أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
در طبقات ارث اول أولاد بودند «و إن نزلوا» و فقط پدر و مادر ـ «و إن علوا» ندارد ـ ، طبقه دوم إخوه و أخوات بودند با أجداد و جدّات «و إن علوا»، طبقه سوم أعمام و عمّات و أخوال و خالات. «مرتبه أولیٰ» که مربوط به أولاد و أبوان بود گذشت.[1] در مرتبه ثانیه از ورّاث، إخوه و أخوات با أجداد و جدّات هستند هر کدام از اینها چند تا مسئله درونگروهی دارند و چند تا مسئله برونگروهی دارند؛ إخوه و أخوات اگر یکی باشند یا چند تا أمی باشند یا أبی باشند یا أبوینی حکم آنها چیست و چه کسی مقدم است چه کسی مؤخر است، اولاً؛ مقدار سهام آنها چقدر است، ثانیاً؛ کیفیت توزیع آیا ﴿لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾[2] است یا «علی السواء» است، ثالثاً؛ این سه تا فرع درباره إخوه و أخوات بود.[3] مشابه این سه فرع درباره أجداد و جدّات هست که اگر تنها باشند حکم آنها چیست؟ با دیگری باشند حکم آنها چیست؟ سهم آنها در مجموع چقدر است؟ توزیع داخلی آنها چقدر است؟ این ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾[4] شامل همه اینها میتواند بشود اما مبیّن میخواهد که چه کسی مقدم است و چه کسی مؤخر؟ و توزیع هم بعید است از خود ﴿أُولُوا الأرْحَام﴾ به دست بیاید، این به وسیله عترت طاهرین مشخص میشود که کجا ﴿لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾ است و کجا «علی السواء» توزیع میشود؟
فعلاً سه تا مسئله باید مطرح بشود: یکی اینکه إخوه و أخوات اگر جمع شدند حکم آنها چیست؟ که این را تا حدودی گذراندند، دوم اینکه أجداد و جدّات «مثنی و فرادی» حکم آنها چیست؟ سوم این است که اگر أجداد و جدّات با إخوه و أخوات جمع بشوند حکم آنها چیست؟
فرمودند: «و الجد إذا انفرد فالمال له»[5] ـ این حکم داخلی خود أجداد است ـ اگر کسی مُرد از طبقه اول هیچ کسی نبود یعنی نه پدر و مادر بود نه فرزند و از طبقه دوم هم إخوه و أخوات نبودند خصوص جدّ بود آن هم یکی «و الجد إذا انفرد» چه جدّ أبی چه جدّ أمی اگر یک جدّ مانده است «فالمال له» دیگر سخن از کیفیت توزیع مطرح نیست چون «فالمال له» دیگر سخن از ﴿لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾ و امثال آن نیست این شخص خواه پدر باشد خواه مادر باشد «فالمال له»، «لأب کان أو لأم أو لهما» ـ که این «أو لهما» را صاحب جواهر[6] و سایر فقها دارند[7] ـ اگر جدّ أمی باشد یا جدّ أبی فرق نمیکند، «و کذا الجدة» چه جدّه أبی باشد چه أمی باشد چه أبوینی باشد اگر یک جدّه مانده است تمام مال برای اوست، این ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ در یک سطر دو تا قاعده کلی را وجود مبارک حضرت امیر بیان کرده است: یکی طبقهبندی است و یکی کیفیت توزیع میراث است، دو تا قاعده سنگین فقهی در یک سطر که هر کدام نصف سطرند حضرت از همین آیه نورانی استفاده کرد: یکی اینکه هر کدام که به میّت با واسطه کمتر نزدیکتراست او أولیٰ است این یک اصل که این اصل برای مرتبهبندی است و برای حجاب است حالا یا حجاب حِرمان یا حجاب نقصان این یک نصف سطر است، دو: هر کس سهم «من یتقرب» را میبرد اگر کسی جدّ أمی بود او سهم «من یتقرب» را میبرد إخوه أمی بود سهم «من یتقرب» را میبرد. این دو تا قاعده کلی را ـ که حالا میخوانیم ـ وجود مبارک حضرت امیر از آیه در آورد، اینها مشخص میشود.
اینجا هم برابر همان بیان نورانی حضرت است که آن روایت را میخوانیم، فقها و مرحوم محقق(رضوان الله علیهم) این دو مطلب را دارند: یکی اینکه اگر جدّ یا جدّه تنها بود که کل مال برای اوست و اگر شریک داشت هر کدام سهم «من یتقرب» میبرند یعنی جدّ أمی سهم «من یتقرب» را میبرد که ثلث باشد و جدّ أبی سهم «من یتقرب» را میبرد که ثلثان باشد ولو گاهی ممکن است جدّه أبی باشد و جدّ أمی یعنی آن خانم دو برابر این آقا ارث میبرد نظیر آنچه که در نوه گذشت؛ نوه اگر نوه دختری ولو پسر باشد کمتر میبرد، نوه پسری ولو دختر باشد دو برابر میبرد، هر کسی سهم «من یتقرب» را میبرد یک قاعدهای است در نصف سطر آنکه باواسطه کمتری است مقدم است آنکه با واسطه بیشتر هست او مؤخر است. حالا آن روایاتی که ـ إنشاءالله ـ میخوانیم پیامش همین مطالبی است که مرحوم محقق در شرایع دارد.
«و الجد إذا انفرد فالمال له» که ما داریم، «لأب کان أو لأم» اگر «لهما» باشد به طریق أولیٰ، «و کذا الجدة» این در صورتی است که یکی باشد اما «و لو کان» آن وارث «جدا أو جدة أو هما لأم» جدّ أمی یا جدّه أمی یا هر دو هستند از یک طرف، «و جدا أو جدة أو هما لأب» جدّ و جدّه أبی، این «کان لمن تقرب منهم بالأم الثلث»، یک قاعده؛ «بالسویة»، قاعده دوم؛ هر کسی سهم «من یتقرب» را میبرد، یک؛ حالا که سهم «من یتقرب» را میبرد سهم جدّ و جدّه یکی است؟ بله یکی است اگر جدّ و جدّه مادری باشد هر کدام سهم این مادر را میبرند که ثلث باشد، یک؛ و در کسی که از راه مادر به میّت نزدیک است ﴿لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾ نیست «علی السواء» است، دو؛ این دو اصل را که حضرت فرمود، ایشان با دو جمله بلکه با یک جمله مشخص کردند. «و لو کان جدا أو جدة أو لهما لأم» از یک طرف، «و جدا و جدة أو هما لأب» از طرف دیگر، دو تا حکم و قاعده کلی است؛ یک: «کان لمن یتقرب بالأم الثلث»، دو: «بالسویة» تقسیم میشود، دیگر نمیشود گفت که جدّ بیش از جدّه میبرد، اینجا اگر کسی از راه مادر به میّت نزدیک بشود «و هم علی السواء» سهم میبرد چه اینکه در قسمتهای دیگر هم اگر کسی از طرف خواهر سهم او به میّت نزدیک بشود «علی السواء» میبرد ﴿لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾ نیست. دو تا قاعده را با همین یک جمله بیان کردند؛ «کان لمن یتقرب بالأم الثلث» این یک قاعده کلی است که شامل همه میشود، حالا این ثلث را چگونه بین اینها تقسیم بکنیم؟ «بالسویه» نه ﴿لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾.
پرسش: روایت داریم؟
پاسخ: بله روایت داریم که هر کسی سهم «من یتقرب» را میبرد، یک؛ بعد «بالسویه» میبرد، دو؛ این دو تا قاعده را که ایشان با یک سطر بیان کردند در مقابلش جدّ و جدّه أمی هم هست. «و لمن تقرب بالأب» دو تا قاعده کلی است «الثلثان» است، یک؛ ﴿لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾ است، دو؛ چقدر سهم میبرند؟ دو ثلث و چگونه باید تقسیم بشود؟ ﴿لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾.
پرسش: همین یک قاعده میتواند قیاس را برای آنها ثابت کند؟
پاسخ: خود ابن رشد تصریح میکند که ما ناچاریم به قیاس عمل بکنیم[8] چون اینها درِ خانه اهل بیت را بستند! فقه را با چه عمل کنیم؟! ترجیح بلامرجّح که نمیشود، تا آنجا که فکرمان میرسد آن میشود منشأ فقهی. او میگوید ما روایاتمان فقط از پیغمبر است و چون روایات ما فقط از پیغمبر است این روایات نبوی هم محدود است، فقه هم احکام فراوانی دارد، این تصریح ابن رشد است که ما مجبور هستیم به قیاس عمل کنیم، پس چکار بکنیم؟! این «سوء الإختیار لا ینافی الإختیار» شما درِ خانه اهل بیت را بستید، اگر بستید آن وقت مجبور هستید به قیاس عمل بکنید! ابن رشد تصریح میکند که روایات ما محدود است، بله محدود است اما خودتان محدود کردید و اگر خودتان محدود نمیکردید احتیاج به قیاس نبود.
حالا روایات این مقداری که خواندیم مشخص شود؛ مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله تعالی علیه) در کتاب شریف وسائل جلد 26 صفحه 176 باب نُه از «أبواب میراث الإخوة و الأجداد» روایت اول را که مرحوم شیخ طوسی «بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ (عَبْدِ اللَّهِ بْنِ نُمَیْرٍ) عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ سَالِمِ بْنِ أَبِی الْجَعْد» نقل کرد این است که «أَنَّ عَلِیّاً ع أَعْطَی الْجَدَّةَ الْمَالَ کُلَّه»[9] روشن است که فرقی بین جدّه و جدّه نیست و ظاهر معنای روایت این نیست که سایر ورثه را محروم کرده، اگر کسی بمیرد فقط جدّه داشته باشد تمام مال برای اوست برای اینکه نه أبوان هستند نه أولاد هستند إخوه هم در کار نیست و چون تنها کسی است که وارث است کل مال برای اوست چه جدّه باشد چه جدّ چه أبی باشد چه أمی چه أبوینی همه اینها زیر مجموعه این اصل کلی مندرجاند «أَعْطَی الْجَدَّةَ الْمَالَ کُلَّهُ». این روایت مرحوم شیخ طوسی را مرحوم صدوق با یک سند دیگری نقل کردند «قَالَ الصَّدُوقُ وَ الشَّیْخُ إِنَّمَا أَعْطَاهَا الْمَالَ کُلَّهُ لِأَنَّهُ لَمْ یَکُنْ لِلْمَیِّتِ وَارِثٌ غَیْرُهَا»[10] این روشن است.
روایت دوم که مرحوم شیخ طوسی «بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع» نقل کرد این است «قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع إِذَا لَمْ یَتْرُکِ الْمَیِّتُ إِلَّا جَدَّهُ» هیچ وارثی ندارد مگر جدّ که این جدّ «أَبَا أَبِیهِ» جدّ پدری است، یک؛ «وَ جَدَّتَهُ» جدّه کیست؟ «أُمَّ أُمِّهِ»، «فَإِنَّ لِلْجَدَّةِ الثُّلُثَ وَ لِلْجَدِّ الْبَاقِیَ» ثلثان نفرمودند چون مشخص است، در اینجا براساس ﴿لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾ تقسیم میشود جدّه یک سوم و جدّ دو سوم میبرد. اگر هم مثلاً با روایت اول تعارضی بشود، تعارض خیلی خیلی ابتدایی است این همان است که مرحوم صدوق و شیخ طوسی هر دو نقل کردند؛ آنجا که دارد همه مال را به جدّات بدهید آن جایی است که غیر از او بیش از یک وارث، وارث دیگری نبود، اینجا که دارد جدّه این قدر میبرد جدّ آن قدر میبرد جایی است که با هم باشند، اصلاً به ذهن نمیآید که تعارض داشته باشند. «إِذَا لَمْ یَتْرُکِ الْمَیِّتُ إِلَّا جَدَّهُ» حالا این جدّ «أَبَا أَبِیهِ وَ جَدَّتَهُ أُمَّ أُمِّه» یکی پدری و یکی مادری است، «فَإِنَّ لِلْجَدَّةِ الثُّلُث» که سهم مادر را میبرد «وَ لِلْجَدِّ الْبَاقِیَ». «قَالَ وَ إِذَا تَرَکَ جَدَّهُ مِنْ قِبَلِ أَبِیهِ وَ جَدَّ أَبِیهِ وَ جَدَّتَهُ مِنْ قِبَلِ أُمِّهِ وَ جَدَّةَ أُمِّهِ» حاجب و محجوباند این یکی طبقه دوم است و آن یکی طبقه سوم مثل فرزند و نوه اگر فرزند باشد نوه سهم نمیبرد اگر جدّ باشد جدّ الجدّ ارث نمیبرند.
پرسش: ...
پاسخ: آن جایی که «واجب النفقه» هم نیستند بله؛ اما آنجا که «واجب النفقه» هستند آنجا توزیع ارث مطرح است. درست است که إخوه و أخوات میّت «واجب النفقه» او نیستند اما إخوه و أخوات میّت فرزندان پدر هستند که «واجب النفقه» او هستند. آن استدلال حضرت در آن روایت این بود که اگر این میّت إخوه و أخوات دارد و فرزند ندارد و مادر بخواهد سهم زائد ببرد آن وقت هزینه پدر سنگین میشود برای اینکه همه اینها را پدر دارد اداره میکند.
پرسش: ...
پاسخ: غرض این است که إخوه و أخوات درست است که إخوه و أخوات میّتاند اما فرزندان پدر و مادرند البته این طور نیست که در جمیع موارد ما بگوییم علت تامه همین است که روایت دارد ولی ظاهر روایت این است که تأمین کند ظاهر روایت این بود که اگر برادر و خواهر داشته باشد مادر بخواهد همان سهم زائد را ببرد یعنی ثلث ببرد هزینه پدر سنگین میشود در این گونه از موارد گرچه برادر و خواهر ارث نمیبرند اما چون برادر و خواهر «واجب النفقه» پدر هستند مادر باید سدس ببرد نه ثلث تا سهم پدر بیشتر بشود بتواند برادر و خواهر را اداره کند و این یک توزیع خوبی بود.[11]
در اینجا فرمود: «إِذَا تَرَکَ جَدَّهُ مِنْ قِبَلِ أَبِیهِ» که جدّ بلاواسطه است، «وَ جَدَّ أَبِیهِ» که میشود «جدّ الجد»، یک؛ قسمت بعدی: «وَ جَدَّتَهُ» یعنی «إذا تَرَک جَدَّتَهُ مِنْ قِبَلِ أُمِّهِ وَ جَدَّةَ أُمِّهِ» جدّ پدر میشود و او محجوب است، «کَانَ لِلْجَدَّةِ مِنْ قِبَلِ الْأُمِّ الثُّلُثُ وَ سَقَطَ جَدَّةُ الْأُمِّ» برای اینکه او محجوب است، «وَ الْبَاقِی لِلْجَدِّ مِنْ قِبَلِ الْأَبِ وَ سَقَطَ جَدُّ الْأَب».[12] پس چهار مسئله شد که حکم هر کدام از این مسائل چهارگانه روشن است یعنی این یکی بلاواسطه سهم میبرد ولی پدر او سهم نمیبرد، آن یکی بلاواسطه سهم میبرد ولی پدر او سهم نمیبرد، این احکام چهارگانه مشخص شد این روی حجاب بود و این در حقیقت تفسیر ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ است. در یک روایت نورانی ـ که إنشاءالله آن را میخوانیم ـ دو قاعده را در یک سطر حضرت استنباط کردند.
روایت سوم این باب که مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) از «أَیُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَی عَن خُزَیْمَةَ بْنِ یَقْطِینٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ بُکَیْرِ بْنِ أَعْیَنَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع» نقل کرد این است که «یَرِثُ مِنَ الْأَجْدَادِ أَبُو الْأَب»، یک؛ «وَ أَبُو الْأُمِّ»، دو؛ دیگر پدر اینها ارث نمیبرد، «وَ مِنَ الْجَدَّاتِ أُمُّ الْأَب»، یک؛ «وَ أُمُّ الْأُمّ»،[13] دو؛ این چهار تا هم نظیر آن چهار تا، آنها که بلافصلاند ارث میبرند بقیه محجوباند.
در روایت ششم این باب که باز آن را هم مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) «بِإِسْنَادِهِ عَنْ یَحْیَی بْنِ أَبِی عِمْرَانَ عَنْ یُونُسَ عَنْ رَجُلٍ» ـ این روایت مرسله است ـ «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ الْجَدُّ وَ الْجَدَّةُ مِنْ قِبَلِ الْأَبِ وَ الْجَدُّ وَ الْجَدَّةُ مِنْ قِبَلِ الْأُمِّ کُلُّهُمْ یَرِثُونَ»[14] هیچ کدام حاجب دیگری نیستند، نه حجب حرمان و نه حجب نقصان. این روایت را مرحوم صدوق هم نقل کرد.[15]
در روایت هفتم دارد «قَدْ تَقَدَّمَ حَدِیثُ زُرَارَة» که زراره میگوید «أَقْرَأَنِی أَبُو جَعْفَرٍ ع» او شاگرد مخصوص حضرت بود، آن صحیفه نورانی امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) پیش امام باقر(علیه السلام) بود، آن صحیفه علی بن أبیطالب را امام باقر برای زراره خواند، «أقرَأنی» یعنی برای من خواند، «سَنُقْرِئُکَ» یعنی برای شما میخوانم ﴿سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسی﴾[16] یعنی من میخوانم تو فراموش هم نمیکنی، معنای«أقرَأنی» این است. «أَقْرَأَنِی أَبُو جَعْفَرٍ ع صَحِیفَةَ الْفَرَائِض» که از وجود مبارک حضرت امیر رسید، «فَإِذَا فِیهَا» این است که «لَا یُنْقَصُ الْجَدُّ مِنَ السُّدُسِ شَیْئاً» جدّ از یک ششم کمتر نمیبرد، «وَ رَأَیْتُ سَهْمَ الْجَدِّ» این را زراره میگوید که در صحیفه حضرت امیر نوشته بود که سهم جدّ از یک ششم کمتر نمیشود، یک؛ و من سهم جدّ را در آن صحیفه ثابت دیدم، دو؛ این دو جملهای است که در متن روایت است.[17] مرحوم صاحب وسائل دارد: «وَ قَدْ تَقَدَّمَ أَنَّ الشَّیْخَ حَمَلَهُ عَلَی التَّقِیَّة» برای اینکه گاهی سدس است گاهی بیشتر، «وَ یُمْکِنُ حَمْلُهُ عَلَی اجْتِمَاعِ زَوْجٍ وَ جَدٍّ لِأَبٍ وَ جَدٍّ لِأُمٍّ» که اینها فروعات بعدی است، ما الآن فعلاً در بخش اول هستیم که جدّ و جدّه، أبی، أمی، «کلیهما»، اینها باشند دو تا مسئله است: یکی اینکه چه کسی مقدم است چه کسی مؤخر؟ یکی اینکه سهام آنها چگونه توزیع میشود؟ اما اینها با إخوه و أخوات یا أزواج و زوجات جمع بشوند بحث بعدی است. «وَ یُمْکِنُ حَمْلُهُ عَلَی اجْتِمَاعِ زَوْجٍ و زوجة» که مسئله سوم ماست، مسئله دوم ما اجتماع أجداد و جدّات با إخوه و أخواتاند، مسئله سوم اجتماع أجداد و جدّات با أزواج و زوجاتاند، «فَإِنَّ لِلْجَدِّ لِلْأُمِّ الثُّلُثَ وَ لِلزَّوْجِ النِّصْف» که این مسئله سوم ماست، «وَ لِلْجَدِّ لِلْأَبِ الْبَاقِیَ کَمَا مَرَّ فِی حَدِیثِ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِم وَ غَیْرِهِ وَ تَقَدَّمَ مَا یَدُلُّ عَلَی بَعْضِ الْمَقْصُودِ وَ یَأْتِی مَا یَدُلُّ عَلَیْه»[18] روایاتی که در این محدوده است اینها را کاملاً مشخص کرده است.
در باب هشتم این فرمایش هست یعنی صفحه 172 باب میراث إخوه و أخوات در روایت اول مرحوم کلینی «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ سِنَان یَعْنِی عَبْدَ اللَّه»[19] نقل کرد. چون محمد بن سنان مشکلی دارد فوراً این را جبران میکنند که منظور محمد بن سنان نیست. مشکل محمد بن سنان این است که روایات فراوانی در فضیلت و برجستگی اهل بیت گفته است. خدا مرحوم بحر العلوم را غریق رحمت کند! ایشان در رجال تفسیریه که رجال مصطلح نظیر نجاشی و مانند آن نیست ولی رجال دارد کاملاً از محمد بن سنان دفاع میکند میگوید او جُرم آن چنانی ندارد این فقط فضائل بلند اهل بیت را نقل کرد.[20] خیلی حرف است که انسان به جایی برسد که همه فرشتهها برای او سجده کنند! تازه ﴿فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ﴾[21] آنجا هم گفتند مربوط به اهل بیت(علیهم السلام) است، خیلی حرف است ﴿فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ﴾![22] این را حمل کردند بر غلو که آیا انسان کامل میتواند به جایی برسد که همه فرشتهها به اذن خدا برای او سجده کنند! درک این مطلب برای آنها مشکل بود لذا میگفتند این غالی است؛ بله از مرز امکان کسی ـ معاذالله ـ بگذرد بله غلو است. مرحوم بحر العلوم در رجال تفسیری خود ـ عرض کردم رجال مصطلح نیست بلکه قسمت مهم آن شرح حال علما است ـ آنجا که میگوید وقتی خواجه نصیر طوسی اسم سید مرتضی را در درس میبُرد میخواست نقل کند میگفت «قال سید المرتضی صلوات الله علیه»، شاگردها تعجب میکردند که این (صلوات الله علیه) یعنی چه؟! این برای رفع تعجب شاگردها میگفت «کیف لا یصلی علی المرتضی»؟[23] بعد آیه سوره مبارکه «احزاب» را هم استدلال میکردند که انسان به جایی میرسد که خدا بر او صلوات میفرستد[24] هر دو آیه در سوره «احزاب» است؛ ﴿إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیماً﴾[25] این آیه معروف است و وظیفه ما هم هست و در سوره مبارکه «احزاب» است، در همان سوره دارد: ﴿هُوَ الَّذی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ﴾، حالا ما به این فکر نیستیم که مورد صلوات خدا قرار بگیریم مطلب دیگری است.
پرسش: ...
پاسخ: با اینکه خدا فرمود: ﴿سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسی﴾! اگر علوم عقلی رواج نداشته باشد همین مشکل پیش میآید همین که از مرز امکان انسان ـ معاذالله ـ بگذرد بله غلو است.
غرض این است که مرحوم بحر العلوم در رجال تفسیری خودش برای رفع تعجب شاگردان گفت: «کیف لا یصلی علی المرتضی». اولین بار ما از مرحوم استادمان مرحوم فاضل تونی این بحث را شنیدیم چون ایشان شاگرد ممتاز مرحوم جهانگیرخان قشقایی بود، سنّ او با اینکه در آستانه هشتاد بود این قدر این ادبیات را قوی و غنی میخواند چون ادبیاتش را در مشهد خوانده بود لذا برای دانشگاه کتابهای صرف و نحو نوشت خیلی عبارت را قوی میخواند! ایشان میگفت خواجه نصیر فیلسوف بود متکلّم نبود و کتاب کلام نوشت تا ولایت علی بن أبیطالب را ثابت کند، چون در فلسفه جا برای شخص نیست فلسفه میگوید ما نبوت میخواهیم مثل همان کارخانههایی که شمش تولید میکنند دیگر انگشتر و مانند آن کار آنها نیست، در فلسفه چه کسی پیغمبر است چه کسی پیغمبر نیست صحبت نیست بلکه بشر پیغمبر میخواهد، نبوت یعنی چه؟ بشر امام میخواهد امامت یعنی چه؟ اینها بحثهای کلی است که فلسفه بحث میکند اما زید امام است یا عمرو این بحثهای فلسفی نیست. مرحوم خواجه در کدام کتاب فلسفی میخواهد ثابت کند که علی بن أبیطالب امام است؟! این را اولین بار ما از ایشان در درس شنیدیم بعد که آمدیم قم شفا را خدمت مرحوم علامه میخوانیدم با حواشی آن، دیدیم که بله مرحوم ملا اسماعیل که از محشّیان شفا است ایشان دارد که خواجه فیلسوف بود نه متکلم و کلام نوشت برای اینکه تشیع را ترویج بدهد و ولایت علی بن أبیطالب را ثابت کند، خواجه اینطور بود!
«و الحمد لله رب العالمین»
[1]. شرائع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام، ج4، ص16.
[2]. سوره نساء، آیه176.
[3]. شرائع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام، ج4، ص20.
[4]. سوره انفال، آیه75؛ سوره احزاب، آیه6.
[5]. شرائع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام، ج4، ص21.
[6]. جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، ج39، ص152.
[7]. فقه الإمام الصادق علیه السلام، ج6، ص224؛ منهاج المؤمنین، ج2، ص258.
[8]. بدایة المجتهد و نهایة المقتصد، ج1، ص5 ـ 7.
[9]. تهذیب الأحکام، ج9، ص315.
[10]. من لا یحضره الفقیه، ج4، ص286.
[11]. تهذیب الأحکام، ج9، ص284؛ وسائل الشیعة، ج26، ص118 و119؛ «فِی رَجُلٍ مَاتَ وَ تَرَکَ أَبَوَیْهِ وَ إِخْوَةً لِأُمٍّ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ أَکْرَمُ مِنْ أَنْ یَزِیدَهَا فِی الْعِیَالِ وَ یَنْقُصَهَا مِنَ الْمِیرَاثِ الثُّلُث».
[12]. تهذیب الأحکام، ج9، ص313؛ وسائل الشیعة، ج26، ص176.
[13]. تهذیب الأحکام، ج9، ص313؛ وسائل الشیعة، ج26، ص177.
[14]. تهذیب الأحکام، ج9، ص315.
[15]. من لا یحضره الفقیه، ج4، ص280.
[16]. سوره اعلی، آیه6.
[17]. وسائل الشیعة، ج26، ص178.
[18]. وسائل الشیعة، ج26، ص178.
[19]. الکافی(ط ـ الاسلامیه)، ج7، ص111.
[20]. فوائد الرجالیه، ج3، ص250.
[21]. سوره بقره، آیه37.
[22]. سوره حجر، آیه30؛ سوره ص، آیه73.
[23]. فوائد الرجالیه، ج3، ص91.
[24]. سوره احزاب، آیه43.
[25]. سوره احزاب، آیه56.