11 05 2022 576501 شناسه:

مباحث علوم القرآن جلسه 03 (1401/02/21)

دانلود فایل صوتی

        أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

بنا شد که بحثهای روز چهارشنبه درباره علوم قرآن باشد. گرچه آغاز و انجام این کتاب، علم است و کتاب علمی است. تفسیر، علمِ قرآنی است؛ یعنی قرآن درباره جهان، درباره انسان، درباره رابطه انسان و جهان و سایر مسائلی که مربوط به نظام هستی است مطالب فراوانی دارد؛ تفسیر، علم قرآن است؛ یعنی مطالبی است که قرآن کریم به جامعه بشری یاد میدهد.

قسم دوم از علوم قرآن مربوط به قرآنشناسی است که وحی چیست، قرآن چه زمانی نازل شد، نزول و انزال چیست، قرائتها چیست، چند نحو میشود قرائت کرد، آیات مکی چیست، آیات مدنی چیست، ناسخ چیست، منسوخ چیست، عام چیست، خاص چیست، مطلق چیست، مقید چیست، محکم چیست، متشابه چیست؛ اینها جزء قرآنشناسی است که به علوم قرآن معروف است.

قسم سوم که فعلاً محل بحث است این است که آن علومی که قرآن کریم به جامعه بشری یاد میدهد و مدعی است که بشر ممکن نیست از هیچ راهی به این علوم برسد باید احصا بشود که چیست؛ قرآن این را خودش ادعا دارد. در چند آیه این مطلب را مطرح میکند که ما حرف تازهای داریم.  

پس علوم قرآنی به چند قسم تقسیم میشود: یک قسم مطالبی است که آیات قرآنی آنها را بیان میکند اول تا آخر قرآن جزء علوم قرآن است، تفسیر علم قرآنی است، مطالبی را که قرآن به جامعه بشری یاد میدهد دستور میدهد. یک دوره تفسیر یک دوره علوم قرآنی است این قسم اول، این از بحث خارج است. قسم دوم از علوم قرآنی قرآنشناسی است که فلسفه قرآن است که ما قرآن را بشناسیم، وحی چیست، حقیقت قرآن چیست، چه زمانی نازل شد، بین انزال و تنزیل چه فرق است، اختلاف قرائت چیست، ناسخ و منسوخ چیست، عام و خاص قرآنی چیست، مطلق و مقید قرآنی چیست، محکم و متشابه قرآنی چیست، فهم حقیقت قرآن نزد کیست، مکی کدام است، مدنی کدام است، قبل از هجرت کدام است، بعد از هجرت کدام است؛ این قسمتها قرآنشناسی است این هم جزء علوم قرآنی است که سیوطی و امثال ذلک، اینها درباره این چند جلد کتاب نوشتند به عنوان علوم قرآن.

هیچ کدام از آنها محل بحث فعلی ما نیست. محل بحث فعلی ما علومی است که خود قرآن ادعا میکند ما یک سلسله مطالبی آوردیم که در هیچ جای عالم نیست. نه تنها در هیچ جای عالم نیست هیچ کسی هم نمیتواند به این اسرار پی ببرد ولو خود پیغمبر. این را بهطور کلی و اجمال فرمود یا نمونههایش را هم ذکر کرد.

اما مطلب اول که خود قرآن ادعا دارد ما مطالبی گفتیم که جامعه بشری نه تنها ندانستند تاکنون و نه تنها نمیدانند، نمیتوانند «إلی یوم القیامة» یاد بگیرند. فقط ما گفتیم اگر این گفته ما نبود، بشر نمیتوانست به این علم پی ببرد. این ادعای اوست. شاهد این ادعا را خود قرآن مشخص میکند.

پس «فهاهنا فصلان»: فصل اول این است که میگوید ما حرفهایی آوردیم که هیچ کس نگفت و هیچ کس نمیتواند بگوید، و هیچ کس نمیتواند بفهمد حتی توی پیغمبر! فصل دوم شاهد این حرف است که نمونهاش چیست.

این دو فصل باید کاملاً از هم جدا بشود و مفاد هر یک هم مشخص بشود. درباره فصل اول که فرمود ما حرفهای تازه آوردیم در سوره مبارکه «بقره» آیه 151 این چنین فرمود: ﴿کَمَا أَرْسَلْنَا فِیکُمْ رَسُولًا مِّنکُمْ﴾ یعنی ما برای امتهای قبلی پیامبرانی فرستادیم و برای شما هم پیامبر فرستادیم. این رسول چه کار میکند؟ ﴿یَتْلُواْ عَلَیْکُمْ ءَایَاتِنَا﴾ این یک ﴿وَ یُزَکِّیکُمْ﴾ این دو ﴿وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾ این سه و چهار، این امور چهارگانه درباره انبیای قبلی هم بود آنها هم آمدند، یکی تورات را یکی انجیل را بر قومشان تلاوت کردند در تزکیه اخلاقی آنها کوشیدند و آنها را به معارف تورات و انجیل آشنا کردند، اینها بود اما ﴿وَ یُعَلِّمُکُم مَّا لَمْ تَکُونُواْ تَعْلَمُونَ﴾‏ یک سلسله مطالبی را به شما میگویند که جامعه بشری نمیتواند - منظور از «تکون» نه تنها خصوص مخاطبان آن عصر باشند یعنی جامعه بشری - یاد بگیرند.

یک وقت است که میگوییم: «و علمک ما لم تعلم» یعنی تا حال نمیدانستی، حالا بعد ممکن است از راههای دیگر یا خودت یاد بگیری یا دیگری بگوید. یک وقت است گفته میشود: ﴿مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾[1] تو آن نیستی که یاد بگیری. این به جامعه بشری خطاب میکند که ما چیزهایی گفتیم که شما که بشر هستید اصلاً مقدورتان نیست یاد بگیرید. این ﴿وَ یُعَلِّمُکُم مَّا لَمْ تَکُونُواْ تَعْلَمُونَ﴾ چنین سمتی دارد، یعنی حرف جهانی است و حرف نو هم هست، هیچ جای عالم هم نیست.

این را نه تنها درباره جامعه بشری، درباره خود پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هم میفرماید که تو با همه آن قدرتهایی که داشتی این چیزها تازه است. بخواهی با درس و بحث یاد بگیری نمیشود! بخواهی با ریاضت و کشف و شهود یاد بگیری نمیشود! نه راه فلسفه و کلام است نه راه عرفان و تزکیه است. بعضی از چیزهاست که روی بنای عقلاء و عرفیات است ولی با دقتهای عقلی مثل فلسفه و کلام نیست، آن را یک عده خاص یاد میگیرند. بعضی از امور است که به وسیله کشف و شهود باید حل بشود، آن را هم اخص میدانند اما این سلسله مطالب نه از آن قبیل است که عارف با کشف و شهود بفهمد یا حکیم با فلسفه و کلام بفهمد یا دیگران با بنای عقلا بفهمند. از آن قبیل نیست.

پرسش: اگر بخواهیم صرف وحی بودن بگیریم ....

پاسخ: البته! یک سلسله مطالب ممکن است مشترک بین انبیای قبلی هم باشد اما این درجه عالیهاش مربوط به خود پیغمبر خاتم است، چون قرآن کریم دو تا پیام دارد یکی اینکه هر پیامبری که آمد نسبت به گذشته گفت که او هر چه گفت درست است: ﴿مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ﴾[2] عیسای مسیح(علیه السلام) که آمد گفت این موسی هر چه فرمود درست است موسای کلیم که آمد فرمود ابراهیم خلیل هر چه فرمود درست است ﴿مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ﴾. این ﴿مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ برنامه رسمی هر پیامبری نسبت به گذشته است اما وجود مبارک پیامبر دو فضیلت برایش ذکر شد: یک فضیلت مشترک یک فضیلت مخصوص. آن فضیلت مشترک این است که ﴿مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ فرمود پیامبر مصدق نسبت به همه انبیا است اما آن فضیلتی که مخصوص پیغمبر است و درباره   هیچ پیامبری نیامده این است که او هیمنه دارد: ﴿وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ﴾[3] این مهیمن در یک جاست و فقط مخصوص پیغمبر است. این سلطان انبیا است. این تمام حرفهای آنها را باید تصدیق کند صحه بگذارد و هیمنه دارد سیطره دارد سلطنت دارد. این درباره هیچ پیغمبری نیامده است ﴿وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ﴾. این هیمنه برای چیست؟ برای اینکه یک علم مهیمن دارد یک وحی مهیمن دارد.

پس جامعه بشری از آن ره آورد ویژه قرآن خبری ندارند فرمود: ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾، درباره خود پیغمبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) در سوره مبارکه «نساء» آیه 113 به پیامبر فرمود: ﴿وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوکَ وَ ما یُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْ‏ءٍ﴾ بعد فرمود: ﴿وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾ اینها حرفهای گذشته است و اما ﴿وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ﴾ این ﴿ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ﴾ نه «ما لا تعلم» نه اینکه چیزی که نمیدانستی خدا به شما یاد داد! چیزی که نمیتوانستی یاد بگیری! این «کان»ی منفی این پیام را دارد که تو آن نیستی که یاد بگیری! از کجا یاد بگیری؟ نه چون درس نخواندهای، خب آنها که درس خواندهاند چه؟ آنها هم نمی توانند ﴿وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ﴾.

نموداری از این را در سوره مبارکه «شوری» بیان کرده است: ﴿ما کُنْتَ تَدْری مَا الْکِتابُ وَ لاَ الْإیمانُ﴾ وحی چیست حقیقت قرآن چیست حقیقت ایمان چیست اینها را نمیدانست. این را در سوره مبارکه «شوری» آنجا مشخص فرمود ﴿ما کُنْتَ تَدْری مَا الْکِتابُ وَ لاَ الْإیمانُ﴾.

پس در فصل اول ادعایش این است که ما حرف تازهای آوردیم که نه توی پیامبر میتوانی بفهمی نه جامعه بشری. آیاتی دیگر و شواهدی دیگر در قرآن کریم و همچنان روایات اهل بیت است که برخی از مطالبی که قرآن کریم آورده است هیمنه دارد بر همه علوم دیگر و مهیمن است و هیچ بشری چه پیغمبر و چه غیر پیغمبر بدون این تعلیم قرآن نمیتواند یاد بگیرد.

﴿وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما کُنْتَ تَدْری﴾ نه «لم تدر»! این ﴿ما کُنْتَ﴾ نقشش همین است یعنی تو آن نیستی که یاد بگیری ﴿ما کُنْتَ تَدْری مَا الْکِتابُ وَ لاَ الْإیمانُ وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدی بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّکَ لَتَهْدی إِلی‏ صِراطٍ مُسْتَقیمٍ﴾[4]. این عصاره فصل اول. البته این فصل همچنان باز است، چون شواهدی دیگر و ادله دیگر اگر بیاید در ضمن همین فصل اول جاسازی میشود و تنظیم میشود.

اما فصل دوم نمونهاش چیست؟ چه چیزهایی گفته؟ آن نمونهاش را فرمود ما محکمهای داریم، این حرفی است که قبلاً دیگران هم گفتند دیگران هم دارند. هر کس خلاف کرد در محکمه میآید شاهدی است بینهای است قاضیای است این را هم بشر دارد شما هم قبلاً فرمودید اما آن حرفی که هیچ جا نیست و کسی نگفته و توان این کار را ندارد، این است که وقتی شخصی میآید مثلاً فرض کنید پنجاه یا هفتاد سال زندگی کرده، این یک ابرپرونده است، همه کارها با خودش است، تا میرود بگوید نه، این انگشت شهادت میدهد، آن دست شهادت میدهد، این زبان شهادت میدهد، شهود همراهش است پرونده همراهش است، این حرف کجاست؟ کجای عالم این حرف است؟ هیچ قابل انکار نیست، زحمت هم نیست جا نمیخواهد. این متّهم که میآید یک ابرپرونده است میلیونها کاری که کرده همین جاست، هیچ نمیتواند انکار کند. حالا یک کتاب دیگری که ﴿وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ کِتاباً یَلْقاهُ مَنْشُوراً﴾[5] آن  سرجایش محفوظ است آنها را ممکن است انکار بکند اما این را چگونه میتواند انکار بکند؟ این دستی که روی میزی داد زیرمیزی گرفت، زبانی که شهادت داد چشمی که دید! این حرف کجا هست؟ این را الآن شما به زحمت بخواهی بفهمانی نمیفهمند!

آن این آیات است که «تشهد» شهادت میدهند. به هیچ وجه هم قابل انکار نیست: ﴿یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَعمَلون﴾[6] چگونه است؟ ﴿قَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُمْ عَلَیْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ[7] بالاخره «ما من صغیره و لا کبیره» الا اینکه حساب می­کنند.

در سوره مبارکه «نور» آیه 24 دارد: ﴿إِنَّ الَّذینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ﴾ این عذاب عظیم در چه روزی است؟ حالا اینجا ممکن است انکار بکند اما ﴿یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُم بِمَا کاَنُواْ یَعْمَلُون ٭ یَوْمَئذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ وَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِین‏‏﴾. سوره فصلت هم دارد که ﴿لِمَ شَهِدتُمْ عَلَیْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ[8].

این دو تا مطلب دارد: یکی اینکه هر کس میآید یک ابرپرونده است. این الآن هم که دین مکرر گفته آیاتش گفته تفسیر هم شده، تازه فهمش برای جامعه بشری مشکل است که این آقا که میآید اگر بخواهند پرونده درست کنند این پروندهاش انبار میشود هفتاد هشتاد سال «ما من صغیره و لا کبیره» الا اینکه مینویسند، فرمود چه صغیره باشد چه کبیره باشد مینویسند. این نگاهی که انسان میکند این نگاه فرق نمیکند اما ریبه باشد یا غیر ریبه باشد اینکه فرق میکند! یک وقت است انسان نگاه مهربانانه میکند به  کسی یک ثواب دارد یک وقت نگاه غضب آلود میکند میخواهد مظلومی را بترساند این یک گناه دارد، یک وقت ریبه دارد گناه دیگری دارد، یک وقت نگاه رؤوفانه میکند به یتیمی، این ثواب دارد این احترام است. همه اینها در آن پرونده است و همه را هم چشم شهادت میدهد زبان شهادت میدهد همین زبانی که حرف زده دروغ گفته غیبت کرده مسخره کرده تهمت زده، این ابرپرونده کجا هست؟ شما این را بخواهی خارج بکنی یک انبار میشود! این چگونه است؟ مطلب دقیقتر زبان حرف میزند، یک، زبان حرف میزند، دو؛ اما این دو تا فرق میکنند! یک وقت میگویند زبان شهادت میدهد یک وقت میگوید زبان اقرار میکند. این فهمش برای خیلی از فضلا مشکل است حالا بخواهیم ترجمه کنیم! کجا اعتراف است کجا شهادت است؟ این زبان یک وقت زبان ماست یک وقت خود مائیم! این یعنی چه؟ یک وقت که انسان حرف میزند قرآن دارد که ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعیرِ﴾[9] اقرار کرده است، یک وقت میفرماید: ﴿تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ﴾ شاهد است یعنی بیگانه است. وقتی کسی وارد محکمه شد دیگری دارد علیه آدم حرف میزند این میشود شهادت، خود انسان که حرف میزند میشود اقرار. این کجاست و چگونه است که یک وقت زبان بیگانه است و یک وقت آشناست؟ این ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ﴾ چگونه اعتراف میکنیم؟ با همین زبان است یا جاهای دیگر است؟ ﴿تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ﴾ چیست؟

اینها مطالبی است که در تفسیرهای ما که نیست شما حالا برگردید یک دوره مجمع البیان اول تا آخر را ببینید درس هم بگویید، هیچ از این حرفها خبری هست؟ که چرا اینجا گفته ﴿تَشْهَدُ﴾ آنجا گفته ﴿فَاعْتَرَفُوا﴾؟ این کدام زبان است؟ ما چند تا زبان داریم؟ آن زبانی که از دل برمیخیزد میشود ﴿فَاعْتَرَفُوا﴾ این زبانی که از گل برمیخیزد میشود ﴿تَشْهَدُ﴾ این زبان ما نیستیم این دست ما نیستیم مثل قلم است، انسان با قلم اگر مطلبی را بنویسد این قلم اگر حرف بزند میشود شهادت. این دست را فرمود تو این دست نیستی، این میپوسد و دست دیگری میآید. در خود دنیا هم همینطور است الآن کسی – معاذالله - سرقت کرد محکمه هم ثابت شد شرعاً مطابق قرآن کریم این دست را باید قطع کنیم بعد از اینکه حکومت شرعی بر او ثابت شد که این شخص سارق است باید قطع شود. در این اثنا حالتی پیش آمد این فرار کرد ده بیست سال فراری بود در این زمان فراری، تصادف کرد و این دستش قطع شد و دست دیگری گذاشتند بعد از گذشت بیست سال این شخص را گرفتند محکمه شرع میخواهد دستش را قطع کند. این میتواند بگوید این دست من دست واقعی نیست؟ میگویند دست خودت است.

وقتی این آمده به بدن تو و بدن تو جذب کرد دست خودت است. الآن این که مرگ مغزی شد اگر کافر است این کافر نجس است این وقتی که مرگ مغزی شده دستش را به دست یک مسلمان پیوند زدند آن مسلمان نمیتواند وضو بگیرد چون این دست نجس است، قبلاً که کافر بود الآن هم که مردار است نجس است، غسل میت و اینها هم که پاکش نمیکند، الآن این دست نجس است نجس العین است با هیچ چیزی پاک نمیشود، اگر جوش خورد و گرفت، دست مسلمان است و میتواند وضو بگیرد.

پس تا چیزی را روح قبول نکند بدن او نیست. در دنیا هم همینطور است ذات اقدس الهی قدرت دارد عین آنچه قبلاً بود را برگرداند این در برابر قدرت الهی که حرفی نیست. عین همان را که بود برمیگرداند. مثل خود دنیاست عین همان که بود برمیگرداند ولی بالاخره ما نیستیم این همسایه ماست که با ماست برای اینکه حرف میزند قرآن میگوید شهادت میدهد اما وقتی از گوهر ذات ما حرف برمیآید میفرماید اعتراف کردند ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ﴾. این حرفها را اصلاً ما نشنیدیم تا اینکه بگوییم مثلاً   کسی گفته یا میتواند اثبات بکند. محکمهای است که به هیچ وجه انکارپذیر نیست. عدل محض است در عدل محض بودن او تردیدی نیست چه کسی میتواند تردید کند. آنکه بیگانه بود خودش فرمود: ﴿ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغیرَةً وَ لا کَبیرَةً إِلاَّ أَحْصاها﴾[10]؛ کجا پیدا میشود این حرف؟

در بحثهای دیگر فرمود ما که گفتیم: ﴿و یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾[11] اینها مرزش جداست آن ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ هم مرزش جداست. برای اینها چشم و گوش و زبان و فکر و اینها را دادیم که شما عالم و دانشمند شوید اما آن راه دیگری است. به پیغمبر فرمود تو با همه جلالت زبانت را حرکت نده: ﴿لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ﴾[12] این چیزی نیست که حالا تو بخواهی بگویی من حدس میزنم و اینها نیست. آن علوم دیگر را فرمود: ﴿و یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾، این حرفها او معلم شماست ما وسیلهاش را هم فراهم کردیم ﴿جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الأبْصَارَ وَ الأفْئِدَةَ[13] به شما فؤاد دادیم دل دادیم قلب دادیم عقل دادیم، یک، زبان و گوش دادیم، دو، فرمود ما این کارها را کردیم تا شما اینها را یاد بگیرید فرمود که چشم و گوش و اینها همه ابزار کار تو هستند.

ما آن را گفتیم ﴿وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ[14] مجاری ادراکی هم دادیم وسائل ادراکی هم به شما دادیم این سمع و بصر و فؤاد مال همان است: ﴿جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُون‏﴾، برای اینکه ﴿وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ با این علم حل میشود، اما آن ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ با این چشم و گوش حل نمیشود شما چگونه میخواهید حل کنید؟

بنابراین قرآن کریم یک سلسله حرفهایی دارد که در هیچ جا نیست، یک، و یک سلسله مطالبی دارد که جز با طهارت چشم و گوش قابل دسترسی نیست این دو، این طهارت چشم و گوش از کجا پیدا میشود؟ فرمود: ﴿کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولاً در سوره مبارکه «اسراء» این بود که ﴿لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ الْسَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الفُؤاد کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولاً این هم از آن آیات پیچیده قرآن کریم است! ﴿کَانَ عَنْهُ مَسْئُولاً یعنی چه؟ ما در فارسی این کلمه «از» را روی شخص میآوریم میگوییم «از آقا بپرس»! در عربی این کلمه «عَن» که به معنی «از» است روی مطلب درمیآید نه روی شخص. ما در فارسی نمیگوییم «از مطلب بپرس» میگوییم «از آقا بپرس» ولی در عربی این کلمه «عن» روی مطلب در میآید نه روی شخص: ﴿یَسْألونَکَ عَنِ الأهِلَّةِ[15] ﴿وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ﴾[16] ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ المَحِیضِ[17] این کلمه «عن» که به معنی «از» است روی مطلب در میآید نه روی خود شخص. شخص مسئول است آن مطلب مسئولعنه.

حالا این چیزهایی است که جزء ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ می تواند باشد؛ آن چیست؟ این است که ما شخص را میآوریم در محکمه. ما آنجا سؤال و جواب داریم. سؤال و جواب چیست؟ این آیه را ملاحظه بفرمایید: ﴿لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ﴾ یعنی تبعیت نکن از چیزی که عالم نیستی، جاهلانه به دنبال امری نرو، چرا؟ برای اینکه ﴿إِنَّ الْسَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الفُؤاد﴾ چشم و گوش و مرکز فکر که همان فؤاد باشد ﴿کُلُّ أُوْلئِکَ﴾ همه آنها؛ چی هستند؟ ﴿کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولاً همه اینها مسئول عنه هستند یعنی چشم مسئول عنه است گوش مسئول عنه است فؤاد هم مسئول عنه است.

مسئول کیست؟ از چه کسی میپرسند که چشم را چه کار کردی؟ از چه کسی میپرسند گوش را چه کار کردی؟ از چه کسی میپرسند خودت را چه کار کردی؟ این قابل فهم نیست! مسئول کیست؟ اینها که مسئول عنه هستند! ما فؤادمان همان مرکز فکری ماست هویت ماست. منظور این قلبی که هر حیوانی دارد نیست. مثلاً بعضی قلب سلیم دارند، منظور این قلب که نیست، همان حقیقت روح است. این ﴿عَنْهُ﴾ به چه کسی برمیگردد؟ مسئول کیست؟

ما یک سائل داریم که مشخص است خدای سبحان است و فرشتگان او. مسئول را باید مشخص کنیم که کیست؟ مسئول عنه اینها هستند: ﴿کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولاً یعنی کل واحد واحد مسئول عنهاند مسئول کیست؟ از چه کسی میپرسند که خودت را چه کار کردی؟ از چه کسی میپرسند که دلت را چه کار کردی؟ ما چند تا خود داریم؟ آن خود را چرا فراموش کردیم؟ ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾[18] فرمود اینها خودشان را گم کردند.

آن بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که فرمود: «عَجِبْتُ لِمَنْ یَنْشُدُ ضَالَّتَهُ‏ وَ قَدْ أَضَلَّ نَفْسَهُ فلا یَطلُبُها»[19] همین است فرمود من تعجب میکنم مردم کتاب دستشان قلم دستشان پول جیبشان را گم میکنند انشاد میکنند یعنی میگویند چه کسی این گمشده را پیدا کرد؟ خودشان را گم کردند نمیروند پیدا کنند! حالا شما بروید این آیه را ترکیب کنید! این آیه چیست؟ آیه 36 سوره مبارکه «اسراء» است: ﴿لاَ تَقْفُ﴾ یعنی تبعیت نکن ﴿مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ﴾، چرا؟ برای اینکه ﴿إِنَّ الْسَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الفُؤاد﴾ چشم و گوش و دل، یعنی ظاهر و باطن ﴿کُلُّ أُوْلئِکَ﴾ این ﴿أُوْلئِکَ هم اشاره به اینهاست ﴿کَانَ﴾ یعنی کل واحد ﴿عَنْهُ مَسْئُولاً پس اینها مسئولعنه هستند. سائل کیست؟ معلوم است که خدا و مدبران الهی هستند. مسئول کیست؟ انسان را مینشانند اینجا میگویند با خودت چه کردی؟ این یعنی چه؟! با دلت چه کار کردی؟ چه چیزی در دلت گذشت؟ با فکرت چه کردی؟ چه گذشت؟ این همان است که «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»[20] ما خیال میکنیم که این هم مثل فارسی است که «از آقا بپرس»! نه، مسئول عنه آقا نیست مسئول عنه آن شیء است آقا مسئول است، برای اینکه در همین این آیاتی که ﴿وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ﴾ ﴿یَسْألونَکَ عَنِ الأهِلَّةِ ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ المَحِیضِ، این کلمه «عن» روی مطلب در میآید نه روی مسئول، نه روی شخص.

 کسی عربی حرف میزند فارسی فکر میکند! عربی قرآن میخواند فارسی ترجمه میکند! اینکه نمیشود اگر می­خواهی قرآن را ترجمه کنی عربی ترجمه کن! این کلمه «از» را روی مطلب ببر نه روی شخص، «از آقا بپرس» چیست!؟  

این مسئول کیست؟ شخصی باید باشد که غیر از قلب باشد. حالا حقیقتی ما داریم که آن روز ظهور میکند یا همین قلب از یک نظر خود مائیم از یک نظر ابزار کار ماست؟ چه بر دلت گذشت؟ دل را چه کار کردی؟ این حرفها در کجای عالم است؟

  الآن مشکل ما با فلسفه غرب این است آنها میگویند تا ما نبینیم قبول نمیکنیم، ما میگوییم چون دیدنی نیست قبول داریم. این جنگهای صلیبی این اسلحه، اسلام را از دست مردم گرفت اما قلم این فیلسوفها، اسلام را از فکر مردم گرفت! اسلحه دین را از قلب مردم نمیتواند بگیرد، بله از دست مردم میگیرد، این جنگهای صلیبی و امثال صلیبی اسلام را از دست و زبان مردم آندلس و اسپانیا و اینها گرفتند اما آنکه دین را از فکر مردم گرفت همین فلسفههای مادی است.

امیدواریم خدای سبحان آن معنویت را به همه عطا کند که انسان بتواند به برکت ظهور آن حضرت همه معارف را بفهمد!

«و الحمد لله رب العالمین»

 

[1]. سوره نساء، آیه113.

[2]. سوره بقره، آیه97؛ سوره آلعمران، آیه3؛ سوره مائده، آیه48.

[3]. سوره مائده، آیه48.

[4]. سوره شوری، آیه52.

[5]. سوره اسراء، آیه13.

[6]. سوره نور، آیه24.

[7]. سوره فصّلت، آیه21.

[8] . سوره فصلت، آیه21.

[9]. سوره ملک، آیه11.

[10]. سوره کهف، آیه49.

[11]. سوره بقره، آیه129.

[12]. سوره قیامت، آیه16.

[13]. سوره نحل، آیه78.

[14]. سوره بقره، آیه129.

[15]. سوره بقره، آیه189.

[16]. سوره اسراء، آیه85.

[17]. سوره بقره، آیه222.

[18] . سوره حشر، آیه19.

[19] . غررالحکم دررالکلم، ص460.

[20]. مصباح الشریعة، ص13؛ متشابه القرآن و مختلفه(لابن شهر آشوب)، ج‏1، ص44.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق