أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
مرحوم محقق در متن شرايع قبل از بيان سهام ورّاث و کيفيت توزيع و کيفيت حاجب و مانند آن را به صورت مبسوط ذکر کنند، يک سلسله قواعد کليه را به عنوان مقدمات ياد کردند که برخي از مطالب اين مقدمه أوليٰ گذشت، بعضي هم در پيش است که هم مربوط به مقدمه أوليٰ است و هم مربوط به سه مقدمه ديگر چون ايشان چهار مقدمه در طليعه اين کتاب ذکر کردند.[1]
يکي از آن بحثهايي که قبلاً تا حدودي اشاره شد و الآن باز به صورت منظم بايد بازگو شود اين است که طبقات ارث را فرمودند سه قسم است: والدان، أولاد، «و إن نزلوا»؛ در طبقه اول غير از پدر و مادر کسي نيست، اينطور نيست که أبوان «و إن علوا» باشد، در طبقه اول فقط أبواناند و أولاد «و إن نزلوا». در طبقه دوم اجداد هستند «و إن علوا» با إخوه و أخوات. طبقه سوم ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَي بِبَعْضٍ﴾[2] هستند؛ خاله و دايي، عمه و عمو. اين يک بحث است.
مطلب ديگر اين است که اين طبقات ارث برخيها حاجباند و برخيها حاجب نيستند. حجب دو قسم است: گاهي خود اين حاجب سهمي ميبرد گاهي اين حاجب خودش بيسهم است لکن سهم ديگري را کم ميکند؛ آنجا که حاجب خودش سهمي ببرد و سهم ديگري را کم کند مشخص است، آنجا که خودش سهم نبرد ولي سهم ديگري را کم کند هم مشخص است. پس أقرب گاهي أبعد را در ارث منع ميکند چون خودش وارث است، گاهي أقرب أبعد را منع ميکند نه براي اينکه خودش وارث است جلوي کثرت ارث او را ميگيرد مثلاً اگر دخترها بيشتر شدند سهم مادر از ثُلث به سُدس ميرسد از يک سوم به يک ششم ميرسد.
مطلب بعدي اين است که در جريان طبقات، أولاد حاجباند ولي أجداد حاجب نيستند، اينها با اينکه در طبقه دوم با أولاد همراه هستند، أولاد «و إن نزلوا» نميگذارند که أجداد «و إن علوا» آن مراحل عاليتر سهم ببرند.
مطلب بعدي اين است که در طبقه اول حکم معلوم است که سهم أبوان چقدر است و سهم أولاد چقدر، در طبقه دوم که إخوه و أخوات و أجداد و جدّات هستند سهم آنها هم مشخص است، اما در طبقه سوم که داييها و خالهها، عموها و عمهها هستند اينها دو تا فرق دارند با ديگران: يکي اينکه خاله و دايي چون از راه مادر به ميّت نزديک ميشوند سهم «مَن يتقرب إلي الميت» را ميبرند يعني يک دوم، اما عمو و عمه چون از راه پدر به ميّت ميرسند دو برابر ميبرند. اين مسئله ﴿لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْن﴾[3] درباره خاله و دايي از يک طرف، درباره عمه و عمو از طرف ديگر، اينها در دو جهت فرق دارند: جهت أوليٰ اين است کسي که از راه مادر به ميّت رحامت دارد نصف ميبرد و کسي که از راه پدر به ميّت نزديکتر است دو برابر ميبرد، اين يک حکم است؛ حکم ديگر که بين «مَن يتقرب إلي الميت بالأم» با «مَن يتقرب إلي الميت بالأب» فرق دارند اين است که «من يتقرب بالأب إلي الميت» بر اساس ﴿لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْن﴾ بين عمه و عمو توزيع ميشود ولي در مسئله خاله و دايي، مذکر و مؤنث فرق نميکند. پس اين دو فرق بين خاله و دايي از يک طرف، عمه و عمو از طرف ديگر وجود دارد که آنها دو برابر ميبرند خاله و دايي يک برابر، خاله و دايي مال را «علي السويه» تقسيم ميکنند اما عمه و عمو مال را بر اساس ﴿لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْن﴾ تقسيم ميکنند. غالب اينها بر اساس روايات است که نصوص آن را بعد ميخوانيم. اينها را مرحوم محقق در اين مقدمات به صورت ضوابط کلي دارد ذکر ميکند و اگر اين ضوابط کلي را ايشان اينجا ذکر نميکردند ما وقتي وارد مسائل ميشديم اين تفسير را همانجا ذکر ميکرديم.
پس درباره حجب کاملاً روشن شد که حاجب گاهي خودش ارث ميبرد نميگذارد که آن محجوب ارث ببرد گاهي اصلاً خودش ارث نميبرد مثال آن هم مشخص است که اگر دخترها بيشتر بودند مادر آنها از يک سوم به يک ششم سهم ميبرد. اگر ميّت غير از أبوين کسي را نداشت ﴿فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ﴾[4] و «للأب ثلثان»، آنجا که غير از پدر و مادر کسي ديگر را ندارد اينگونه تقسيم ميشود اما اگر ميّت خواهر داشت اين خواهران چون طبقه دوم هستند با بودِ پدر و مادر ارث نميبرند اما اگر ميّت إخوهاي هم داشت مادر يک سوم نميبرد يک ششم ميبرد.
حالا اين مقدار را از آيه يازده و دوازده تلاوت کنيم تا برخي از فروعات ديگر مطرح است آنها را بايد طرح کنيم. اصرار اين است که اين آيات قرآني که اصل بود و اصل هم هست و روايات که از قرآن ناطق است شرح همين آيات است اينها در درجه أوليٰ مطرح شود. آيه يازده سوره مبارکه «نساء» اين است: ﴿يُوصيكُمُ اللَّهُ في أَوْلادِكُم﴾ که اين حقوق را رعايت کنيد، ﴿لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْن﴾ اينها ارثي که ميبرند برادر دو برابر خواهر ميبرد. خواهرها چقدر ميبرند؟ برادرها چقدر ميبرند؟ ﴿فَإِنْ كُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَيْن﴾ اگر بيش از دو خواهر بودند ﴿فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَكَ﴾ اگر برادري در کار نبود، ﴿وَ إِنْ كانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ﴾. اگر ﴿فَإِنْ كُنَّ﴾ آن ورّاث فقط مونث باشد مذکر در بين آنها نباشد و اين خواهرها بيش از دو نفر باشند ﴿فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَكَ﴾ دو ثُلث را ميبرند، ﴿وَ إِنْ كانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَ لِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ﴾ اگر اين دخترها يکي باشند اين سهم را ميبرند و اگر بيشتر باشند آن سهم را ميبرند به شرط اينکه برادري در کار نباشد. ﴿وَ لِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِنْ كانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ﴾ اگر کسي مُرد و اصلاً فرزندي نداشت ﴿فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ﴾ مادر يک سوم ميبرد و بقيه، آن دو سوم مال پدر است. ﴿فَإِنْ كانَ لَهُ إِخْوَةٌ﴾ که اين إخوه وارث نيستند اما حاجباند ﴿فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ﴾ يک ششم است. پس معلوم ميشود که حجب گاهي «مع الإرث» است گاهي «بلا إرث»؛ گاهي حاجب خودش ارث ميبرد نميگذارد که ديگري ارث ببرد يا کمتر ميبرد، گاهي اصلاً خودش ارث نميبرد ولي جلوي کثرت ارث وارث را ميگيرد. البته اين ﴿مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصي بِها أَوْ دَيْنٍ﴾ است يا ﴿فَريضَةً مِنَ اللَّه﴾ که حکم آن گذشت. اين آيه11 سوره مبارکه «نساء» مربوط به نسب است.
اما آيه دوازدهم که مربوط به سبب است: ﴿وَ لَكُمْ نِصْفُ ما تَرَكَ أَزْواجُكُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ﴾ ـ که در بحث جلسه قبل اشاره شد ـ اگر اين زن فرزند نداشته باشد خواه از اين شوهر خواه از شوهر ديگر در اين صورت شوهر نصف «ما ترک» آن زن را ميبرد. ﴿فَإِنْ كانَ لَهُنَّ وَلَدٌ﴾ اگر اين زني که مُرد فرزند داشت خواه از اين شوهر خواه از شوهري ديگر ﴿فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصينَ بِها أَوْ دَيْنٍ﴾. اين مربوط به «سهمالإرث» مرد بعد از مرگ زن. اما «سهم الإرث» زن بعد از مرگ شوهر: ﴿وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ وَلَدٌ﴾ فرزند نداشتيد نه از اين زن و نه از زن ديگر، ﴿فَإِنْ كانَ لَكُمْ وَلَدٌ﴾ چه از اين زن چه از زن ديگر ﴿فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُم﴾ يک هشتم است ﴿مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِها أَوْ دَيْنٍ﴾. بعد فرمود: ﴿وَ إِنْ كانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ﴾ که در بحث کلاله اشاره ميشود. اين يک سلسله مطالب که درباره طبقهبندي و حجب بود و حاجب گاهي خودش وارث است و گاهي خودش وارث نيست و مانند آن.
اما چند تا قاعده ديگري که از فرمايشات مرحوم محقق و ساير فقهاء استفاده ميشود: يکي از آن قواعد اين است که ارث «تارةً بالفرض» است که خدا در قرآن کريم سهم آن را مشخص کرد که چه کسي چقدر ميبرد و «تارةً بالرّد و القرابة» است بر اساس ﴿أُولُوا الأرْحَام﴾ است. پس ارث گاهي «بالفرض» است که قرآن مشخص کرد که چه کسي يک دوم ميبرد و چه کسي يک سوم ميبرد فريضه آن را مشخص کرد، گاهي فريضه آن و سهم آن در قرآن نيامده است بر اساس ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَي بِبَعْض﴾ ارث ميبرند. پس ميگويند «الإرث تارةً بالفرض» است و «أخري بالرّد»، اين يک مطلب. گاهي فرض و رد يکجا با هم جمع ميشوند يعني سهم اوليه اين وارث اين مقدار است، چون ديگري نيست يا از ارث محروم است مانعي از موانع ارث است «بالإرتداد ـ معاذالله ـ أو القتل» و مانند آن، بقيه به او رد ميشود بر اساس ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَي بِبَعْضٍ﴾. لذا ميفرمايند ارث «تارةً بالفرض» است و «أخري بالرّد»، گاهي هر دو جمع ميشوند، «و ثالثة بهما معاً»؛ پس گاهي ارث «بالفرض» است فقط، گاهي «بالقرابة و الرّد» است فقط، گاهي «بالفرض و القرابة معاً» است. «و کل واحد من هذه الثلاث تارةً» در انساب است و «تارةً» در اسباب، بعضيها از راه نسب ارث ميبرند گاهي از راه سبب ارث ميبرند، چون براي سبب مثل زوج و زوجه هم فرض مشخص شد که مثلاً زوجه يک هشتم ميبرد و يک چهارم در دو حالت، زوج يک دوم ميبرد و يک چهارم ميبرد در دو حالت، اينها سبباً ارث ميبرند نه نسباً و براي اينها فرض مشخص شد، گاهي اين ميّت غير از اينها کس ديگري ندارد، «بالرّد» به اينها برميگردد، اينطور نيست که بگوييم چون «لا وارث له» به امام برگردد، بقيه «بالرّد» به همينها برميگردد. پس گاهي «بالفرض» است و گاهي «بالرّد»، و اين جمع بين فرض و رد گاهي در نسب و گاهي در سبب است.
پس چند مطلب شد: يکي اينکه ارث گاهي «بالفرض» است، گاهي «بالرّد» است و گاهي «بکليهما»، اين سه حالت شد که اين گاهي در نسب است و گاهي در سبب.
اولي که «ذو فرض» در سبب باشد مثل زوجه که زوجه هم «بالفرض» دارد رُبع و ثُمن، هم «بالرّد» دارد که اگر کسي نباشد فقط همين زوجه ميبرد مال را رها نميکنند.
دوم اينکه «ذو فرض» است «و الرّد من الاسباب» مثل زوج؛ زوجه اينطور بود زوج هم همينطور است، زوج اگر فرزندي براي اين زن نبود يک دوم ميبرد و اگر فرزند بود يک چهارم اما اگر فرزند نبود يک دوم ميبرد بقيه را چه کسي ميبرد؟ بقيه را «بالرّد» همين شخص ميبرد. پس زوج هم «بالفرض» ميبرد هم «بالرّد»، چه اينکه زوجه هم «بالفرض» ميبرد هم «بالرّد».
پرسش: ...
پاسخ: سرّ آن اين است که بقيه را ميگويند به «مَن لا وارث له» است، ﴿أُولُوا الأرْحَام﴾ شامل آن نميشود مشکل مرحوم صاحب جواهر اين است که ما در باب اسباب، درباره انساب تمسک ميکنيم به ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَي بِبَعْضٍ﴾ ولي او چون رحِم نيست اين کار را ميکنيم؛ حالا اينجا بگوييم اصلاً ارث نميبرد به بيگانه ميدهند يا به امام برساند يا به ولاء برسد. اين خطوط کلي است که دارد بيان ميشود، تفصيل اينها را هر کدام که رسيديم بايد با سند ذکر شود، هيچ روايتي را ما در اينجا نميخوانيم بلکه خطوط کلي آن را داريم ذکر ميکنيم.
پس سببي که «ذو فرض» باشد مثل زوجه، اين زوجه دو حالت دارد زوج هم دو حالت دارد.
اما سوم که «ذو الرّد فقط» است از اسباب مثل ولاء، ولاء هيچ فرضي براي آن مشخص نشده است، آنجا که کسي مُرد و هيچ کدام از طبقات سهگانه نسبي وجود ندارد به ولاء ميرسد و او «بالرّد» ميبرد و اصلاً فرضي براي او در قرآن کريم مشخص نشده است فقط فرمودند: ﴿عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ﴾؛[5] اين ﴿عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ﴾ که آن بخشهاي جاهلي نسخ شد بخشهاي ديگري که مانده مثل ولاي عتق و ولاي ضامن جريره اين فرضي ندارد سهمي ندارد فقط «بالرّد» ميبرد.
چهارم «ذو الفرض من الأنساب» مثل دختر چه يکي چه بيشتر، زيرا فروض اينها دارد ﴿فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَك﴾ و اگر واحد باشند ﴿فَلَهَا النِّصْف﴾، اينها «ذو الفرض» هستند.
پنجم «ذو الرّد مِن الأنساب» باز نسب است مثل دختر يکي و چند تا اگر چنانچه فرزند باشد بر اساس ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَي بِبَعْضٍ﴾ توزيع ميشود و ديگر ردّي در کار نيست اضافهاي در کار نيست.
ششم که «ذو الفرض و الرّد مِن الأنساب» باشند مثل پدر که «يرث بالفرض لو اجتمع مع الأولاد». اينجاست که صاحب جواهر دارد پدر اگر تنها باشد بقيه را «بالرّد» ميبرد.
بنابراين اين خطوط کلي است که بايد يکي پس از ديگري مشخص شود. بخشي از اينها در روايات هم آمده که آنها را تبرّکاً بخوانيم. خود روايات ارث هم اول طبقهبندي کردهاند يعني به صورت قواعد کليه ذکر کردند. کتاب شريف وسائل جلد 26 صفحه 63 «أَبْوَابُ مُوجِبَاتِ الْإِرْث»، باب اول روايت دوم اين فرمايشات را مرحوم کليني نقل ميکند «عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ سَهْلِ بْنِ زِيَاد» با هم، نه اينکه «احمد بن محمد» از «سهل» نقل کند «وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَي عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ يَزِيدَ الْكُنَاسِيِّ» اين است «عَنْ أَبِي جَعْفَر عَلَيهِمَا السَّلام» دارد که حضرت فرمود: «ابْنُكَ أَوْلَی بِكَ مِنِ ابْنِ ابْنِكَ» چون بر اساس ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَي بِبَعْضٍ﴾ اولويتشان تعييني است نه تفضيلي! فرمود پسرت ارث ميبرد نوهات با بودِ پسرت ارث نميبرد «ابْنُكَ أَوْلَی بِكَ مِنِ ابْنِ ابْنِكَ وَ ابْنُ ابْنِكَ أَوْلَی بِكَ مِنْ أَخِيكَ» در «إبن» آنها جزء طبقه اولاند منتها حاجباند، در برادر که عموي اين پسر ميشود او اصلاً با بودِ پسر ارث نميبرد که آن برادرِ ميّت عموي اين پسر است او اصلاً ارث نميبرد «وَ ابْنُ ابْنِكَ أَوْلَی بِكَ مِنْ أَخِيكَ» حتي نوه از برادر مقدم است چون نوه در طبقه اول است برادر در طبقه دوم است. اين مربوط به طبقه اول است پس در طبقه اول فرزند و حتي نوه مقدم بر برادر و خواهر هستند. بعد فرمود: «وَ أَخُوكَ لِأَبِيكَ وَ أُمِّكَ أَوْلَی بِكَ مِنْ أَخِيكَ لِأَبِيكَ» اين قاعده هم قبلاً گذشت که «مَن يتقرب إلي الميت بالأبوين» حاجب است و نميگذارد کسي که «متقرب بالميّت» است به أم وحده يا أب وحده ارث ببرد. «وَ أَخُوكَ لِأَبِيكَ وَ أُمِّكَ أَوْلَی بِكَ مِنْ أَخِيكَ لِأَبِيكَ» يعني برادرِ أبويني مقدم بر برادر أبي است «وَ أَخُوكَ لِأَبِيكَ أَوْلَی بِكَ مِنْ أَخِيكَ لِأُمِّكَ» برادر أبي مقدم بر برادر أمي است، اين برادر أمي از پدر ديگري است. مرحله بعدي: «وَ ابْنُ أَخِيكَ لِأَبِيكَ وَ أُمِّكَ أَوْلَی بِكَ مِنِ ابْنِ أَخِيكَ لِأَبِيكَ قَالَ وَ ابْنُ أَخِيكَ مِنْ أَبِيكَ أَوْلَی بِكَ مِنْ عَمِّكَ» پسر برادر تو ـ برادر أبي! ـ «لِأَبِيكَ أَوْلَی بِكَ مِنْ عَمِّكَ» براي اينکه اين در طبقه دوم است عم در طبقه سوم. «وَ عَمُّكَ أَخُو أَبِيكَ مِنْ أَبِيهِ أَوْلَی بِكَ مِنْ عَمِّكَ أَخِي أَبِيكَ لِأُمِّهِ» عموي پدري مقدم بر عموي مادري است. «وَ ابْنُ عَمِّكَ أَخِي أَبِيكَ مِنْ أَبِيهِ وَ أُمِّهِ أَوْلَی بِكَ مِنِ ابْنِ عَمِّكَ أَخِي أَبِيكَ لِأَبِيهِ» پسرعموي أبويني مقدم بر پسرعموي أبي است. «وَ ابْنُ عَمِّكَ أَخِي أَبِيكَ مِنْ أَبِيهِ أَوْلَی بِكَ مِنِ ابْنِ عَمِّكَ أَخِي أَبِيكَ لِأُمِّهِ»[6] اگر پسرعموي پدري باشد و پسرعموي مادري، اين پسرعموي پدري مقدم است.
مرحوم شيخ طوسي هم اين روايت کليني را نقل کرده است.[7] حرف خوبي مرحوم صاحب وسائل خلاصه کرده است ميفرمايد: «أَقُولُ أَوْلَوِيَّةُ الْمُتَقَرِّبِ بِالْأَبِ وَحْدَهُ عَلَی الْمُتَقَرِّبِ بِالْأُمِّ وَحْدَهَا مِنَ الْإِخْوَةِ وَ الْأَعْمَامِ وَ أَوْلَادِهِمْ بِمَعْنَی زِيَادَةِ الْمِيرَاثِ وَ فِي غَيْرِهِمْ بِمَعْنَی الْحَجْبِ لِمَا يَأْتِي»[8] ما در اين روايتي که امام فرمود چه کسي أوليٰ است همه اين اولويت «بمعني واحد» نيست بلکه در يکجا اولويت يعني اين شخص ارث ميبرد آن شخص ارث نميبرد، در بعضي از جاها اولويت يعني اين شخص حاجب است نميگذارد که او سهم بيشتري ببرد چه اينکه در قرآن فرمود که ﴿فَإِنْ كُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ﴾، مادر که قبلاً يک سوم ميبُرد الآن يک ششم ميبَرد. اين هم جزء ضابطهاي است که ايشان از اينجا استفاده کردند و فرمودند: «أَوْلَوِيَّةُ الْمُتَقَرِّبِ بِالْأَبِ وَحْدَهُ عَلَی الْمُتَقَرِّبِ بِالْأُمِّ وَحْدَهَا مِنَ الْإِخْوَةِ وَ الْأَعْمَامِ وَ أَوْلَادِهِمْ بِمَعْنَی زِيَادَةِ الْمِيرَاثِ»، «في موردٍ»! «وَ فِي غَيْرِهِمْ بِمَعْنَی الْحَجْبِ» است «لِمَا يَأْتِي».
«و الحمد لله رب العالمين»
[1]. شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام، ج4، ص 3 ـ 15.
[2]. سوره احزاب، آيه6.
[3]. سوره نساء، آيه11.
[4]. سوره نساء، آيه11.
[5]. سوره نساء، آيه33.
[6]. الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج7، ص76.
[7]. تهذيب الأحكام، ج9، ص268.
[8]. وسائل الشيعة، ج26، ص64.