أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
بعد از جریان موجبات ارث و موانع ارث، نوبت به مسئله حجب رسید که بعضی از ورثه مقدم بر دیگری هستند لذا حاجب او محسوب میشوند و این حجب هم دو قسم بود یا حجب حرمان بود یا حجب نقصان؛ منتها فروع فراوان دیگری هم داشت که به بعضی از آنها اشاره شد و به بعضی دیگر اشاره میشود.
یک حجب غیبتی است که خود حاجب هم محروم است چه اینکه محجوب هم محروم است. آن حجبهای حرمان و نقصان راجع به مقدار حجب بود که چقدر حجب میکنند از کل سهم یا از بعض سهم. آن تقسیم به لحاظ سهام بود که از همه سهم محروم میکند میشود حجب حرمان؛ یا از بعضی از سهام محروم میکند میشود حجب نقصان. این تقسیم که خود حاجب هم محروم میشود و محجوب میشود با آنها فرق نمیکند؛ حالا خواه حجب حرمان باشد خواه حجب نقصان، خود حاجب هم محروم است چه اینکه محجوب هم محروم است «کما فی غیبة الوارث» اگر آن وارث غیبت طولانی بکند و معلوم نباشد زنده است یا نه، نه برای او سهمی است و نه برای سایر ورثه.
بنابراین این اقسام تداخل میشود و فروع فراوانی را به همراه دارد، حجب یا حرمان است یا نقصان و «علی کلا التقدیرین» یا حجب غیبت است یا غیر غیبت؛ در حجب غیبت هم حاجب محروم است هم محجوب.
فصل سوم درباره حجب این است که حجب دو قسم است: یا حجب حقّی است یا حجب حکمی. حجب حقّی این است که حاجب میگوید من باید ببرم تو نباید ببری! یا به درجه برمیگردد یا به طبقه؛ چه طبقه باشد چه درجه، حاجب میگوید که حق من است من باید ببرم تو نباید ببری. اما حجب حکمی این است که من نباید ببرم من سهمی ندارم ولی با بودنِ من، تو نباید اینقدر ببری؛ این حکم است حقّی در کار نیست و اینگونه از حجبها هم ارث برده نمیشود لذا همین إخوه أبوینی یا إخوه أبی که حاجباند نسبت به مادر میگویند تو نباید سهم زائد ببری گرچه چیزی به ما نمیرسد، همین به بچههای او نمیرسد؛ یعنی فرزندان إخوه أبی، فرزندان إخوه أبوینی حاجب نیستند؛ پس معلوم میشود این حق نیست که ارثبری بشود بلکه حکم شرعی است. سرّش هم در بعضی از نصوص هست که باید عائله پدر تأمین شود که ـ إنشاءالله ـ آن را میخوانیم.
پرسش: ...
پاسخ: اینها در مسائل حکمت است نه علت! حالا ما حرفهای جناب غزالی در مستصفیٰ را در این جلسه بخوانیم که قیاس «منصوص العلة» حجت است. آن بزرگان اهل سنّت هم نگفتند که مطلق قیاس حجت است؛ گفتند قیاس «منصوص العلة» حجت است ما هم قائل هستیم. چه ابن رشد و چه غزالی؛ غزالی قبل از ابن رشد بود و ابن رشد بسیاری از این مطالب را در این بخشها از غزالی دارد غزالی گفت قیاس «منصوص العلة» حجت است و قیاس شبه و نظیر مشکل دارد و نمیشود به اینها فتوا داد که حرف ما هم همین است. بنابراین این فقه مقارن خیلی اثرگذار است که معلوم شود آنها چه میگویند و ما چه میگوییم. خدا مرحوم شیخ طوسی را غریق رحمت کند! ایشان خِلاف نوشته است برای اینکه معلوم شود که کجا حمل بر تقیّه میشود و کجا حمل بر تقیّه نمیشود؟ «علی أیّ حال» اینجا در این روایتی که دارد اگر اینها حاجب باشند سهم پدر کم میشود سهم مادر زیاد میشود در حالی که هزینه به عهده پدر است، اینها حکمت است خوب است این حکمت ظهور میدهد اما علت نیست تا انسان بتواند قیاس بکند.
بنابراین ملاحظه بفرمایید در خود همین فصول سهگانه یا چهارگانهای که اشاره شده است چند فرع متداخل در آن هست که «الحجبُ إما حجب حرمان أو نقصان»، «و علی کلا التقدیرین» یا حاجب و محجوب هر دو محروماند یا فقط محجوب محروم است.
در فصل سوم که بحث میشود این حجب حق است نه حکم لذا به ورثهی ورثه در بعضی از موارد نمیرسد و اگر ورثهی ورثه سهم میبرند خود آنها حاجباند؛ الآن مثلاً فرض بفرمایید با بودن أولاد چیزی به جدّ نمیرسد، بعد نوبت به نوه میرسد و با بودن نوه چیزی هم به جدّ نمیرسد، این نوه حاجب بودن را از پدر خود ارث نبردند بلکه خودشان «ذی حق»اند چون خودشان ولو درجه دوماند ولی وارث طبقه اولاند و جدّ وارث طبقه دوم است، این نوه که وارث طبقه اول و درجه دوم از طبقه اول است، حاجبِ جدّ است. این را از پدر خود ارث نبرده است، این حجب حق مسلّم اوست، خود او حاجب است. غرض این است که حجب ارثی در این قسمتها نیست. در آن قسمت که اصلاً حکم شرعی باشد نه حق، جا برای ارث نیست. آنجا که إخوه مانع حجباند و نمیگذارند پدر سهم زائد ببرد و نمیگذارند سهم مادر کم بشود، این حکم است نه حق شرعی چون چیزی عائد اینها نمیشود، یک؛ بچههای او هم اگر باشند این حق را ندارند، دو.
فصل چهارم که در همین فروع متداخله در آن مطرح است این است که ما اگر جایی شک کردیم این حاجب است یا نه، به اطلاقات و عمومات ارث میتوانیم تمسک کنیم، چرا؟ چون این شک، شبهه مصداقیه دلیل حجب است اما شبهه مصداقیه، دلیل ارث که نیست؛ این ولد است آن والد است، این أخ است آن أخت است، اینها مطلق و مشمول ادله ارثاند بدون تردید. اما این شبهه مصداقیه ادله حجب است نمیدانیم که در اینجا حاجب هستند یا نیستند! لذا به ادله حجب وقتی ما تمسک کنیم، تمسک به عام در شبهه مصداقیه خود عام است ولی به ادله ارث تمسک میکنیم برای اینکه شبهه مصداقی نیست.
اینها خطوط کلی است. این بزرگوارها در اثر اینکه میبینند مسائل ارث خیلی ساده است این خطوط کلی را رها میکنند و فتواییاش میکنند، اینطور نیست بلکه نظم منطقی و آن قرصی فقهیاش باید محفوظ بماند. بنابراین اگر اینطور مشکل اصولی حل بشود آنوقت فقه دست خود انسان است؛ البته به صِرف روایات نیست، این فرعبندی هم هست.
ما الآن این آیه نورانی را یک بار دیگر هم قرائت میکنیم بعد معلوم میشود که آن روایتی که دارد خدای سبحان أجل از آن است که هزینه را زیاد بکند و درآمد را کم بکند. این چقدر عجیب است! چقدر حرف زندهای است! آیا اختصاص به زن و شوهر دارد؟! آیا اختصاص به ارث دارد؟! اگر هزینه ملتی بالا رفت حتماً ذات أقدس الهی راه آن را باز میکند؛ منتها یک حرف خوبی این أسد الغابة فی معرفة الصحابة که این «اُسد» جمع «أَسَد» است و «غابة» یعنی بیشه، شیران بیشه را در کتاب جمع کردند شده أسد الغابة، أحنف بن قیس یکی از مصادیق بارز شیران بیشه است. در عصر معاویه گرانی پیش آمد سختی پیش آمد و مردم داشتند قیام میکردند شورش میکردند، معاویه هم اینها را جمع کرد چون تفکر جبری را معاویه حمایت میکرد. خدا مرحوم حاجآقا رضا همدانی را غریق رحمت کند! این کتاب خیلی کتاب شیرین و لطیفی است! بعضی از اساتید ما هدایت کردند گفتند بعد از اینکه سطح شما تمام شد این را هم در آمل به ما سفارش کردند و هم در تهران، در آمل سفارش کردند گفتند وقتی شرح لمعه را خواندید قبل از اینکه مکاسب بخواهد یک مقدار ریاض بخوانید برای اینکه مرحوم شیخ در خیلی از موارد به سید ریاض نظر دارد. شما اگر ندانید این اشاره به کیست و حرف چه کسی را دارد نقل میکند، خیلی مکاسب برای شما روشن نمیشود لذا بعد از شرح لمعه یک مقدار ریاض خواندم. بعد از اینکه مکاسب تمام شد قبل از اینکه خارج برویم طبق راهنمایی بعضی از اساتید یک مقداری «طهارت و صلات» مرحوم حاجآقا رضا همدانی را خواندیم چون برای کسی که از مکاسب به جواهر میخواهد بیاید خیلی مشکل است. «طهارت» مرحوم حاجآقا رضا را میخوانیدم خدا او را غریق رحمت کند! خیلی روان نوشت با اینکه عمیق و علمی است ایشان این فرمایش بسیار لطیف را دارند چون بعضی از فقها فتوا دادند که جبریه نجساند مفوّضه نجساند مرحوم حاجآقا رضا همدانی میگوید شما چه میگویید نجساند! شما خیلی از علمای شیعه ما را در جریان امر بین الامرین و اختیار و مانند آن بررسی کنید، غالب اینها تفویضی در میآیند انکار نظری که مشکل ندارد، انکار ضروری مشکل دارد این جزء عمیقترین و دقیقترین مسائل پیچیده کلامی است میفرماید خیلی از فقهای ما رفتند جبر را باطل کنند گرفتار تفویض شدند میگوید شما این مطالب را با این آقایان در میان بگذارید ببینید اینها چه میگویند و مفوّضه را هم نگاه کنید میبینید که همین حرفها را میزنند اینطور نیست که مسئله تفویض یک امر «بیّن الغی» باشد، جبر «بیّن الغی» باشد اینها نظری است اگر اشتباه کردند معذور هستند نباید اشتباه بکنند باید تلاش و کوشش بکنند به امر بین الأمرین برسند. اینکه میگوید قلم به اینجا رسید و سر بشکست، معلوم میشود که مسئله مشکل است با آن فحل بودن این بزرگوار(رضوان الله تعالی علیه).[1] فرمود جبری نجس نیست، اگر لاابالیگری کرده این حکم دیگری دارد اما اگر خطای در اجتهاد باشد نجس نیست چون این نظری است ضروری نیست بعد میفرماید تفکر جبری پشت پرده حمایتی هم میشد و سلاطین هم حمایت میکردند لذا امویها از جبریها حمایت میکردند ترویج میکردند برای اینکه با مکتب قلدری و قدرتمندی سازگار است اینها میگویند خدا همین مقدار را برای شما خواست! «من غلام و آلت فرمان او»[2] این فرمایش را مرحوم حاجآقا رضا همدانی در بحث طهارت و نجاست تفویضیها و جبریها آنجا دارند.[3] معاویه یک روزی به عنوان حمایت از جبریها اینها را جمع کرد گفت چرا شما سر و صدا میکنید که گران است و کمیاب است! خواست خدا همین قدر است و همین مقدار برای شما فرستاده است! أحنف بن قیس از بین جمعیت برخاست گفت معاویه! «هاهنا أمور ثلاثة»: یکی اینکه ذات أقدس الهی خالق کل است نظام را آفرید و برابر مصلحت اداره میکند ما هیچ حرفی در این ندارم «آمنّا و صدّقنا»؛ یکی اینکه ذات أقدس الهی به اندازه آنچه صلاح میداند برای ما فرستاده این را هم ما هیچ حرفی نداریم «سلّمنا»؛ اشکال ما در این بخش سوم است که خدا برای ما از خزینه خود فرستاده تو گرفتی در خزینه خودت گذاشتی! ما برای این اشکال داریم. من تعجب میکردم که چرا از أحنف بن قیس اینقدر به عظمت یاد میکنند، به شهامت یاد میکنند و به شجاعت یاد میکنند! به شرح حال أحنف بن قیس در همین أسد الغابة[4] مراجعه کردم دیدیم که چنین مردی است که گفت ما در آن اول و دوم مشکلی نداریم بلکه این اختلاس و حقوق نجومی این مشکل را ایجاد کرده است.[5]
غرض این است که در بعضی از موارد حکمت است نه علت. در اینجا امام(سلام الله علیه) فرمود خدای سبحان ممکن نیست که عائله کسی را زیاد بکند، روزی او را کم بکند! این اختصاص به مادر دارد و مسئله حجب است و اینها، یا این دارد قضا و قدر الهی را ترسیم میکند سنّت الهی را ترسیم میکند؟ این روایت نورانی که در این جلسه میخوانیم این فقط مربوط به مسئله ارث است یا میگوید اقتصاد جامعه این است؟ اگر خدای سبحان وضعی پیش آورد که هزینه مردم بالا رفت، لطف الهی هم از طرف دیگر جبران میکند که درآمد مردم هم بالا برود.
اصل آیه که تبرّکاً باید قرائت کنیم در سوره مبارکه «نساء» آیه یازده این است: ﴿یُوصیکُمُ اللَّهُ فی أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾ این دستور الهی است که پسران دو برابر دختران ارث میبرند. ﴿فَإِنْ کُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَیْن﴾ اگر این دخترها بیش از دو نفر بودند، ﴿فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَکَ﴾ دو سوم مال اینهاست بقیه مثلاً مال پدر است. ﴿وَ إِنْ کانَتْ واحِدَةً﴾ اگر یک دختر هست، ﴿فَلَهَا النِّصْفُ وَ لِأَبَوَیْهِ لِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ إِنْ کانَ لَهُ وَلَدٌ﴾ نصف مال پدر و مادر و نصف دیگر هم مال اینها. ﴿فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ﴾ تا اینجا درست است اما حاجب بودن إخوه ﴿فَإِنْ کانَ لَهُ إِخْوَةٌ﴾ اگر این میت خواهرانی دارد که أولاد آن پدر محسوب میشوند و نانخور آن پدر هستند ﴿فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ﴾ مادر یک ششم میبرد، نه یک سوم. ﴿مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصی بِها أَوْ دَیْنٍ﴾ که ذیل آیه است. پس اگر این میت برادر و خواهری داشت هزینه اینها به عهده پدر است آنوقت مادر هم یک سوم ببرد و پدر هم یک سوم ببرد این روا نیست؛ مادر یک ششم میبرد بقیه را پدر میبرد، چرا؟ طبق تعلیلی که در ذیل روایت هست؛ در این روایت دارد خدای سبحان هزینه را زیاد نمیکند با درآمد کم، اگر هزینه زیاد شد درآمد هم زیاد است.
این روایات نورانی را بخوانیم که در جلسه قبل تا اول روایت پنجم را خواندیم. روایت پنج باب ده؛ یعنی وسائل جلد 26 ذیل صفحه 118 مرحوم شیخ طوسی «بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ حَمَّادِ بْنِ مَیْمُونٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّه عَلَیه السَّلام فِی رَجُلٍ مَاتَ وَ تَرَکَ أَبَوَیْهِ وَ إِخْوَةً لِأُمٍّ»؛ این مرد مُرد، پدر و مادر او زندهاند و برادران أمی هم زندهاند شما در روایتهای فراوان فرمودید مادر حالا که فرزند ندارد مادر باید یک سوم ببرد چرا یک ششم میبرد؟ «قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ أَکْرَمُ مِنْ أَنْ یَزِیدَهَا فِی الْعِیَالِ وَ یَنْقُصَهَا مِنَ الْمِیرَاثِ الثُّلُث» خدای سبحان اکرم از آن است که عائله را زیاد کند درآمد را کم. این روایت بوسیدنی نیست؟! یعنی این اختصاص دارد به جریان خانوادگی و ارث؟! این که نیست! دارد وصف خدا را ذکر میکند. آن بزرگواری که گفت «همان کس که دندان دهد نان دهد»[6] از همین جاها گرفته است. این روایات بوسیدنی است! خدا بزرگتر از آن است که هزینه را زیاد بکند اما درآمد را کم. اگر پدر و مادر خودشان بودند بله، اما این برادرهای میت که فرزندان آن پدر هستند هزینه اینها به عهده کیست؟ هزینه پدر زیاد است آنوقت بگوییم که این مادر همان ثلث را میبرد! خیر، مادر کمتر میبرد چون این هزینه به عهده پدر است و پدر باید بتواند اداره کند. یعنی این روایت إلا و لابد مخصوص امر خانوادگی است آن هم در چنین فرض نادری است؟! این نیست! فرمود: «اللَّهُ سُبْحَانَهُ أَکْرَمُ مِنْ أَنْ یَزِیدَهَا فِی الْعِیَال» این الآن جزء عائله است، این «یَزِیدَهَا فِی الْعِیَال» این خودش بار است، شما حالا این باری که روی ماشین گذاشتید، یک کیلو میوه هم روی این بار میگذاری! این یک کیلو میوه را بده به آن راننده، چرا روی بار گذاشتی؟! «اللَّهُ سُبْحَانَهُ أَکْرَمُ مِنْ أَنْ یَزِیدَهَا فِی الْعِیَالِ وَ یَنْقُصَهَا مِنَ الْمِیرَاثِ الثُّلُث».[7]
روایت هفتم این باب که باز مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله تعالی علیه) «عَنْ عَلِیِّ بْنِ سُکَیْنٍ عَنْ مُشْمَعِلِّ بْنِ سَعْدٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام فِی رَجُلٍ تَرَکَ أَبَوَیْهِ وَ إِخْوَتَهُ»؛ کسی مُرد، پدر و مادر و برادرهای او زنده هستند. «قَالَ لِلْأُمِّ السُّدُسُ وَ لِلْأَبِ خَمْسَةُ أَسْهُم»؛ پنج ششم مال پدر، یک ششم مال مادر است. «وَ سَقَطَ الْإِخْوَةُ وَ هِیَ مِنْ سِتَّةِ أَسْهُم»؛[8] اول شش سهم کردیم چون إخوه جزء طبقه دوماند طبقه اول که نیستند، ارث به شش سهم تقسیم میشود پنج سهم را پدر میبرد و یک سهم را مادر.
پرسش: ...
پاسخ: ولد ندارد و چون ولد ندارد کل این سهم برای پدر و مادر است منتها پنج سهم را پدر میبرد یک سهم را مادر میبرد به همان برهان؛ برای اینکه خود مادر جزء عائله پدر است، این إخوه هم جزء عائله پدر هستند آنوقت عائله سنگین بشود درآمد کم! خیلی این روایت شیرین است!
روایت هشتم این باب که عیاشی در تفسیر خود از زراره از وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) نقل میکند این است که «﴿فَإِنْ کانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ﴾ «یَعْنِی إِخْوَةً لِأَبٍ وَ أُمٍّ (وَ إِخْوَةً) لِأَبٍ»[9] ـ که این را قبلاً هم خواندیم ـ اگر إخوه باشند مادر یک ششم میبرد یعنی حجب میشود، إخوه أبی و أمی، یک؛ و إخوه أبی، دو؛ که این را قبلاً هم بیان کردند.
روایت شش را باید بخوانیم: «عَنْ رَجُلٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ وَضَّاحٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام قَالَ فِی امْرَأَةٍ تُوُفِّیَتْ وَ تَرَکَتْ زَوْجَهَا وَ أُمَّهَا وَ أَبَاهَا وَ إِخْوَتَهَا قَالَ هِیَ مِنْ سِتَّةِ أَسْهُم»؛ مال این زن را به شش قسم تقسیم میکنند «لِلزَّوْجِ النِّصْفُ ثَلَاثَةُ أَسْهُمٍ» یعنی سه ششم، «وَ لِلْأَبِ الثُّلُثُ سَهْمَان» یعنی دو ششم، «وَ لِلْأُمِّ السُّدُسُ»، «وَ لَیْسَ لِلْإِخْوَةِ شَیْءٌ» چرا؟ اینجا اصل حکم را ذکر میکند ولی تعلیل را ذکر نمیکند إخوه در اینجا حاجباند نمیگذارند که مادر سهم زائد ببرد اما علت آن در روایت قبلی است. در اینجا علت ذکر نشده است فرمود: «وَ لَیْسَ لِلْإِخْوَةِ شَیْءٌ» منتها اصل مطلب را ذکر میکند؛ یک: «نَقَصُوا الْأُمَّ»؛ دو: «وَ زَادُوا الْأَب» سهم مادر را کم کردند سهم پدر را زیاد کردند اما راز آن را نگفتند راز آن در روایت قبلی بیان شده که اگر خدای سبحان هزینه ملتی را، هزینه گروهی را بالا بُرد، درآمد آنها را هم بالا میبرد. «لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَی قَالَ ﴿فَإِنْ کانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ﴾»؛[10] راز آن در قرآن کریم مانده و آنکه عِدل قرآن کریم است راز آن را برای ما مشخص کرده است.
«و الحمد لله رب العالمین»
[1]. کفایة الأصول(طبع آل البیت)، ص68؛ «... فإن السعید سعید بنفسه و الشقی شقی کذلک و إنما أوجدهما الله تعالی قلم اینجا رسید سر بشکست».
[2]. مولوی، مثنوی معنوی، دفتر پنجم؛ «چوب حق و پشت و پهلو آن او ٭٭٭ من غلام و آلت فرمان او».
[3]. مصباح الفقیه، ج7، ص297؛ «و أظهر من ذلک القول بطهارة المفوّضة ...».
[4]. أسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج1، ص55 «الأحنف بن قیس و الأحنف لقب له لحنف کان برجله و اسمه الضحاک ...»؛
[5]. الدر المنثور فی التفسیر بالماثور، ج5، ص71؛ «... فَقَامَ الْأَحْنَف فَقَالَ یَا مُعَاوِیَة وَ الله مَا نلومک علی مَا فِی خَزَائِن الله وَ لَکِن إِنَّمَا نلومک علی مَا أنزلهُ الله من خزائنه فَجَعَلته أَنْت فِی خزائنک و أغلقت عَلَیْهِ بابک ...».
[6]. بوستان سعدی، باب ششم؛ «مخور هول ابلیس تا جان دهد ٭٭٭ همان کس که دندان دهد نان دهد».
[7]. وسائل الشیعة، ج26، ص118 و 119.
[8]. وسائل الشیعة، ج26، ص119.
[9]. وسائل الشیعة، ج26، ص119.
[10]. وسائل الشیعة، ج26، ص119.