أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
مهمترین دشواری که دیگران برای خودشان فراهم کردند مسئله عول و تعصیب است که برخلاف «ما جاء به النبی صلّی الله علیه و آله و سلّم» گاهی گرفتار تعصیب شدند سهمی و بخشی از این میراث را به عَصَبه به فامیلهای مرد که بتواند مبارزه کند جنگجویی کند که هیچ سهمی از ارث نداشت به او بدهند، گاهی هم در جریان عول که اگر این سهام کم بیاید بر چه کسی تحمیل بکنند. این جریان تعصیب و جریان عول چون «مما جاء به النبی» نبود، مشکل بدعتی برای مخالفین فراهم کرد.
ائمه(علیهم السلام) در جریان احکام ارث به طور عادی مسائل ارث را ذکر میکردند؛ اما در جریان مسئله عول و تعصیب مرتّب میگویند این به املای وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود، به خط علی بن ابیطالب بود در صحیفه علوی هست که تثبیت بکنند این یک امر مسجّل و قطعی است که عولی در کار نیست تعصیبی در کار نیست و سهام «علی کتاب الله» تقسیم میشود.
بررسی مسئله تعصیب و عول بدون بررسی سهام ممکن نیست لذا درباره سهام باید یک نظر نهایی و متقن داشت تا معلوم شود که تعصیب کجا راه پیدا میکند و عول کجا راه پیدا میکند. در جریان سهام مستحضرید که سهام به تقسیم اوّلی به شش سهم تقسیم شده است؛ یعنی به شش کسر، نه به شش قسمت: ثمن و ربع، ثلثان و نصف، ثلث و سدس، این شش سهم است. این سهام هر کدام در دیگری ضرب بشود شش شش تا میشود 36 تا پس 36 صورت دارد. مکرّرات اینها که پانزده تاست حذف بشود میشود 21 تا. بعضی از صور اجتماع آن ممتنع است مثل دو ثلث که برای دختران است، دو ثلث برای خواهران است و اینها چون دو طبقه هستند اصلاً باهم جمع نمیشوند، نه اینکه یک شیء چهار ثلث ندارد و حداکثر سه ثلث است! امتناع آن نه تنها برای این است که یک شیء چهار ثلث ندارد بلکه برای آن است آنجا که دارد ثلثان مال دختر است و آنجا که دارد ثلثان مال خواهر است و خواهر طبقه دوم هست و دختر طبقه اول و اینها اصلاً باهم جمع نمیشوند. صور ممتنع را که از این 21 صورت برداریم که هشت صورت آن ممتنع است میماند سیزده صورت. این صورتهای سیزدهگانه را باید ببینیم کجا اضافه میآید که گرفتار تعصیب شدند و کجا کم میآید که گرفتار عول شدند؟
به حسب ظاهر بعضی از جاها کم میآید بعضی از جاها زیاد اگر ـ معاذالله ـ قرآنِ منهای روایت حساب بکنیم! اما وقتی که از اهل بیت(سلام الله علیهم) که خودشان قرآن ناطقاند بررسی میشود میبینیم که هیچ کم و کسری نیست، نه زیاده است نه کم. وقتی «علی کتاب الله و سنة الرسول صلّی الله علیه و آله و سلّم» این سهمها مشخص شد، نه کم است نه زیاد. آنها چون روایات اهل بیت(سلام الله علیهم) را رعایت نمیکردند به حسب آیات این کار را میکردند، در بعضی از موارد این ارث زیاد میآمد این را میدادند به بستگان پدر یا مادر مخصوصاً پدر که مرد باشد إلا و لابد بتواند جنگ بکند و شمشیر بزند، به بچه کوچک نمیدادند یا به دختر نمیدادند. اما وقتی که بررسی بشود روایات آمده تمام این اموال را مشخص کرد که به چه کسی چقدر بدهیم و به چه کسی چقدر ندهیم، بقیه را به چه کسی بدهیم. اگر ما روایات را بررسی کنیم نه عولی است نه تعصیب، نه زیاد است نه کم إلا و لابد برابر همان سهام مستحق دارد و تقسیم میشود؛ اما اگر ـ معاذالله ـ روایات را رعایت نکنیم در بعضی از موارد کم میآید در بعضی از موارد زیاد میآید.
بنابراین ما اول باید مشخص بکنیم که قرآن کریم تا چه حدودی را مشخص کرده است بعد کمبود آن را با روایات حل کنیم تا معلوم بشود که سهام با این ورثه به اندازه هم هستند، نه زیاد هستند نه کم، همین! اگر نه زیاد هستند جا برای تعصیب نیست و اگر نه کماند جا برای عول نیست. ما اگر گفتیم این چهار با آن چهار برابر است، این پنج با آن پنج برابر است، اینها پنج نفرند هر کدام هم یک سهم دارند این هم پنج سهم، اینها شش نفرند هر کدام هم یک سهم دارند این هم شش سهم. اگر روایات را در کنار آیات بسنجیم میبینیم که نه کم داریم نه زیاد، وقتی زیاد نداشتیم جا برای تعصیب نیست وقتی کم نداشتیم جا برای عول نیست اما اگر ـ معاذالله ـ روایات را کنار بگذاریم همین آیات را حساب بکنیم، بله بعضی از موارد کم میآید و بعضی از موارد زیاد میآید. پس یک نظر مستأنفی درباره آیات باید بکنیم که آیات تا چه اندازه را گفته است؟ بقیه مال کیست؟ این بقیه را روایات بالصراحه دارد که این «و الباقی للأوّل، و الباقی للأوّل، و الباقی للأوّل» مکرّر در مکرّر، باقی مال پدر است! در بین این همه طبقات ارث که طبقه اوّلی هستند فرمود باقی مال پدر است حالا به دلیل اینکه عائله به عهده اوست و مانند آن اما اگر ما این روایات را نداشته باشیم و خود آیات را ببینیم، بله گاهی میبینیم که این مال کمتر از این سهم است گاهی میبینیم که این مال بیشتر از این سهم است.
سرّ اینکه مرحوم محقق و همه فقها آمدند گفتند اگر کم بود اگر زیاد بود این است که این «اگر» با لحاظ روایات باشد هیچ کم و زیاد نیست، فقط قرآن را ببینیم کم و زیاد است. عبارت مرحوم محقق را ببینید! بعد از اینکه آن دو مسئله را ذکر کردند فرمود: «و یلحق بذلک مسألتان»: یکی مسئله تعصیب است یکی مسئله عول که از دشوارترین مسائل و مسئلهبرانگیزترین مسائل ارث است. «الأولی لا یثبت المیراث عندنا بالتعصیب» تعصیب آن است که یک سهمی زیاد بیاید ما به طبقه مشخص وارث ندهیم مثلاً بدهیم به عمو که اینها قدّارهبند هستند حرف آنها این است که او میتواند بجنگد ولی نمیگویند که این صغیر دارد بچه کوچک دارد بقیه را باید بدهند به این بچه؛ میگویند آنها سهمشان را بردند اگر اضافه آمد باید به اینها که میجنگند بدهیم؛ این میشود تعصیب یعنی بر اساس عُصبه رجل یعنی قوم رجل که ده نفر به بالا هستند و عَصَبه رجل یعنی فامیلی که مرد باشد. «و إذا أبقت الفریضة» اگر جایی فریضه زیاد آمد، «فإن کان هناک مساوٍ لا فرض له» همطبقه است منتها فرضی را قرآن برای او مشخص نکرده است. بعضی از ورثه هستند که اصلاً قرآن برای آنها سهمی مشخص نکرده است؛ أعمام و عمّات از این قبیلاند، أخوال و خالات از این قبیل هستند، در بعضی از صور پدر از این قبیل است اصلاً سهمی را مشخص نکرده است در بعضی از صور مشخص کرده است نسبت به پدر در بعضی از صور مشخص کرده است، نسبت به أعمام و عمّات نسبت به أخوال و خالات اصلاً قرآن سهمی را معین نکرده است که اینها طبقه سوماند، در بعضی از موارد در طبقات دوم سهمی را مشخص نکرده است، در بعضی از موارد در طبقه اول، طبقه اول یعنی طبقه اول! چون طبقه اول چند صورت دارد در بعضی از صور آن سهم معین کرده در بعضی از صور آن سهمی معین نکرده است ولی فقهای ما میگویند اگر کسی در طبقه مساوی با ورثه است منتها سهمی برای او معین نشده، باقی مال اوست «فإن کان هناک مساوٍ لا فرض» او همطبقه است منتها فرضی برای او مشخص نشده است. برای مادر دو تا فرض است ـ که الآن میخوانیم ـ که اگر بچه داشته باشد او یک ششم میبرد نداشته باشد یک سوم؛ اما این دو تا فرض برای پدر نیست اگر پدر بچه داشته باشد پدر یک ششم میبرد بچه نداشته باشد خبری نیست، نداشته باشد چکار باید کرد؟ میگویند مثلاً بدهند به دایی که قدّارهبند است! اینکه فرمود: «فإن کان هناک مساوٍ» همطبقه است اما فرضی برای او معین نشده است سهمی معین نشده است؛ روایات که قرآن ناطقاند فرمود «و الباقی للأب» سهم را مشخص کرده است که آن روایات را جدا باید بخوانیم.
پرسش: در جلد 26 وسائل که ملاحظه بفرمایید اکثر روایات در مدینه صادر شده است و اکثر اهل مدینه جزء عامه هستند بعضی از آنها شیعیان هستند و اینها با هم تناکح داشتند فامیل بودند فرض بفرمایید کسی از اینها از دنیا رفته بخشی از فامیل شیعه باشند و بخشی غیر شیعه باشند اگر رجوع به امام(علیه السلام) بکنند که امام حکمی را صادر بکنند برای آنها قابل پذیرش نیست.
پاسخ: سرّش این است همان رساله کوچکی که کنز الفوائد کراجکی آمد گفت وضع مدینه را برگرداندند بعد از جریان کربلا کلاً در اختیار آنها قرار گرفت.
پرسش: ...
پاسخ: بله، حکم مانده قرآن زمین مانده، همین بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهج البلاغه ـ که حتماً باید خوانده شود! ـ در آن نامهای که برای مالک اشتر نوشتند فرمود: «فَإِنَّ هَذَا الدِّینَ قَدْ کَانَ أَسِیراً فِی أَیْدِی الْأَشْرَار»؛[1] اینها آمدند قرآن را به اسارت گرفتند آنوقت خود اهل مدینه هم فرمایشات ائمه(علیهم السلام) را گوش نمیدادند. آن جریان کنز الفوائد کراجکی یک وقتی عرض کردیم که ایشان یک رساله کوچکی دارد به نام «العجب» که شرحی هم ندارد «العجب، العجب، العجب» مفصل هم نیست میگوید بعد از جریان عثمان یک حسابی پیش آمد بعد از جریان وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم یک حسابی پیش آمد وقتی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رحلت کرد آن دختری که در عالم نمونه نداشت دومی نداشت چندین شبانهروز از انصار و مهاجر دعوت کرد بیایید علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) را یاری کنید نکردند و سقیفه تشکیل شد و اوضاع برگشت، این یک جریان بود؛ 25 سالی تقریباً گذشت و عثمان مُرد و وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) را قبول کردند به عنوان خلیفه، یک زنی در همین مدینه بلند شد و گفت بیایید علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) را بکشید! صدها نفر شمشیر در آوردند که بکشند «العجب»! اصلاً رساله به نام «العجب» است توضیح نمیدهد شرح نمیدهد.[2] شما چه میتوانید بگویید! شما فاطمه زهرا(صلوات الله و سلامه علیها) را نمیشناختید؟! علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) را نمیشناختید؟! فاصلهای بود؟! او آمد فرمود که حق علی را باید بدهید! واقعه «غدیر» دو ماه و نیم قبل بود فاصلهای که نشد! بیایید علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) را یاری بکنید، نکردند! بعد آن زن آمد و گفت بیایید علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) را بکشید، صدها نفر شمشیر کشیدند «العجب»! اصلاً شرح نمیکند رساله به نام «العجب» است مخصوصاً بعد از جریان کربلا که صد درصد شد.
حالا مرحوم محقق دارد اگر در این بین ورثهای همطبقه بود مساوی یعنی مساوی! ولی فرضی برای او معین نشده مثل پدر، برای مادر دو تا فرض است که اگر فرزند داشته باشد یک ششم نداشته باشد یک سوم، برای پدر فرزند داشته باشد یک ششم نداشته باشد مشخص نشده است، مساوی با او است همطبقه هم است ولی فرض مشخص نشده است آنها میگویند بدهید مثلاً به دایی یا بدهید به عمو! ایشان میفرماید: «فإن کان هناک مساوٍ لا فرض له فالفاضل له» به این مساوی در اثر ﴿أُولُوا الأرْحَام﴾، این ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾[3] گفته است. «مثل أبوین و زوج أو زوجة»؛ کسی حالا یا شوهر مُرده یا زن مُرده، ورثه او پدر و مادر این زن هستند و همسر او یا پدر و مادر این مرد هستند و زوجه او، اینجا چکار باید بکنند؟ فرزند که ندارند و چون فرزند ندارند مادر سهم أعلیٰ را میبرد «للأم ثلث الأصل». «و للزوج أو الزوجة» حالا معلوم نیست که کدام یک از اینها مُردهاند «نصیبهما» أعلیٰ، برای پدر سهمی ندارد چون قرآن مشخص کرد که اگر کسی بمیرد فرزند داشته باشد مادر یک ششم میبرد نداشته باشد یک سوم میبرد هر دو را گفته است اما درباره پدر فرزند داشته باشد یک ششم میبرد، اگر فرزند نداشته باشد بقیه چه؟ این میشود «مساوٍ لا فرض له» یعنی همطبقه است ولی قرآن مشخص نکرده است اینجا ﴿أُولُوا الأرْحَام﴾ مشخص کرده است منتها امام(سلام الله علیه) فرمود «و للأب الباقی»، این «و للأب الباقی» مطلب تازهای نیست این بیان ﴿أُولُوا الأرْحَامِ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ است چیز تازهای نیست چندین روایت دارد که «و الباقی للأب، و الباقی للأب»! نمونه دیگر: «و لو کان إخوة» اگر مادر باشد و برادر، «کان للأم السدس» برای اینکه اخوه حاجب هست، «و للزوج النصف»، بقیه چه؟ بقیه فرضی ندارد نگفتند برای پدر چه باشد «و للأب الباقی». پس جا برای تعصیب نیست زیاد نیامده است! در همه موارد به حسب ظاهر زیاد میآید «و کذا أبوان و ابن و زوج و کذا زوج و أخوان من أم و أخ أو إخوة» إخوه باشد «من أب و أم» یعنی برادر أبوینی، «أو من أب» یعنی برادر أبی، «و إن کان بعیدا لم یرث» نمیشود به پسرعمو و مانند او ارث برسد. «و رد الفاضل علی ذوی الفروض» بقیه را به اینها برمیگردانند. البته در مسئله اضافه، سبب که زوجیت است باعث افزایش ارث نمیشود، این البته درباره نسب است «عدا الزوج و الزوجه» چون زوج و زوجه بر اساس سبب ارث میبرند نه نسب. ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ شامل زوج و زوجه نمیشود مگر اینکه آنها پسرعمو و مانند آن باشند که نسبت دیگری داشته باشند وگرنه شامل سبب نمیشود. «عدا الزوج و الزوجه مثل أبوین أو أحدهما و بنت و أخ أو عم»[4] باشند که در این موارد حکم همینطور است که گفته شد مال ذوی الفروض است اضافه آمد بقیه را به اینها برمیگردانند.
پرسش: بین فاضل و باقی فرقی وجود دارد؟
پاسخ: نه، فاضل یعنی اضافه آمد بقیه یعنی افزوده؛ یعنی آن مقداری که از این ارث زیاد آمد به چه کسی باید بدهند. باقی و فاضل یکی است یعنی اضافه آمد.
حالا این ترسیمی که فقهای ما کردند مدام میگویند «و الباقی» یا «فاضل للأب»، از کجا میگویند؟ قرآن کریم برای بعضی فرض مشخص کرده برای بعضی اصلاً فرض مشخص نکرده مثل أعمام و عمّات، أخوال و خالات؛ به دایی چقدر بدهید، به عمو چقدر بدهید، به خاله چقدر بدهید که طبقه سوماند، به جدّ چقدر بدهید این جدّ در طبقه دوم است چقدر باید به او بدهید مشخص نیست، أعمام و عمّات، أخوال و خالات طبقه سوماند چقدر باید به آنها بدهیم مشخص نیست، اینها فرض ندارند، اینها بر اساس ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ ارث میبرند. بعضیها اصلاً فرض ندارند مثل همین عناوین یاد شده؛ بعضیها دو فرض دارند مثل مادر و پدر در بعضی از موارد، مادر مطلقا؛ بعضیها یک فرض دارند.
پس «هاهنا أمورا ثلاثة» بعضیها اصلاً فرض یعنی حدّ مشخص ندارند، بعضیها کاملاً حدّ مشخص دارند دو فرضهاند که هیچ ابهامی در کار آنها نیست، بعضی یک فرضه هستند؛ پدر یک فرضه است که اگر فرزند داشته باشند سدس میبرد نداشته باشد چه؟ اما مادر دو فرضه است اگر فرزند داشته باشد سدس میبرد اگر نداشته باشد ثلث میبرد. در آن دو فرضه نسبت به زوج و زوجه هست اما پدر نیست اگر فرزند داشته باشند پدر یک چهارم میبرد نداشته باشند یک دوم میبرد، اگر فرزند داشته باشند مادر یک هشتم میبرد نداشته باشند یک چهارم میبرد. بعضی دو فرضهاند مشخص است، بعضی یک فرضهاند؛ آنجا که یک فرضهاند مسئله تعصیب پیش میآید، آنجا که اصلاً فرضی ندارند مثل أعمام و عمّات، أخوال و خالات در آنجا هم تعصیب پیش میآید.
حالا ما این آیات نورانی را یکبار که مرور بکنیم معلوم میشود که کجا فرض دارند کجا فرض ندارند و کجا یک فرضهاند و کجا دو فرضه تا محور تعصیب مشخص بشود. در سوره مبارکه «نساء» همین آیه یازده را ملاحظه بفرمایید که برای بعضیها اصلاً فرضی نیست فرمود: ﴿یُوصیکُمُ اللَّهُ فی أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ که این فرض نیست این کیفیت تقسیم است، هر اندازه مالی که به بچهها میرسد برادر دو برابر خواهر میبرد این فرض نیست، چقدر به برادر بدهید و چقدر به خواهر بدهید آن فرض است؛ اما این کیفیت توزیع است نه فرض! این تمام شد. حالا ﴿فَإِنْ کُنَّ﴾ آن دخترها ﴿فَوْقَ اثْنَتَیْنِ﴾ یعنی اگر این دخترها دو به بالا بودند، ﴿فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَکَ﴾ دو سوم مال اینهاست، ﴿وَ إِنْ کانَتْ واحِدَةً﴾ اگر آن دختر یکی بود، ﴿فَلَهَا النِّصْفُ﴾؛ پس این فرضش مشخص است که اگر دو دختر و بیشتر بودند دو سوم میبرند و اگر یک دختر بود یک سوم. ﴿وَ لِأَبَوَیْهِ لِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ إِنْ کانَ لَهُ وَلَدٌ﴾ پدر و مادر چون فرزند دارند یک ششم میبرند، ﴿فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلَدٌ﴾ اگر برای میت فرزندی نیست ﴿وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ﴾، پدر چقدر میبرد را ذکر نکردند. پس برای مادر دو فرض در قرآن کریم آمده است، پدر یک فرض؛ آنجایی که برای پدر فرض نیامده چه؟ «و الباقی للأب» این «و الباقی للأب» که چندین روایت است از کجا گفته شده؟ از ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾. پس معلوم میشود قرآن کریم برای بعضی دو فرضه مشخص کرد و برای بعضی یک فرضه؛ آنجا که یک فرضه است تعصیب پیش میآید. اما طبقه سوم که أعمام و أخوالاند و أجداد که طبقه دوماند اصلاً برای آنها در قرآن کریم فرض یعنی سهم نیامده است، فرمود که ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ اما حالا عمو چقدر ببرد، خاله چقدر ببرد، دایی چقدر ببرد، عمه چقدر برد، اینها را با ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ ذکر کرده است که اهل بیت(سلام الله علیهم) مشخص کردند. ﴿فَإِنْ کانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصی بِها أَوْ دَیْنٍ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ لا تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً فَریضَةً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلیماً حَکیما﴾. این مربوط به جایی که مساوی طبقه است «و لا فرض له»؛ همطبقه است اما قرآن مشخص نکرده که چقدر بدهید.
آیه دوازده سوره مبارکه «نساء» این است: ﴿وَ لَکُمْ نِصْفُ ما تَرَکَ أَزْواجُکُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ﴾؛ اگر همسری مُرد و فرزند نداشت شما که شوهران او هستید یک دوم میبرید، اگر فرزند داشت ﴿فَإِنْ کانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَکُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْنَ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصینَ بِها أَوْ دَیْنٍ﴾ برای هر کدام از اینها دو فرضه است اگر فرزند داشته باشند حکمشان چیست، نداشته باشند هم حکمشان چیست. ﴿وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْتُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ وَلَدٌ﴾ اگر شما مُردید و فرزند نداشتید آنها یک چهارم میبرند، ﴿فَإِنْ کانَ لَکُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ﴾ و اگر فرزند داشتید یک هشتم میبرند ﴿مِمَّا تَرَکْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ تُوصُونَ بِها أَوْ دَیْنٍ﴾. ﴿وَ إِنْ کانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُس﴾ ـ این ﴿امْرَأَةٌ﴾ عطف بر ﴿رَجُلٌ﴾ است ـ مرد بمیرد برادر و خواهر داشته باشد، زن بمیرد برادر و خواهر داشته باشد ـ این ﴿امْرَأَةٌ﴾ عطف بر ﴿رَجُلٌ﴾ است ـ اگر آن میت مرد باشد یا زن باشد برادر و خواهر داشته باشد فرزند نداشته باشد حکم چیست؟ ﴿وَ إِنْ کانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلالَةً﴾ فقط برادر و خواهر ارثبر او هستند، ﴿أَوِ امْرَأَةٌ﴾ که ارثبر او برادر و خواهر هستند ـ این ﴿امْرَأَةٌ﴾ عطف بر ﴿رَجُلٌ﴾ است ـ اگر آن میّت مرد باشد که فقط ورثه او برادر و خواهر هستند یا زن باشد که فقط ورثه او برادر و خواهر هستند. حالا این کلاله را توضیح میدهد ﴿وَ لَهُ﴾ یعنی رجل چون محور اصلی رجل بود مبتدای اصلی رجل بود ارثِ رجل بود لذا ضمیر را مذکر آوردند ﴿وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ کانُوا أَکْثَرَ مِنْ ذلِکَ فَهُمْ شُرَکاءُ فِی الثُّلُث﴾، بقیه چه؟ بقیه را که نگفته است! اینها همطبقهاند برادر و خواهرند، بقیه چه؟ اینها یا یک ششم میبرند یا یک سوم، بقیه چه؟ این بقیه را ﴿أُولُوا الأرْحَام﴾ مشخص کرده است. ﴿فَهُمْ شُرَکاءُ فِی الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصی بِها أَوْ دَیْنٍ غَیْرَ مُضَارٍّ وَصِیَّةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَلیمٌ﴾.
آن آیه 176 سوره مبارکه «نساء» که آخرین آیه است آن هم همین مسئله را دارد: ﴿یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللَّهُ یُفْتیکُمْ فِی الْکَلالَةِ﴾، ﴿إِنِ امْرُؤٌ هَلَکَ﴾ اگر کسی مُرد ﴿لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ﴾ فرزند ندارد ﴿وَ لَهُ أُخْتٌ﴾ فقط یک خواهر دارد ﴿فَلَها نِصْفُ ما تَرَکَ﴾، بقیه چه؟ این در صورتی که مرد بمیرد یک خواهر داشته باشد و اگر زن بمیرد ﴿وَ هُوَ یَرِثُها إِنْ لَمْ یَکُنْ لَها وَلَدٌ﴾ چقدر؟ فرضی مشخص نکرده است برای خواهر سهم مشخص کرده است اگر برادر بمیرد خواهر نصف میبرد اما اگر خواهر بمیرد برادر وارث اوست، چقدر؟ مشخص نکرده است. پس «مساوٍ لا فرض له» همطبقه است اما فرضی برای او نیامده است. این تعبیری که مرحوم محقق و غالب فقها دارند که اگر مساوی باشد «و لا فرض له» یعنی همین! آیه 176 سوره مبارکه «نساء» دارد اگر کسی بمیرد خواهر داشته باشد این خواهر نصف ماترک را میبرد؛ اما اگر خواهر بمیرد برادر بماند برادر وارث اوست، چقدر؟ این میگویند «مساوٍ لا فرض له» قرآن مشخص نکرده است روایت میفرماید «و الکل للأخ». ﴿وَ هُوَ یَرِثُها﴾ یعنی همه را میبرد ﴿إِنْ لَمْ یَکُنْ لَها وَلَدٌ﴾. ﴿فَإِنْ کانَتَا اثْنَتَیْنِ﴾ اگر دو تا خواهر گذاشت ﴿فَلَهُمَا الثُّلُثانِ مِمَّا تَرَکَ﴾، بقیه چه؟ یک سوم چه؟ ﴿وَ إِنْ کانُوا إِخْوَةً﴾ اگر کسی بمیرد برادر و خواهر باهم داشته باشند، ﴿رِجالاً وَ نِساءً فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ اما مال چقدر است را مشخص نکرده است فرض را مشخص نکرده است کیفیت توزیع را مشخص کرده است.
«فتحصل أن هاهنا أمورا ثلاثة»: در یک بخش اصلاً فرض مشخص نشده است مثل طبقه اول، طبقه اول پسر چقدر میبرد؟ گفتند پسر دو برابر دختر میبرد، این کیفیت توزیع است اینکه سهم نیست. اگر یک دختر داشته باشد چقدر میبرد؟ اگر یک پسر داشته باشد چقدر میبرد؟ در اینها سهم مشخص نشده است، اینها همه «و الباقی للولد» است. در اینها اصلاً فرض مشخص نشده است «لا فرض له»؛ نه در طبقه اول فرض مشخص شده نه در طبقه آخر یعنی سومی که أعمام و عمات، أخوال و خالاتاند. کیفیت توزیع را در طبقه اول بیان کرد که برادر دو برابر خواهر میبرد، اما چقدر است؟ پول چقدر است؟ مال چقدر است؟ آن را فرمود: «و الکل للأب» یا «و الکل للولد». بنابراین این اضافه را چه کسی میبرد؟ این اضافه را قرآن ناطق بیان کرد که چه کسی میبرد چندین روایت است که فرمود «و الباقی للأب، و الباقی للإبن» که مال همین طبقه است جا برای تعصیب نیست که شما به دایی بدهید به عمو بدهید برای اینکه قدّارهبند است و شمشیر میزند و به بچه اصلاً ندهید، اینطور نیست! غرض این است که تعصیب از همینجا پیدا شده است. مشخص بشود که کجا فرض هست، کجا اضافه میآید و اضافه را باید به چه کسی داد جا برای تعصیب نیست. اینکه دارد مساوی باشد «و لا فرض له» یعنی همطبقه است؛ ارث هست ولی قرآن مشخص نکرده است، او که قرآن ناطق است مشخص کرده است. حالا این روایات را ـ إنشاءالله ـ جلسه آینده میخوانیم
«و الحمد لله رب العالمین»
[1]. نهج البلاغة، صبحی صالح، نامه53.
[2]. التعجب من أغلاط العامة فی مسألة الإمامة، ج1، ص128؛ «فمن عجیب الأمور و طریفها: أن تخرج فاطمة الزهراء البتول سیّدة نساء العالمین، ابنة خاتم النبیّین، تندب أباها و تستغیث بامّته، و من هداهم إلی شریعته، فی منع أبی بکر من ظلمها فلا یساعدها أحد، و لا یتکلّم معها بشر، مع قرب العهد برسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله، و مع ما یدخل القلوب من الرّقة فی مثل هذا الفعل إذا ورد من مثلها حتّی تحمل الناس أنفسهم علی الظلم فضلا عن غیره، ثمّ تخرج عائشة بنت أبی بکر إلی البصرة تحرّض الناس علی قتال أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام، و قتال من معه من خیار الناس، ساعیة فی سفک دمه و دماء أولاده، و أهله و شیعته ، فتجیبها عشرة آلاف من الناس، و یقاتلون أمامها، إلی أن هلک أکثرهم بین یدیها، إنّ هذا لمن الأمر العجیب!»
[3]. سوره انفال، آیه75؛ سوره احزاب، آیه6.
[4]. شرائع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام، ج4، ص15.