04 04 2021 450580 شناسه:

مباحث فقه ـ ارث ـ جلسه 90 (1400/01/15)

دانلود فایل صوتی

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

مرحوم محقق در مقصد اول از مقاصد سهگانه که میراث أبوان و أولاد است بعد از بیان یک سلسله خطوط کلی، چهار مسئله را مطرح کردند: یکی اینکه أولادِ أولاد جای أولاد مینشیند، دیگری اینکه أولاد بنت بر اساس ﴿لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾[1] تقسیم میکنند چه اینکه أولاد إبن اینطور است، مسئله سوم مسئله حبوهای است که به فرزند بزرگتر میرسد، مسئله چهارم این است که جدّ و جدّه با أحد الأبوین سهمی نمیبرند. یک مقدار از اینها در مسئله حجب گذشت.

در این قسمت که أولادِ أولاد بجای أولاد مینشینند، یک؛ و سهم «من یتقرب» را هم میبرند، دو؛ و بالأصالة حکمی ندارند و تابع پدران و مادرشان هستند، سه؛ این نشان میدهد که مسئله مَحرمیت، یک؛ حرمت نکاح، دو؛ اینها یک حساب دارند، مسئله ارث حساب دیگری دارد. در جریان حرمت نکاح اگر گفتند بنت، فرق نمیکند نوه باشد بلا فاصله باشد یا نباشد، اگر گفتند مَحرمیت فرق نمیکند چه بلا فاصله باشد چه مع الفاصله. در ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ﴾[2] «کذا و کذا و کذا»، بنات هم در حرمت نکاح بلافصل و مع الفصل یکساناند هم در مَحرمیت بلافصل و مع الفصل یکساناند و حکم آنها مستقلاً مشمول آیه است نه چون بجای مادر یا پدر مینشینند حکم آنها از آن باب نیست بنت است وقتی گفتند بنت یعنی میگوید این بچه من است درست است که برخیها خواستند بگویند این مجاز مشهور است حقیقت نیست برای اینکه صحّت سلب دارد میتواند بگوید فرزند من نیست بلکه فرزندِ فرزند من است، چون صحت سلب دارد پس مجاز مشهور است نه حقیقت؛ ولی به هر تقدیر هم در حرمت نکاح هم در مَحرمیت هیچ فرقی بین فرزند صلبی و فرزند مع الفصل نیست و دلیل آن هم همین بنات است که إبن و بنت شاملش میشود.

اما در مسئله ارث برابر این نصوصی که آمده، نه در اصل ارث حکم او را دارند چون اصلاً با او ارث نمیبرد آنجا پدر و مادر چه فرزند صلبی باشد چه نباشد مَحرماند، یک؛ حرمت نکاح دارند، دو؛ اینجا اگر فرزند صلبی باشد آنها اصلاً ارث نمیبرند. بنابراین فرق فراوانی بین مسئله حرمت نکاح از یک سو، مَحرمیت از سوی دیگر در یک طرف، مسئله ارث از طرف دیگر بین اینها فرق است و فارقش هم نصوص خاصه است. درست است که اگر گفتند ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُمْ وَ بَناتُکُمْ﴾[3] بلافصل و مع الفصل را شامل میشود و درست است که فرمود ﴿یُوصیکُمُ اللَّهُ فی‏ أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾ این أولاد شامل همه میشود اما در مسئله ارث یکی حاجب دیگری است لذا بین آن دو تا عنوان یعنی حرمت نکاح، یک؛ مَحرمیت، دو؛ با مسئله ارث یک فرق فراوانی است که در مسئله حرمت نکاح و در مسئله مَحرمیت بین فرزند صلبی و غیر صلبی فرقی نیست اما در مسئله ارث بین فرزند صلبی و غیر صلبی فرق است با بودِ فرزند صلبی فرزند غیر صلبی ارث نمیبرد و اگر بخواهد ارث ببرد در صورت فقدان فرزند صلبی است، یک؛ به اندازه او ارث میبرد، دو؛ در کیفیت توزیع سهام هم مثل آنهاست، سه؛ اینها خصوصیاتش است. این خصوصیات فراوان را باید از روایات استفاده کرد وگرنه این آیات سوره «نساء» هر دو را در بر دارد هم در مسئله حرمت نکاح و هم مسئله مَحرمیت از یک سو، مسئله ارث از سوی دیگر، این سه مسئله را همین آیه سوره «نساء» در بر دارد. این قرآن ناطق است که حقیقت قرآن صامت را میفهمد و می‌گوید منظور اینجا این است منظور آنجا این است منظور آنجا این است این سه تا را از هم فرق گذاشته است وگرنه ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُمْ وَ بَناتُکُمْ﴾ آنجا هست ﴿یُوصیکُمُ اللَّهُ فی‏ أَوْلادِکُمْ﴾ اینجا هست. آنجا شما میگویید که بنات چه مع ‌الفصل چه بلا فصل چه فرزند صلبی باشد چه نباشد حرمت نکاح هست، یک؛ مَحرمیت هست، دو؛ اینجا نمیگویید اینجا میگویید اگر فرزند صلبی باشد فرزند غیر صلبی ارث نمیبرد. اینها را به وسیله همان قرآن ناطق که یعنی اهل بیت(علیهم السلام) مشخص کردند تبیین میکند منتها در مسئله این أولادِ أولاد یک نظر خاصی مرحوم صدوق(رضوان الله تعالی علیه) دارد که اگر أبوان باشند نوه ارث نمیبرند، چرا؟ برای اینکه در روایت دارد که نوه بجای فرزند صلبی ارث میبرد اگر وارث دیگری نباشد. این اگر وارث دیگری نباشند به قرینه روایات دیگر یعنی وارثی از فرزندان او بلا فصل فرزند صلبی نباشند نه اینکه اصلاً فرزندی نباشند. برای اینکه روایات فراوانی دارد که اگر کسی بمیرد پدر و مادر داشته باشد فرزند صلبی نداشته باشد نوه داشته باشد، به نوه این مقدار میرسد و به أبوان این مقدار میرسد. گذشته از اینکه آن حمل بر تقیّه هم میشود.[4]

پس «فهاهنا طائفتان من الروایة» که اینها معارض هماند؛ آن روایتی که معروف بین اصحاب است این است که فرزند غیر صلبی ارث میبرد ولو پدر و مادر میت باشند، بعضی از روایاتی که مرحوم صدوق به آن عمل کرده که مرحوم شیخ طوسی و دیگران به جِدّ مخالفت کردند گفتند این مخالف با خیلی از نصوص است، یک؛ موافق با بعضی از افراد عامه هم هست، دو؛ پس این دو طائفه را جداگانه ما باید مطرح بکنیم.

مطلب دیگر این است که تنها ظهور آیات و روایات و عمل اصحاب، اینها یک طرف، یک طرفی هم این موسی بن بکیر و مانند آن سند نشان میدهند مثل رساله عملیه حضرت امام باقر و امام صادق(سلام الله علیهما) دستش بود می‌گوید این نامه این رساله این کتاب، اختلافی در آن نیست امام صادق(سلام الله علیه) اینطور میگوید امام باقر(سلام الله علیه) اینطور میگوید، معلوم میشود آنها چیزهایی را در حوزهشان بود مینوشتند بعد صریحاً میگفت این مطلبی است که هیچ اختلافی در آن نیست که نوه ارث میبرد در صورتی که فرزند صلبی نباشد، یک مقدار فرزند غیر صلبی ارث میبرد یک مقدار هم پدر و مادر و در این مطلب اختلافی نیست معارضی در کار نبود تا بگوید این مقدم بر آن است اصلاً اصلش این است وقتی که موسی بن بکیر آن رساله عملیه یا آن نامه را نشان میدهد میگوید این مکتوبی است از طرف وجود مبارک امام صادق به وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیهما) یک مطلب مسلّمهای است که در آن هیچ اختلافی نیست حالا او که نمیداند بعدها مرحوم صدوق میآید اختلاف پیدا میکند، اینکه ناظر به حلّ اختلاف مرحوم صدوق نیست! میگوید این است، این یک چیز روشن و شفافی است که ما هم از امام باقر(سلام الله علیه) شنیدیم از امام صادق(سلام الله علیه) شنیدیم، این یک ظهور قوی به روایت میدهد یک وقت است که میگوییم این روایت ظاهر است و آن روایت نص، یا آن ظاهر است این أظهر یک وقت است که اصلاً یک چیز شفافی است مثل قانون اساسی است که هیچ تردیدی در آن نیست میگوید این از امام باقر(سلام الله علیه) است این از امام صادق(سلام الله علیه) است هیچ اختلافی در آن نیست، این یک ظهور خیلی قوی میدهد. بر فرض ما یک روایتی هم داشته باشیم که بگوید نوه ارث میبرد «إذا لم یکن وارث غیرهن»، «إذا لم یکن» یعنی فرزند صلبی، این خیلی شفاف نیست که اصلاً کسی نباشد حتی پدر و مادر هم با بودنِ نوه ارث نمیبرند، یا با بودِ پدر و مادر نوه ارث نمیبرد، اگر هم ظهور داشته باشد در برابر حرف موسی بن بکیر و مانند آن که میگوید این یک بیان شفاف و روشنی است از امام باقر و امام صادق(سلام الله علیهما) و اختلافی در آن نیست این ظهور خیلی قویتر است. این روایات که دو طایفه است را به تدریج باید بخوانیم.

اما آن مسئله اینکه نوه بجای فرزند صلبی مینشیند این در باب هفت است کتاب شریف وسائل جلد 26 صفحه 110 باب هفت از ابواب میراث أبوین و أولاد اینجا چند تا روایت است که نوه بجای فرزند صلبی مینشیند.

روایت اول باب هفت ـ که بعضی از اینها را خواندیم ـ «عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاج» ـ که غالب این روایتها معتبر است ـ «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام قَالَ بَنَاتُ الِابْنَةِ یَرِثْنَ إِذَا لَمْ یَکُنْ بَنَاتٌ کُنَّ مَکَانَ الْبَنَات»[5] اگر فرزند صلبی نباشد اینها بجای فرزند صلبی هستند. این روشن میکند که اگر وارثی نباشد یعنی صلبی نباشد.

روایت دوم این باب که «مُحَمَّدِ بْنِ مِسْکِینٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّار» از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل میکند این است که «قَالَ ابْنُ الِابْنِ یَقُومُ مَقَامَ أَبِیهِ».[6]

«هاهنا ثلاث طوائف» از روایات: یکی مخصوص به بنت است، یکی مخصوص به إبن است، یکی جامع ولد است که ولدِ ولد بجای پدر و مادر خودش مینشیند چه إبن چه بنت. این روایت اول که خواندیم دختران دختر بجای دختر مینشینند، روایت دوم این است که پسران پسر بجای پدر مینشینند جامع هم داریم که فرزند اگر باشد بجای آنها می‌نشینند.

روایت سوم که مشکل دارد مرحوم صدوق و أمثال صدوق به آن تمسک میکنند این است که «سَعْدِ بْنِ أَبِی خَلَفٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْأَوَّل» وجود مبارک امام کاظم(سلام الله علیه) «قَالَ بَنَاتُ الِابْنَةِ یَقُمْنَ مَقَامَ الْبَنَاتِ إِذَا لَمْ یَکُنْ لِلْمَیِّتِ بَنَاتٌ» یعنی فرزند صلبی نباشد «وَ لَا وَارِثٌ» این تأکید همان خواهد بود. مرحوم صدوق خیال کرده که منظور این است که اگر پدر و مادر باشد اینها ارث نمیبرند چون روایت میگوید اگر غیر از اینها وارثی نباشد اینها ارث میبرند، وقتی پدر و مادر باشند چون وارث هستند پس با بودِ پدر و مادر به نوه چیزی نمیرسد، این استظهاری است که مرحوم صدوق کرده است، در حالی که آن دو تا روایت میتواند شاهد باشد یعنی مادامی که فرزند صلبی نباشد اینها ارث میبرند. «بَنَاتُ الِابْنَةِ یَقُمْنَ مَقَامَ الْبَنَاتِ إِذَا لَمْ یَکُنْ لِلْمَیِّتِ بَنَاتٌ وَ لَا وَارِثٌ غَیْرُهُنَّ»[7] یعنی صلبی. پس اینکه عرض کردیم سه طایفه است یک طایفه مربوط به بنات است یک طایفه مربوط به إبن است یک طایفه مربوط به أولاد، این أولاد جامع بین إبن و بنت است.

مرحوم صدوق به آن استدلال کرده که در صفحه 111 استدلال مرحوم صدوق آمده است.[8] مرحوم شیخ و امثال شیخ مخالفت کردند گفتند «وَ لَا وَارِثٌ غَیْرُهُنَّ» یعنی مراد به این است که اگر میت فرزند صلبی نداشته باشد پسر صلبی یا دختر صلبی نداشته باشد نوبت به فرزند غیر صلبی میرسد. یک توجیه دیگری هم کردند که آنها لازم نیست.[9] بعد میفرمایند «وَافَقُوا الصَّدُوق» را در بعضی از احکام اهل سنّت نظر دادند که این توجیه دوم است. توجیه اول توجیه متن است، توجیه دوم توجیه جهت صدور است یعنی این روایت جهت صدور ندارد بلکه تقیةً صادر شده است.

روایت چهارم این باب هم همین مشکل را دارد که «الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَن ‏صَفْوَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاج» از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) دارد که «بَنَاتُ الِابْنَةِ یَقُمْنَ مَقَامَ الِاْنَةِ إِذَا لَمْ یَکُنْ لِلْمَیِّتِ بَنَاتٌ» این درست است «وَ لَا وَارِثٌ غَیْرُهُنَّ»، این «وَ لَا وَارِثٌ غَیْرُهُنَّ» تأکید همان است؛ «وَ بَنَاتُ الِابْنِ یَقُمْنَ مَقَامَ الِابْنِ إِذَا لَمْ یَکُنْ لِلْمَیِّتِ وَلَدٌ» که «وَ لَا وَارِثٌ غَیْرُهُنَّ»[10] تأکید همان است.

روایت پنجم این باب که «عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام» نقل میکند این است که «ابْنُ الِابْنِ إِذَا لَمْ یَکُنْ مِنْ صُلْبِ الرَّجُلِ أَحَدٌ قَامَ مَقَامَ الِابْن»[11] این روایت میتواند مبین آنها باشد. اینکه میگوید اگر بر فرزند صلبی نباشد نوه ارث میبرد، این روایت میتواند بیانگر آن روایاتی که دارد نوه ارث میبرد در صورتی که وارث دیگری نباشد یعنی وارث صلبی نباشد اما این روایت ششم معارض جدّی است اصلاً احدی نمیتواند چنین حرفی بزند. روایت جدّی که عبد الرحمن بن حجاج میگوید این را از وجود مبارک معصوم هم نقل نکرده است. عبد الرحمن بن حجاج میگوید «بَنَاتُ الِابْنِ یَرِثْنَ مَعَ الْبَنَات» یعنی نوه با بودِ فرزند صلبی ارث میبرد. اولاً این روایت نیست چون از وجود مبارک معصوم نقل نکرده است، عبد الرحمن بن حجاج خودش این حرف را زده است که «بَنَاتُ الِابْنِ یَرِثْنَ مَعَ الْبَنَات» پس روایت نیست. بعد هم ظاهر آن این است که این در مقام انکار است میگوید مگر میشود نوه با بودن فرزند صلبی ارث ببرد؟! این معنا را هم میتواند داشته باشد. اولاً روایت نیست ثانیاً این معنا را دارد که مرحوم شیخ یا حمل بر تقیّه کرد یا این را حمل بر انکار کرد جمله انکاریه است که نوه با بودنِ فرزند صلبی هم ارث میبرد؟!

روایت هفتم این باب که از «أَبِی الْمَغْرَاء» بود که قبلاً خوانده شد که «إِنَّ اللَّهَ أَدْخَلَ الْوَالِدَیْنِ عَلَی جَمِیعِ أَهْلِ الْمَوَارِیثِ»، یک؛ «فَلَمْ یَنْقُصْهُمَا اللَّهُ شَیْئاً مِنَ السُّدُسِ وَ أَدْخَلَ الزَّوْجَ وَ الْمَرْأَةَ فَلَمْ یَنْقُصْهُمَا مِنَ الرُّبُعِ وَ الثُّمُن».[12] دو تا اصل کلی را این روایت دارد که تمام طبقات سهگانه ارث در هر طبقهای اگر پدر و مادر هستند ارث میبرند، اگر زوجین هستند ارث میبرند. نعم! با بودِ ورّاث دیگر سهم اینها کم و زیاد میشود اما اصل ارث هیچ محجوب نمیشوند. پدر و مادر از یک طرف، زوج و زوجه از طرف دیگر، آن در نسب این در سبب، هرگز محجوب نمیشوند بله درست است منتها سهام گاهی کم میشود گاهی زیاد میشود و مانند آن.

پرسش: ...

پاسخ: چون باب این است که «باب میراث الأبوین و الأولاد»،[13] آن مسئله «الزوجین» به تطوّل ذکر شده اما أبوین که اصلاً تحت هیچ عنوانی محجوب نیستند، این مناسب با این باب است.

روایت هشتم این باب که «عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاج» از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل میکند این است که «بِنْتُ الِابْنِ أَقْرَبُ مِنِ ابْنِ الْبِنْت»[14] نه در اصل ارث بردن بلکه در سهم زائد بردن، «بنت الإبن» این سهم «مَن یتقرب» را میبرد، این أقرب است از «إبن البنت» نه در اصل ارث بلکه در این مقدار ارث.

آن روایت نهم که بر اساس اصل کلی دارد صحبت میکند.[15] روایت دهم که خود مرحوم صدوق(رضوان الله تعالی علیه) نقل میکند این است که «عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَی عَلَیه السَّلام» از وجود مبارک امام کاظم(سلام الله علیه) سؤال شده که «عَنْ بَنَاتِ الِابْنَةِ وَ جَدٍّ» یک کسی مُرده جدّ دارد و نوه، فرمود: «لِلْجَدِّ السُّدُسُ وَ الْبَاقِی لِبَنَاتِ الِابْنَة».[16] این درست نیست برای اینکه نوه مثل فرزند در طبقه اول است جدّ در طبقه دوم است، این «یقمن مقام» آباء خودشان را. نوه بجای فرزند صلبی مینشیند یعنی جزء طبقه اول است جدّ در طبقه دوم است. این روایت هم حمل بر تقیّه شد. اینها عصاره روایاتی است که مربوط به این است که نوه کار فرزند صلبی را میکند.

اما باب هشتم از صفحه 131 شروع میشود. روایت دوم این باب مشکلی از آن جهت ندارد، عمده روایت سوم است. روایت دوم صفحه 132 «محمد بن مسلم» از وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) نقل میکند که «فِی امْرَأَةٍ مَاتَتْ وَ تَرَکَتْ زَوْجَهَا وَ أَبَوَیْهَا وَ ابْنَتَهَا» همسر او ماند و پدر و مادر او و دختر او، حضرت فرمود: «لِلزَّوْجِ الرُّبُعُ» برای اینکه فرزند دارد، «ثَلَاثَةُ أَسْهُمٍ مِنِ اثْنَیْ عَشَرَ سَهْماً». گاهی روایات میگوید وقتی که شما میگویید ربع یا میگویید ثمن یعنی یک هشتم باید به دیگران هم برسد، پس کل مال را با یک تقسیمات کلی مثلاً 24 قسمت بکنید، یک هشتم 24 تا میشود سه قسمت، بقیه هم همینطور تقسیم میشود، اینجا هم از همان قبیل است «لِلزَّوْجِ الرُّبُعُ» یک چهارم یعنی چه؟ چگونه تقسیم بکنیم که به همه برسد؟ میگوید مال را دوازده قسمت بکنید یک چهارم آن میشود سه قسمت، «ثَلَاثَةُ أَسْهُمٍ مِنِ اثْنَیْ عَشَرَ سَهْماً» اگر گفتند یک ربع به او میرسد شما باید این مال را به دوازده قسمت بکنید یک چهارم آن میشود سه درهم مثلاً بقیه هم برابر سهامشان بهره میبرند «ثَلَاثَةُ أَسْهُمٍ مِنِ اثْنَیْ عَشَرَ سَهْماً وَ لِلْأَبَوَیْنِ لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ» هر کدام یک ششم میبرند، یک ششم دوازده میشود دو، پدر یک ششم میبرد میشود دو، مادر یک ششم میبرد میشود دو، پس چهار تا برای اینها میشود «لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ سَهْمَانِ مِنِ اثْنَیْ عَشَرَ سَهْماً» وقتی مال را به دوازده قسمت کردید سدس آن میشود دو، یک سدس به مادر و یک سدس به پدر که میشود چهار تا، پس چهار تا را پدر و مادر میبرند و سه تا را هم که زوج میبرد میشود پنج تا، «وَ بَقِیَ خَمْسَةُ أَسْهُمٍ فَهِیَ لِلِابْنَةِ»، چرا؟ «لِأَنَّهُ لَوْ کَانَ ذَکَراً لَمْ یَکُنْ لَهُ أَکْثَرُ مِنْ خَمْسَةِ أَسْهُمٍ مِنِ اثْنَیْ عَشَرَ سَهْماً» او اگر پسر هم بود بیش از این نمیبُرد، «لِأَنَّهُ لَوْ کَانَ ذَکَراً لَمْ یَکُنْ لَهُ أَکْثَرُ مِنْ خَمْسَةِ أَسْهُمٍ مِنِ اثْنَیْ عَشَرَ سَهْماً»، چرا؟ «لِأَنَّ الْأَبَوَیْن» برای اینکه أبوین هیچ سهمشان کم نمیشود، زوجین هم هیچ سهمشان کم نمیشود، او اگر دختر نبود پسر هم بود بیش از پنج تا به او نمیرسید. «لِأَنَّ الْأَبَوَیْنِ لَا یَنْقُصَانِ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِنَ السُّدُسِ شَیْئاً» سهم آنها از یک ششم کم نمیشود، «وَ أَنَّ الزَّوْجَ لَا یَنْقُصُ مِنَ الرُّبُعِ شَیْئاً»[17] سهم زوج هم که از چهار تا کم نمیشود. یک ششم به مرد و یک ششم به زن که هر یک ششم میشود دو تا، وقتی مال را دوازده قسمت کردید یک ششم آن میشود دو سهم، یک ششم مال پدر و یک ششم مال مادر میشود چهار تا، یک چهارم یعنی سه مال شوهر است میشود پنج تا. پس در اینجا چه دختر باشد چه پسر باشد پنج واحد به او میرسد. عمده آن است که «لِأَنَّ الْأَبَوَیْنِ لَا یَنْقُصَانِ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِنَ السُّدُسِ شَیْئاً»، یک؛ «وَ أَنَّ الزَّوْجَ لَا یَنْقُصُ مِنَ الرُّبُعِ شَیْئاً»، دو؛ سهم پدر و مادر هرگز از این کمتر نمیشود. نعم! گاهی نصف است گاهی ربع ولی اینطور نیست که با بودِ فرزند یا نوه، پدر و مادر سهم نبرند یا زوجین سهم نبرند، یقیناً سهم میبرند منتها گاهی کم و گاهی زیاد. تمام این بحثها برای آن دو تا اصل کلی است که سهم أبوین از بین نمیبرد سهم زوجین از بین نمیرود.

اما عمده این روایت سوم است که «حُمَیْدِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ مُوسَی بْنِ بَکْرٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ زُرَارَة» نقل میکند، زراره میگوید «هَذَا مِمَّا لَیْسَ فِیهِ اخْتِلَافٌ عِنْدَ أَصْحَابِنَا» این ادعای اجماع شیخ طوسی که نیست، ادعای اجماع ابن ادریس که نیست، این ادعای اجماع خود زراره است که شاگرد مستقیم حضرت است میگوید اصلاً اصحاب ما اختلافی در این زمینه ندارند، این غیر از این است که مرحوم شیخ طوسی بخواهد ادعای اجماع بکند. اینکه میگوید ظهور قویتر است گاهی مثلاً یکی عموم دارد یکی اطلاق دارد، ظهور یکی با لفظ حل میشود ظهور یکی با مقدمات حکمت حل میشود، بله آن ظهوری که با لفظ حل میشود مثل عموم، با آن ظهوری که با مقدمات حکمت درست میشود مثل اطلاق، بله مقدم است؛ اما این از آن قبیل نیست و از قبیل ادعای اجماع شیخ طوسی و  شیخ مفید و مانند آن نیست، این ادعای اجماع صحابی رسمی حضرت است. «هَذَا مِمَّا لَیْسَ فِیهِ اخْتِلَافٌ عِنْدَ أَصْحَابِنَا» این است «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام وَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیهما السَّلام أَنَّهُمَا سُئِلَا» از این دو بزرگوار سؤال شده «عَنِ امْرَأَةٍ تَرَکَتْ زَوْجَهَا» زنی مُرد شوهر او ماند، یک؛ «وَ أُمَّهَا»، دو؛ «وَ ابْنَتَیْهَا» دو تا دختر دارد، این سه؛ «قَالَ لِلزَّوْجِ الرُّبُعُ» چون فرزند دارد، «وَ لِلْأُمِّ السُّدُسُ وَ لِلِابْنَتَیْنِ مَا بَقِیَ» این را توضیح میدهند تا میرسند به ذیل صفحه 133 که عمده استدلال این است. پنج سطر مانده به ذیل این حدیث فرمود: «وَ لَا یَرِثُ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ مَعَ الْوَلَدِ إِلَّا الْأَبَوَانِ وَ الزَّوْجُ وَ الزَّوْجَة» معلوم میشود که این را اصل قرار میدهد اگر ولد باشد هیچ کسی ارث نمیبرد مگر پدر و مادر و زوج و اینها، این را اصل قرار میدهد، نه اینکه اگر پدر و مادر باشند به نوه چیزی نمیرسد. «وَ لَا یَرِثُ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ مَعَ الْوَلَدِ إِلَّا الْأَبَوَانِ وَ الزَّوْجُ وَ الزَّوْجَةُ وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ وَلَدٌ وَ کَانَ وَلَدُ الْوَلَدِ ذُکُوراً أَوْ إِنَاثاً فَإِنَّهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْوَلَد» اینگونه از روایات که باشد جا برای آن ظهوری که مرحوم شیخ صدوق استدلال کرده نمیماند. این روایت میگوید فرزند چه صلبی باشد چه غیر صلبی که این را اصل قرار میدهد با او فقط پدر و مادر و زوجین ارث میبرند هیچ طبقهای با بودِ نوه ارث نمیبرد. این روایت کجا آن روایت کجا! میگوید با بودِ نوه فقط اینها ارث میبرند. این غیر از این است که آنطوری که مرحوم صدوق میخواهد استفاده کند. «وَ لَا یَرِثُ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ مَعَ الْوَلَد» مگر پدر و مادر و زوج و زوجه. اگر ولد نباشد «وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ وَلَدٌ»  ـ که این «کان»، «کان تامه» است ـ «وَ کَانَ وَلَدُ الْوَلَدِ ذُکُوراً أَوْ إِنَاثاً» یعنی نوه بود، «فَإِنَّهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْوَلَدِ» است منتها «وَ وُلْدُ الْبَنِینَ بِمَنْزِلَةِ الْبَنِینَ یَرِثُونَ مِیرَاثَ الْبَنِینَ وَ وُلْدُ الْبَنَاتِ بِمَنْزِلَةِ الْبَنَاتِ یَرِثُونَ مِیرَاثَ الْبَنَات» اما «وَ یَحْجُبُونَ الْأَبَوَیْنِ وَ الزَّوْجَیْنِ عَنْ سِهَامِهِمُ الْأَکْثَر». پس با بودِ فرزند احدی ارث نمیبرد مگر آنها، یک؛ با بودِ فرزند سهم زائد نمیبرند، دو؛ اصل را فرزند قرار داد. شما میگویید اگر أبوین باشند به نوه چیزی نمیرسد! این روایت دارد که اختلافی بین اصحاب ما نیست این یک اصل کلی است که از امامین امام باقر و امام صادق(سلام الله علیهما) به ما رسیده که با بودنِ فرزند هیچ کسی ارث نمیبرد مگر أبوان و زوجین، با بودنِ نوه هیچ کسی ارث نمیبرد مگر أبوان و زوجین، تازه وقتی هم که ارث میبرند سهم کمتری میبرند. این روایت کجا و آنها کجا! «وَ یَحْجُبُونَ الْأَبَوَیْنِ وَ الزَّوْجَیْنِ عَنْ سِهَامِهِمُ الْأَکْثَرِ وَ إِنْ سَفَلُوا» نوهِ نوه، نتیجه و مانند آن «بِبَطْنَیْنِ وَ ثَلَاثَةٍ وَ أَکْثَرَ» اینها «یَرِثُونَ مَا یَرِثُ وَلَدُ الصُّلْبِ وَ یَحْجُبُونَ مَا یَحْجُبُ وَلَدُ الصُّلْب»[18] اگر نص و ظاهر باشد این مقدم است، ظاهر و أظهر باشد این مقدم است، حرف اصحاب باشد این مقدم است، اتفاق اصحاب باشد این مقدم است. اینگونه از روایات میتواند حاکم باشد بر روایات دیگر.

«و الحمد لله رب العالمین»



[1]. سوره نساء، آیات11 و 176.

[2]. سوره نساء، آیه23.

[3]. سوره نساء، آیه23.

[4]. من لا یحضره الفقیة، ج4، ص269.

[5]. وسائل الشیعة، ج26، ص110.

[6]. وسائل الشیعة، ج26، ص110.

[7]. من لا یحضره الفقیة، ج4، ص268؛ وسائل الشیعة، ج26، ص110.

[8]. من لا یحضره الفقیة، ج4، ص269.

[9]. النهایة فی مجرد الفقه و الفتاوی، ص631.

[10]. وسائل الشیعة، ج26، ص111 و 112.

[11]. وسائل الشیعة، ج26، ص112.

[12]. وسائل الشیعة، ج26، ص112 و 113.

[13]. وسائل الشیعة، ج26، ص91.

[14]. وسائل الشیعة، ج26، ص113.

[15]. وسائل الشیعة، ج26، ص113.

[16]. وسائل الشیعة، ج26، ص113.

[17]. وسائل الشیعة، ج26، ص132.

[18]. وسائل الشیعة، ج26، ص132 و 133.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق