رضعه و رضعات و امثال آن اينها کافي نيست.

«فتحصّل» در اين بخش که إنبات لحم و شدّ عظم حرف اول را مي‌زند و مهم‌ترين أماره براي آن پانزده رضعه است؛ اما در تتمه بحث قبل وجود مبارک حضرت امير(عليه السلام) آن حرف را در همان خطبه 175 دارد که خطبه مفصّلي هم نيست صدرش اين است که «أَيُّهَا النَّاسُ غَيْرُ الْمَغْفُولِ عَنْهُمْ وَ التَّارِكُونَ الْمَأْخُوذُ مِنْهُمْ» تا مي‌رسد به سطر پنجم ـ  ششم  اين است: «وَ اللَّهِ لَوْ شِئْتُ أَنْ أُخْبِرَ كُلَّ رَجُلٍ مِنْكُمْ بِمَخْرَجِهِ وَ مَوْلِجِهِ‏ وَ جَمِيعِ شَأْنِهِ لَفَعَلْتُ»؛ قَسَم به خدا من اگر مقدّرات همه شما، تک‌تک شما را بخواهم بگويم و خبر بدهم «لَفَعَلتُ» مي‌توانم «وَ لَكِنْ أَخَافُ أَنْ تَكْفُرُوا فِيَّ بِرَسُولِ اللَّهِ»؛ مي‌ترسم ـ معاذالله ـ بگوييد علي أفضل از پيغمبر است! و ما هر چه داريم به وسيله پيغمبر داريم. «أَلَا وَ إِنِّي مُفْضِيهِ‏ إِلَي الْخَاصَّةِ مِمَّنْ يُؤْمَنُ ذَلِكَ مِنْهُ‏»؛ من اسرار را به بعضي از اصحاب خودم مي‌گويم، آنها که مي‌دانم اسرار ما را حفظ مي‌کنند بعضي از اينها را مي‌گويم. «وَ الَّذِي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ وَ اصْطَفَاهُ عَلَی الْخَلْقِ مَا أَنْطِقُ إِلَّا صَادِقاً وَ قَدْ عَهِدَ إِلَيَّ بِذَلِكَ كُلِّهِ»؛ وجود مبارک پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) همه اينها را به من گفته، «وَ بِمَهْلِكِ مَنْ يَهْلِكُ وَ مَنْجَي مَنْ يَنْجُو وَ مَآلِ هَذَا الْأَمْرِ وَ مَا أَبْقَي شَيْئاً يَمُرُّ عَلَی رَأْسِي إِلَّا أَفْرَغَهُ فِي أُذُنَيَّ وَ أَفْضَي بِهِ إِلَيَ‏»؛ همه سرگذشت‌ها را حضرت در زير گوش من گفته؛ امام اين است. اما آنچه که مرحوم کليني(رضوان الله عليه) نقل کرده است، اينها براي آن است که يک وقتي مثلاً يک مشکلي در خصوص «محمد بن سنان» پيدا بشود، آن ديگر يک رجالي روايت‌شناس و راوي‌شناس است، او مي‌تواند بررسي بکند و بگويد محمد بن سنان از آن جهت ضعيف است يا از آن جهت ضعيف نيست، اين راه دارد. ببينيد مرحوم بحر العلوم دارد که مرحوم شيخ مفيد او را موثق مي‌داند ديگري مثل شيخ طوسي موثق نمي‌داند، اين ممکن است در مسايل صادق بودن و کاذب بودن آنها؛ اما صِرف اينکه کسي فضايل علمي اهل بيت(عليهم السلام) را نقل بکند و بشود غلوّ، اين نيست! آنکه مرحوم کليني(رضوان الله عليه) در کتاب شريف کافي همان جلد اول «کتاب الحجة» نقل مي‌کند عنوان باب اين است «بَابٌ نَادِرٌ جَامِعٌ فِي فَضْلِ الْإِمَامِ وَ صِفَاتِه‏»؛ با کتاب‌هاي حديث مأنوس هستيد در آخر آنها در آن قسمت‌ها دارد که «باب النوادر». «باب النوادر» بابي است که آن محدِّث اين روايات را دسته‌بندي مي‌کند، هر روايتي که مربوط به يک مطلب است، مربوط به تواضع است يا عدل است، اينها را در باب خاص جمع مي‌کند. چندتا روايت است که پراکنده‌اند، براي هر کدام نمي‌شود يک بابي را باز کرد. اين چندتا روايت پراکنده را يکجا جمع مي‌كنند و مي‌گويند «باب النوادر»؛ يعني متفرّقات. آخر کتاب‌هاي حديث معمولاً يک بابي است به عنوان باب نوادر يعني متفرقات؛ اما اين باب نادر غير از آن باب نوادري است که در کتاب‌هاي حديث است.

مرحوم کليني اين روايت را که نقل مي‌کند، «عبد عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ كُنَّا مَعَ الرِّضَا عَلَيْهِ السَّلام بِمَرْوَ فَاجْتَمَعْنَا فِي الْجَامِعِ يَوْمَ الْجُمُعَةِ فِي بَدْءِ مَقْدَمِنَا» در اوايل ورود ما «فأرادوا أَمْرَ الْإِمَامَةِ»، در مسئله امامت خواستند سخن بگويند، بحث رسمي روز جامعه اين بود: «وَ ذَكَرُوا كَثْرَةَ اخْتِلَافِ النَّاسِ فِيهَا»، آراء اشاعره، آراء معتزله، سنّي‌هاي ديگر، شيعه‌ها نظرشان درباره امامت چيست، اين آراء مختلف شد. «فَدَخَلْتُ عَلَي سَيِّدِي» بر وجود مبارک امام رضا(سلام الله عليه) وارد شدم: «فَأَعْلَمْتُهُ خَوْضَ النَّاسِ فِيهِ»، گفتم مردم مسئله روزشان مسئله امامت است. «فَتَبَسَّمَ عَلَيه السَّلام» وجود مبارک امام رضا(سلام الله عليه) تبسمي کرد، «ثُمَّ قَالَ يَا عَبْدَ الْعَزِيزِ جَهِلَ الْقَوْمُ وَ خُدِعُوا عَنْ آرَائِهِمْ» اينها نمي‌دانند، يک؛ اينها مخدوع هستند رأي اينها را زدند، اين دو؛ «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَقْبِضْ نَبِيَّهُ صَلّيٰ الله عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمْ حَتَّي أَكْمَلَ لَهُ الدِّينَ»؛ ذات أقدس الهي پيامبر قبض روح نکرد، مگر اينکه ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ﴾ را فرستاد، ﴿أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي﴾ را فرستاد، ﴿رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِينا﴾[23] را فرستاد، «أَكْمَلَ لَهُ الدِّينَ وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنَ فِيهِ تِبْيَانُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ بَيَّنَ فِيهِ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ وَ الْحُدُودَ وَ الْأَحْكَامَ وَ جَمِيعَ مَا يَحْتَاجُ إِلَيْهِ النَّاسُ» کاملاً نازل کرد «فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ‏ءٍ وَ أَنْزَلَ فِي حَجَّةِ الْوَدَاعِ» که آخر عمر حضرت بود ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِينا﴾ وَ أَمْرُ الْإِمَامَةِ مِنْ تَمَامِ الدِّينِ وَ لَمْ يَمْضِ ص حَتَّي بَيَّنَ لِأُمَّتِهِ مَعَالِمَ دِينِهِمْ وَ أَوْضَحَ لَهُمْ سَبِيلَهُمْ وَ تَرَكَهُمْ عَلَي قَصْدِ سَبِيلِ الْحَقِّ وَ أَقَامَ لَهُمْ عَلِيّاً عَلَيه السَّلام عَلَماً وَ إِمَاماً» و آنچه را که «يَحْتَاجُ إِلَيْهِ الْأُمَّةُ» همه را بيان کرده «فَمَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يُكْمِلْ دِينَهُ فَقَدْ رَدَّ كِتَابَ اللَّهِ وَ مَنْ رَدَّ كِتَابَ اللَّهِ فَهُوَ كَافِرٌ» تا مي‌رسد به اينجا که اينها اگر بخواهند امام را بشناسند، من بخشي از خصوصيات امام را مي‌گويم به شما «وَ هُوَ بِحَيْثُ النَّجْمُ مِنْ يَدِ الْمُتَنَاوِلِينَ وَ وَصْفِ الْوَاصِفِينَ فَأَيْنَ الِاخْتِيَارُ مِنْ هَذَا وَ أَيْنَ الْعُقُولُ عَنْ هَذَا وَ أَيْنَ يُوجَدُ مِثْلُ هَذَا»؛ «اَلإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ» در همين حديث نوراني است. فرمود امام در تمام کره زمين يگانه است، دومي ندارد: «وَ هُوَ بِحَيْثُ النَّجْمُ مِنْ يَدِ الْمُتَنَاوِلِينَ» شما مي‌خواهيد دست‌درازي کنيد که او را بشناسيد، او مثل ستاره آسمان است، شما چگونه مي‌خواهيد به او برسيد؟ دست شما نمي‌رسد! «وَ هُوَ بِحَيْثُ النَّجْمُ مِنْ يَدِ الْمُتَنَاوِلِينَ» «فَأَيْنَ الِاخْتِيَارُ مِنْ هَذَا وَ أَيْنَ الْعُقُولُ عَنْ هَذَا» اينکه با رأي مردم نيست، اين با اختيار مردم نيست. شما اصلاً دسترسي به آن ستاره نداريد تا آن ستاره را بگيريد و به مردم معرفي بکنيد. اين روايت مفصّل است عبارتش اين است «الْإِمَامُ أَمِينُ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ وَ حُجَّتُهُ عَلَي عِبَادِهِ وَ خَلِيفَتُهُ فِي بِلَادِهِ وَ الدَّاعِي إِلَي اللَّهِ وَ الذَّابُّ عَنْ حُرَمِ اللَّهِ، الْإِمَامُ الْمُطَهَّرُ مِنَ الذُّنُوبِ وَ الْمُبَرَّأُ عَنِ الْعُيُوبِ الْمَخْصُوصُ بِالْعِلْمِ الْمَوْسُومُ بِالْحِلْمِ نِظَامُ الدِّينِ وَ عِزُّ الْمُسْلِمِينَ وَ غَيْظُ الْمُنَافِقِينَ وَ بَوَارُ الْكَافِرِينَ الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا يُدَانِيهِ أَحَدٌ» او مظهر «لا شريک له» است؛ «لَا يُدَانِيهِ أَحَدٌ وَ لَا يُعَادِلُهُ عَالِمٌ وَ لَا يُوجَدُ مِنْهُ بَدَلٌ وَ لَا لَهُ مِثْلٌ وَ لَا نَظِيرٌ مَخْصُوصٌ بِالْفَضْلِ كُلِّهِ مِنْ غَيْرِ طَلَبٍ مِنْهُ لَهُ وَ لَا اكْتِسَابٍ» درس نخوانده همه چيز را بلد است، اين فقط مخصوص پيغمبر نيست. فرمود: «مَخْصُوصٌ بِالْفَضْلِ كُلِّهِ مِنْ غَيْرِ طَلَبٍ مِنْهُ لَهُ وَ لَا اكْتِسَابٍ بَلِ اخْتِصَاصٌ مِنَ الْمُفْضِلِ الْوَهَّابِ فَمَنْ ذَا الَّذِي يَبْلُغُ مَعْرِفَةَ الْإِمَامِ أَوْ يُمْكِنُهُ اخْتِيَارُهُ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ ضَلَّتِ الْعُقُولُ وَ تَاهَتِ الْحُلُومُ وَ حَارَتِ الْأَلْبَابُ وَ خَسَأَتِ الْعُيُونُ وَ تَصَاغَرَتِ الْعُظَمَاءُ وَ تَحَيَّرَتِ الْحُكَمَاءُ وَ تَقَاصَرَتِ الْحُلَمَاءُ وَ حَصِرَتِ الْخُطَبَاءُ وَ جَهِلَتِ الْأَلِبَّاءُ وَ كَلَّتِ الشُّعَرَاءُ وَ عَجَزَتِ الْأُدَبَاءُ وَ عَيِيَتِ الْبُلَغَاءُ عَنْ وَصْفِ شَأْنٍ مِنْ شَأْنِهِ أَوْ فَضِيلَةٍ مِنْ فَضَائِلِهِ وَ أَقَرَّتْ بِالْعَجْزِ وَ التَّقْصِيرِ وَ كَيْفَ يُوصَفُ بِكُلِّهِ أَوْ يُنْعَتُ بِكُنْهِهِ أَوْ يُفْهَمُ شَيْ‏ءٌ مِنْ أَمْرِهِ أَوْ يُوجَدُ مَنْ يَقُومُ مَقَامَهُ وَ يُغْنِي غِنَاهُ لَا كَيْفَ وَ أَنَّي وَ هُوَ بِحَيْثُ النَّجْمُ مِنْ يَدِ الْمُتَنَاوِلِينَ وَ وَصْفِ الْوَاصِفِينَ» اين مثل ستاره آسمان است «فَأَيْنَ الِاخْتِيَارُ مِنْ هَذَا وَ أَيْنَ الْعُقُولُ عَنْ هَذَا وَ أَيْنَ يُوجَدُ مِثْلُ هَذَا أَ تَظُنُّونَ أَنَّ ذَلِكَ يُوجَدُ فِي غَيْرِ آلِ‌الرَّسُولِ عليهم و علي آله آلاف التحية و الثناء»؛[24] غرض اين است که اگر يک وقتي ـ خداي ناکرده ـ اين محمد بن سنان يک مشکل خاص ديگري دارد، بله آن حرف ديگر است. مرحوم مفيد آنطور که مرحوم بحر العلوم نقل مي‌کند مي‌فرمايد که او را موثق مي‌داند.

پرسش: ...

پاسخ: آنجا خود امام «بالقوّه» تصريح مي‌کند که فعلاً حجيت به عهده برادرم امام حسن(سلام الله عليه) است، امام حسين(سلام الله عليه) همين کار را مي‌کرد. اگر برنامه براي خود حسين بن علي(سلام الله عليه) بود، جور ديگر عمل مي‌کرد، فرمود من الآن تابع هستم؛ ذات أقدس الهي فرمود «واحداً بعد واحد» اينها بايد اينچنين باشند.

بنابراين اگر چنانچه مشکل جناب ابن سنان اين است که فضايل ائمه را نقل مي‌کند، اينها غلوّ نيست؛ اگر مشکل اخلاقي باشد آن حرف ديگر است. غرض اين است که مرحوم بحرالعلوم نقل مي‌کند که مرحوم مفيد(رضوان الله عليه) او را موثق مي‌داند، شيخ طوسي هم موثق نمي‌داند، اينها بزرگاني هستند که اختلاف نظر دارند؛ ولي منظور اين است که معيار کذّاب بودن يا غلوّ بودن، اين معارف اهل بيت نمي‌تواند باشد.

«و الحمد لله رب العالمين»

 


[1] . وسائل الشيعة، ج20، ص374.

[2] . سوره نساء، آيه23.

[3] . وسائل الشيعة، ج20، ص374.

[4] . الکافی(ط ـ الاسلامية)، ج5، ص438.

[5] . وسائل الشيعة، ج20، ص382.

[6] . الکافی(ط ـ الاسلامية)، ج5، ص438.

[7] . وسائل الشيعة، ج20، ص382.

[8] . الکافی(ط ـ الاسلامية)، ج5، ص446.

[9] . وسائل الشيعة، ج20، ص382 و 383.

[10] . وسائل الشيعة، ج20، ص374.

[11] . وسائل الشيعة، ج‌20، ص374.

[12] . تهذيب الأحکام، ج7، ص313.

[13] . قرب الإسناد، ص77.

[14] . وسائل الشيعة، ج‌20، ص374.

[15] . وسائل الشيعة، ج‌20، ص375.

[16] . قرب الإسناد، ص79.

[17] . وسائل الشيعة، ج‌20، ص375.

[18] . وسائل الشيعة، ج‌20، ص375.

[19] . وسائل الشيعة، ج‌20، ص375.

[20] . وسائل الشيعة، ج‌20، ص375.

[21] . الكافي (ط ـ الإسلامية)، ج‏5، ص439.

[22] . وسائل الشيعة، ج‌20، ص380.

[23] . سوره مائده، آيه3.

[24] . الکافی(ط ـ الاسلامية)، ج1، ص199 ـ 201.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق