أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
در ضمن مسئله طبقهبندی ارث، مسئله حجب هم مشخص شد؛ خواه حجب حِرمان خواه حجب نقصان. در جریان طبقه اول که زوجین هستند به عنوان سبب و والدین با أولاد هستند به عنوان نسب؛ زوجین محجوب میشوند «فی الجمله»، والدین محجوب میشوند «فی الجمله»، اما أولاد هرگز محجوب نخواهد شد زیرا اگر أولاد باشد پدر یک چهارم میبرد نباشد یک دوم میبرد، چه اینکه مادر یعنی زوجه اگر أولاد باشد یک هشتم میبرد نباشد یک چهارم میبرد، این راجع به زوجین است. راجع به والدین هم گاهی ثُلث است گاهی سُدس که آن را قرآن مشخص کرد روایات هم بیان میکند که اگر أولاد باشد اینها سهم کمتری میبرند و اگر أولاد نباشد سهم بیشتری میبرند.
پس زوجین که ارث سببی میبرند به وسیله أولاد محجوب میشوند «فی الجمله»، والدین هم که ارث نسبی میبرند با بودن أولاد محجوب میشود «فی الجملة»، هیچکدام حجب حرمانی ندارند اما حجب نقصانی دارند؛ لکن أولاد به هیچ وجه محجوب نخواهند شد، نه حجب حرمانی و نه حجب نقصانی در هیچ طبقه. منتها أولاد مشخص است بعضیها اصلاً وارث نیستند نه اینکه محجوب بشوند؛ آن جایی که کسی با زوجه قبلی خود زندگی کرد بعد او که مرحوم شد یک زوجه دیگر گرفت، فرزندانی که در اینجا هستند بعضیها أبی محضاند بعضی أبوینیاند بعضی أمی محض، أبوینی یا أبی ارث میبرند بدون حجب، اما أمی اصلاً وارث نیست برای اینکه زوج که مُرد پدر او نیست، درست است که اینها با هم برادر هستند حکم مَحرمیت سرجایش محفوظ است حرمت نکاح سرجایش محفوظ است اما آن حکم ارثی مخصوص به أبی محض یا أبوینی است، چه اینکه اگر مادر بمیرد أمی محض یا أبوینی ارث میبرند، أبی محض اصلاً ارث نمیبرد. اینکه گفته شد أولاد اصلاً محجوب نمیشوند «لا حجب حرمان و لا حجب نقصان»، به اینگونه از موارد نقض نمیشود چون اینها اصلاً وارث نیستند، نه اینکه وارثاند و محجوب میشوند.
پس أولاد اصلاً محجوب نخواهند شد؛ چه أمی محض، چه أبی محض و چه أبوینی، آنجا که به آنها ارث نمیرسد برای اینکه اصلاً وارث نیستند، برخلاف زوجین یا والدین در عین حالی که وارثاند محجوب میشوند منتها حجب حرمان ندارند حجب نقصان دارند یعنی بین هشت و چهار که مال زوجه است و بین چهار و دو که مال زوج است اینها حجب نقصان است اما حجب حرمان درباره زوجین یا والدین اصلاً نیستند؛ لکن جدّ چرا! حجب حرمان دارد برای اینکه طبقهبندی دیگری است، وارث هستند «فی الجملة» ولی فعلاً ارث نمیبرند.
این قسمتها را که مرحوم محقق(رضوان الله تعالی علیه) مشخص کرد، بعضی با این روایاتی است که این روایات را چون تقریباً به اتفاق، محدثین نقل کردند و فقها روی آن فتوا دادند مرحوم امین الاسلام طبرسی هم با اینکه دأب او نبود دید چون یک مسئله شفاف و صافی است و مورد اتفاق است اینها را ذکر کرد بعد فرمود که در مسئله ارث اینها اصول مذهب ماست و اختلافی نیست. همان بحث را مرحوم صاحب وسائل از امین الاسلام نقل کرده است و این جمله را هم اضافه کرده است که این اصول مذهب ماست و اختلافی در آن نیست. حالا اصل فرمایش مرحوم محقق را بخوانیم تا برسیم به فرمایش امین الاسلام.
مرحوم محقق در مسئله حجب اینها را ذکر کرده است که فتاوا و نصوص او گذشت حالا یک اشاره اجمالی به متن بشود که بعداً ـ به خواست خدا ـ وارد مقدمه چهارم بشویم. بعد از حجب حرمان مرحوم محقق در شرایع فرمود: «و أما الحجب عن بعض الفرض فاثنان»: یکی «حجب الولد» است نسبت به زوجین و والد و یکی «و حجب الإخوة» است. «أما الولد فإنه و إن نزل ذکرا کان أو أنثی» ولو نوه هم که باشد چه پسر و چه دختر، «یمنع الأبوین عما زاد عن السدسین إلا مع البنت أو البنتین فصاعدا مع أحد الأبوین» در مسئله سدس که این آیه را باید بخوانیم زائد بر سدس که مثلاً ثلث باشد یا ربع باشد که زائد بر سدس است؛ سدس یعنی یک ششم، اما ثلث یا ربع آنها یک سوم یا یک چهارماند، زائد بر سدس حق ندارند ببرند در صورتی که فرزند داشته باشند. پس فرزند چه مذکر باشد چه مؤنث، نمیگذارد پدر و مادر زائد از سدس ببرند «إلا مع البنت أو البنتین فصاعدا مع أحد الأبوین» که در آن صورت میفرماید ﴿فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ﴾[1] و مانند آن که آن را هم باز قرآن مشخص کرد که آن آیه هم خوانده میشود. «و یحجب أیضا الزوج و الزوجة عن النصیب الأعلی إلی الأخفض» که برای زن یک چهارم است به یک هشتم میرسد و برای مرد یک دوم است که به یک چهارم میرسد. «و للزوج و الزوجة ثلاث أحوال الأولی أن یکون فی الفریضة ولد و إن سفل فللزوج الربع و للزوجة الثمن» اگر فرزند باشد زوجه یک هشتم میبرد اگر نباشد یک چهارم میبرد، درباره زوج اگر فرزند نباشد یک دوم میبرد و اگر باشد یک چهارم میبرد. «و الثانیة أن لا یکون هناک ولد» در اینجا هم یک اختلافی است؛ آنجا که ولد نیست «أن لا یکون هناک ولد و لا ولد ولد و إن نزل» نه فرزند بود نه نوه، «فللزوج النصف و للزوجة الربع و لا یعال نصیبهما» که اینها سهم أعلیٰ را میبرند و عولی در کار نیست که نصیب آنها به اینها نرسد که بحث عول و تعصیب جداگانه مطرح میشود که مورد اختلاف رسمی بین عامه و خاصه است «لأن العول عندنا باطل» چه اینکه تعصیب «عندنا باطل». مسئله سوم که زوج و زوجه با بودِ أولاد حکم آنها اختلاف دارد «أن لا یکون هناک وارث أصلا» هیچ وارثی نباشد، نه طبقه اول که فرزند است، نه طبقه دوم که إخوه و أجداد است و نه طبقه سوم که أعمام و عمات، أخوال و خالاتاند. «الثالثة أن لا یکون هناک وارث أصلا من مناسب» از طبقات سهگانه طبقه اول، طبقه دوم، طبقه سوم که نسب است «و لا مسابب» که ولای عتق است و ولایت ضامن جریره است و امام. در این صورت «فالنّصف للزوج و الباقی ردٌّ علیه» نصف را بالأصالة میبرد چون در قرآن دارد اگر أولاد نداشتید نصف مال شماست و اگر أولاد داشتید ربع مال شماست این «بالفرض» که تعیین شده است به وسیله قرآن این را میبرد و بقیه را «بالردّ» و اگر مرد مُرد و هیچ کسی از این خانواده نماند، نه نسبی و نه سببی «و للزوجة الربع» که فرمود اگر فرزند نداشتید زوجه یک چهارم میبرد اما بقیه چه میشود؟ «و هل یردُّ علیها فیه أقوال ثلاثة» برابر نصوص و فتاوای متعدد. «أحدها یرد» که بقیه اموال هم به زوجه برمیگردد، قول دوم: «و الآخر لا یردّ» بقیه اموال به او برنمیگردد لابد به امام برمیگردد، سوم اینکه «یرد مع عدم الإمام لا مع وجوده»، مرحوم محقق فرمود «و الحق أنه لا یرد» که لابد به امام برمیگردد و اگر به امام برنگشت مال خود میّت است و در مصالح میّت صرف میشود.
پرسش: ضمیر «لایرد» به امام بر میگردد؟
پاسخ: «و الثالث یرد مع عدم الإمام لا مع وجوده و الحق أنه لا یرد» به او رد نمیشود حالا به زوجه میرسد یا نه مطلب دیگری است، ممکن است حق او باشد چون دارد که «فیه أقوال ثلاثه أحدها یرد» بقیه به او برمیگردد، «و الآخر لا یرد» اینجا که دارد «لا یرد» مال خود زوج است در مصالح و خیرات خود زوج لابد صرف میشود، «و الثالث» تفصیل است که «یردّ» به زوجه «مع عدم الإمام» اما با وجود امام برنمیگردد، «و الحق أنه لا یرد» ولو امام باشد، به زوجه برمیگردد. این اجمال چیزی است که حجب أولاد است. پس معلوم میشود که أولاد هرگز ولو نوه هم باشند همواره حاجب هستند محجوب نیستند؛ هم حاجب زوجیناند و هم حاجب والدین.
اما حجب إخوه که در بعضی از نصوص هم بود و گذشت که این بخش پایانی مسئله حجب است این است که «و أما حجب الإخوة فإنهم یمنعون الأم عما زاد عن السدس»؛ آنجا که دارد اگر أولاد باشد سدس و اگر نباشد ﴿فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ﴾، معلوم میشود که حجب نقصانِ مادر به وسیله برادر و خواهر میّت خواهد بود. «فإنهم» این برادر و خواهر در صورتی که فرزند نداشته باشد، «یمنعون» مادر میّت را «عما زاد عن السدس بشروط أربعة». پس إخوه و أخوات که طبقه دوم هستند مادامی که طبقه اول نیست اینها ارث میبرند و حاجب مادر هم هستند. شرط اول این است که «أن یکونا رجلین فصاعدا أو رجلا و امرأتین أو أربع نساء»؛ دو برادر باشند یا بیشتر، یا یک برادر باشد و دو تا خواهر، یا چهار تا خواهر، اینجاست که او سدس میبرد و اگر نباشد ﴿فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ﴾.«الثانی ألا یکونوا کفرة» که این از بحث بیرون است برای اینکه بحث در وارث است. «ألا یکونوا کفرة و لا رقّا و هل یحجب القاتل فیه تردد و الظاهر أنه لا یحجب» برای اینکه خودش اصلاً ارث نمیبرد محروم است جزء طبقه نیست. شرط سوم: «أن یکون الأب موجودا». اینکه دارد اگر خواهرها بیشتر باشند مادر سدس میبرد نه ثلث، برای اینکه هزینه این خواهرها به عهده پدر هست در این زمینه که باید بقیه مال به پدر برگردد که بتواند خانواده را اداره کند. «الرابع أن یکونوا للأب و الأم أو للأب» این برادرها یا أبوینی باشند یا أبی، «و فی اشتراط وجودهم منفصلین لا حملا» در یک یا مثلاً در دو حمل «تردد أظهره أنه شرط» که منفصل باشد. «و لا یحجبها أولاد الإخوة» خواهرزادهها و برادرزادهها حاجب نیستند. «و لا من الخناثی» کمتر از چهار تا حاجب نیستند چرا؟ برای اینکه آنجا گفتند باید دو تا خواهر باشند، اینها چون چهار تا خنثی هستند ما نمیدانیم که اینها مرد هستند یا زن، «لاحتمال أن یکونوا إناثا«. این ترجمه فرمایش مرحوم محقق بود که مسئله حجب تمام شد.[2]
اما عمده نصوص باب است. در مسئله آیات قرآن کریم این قسمت را ذکر فرمودند؛ سوره مبارکه «نساء» آیه 33 به این صورت است که: ﴿وَ لِکُلٍّ جَعَلْنا مَوالِیَ﴾. خواندن این آیه برای این است که مولا و موالی در اصطلاح قرآن کریم اختصاصی به مولای عتق و مانند آن نیست همانطوری که ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾[3] أولیٰ هستند مولا هم هستند. پس مولا در قرآن کریم نسبت به طبقات ارثی هم اطلاق شده است، اختصاصی به مولای عتق یا مولای ضامن جریره ندارد. ﴿وَ لِکُلٍّ جَعَلْنا مَوالِیَ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ﴾ اینها موالیاند. بنابراین ورثه چه بفرمایید أولیٰ «بالمیراث»اند و چه بفرمایید مولای این کار هستند تعبیر قرآنی هر دو را امضاء کرده است؛ هم ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ درست است، هم ﴿وَ لِکُلٍّ جَعَلْنا مَوالِیَ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ﴾. این آیه را برای این انتخاب کردیم که مولا در قرآن کریم هم نسبت به آن ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ تعبیر شده به أولیٰ و هم در این آیه از سایر وراث به مولا تعبیر شده است. ﴿وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ که ولای ضامن جریره است مثل «دمک دمی و حربک حربی». ﴿فَآتُوهُمْ نَصیبَهُمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ شَهیداً﴾ این ناظر به آن است که ورثه را هم مولا میگویند.
اما روایات باب؛ بخشی از این حجب را در بحث موجبات ارث ذکر کردند. مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله تعالی علیه) در کتاب شریف وسائل جلد 26 صفحه 63 این روایات را دارد: «أَبْوَابُ مُوجِبَاتِ الْإِرْث». همین آیه 33 سوره مبارکه «نساء» را عنوان میکند مرحوم کلینی «عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ عَنْ زُرَارَةَ» با یک سند معتبری زراره میگوید: «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام یَقُولُ ﴿وَ لِکُلٍّ جَعَلْنا مَوالِیَ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ﴾ قَالَ إِنَّمَا عَنَی بِذَلِکَ أُولِی الْأَرْحَامِ» را «فِی الْمَوَارِیث» پس آن مولای عتق و مانند آن این جداست. درست است که این آیه مولای ضامن جریره را شامل میشود اما آن را با جمله دیگر فرمود ﴿وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾، این تقابل، قاطع شرکت است؛ این مولا، مولای ارث به معنی نسبی است، آن مولا، مولای ارث به معنی سببی است که بعد از ولای عتق، ولای ضامن جریره است که اگر پیمانی بستند همخون شدند که «دمک دمی و حربک حربی» هر که به تو حمله کرد من دفاع بکنم و هر که به من حمله کرد تو دفاع بکن! این در جاهلیت بود و این پیمان که بسته شد همخونی و مانند آن، این در جاهلیت باعث ارثبردن بود و این بخش را قرآن کریم امضاء کرده است فرمود: ﴿وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾. پس آن یک ولای سببی است که قرآن امضاء کرده و این ولای نسبی است و ولای نسبی را قرآن با دو بیان ذکر فرمود: یکی ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾، یکی ﴿وَ لِکُلٍّ جَعَلْنا مَوالِیَ﴾ که اینها هم مولا هستند. میگوید من شنیدم که وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) در تفسیر آیه 33 سوره مبارکه «نساء» که دارد: «﴿وَ لِکُلٍّ جَعَلْنا مَوالِیَ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ﴾ قَالَ إِنَّمَا عَنَی بِذَلِکَ أُولِی الْأَرْحَامِ فِی الْمَوَارِیث» را. این جمله مربوط به نسب محض است به قرینه تقابل چون تقابل، قاطع شرکت است. «وَ لَمْ یَعْنِ أَوْلِیَاءَ النِّعْمَةِ» را. منظور از این این مولا، مولای عتق، مولای ضامن جریره و مانند آن نیست برای اینکه ﴿وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ را جداگانه ذکر فرمود. «فَأَوْلَاهُمْ بِالْمَیِّتِ أَقْرَبُهُمْ إِلَیْهِ مِنَ الرَّحِمِ الَّتِی تَجُرُّهُ إِلَیْهَا»[4] که این همان أقرب نسبی است که أولاد است و أم، طبقه دوم إخوه و أخوات است و أجداد، طبقه سوم أعمام و عمات هستند.
روایت دوم این باب که باز مرحوم کلینی «عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ سَهْلِ بْنِ زِیَاد». درباره «سهل» خیلیها گفتند «الأمر فی السهل سهل»، ممکن است که بعضی از مشکلات را داشته باشد ولی مورد قبول اینهاست. «وَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ» هاشم که اینها قمی بودند «وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ یَزِیدَ الْکُنَاسِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَر عَلَیهِمَا السَّلام قَالَ». این روایت تفسیر ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ است که این اولویت، اولویت تعیینی است نه تفضیلی، یک؛ و تنظیم این اولویت به این طبقات است، دو. «ابْنُکَ أَوْلَی بِکَ مِنِ ابْنِ ابْنِکَ» فرزند أولیٰ است نسبت به نوه، «وَ ابْنُ ابْنِکَ أَوْلَی بِکَ مِنْ أَخِیکَ» نوه أولیٰ است از برادر. «وَ أَخُوکَ لِأَبِیکَ وَ أُمِّکَ أَوْلَی بِکَ مِنْ أَخِیکَ لِأَبِیکَ»؛ برادر و خواهر أبوینی مقدم بر برادر أبیاند. اما آنجا که أمی محض باشند اصلاً او ارث نمیبرد وارث نیست تا اینکه محجوب بشود. «وَ أَخُوکَ لِأَبِیکَ أَوْلَی بِکَ مِنْ أَخِیکَ لِأُمِّکَ»؛ برادر أبی نزدیکتر از برادر أمی محض است. «قَالَ وَ ابْنُ أَخِیکَ لِأَبِیکَ وَ أُمِّکَ أَوْلَی بِکَ مِنِ ابْنِ أَخِیکَ لِأَبِیکَ»؛ برادرزاده أبوینی أولیٰ است از برادرزاده أبی که این اختصاصی به خودش ندارد، فرزند او هم همین حکم را دارد. بعد فرمود: «وَ ابْنُ أَخِیکَ مِنْ أَبِیکَ أَوْلَی بِکَ مِنْ عَمِّکَ»؛ پسر برادرت از عمو بالاتر است. «وَ عَمُّکَ أَخُو أَبِیکَ مِنْ أَبِیهِ وَ أُمِّهِ» عموی تو کدام عمو؟ آنکه برادر أبوینی پدر توست، «أَوْلَی بِکَ مِنْ عَمِّکَ أَخِی أَبِیکَ مِنْ أَبِیهِ» أولیٰ است از عموی أبی محض؛ همانطوری که برادر أبوینی از برادر أبی یا أمی مقدّم است این هم هست. «قَالَ وَ عَمُّکَ أَخُو أَبِیکَ مِنْ أَبِیهِ» عمو یعنی برادر پدر؛ این عمو که برادر پدر است از ناحیه پدر نه أبوینی، «أَوْلَی بِکَ مِنْ عَمِّکَ أَخِی أَبِیکَ لِأُمِّهِ» عموی پدری مقدم بر عموی مادری است. پس «هاهنا أمور ثلاثة»: عموی أبوینی اول، عموی أبی دوم، بعد عموی أمی است. «وَ ابْنُ عَمِّکَ أَخِی أَبِیکَ مِنْ أَبِیهِ وَ أُمِّهِ أَوْلَی بِکَ مِنِ ابْنِ عَمِّکَ أَخِی أَبِیکَ لِأَبِیهِ»؛ پسرعمو که آن عمو، برادر أبوینی توست او هم مقدم است؛ همانطوری که أبوینی بر أبی و أبی بر أمی مقدم است این سه گروه، فرزندانشان هم همینطور هستند. «وَ ابْنُ عَمِّکَ» کدام عم؟ «أَخِی أَبِیکَ مِنْ أَبِیهِ وَ أُمِّهِ»؛ پسرِ عموی تو، کدام عمو؟ آن عمویی که برادر أبوینی پدر توست «وَ ابْنُ عَمِّکَ أَخِی أَبِیکَ مِنْ أَبِیهِ وَ أُمِّهِ أَوْلَی بِکَ مِنِ ابْنِ عَمِّکَ» کدام عمو؟ «أَخِی أَبِیکَ لِأَبِیهِ». «قَالَ وَ ابْنُ عَمِّکَ أَخِی أَبِیکَ مِنْ أَبِیهِ أَوْلَی بِکَ مِنِ ابْنِ عَمِّکَ أَخِی أَبِیکَ لِأُمِّهِ»؛[5] پسر عمو، عموزاده، کدام عمو؟ عموی أبوینی مقدم، بعد عموی أبی مقدم بر أمی، بعد هم به عموی أمی میرسد اینطور است، پسر ما هم همینطور هستند.
این روایت گذشته از مرحوم کلینی مرحوم شیخ هم با سند «الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ» نقل کرده است.[6]
پرسش: آیا برادر ناتنی واقعاً محجوب میشود؟
پاسخ: اشاره شد که در حرمت نکاح، یک؛ مَحرمیت، دو؛ بله! اما در ارث خیر.
مرحوم صاحب وسائل فرمود «أَوْلَوِیَّةُ الْمُتَقَرِّبِ بِالْأَبِ وَحْدَهُ عَلَی الْمُتَقَرِّبِ بِالْأُمِّ وَحْدَهَا مِنَ الْإِخْوَةِ وَ الْأَعْمَامِ وَ أَوْلَادِهِمْ» حالا «فإن قلت» این البته باید در حجب مشخص بشود؛ ما یک اولویت تعیینی داریم که حجب حرمان میآورد، یک اولویتی داریم که حجب نقصان میآورد، اینجا فرمود این اولویت، اولویت حجب نقصان است نه حجب حرمان. «أَوْلَوِیَّةُ الْمُتَقَرِّبِ بِالْأَبِ وَحْدَهُ عَلَی الْمُتَقَرِّبِ بِالْأُمِّ وَحْدَهَا مِنَ الْإِخْوَةِ وَ الْأَعْمَامِ وَ أَوْلَادِهِمْ»؛ ما سه نسل را گفتیم أبوینی مقدم بر أبی است، أبی مقدم بر أمی است و اینکه میگوییم أبی مقدم بر أمی است این راجع به حجب نقصان است نه حجب حرمان. «بِمَعْنَی زِیَادَةِ الْمِیرَاثِ وَ فِی غَیْرِهِمْ بِمَعْنَی الْحَجْب»[7] است که اصلاً ارث نمیبرد.
روایت سوم این باب که «عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُکَیْرٍ» میگوید «عَنْ حُسَیْنٍ الرَّزَّاز» در بعضی از تعبیرات دارد که حسین بزاز حالا اینها برابر آن یا رزازی میکردند یا بزازی میکردند «قَالَ أَمَرْتُ مَنْ یَسْأَلُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام الْمَالُ لِمَنْ هُوَ لِلْأَقْرَبِ أَوِ الْعَصَبَة فَقَالَ الْمَالُ لِلْأَقْرَبِ وَ الْعَصَبَةُ فِی فِیهِ التُّرَاب»[8] این روایت مربوط به بحث تعصیب است جداگانه باید آن را بحث کنیم.
روایت چهارم که مرحوم سید مرتضی نقل کرده است آن مطلب تازهای ندارد مطلب قبلاً گفته شد که ارث قبلاً به اسلام بود بعد به مهاجرت شد بعد به نسب. این طبقات بعدی را قبلاً در اول ارث گفته شد که ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ﴾[9] این قبلاً بود، بعد ﴿أُولُوا الْأَرْحام﴾ که آمد در دو جای قرآن آن را نسخ کرده است. هم ولایت، هم أولیٰ، هم مولا درباره مسئله ارث بکار رفت؛ أولیٰ که ﴿أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ﴾ است، مولا ﴿وَ لِکُلٍّ جَعَلْنا مَوالِیَ﴾، ولایت ﴿ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ﴾. درباره وارث؛ هم أولیٰ، هم مولا، هم ولایت ذکر شده است و این هم اول اسلام و بعد مهاجرت بود هر دو نسخ شد فقط مسئله ارحام مانده است.[10]
مرحوم امین السلام طبرسی بحث مفصلی دارد که این را چون منظم ذکر کرده است مرحوم صاحب وسائل از این رضایتمندانه تقریباً دو صفحه و خوردهای است که نقل میکند. میفرماید: «الْفَضْلُ بْنُ الْحَسَنِ الطَّبْرِسِیُّ فِی مَجْمَعِ الْبَیَانِ عِنْدَ تَفْسِیرِ قَوْلِهِ تَعَالَی ﴿وَ لَکُمْ نِصْفُ ما تَرَکَ أَزْواجُکُمْ﴾ قَالَ فِی هَاتَیْنِ الْآیَتَیْنِ دَلَالَةٌ عَلَی تَقْدِیرِ سِهَامِ الْمَوَارِیثِ وَ نَحْنُ نَذْکُرُ مِنْ ذَلِکَ جُمْلَةً مُوجَزَةً مَنْقُولَةً عَنْ أَهْلِ الْبَیْتِ عَلَیهِمَ السَّلام دُونَ غَیْرِهِمْ» ما کاری به دیگران نداریم. آنوقت این خلاصه حرفهایی است که از اهل بیت(سلام الله علیهم) نقل شده است، این خلاصه روایات را دارد نقل میکند که جالب است. میفرماید: «اعْلَمْ أَنَّ الْإِرْثَ یُسْتَحَقُّ بِأَمْرَیْنِ نَسَبٍ وَ سَبَبٍ فَالسَّبَبُ الزَّوْجِیَّةُ وَ الْوَلَاءُ فَالْمِیرَاثُ بِالزَّوْجِیَّةِ یَثْبُتُ مَعَ کُلِّ نَسَب»؛ اما «وَ الْمِیرَاثُ بِالْوَلَاءِ لَا یَثْبُتُ إِلَّا مَعَ فَقْدِ کُلِّ نَسَب» که ضابطه خوبی است، ولای عتق و ولای ضامن جریره و ولای امام در صورتی که هیچ وارثی نباشد. این جمعبندی خوبی است که ایشان نقل کردند. «وَ أَمَّا النَّسَبُ فَعَلَی ضَرْبَیْنِ أَحَدُهُمَا أَبَوَا الْمَیِّتِ» طبقات سهگانه را ذکر میکنند و سبب را هم بازگو میکند. در بخش پایانی صفحه 67 میفرماید: «وَ أَمَّا مَنْ یَرِثُ بِالْقَرَابَةِ» بعضی «بِالْأُمِّ»اند، بعضی «بالأب»اند، بعضی «بالأبوین»اند. آنگاه در پایان مسئله فرمود اگر اینها هم جمع شدند که جمع شدند، وگرنه «فَإِنَّ الْمَالَ کُلَّهُ لِابْنِ الْعَمِّ هَذِهِ أُصُولُ مَسَائِلِ الْفَرَائِض»؛[11] خطوط کلی آن که اگر کسی بخواهد اینها را جمعبندی کند و به خاطر بسپرد این است. حالا ممکن است بعضی از فروع نیازی به تفصیل داشته باشد ولی جمعبندی شده و دستهبندی کرده آن تقریباً این دو صفحه و نصف است که چیز خوبی است و انسان میتواند ضابطه درست کند و جمعبندی کند. تتمه بحث در جلسه آینده مطرح میشود.
«و الحمد لله رب العالمین»
[1]. سوره نساء، آیه11.
[2]. شرائع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام، ج4، ص12 و13.
[3]. سوره انفال، آیه75؛ سوره احزاب، آیه6.
[4]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج7، ص76؛ وسائل الشیعة، ج26، ص63.
[5]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج7، ص76؛ وسائل الشیعة، ج26، ص63 و 64.
[6]. تهذیب الأحکام، ج9، ص268.
[7]. وسائل الشیعة، ج26، ص64.
[8]. وسائل الشیعة، ج26، ص64
[9]. سوره أنفال، آیه72.
[10]. وسائل الشیعة، ج26، ص65.
[11]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج3، ص29؛ وسائل الشیعة، ج26، ص65 ـ 67.