مباحث فقه ـ نکاح ـ جلسه 08 (1394/07/14)
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
مرحوم محقق در شرايع کتاب نکاح را در طي چند فصل به پايان رساندند: فصل اول در آداب عقد است،[1] فصل دوم در خود عقد نکاح است که چه صيغهاي بايد باشد، ترتيب يا موالات باشد و مانند آن،[2] فصل سوم در اولياي عقد است[3] و فصل چهارم در آثار عقد، پيامد عقد، احکام مترتب بر عقد. [4]
در فصل اول که آداب عقد است، مستحبّات فراواني را ذکر ميکنند که بخشي از آن مستحبّات و سنن، مربوط به استحباب خود نکاح است، بخشي از آن مستحبّات مربوط به آن منکوحه است، همسري که ميخواهد انتخاب بکند که بايد کرامت داشته باشد، اصالت داشته باشد، عفّت داشته باشد، وَلود باشد و مانند آن. اين احکام فراواني که در مستحبّات ذکر ميکنند که هنگام ارتباط زن و شوهر باهم هر دو طاهر باشند، هر دو دو رکعت نماز بخوانند، هر دو بعد از نماز دعا بکنند و نيّت هر دو طيب و طاهر باشد، به فکر هيچ نامحرمي نباشند، اينها براي چيست؟ گوشهاي از اينها را عنايت بفرماييد تا وارد آن مطلب اصلي بشويم.
مرحوم محقق کتاب نکاح را فرمود: کتاب نکاح چند قسم است: نکاح دائم،[5] نکاح منقطع و نکاح تحليل،[6] نکاح مِلک يمين،[7] اينها همه نکاح است. قسم اول که نکاح دائم است چند فصل دارد: فصل اول در آداب عقد است، فصل دوم در احکام عقد است، فصل سوم در اولياي عقد است، فصل چهارم در آثار عقد که حرمتها و محرميتها و اينها را ميآورد. فصل اول که در آداب عقد بود فرمودند: نکاح مستحب است که بحث استحبابِ نکاح گذشت، بعد به «آداب الخلوه» که زن و شوهر در يک اتاق «ليلة الزفاف» کنار هم هستند ذکر ميکنند، آداب اين «ليلة الزفاف» و مانند آن را ذکر ميکنند. فرمود اول «يستحبّ» براي مرد «ان يصلي رکعتين و يدعو بعدهما»؛ دو رکعت نماز بخواند، بعد دعاي بعد از نماز، «و إذا أمر المرأة بالانتقال إليه أمرها أن تصلي أيضا رکعتين و تدعو»؛ همسر او هم دو رکعت نماز بخواند و دعاي بعد از نماز فراموشش نشود، «و أن يکونا علي طُهر»؛ هر دو پاک باشند و در حالي که وضو دارند کنار هم قرار بگيرند، «و أن يضع يده علي ناصيتها إذا دخلت عليه و يقول: اللهم علي کتابک تزوجتها و في أمانتک أخذتها و بکلماتک استحللت فرجها فإن قضيت لي في رحمها شيئا فاجعله مسلما سويّا و لاتجعله شرک شيطان» که ﴿وَ شَارِكْهُمْ فِي الأمْوَالِ وَ الأوْلاَدِ﴾ دامنگيرمان نشود، «و أن يکون الدخول ليلاً و أن يسمّي عند الجماع و يسئل الله سبحانه تعالي» اينکه فرزند صالح عطا کند.[8] تمام اين سنن در مسئلهٴ نکاح و آميزش هست، چرا؟ براي اينکه در بحثهاي قبل داشتيم انسان يک سلسله مشترکاتي با حيوان دارد و يک سلسله مشترکاتي با فرشته دارد. در سوره مبارکه «مؤمنون» فرمود به اينکه: ما انسان را آفريديم، انسان را خلق کرديم ﴿خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلاَلَةٍ مِن طِينٍ﴾،[9] اصلش تراب و طين بود؛ بعد ﴿ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَّكِينٍ﴾[10] نطفه بود، ﴿ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً﴾ و اين مُضغه را کمکم جنين قرار داديم، ﴿فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً﴾؛ آنگاه تا اينجا مشترک بين انسان و دام است؛ يعني يک بچه گوسفند، بچه گاو، بچه حيوان ديگر در رحم مادرش همين اطوار را دارد: اول نطفه است، بعد عَلَقه است، بعد مُضغه است، بعد جنين است، بعد عِظام است و بعد ﴿فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً﴾ است؛ تا اينجا مشترک بين انسان و دام است و اين همايشهايي که سالانه بهداشت و غير بهداشت براي تشخيص بيماريهاي مشترک بين انسان و دام قرار ميدهند و منتظرهستند که ببينند از آزمايشگاه موش چه جوابي ميآيد، يک کار علمي خوبي است، تا اين محدوده ﴿فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً﴾؛ امّا ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ﴾،[11] اين بخش دوم مشترک بين انسان و فرشته است که فرمود: من يک چيزي را به او دادم که اين از سنخ اين عَلَقه و مُضغه و ماده و اينها نيست ﴿فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ﴾؛ البته مشترک با برخي از فرشتگان خيلي عالي است، نه هر فرشتهاي، چون درباره آفرينش فرشتهها يکچنين: ﴿فَتَبَارَكَ اللَّهُ﴾ گفته نشده. اين بخش دوم، مشترک بين انسان و فرشته است که جاي کنگره و همايشهاي اين بخش در کشور ما خالي است. ما بايد باور کنيم که با ملائکه مشترکات فراواني داريم، آن مشترکات را قرآن کريم بيان کرده، روايات بيان کرده؛ وصفي که براي ملائکه قائل شده براي انسان قائل شده، وصفي که براي انسان قائل شده براي ملائکه قائل شده، خيلي از کمالاتي است که در قرآن و روايات؛ هم براي انسان آمده و هم براي ملائکه، اين ميشود مشترک بين انسان و ملائکه؛ اين چيز روشني است.
امّا آيا اين کارگاهي که ذات اقدس الهي در سوره مبارکه «مؤمنون» بيان ميکند، اين نظير همان سلولهاي بنيادي است که دارند درست ميکنند که در يک ظرفي مثل شيشه يا غير شيشه، يک شرايط طبّي و هوايي و فضايي و امثال آن قرار ميدهند تا در آن ظرف اين نطفه بشود يک گوسفند، رحم زن اين جور است؟ مثل آن قفسه است، مثل آن شيشه است؟ يا تمام کارهايي که ذات اقدس الهي درباره اين نطفه ميکند به وسيله نفس مادر است؟ يعني از راه روح مادر است که نطفه، مُضغه ميشود، علقه ميشود، جنين ميشود، ﴿فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً﴾ ميشود، ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ ميشود. آيا دستگاه رحم مثل همين دستگاه سلولهاي بنيادي است که خود اين مادر هيچ اطلاعي ندارد و هيچ نقشي ندارد، ذات اقدس الهي اين کار را انجام ميدهد يا همه اينها از راه نفسِ مادر انجام ميگيرد؟ همه اينها از راه نفس مادر انجام ميگيرد؛ لذا تمام اوصاف مادر در فرزند ظهور دارد، اين نفس مادر است که مجراي فيض خالقيت است، اين ﴿أَنِ اشْكُرْ لِي وَ لِوَالِدَيْكَ﴾[12] که قبلاً اشاره شد براي همين است، فرمود درست است که خداي سبحان ﴿خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ﴾[13] است؛ ولي مجراي اين خلقت نفس مادر است، از اين راه فيض ميرساند، از اين راه اين تحوّلات پيدا ميشود. دربارهٴ نفس گاو و گوسفند و دامهاي ديگر، آنها تا مرز ﴿فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً﴾ مشترک هستند، ديگر ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ﴾ نيست؛ اما درباره نفس مادر، آن جهت مشترک بين انسان و فرشته مطرح است، اين نفس مادر است که مجراي فيضي است که بشود «احسن المخلوقين»، تا ذات اقدس الهي خود را به عنوان ﴿أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ﴾ وصف کند؛ البته سبقهٴ فاعل مقدم بر فعل است.
بنابراين نفس مادر نظير آن قفسه کارگاه سلول بنيادي نيست که يک کارهايي در آن قفسه انجام بشود و خود آن شيشه خبر ندارد، خود آن دستگاه خبر ندارد، اين طور نيست؛ لذا فرمود نکاح سنّت است؛ لذا فرمود مادر دو رکعت نماز بخواند، پدر دو رکعت نماز بخواند، دعا بخواند «عَلَي طُهْرٍ» باشند، يک چنين چيزي ميخواهد به دنيا بيايد. اگر انسان به وسيله پدر و مادر بايد ساخته بشود و نفس مادر تعيينکننده است در کيفيت اوصاف اين کودک، اين ميشود «النِّکَاحُ سُنَّتِي»؛[14] يعني ما اين را آورديم، وگرنه صرف ازدواج و اجتماع نر و ماده در همه اقوام و ملل هست. آن مسئله ﴿فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً﴾ هم در همه هست که مشترک بين انسان و دام است؛ اما ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ مهم است، گرچه آن قسمتها را هم با دعا بايد رعايت کرد که بدن هم سالم باشد؛ اما قسمت مهم اين است که از راه نفس مادر اين فيض نصيب کودک ميشود؛ لذا اوصاف مادر اثر دارد، کمالات مادر اثر است؛ چه اينکه نقصهاي مادر هم بياثر نيست. اين است که فرمود ما نکاح آورديم «النِّکَاحُ سُنَّتِي»، وگرنه اين همه دستور جزء مستحبّات است، نماز بخوانند، دعا بعد از نماز باشد، «عَلَي طُهْرٍ» باشد.
بعد فرمودند مبادا کاري انجام بدهيد که شيطان شرکت کند! شيطان جن است و حضور پيدا ميکند طوري که انسان او را نميبيند، او انسان را ميبيند و خيليها هم متأسفانه گرفتار همين اين اوضاع هستند، چون جن هم مسلمان دارد، هم کافر دارد، هم منافق دارد، مزاحم دارد، غير مزاحم دارد. فرمود: ﴿وَ شَارِكْهُمْ فِي الأمْوَالِ وَ الأوْلاَدِ﴾[15] اين است. به ائمه(عليهم السلام) عرض کردند که نشانه اينکه شيطان شرکت کرده است چيست؟ فرمود نشانهاش بغض ماست، اگر يک کسي دشمن ما درآمد معلوم ميشود جزء شرکهٴ شيطان است.[16]
پرسش: ...
پاسخ: در همه حالات ميتواند اثر کند و يک موجود خارجي است مثل موجودات ديگر، اين طور نيست که يک امر مجرّد محض باشد؛ منتها طوري است که ما آنها را نميبينيم، ولي آنها ما را ميبينند ﴿إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَ قَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ﴾،[17] اين طور نيست که تنها خصوص ابليس باشد، جن اين طور است. مؤمنين کاري به انسان ندارند، در خدمت انسان هستند؛ مثل انسانِ مؤمن مزاحم ديگري نيست؛ ولي انسان کافر و منافق است که مزاحم است. مؤمنين آنها کاري با انسان ندارند، بلکه خدمتگذار هستند. جريان سليمان(سلام الله عليه) خيلي از اينها را به خدمت گرفته بود ﴿وَ الشَّيَاطِينَ كُلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ﴾؛[18] کارهاي دريايي را، کارهاي خشکي را همينها انجام ميدادند. خدمات فراواني براي حکومت سليمان(سلام الله عليه) انجام ميدادند؛ اما وقتي کافر باشند يا منافق باشند، موذي و مزاحم هستند. ﴿وَ شَارِكْهُمْ فِي الأمْوَالِ وَ الأوْلاَدِ﴾، اينها تعجب ميکردند که آيا چگونه ميشود که شيطان شريک نطفه باشد؟! فرمودند شيطان موجودي است که حضور پيدا ميکند، عرض کردند علامتي هم دارد؟ فرمودند علامتش بغض ماست؛ اگر اين بچه دشمن ما اهل بيت درآمد، معلوم ميشود که با شرکت شيطان به دنيا آمده است.
پس اين همه اصرار در احکام «ليلة الزفاف» که با وضو باشيد، تقريباً شبيه اين است که انسان ميخواهد وارد حرم بشود، چه خبر است؟ آدم وقتي وارد حرم ميشود دستور دارد که با طهارت باشيد، اذن دخول داشته باشيد، دعا بخوانيد، زيارت بخوانيد. غالب فقها(رضوان الله عليهم) اين مسائل «ليلة الزفاف» را مطرح کردند؛ مثل اينکه انسان ميخواهد وارد حرم بشود، اين همه دستور؟! اولش وضو بگير، نماز بخوان، دعا بکن، همسرت را دستور بده يا از او بخواه، دست به پيشاني او بگذار، تو دعا بکن، او دعا بکند مثل اينکه انسان بخواهد وارد حرم بشود؛ چون فرزند ميخواهد به دنيا بيايد! اين ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ ميخواهد متولّد بشود! و اين دستگاه رحم هم دستگاه سلولهاي بنيادي نيست که هيچ خبري نداشته باشد مثل شيشه و امثال شيشه، همه اوصافي که به اين کودک ميرسد از راه نفسِ مادر است، اين مسير فيض خداست، اين مجراي فيض خداست.
حالا معلوم ميشود که چرا حضرت فرمود ما نکاح آورديم، «النِّکَاحُ سُنَّتِي»؛ وگرنه ازدواج مذکر و مؤنّث در همه اقوام و ملل هم بود. فرمودند به بعضي از اعضا با اينکه حلال هست نگاه نکنيد! وجود مبارک حضرت امير داشتند ميرفتند بعد حمار مذکري با حمار مؤنثي در کنار هم داشتند جمع ميشدند، فوراً حضرت صورت را برگرداند، عرض کردند يا اميرالمؤمنين، چرا؟ فرمود نبايد اين را نگاه بکنيد، اين چه منظرهاي است که شما نگاه ميکنيد؟! بعد فرمود از غُراب، از کلاغ اينها را ياد بگيريد. چند تا فضيلت است که غُراب دارد: يکياش اين است که «اسْتِتَارَهُ بِالسِّفَادِ» هرگز نديدند که کلاغ نر و ماده کنار هم جمع بشوند، اينها مخفيانه کارشان را انجام ميدهند. فرمود چند چيز است شما از اين کلاغها ياد بگيريد: يکي «اسْتِتَارَهُ بِالسِّفَادِ»، يکي «بُكُورَهُ فِي طَلَبِ الرِّزْقِ» صبح زود به طرف کار ميروند.[19] اين همه دستور! اگر کسي بخواهد حرم مشرّف بشود مگر چند تا دستور دارد؟ با طهارت بايد باشد، اذن دخول بگيرد، دعا بخواند همين است! اين «ليلة الزفاف» را مثل حرم ميدانند؛ آن وقت ما دلمان ميخواهد فرزند صالح داشته باشيم و همين طور کار، کار حيواني باشد، اين نيست! بخش مشترک بين انسان و فرشته بايد يادمان نرود، ما در خيلي از امور مشترک با ملائکه هستيم. ما ميخواهيم يک کسي به دنيا بيايد از خانوادهٴ ما که بخشي مشترک با دام باشد و بخشي مشترک با ملائکه؛ شما بررسي کنيد اين چند تا حکم که تنها در شرايع که نيست، بلکه در غالب کتابهاي فقهي هست. براي «ليلة الزفاف» ذکر ميکنند، مثل اينکه کسي ميخواهد وارد حرم بشود، چرا؟ براي اينکه نفس مادر مثل آن شيشه و سلول بنيادي نيست که در درون او يک سلسله کارهايي انجام بگيرد و او بيخبر باشد؛ براي اينکه از راه نفس مادر به اين کودک اين همه کمالات ميرسد، حيات ميرسد.
حالا بخشي از رواياتش را هم بخوانيم تا روشن بشود به اينکه جامعه انساني، جامعه اسلامي از کجا ساخته ميشود و چگونه ساخته ميشود؟ يک چنين خانوادهاي در روايات ما هست که اگر کسي ـ خدايي ناکرده ـ گرفتار طلاق شد، بايد حواس او جمع باشد! يک وقت است يک خانه عادي هست آن را خراب ميکنند و بعد بازسازي ميکنند؛ اما بعضي از خانههايي است که هنرمندانه ساخته شد، جزء آثار باستاني است، آن خانه اگر خراب بشود به آساني و به اين زودي ساخته نميشود. در بخشي از رواياتي که قبلاً خوانديم اين است که کسي که ـ خدايي ناکرده ـ گرفتار طلاق ميشود بايد بداند، کمتر خانهاي با طلاق خراب شده است که بعد بشود درست بازسازي کرد!
بنابراين الآن بسياري از عزيزان ما متأسفانه تجربه تلخي کردند، از سنّ 20 تا سنّ 30 مدام ازدواج را تأخير انداختند، بعد چه چيزي ميخواهند درست کنند؟! کجا ميخواهند بناي اساس بکنند؟! فرمود مبادا ـ خدايي ناکرده ـ به فکر فقر باشيد! هر دو خودتان را گرفتار ميکنيد. هر دو که علاقمند به ازدواج هستيد به قناعت بسازيد.
غرض اين است که يک بار اين روايات را مرور بفرماييد! ما بخشي از اينها را به طور گذرا ذکر ميکنيم. در وسايل جلد بيستم، صفحه 113، باب 53، «اسْتِحْبَابِ صَلَاةِ رَكْعَتَيْنِ لِمَنْ أَرَادَ التَّزْوِيجَ»، يک؛ «وَ الدُّعَاءِ بِالْمَأْثُورِ»، دو؛ اين دعاها را که در همين روايت اول، مرحوم شيخ طوسي نقل ميکند،[20] مرحوم کليني(رضوان الله تعالي عليه) هم نقل ميکند،[21] مرحوم صدوق هم نقل ميکند؛[22] مشايخ ثلاثه(رضوان الله عليهم) اين روايت را نقل ميکنند. وقتي راوي سؤال ميکند که ما از کجا بفهميم که شيطان در فرزند ما شريک شده است يا نه؟ «قُلْتُ فَبِأَيِّ شَيْءٍ يُعْرَفُ هَذَا جُعِلْتُ فِدَاكَ»؟ ابي بصير به وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) عرض ميکند که «جُعِلْتُ فِدَاكَ» ما از کجا بفهميم که شيطان شريک در کار و در توليد ميشود؟ ﴿وَ شَارِكْهُمْ فِي الأمْوَالِ وَ الأوْلاَدِ﴾، فرمود: «بِحُبِّنَا وَ بُغْضِنَا»؛[23] اگر جزء دوستان ما بود، معلوم ميشود که از گزند شرکت شيطان مصون است و اگر ـ خدايي ناکرده ـ از دشمنان ما بود معلوم ميشود گرفتار شرکت شيطان است.
حالا آن مسئلهٴ قمر در عقرب و مانند آن آثار برتر و بالاتر سمائي را اشاره ميکند؛ اما آنهاي که مربوط به اخلاقيات است، در اين روايات دعا و نماز و اينها ذکر ميشود. در باب 67؛ يعني صفحه 133 چند تا روايت است که مبادا وقتي زن و شوهر در اتاق خودشان هستند، حتي کودکي هم آنجا حضور داشته باشد.[24] فرمودند به اينکه «تَعَلَّمُوا مِنَ الغُرَابِ ثَلاثَ خِصَالٍ»؛ سه صفت را از اين غُراب، کلاغها ياد بگيريد: «اسْتِتَارَهُ بِالسِّفَادِ»، هرگز اجتماع مذکر و مؤنّث آنها را کسي نديد، «وَ بُكُورَهُ فِي طَلَبِ الرِّزْقِ»[25] و تيزهوشي آنها؛ صبح زود به دنبال کار هستند و تيزهوش هستند.
روايت پنجم اين باب که وجود مبارک حضرت امير(سلام الله عليه) داشت عبور ميکرد، ديد که يک بهيمهاي مذکر و مؤنّث کنار هم جمع شدند، حضرت فوراً «فَأَعْرَضَ عَنْهُ بِوَجْهِهِ فَقِيلَ لَهُ لِمَ فَعَلْتَ ذَلِكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ إِنَّهُ لَا يَنْبَغِي أَنْ تَصْنَعُوا مَا يَصْنَعُونَ وَ هُوَ مِنَ الْمُنْكَرِ»؛[26] مبادا يک کاري بکنيد که اين حيوانات ميکنند! در تمام موارد طرفين در يک مکان محفوظي که هيچ کس آنها را نميبيند کنار هم جمع بشوند؛ بعد در روايت ششم اين باب همان سفارش قبلي که از کلاغ چند چيز را ياد بگيريد، اينجا آمده است يکياش «اسْتِتَارَهُ بِالسِّفَادِ» است.[27]
باب 68 «بَابُ تَأَكُّدِ اسْتِحْبَابِ التَّسْمِيَةِ وَ الِاسْتِعَاذَةِ وَ طَلَبِ الْوَلَدِ الصَّالِحِ السَّوِيِّ وَ الدُّعَاءِ بِالْمَأْثُورِ» در اين روايت که مرحوم کليني(رضوان الله عليه) از وجود مبارک امام صادق به وسيله حلبي نقل ميکند اين است که فرمود: اگر چنانچه اين مذکر و مؤنّث کنار هم جمع شدند و کسي ترسيد که «أَنْ يُشَارِكَهُ الشَّيْطَانُ» بگويد: «بِسْمِ اللَّهِ وَ يَتَعَوَّذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ»،[28] «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»؛ اين مثل اينکه دارد سخنراني ميکند، مثل اينکه دارد موعظه ميکند، پيداست که انسان نميخواهد نظير حيوانات، فرزند داشته باشد، بلکه ميخواهد ولد صالح داشته باشد و ولد صالح بايد از نفسِ مادر صالحه عبور بکند و آن راهش هم همين است. خب هم استغاذه، هم تسميه، هم دعاء، هم «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ» گفتن، هم «بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحِيم» گفتن و هم دعاي بعد از نماز، همه اينها سهم تعيين کننده دارد.
روايت دوم اين باب که آن را هم باز مرحوم کليني (رضوان الله تعالي عليه) نقل کرده است، ابي بصير از وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) سؤال ميکند که «أَيَّ شَيْءٍ يَقُولُ الرَّجُلُ مِنْكُمْ إِذَا دَخَلَتْ عَلَيْهِ امْرَأَتُهُ»، حضرت دستوراتي ميدهد، بعد ابي بصير ميگويد: «وَ بِأَيِّ شَيْءٍ يُعْرَفُ ذَلِكَ»؛ اينکه شما ميفرماييد شيطان شرکت ميکند يعني چه؟ از کجا معلوم ميشود؟ به چه دليل؟ حضرت فرمود که: «أَمَا تَقْرَأُ كِتَابَ اللَّهِ سُبحَانَهُ تَعَالَي» که فرمود ﴿وَ شَارِكْهُمْ فِي الأمْوَالِ وَ الأوْلاَدِ﴾؛ مگر در قرآن نميخوانيد که گاهي شيطان شريک پيدايش فرزند ميشود! «قَالَ أَمَا تَقْرَأُ كِتَابَ اللَّهِ ثُمَّ ابْتَدَأَ هُوَ وَ شٰارِكْهُمْ فِي الْأَمْوٰالِ وَ الْأَوْلٰادِ وَ إِنَّ الشَّيْطَانَ يَجِيءُ فَيَقْعُدُ كَمَا يَقْعُدُ الرَّجُلُ مِنْهَا»[29] همين کار مادي را هم انجام ميدهد. البته راههاي ديگري که اگر مَهريه زن از راه حرام باشد، عين مَهر ميباشد نه ذمه؛ يعني اگر عين مال محرّمي را مهريه زن قرار بدهند، آن هم گرفتار همين ﴿وَ شَارِكْهُمْ فِي الأمْوَالِ وَ الأوْلاَدِ﴾ ميشود.
در روايت چهارم دارد که وقتي زن و شوهر کنار هم جمع شدند بگو: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ اللَّهُمَّ إِنْ قَضَيْتَ مِنِّي فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ خَلِيفَةً فَلَا تَجْعَلْ لِلشَّيْطَانِ فِيهِ شِرْكاً وَ لَا نَصِيباً وَ لَا حَظّاً وَ اجْعَلْهُ مُؤْمِناً مُخْلِصاً مُصَفًّی مِنَ الشَّيْطَانِ وَ رِجْزِهِ»[30] او از پليديهاي شيطان بچههايم را حفظ بکني. بنابراين اينکه فرمود ما نکاح آورديم يعني اين، وگرنه هر ملتي يک ازدواجي دارد، «النِّکَاحُ سُنَّتِي»؛ ما نکاح آورديم، نه صِرف اجتماع مذکر و مؤنّث.
روايت ششم اين باب که مرحوم صدوق نقل کرده است ميگويد که «قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام إِذَا أَتَی أَحَدُكُمْ أَهْلَهُ (فَلَمْ يَذْكُرِ) اللَّهَ عِنْدَ الْجِمَاعِ وَ كَانَ مِنْهُ وَلَدٌ كَانَ شِرْكَ شَيْطَانٍ وَ يُعْرَفُ ذَلِكَ بِحُبِّنَا وَ بُغْضِنَا»؛[31] فرمود اگر کسي خواست با همسرش کنار هم جمع بشوند و «بسم الله» را نگفت و نام خدا را نبرد، اگر فرزند او گرفتار شرکت شيطان شد، کسي را ملامت نکند! علامت شرکت شيطان هم بغض ماست، مسير ما را نميرود. اين هم باب 68.
در باب 150 که صفحه 252 همين جلد بيستم هست، عنوان باب اين است که مبادا يک وقتي کسي در کوي و بَرزن يک نامحرمي را ديد، به علاقه آن نامحرم و به اشتياق آن نامحرم در کنار بستر محرم خودش جمع بشود! «بَابُ كَرَاهَةِ جِمَاعِ الزَّوْجَةِ بِشَهْوَةِ امْرَأَةِ الْغَيْرِ»، اين عنوان باب است. اولين روايت را مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) نقل کرد، آن روايت اين است که ابي سعيد خُدري در وصيت پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) به حضرت امير اين است که «يَا عَلِيُّ لَا تُجَامِعِ امْرَأَتَكَ بِشَهْوَةِ امْرَأَةِ غَيْرِكَ فَإِنِّي أَخْشَی إِنْ قُضِيَ بَيْنَكُمَا وَلَدٌ أَنْ يَكُونَ (مُخَنَّثاً مُخَبَّلًا) يَا عَلِيُّ مَنْ كَانَ جُنُباً فِي الْفِرَاشِ مَعَ امْرَأَتِهِ فَلَا يَقْرَأِ الْقُرْآنَ»؛[32] ديگر حالا کراهت قرائت قرآن در حال جنابت مطلب ديگر است؛ عمده آن است که اگر کسي يک نامحرمي را ديد، برابر لذّتي که لذّت خيالي به آن نامحرم دارد در کنار بسترش حضور پيدا کند، اين همان خطر شرکت شيطان است.
در باب 157 صفحه 258 آنجا اين است که مسئله نکاح نظير مسئله مال نيست. در امور ديگر اگر چيزي شبههناک بود اصل برائت است؛ اما در مسئله ناموس و امور نساء، اصل گفتند احتياط است. باب 157 همين ابواب مقدمات نکاح ـ مرحوم شيخ طوسي اين را نقل کرد، مرحوم کليني هم اين را نقل کرد ـ که شعيب به وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) ميگويد: «رَجُلٌ مِنْ مَوَالِيكَ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ»، يکي از دوستان شما سلام خدمت شما رساند، «وَ قَدْ أَرَادَ أَنْ يَتَزَوَّجَ امْرَأَةً وَ قَدْ وَافَقَتْهُ وَ أَعْجَبَهُ بَعْضُ شَأْنِهَا وَ قَدْ كَانَ لَهَا زَوْجٌ فَطَلَّقَهَا عَلَی غَيْرِ السُّنَّةِ»، با يک کسي ميخواهد ازدواج بکند او قبلاً همسر داشت و همسر او هم او را طلاق داد؛ منتها به روش ما نبود «وَ قَدْ كَرِهَ أَنْ يُقْدِمَ عَلَى تَزْوِيجِهَا حَتَّى يَسْتَأْمِرَكَ فَتَكُونَ أَنْتَ تَأْمُرُهُ» اين چون چنين سابقهاي اين زن داشت و اين مرد جزء دوستان شماست، نميخواهد بدون دستور شما ازدواج کند، نظر شريف شما چيست؟ فتواي شما چيست؟ «فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام»، اين مسئله نکاح است و امر نکاح شديد است «و فرض مِنْهُ يَكُونُ الْوَلَدُ وَ نَحْنُ نَحْتَاطُ فَلَا يَتَزَوَّجْهَا»[33] اين مسئله نکاح است، مسئله مال نيست که ما بگوييم که «کُلُّ شَيءٍ هُوَ لَکَ حَلالٌ».[34] اينکه ميگويند در نفوس و در فروج، دماء احتياط است از همين روايات است. اين روايت اول را که مرحوم شيخ طوسي نقل ميکند[35] مرحوم کليني هم نقل ميکند.[36]
روايت دوم هم مشابه همين است. روايت سوم که باز مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) نقل کرده است،[37] مرحوم شيخ طوسي هم نقل ميکند،[38] اين است که علاء از وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) روايت ميکند که حضرت فرمود: «إِنَّ النِّكَاحَ أَحْرَی وَ أَحْرَی أَنْ يُحْتَاطَ فِيهِ»،[39] تکرار کرد کلمهٴ «أَحْرَی» را، نکاح شايستهتر است، شايستهتر است که مورد احتياط قرار بگيرد.
پرسش: ...
پاسخ: چرا! اين معلوم ميشود طلاق «عَلَي غَيرِ السُّنّة»،[40] وظيفهاش اين بود، اگر از طريق خودش قرار داده بود که ديگر حضرت احتياط نميکرد، اينجا معلوم ميشود که جا، جاي احتياط بود که فرمود: «عَلَي غَيرِ السُّنّة»، بايد «علي طريق السنه» باشد؛ ولي «عَلَي غَيرِ السُّنّة» شد. اينجا فرمود «إِنَّ النِّكَاحَ أَحْرَی وَ أَحْرَی أَنْ يُحْتَاطَ فِيهِ . . . وَ مِنْهُ يَكُونُ الْوَلَدُ»[41] فرزند ميخواهد از اين به دنيا بيايد.
بنابراين از مجموع اين روايات بر ميآيد که انسان دو بخش دارد: يک بخشش مورد توجّه مسئولين کشورمان هست که بخش علمي خوبي هم هست، آن بخش تبيين مشترکات بين انسان و دام است و جواب را هم از آزمايشگاه موش خواستن، اين هم کار علمي است و هم کار بسيار خوبي است؛ امّا بخش ديگري که از سوره مبارکه «مؤمنون» برميآيد، مشترکات بين انسان و فرشته است و اين مشترکات بين انسان و فرشته در رحم مادر سامان ميپذيرد و رحم مادر مثل آن شيشه يا قفسهاي نيست که سلول بنيادي در آن سامان ميپذيرد. همه فيوضاتي که به اين کودک ميرسد از راه نفسِ مادر است، اوصاف مادر در او اثر دارد، چون اين چنين است، ميشود مجراي فيض خدا. اگر فرمود: ﴿أَنِ اشْكُرْ لِي وَ لِوَالِدَيْكَ﴾[42] براي اينکه مجراي فيض خالقيت است؛ آن وقت نکاح به اين معنا جزء سنّت پيغمبر است، اين نکاح را آورده است. شما حالا بررسي کنيد ببينيد حرم رفتن يک آدابي دارد، اين نکاح هم يک آدابي دارد، اين کمتر از آن نيست. وضو بگير دو رکعت نماز بخوان، دعا بخوان، به طرفت هم بگو اين کارها را انجام بدهد، خب چه خبر است؟! براي اينکه مشترکات بين انسان و فرشته ميخواهد سامان بپذيرد، آن هم به وسيلهٴ شما! خوب اگر اين است پس ميشود «النِّکَاحُ سُنَّتِي»، فرمود: من نکاح آوردم «مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدأَحْرَزَ نِصْفَ دِينِهِ».[43] فرمود اين نکاحي که ما آورديم، اگر کسي با اين وضع بخواهد زندگي کند، سعادت دارين را دارد و اگر کسي ـ خدايي ناکرده ـ گرفتار طلاق بشود، خانهٴ ويران شده به آساني ساخته نميشود! اين جوانهاي ما اين جامعهٴ ما! از علي و اولاد عاقلتر ديگر چه کساني هستند؟! آنها خيرخواه ما هستند. يک کسي ميگويد که هر چه ميخواهيد از من بپرسيد! يک چنين کسي در عالَم پيدا ميشود غير از وجود مبارک حضرت امير؟! «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي» آدم مبهوت ميشود که يک انسان اين جور حرف ميزند! ميگويد هر چه بخواهيد از من بپرسيد، نه علوم زميني «فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّي بِطُرُقِ الْأَرْض»[44] علوم آسماني را هم بپرسيد. اينها که از خودشان نميگويند، خيرخواه ما هم هستند، ما هم ميخواهيم زندگي خوب داشته باشيم. فرمود زندگي تنهايي در آن سعادت نيست، زندگي با طلاق در آن سعادت نيست. تا کي تجربه بکنيم و سرمان به سنگ بخورد، بعد هم گرفتار دردهاي بيدرمان بشويم؟! اين «إِبتَلَاهُ اللهُ بِبَلاءٍ لادَوَاءَ لَهُ»[45] تنها غدهٴ سرطان نيست، فرمود اگر کسي فلان کار را کرد «إِبتَلَاهُ اللهُ بِبَلاءٍ لادَوَاءَ لَهُ». ما در آن بخش مشترک بين انسان و دام بله، «إِبتَلَاهُ اللهُ بِبَلاءٍ لادَوَاءَ لَهُ» ميشود غدّه سرطان مثلاً؛ اما آن بخشي که مشترک بين انسان و فرشتههاست «إِبتَلَاهُ اللهُ بِبَلاءٍ لادَوَاءَ لَهُ» چيست؟ جامعه اگر بخواهد صحيح زندگي کند تنها راه همين است که اميدواريم ـ إن شاء الله ـ همه ما به آن راه برسيم.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . شرائع الاسلام، ج2، ص210.
[2] . شرائع الاسلام، ج2، ص217.
[3] . شرائع الاسلام، ج2، ص220.
[4] . شرائع الاسلام، ج2، ص224.
[5] . شرائع الاسلام، ج2، ص209.
[6] . شرائع الاسلام، ج2، ص246.
[7] . شرائع الاسلام، ج2، ص252.
[8] . شرائع الاسلام، ج2، ص211.
[9] . سوره مؤمنون، آيه12.
[10] . سوره مؤمنون، آيه13.
[11] . سوره مؤمنون، آيه14.
[12] . سوره لقمان، آيه14.
[13] . سوره زمر، آيه62.
[14] . جامع الاخبار(للشعيری)،ص101.
[15] . سوره إسراء، آيه64.
[16] . وسائل الشيعة، ج20، ص113.
[17] . سوره اعراف، آيه27.
[18] . سوره ص، آيه37.
[19] . من لا يحضره الفقيه، ج1، ص482.
[20] . تهذيب الاحکام، ج7، ص407.
[21] . الکافی(ط ـ الاسلامية)، ج5، ص501.
[22] . من لا يحضره الفقيه، ج3،ص394.
[23] . وسائل الشيعة، ج20، ص113.
[24] . وسائل الشيعة، ج20، ص132.
[25] . وسائل الشيعة، ج20، ص133.
[26] . وسائل الشيعة، ج20، ص133.
[27]. وسائل الشيعة، ج20، ص133 و 134.
[28] . الکافی(ط ـ الاسلامية)، ج5، ص502؛ وسائل الشيعة، ج20، ص135.
[29] . الکافی(ط ـ الاسلامية)، ج5، ص502؛ وسائل الشيعة، ج20، ص135 و 136.
[30] . وسائل الشيعة، ج20، ص136.
[31] . وسائل الشيعة، ج20، ص137.
[32] . وسائل الشيعة، ج20، ص252.
[33] . وسائل الشيعة، ج20، ص258.
[34] . الکافی(ط-الاسلامية)،ج5،ص313.
[35] . تهذيب الاحکام، ج7، ص470.
[36] . الکافی(ط-الاسلامية)،ج5،ص423.
[37] . من لا يحضره الفقيه، ج3، ص84.
[38] . تهذيب الاحکام، ج6، 215.
[39] . وسائل الشيعة، ج20، ص259.
[40] . الکافی(ط-الاسلامية)،ج5،ص423.
[41] . وسائل الشيعة، ج20، ص259.
[42] . سوره لقمان، آيه14.
[43] . الأمالي( للطوسي) النص، 518.
[44] . نهج البلاغه(للصبحی صالح)، خطبه189.
[45] . روح و ريحان، ص34.