11 11 2020 452055 شناسه:

مباحث فقه ـ ارث ـ جلسه 03 (1399/08/21)

دانلود فایل صوتی

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

عنوان کتاب ارث به عنوان «کتاب الفرائض» است. فرمودند نامگذاري اين کتاب به عنوان «فرائض» به استناد روايتي است که از وجود مبارک پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رسيده است که فرمود: «تَعَلَّمُوا الْفَرَائِضَ وَ عَلِّمُوهَا فَإِنَّهَا نِصْفُ الْعِلْم».[1] تعبير به «مواريث» يا «کتاب الإرث» يک سلسله مزيّتهاي فقهي دارد براي اينکه ارث مواردي را شامل ميشود که فريضه الهي و فرض قرآني در آن نيست، آن مواردي که فرض الهي در آن است مثل اينکه چه کسي ثُلث ميبرد چه کسي سُدس ميبرد چه کسي نصف ميبرد چه کسي کمتر و چه کسي بيشتر، اينها به نام فريضه است که «فرضه الله» است اما آنهايي که در قرآن کريم نامي از سهام آنها نيست آنها فرض و فريضه و «ما فرض الله» را ندارند، عنوان ارث شامل آن ميشود.

 بنابراين کتاب را به عنوان «کتاب ميراث» نامگذاري کردن أولي است که بگوييم «کتاب الفرائض»؛ چون مرحوم محقق(رضوان الله تعالي عليه) و همچنين عدهاي از فقهاء از جريان اين «کتاب الميراث» به عنوان «کتاب الفرائض» ياد کردند، در نوشتههاي مرحوم علامه «کتاب الفرائض» آمده است.[2] بر اساس اين نکته که هم در قرآن کريم سهامي فرض شده است فريضه است تعيين شده است ـ فرض يعني تقدير ـ تقدير شده است و هم اينکه در روايت نبوي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آمده است که «تَعَلَّمُوا الْفَرَائِضَ وَ عَلِّمُوهَا فَإِنَّهَا نِصْفُ الْعِلْم».

اين تعبير «فَإِنَّهَا نِصْفُ الْعِلْم» را مرحوم صاحب جواهر و ديگران به آن پرداختند که اين چگونه «نصف العلم» است؟[3] مسئله صلات را ميبينيد مرحوم شهيد هزار حکم واجب استخراج کرده است که ألفيه شده است، سه هزار حکم مستحب استخراج کرده است که نفليه شده است. اينکه ألفيه و نفليه و مانند آن مطرح است براي اين است که احکام نماز که ستون دين است خيلي است، چطور نماز با همه اين احکام چهار هزارگانه که يک هزار آن واجب و سه هزار آن مستحب، اين «نصف العلم» نيست؛ اما جريان ارث به عنوان «نصف العلم» مطرح است «تَعَلَّمُوا الْفَرَائِضَ وَ عَلِّمُوهَا فَإِنَّهَا نِصْفُ الْعِلْم»؟ ظاهراً اينها حمل بر اهميت کردند که کار خيلي مهم است نظير اينکه «مَنْ تَزَوَّجَ فَقَد أَحْرَزَ نِصْفَ دِينِه»[4] همانطوري که درباره نکاح گفتند اين روايت از طريق ما(اماميه) هم نقل شده است که وجود مبارک(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «مَنْ تَزَوَّجَ فَقَد أَحْرَزَ نِصْفَ دِينِه»، درباره علم هم فرمود: «تَعَلَّمُوا الْفَرَائِضَ وَ عَلِّمُوهَا فَإِنَّهَا نِصْفُ الْعِلْم». اهميت علمي اين فرائض ميتواند باعث اين شود که بفرمايد «نصف العلم» است.

سرّش آن است که گرچه ارث در همه ملل و نحل بوده است مثل بيع؛ اما امضائيات و تأسيساتي که دين در زمينه ارث ايجاد کرده است کم نيست. يک وقت است که در زمينه ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُود﴾[5] که امضائي است يک سلسله امضائياتي دارد که فلان بيع آري و فلان بيع نه، اين مهم است اما نه چندان. يک وقت است که درباره مسئله ارث است، درباره مسئله ارث ميبينيد يک أوس انصاري ميميرد، يک زن دارد چهار تا بچه يتيم دارد و يک مادر پير دارد فوراً آن ضامن جريره و مانند آن آمدند اموال او را تقسيم کنند که ببرند، چون قانون رسمي آنها اين بود که به زن ارث نميرسد، به بچهها ارث نميرسد براي اينکه بچهها اهل سلاح و شمشير و دفاع و مانند آن نيستند، چرا آنها بايد مال ببرند؟! اين قانون رسمي جاهليت بود. همسر اين أوس انصاري آمد خدمت حضرت که شوهرم مُرد و مقداري مال گذاشته است، چند تا بچه يتيم دارم، خود من هم بيسرپرست هستم، مادر پيري هم دارم، همه اينها آمدند اموال او را دارند ميبرند اين يک کار رسمي براي آنها بود آيه سوره مبارکه «نساء» نازل شد که ﴿لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ﴾[6] بقيه هم مال اولاد است ﴿لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْن﴾[7] قائله ختم شد و آن زن نجات پيدا کرد و رسميت جاهلي زير پا گذاشته شد.[8] اصلاً اين رسم را بد نميدانستند! بگويند که اين بچه يتيم است اين هم زن او است اين هم مادر پير او است حالا مادر بگوييم رفتني است ولي به هر حال زن است و مادر اين صغار، اينها چه بخورند و چکار بکنند؟! در آن دوران کار رسمي هم بود!

قسمت بعدي آن اين است که ـ حالا چون روز چهارشنبه است مقداري هم در اين زمينه صحبت کنيم ـ اين ارث سهم تعيينکنندهاي براي همه مخصوصاً براي حوزههاي علميه دارد. کار رسمي حوزه علميه مثل دانشگاه، «علم الدراسه» است، درس ميخواند و بحث ميکند و کتاب مينويسد. دين در عين حال که اين را در سوره مبارکه «توبه» نه تنها امضاء کرد بلکه ترغيب کرد ﴿فَلَوْ لاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ[9] را نازل کرد، تعليم علم را واجب کرده است ﴿وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَة،[10] کارهاي حوزه را رسميت داد واجب کرد اما فرمود اينها کافي نيست «علم الدراسه» نميتواند جامعه را اداره کند يک «علم الوراثه»اي لازم است. آن «علم الوراثه» چيست؟ شما ميبينيد در خيلي از اين دعاها در خيلي از اين اعمال خير آمده است که اگر کسي اين راه را برود «علَّمه الله، ورّثه الله». «علم الدراسه» همين است که قرآن تأکيد کرد، نبوت تأکيد کرد، خود امام صادق(سلام الله عليه) کلاس درس داشت، وجود مبارک پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) کلاس درس داشت، حضرت امير(سلام الله عليه) هم تدريس ميکردند که واجب بود و همه بايد ياد بگيرند اما «علم الدراسه» را فرمودند گوشهاي از مشکلات جامعه را حل ميکند، عمده «علم الوراثة» است «علم الوراثة» درسي نيست.

بيان ذلک اين است که در جريان اقتصاد اگر کسي بخواهد مالدار شود دو راه دارد: يک راه کسب و يک راه ارث؛ راه کسب را ميشود از کسي سؤال کرد که شما اين مالي که در آورديد از چه راهي است؟ ميگويد کشاورزي کردم دامداري کردم تلاش و کوشش کردم، اينها درسش را ميخوانند و وضع ماليشان خوب ميشود حلال و طيّب و طاهر که اين «علم الدراسه» است کسب است؛ هم شارع مقدس ترغيب کرده است، هم حلال است. در کسب، تلاش و کوشش خود آدم است؛ ولي در ارث، تلاش و کوشش نميخواهد فقط پيوند ميخواهد چرا اين آقا از آن شخص ارث ميبرد؟ براي اينکه با او پيوند دارد، نميشود به او گفت که از کجا در آوردي! کجا در آوردي ندارد، من با او رابطه دارم پسر او هستم يا پدر او هستم. آن مالي که از راه پيوند به دست بيايد ميشود ارث، آن مالي که از راه کسب و تلاش و کوشش به دست بيايد ميشود کسب، علم هم همينطور است يک علمي است که انسان شب و روز درس ميخواند چيزي ياد بگيرد خوب است واجب هم است اما آن مشکل اساسي که بايد حل کند را حل نميکند عدهاي هستند که ﴿وَ مِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَي أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلاَ يَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً﴾[11] اين نکره در سياق نفي است گفت «آنها خوانده‌ام همه از يادم برفت»[12] اين نکره در سياق نفي است. يک علمِ ارثي است در علم ارثي به انسان ميدهند اين پيوند است، نميشود به اين آقا گفت که تو از کجا ياد گرفتي! اينکه «علم الدراسه» نيست. درست است که نماز شب خواندن توسل کردن اينها اثر دارد اما آنچه که ميدهند اينها نيست. آنکه انسان از راه درس و بحث ميخواند علم کسبي است، آنکه از راه مناجات و شبزندهداري و مانند آن ميخواند آن هم کسب است؛ اما آنکه آنها ميدهند غير از اينها است آن ميشود «علم الوراثه».

بنابراين وقتي که علما را خواستند معرفي کنند نگفتند علما شاگردان انبيا هستند، گفتند ورثه انبياء هستند. اين جمله، جمله خبريهاي است که به داعي انشاء القا شده است يعني بکوشيد ارث ببريد درس فراوان است «الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاء»[13] ارث ببريد؛ آن وقت آن ماندگار است و خود آدم را نجات ميدهد جامعه را نجات ميدهد يک دعا اثرگذار است. الآن اين جريان «کرونا» از بهترين فرصتها است که انسان بگويد «يا الله». شما مستحضريد که وقتي دانشجويان ما دانشگاهيان ما به هر حال متجددين ما غرب ميروند بر ميگردند؛ پارسال مشهد که بودم ديدم کسي آمد و ناله ميکند که من بچهاي تربيت کردم با نماز بود و الآن در دانشگاه است اصلاً نماز را گذاشته کنار! او از کجا ياد ميگيرد؟ از دانشگاه غرب ياد ميگيرد. غرب چرا مسجد را کنار زد و تبديل به کليسا کرد و کليسا را هم کنار زد تبديل به انبار کرد؟ براي اينکه علمزده است، همين که چهار تا ماهوارهبر ارسال کرد و رفت به آسمان و آمد، خيال ميکند که مثلاً همه چيز حل است. الآن يکي از کوچکترين ميکروب اين هشت ميليارد را فلج کرده است! الآن بهترين فرصت است که بگويد «يا الله». اميدواريم به برکت اين دعاها افکار دانشمندان ما روشن شود تا حل کنند؛ گاهي ميفهمند که حلّ آن خيلي ساده است. اين بشر با «علم الوراثه» دارد زندگي ميکند، «علم الدراسه» مشکل اساسي او را حل نميکند و علما آن هستند که ورثه انبياء باشند «العلماء تلامذة الأنبياء» نيست، «الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاء» بايد اين‌چنين باشند. لذا مسئله ارث سهم تعيينکنندهاي دارد که آدم بکوشد اين پيوند را برقرار کند و وقتي پيوند را برقرار کرد هرگز آنها آدم را تنها نميگذارند، نه جامعه را، نه کشور را، نه مملکت را، هيچ وقت تنها نميگذارند.

پس اين است که اين بزرگواران اصرار دارند که «کتاب الإرث» باشد درست است که حضرت فرمود: «تَعَلَّمُوا الْفَرَائِض»؛ اما «فَإِنَّهَا نِصْفُ الْعِلْم» را گرفتند که چه اهميتي دارد، اين را آوردند به همان «الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاء» گذاشتند که اينها وارثان الهياند گرچه کل اين جريان را خداي سبحان در نهايت وارث حقيقي او است[14] اما اگر کسي بخواهد به جايي برسد از راه «الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاء» به اينجا ميرسد که اين درس و بحث در آن نيست، درس و بحث مقدمه است نه هدف، عمده آن پيوند است و وقتي پيوند باشد ارث ميبرند اگر پيوند نباشد از آن علم سهمي به آدم نميدهند.

مطلب بعدي اين است که در مسئله ارث سه طبقه شد در نسب که کسي که در طبقه اول است در طبقه دوم نيست، کسي در طبقه دوم است در طبقه اول نيست، کسي در طبقه سوم است در طبقه دوم نيست اين سه طبقه است يعني والدان، اولاد و «إن نزلوا»، نوه در همان طبقه اول قرار دارد اگر فرزند نباشد، بعد إخوه و أخوات و أجداد در طبقه دوماند، بعد أخوال و خالات و أعمام در طبقه سوماند. اما آن سبب يعني زوجيت با همه طبقات سهگانه است؛ زوجيت با طبقه اول است، با طبقه دوم است، با طبقه سوم است. غير از زوجيت، آن سه عنوان ديگر که ولاء عتق باشد ولاء ضامن جريره باشد ولاء إمام باشد هيچ کدام در اينها نيست. بعد از اينکه هيچ کدام از اين سببها و نسبها نبودند آنها سهمي ميبرند البته ولاء عتق مقدم است، بعد ضامن جريره، بعد ولاء امام.

در جريان اين طبقات سهگانه که فرمودند والدان است و اولاد «و إن نزلوا»، اگر مانعي از موانع ارث پيش نيامده است اين طبقات سهگانه فرض شده است و إلا اگر مانعي از موانع پيش آمد اين طبقه دوم جاي طبقه اول را ميگيرد. اگر طبقه اول آن ولد ـ معاذالله ـ ارتداد پيدا کرد يا قتل داشت، او وارث نيست نوبت به طبقه بعدي ميرسد با اينکه ولد موجود است؛ با اينکه ولد موجود است چون مانع ارث پيدا شده است طبقه دوم ميآيد جاي طبقه اول يا طبقه سوم ميآيد جاي طبقه اول و دوم.

مطلب بعدي اين است که در جريان زوجيت که گفته شد «المطلقة الرجعية زوجةٌ»، زوجه به عنوان سبب ارث ميبرد، وقتي زوجيت منقطع شد به وسيله طلاق رجعي و نه بائن و مانند آن، به وسيله طلاق رجعي اين زوجيت منقطع شد بر اساس آن دليل حاکم که دارد: «المطلقة الرجعية زوجةٌ» اين توسعه موضوع را به عهده دارد اگر گفتند: «اَلطَّوَافُ فِي البِيتِ صَلاةٌ»[15] يعني همانطوري که نماز طهارت ميخواهد طواف هم طهارت ميخواهد. اگر فرمودند: «المطلقة الرجعية زوجةٌ» يعني همانطور که زوجه ارث ميبرد او هم ارث ميبرد، زوجه نفقه دارد او هم نفقه دارد. پس ممکن است کسي زوجه بالفعل نباشد ولي ارث ببرد «لدليل آخر» به دليل حاکم، آن دليل حاکم که دارد: «المطلقة الرجعية زوجةٌ» اين حاکم است يعني آثار زوجيت بر طلاق رجعي بار است؛ زوجه نفقه دارد مطلقه رجعيه هم نفقه دارد، زوجه ارث دارد مطلقه رجعيه هم ارث دارد.

بنابراين اين طبقهبندي در صورتي که مانعي پيش نيايد، از يک طرف؛ در صورتي که دليل حاکم نيايد، از طرف ديگر؛ اگر مانعي پيش آمد اين طبقهبندي آسيب ميبيند و اگر دليل حاکم پيش آمد اين طبقهبندي باز هم آسيب ميبيند و مجموع اين دليلهاي حاکم و محکوم را بايد ارزيابي کرد.

مطلب بعدي اين است که در اين احکام ارث ميدانيد که يک نظام بايد عوض شود؛ اينها اصلاً بد نميدانستند که مثلاً اين چهار تا صغير ماندهاند، همسر او مانده ولي آمده اثاث را جمع کنند و ببرند! اين را بد نميدانستند تا کسي بگويد اين ظلم است! در روايات است که اگر قدرت نباشد نميشود اين احکام را اداره کرد ما جريان وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) را در آن حوزه درس و بحث مي‌دانيم اينها درست است؛ اما در اين قسمتها که بخواهند يک نظام جاهلي را عوض کنند حضرت فرمود با موعظه و مانند آن نميشود.

 اين روايت نوراني را ملاحظه بفرماييد مرحوم صاحب وسائل اين روايت را در باب اينکه والي بايد مردم را بر فرائض ملزم کند اين است در کتاب شريف وسائل جلد 26 صفحه 69 باب سه از ابواب موجبات ارث. اولين روايت را مرحوم کليني نقل کرد: «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَي عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ» اين يک طريق، «وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً» از يک طريق ديگر. هر دو طريق «عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِم» که از بهترين اسناد روايي ما است که سند آن از اين نظر معتبر است «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيه السَّلام قَالَ لَا يَسْتَقِيمُ النَّاسُ عَلَي الْفَرَائِضِ وَ الطَّلَاقِ إِلَّا بِالسَّيْف»؛[16] فرمود اگر بخواهيد مردم را بر اساس قانون طلاق بر اساس قانون ارث قانع کنيد جز شمشير نيست البته يک عدهاي ايمان دارند که ايمان دارند، اما عدهاي که تمکين نميکنند بدون حکومت نميشود.

روايت دومي که مرحوم کليني «عَنْ حُمَيْدِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ» که اين روايت مرسلهاي است که باز مورد اعتماد اين بزرگان است «عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ دُرُسْتَ بْنِ أَبِي مَنْصُورٍ عَنْ مَعْمَرِ بْنِ يَحْيَي عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيهِمَا السَّلام». اگر از وجود مبارک امام جواد(سلام الله عليه) باشد که أبي جعفر بگويند، آن «عليه السلام» است اما وقتي منظور أبي جعفر وجود مبارک امام باقر(سلام الله عليه) باشد بايد بگويند «عليهما السلام» چون خود امام باقر(سلام الله عليه) امام است، جعفر(سلام الله عليه) هم امام است، آن جاهايي که منظور از «أبي جعفر» امام باقر شد بايد بگوييم «عليهما السلام» برخلاف أبي جعفر امام جواد(سلام الله عليه). «قَالَ لَا تَقُومُ الْفَرَائِضُ وَ الطَّلَاقُ إِلَّا بِالسَّيْف».[17] پس فرمايش امام باقر(سلام الله عليه) اين است، فرمايش امام صادق(سلام الله عليه) اين است.

روايت سوم اين باب که «عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَي عَنْ يَحْيَي الْحَلَبِيِّ عَنْ شُعَيْبٍ الْحَدَّادِ عَنْ بُرَيْدٍ الصَّانِعِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَيه السَّلام عَنِ النِّسَاء». رسم اساسي آنها بود ميگفتند مال را بايد به کسي داد که بتواند دست به شمشير کند از ما دفاع کند، بچه را ما از راه صدقات و مانند آن تأمين ميکنيم يا زن که نميتواند بجنگد، اين فکر رسمي آنها بود و اين را بد نميدانستند، اين را عدل ميپنداشتند. «قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَيه السَّلام عَنِ النِّسَاءِ هَلْ يَرِثْنَ رِبَاعاً» اينها از مغازه و خانه و از اين بِناها ارث ميبرند؟ «فَقَالَ لَا وَ لَكِنْ يَرِثْنَ قِيمَةَ الْبِنَاء» براي اينکه به هر حال اداره خانه و زمين و خريد و فروش و مانند آن مشکلاتي دارد که آنها از عهده آن بر نميآيند ولي به قيمت خانه بايد به او داد، به قيمت مغازه بايد به او داد. «قَالَ فَقُلْتُ فَإِنَّ النَّاسَ لَا يَرْضَوْنَ بِهَذَا» اينها اصلاً عادت نکردند به زن ارث بدهند، راضي نميشوند، چکار بايد کرد؟ «قَالَ فَقَالَ إِذَا وُلِّينَا» اگر کار به دست ما برسد، بعد همينطور شما بتوانيد حرف بزنيد بگوييد که مردم نميپسندند «إِذَا وُلِّينَا فَلَمْ يَرْضَ النَّاسُ بِذَلِكَ ضَرَبْنَاهُمْ بِالسَّوْط» تازيانه، «فَإِنْ لَمْ يَسْتَقِيمُوا ضَرَبْنَاهُمْ بِالسَّيْف»[18] شمشير. به هر حال قانون را بايد يک کسي اجرا کند منتها مستحضريد که اين بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) در دعا که علميت اين دعاها هم کمتر از اين روايات فقهي نيست همه ما شنيديم که رحمت خدا بيش از غضب او است بله درست است اين را شنيديم اما وجود مبارک امام سجاد(سلام الله عليه) فرمود رحمت خدا پيش از غضب او است نه بيش از غضب او؛ بيش از غضب او آسان است يعني چه؟ يعني در عالم هيچ چيزي به نام غضب نيست، چرا؟ دعاي نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) در صحيفه اين است «أَنْتَ الَّذِي تَسْعَي رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِه‏»[19] اي خدايي که هر وقت ميخواهي عصباني بشوي اول رحمت خود را ميفرستي مهندسي بکند نقشهکشي بکند که کجا عصباني بشي کجا عذاب بکني چگونه عذاب کند بعد عذاب مي‌کني؛ برابر نقشه رحمت داري عذاب ميکني. شما بهشتي ميبينيد و جهنمي ميگوييد عذاب است؛ اما چه کسي گفته اينجا بايد جهنم باشد آنجا بايد بهشت؟ قانوني گفته است آن قانون، قانون عدل است قانون رحمت است. حضرت فرمود قبل از اينکه خداي سبحان عذاب کند رحمت خود را پيشاپيش ميفرسد که او نقشه بکشد پس با نقشه رحمت است که عذاب ميشود. جهنم جاي عدل است مگر عدل بد است؟! مگر عدل عذاب است؟! عدل اصلاً عذاب نيست. وقتي نظام کلي را شما ميبينيد بهشت رحمت است عدل هم رحمت است؛ چون آنجا جاي عدل است، عدل که چيز بدي نيست. غضب در عالم نيست نه اينکه هست و کم است. بله اگر فقط روايات ما اين بود «يا من زادت رحمته غضبه» يعني کسي که غضب دارد رحمت هم دارد منتها رحمت او بيش از غضب او است، بله غضب دارد رحمت دارد رحمت او بيش از عصبانيت او است؛ اما ما چنين چيزي نداريم چنين چيزي نداريم که رحمت خدا بيش از غضب او است بلکه داريم رحمت خدا پيش از غضب او است «يَا مَنْ‏ سَبَقَتْ‏ رَحْمَتُهُ‏ غَضَبَهُ»؛[20] آن بيان نوراني امام سجاد در صحيفه اين است «أَنْتَ الَّذِي تَسْعَي رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِه‏» الآن شما ميبينيد اين مهندسينی که ميخواهند نقشه بکشند حالا يا خاک ميريزند يا يک مقدار گچ ميريزند تا خطکشي کنند، آن مهندس عالم محقق دارد نقشهکشي ميکند يعني هندسهوار که هندسه چيز خوبي است مهندس اينجا گفت که بايد اين باشد يا آنجا بايد آن باشد، حرف مهندس است نه حرف هر کسي! بنابر اين ما غضب در عالم نداريم بد در عالم نداريم هر چه هست خير است، چرا؟ براي اينکه رحمت الهي که ﴿وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‏ء﴾[21] او آمده دارد مهندسي ميکند او ميگويد اينجا جاي جهنم است اينجا جاي بهشت است، اينجا جاي عدل است آنجا جاي احسان است. خداي سبحان بخواهد عدل رفتار کند آنجا، بخواهد بالاتر از عدل، احسان رفتار کند عفو کند عنايت کند بزرگي کند اينجا؛ هر دو رحمت است.

آن وقت وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) فرمود که اگر کار به دست ما برسد اول تازيانه بعد شمشير. اين جاهليت است اين قصه و تاريخ فلان و فلان نيست که آمد حضور پيغمبر(صلّي الله و عليه و آله و سلّم) عرض کرد شوهرم مُرد ما چهار تا بچه صغير داريم، خود من چکار بکنم؟ اين بچهها چکار بکنند؟ آن وقت اين آيه سوره مبارکه «نساء» نازل شد. اين را اگر نميپذيرفتند حضرت چکار ميکرد؟ اگر نميپذيرفتند سيف بود همان کاري که وجود مبارک حضرت امير(سلام الله عليه) کرد بعد از اينکه به حکومت رسيد با تازيانه هر روز وارد ميدان ميشد. يک دستور اخلاقي است آن سرجايش محفوظ است هر شب وجود مبارک حضرت بعد از نماز عشاء آقاياني که ميخواستند بروند، هر شب ميفرمود: «تَجَهَّزُوا رَحِمَكُمُ اللَّه‏»[22] آقايان بارهايتان را ببنديد، خبر ندارد کسي که کي ميرود. بعضي از مواعظ است که آدم هر روز بگويد هر شب بگويد هر روز بشنود هر شب بشنود تازگي دارد «كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِين‏» اين «کان» مفيد استمرار است حضرت مکرر هر شب بعد از اينکه نماز عشاء تمام شد نمازگزارها ميخواستند بروند ميفرمود «تَجَهَّزُوا رَحِمَكُمُ اللَّه‏» آقايان بارها را ببنديد آماده باشيد. تکرار اين عيب ندارد و اساس است موعظه هم است. اما اين جريان وقتي که فردا شد روز شد بازار ميآيد با تازيانه ميآمد، با تازيانه فرمود: «الْفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَر»[23] اين هم عدل است اين هم رحمت است.

بنابراين اينکه وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) فرمود اگر کار به دست ما بيايد اول تازيانه بعد سيف براي اينکه در اينگونه از موارد انسان چه کاري بايد انجام بدهد؟ نظام، نظام جاهلي است، حکومت هم حکومت جاهلي است رسمش هم رسم جاهلي است، اين را بد نميدانند! آمدند اثاث را ببرند آن وقت اينها آمدند حضور پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مسئله که روشن شد ذات اقدس الهي آيه نازل کرد فرمود خير! مال، مال فرزند است زوجه هم ارث ميبرد و مانند آن.

اميدواريم ذات اقدس الهي همه ما را ـ إنشاءالله ـ مشمول دعاي ولي‌ّعصر قرار بدهد.

«و الحمد لله رب العالمين»



[1]. كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط - القديمة)، ج‏1، ص131؛ سنن البيهقی، ج6، ص208.

[2]. شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام، ج‌4، ص3؛ قواعد الأحكام في معرفة الحلال و الحرام، ج‌3، ص341.

[3]. جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌39، ص5 و6؛ المبسوط في فقه الإمامية، ج‌4، ص67؛ مسالك الأفهام إلى تنقيح شرائع الإسلام، ج‌13، ص8.

[4]. الامالي، شيخ طوسي، ص518.

[5]. سوره مائده، آيه1.

[6]. سوره نساء،آيه32.

[7]. سوره نساء، آيات11 و176.

[8]. جامع البيان فى تفسير القرآن، ج‏4، ص176؛ «عن عكرمة قال نزلت في أم كحة و ابنة كحة و ثعلبة و أوس بن سويد و هم من الأنصار كان أحدهم زوجها و الآخر عم ولدها فقالت يا رسول الله توفي زوجي زوج أم كحة و تركني و ابنته فلم نورث فقال عم ولدها يا رسول الله لا تركب فرسا و لا تحمل كلا و لا تنكأ عدوا يكسب عليها و لا تكتسب فنزلت: لِلرِّجالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ نَصِيباً مَفْرُوضا».

[9]. سوره توبه، آيه122.

[10]. سوره بقره، آيه129.

[11]. سوره حج، آيه5.

[12]. ديوان سعدي، شماره421؛ آنها خوانده‌ام همه از يادم برفت ٭٭٭ الا حديث دوست كه تكرار مي‌كنم.

[13]. الكافي (ط ـ الإسلامية)، ج‏1، ص32.

[14]. اشاره به سوره مريم، آيه40؛ ﴿إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَيْها وَ إِلَيْنا يُرْجَعُون‏﴾.

[15]. عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج‏2، ص372.

[16]. الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج7، ص77.

[17]. الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج7، ص77.

[18]. وسائل الشيعة، ج26، ص69 و 70.

[19]. صحيفه سجاديه, دعاي16.

[20]. كتاب المزار ـ مناسك المزار، شيخ مفيد، ص161.

[21]. سوره اعراف، آيه156.

[22]. نهج البلاغة(صبحي صالح)، خطبه204.

[23]. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج5، ص150.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق