.
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
مرحوم محقق متن شرایع را در کتاب به این صورت تنظیم کردند. مقدماتی را ذکر کردند و چند نظر. بعد از عبور از مقدمات که موجبات إرث و موانع إرث را ذکر کردند، نظر اول درباره میراث طبقه اول بود، بعد هم رسیدند به میراث طبقه دوم و پایان مقصد دوم هم میراث أعمام و عمات است، یعنی وارثان طولی را که در طبقه اول و دوم بودند ذکر کردند، به میراث وارثان عرضی رسیدند که طبقه سوماند. طبقه اول که والدان و أولاد باشند وارثان طولیاند. طبقه دوم که أجداد باشند اینها هم طولیاند و إخوه و أخوات عرضیاند که در کنار طولی ذکر شدند، ولی طبقه سوم همهشان عرضیاند یعنی أعمام و عمات، أخوال و خالات.
در آن قسمتها گذشته از خطوط کلی که قرآن بیان کرد، سهام آنها را هم مشخص کرد، طبقات اینها را، حاجب بودن و محجوب بودن آنها را ذکر کرد، حجب حرمانی و حجب نقصانی هر دو را به وسیله آیات و روایات مشخص کرد، اما (در مورد ارث) طبقهی سوم که فقط عرضیاند که أعمام و عماتاند، أخوال و خالاتاند، نص خاصی به آن صورت نیست، اگر نصوصی هست فقط مطابق با همین قواعد کلی است که از آیات استفاده میشود، در خیلی از موارد درباره این طبقه سوم که استدلال میکنند، به همان آیهی ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾[1] استدلال میکنند، یک؛ بعد به قاعده «الْأَقْرَبَ یَمْنَعُ الْأَبْعَدَ» استدلال میکنند که این تقریباً تفسیر همان ﴿أُولُوا الأرْحَامِ﴾ است و چیز دیگری نیست، این دو؛ و به اجماع متمسک میشوند، سه. این اجماع تحقیقاً مدرکی است. گاهی در طبقه سوم که عرضیاند یعنی أعمام و عمات، أخوال و خالاتاند، نص هم پیدا میشود که این نصوص تقریباً مطابق با همان ﴿أُولُوا الأرْحَامِ﴾ است.
مرحوم محقق در این قسمت، فرمایششان این است که فرمود: «المرتبة الثالثة الأعمام و الأخوال» در کنار أعمام، عمات هم هست در کنار أخوال، خالات هم هست. أعمام یعنی عموها و در کنارش عمهها را هم ذکر میکنند، أخوال یعنی داییها و در کنارش خالات را هم ذکر میکنند. فرمود: «العم یرث» اگر یک عمو داشته باشد که وارث منحصر باشد هیچ دلیلی نیست مگر ﴿أُولُوا الأرْحَامِ﴾ و تمام ارث مال اوست ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ و اگر تمام وارث، دو تا عمو باشند تمام مال برای اینهاست «علی السویه» و اگر بیش از دو عمو و سه عمو و بیشتر باشند چون همه مذکرند، تمام مال برای اینهاست «علی السویه» و «هکذا فی العمّات» اگر یک عمه داشته باشد منحصراً، تمام مال برای اوست براساس ﴿أُولُوا الأرْحَامِ﴾. اگر دو عمه یا سه عمه داشته باشد، تمام مال بین اینها توزیع میشود «علی السویه» این دو فرع، فرع سوم آن است که مختلط باشد، أعمام باشند و عمات، اینجاست که چون اینها «من یتقرب بالأب»اند ﴿لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾،[2] بین اینها توزیع میشود، یعنی عموها دو برابر و عمهها یک برابر.
درباره أخوال و خالات احتمال تسویه بین برادر و خواهر هست که ذکر میکنند ولی در اینجا براساس «کل یتقرب الی المیت بالأب» و از راه أب وارثاند، اینجا ﴿لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾ مطرح است، لذا میفرماید: «العم یرث المال إذا انفرد» فرع اول، سه تا فرع را در اینجا به این صورت ذکر میکنند، فرع چهارم را که به صورت مختلط است متفرقاند بعضی مذکرند بعضی مؤنث، براساس ﴿لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾.
فرع اول این است که «العم یرث المال إذا انفرد» اگر یک عمو باشد، دوم: «و کذا العمان» اگر دو عمو باشند، سوم: «و الأعمام» اگر بیش از دو عمو باشند یعنی سه عمو و بیشتر باشند همه اینها مال را تقسیم میکنند «و یقتسمون المال بینهم بالسویة»، سه تا فرعی هم مشابه این است که آن هم «یقتسمن المال بالسویه» یکی عمه تنها باشد یا دو عمه باشند یا چند عمه باشند اینها هم «یقتسمن المال بالسویه».
اما فرع چهارم: «و إن اجتمعوا» یعنی مذکر و مؤنث جمع شدند «فللذکر مثل حظ الأنثیین» این یک قاعده کلی است، در أعمام مشخص است «علی السویه» است در عمات مشخص است «علی السویه» است، در صورت اجتماع و اختلاط عموها و عمهها، عموها دو برابر و عمهها یک برابر، این فروع مشخص است. اینکه گفته شد مشخص است در صورتی است که همه اینها یک سنخ باشند یا أبی محض باشند یا أمی محض باشند یا أبوینی باشند.
اما اگر متفرق باشند چه؟ «و لو کانوا متفرقین» که بعضیها أبیاند، بعضی أمیاند، در صورت اجتماع أمی و أبوینی هر دو ارث میبرند با بودنِ أبوینی، أبی محروم میشود، این یک تعبد خاص است که باید نص تأمین بکند و نص تأمین کرده است. «و لو کانوا متفرقین فللعمة أو العم من الأم» اگر أمی محض باشد «السدس» یک ششم است. «و لما زاد علی الواحد» اگر بیش از یک باشند «الثلث» است، دو برابر است و چون اینها «یتقربون إلی المیت بالأم» هستند «یستوی فیه الذکر و الأنثی» «و الباقی للعم» اگر یک نفر باشد «أو العمین» اگر دو نفر باشند «أو الأعمام» اگر سه نفر باشند، در صورتی که «من الأب و الأم» باشند، عموی أبی محروم است. أمی با أبوینی جمع میشود و ارث میبرند اما بودنِ عموهای أبوینی، عموی أبی ارث نمیبرد.
پس در صورتی که همهشان أمی باشند یا سدس است یا ثلث و بینهما علی السوی تقسیم میشود. اگر أبوینی باشند بقیه أموال برای آنهاست یعنی اگر آنجا سدس بود، پنج ششم مانده برای اینهاست، اگر ثلث بود، دو سوم مانده برای اینهاست اما ﴿لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾ .
با بودنِ أبوینی، عموهای أبی سهم نمیبرند این یک تعبد خاصی است که نص باید ثابت بکند که آن روایت را میخوانیم. «و الباقی للعم أو العمین أو الأعمام من الأب و الأم» بینشان تقسیم میشود که ﴿لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾ اما «و یسقط الأعمام للأب بالأعمام للأب و الأم» عموی أبوینی حاجب است، حجب حرمان نه حجب نقصان، یعنی با بودنِ عموی أبوینی هیچ سهمی برای عموی أبی نیست. «و یقومون مقامهم عند عدمهم»[3] البته عموهای أبی در صورتی که عموهای أبوینی نباشند قائم مقام آنها میشوند نه اینکه آنها محروم باشند محجوباند، طبقهبندیشان اینطور است.
«فتحصّل» اگر چنانچه عموهای أبی باشند با بودِ عموهای أبوینی ارث نمیبرند «و یسقط»؛ اعمام أبی ساقط میشوند به وسیله أعمام أبوینی. البته همین عموهای أبی «یقومون» مقام عموهای أبوینی «عند» عدم أبوینی.
حالا بخشی از روایات را الآن میخوانیم.
«بسم الله الرحمن الرحیم» مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله علیه) در جلد 26 وسائل چند تا روایت دارد که غالب اینها هم معتبر هست و مکرر هم هست.
روایت اول را که مرحوم کلینی از «عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ» با یک سند مبسوطی نقل میکند این است، میگوید: «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ شَیْءٍ مِنَ الْفَرَائِضِ» خصوصیت سؤال را گاهی ذکر نمیکنند چون از جواب معلوم میشود که مورد سؤال چیست! نه اینکه سؤال مبهم باشد، سؤال معین است، منتها خصوصیتش را ذکر نمیکنند چون از جواب معلوم میشود. «فَقَالَ لِی أَ لَا أُخْرِجُ لَکَ کِتَابَ عَلِیٍّ ع»؟ أبی بصیر از خواص است، مورد اعتماد است، بخشی از مسائل میراث که ذکر شد گفت من کتاب علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) را به شما نشان میدهم، معلوم بود که مورد اختلاف بود بین عامه و خاصه - و در مورد تقیه هم مطرح بود که قضات آنها برخلاف این حکم میکردند - «فَقُلْتُ کِتَابُ عَلِیٍّ ع لَمْ یَدْرُسْ» نشینده بودند، این کتاب علی تدریس نشده بود در بین اصحاب! «فَقَالَ إِنَّ کِتَابَ عَلِیٍّ ع لَا یَدْرُسُ فَأَخْرَجَهُ فَإِذَا کِتَابٌ جَلِیلٌ وَ إِذَا فِیهِ رَجُلٌ مَاتَ وَ تَرَکَ عَمَّهُ وَ خَالَهُ» مسئله این است که اگر کسی بمیرد و عمو و دایی داشته باشد، حضرت فرمود: «لِلْعَمِّ الثُّلُثَانِ» چون «من یتقرب بالاب»اند «وَ لِلْخَالِ الثُّلُثُ»[4] چون «ما یتقرب الأم» اند.
این روایت را که مرحوم کلینی نقل کرد، مرحوم شیخ طوسی هم به سند خاص خودش از «الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ» نقل کرد، که این هم از برکات صاحب وسائل است که اگر کسی در سند اول ممکن است اشکال داشته باشد، به سند دوم که شیخ طوسی نقل کرد ممکن است مشکل او حل شود.
روایت دومی که مرحوم کلینی از «مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ (مُحَسِّنِ بْنِ أَحْمَدَ) عَنْ أَبَانٍ عَنْ أَبِی مَرْیَمَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ» نقل کرد این است که «فِی عَمَّةٍ وَ خَالَةٍ» خصوصیت سؤال ذکر نشده چون از جواب معلوم میشود، یعنی اگر بمیرد یک عمه داشته باشد و یک خاله. حضرت فرمود: «الثُّلُثُ وَ الثُّلُثَانِ» مال تثلیث میشود، دو قسمت میشود یکی ثلثان است، یکی ثلث است، آن ثلث را خاله میبرد، آن ثلثان را عمه میبرد «یَعْنِی لِلْعَمَّةِ الثُّلُثَانِ وَ لِلْخَالَةِ الثُّلُثُ»[5] پس مال دو قسمت میشود گرچه تثلیث است اما دو قسمت شده است، دو ثلثش را عمه میبرد، یک ثلث را خاله میبرد. این روایت را مرحوم کلینی با سند دیگر هم نقل کرده است.
مرحوم کلینی «عَنِ الْحَسَنِ عَنْ وُهَیْبٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی رَجُلٍ تَرَکَ عَمَّتَهُ وَ خَالَتَهُ قَالَ لِلْعَمَّةِ الثُّلُثَانِ وَ لِلْخَالَةِ الثُّلُثُ»[6] چون سهم «من یتقرب» را میبرند، عمو از راه برادر سهم میبرد، خاله از راه خواهر سهم میبرد. این روایت را مرحوم شیخ طوسی هم با سند خاص خودش نقل کرد.
روایت چهارمی که مرحوم کلینی «عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِیزٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ» نقل کرده است این هم کاملاً معتبر است، محمد بن مسلم میگوید که «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع» از وجود مبارک امام صادق سؤال کردم «عَنِ الرَّجُل یَمُوتُ وَ یَتْرُکُ خَالَهُ وَ خَالَتَهُ وَ عَمَّهُ وَ عَمَّتَهُ وَ ابْنَهُ وَ ابْنَتَهُ وَ أَخَاهُ وَ أُخْتَهُ» این مجموعه را به عنوان وارث گذاشته است سهام چگونه تقسیم میشود؟ «قَالَ کُلُّ هَؤُلَاءِ یَرِثُونَ وَ یَحُوزُونَ» همه اینها جزء ورثهاند اما «فَإِذَا اجْتَمَعَتِ الْعَمَّةُ وَ الْخَالَةُ فَلِلْعَمَّةِ الثُّلُثَانِ وَ لِلْخَالَةِ الثُّلُث»[7] اما ایشان فرمود: أَقُولُ: قَوْلُهُ وَ ابْنَهُ» این واو به معنای أو باشد «الْوَاوُ فِیهِ بِمَعْنَی أَوْ» چون اگر جمع بشوند با بودنِ مادر، با بودنِ پدر، فرزند ارث نمیبرد. غرض این است که اینها «فی الجمله» وارثاند نه «بالجمله» باهم وارث باشند. اما اینجا که شما میخواهید بگویید منظور جمع نیست، اگر جمع شدند، حتماً باید «أو» باشد چون «واو» نمیشود که هم مادر باشد هم دختر! هم پدر باشد هم پسر! اینها ارث ببرند معنا ندارد؛ لذا فرمود که «أَقُولُ: قَوْلُهُ وَ ابْنَهُ الْوَاوُ فِیهِ بِمَعْنَی أَوْ وَ کَذَا قَوْلُهُ وَ أَخَاهُ» همینطور است «وَ یَحْتَمِلُ الْحَمْلُ عَلَی الْإِنْکَارِ»[8] که آیا با بودنِ پدر مگر میشود پسر ارث ببرد؟ یا با بودنِ مادر مگر میشود فرزندش ارث ببرد؟ اگر خاله است خالهزاده ارث نمیبرد اگر عمو است عموزاده ارث نمیبرد که اینجا به معنی انکار باشد. به هر تقدیر این حکمش روشن است.
مرحوم کلینی روایت پنج را «عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ» نقل کرد، آخری اش که «عن رجل» است باعث ارسال آن است، اما مضمونش در خیلی از روایات دیگر هست. «عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع» دارد که «إِنِ امْرُؤٌ هَلَکَ وَ تَرَکَ عَمَّتَهُ وَ خَالَتَهُ»؛ اگر کسی بمیرد، عمه او و خاله او، وارثان او باشند چون عمه «من یتقرب بالأب» است «فَلِلْعَمَّةِ الثُّلُثَانِ» و چون خاله «من یتقرب بالأم» است، ثلث می برد «وَ لِلْخَالَةِ الثُّلُث»[9]. این را مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) با سند دیگری نقل کرد.
روایت ششم این باب را که مرحوم کلینی از «الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع» نقل کرده است که این هم معتبر است به برکت این روایات یاد شده، وجود مبارک امام صادق فرمود: «إِنَّ فِی کِتَابِ عَلِیٍّ ع أَنَّ الْعَمَّةَ بِمَنْزِلَةِ الْأَبِ» بنابراین ما اینجا سه طایفه از نصوص داریم: یکی اینکه اینها ارث میبرند. یکی اینکه مشخص میکند که عمه دو برابر میبرد، خاله یک برابر. سوم مفسر و شارح است که چرا عمه دو برابر خاله میبرد؟ چرا عمو دوبرابر دایی میبرد؟ فرمود در کتاب وجود مبارک علی بن ابیطالب است که «أَنَّ الْعَمَّةَ بِمَنْزِلَةِ الْأَبِ» این حاکم بر آن ادله است به توسعه موضوع. اگر گفته شد که «اَلطَّوَافُ بالبِیتِ صَلاةٌ»،[10] یعنی همانطوری که «لَا صَلَاةَ إِلَّا بِطَهُورٍ»،[11] اینجا هم «لا طواف الا لطهور». «اَلطَّوَافُ فِی البِیتِ صَلاةٌ»، این صلات را توسعه میدهد. این دلیلی که میگوید: «لَا صَلَاةَ إِلَّا بِطَهُورٍ» به وسیله این روایت حاکم، توسعه پیدا میکند « لا صلاةَ أی لا صلاةَ و لا طواف الا بطهور»، چرا؟ چون اینجا که فرمود: «اَلطَّوَافُ فِی البِیتِ صَلاةٌ»، حاکم بر آن دلیل است به توسعه موضوع. کاری به حکم ندارد، وقتی موضوع را توسعه داد، حکم به دنبالش میآید. نماز دو قسم است، یک نماز چند رکعتی و یک نماز طوافی. آن طواف، صلات است یعنی حکم صلات را دارد اینجا هم وقتی که فرمود عمو به منزل پدر است، عمه به منزله پدر است، خاله و خال به منزله مادرند، آن وقت این ﴿لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾ را به همراه دارد. فرمود که «أَنَّ الْعَمَّةَ بِمَنْزِلَةِ الْأَبِ وَ الْخَالَةَ بِمَنْزِلَةِ الْأُمِّ وَ بِنْتَ الْأَخِ بِمَنْزِلَةِ الْأَخِ» چه اینکه «بنت الأخت بمنزلة الأخت» نوهها هم اینگونه هستند، نوه پسری به منزله پسر است و نوه دختری به منزله دختر است که در بحث ارث نوه گفته شد که گاهی خواهر دو برابر برادر ارث میبرد و آن این است که اگر کسی بمیرد، یک نوه پسری داشته باشد و یک نوه دختری، این کسی که نوه پسری است اگر دختر باشد سهم «من یتقرب» را میبرد، آن نوه دختری اگر پسر باشد سهم «من یتقرب» را میبرد. اینجا دختر دو برابر آن پسر ارث میبرد، پس گاهی در اسلام دختر دو برابر پسر ارث میبرد. اینجا هم همینطور است فرمود به اینکه «وَ بِنْتَ الْأَخِ بِمَنْزِلَةِ الْأَخِ قَالَ وَ کُلُّ ذِی رَحِمٍ (فَهُوَ) بِمَنْزِلَةِ الرَّحِمِ الَّذِی یُجَرُّ بِه اِلَّا أَنْ یَکُونَ وَارِثٌ أَقْرَبَ إِلَی الْمَیِّتِ مِنْهُ» آن وقت «فَیَحْجُبَه»[12]، پس این «الْأَقْرَبَ یَمْنَعُ الْأَبْعَدَ» اصل کلی است، که از اینها استفاده میشود. تعبد خاصی که از این نصوص خاصه برمیآید این است که خاله و دایی، سهم «من یتقرب» را میبرند، عمه و عمو سهم «من یتقرب» را میبرند؛ لذا اینها دو برابر ارث میبرند آنها یک برابر.
روایت هفتم این باب که مرحوم کلینی باز «عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ» از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرد این است که - بخش وسیعی از این فتاوی از کتاب حضرت امیر(سلام الله علیه) است - «قَالَ: کَانَ عَلِیٌّ ع یَجْعَلُ الْعَمَّةَ بِمَنْزِلَةِ الْأَبِ» این «کان» مفید استمرار است یعنی سنتش این بود، یعنی این «من یتقرب بالأب» سهم أب را میبرد. «یَجْعَلُ الْعَمَّةَ بِمَنْزِلَةِ الْأَبِ وَ الْخَالَةَ بِمَنْزِلَةِ الْأُمِّ» آنگاه ابن الأخ را به منزله أخ میگیرد، اگر أخ أبوینی باشد یک نحو، أخ أبی باشد یک نحو، أخ أمی باشد یک نحو. اینکه برادرزاده به جای برادر مینشیند سه فرض دارد: اگر آن برادر أبوینی باشد، این إبن الأخ هم حکم آن أبوینی را دارد و اگر أبی محض یا أمی محض باشد حکم آنها را دارد. «وَ ابْنَ الْأَخِ بِمَنْزِلَةِ الْأَخِ» بعد فرمود: «وَ کُلُّ ذِی رَحِمٍ لَمْ یُسْتَحَقَّ لَهُ فَرِیضَةٌ فَهُوَ عَلَی هَذَا النَّحْوِ» این یک قاعده کلی است، که هر کس سهم «من یتقرب» را میبرد. در آیه یازده و دوازده سوره مبارکه «نساء» و همچنین آیه 176 سوره مبارکه نساء که بخش پایانی است، آنجا سهام مشخص شد که برادر چقدر، خواهر چقدر، «عند التعدد» چقدر، «عند الإنفراد» چقدر مشخص شد. اما برای عموها و عمهها سهمی در قرآن مشخص نشده است، قاعده کلی این است که چون آن طبقه اول سهمشان مشخص شد، این طبقه سوم که سهمشان مشخص نشد، هر کسی سهم «من یتقرب» را میبرد؛ این قاعده کلی است. «وَ کُلُّ ذِی رَحِمٍ لَمْ یُسْتَحَقَّ لَهُ فَرِیضَةٌ» یعنی حق مشخصی تعیین نشده است «فَهُوَ عَلَی هَذَا النَّحْوِ» یعنی هر کسی سهم «من یتقرب» را میبرد. «قَالَ وَ کَانَ عَلِیٌّ ع یَقُولُ إِذَا کَانَ وَارِثٌ مِمَّنْ لَهُ فَرِیضَةٌ فَهُوَ أَحَقُّ بِالْمَالِ»[13] اگر یک وارثی حقش مشخص است که قرآن آن را ذکر کرده، آن مقدم است.
روایت هشتم این باب که باز مرحوم کلینی «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ أَبِی طَاهِرٍ» نقل کرد، مکاتبه است «قَالَ: کَتَبْتُ إِلَیْهِ رَجُلٌ تَرَکَ عَمّاً وَ خَالًا» من نامهای نوشتم برای حضرت که کسی مُرده و یک عمو دارد و یک دایی! «فَأَجَابَ الثُّلُثَانِ لِلْعَمِّ وَ الثُّلُثُ لِلْخَالِ»[14] عمو دو برابر میبرد و دایی یک برابر. مال را تثلیث میکنند، دو سوم مال عمو است چون سهم «من یتقرب» را میبرد و یک سوم مال دایی است چون سهم «من یتقرب» را میبرد، در حقیقت مثل برادر و خواهرند. پس یا قاعده کلی است که هر کسی سهم «من یتقرب» را میبرد یا بیان مصداق است.
آخرین روایت این باب که مرحوم کلینی نقل کرد این است که از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل شده است که «قَالَ: فِی عَمٍّ وَ عَمَّةٍ» اینها در حقیقت برادر و خواهرند «قَالَ لِلْعَمِّ الثُّلُثَانِ وَ لِلْعَمَّةِ الثُّلُثُ»[15] هر کدام سهم «من یتقرب» را میبرند البته در اینجا سهم «من یتقرب» آنها یکی است الا اینکه یکی مذکر است یکی مؤنث. یکی عمو است یکی عمه، هر دو به وسیلهی آن پدر به میت نزدیکاند منتها چون اینها برادر و خواهرند حکم برادر و خواهر بر اینها بار میشود. حالا اگر فروع دیگری مانده «عند الإجتماع» این را در باب بعدی ذکر میکنند.
«و الحمد لله رب العالمین»
[1]- سوره انفال، آیه75؛ سوره احزاب، آیه6.
[2]- سوره نساء، آیه11.
[3] - شرائع الاسلام، ج4، ص24.
[4] - وسائل الشیعه، ج26، ص 186و187.
[5] - وسائل الشیعه، ج26، ص187.
[6] - وسائل الشیعه، ج26، ص187.
[7] - وسائل الشیعه، ج26، ص187و188.
[8] - وسائل الشیعه، ج26، ص188.
[9] - وسائل الشیعه، ج26، ص188.
[10] - الخلاف، ج2، ص323.
[11]- من لا یحضره الفقیه، ج1، ص33.
[12] - وسائل الشیعه، ج26، ص188.