24 01 2021 451209 شناسه:

مباحث فقه ـ ارث ـ جلسه 52 (1399/11/05)

دانلود فایل صوتی

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

در ارث یک سلسله موجبات اصلی است ممکن است لواحقی هم داشته باشد و یک سلسله موانع اصلی است و لواحقی هم دارد. لواحق موجبات را اگر بود اینجا مطرح نکردند؛ ولی لواحق منع را یکی پس از دیگری مطرح کردند. لواحق منع بیش از اسباب رسمی منع است. اسباب رسمی منع همان کفر و قتل و رقّیت است. لواحق آن فراوان است که الآن سه ـ چهار قسمت آن را اینجا نقل میکنند؛ یکی مسئله لعان است، یکی مسئله غائب است، یکی حمل است، یکی «إذا مات و علیه دین مستوعب» است و مانند آن.

فرعی که مطرح بود و هنوز به پایان نرسید مسئله غائب است که اگر کسی غیبت کرد و خبری از او نیست آیا میشود مال او را تقسیم کرد یا نه؟ و سرّ اینکه اینها جزء لواحق هستند این است که اصلاً اینها مستقیماً مانع ارث نیستند مانع اصل توریث هستند نمیگذارند که ارث محقق بشود، نه مانع ارثبری است. آن مسئله کفر و قتل و رق، مانع ارثبری است؛ یعنی ارث محقق شده است کسی مال داشت و مُرد و مالی را به ارث گذاشت حالا فلان شخص در اثر داشتن فلان مانع ارث نمیبرد. اما در مسئله لعان اصلاً نسب قطع میشود و ارثی در کار نیست، در مسئله غیبت هنوز موت حاصل نشده چون ارث به هر معنایی که تفسیر بشود خواه انتقال مال از مورث به وارث باشد یا خلافت وارث منزله مورث باشد که مالک بجای مالک مینشیند، نه ملک منتقل بشود؛ به هر تفسیر، محور اصلی ارث، موت مورث و مالک است غیبت و طولانی شدن او در حکم مرگ است و موت محسوب نمیشود.

مطلبی که در بحث جلسه قبل اشاره شد امروز باید تتمیم بشود و آن این است که اگر فعلی از امام(سلام الله علیه) صادر شد درجاتی دارد که کجا اصل جواز را میرساند و کجا استحباب را میرساند و کجا وجوب را میرساند ولی به هر تقدیر نه مثل قول، اطلاق دارد و نه مثل قول، عموم؛ این شبیه اصل است نه شبیه اماره گرچه اماره است و سنّت است و لازم آن تا آنجا روشن باشد مثل لازم بینه حجت است اما همه لوازم را بار بکنند این‌چنین نیست. مثلاً اگر بفرماید حالا این مال او را شما صدقه بدهید، معنای آن این نیست که جمیع آثار موت را بار کنید حتی زوجه او بتواند ازدواج کند، این آن اثر را ندارد. این فعلی است که امام تجویز کرده است حالا یا بر اساس حِسبه یا بر اساس اینکه بعضی از آثار موت را میشود بار کرد. به امام معصوم(سلام الله علیه) عرض کردند که کسی غائب شده و مدتی از او خبری نیست مال او را چکار کنیم؟ اگر بفرماید که شما مال او را صدقه بدهید این معنایش این نیست که حکم میت را بار کنید جمیع آثار موت بر آن بار است و حتی زوجه او میتواند طلاق بگیرد، این آن اثر را ندارد برخلاف قول.

پرسش: ...

پاسخ: در آنجا هر کسی اولین بار این حرف را زد مبتکر خوبی بود، چرا؟ برای اینکه ما یک اصل داریم و یک اماره؛ اماره معنای آن این است که امام که دارد میگوید، میگوید که واقعاً این است حالا انسان یا قطع پیدا میکند یا قطعی، یا علم یا علمی؛ اما اصل هیچ یعنی هیچ! به نحو سالبه کلیه، هیچ کاری به واقع ندارد نمیگوید این پاک است میگوید سرگردان نباش! تا معلوم نشد میتوانی با همین نماز بخوانی بر اساس همین وضو بگیری، همین! اصل عملی برای رفع حیرت «عند العمل» است «و لا غیر»، ذرهای کاری به واقع ندارد لذا مسئله اجزاء و عدم اجزاء در اصل وارد نیست برای اینکه این کاری به واقع ندارد میگوید سرگردان نباش! اگر چیزی را نمیدانی پاک است یا آلوده، فحص کردی و به مقدار لازم دیدی نشانه آلودگی در آن نیست میتوانی دست به آن بزنی و روی آن نماز بخوانی، همین!

پرسش: ...

پاسخ: استصحاب چون شبه امارهای است و اصل محرز است لذا «عند التعارض» بین اصول دیگر و استصحاب، استصحاب مقدم بر آنهاست، چون شبهه احراز در آن هست و مانند آن، یک مقداری این‌چنین است؛ ولی بله، چون اصل عملی است و اصل عملی هیچ کاری به واقع ندارد و چون کاری به واقع ندارد واقع را ثابت نمیکند تا ما بگوییم پس لوازم آن هم حجت است. نمیگوید این پاک است، میگوید فعلاً عمل کن! «الأصل العملی وضع لرفع الحیرة عند العمل»؛ اما اماره میگوید واقع است و حکم واقعی را دارد می‌گوید. هر کس اولین بار در اصول بین اصل و اماره فرق گذاشت که لوازم اصل حجت نیست و لوازم اماره حجت است، یک ابتکار خوبی بود و مرادش هم همین است.

اما در این مسئله، فعل مثل قول نیست که قول یا عموم دارد یا اطلاق دارد میشود به لوازم آن عمل کرد واقع را نشان میدهد اما «فی الجمله» نشان میدهد نه «بالجملة» که در بحث جلسه قبل اشاره شد؛ لذا اگر در روایتی از این روایتهای فراوانی که هم در جلد 26 که مربوط به میراث است، هم در جلد 28 که مربوط به حکم غائب است و مانند آن، اینها صادر شده است اگر فعلی از امام(سلام الله علیه) باشد این «فی الجملة» ثابت میکند نه «بالجملة» نظیر لفظ نیست که اطلاق یا عموم داشته باشد، از یک سو؛ نظیر لفظ نیست که لوازم و ملزومات و ملازمات را ساقط بکند، از سوی دیگر؛ لذا اگر از امام(سلام الله علیه) سؤال کردند کسی چندین سال غائب است و ما نمیدانیم چکار بکنیم که فرمود مال او را مثلاً صدقه بدهید یا تقسیم بکنید، معنای آن این نیست که این در حکم موت است و زوجه او میتواند ازدواج بکند. این مطلب اول.

مطلب دوم این است که در همین روایاتی که قبلاً خوانده شد بعضی از این روایات که سؤال کردند، امام(سلام الله علیه) فرمود این «مجهول المالک» است صدقه بدهید! آیا حکم شرعی آن این است یا اجازه حضرت است؟ حکم شرعی آن که این نیست، چرا؟ برای اینکه اگر حکم میت صادر نشد که این مال سرجایش محفوظ است، اگر حکم میت صادر شد امام وارث او است، شما سایر ورثه را نمیشناسید او را که میشناسید. اگر امام وارث «مَنْ لا وَارِثَ لَه»[1] است؛ مسئله «مجهول المالک» جزء امور حسبه است و این مال باید به امام برسد؛ اما مسئله ارث، این «معلوم المالک» است «مجهول المالک» نیست مثلاً کسی کاری میکند شریکی دارد مغازهای دارند عده زیادی هم جنس میخواهند جنس میبرند جنس میفروشند، شاید یک مقداری کم و زیاد بشود، او یا میداند که کم و زیاد شده ولی صاحبان آن را نمیشناسد و یا اصلاً نمیداند و دارد احتیاط میکند، میگوید من مظالم میخواهم بدهم، به چه کسی باید بدهد؟ امور حسبه است به ولیّ مسلمین باید بدهد، این درست است؛ اما یک آقایی مال او معلوم است مالک او معلوم است اما دسترسی به او نیست اگر حکم میراث بار است امام وارث آن است.

این نقد را مرحوم آقا شیخ حسن کاشف الغطاء پسر بزرگ مرحوم کاشف الغطاء در این أنوار الفقاهة دارد گرچه «فتأمل» هم دارد میفرماید بر مبنای اینکه امام وارث «مَنْ لا وَارِثَ لَه» است این «مجهول المالک» نیست که شما میخواهید صدقه دهید. اگر خود حضرت فرمود صدقه بدهید چون مال خودش بود. بنابراین این نظیر موارد دیگر نیست که شما دارید صدقه میدهید. این روایت اول را و همچنین روایتهایی که دارد امام(سلام الله علیه) فرمود صدقه بدهید، از همین قبیل است. فرمایش مرحوم آقا شیخ حسن کاشف الغطاء پسر بزرگ مرحوم کاشف الغطاء در این أنوار الفقاهة همین است که مال خود حضرت است وگرنه شما بخواهید به عنوان «مجهول المالک» بدهید برای چه؟! چون مالک آن معلوم است. اگر حضرت فرمود حالا که ده سال گذشته است به منزله میت است باید مال را تقدیم او کرد، چون امام وارث «مَنْ لا وَارِثَ لَه» است.[2]

در این روایت اولی که مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) نقل کرد؛[3] یعنی وسائل جلد بیست و ششم صفحه 296 روایت اوّل که مرحوم کلینی میگوید هشام بن سالم میگوید «سَأَلَ خَطَّابٌ الْأَعْوَرُ أَبَا إِبْرَاهِیم» وجود مبارک امام کاظم(سلام الله علیه) «وَ أَنَا جَالِسٌ» من در خدمت حضرت نشسته بودم این آقا آمد مسئله سؤال کرد. «فَقَالَ إِنَّهُ کَانَ عِنْدَ أَبِی أَجِیرٌ یَعْمَلُ عِنْدَهُ بِالْأُجْرَة» کارگری بود که با مزد روزانه کار میکرد. «فَفَقَدْنَاهُ» ما او را گم کردیم رفت و نیامد. «وَ بَقِیَ مِنْ أَجْرِهِ شَیْ‏ءٌ وَ لَا یُعْرَفُ لَهُ وَارِثٌ» طوری است که مثل اینکه سالیان متمادی گذشته. سخن از «متعذر الوصول» نیست، از محور سؤال معلوم میشود که زمینه، زمینه موت است، نمیگوید ما به او دسترسی نداریم، چه کنیم؟ «متعذر الوصول» نیست اصلاً وارث آن معلوم نیست، امام که وارث آن است. غرض این است که محور سؤال معلوم است چیست، محور سؤال جایی است که تقریباً روشن است که او مُرد. اگر محور سؤال تعذر وصول بود، حضرت میتوانست به عنوان «مجهول المالک» بگوید حالا صدقه بدهید از طرف صاحبش نظیر لقطه و مانند آن؛ اما وقتی که محور سؤال نزد سائل در ذهن او معلوم است که «لَا یُعْرَفُ لَهُ وَارِث» معلوم میشود که زمینه، زمینهای است که خیلی طول کشیده و الآن این ارث مانده است. چون خصوصیات را یک وقت است که خود فقیه میخواهد استنباط کند و یک وقت است که خصوصیت سؤال در کلام خود سائل مشخص است. یک وقتی فقیه میخواهد استنباط کند که شاید از آن قبیل باشد شاید از این قبیل باشد، این به استنباط فقیه بر میگردد؛ اما وقتی در سؤال سائل آمده که «لَا یُعْرَفُ لَهُ وَارِث»، معلوم میشود که زمینه، زمینه مرگ صاحبمال است. «وَ لَا یُعْرَفُ لَهُ وَارِثٌ» حضرت فرمود: «فَاطْلُبُوهُ». «قَالَ قَدْ طَلَبْنَاهُ» نشان میدهد که زمینه، زمینه موت است چون آن روزها که مثل وسعت امروز نبود اگر کسی مسافرت کرده بود در حدودی آن شخص مشخص میشود میگوییم فحص کردیم و پیدا نکردیم که به هر حال زمینه، زمینه موت است، سؤال، سؤال کسی است که موت او تقریباً احراز شده است «قَدْ طَلَبْنَاهُ فَلَمْ نَجِدْهُ». آنگاه «قَالَ فَقَال عَلَیه السَّلام مَسَاکِینُ» بیچارهها هستند کارگر هستند وقتی هم که نیامدند معلوم نیست که کجا رفتند! «وَ حَرَّکَ یَدَهُ» دستش را حضرت حرکت داد که اینها نشانه مظلومیت آنهاست. «قَالَ فَأَعَادَ عَلَیْه» این شخص که سؤال کرده بود دوباره سؤال کرد حضرت فرمود: «اطْلُبْ وَ اجْهَدْ فَإِنْ قَدَرْتَ عَلَیْهِ» اگر پیدا کردی که کردی «وَ إِلَّا فَهُوَ کَسَبِیلِ مَالِکَ لَهُ طَالِبٌ» باید حفظ کنی مثل مال خودت است، مال خودت را چگونه حفظ میکنی؟ مال خودت را حفظ کن «حَتَّی یَجِی‏ءَ» تا طالب آن بیاید مالک آن بیاید به او بدهید. «فَإِنْ حَدَثَ بِکَ حَدَثٌ فَأَوْصِ بِهِ» اگر شما مثلاً به دوران سالمندی و مانند آن رسیدی، وصیت بکن که چنین مالی است پیش من است و امانت است مال آن کارگر است. «فَأَوْصِ بِهِ إِنْ جَاءَ لَهُ طَالِبٌ أَنْ یُدْفَعَ إِلَیْهِ» وصیت کن که اگر کارگر آمد به او بدهید. محور سؤال جایی است که جای ارث است؛ یعنی تقریباً زمینه، زمینه موت اوست. حضرت میخواهد بفرماید باید به من بدهید، برای اینکه امام وارث «مَنْ لا وَارِثَ لَه» است. مگر اینکه بگوییم اصلاً حضرت زمینه سؤال را از بین برده، اولاً؛ حکم «مجهول المالک» با وجود مالک را تنظیم کرده، ثانیاً؛ آن وقت این فروع را بر آن مترتّب کرده، ثالثاً؛ و شاید تأمّلی که مرحوم آقا شیخ حسن کاشف الغطاء دارند برای همین نکته باشد. اصل فرمایش ایشان این است به هر حال زمینهای که خود سائل سؤال کرد زمینه ارث است و اگر زمینه ارث است این وارث مشخصی به نام امام(سلام الله علیه) دارد. این یک مطلب. پس «مجهول المالک» نیستند این قسمتها، «معلوم المالک» است منتها تعذر وصول دارد و حضرت حکم حفظ اینها را کرد.

مطلب دومی که باز عرض شد همین است که اگر یک وقتی امام(سلام الله علیه) بفرماید که این مال را تقسیم بکنید، معنایش این نیست که جمیع احکام موت بر این شخص و در این صحنه بار است که حتی زوجه او بتواند ازدواج کند.

اما بقیه فروع، به روایت هفتم رسیدیم. مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) «عَنْ سَهْل» روی «سهل» بعضیها نظر دارند ولی این بزرگواران میپذیرند «عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ الثَّانِی» وجود مبارک امام جواد(علیه السلام) «عَنْ دَارٍ کَانَتْ لِامْرَأَةٍ» یک خانهای متعلق به زنی بود. «وَ کَانَ لَهَا ابْنٌ وَ ابْنَةٌ» این زن یک پسر داشت و یک دختر. «فَغَابَ الِابْنُ بِالْبَحْر» سفر دریایی کرد؛ اینها معمولاً همین علی بن مهزیار در جنوب کنار دریا هستند سفر دریایی برای اینها امر عادی است «فَغَابَ الِابْنُ بِالْبَحْرِ». «وَ مَاتَتِ الْمَرْأَةُ» این زن هم مُرد. «فَادَّعَتِ ابْنَتُهَا أَنَّ أُمَّهَا کَانَتْ صَیَّرَتْ هَذِهِ الدَّارَ لَهَا» این دختر که ماند ادعا کرد مادرشان که زنده بود این خانه را به نام او کرد برای اینکه آن پسر سفر دریایی کرد، احتمال غرق و مانند آن بود و خبری از او نبود؛ لذا این مادر این خانه را به نام دختر کرد. ادعای این دختر این است «فَادَّعَتِ ابْنَتُهَا أَنَّ أُمَّهَا کَانَتْ صَیَّرَتْ هَذِهِ الدَّارَ لَهَا وَ بَاعَتْ أَشْقَاصاً مِنْهَا»؛ «شقص، شقص» یعنی جزء جزء، همین دختر آن خانه را هم فروخت. «وَ بَقِیَتْ فِی الدَّارِ قِطْعَةٌ إِلَی جَنْبِ دَارِ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا»؛ علی بن مهزیار میگوید او در همسایگی ماست، به عنوان اینکه مادرش این خانه را به او داد این را «شقص، شقص» یعنی جزء جزء به افراد فروخت و یک جزئی هم الآن مانده است. «فَادَّعَتِ ابْنَتُهَا أَنَّ أُمَّهَا کَانَتْ صَیَّرَتْ هَذِهِ الدَّارَ لَهَا وَ بَاعَتْ أَشْقَاصاً مِنْهَا» «شقص، شقص» یعنی جزء جزء فروخت. «وَ بَقِیَتْ فِی الدَّارِ قِطْعَةٌ إِلَی جَنْبِ دَارِ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا» علی بن مهزیار عرض کرد یک قطعهای از این خانه مانده که همسایگی یکی از اصحاب ماست. «وَ هُوَ یَکْرَهُ أَنْ یَشْتَرِیَهَا لِغَیْبَةِ الِابْن» او انسان متدینی است میگوید شاید برادرش زنده باشد حالا سفر دریایی کرده بعد ممکن است بیاید، او حاضر نیست این را بخرد یک مقداری اِبا دارد. «وَ هُوَ یَکْرَهُ أَنْ یَشْتَرِیَهَا لِغَیْبَةِ الِابْنِ وَ مَا یَتَخَوَّفُ أَنْ لَا یَحِلَّ شِرَاؤُهَا» شاید بگوید این سهم برادر است و «سهم الإرث» آن برادری که سفر دریایی کرده است باشد و حاضر نیست که بخرد و کراهت دارد. «وَ لَیْسَ یُعْرَفُ لِلِابْنِ خَبَرٌ» آن برادرش هم که سفر دریایی کرد هیچ اثری از او نیست و خبری هم نیست. علی بن مهزیار گفت ما این سؤال را که از محضر امام جواد(سلام الله علیه) کردیم، «فَقَالَ لِی وَ مُنْذُ کَمْ غَابَ» چه مدت است که الآن غیبت کرده است؟ «قُلْتُ مُنْذُ سِنِینَ کَثِیرَة» چند سال است که سفر دریایی کرده و خبری از او نیست. «قَالَ یُنْتَظَرُ بِهِ غَیْبَةَ عَشْرِ سِنِینَ ثُمَّ یَشْتَرِی»؛ این همسایه شما که از اصحاب ماست ده سالی صبر بکند بعد بخرد. این ده سال معلوم میشود که آن جوان بود إبن بود زود به مرگ او حکم نشده است معنای آن این نیست که اگر یک کسی هفتاد سال یا هشتاد سال بود او هم باز «عشر سنین» است! اینکه گفتند زمان و زمین دخیل است آن غائب چه کسی بوده؟ در چه سنّی بوده؟ در چه شرایطی بوده؟ برای همین جهت است. این نظیر دماء ثلاثه نیست که برای هر کسی اقلی داشته باشد سه روز، اکثری داشته باشد ده روز، این از آن قبیل نیست که مرزبندی باشد یا نظیر مرز حدّ سفر نیست که نماز قصر است باید هشت فرسخ باشد هر زمانی هر زمینی، از آن قبیل نیست. یک وقت است که عشر سنین است «فی ما سقطت السماء العشر»؛ در زکات اگر مزرعه کشاورزی به وسیله باران تأمین میشود یک دهم است، این اصل کلی است؛ آنجا عُشر است، اینجا عَشَر است. اما یک وقت است این یک خصیصه مورد است، این شخصی که غیبت کرده جوان بود پسر جوانی بود گفت او پسر داشت و دختر داشت، الآن این دختر بجای مادر نشسته و دارد میفروشد، معلوم میشود که پسر جوانی بود. پس نمیشود گفت برای مدتی که رفته نیامده، حکم موت صادر بشود. امام(سلام الله علیه) فرمود این همسایه شما ده سال صبر بکند بعد بخرد. «فَقُلْتُ إِذَا انْتُظِرَ بِهِ غَیْبَةَ عَشْرِ سِنِینَ یَحِلُّ شِرَاؤُهَا» چون آدم متدینی بود مدام بالصراحه دارد سؤال میکند با اینکه حضرت فرمود بعد از ده سال بخرد، او دوباره به صورت دلالت مطابقه همان جواب حضرت را تکرار کرد، عرض کرد که این همسایه اگر ده سال صبر بکند بعد میتواند بخرد؟ حضرت فرمود: «نَعَمْ».[4]

این روایت را هم مرحوم شیخ طوسی نقل کرده است «بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ»، هم مرحوم صدوق؛[5] این برای آن است که اگر کسی در سندی که مرحوم کلینی نقل کرده است خدشهای داشته باشد به سند مرحوم شیخ و همچنین به سند مرحوم صدوق(رضوان الله علیهم أجمعین) مراجعه بکند روشن می‌شود.

مرحوم صاحب وسائل فرمایشی دارند: «لَا یَلْزَمُ مِنْ جَوَازِ الْبَیْعِ بَعْدَ عَشْرِ سِنِینَ الْحُکْمُ بِمَوْتِهِ لِجَوَاز بَیْعِ الْحَاکِمِ مَالَ الْغَائِبِ مَعَ الْمَصْلَحَة» غرض این است که معلوم نیست حضرت در اینجا حکم به موت کرده باشد تا ما بگوییم لوازم آن حجت است مثلاً عیال او هم میتواند ازدواج بکند. صاحب وسائل انسان با احتیاطی است آنچه را که نقل میکند روایت است لذا میگوید که از چه کسی نقل کردم و آنچه را هم که به عنوان فتوا ذکر میکند از علما نقل میکند «ذَکَرَ ذَلِکَ جَمَاعَةٌ مِنْ عُلَمَائِنَا»[6] این نهایت احتیاط این بزرگواران است که مثلاً کسی خیال نکند تنها ما این حرف را زدیم، علمای ما هم این فرمایش را دارند.

پرسش: ...

پاسخ: چرا فتوا که هست؛ اما روایت نیست. یک وقت است امام دارد فتوا میدهد که مشکل این است، یک وقت دارد «حکم الله» را بیان میکند؛ آن جایی که بیان میکند یعنی حدیثی است به وسیله پیغمبر به ما رسیده است

پرسش: ...

پاسخ: فتوا که مرجع میدهد «حکم الله» است؛ ولی یک وقت است که می‌گویند الآن فعلاً چکار بکنیم؟ یک وقت است که حکم رسمی این است که از وجود مبارک پیغمبر رسیده است از ناحیه وحی رسیده است که اگر اینطور شد این کار را بکنید، این بله، این میشود «حکم الله» کلی و اطلاق دارد و عموم دارد و لوازم آن حجت است و مانند آن؛ اما یک وقتی به عنوان مرجعی است که مشکل روز را دارد حل میکند، بله از آن قبیل است.

روایت هشتم این باب را که مرحوم کلینی«وَ عَنْ حُمَیْدِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنِ ابْنِ رِبَاطٍ». در اینگونه از موارد البته نمیتواند بگوید وارث «مَنْ لا وَارِثَ لَه» است چون دخترش وارث است اینجا جای ارث نیست؛ اما آن جایی که وارث نداشت « وَ لَا یُعْرَفُ لَهُ وَارِث‏» که روایت اول بود این شبهه در آنجا وارد بود و اما اینجا دختر او وارث است. روایت هشتم که «وَ عَنْ حُمَیْدِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنِ ابْنِ رِبَاطٍ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْأَوَّلِ عَلَیه السَّلام» رسیده است «قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ کَانَ لَهُ وُلْدٌ» چند تا بچه داشت. «فَغَابَ بَعْضُ وُلْدِهِ» بعضی از بچههایشان غیبت کردند مسافرت کردند پیدایشان نیست. «فَلَمْ یُدْرَ» این شخص «أَیْنَ هُوَ» خود این پدر نمیداند که این پسر کجا هست. «وَ مَاتَ الرَّجُلُ» خود پدر هم مُرد. «فَأَیُّ شَیْ‏ءٍ یُصْنَعُ بِمِیرَاثِ الرَّجُلِ الْغَائِبِ مِنْ أَبِیهِ» این پدر که مُرد چون چند تا بچه دارد و میراث او بین بچههای او تقسیم میشود این سؤال ندارد؛ اما آن پسری که «غابَ» و خبری از او نبود و اگر مُرده باشد الآن مال او را چکار بکنند؟ پس «هاهنا أمور ثالثة»: یکی اینکه مردی است که دارای چند پسر است؛ دوم اینکه یکی از این پسرها غیبت طولانی کرده است؛ سوم اینکه خود این مرد مُرد، درباره این مرد مشکلی نیست برای اینکه مرد وارثانی دارد مال او را ارث میبرند اما آن یکی اگر قبلاً مُرده باشد که هیچ سهمی ندارد اگر بعد از پدر مُرده باشد سهم او الآن به چه کسی میرسد؟ وضع روشن نیست! در این زمینه، حکم چیست؟ چون اگر او قبل از پدر مُرده باشد که سهمی ندارد و اگر بعد از پدر مُرده باشد مال او به ورثه او میرسد، به برادر و اینها که نمیرسد اینجا حکم چیست؟ «فَغَابَ بَعْضُ وُلْدِهِ فَلَمْ یُدْرَ أَیْنَ هُوَ وَ مَاتَ الرَّجُل» خود پدر هم مُرد. «فَأَیُّ شَیْ‏ءٍ یُصْنَعُ بِمِیرَاثِ الرَّجُلِ الْغَائِبِ مِنْ أَبِیهِ» اینجا کاملاً مشخص کرد فرمود آن پسری که از پدر دور شد الآن مشکل ما درباره پدر نیست مشکل ما درباره این فرزندانی که هستند، نیست، چون پدر مُرد و مال او به این بچهها میرسد و این بچهها هم ارث میبرند؛ اما مشکل ما در آن پسری که قبلاً غائب شده است، چکار بکنند؟ فرمود: «یُعْزَلُ حَتَّی یَجِی‏ءَ» سهم او را کنار میگذارند تا بیاید، اگر نیامد و معلوم شد که قبل از پدر مُرد این را به سایر ورثهها میدهند و اگر معلوم نشد یا معلوم شد که بعد از پدر آمده است در دو فرض؛ اگر معلوم نشد یا معلوم شد که بعد از پدر مُرده است مال او را به ورثه او میدهند «یُعْزَلُ حَتَّی یَجِی‏ءَ». «قُلْتُ فَعَلَی مَالِهِ زَکَاةٌ قَالَ لَا» چرا؟ برای اینکه در زکات صِرف داشتن مال که تکلیف نیست، صِرف اینکه انسان مالی را دارد مالی دارد که زکات نیست؛ مال باید «مقدور التسلیم» باشد در اختیار باشد که انسان بتواند از آن استفاده بکند حالا حاکمی آمده زمین کسی را گرفته گندمزاری را گرفته، بر این شخص زکات واجب نیست، این زکات باید طوری باشد که در اختیار او باشد تا بتواند استفاده کند، صِرف مالکیت وجوب زکات نمیآورد. «قُلْتُ فَعَلَی مَالِهِ زَکَاةٌ قَالَ عَلَیه السَّلام لَا حَتَّی یَجِی‏ءَ قُلْتُ فَإِذَا جَاءَ یُزَکِّیهِ قَالَ لَا» همین که آمد زکات بدهد؟ فرمود نه، باید یک سال تحت قدرت او باشد؛ نه اینکه صاحبمال پیدا شد، صاحبمال الآن پیدا شد حلول حول نگذشت، حلول حول مال مالکی است که مال او بگذرد و تحت سلطه او باشد. «قُلْتُ فَعَلَی مَالِهِ زَکَاةٌ قَالَ عَلَیه السَّلام لَا حَتَّی یَحُولَ عَلَیْهِ الْحَوْلُ فِی یَدِهِ» مال باید در اختیار او باشد، یک؛ یک سال تحت سلطه او باشد، دو؛ تا زکات تعلق بگیرد، سه. «فَقُلْتُ فُقِدَ الرَّجُلُ فَلَمْ یَجِئْ» او مفقود شد و نیامد. «قَالَ عَلَیه السَّلام إِنْ کَانَ وَرَثَةُ الرَّجُلِ مِلَاءً» که «مِلاء» جمع «مَلی» است «ملی» در قبال فقیر است، «مِلاء» بر وزن کرام یعنی وضع مالیشان خوب است. «إِنْ کَانَ وَرَثَةُ الرَّجُلِ مِلَاءً بِمَالِهِ اقْتَسَمُوهُ بَیْنَهُم» اگر وضع مالی آنها خوب است چون فقیر نیستند تا صرف کنند، این مال را تقسیم بکنند به عنوان امانت نزد آنهاست. «فَإِذَا هُوَ جَاءَ رَدُّوهُ عَلَیْهِ»[7] تا اینجا حکم امام است اما بعد به وسیله احکام دیگر روشن میشود؛ اگر موت او مسلّم شد که قبل از پدر بود، بین خودشان تقسیم میشود و مال خودشان است، اگر بعد از پدر بود و فرزند داشت این را به بچه او میدهند و اگر فرزند نداشت این برادرها هستند که سهم خود را میبرند. این روایت نورانی را هم مرحوم شیخ(رضوان الله تعالی علیه) نقل کرده است، هم مرحوم صدوق.[8]

روایت نهمی که در این باب مرحوم کلینی «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَی عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّه‏ عَلَیه السَّلام» ـ این روایت معتبر است ـ نقل کرد این است که حضرت فرمود: «الْمَفْقُودُ یُحْبَسُ مَالُهُ عَلَی الْوَرَثَةِ قَدْرَ مَا یُطْلَبُ فِی الْأَرْضِ أَرْبَعَ سِنِین». اینجا سؤال و جواب نیست، این حکم کلی است. این لوازمش حجت است اماره هم حجت است اطلاق دارد. جمعاً بین این و بین روایاتی که دارد عشر سنین و روایاتی که دارد «یطلب حتی یقطع»، حمل میشود بر زمان و زمین خاص که این شخص در چه سالی بود با چه سنّی، در چه سرزمینی بود در کدام حالت بود زمان بیماری بود یا غیر بیماری بود سفر دریایی بود یا غیر دریایی بود، با این قرائن؛ اگر هیچ کدام از آنها که در روایات دیگر است نبود، این حکم الهی همان اربع سنین بود مثل «ثمانیة فراسخ» که حکم بود اما وقتی که ما ببینیم ائمه(علیهم السلام) در موارد دیگر حکم دیگری کردهاند این معلوم میشود که به خصوصیتهای سن، خصوصیتهای سال، خصوصیت زندگی در محیط، فرق میکند. «الْمَفْقُودُ یُحْبَسُ مَالُهُ عَلَی الْوَرَثَةِ قَدْرَ مَا یُطْلَبُ فِی الْأَرْضِ أَرْبَعَ سِنِین» تازه این را هم گفتند زمانی که به محکمه مراجعه کردند، از زمانی که به محکمه مراجعه کردند حاکم به چهار سال حکم میکند، نه اینکه بعد از چهار سال اگر مراجعه کردند محکمه حاکم شرع بگوید که الآن مال آنها را تقسیم بکنید. اینکه این آقایان فتوا میدهند از روزی که به محکمه مراجعه شده است «أربع سنین»، ناظر به همین است. «فَإِنْ لَمْ یُقْدَرْ عَلَیْهِ» دسترسی به او نبود. «قُسِمَ مَالُهُ بَیْنَ الْوَرَثَةِ» بعد از چهار سال. «فَإِنْ کَانَ لَهُ وَلَدٌ حُبِسَ الْمَال» اگر فرزندی دارد این مال را نگه میدارند تا به بچه او بدهند. «وَ أُنْفِقَ عَلَی وَلَدِهِ تِلْکَ الْأَرْبَعَ سِنِین»[9] اگر بچه کوچکی دارد این چهار سال از همین مال بگیرند و هزینه این بچه بکنند؛ «لأحد الأمرین»: یا واجب النفقه اوست اگر او زنده باشد، یا ارث اوست اگر او مُرده باشد.

«و الحمد لله رب العالمین»



[1]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج7، ص169.

[2]. أنوار الفقاهة ـ کتاب المیراث، ص102.

[3]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج7، ص153.

[4]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج7، ص154؛ وسائل الشیعة، ج26، ص299.

[5]. تهذیب الأحکام، ج9، ص390؛ من لا یحضره الفقیه، ج3، ص241.

[6]. وسائل الشیعة، ج26، ص299 و 300.

[7]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج7، ص155؛ وسائل الشیعة، ج26، ص300.

[8]. تهذیب الأحکام، ج9، ص388؛ من لا یحضره الفقیه، ج4، ص331.

[9]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج7، ص155؛ وسائل الشیعة، ج26، ص300.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق