أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
مرحوم محقق در تبیین مرتبه سوم از انساب که أعمام و عمات و أخوال و خالات هستند بیان مبسوطی دارند. عصاره این بیان مبسوط به سه امر برمیگردد که «عند التحلیل» به امر واحد مراجعه میکنند. در بسیاری از این فروع ادعای اجماع میکنند، یک؛ بعد به قاعده «الْأَقْرَبَ یَمْنَعُ الْأَبْعَدَ» تمسک میکنند، دو؛ و در رأس همه به ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾[1] استناد میکنند، این سه. بازگشت این تثلیث در حقیقت به توحید است؛ یعنی اجماع مدرکی است، برای اینکه با بودنِ قاعده «الْأَقْرَبَ یَمْنَعُ الْأَبْعَدَ» که همهشان در کلماتشان به این استدلال میکنند، معلوم میشود که این اجماع مدرکی است و «الْأَقْرَبَ یَمْنَعُ الْأَبْعَدَ» هم مستند به آیه ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ است حرف تازهای نیست. پس بازگشت این اصول سهگانه تثلیثی به امر واحد است که ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ است.
مطلب بعدی آن است که در مسئله أعمام و عمات، أخوال و خالات فروع فراوان است، ولی حکم یکی است چون دلیل هم یکی است. یک قاعدهای است که اگر گفتند این مال را بین این چند نفر تقسیم بکنید، لولا دلیل خارج، ظاهرش تساوی است. تساوی دلیل نمیخواهد، تفاوت دلیل میخواهد. اگر گفتند این مال را بین این آقایان تقسیم کنید، این مال وقف را بین اینها تقسیم کنید، یا این صدقه را بین اینها تقسیم کنید، یعنی «علی السواء»، جنسیت دخیل نیست، ذکورت و انوثت دخیل نیست، این اصل اوّلی است. اگر جایی محفوف به قرینه باشد، انسان باید فحص کند به اینکه قرینه در اینجا پیامش چیست؟ در ارث غالباً تفاوت در جنسیت است، یا زن دو برابر مرد میبرد، یا مرد دو برابر زن میبرد، بعضی از موارد هم که «علی السواء» هستند.
پس اصل در توزیع مال تساوی است «الا ما خرج بالدلیل» ما برای تساوی دلیل نمیخواهیم، برای تفاوت دلیل میخواهیم مگر در مسئله ارث و مانند ارث که ما اینگونه از تفاوتها را مشاهده میکنیم باید فحص کنیم که آیا اینجا جای تفاوت است یا جای تفاوت نیست؟ گاهی بررسی میکنیم میبینیم که اینجا جای تفاوت نیست، گاهی بررسی میکنیم میبینیم که اینجا جای تفاوت است ولی زن دو برابر میبرد، گاهی هم بررسی میکنیم میبینیم که مرد دو برابر میبرد.
در جریان ارث، نصوص وارده سه طایفهاند: یک طایفه میگوید در اینجا زن دو برابر میبرد، یک طایفه میگوید که مرد دو برابر میبرد، یک طایفه هم میگوید اینها مساویاند. در مسئله عمات و خالات اینها اگر با أعمام و با أخوال جمع بشوند، چند صورت دارد: یک وقت است که عمه با عموی أبی جمع شد، یک وقت است که عمه با عموی أمی جمع شد، یک وقت است که عمه با عموی أبوینی جمع شد. اگر عمه با عموی أبوینی جمع شود، همان ﴿لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾[2] است، با عموی أبی جمع بشود، ﴿لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾ است، چون اینها سهم «من یتقرب» را میبرند و اما اگر عمه با عموی أمی جمع بشود، اینجا هم آیا ﴿لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾ است یا احتمال تساوی است؟ اینجا چون مشکل دارند، به همین دو اصل برمیخورند: یکی اینکه اصل اوّلی این است که وقتی گفتند این مال بین اینها تقسیم بشود یعنی «علی التساوی»، اصل دوم آن است که در باب میراث غالباً جنسیت دخیل است و مرد دو برابر میبرد و گاهی زن دو برابر میبرد.
در اینگونه از موارد این بزرگواران حکم میکنند به اینکه أُولی، یا احوط استحبابی یا أحوط وجوبی، تصالح است. سرّ اینکه فتوا به مثلاً تساوی نمیدهند برای همین است که اصل اوّلی این است که اگر گفتند این مال را بین اینها تقسیم بکنیم، یعنی «علی السواء». در محدوده ارث معمولاً یک تفاوتی هست، آیا آن تفاوت جلوی این اطلاق را میگیرد یا نمیگیرد؟ اگر برایشان ثابت نشد، میگویند أولی این است که تصالح بکنند. سرّ اینکه میگویند أولی این است که تصالح بکنند و به ظهور این قاعده تمسک نمیکنند برای اینکه محدوده، محدوده تفاوت است، گاهی زن دو برابر میبرد، گاهی مرد دو برابر میبرد، گاهی همساناند، اینجا ما نمیدانیم همساناند یا نیستند؟!
اگر عمات و أعمام أمی جمع بشوند، اینجاست که دو سه احتمال است وگرنه اگر عموهای أبی باشند با عموهای أمی آنجا ﴿لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾ است. یا عموهای أبوینی باشند با عمههای أمی، آنجا هم ﴿لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾. در مسئله أخوال و خالات هم مثل این چهار صورت دارد: صورت أولی این است که خاله به تنهایی باشد «فالمال کله لها». دو خاله یا بیش از دو خاله باشند، «فالمال بینهنّ علی السواء»، اگر خالههای أبی باشند یک نفر باشد یا دو نفر باشند یا سه نفر باشند، أخوال باشند، مال «علی السواء» است، فرع نهایی آن است که جمع بین أخوال و خالات باشد، اینجا همان دو سه تا احتمال هست، چون ما نص خاصی در این زمینه نداریم. ظاهرش اینکه گفتند مال برای اینهاست یعنی «علی السواء» باید تقسیم بشود، ولی در محدوده ارث معمولاً یک تفاوتی هست، به ملاحظه آن محدوده، میگویند این ظاهر اطلاق نباید أخذ بشود، باید تفاوت أخذ بشود، از آن طرف میبینیم به اینکه خیلی ما دلیل روشنی نداریم، اصل اوّلی تساوی است، اگر گفتند این مال را بین اینها تقسیم بکنید، یعنی «علی السواء»، اصل اوّلی این است «الا ما خرج بالدلیل». در خصوص أخوال و خالات، أعمام و عمات ما دلیلی نداریم، مگر آن جایی که عموها باشند با عمات، نعم! آنجا که أخوال باشند با خالات، نعم! اما آن جایی که همهشان أمیاند، اگر هم عمو هست، عموی أمی است و اگر دایی است، دایی أمی است همهشان «من یتقرب بالمیت» از راه مادر هستند، بنابراین دلیلی بر این کار نیست، این است که اینها یا احتیاط میکنند یا فتوا به تصالح میدهند یا اگر کسی محدوده ارث برای او ظهور بیشتری دارد قائل به تفاوت است.
مطلب دیگر این است که این تنها در مسائل ارث مالی منحصر نیست، این یک پیوند نسبی دارد که ریشه تاریخی هم دارد. اینکه وجود مبارک امام صادق فرمود که از عین صافیه آمدی، این حرف را میزنی، همین جهت است، با اینکه مسئله، مسئله ارث نبود و آن این است که همه اینها به ابوطالب(سلام الله علیه) افتخار میکردند، اجداد وجود مبارک پیغمبر جزء حنیفهایی بودند که پیرو دین ابراهیم(سلام الله علیه) بودند و اصلاً لحظهای بتپرستی نداشتند، از همان اوّل اصلاب طاهره و ارحام مطهره بودند. ابوطالب هم همانطور بود، عبدالمطلب هم همینطور بودند. قداست عبدالمطلب باعث شد که عدهای از همین امویها که یک ریشهای هم داشتند با عبدالمطلب، بگویند که ما هم از این خاندان هستیم. هاشم(سلام الله علیه) هم آن خصیصه را داشت که از خاندان کَرَم بود، اینها آدمهای عادی نیستند. اینکه وجود مبارک امام صادق فرمود که از کنار چشمه شفاف آمدی، حالا اصل مسئله این است که اگر کسی أبوینی باشد با کسی که أبی محض یا أمی محض باشد بالاخره برادر و خواهرند چه فرقی دارد؟ حضرت اینطور مثلاً بگوید که بهبه از کنار چشمه صافی آمدی! معلوم میشود که خبری است. حالا اصل این روایت را بخوانیم: وسائل، جلد26، صفحه192، روایت دو باب پنج: این روایت را مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) «بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ بَکْرٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مُهَاجِرٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عُمَارَةَ» نقل میکند. حسن به عماره میگوید که «قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع» حضرت فرمود: «أَیُّمَا أَقْرَبُ ابْنُ عَمٍّ لِأَبٍ وَ أُمٍّ أَوْ عَمٌّ لِأَبٍ» فرمود کدام یک از اینها نزدیکترند پسرعموی أبوینی یا عموی أبی؟ اگر کسی مُرد یک عمو دارد که أبی است، یک پسرعمو دارد که أبوینی است کدام یک مقدم است؟
حسن بن عماره میگوید که «قُلْتُ: حَدَّثَنَا أَبُو إِسْحَاقَ السَّبِیعِیُّ عَنِ الْحَارِثِ الْأَعْوَرِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع أَنَّهُ کَانَ یَقُولُ» این معلوم میشود یک نکتهای است که حضرت مکرّر این فرمایش را میفرمود، این «کان یقول» یعنی مکرّر این فرمایش را میفرمود، می فرمود«أَعْیَانُ بَنِی الْأُمِّ أَقْرَبُ مِنْ (بَنِی الْعَلَّاتِ)» فرزندان مادری، نزدیکتر از، فرزندان زنهای دیگر هستند که مرد با آن زنهای دیگر ازدواج کرده و با هم ارتباط خانوادگی ندارند. «علّات» را اینطوری معنا کردند.
بعد «فَاسْتَوَی جَالِساً» وجود مبارک امام صادق که این حرف را شنید مستوی نشست. «ثُمَّ قَالَ جِئْتَ بِهَا مِنْ عَیْنٍ صَافِیَةٍ» از یک چشمه شفافی آب آوردی! فرمود به اینکه اگر بچههای أبوینی مقدم از عمو هستند، پس علی بن ابی طالب که پسرِ طالبی است که طالب، أبوینی با عبدالله که پدر پیغمبر است، برادر هستند، پس وجود مبارک امیرالمؤمنین نسبتِ نزدیکتری با پیغمبر دارند. «إِنَّ عَبْدَ اللَّه» علیه السلام «أَبَا رَسُولِ اللَّهِ ص أَخُو أَبِی طَالِبٍ لِأَبِیهِ وَ أُمِّهِ» عبدالله پدر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با ابوطالب پدر علی بن ابی طالب برادران أبوینیاند. پس علی بن ابی طالب که پسرعموی پیغمبر است، پسرعموی أبوینی است و این مقدم است بر کسانی که ابن عباساند، فلاناند و فلاناند. ظاهراً حضرت میخواهد بگوید که این اقرب است. از همین راه هم خواستند کمک بگیرند که علی بن ابی طالب بر عباس مقدم است، این پسرعموی أبوینی بر عموی أبی مقدم است، کسی نگوید که عباس عموی پیغمبر است یا عموی علی بن ابی طالب است با بودن عمو نوبت به علی بن ابی طالب نمیرسد، نه! با بودنِ پسرعموی أبوینی نوبت به عموی أبی نمیرسد.
آدم که از صحنه باخبر نیست که چه بود و چه گذشت در آن روزگار. بنی عباس چه بهانهای داشتند؟ مدام میگفتند جدّ ما، عموی پیغمبر بود و علی بن ابی طالب پسرعمو است و عمو مقدم است. میفرماید نه، پسرعموی أبوینی مقدم بر چنین عمویی است.
«و الحمد لله رب العالمین»