بسم الله الرحمن الرحیم
مرحوم محقق تقریباً با یک روال، شرایع و المختصر النافع را به این صورت تنظیم کرد که مقدماتی است و مقاصدی است و لواحق؛ در مقدمات مسئله موجبات ارث، موانع ارث اینها را ذکر میکند، در مقاصد، سهام را مشخص میکند و در لواحق، آنهایی که فرزند لعاناند و مانند آن، آنها را بازگو میکنند همین روش و نظم را با یک وضع مختصرتری در المختصر النافع ذکر میکنند.[1]
مرحوم صاحب ریاض(رضوان الله تعالی علیه) برای تبیین بعضی از بخشهایی که در مقدمات است، فرمایش ایشان برای موانع ارث یا موجبات ارث به این صورت است: «و یدل علیه بعد الإجماع الکتاب و السنّة»،[2] این روشی بود که تقریباً نباید انجام میشد. طرز کتابنویسی و تدریس و مانند آن به این صورت بود که اول اجماع و اینها را مطرح میکردند، بعد اگر آیاتی یا روایتی بود آن را تأیید میآوردند لذا فرمایش صاحب ریاض این است که «و یدل علیه بعد الإجماع الکتاب و السنّة» در حالی که اجماع به هر تقریری که تقریب شود، بر فرض که تمام موانع برطرف شود و اشکالها حل شود و حجت باشد و حجیت او ثابت شود، در حدّ یک خبر واحد است. حالا آن اجماع محصلی که انسان علمای مشرق و مغرب عالَم را احصاء بکند که اصلاً شدنی نیست هیچ وقت نه در سابق مقدور بود نه فعلی، بر فرض باشد در حدّ اجماع منقول است و در حدّ یک خبر واحد است؛ آن وقت این بیاید قبل از قرآن و روایات قرار بگیرد تام نیست و غالب اجماعی که آیه یا روایت در آن است اجماع مدرکی است؛ بنابراین چنین اجماعی نمیتواند حجّت مستقل باشد چه رسد به اینکه قبل از قرآن و روایات سند قرار بگیرد. بنابراین تعبیر مناسب این است که انسان بگوید «و یدل علیه بعد الکتاب و السنة» مسئله اجماع است.
مطلب دوم این است که وضع موجبات ارث تا حدودی روشن است چون چه نسب باشد چه سبب باشد شرط آن این نیست که بالغ باشد، اگر کسی مالی داشته باشد به ورثه منتقل میشود اگر هم بالغ نبود محذوری ندارد اما چون در مسئله وارث اگر مورّث مسلمان بود وارث هرگز نمیتواند کافر باشد، بنابراین وارث إلا و لابد باید مسلمان یا در حکم مسلمان باشد، در صورتی که مورّث مسلمان باشد. این محدودیت در ایجاب و در توریث سهمی ندارد، در وراثت سهمی دارد لذا در موجبات ارث این تلاش و کوشش را نکردند ولی در موانع ارث که مسئله کفر و ارتداد است مسئله اولاد را مسئله صغار را مسئله طفل را که این طفل که مسلمان نیست و اسلام او ثابت نشده تبعیت او نسبت به چیست، اینجا مطرح میکنند لذا مسئله موانع پیچیدهتر از مسئله موجبات است موجبات ارث که نسب و سبب است و سبب هم اعم از زوجیت و ولاء است یک قدری آسانتر است تا موانع چون در موانع مسئله کفر است ارتداد است این صبی به هر حال فعلاً که مسلمان نیست چون ابوین او که آنطور بودند و خودش هم که بالغ نشده تا اسلام را بر او عرضه کنند و او یا قبول کند یا نکول، این یک نوع تبعیت است و تبعیت هم کار آسانی نیست که ما به صِرف تبعیت فتوا به اسلام این کودک بدهیم به طوری که اگر یک برادر کافری دارد هیچ سهمی نبرد، یک برادر کوچکی دارد هنوز روشن نیست یک برادر بزرگتر دارد کافر است ما بگوییم که پدر او چون مسلمان بود او به تبع پدر یا به تبع مادر «أحد الأبوین»، تابع «أشرف الأبوین» است، تابع آنهاست و او مسلمان است، آن برادر دیگرش که کافر است او اصلاً سهمی ندارد، این کار آسانی نیست که ما حکم کنیم او مسلمان است بر اساس قانون تبعیت، آن برادرش که بالغ است مسلمان نیست تمام سهم ارث را این مسلمان میبرد. این است که بر این تلاش و کوشش میکنند که هم این را موضوعاً خوب تبیین و تحلیل کنند، حکماً هم دلیل آن را پیدا کنند لذا مسئله موانع ارث دقیقتر و پیچیدهتر از مسئله موجبات ارث است.
مطلب بعدی این است که اگر کسی مُرد و وارث و مورّث هر دو بالغ بودند و وارث ورثه نابالغ نداشت حکم آن روشن است اما اگر ورثه نابالغ داشت و فرزندان صبی داشت و خودش مسلمان بود حکم این چیست؟ حکم این را بر اساس قانون تبعیت میگویند این فرزند نابالغ هم مسلمان است یعنی هر کس که نطفه او در حالی منعقد شد که «أحد أبوین» مسلمان بودند «فهو مسلمٌ» و چون با این قانون تبعیت، اسلام او ثابت میشود پس این طفل مسلمان است و چون مسلمان است مثل سایر ورثه مسلمین، او ارث میبرد حالا اگر بالغ شد ـ معاذالله ـ برگشت این حکم دیگری دارد.
پس درباره اولاد حکم به اسلام اینها بر اساس تبعیت است، وقتی تبعیت شد پدر و مادر «أحدهما» حین انعقاد نطفه اگر مسلمان باشند این بچه مسلمان است و همچنین اگر بعد از انعقاد نطفه هم اینها اسلام آوردند حین علوق که بخواهد بسته بشود علقه بشود مضغه بشود اسلام آوردند، این طفل هم تبعاً مسلمان است. پس اسلام طفل، اسلام تبلیغی، تعلیمی، انشائی و مانند آن نیست بلکه طبق دستور شارع مقدس است و بر اساس قانون تبعیت، این قانون تبعیت هم ظاهراً أماره است نه اصل لذا لوازم آن بار است. در قانون تبعیت چند مورد است که اسلام بر اساس تبعیت، حکم به اسلامِ این شخص میکند؛ یکی همین که فرزند اگر نابالغ بود «أحد الأبوین» او مسلمان بودند تابع «أشرف الأبوین» است که الآن محل بحث است؛ دوم این است که اگر کودکی لقیطِ «دار الإسلام» شد، یک کودکی گم شده بود لُقطه بود چون لقطه گاهی جامد است گاهی حیوان است گاهی انسان است بچهای در بازار مسلمین گم شده بود او را پیدا کردند، این بچه که لقیط «دار الإسلام» است این را در باب ارث مطرح نکردند در باب لقطه مطرح کردند که او به تبع «دار الإسلام»ی حکم به اسلام میشود، در این شهر البته غیر مسلمان زندگی میکنند یهودی زندگی میکنند اما این کشور، کشور اسلامی است، غالب اینها مسلماناند. این قانون هم که «الظن یُلحق الشیء بالأعم الأغلب لا المغلوب النادر»، این قاعده است؛ اگر چیزی غالباً یک امر داشت مغلوب آن یک امر داشت و ما یک فرد مشکوکی پیدا کردیم، این مظنه حاصل میشود که این حکم آن غالب را دارد نه حکم مغلوب را، حکم اکثری را دارد نه حکم اقلی را.
پرسش: ...
پاسخ: بله آنجا دیگر این نیست، اگر در محلهها هم بشود مثلاً این محلهها جدا باشد که پنجاه درصد آلمان شرقیاند پنجاه درصد دیگر آلمان غربیاند، چنین چیزی باشد آنجا هم همین حکم است اما اگر مخلوط باشد واقعاً، در آنجا ما چنین قانونی نداریم چون این یک تعبدی میخواهد، صِرف مظنه این چنینی حجت نیست مگر اینکه شارع مقدس حجت کند وگرنه صِرف اینکه «الظن یلحق الشیء الغالب لا المغلوب» که حکم ارث صادر کنند حکم طهارت صادر کنند این خیلی بعید است که به صِرف مظنه باشد، این را شارع امضاء کرده است لقیط «دار الإسلام» محکوم به اسلام است اگر بچهای گم شد و نمیدانیم در این شهر غیر مسلمان هم زندگی میکند ولی شهر، شهر اسلامی است این لقیط «دار الإسلام» محکوم به اسلام است، این در باب لقطه است.
پس تبعیت گاهی از فرزند نسبت به پدر و مادر است در حین انعقاد نطفه یا بعد از آن و گاهی هم به عنوان لقیط «دار الإسلام» است، قسم سوم تبعیت هم در مسئله اسیرگیری میدان جنگ است سابی آن اسیری که میگویند «سبایا، سبایا» یعنی أسرا، سابی آن اسیرگیرنده است مثلاً وقتی وارد شهری شدند و شهر را فتح کردند و بچهها را اسیر گرفتند، اگر سابی مسلمان بود این مسبی و این اسیرشده هم به حکم اسلام است. حالا این استقصاء کامل فقهی نیست شاید موارد دیگری هم باشد ولی در این سه مورد است که قانون تبعیت حاکم است؛ تبعیت ابوین، تبعیت «دار الإسلام»، تبعیت سبی میدان جنگ و مانند آن، اینها چون أماره است لوازمش هم حجت است اینطور نیست که اصل باشد بگوییم حکم اسلام را دارند.
پرسش: ...
پاسخ: بله سوق مسلمین هم از همین راه است چون از باب أماره است؛ ید مسلمین اینطور است، سوق مسلمین اینطور است، أماره بودن آن را شارع به صورت صریح امضاء کرده لقیط «دار الإسلام» را، سبی و سابی را و سوق مسلمین هم اینچنین است.
بنابراین در مسئله موجبات ارث این پیچیدگیها نیست اما در مسئله موانع ارث این پیچیدگی هست برای اینکه خیلیها میمیرند بچه صغیر و غیر نابالغ دارند حکم اینها چیست؟ اگر این بچه وقتی که بالغ شد حکم اسلام را باید بر او عرضه کنند اگر پذیرفت که بر اساس تبعیت نیست و اگر نپذیرفت هم که بالإستقلال حکم خودش را دارد.
عمده این است که حرفی را مرحوم شهید گفته است بعد چیزهایی هم ضمیمه شده است که اینها را باید توضیح داد؛ آیا اینکه میگویند فرزند تابع اشرف ابوین است خصوص پدر و مادر است یا اگر در یک محدودهای زندگی میکنند که جدّ و جدّه هم اینطور است؟ حالا زلزلهای یا چیزی آمد و معلوم نبود که این پدر و مادر در چه حالتی هستند یا حوادث دیگری بود اما جدّ و جده آنها زندهاند و مسلماناند، اینجا هم ظاهراً حق با مرحوم شهید است و تأمل بعضیها هم خیلی روا نیست این هم بر اساس قانون تبعیت محکوم به اسلام است.
حالا که بر اساس قانون تبعیت است حدوثاً اینطور است، در مرحله بقاء اینها گفتند که باید بالغ شود تا او از تبعیت در بیاید بالغ یعنی پانزده سال او باید تمام شود گرچه خیلیها شبیه علامه نخواهند بود اما الآن خیلیها وارد حوزه علمیه میشوند دوازده ساله، سیزده ساله، چهارده ساله، همه درسها را میفهمند احکام را میفهمند، اسلام و کفر را میفهمند، بلوغ را میفهمند، عبادات را میفهمند، او دوازده سال دارد، سیزده سال دارد، چهارده سال دارد و طلبه فاضلی است، تا چه وقت ما بگوییم که او تابع است و اسلام باید بعدها بر او عرضه شود؟! این است که این را مطرح کردند که اگر صبی ممیز بود باید ادله عقلی و مانند آن را فهمید، بعضیها گفتند حتماً او باید بالغ باشد که این فرمایش تام نیست.
بیان ذلک این است که نمونههای آن هم در شرع است در اسلام بین معاملات صبی و بین عبادات صبی فرق گذاشتند؛ در معاملات صبی اگر یک بچه ده ساله یا نُه ساله کاملاً خرید و فروش را بلد بود قیمت را آشنا بود و مانند آن، اینها باز میگویند که معاملات صبی «عمده خطأ» و صوم و مانند آن که عبادات است یک حکم دارد وگرنه اینجا «عمده خطأ»؛ لذا اگر جایی کسی را آسیب زد، دیه خطأی دارد نه دیه عمدی، «عمده خطأ» از این جهت است «و قصده کلا قصد» این درباره صبی غیر بالغ آمده لذا اگر در دعوای کودکانه سنگی زد سرِ کسی را شکست، این قصاص ندارد که دیگری هم سر او را بشکند. اگر بزرگسالی و بالغی سر کسی را شکست ﴿السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ﴾[3] باید سر او را بشکنند این قصاص دارد اما اگر صبی غیر بالغ سرِ کسی را بشکند، برابر این «عمده خطأ و قصده کلا قصد» چون عمد او نازل منزله خطأ است در ضرب و جراحتهای خطأی دیه است قصاص که نیست لذا صبی ـ آنجا یعنی در بالغ ﴿السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ﴾ است ـ اگر سر کسی را بشکند و چشم یا گوش کسی را آسیب رساند باید دیه بپردازد، نه قصاص که چشم او را هم آسیب برساند و کور کنند. تا این جا درست است که «عمده خطأ و قصده کلا قصد» و قانون تنزیل حاکم بر ادلهای است که میگوید اگر جرحی عمدی بود و عضو کسی را عمداً آسیب رساند باید که قصاص بشود، نه دیه؛ چون قصاص اختصاصی به قتل ندارد، اعضاء و جوارح هم قصاصی است لکن این فتوایی است که معروف بین اصحاب است که معاملات آنها در حکم خطأ است، معامله صبی را مشروع نمیدانند و جراحات و جنایتهای آنها را هم عمدی نمیدانند خطأی میدانند ولی آنچه که معروف بین اصحاب(رضوان الله تعالی علیهم) است این است که عبادات او مشروع است لذا از دیرزمان بچه ده ساله که در صف جماعت میایستاد همه قبول میکردند در صورتی که طهارت او درست باشد اینها را خوب بفهمد وضو بگیرد و قرائت او هم در رکوع و سجود درست باشد چون امام فقط «حمد» و سوره را در رکعت اول و دوم تحمل میکند اگر اینها درست باشد لذا در صف جماعت باشد مشکلی پیش نمیآید که فاصله زیاد است و نماز درست نیست چون اگر نماز کسی باطل باشد نماز را به هم میزند، نه برای اینکه او زیاد جا گرفته است. فرض کنید نماز جماعتی است صف جماعت زیاد هستند و این شخص نیم متر جا دارد، نماز این شخص چون باطل است نماز دیگران را باطل میکند نه برای اینکه زیاد جا میگیرد، به دلیل حجب است نه فصل! یک پرده که ده سانت است فاصله باشد نماز دیگران باطل است، زنها «من وراء حجاب» میتوانند اقتدا کنند اما مرد که نمیتواند «من وراء حجاب» اقتدا کند اگر یک فاصلهای باشد بین امام و مأموم با یک پرده، نماز این مأموم باطل است یا آنهایی که به «أحد الأطراف» یا جلو یا طرف راست یا طرف چپ به امام وصلاند در آن ناحیهای که به أحد اطراف سهگانه یاد شده به امام وصلاند یک پردهای آویزان باشد یا یک جعبهای بگذارند یک کارتنی بگذارند، این نماز باطل میشود. این «لا للفصل» است تا بگوییم این کارتن یا این جعبه که نیم متر بیشتر جا نمیگیرد، این از آن جاهایی است که «عدمش به ز وجود» است، این «للفصل» نیست بلکه «للحجب» است حاجب است. حالا این شخصی که نماز او باطل است درست است که زیاد جا نمیگیرد اما به هر حال مثل دیوار است مثل پرده است. اگر صبی این چنین شد او مثل یک کارتون خالی است او حاجب است نماز دیگران را باطل میکند ولی فتوا بر این است که اگر قرائت او درست بود وضوی او درست بود نماز دیگران هم صحیح است، چرا؟ چون عبادات صبی را اصحاب مشروع میدانند معاملات او را مشروع نمیدانند. این فرق هست که معاملات صبی مشروع نیست ولی عبادات صبی مشروع است اگر این چنین است این صبی که مثلاً چهارده سالش است آمد در حوزه و خیلی از درسها را خوانده است، هنوز ما بگوییم که تابع أبوین است؟! اینجا باید حتماً اسلام را بر او عرضه کرد او مستقل است، نباید منتظر ماند که بالغ شود و بعد اسلام را بر او عرضه کنیم ببینیم که قبول دارد یا نکول؟ اینطور نیست.
بنابراین أولیٰ این است که اگر صبی ممیز بود حالا لازم نیست مراهق باشد، الآن که هوشمندی و تمییز زودرس دارد در اینجا صبی مکلف است به برهان عقلی و باید که اسلام را بر او عرضه کنند و باید قبول کند. در اینجا مسئله ارث هم مشخص میشود اگر قبول کرد که حکم وارث را دارد «بالإستقلال لا بالتبعیة» چون خودش مسلمان است، نه چون ابوین او مسلماناند. از این جهت اثر آن این است که چون اسلام او تابع ابوین است اگر «أحد الأبوین» ـ معاذالله ـ برگشتند مرتد شدند، گرچه غالب اصحاب «لولا الکل» فتوا دادند در این جهت تابع نیست، در مسئله اسلام تابع است نه در مسئله ارتداد اما به هر حال این شبهه است که اگر اسلام این کودک به تبع والدین بود بعد والدین ـ معاذالله ـ مرتد شدند آن وقت باز چه تبعیتی باشد؟! اگر بگوییم در حدوث است نه در بقاء، این راه دارد برای اسلام و اگر مسائل دیگر هم باشد باز راه دارد برای اسلام، عمده آن است که وقتی خود او اهل تمییز بود از تبعیت بیرون میآید چه اینکه از لقیط «دار الإسلام» هم از تبعیت بیرون میآید، از سبی سابی هم از تبعیت بیرون میآید و در ارث هم از تبعیت بیرون میآید.
در بعضی از روایات وجود مبارک حضرت امیر دارد «إذا شبّ» وقتی شباب پیدا کرد جوان شد باید اسلام را بر او عرضه کرد، این مثلاً کنایه از بلوغ باشد ولی ما چرا بگوییم کنایه از بلوغ باشد؟! اگر به حدّ تمییز رسید چون آنهایی که بزرگسال هستند که برهان سُلّمی و برهان صدّیقین ندارند، همین «إِنَّ الْبَعْرَةَ تَدُلُّ عَلَی الْبَعِیرِ وَ آثَارَ الْقَدَمِ تَدُلُّ عَلَی الْمَسِیر»[4] همینها برهانشان بود حالا شما میخواهید او برای توحید، برهان صدیقین اقامه کند؟! اینکه نیست، همانطوری که پدر و مادرشان «أثر الأقدام تدل علی المسیر»، «البعرة تدل علی البعیر» در همین حدّ برهان اقامه میکردند او هم همان حدّ میتواند برهان اقامه کند.
بنابراین تبعیت اینها نسبت به والدین محدود است و اگر از نظر رشد و هوش بالغ شدند توانایی استدلال و مانند آن را داشتند این حکم مستقل خودشان را دارند.
پرسش: ...
پاسخ: یعنی زن و مرد؟
پرسش: ...
پاسخ: نه، آنکه علامت بلوغ است و بلوغ دخیل نیست در بلوغ یقیناً فتوای همه همین است که اگر بالغ شد از تبعیت بیرون میآید در صورتی که ما قبل از بلوغ را داریم بحث میکنیم قبل از بلوغ خود اصحاب(رضوان الله تعالی علیهم) بین معاملات و عبادات فرق گذاشتند مثلاً صبی ده ساله معاملات او را میگویند مشروع نیست ولی عبادات او مشروع است از دیرزمان بچه تربیت شده ده ساله وقتی به نماز جماعت میایستاد کسی اشکال نمیکرد فقط مواظب بودند که وضوی او درست باشد قرائت او درست باشد.
پرسش: ...
پاسخ: چه چیزی واجب است یا نه؟ بله واجب نیست؛ اما چه چیزی صحیح است و چه چیزی صحیح نیست؟ بحث خاص خودش را دارد.
پرسش: ...
پاسخ: آنها در اصول دین برهان عقلی است، در اصول دین او مکلف است حالا نماز ممکن است بر او واجب نباشد اما اگر طلبهای چهارده سالش است درس خوانده و مانند آن او حتماً باید معتقد به توحید باشد برای اینکه برهان عقلی تام است خود عقل حاکم است به اینکه حالا که برای تو ثابت شد خدایی هست باید معتقد باشی، حالا در فروع دین بله. خدا شیخنا الاستاد مرحوم آیت الله شیخ محمدتقی آملی را غریق رحمت کند ایشان بر این مسئله برهان عقلی خیلی تکیه میکرد که اگر صبی دوازده ساله بود مثل علامه، گفتند علامه قبل از بلوغ خیلی از مسائل فقهی را حل میکرد، در این حدّ است بگوییم مکلف نیست؟! لازم نیست معتقد باشد به توحید و «الله»؟! اینکه نمیشود. پس اینهایی که بلوغ عقلی و بلوغ علمی دارند حتماً بر آنها لازم است که در اصول دین موحد باشند معتقد باشند ولایت را قبول کنند یعنی برای آنها ثابت شد که علی بن ابیطالب حق است باید معتقد باشند چون الآن خیلیها هستند که چهارده ساله هستند پانزده سالشان تمام نشده اما خیلی از مسائل را تحقیق کردند پژوهش کردند برای آنها ثابت شده که سقیفه باطل است و غدیر حق است، او همینطوری باید بیاعتقاد باشد؟! این نیست! حالا فروع دین بله، ممکن است شارع مقدس تسهیلاً بگوید فعلاً نماز بر او واجب نیست اما اصل اعتقاد را نمیشود گفت که او مکلف به اصول دین نیست.
پرسش: ...
پاسخ: بله مرتد میشود چون حکم اصلی او اسلام بود «تبعاً للأبوین»، الآن حکم ارتداد بر او ثابت میشود. مرتد فطری همین است الآن که میگویند «مرتد فطری، مرتد فطری» اگر کسی وقتی بالغ شد اسلام را نپذیرفت ـ معاذالله ـ کمونیست در آمد، سکولار در آمد و مانند آن، ارتداد او فطری است، چرا؟ برای اینکه وقتی که به دنیا آمد أحد أبوین او مسلمان بودند پس این ارتداد میشود فطری.
پرسش: ...
پاسخ: بله ولی منظور این است که «فی الجملة» اگر این حل شود، مگر این برهان «أثر الأقدام» چقدر سنگین بود؟! در بعضی از نصوص است که حضرت فرمود آیا مسافرت کردی؟ کشتی سوار شدی؟ عرض کرد بله، گفت اتفاق افتاد که کشتی دارد غرق میشود؟ عرض کرد بله، گفت در آن حال که کسی نبود و در دریا و کشتی داشت غرق میشد به چه کسی متوسل شدید؟ گفت به قدرتی که بتواند دریا را محکوم کند. حضرت فرمود همان خدای توست،[5] این فطرت است و این معنا با همه هست، انسان وقتی که بیچاره محض شد ناامید نمیشود، به کسی که قدرت مطلق دارد تکیه میکند که همان خداست ولو تبین نتواند بکند برهان نتواند اقامه بکند ولی ناامید نمیشود در تهِ دریا کسی است که خبر ندارند تا او را نجات بدهند، کسی هست که از او باخبر است، این همان فطرت است که هرگز از بین نمیرود در اینگونه از موارد همین است و این شخص چون فطرةً موحد بود الآن از این به بعد اگر ـ معاذالله ـ نپذیرد، این ارتداد فطری است وگرنه ارتداد فطری به آن صورت که شخصی خودش نسبت به زمان فطرت و خلقت بیتفاوت باشد بعد وقتی بالغ شد اسلام بیاورد بعد مرتد شود اینکه ارتداد فطری نیست مثل سایر افرادی که در کشورهای دیگر زندگی میکردند بعد تبلیغات اسلامی را شنید و باور کردند، بعد هم ـ معاذالله ـ بر میگردند؛ اما اینکه میگویند فطری برای اینکه این أماره است و لوازم آن هم حجت است و تعبد اصلی نیست تعبد أمارهای است که اگر کسی نطفه او بسته شد و «أحد أبویه» او مسلمان بودند «فهو مسلمٌ واقعاً» و این بر اساس أماره است لوازم اسلام بر او بار است این نظیر «اصالة الطهارة» و مانند آن نیست که ما بگوییم این اصل است.
بنابراین حضرت دارد «إذا شبّ» وقتی شاب شد اسلام را بر او عرضه کنند اما حالا آنطوری که واقعاً آن وقت بود حالا چطور است که اگر اسلام را عرضه کردند نپذیرفت «قُتِل»، این خیلی در شرایط کنونی باید که بررسی شود که چگونه است؟
پرسش: ...
پاسخ: عقلاً گرفتار است.
پرسش: ...
پاسخ: بله آن چون حکم شرعی نقلی است اما جهنم سرجایش محفوظ است.
پرسش: ...
پاسخ: بله حکم کلامیاش را دارد جهنم سرجایش محفوظ است.
حالا وقت گذشت این روایاتی که باب ارتداد است و روایاتی که باب ارث است، آنجا حدّ مرتد چیست و اینجا حدّ ارث چیست؟ در حدّ مرتد روایاتش خیلی است، در زمان ظهور خود حضرت راه علاج پیدا شود وگرنه «قُتِل، قُتِل» فراوان در این روایات است.
«و الحمد لله رب العالمین»
[1]. شرائع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام، ج4، ص3؛ المختصر النافع فی فقه الإمامیة، ج2، ص263.
[2]. ریاض المسائل(ط ـ القدیمة)، ج2، ص334 و 335.
[3]. سوره مائده، آیه45.
[4]. روضة الواعظین و بصیرة المتعظین(ط ـ القدیمة)، ج1، ص31.
[5]. التوحید، شیخ صدوق، ص231؛ «قَالَ رَجُلٌ لِلصَّادِقِ ع یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ دُلَّنِی عَلَی اللَّهِ مَا هُوَ فَقَدْ أَکْثَرَ عَلَیَّ الْمُجَادِلُونَ وَ حَیَّرُونِی فَقَالَ لَهُ یَا عَبْدَ اللَّهِ هَلْ رَکِبْتَ سَفِینَة...».