01 11 2023 2001195 شناسه:

مباحث علوم القرآن – الجلسة 39

دانلود فایل صوتی

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

همانطوري که مستحضريد بحثهاي روز چهارشنبه درباره بخش خاصي از علوم قرآني است. ذات اقدس الهي قرآن را به عنوان کتاب علمي جهان معرفي کرد و وجود مبارک پيغمبر و به تبع او اهل بيت(عليهم السلام) را به عنوان معلم جوامع بشري که ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ[1] معرفي کرد که اينها بحثهايش روشن است.

يک بخشي ديگري در قرآن کريم است که ميفرمايد: ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ[2] يعني يک سلسله علومي در قرآن است که در هيچ جاي عالم نيست. به خود پيغمبر هم ميفرمايد به اينکه يک سلسله علومي در قرآن است که ﴿مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ[3] تو هم هيچ جاي عالم نميتواني ياد بگيري. آنچه مربوط به اسرار خلقت است، قبل از عالم چه بود؟ بعد از عالم چيست؟ حقيقت انسان چيست؟ حقيقت فرشته چيست؟ اينها در هيچ جاي عالم نيست. خدا آسمان را در چند روز خلق کرد؟ غير از خود خدا چه کسي باخبر است؟ او بايد بفرمايد که ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ.[4]

در مورد اينگونه از علوم به خود پيغمبر فرمود ﴿مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ، چه اينکه به جوامع بشري هم فرمود: ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ  اين کان منفي آن نقش و اثر را دارد؛ يعني هيچ جا نميتوانيد برويد ياد بگيريد. برخلاف ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ است که اين کان منفي در وسط نيست.

در همين زمينه رسيديم به اين بخش که ارتباط انسان با فرشتهها چيست؟ ارتباط انسان با کل جهان چيست؟.

آن قسمت تقريباً تکرار شد که خوب روشن شد که اين چهار اصل که:  کل عالم را خدا آفريد، يک؛ و به بهترين وجه خلقت هست، دو؛ و براي بشر خلق کرد، سه؛ نه تنها براي بشر خلق کرد بلکه مسخر بشر کرد، همه وسائل را فراهم کرد تا بشر از عمق زمين تا اوج آسمان بهرهبرداري کند.

اين ﴿اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ[5] ناظر به کان تامه است. ﴿الَّذي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقَهُ[6] ناظر به کان ناقصه است. ﴿خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ[7] براي شماست. ﴿سَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ وَ مَا فِي الأرْضِ[8] يعني تحت اختيارشماست. حالا اگر کسي نخواست يا نتوانست بهره ببرد روي ضعف خود اوست. اگر شما چهار تا مسافر پياده کرديد به نظام سپهري، اين کار عادي است مثل اينکه از شهري به شهري مسافر پياده کرديد اين ماهوارهبران مثل رانندهها هستند مثل همين اتومبيلها هستند مثل کشتيها هستند. اگر سفر دريايي هست سفر خشکي هست سفر آسماني هم هست. فرمود اينها اصلاً براي شماست، حالا کسي نخواست به آن طرف نرفت مطلبي ديگر است ﴿سَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ وَ مَا فِي الأرْضِ. اينها چند بار تکرار شد. اينها يک سلسله موجودات ملکي است که برای آسمان و زمين است و علم بشر ميتواند به اذن الله دسترسي پيدا کند و بهرهبرداري کند.

اما فرشتگان عالم چه سمَتي دارند؟ در بحثهاي اخير اشاره شد که در سوره مبارکه «احزاب» اين دو مطلب را بيان کرده: يکي اينکه وجود مبارک پيامبر(عليه و علي آله الصلاة و السلام) مورد صلوات ذات اقدس الهي و فرشتهها است. در همين آيه معروف ﴿إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ[9]است . در همان سوره مبارکه «احزاب» آيات قبل از اين دارد که خدا نه تنها بر پيغمبر صلوات ميفرستد، بر شما هم صلوات ميفرستد. قبل از اينکه بفرمايد: ﴿إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ دارد: ﴿هُوَ الَّذي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ[10] اين کم مقام است؟ که خود خدا ميگويد: «أصلّي علي کذا، أصلّي علي کذا». ﴿هُوَ الَّذي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ ﴾، اين ميشود انسان.

انسان کسي است که خدا بر او صلوات بفرستد، جنس و فصلش اين است، نه حيوان ناطق. از مدرسه سؤال بکني «الانسان ما هو»؟ ميگويد حيوان ناطق. از قرآن سؤال بکني «الانسان ما هو»؟ ميگويد الانسان کسي است که «الانسان هو الذي يصلي الله و ملائکته». ﴿هُوَ الَّذي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ ﴾، اين کم مقام است؟ اين در کجاي عالم نوشته است؟ ما از کجا ميتوانيم بفهميم که خدا بر ما صلوات ميفرستد؟ ملائکه بر ما صلوات ميفرستد؟ اين در هيچ جاي عالم نيست. فقط در سوره مبارکه «احزاب» است که ذات اقدس الهي ميفرمايد: ﴿هُوَ الَّذي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ ﴾، هميشه مفرد يعني مفرد! می­فرمايد درست است که ملائکه در خدمت من هستند، اما کار از آنها نيست. اگر نوراني کردن يک فرد يا جامعه هست، آن به عنايت من است. همه باهم آمدند اما کار برای الله است. نفرمود «هو الذي يصلي عليکم و ملائکته ليخرجوکم»! بلکه فرمود: ﴿لِيُخْرِجَكُمْ﴾، ملائکه هم در خدمت ذات اقدس اله هستند.

البته آن آيه معروفي که مربوط به درود به اهل بيت است، آن در همان سوره مبارکه «احزاب» يک صفحه بعد است. در سوره مبارکه «احزاب» بعد از اين آيه، آن ﴿إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ تقريباً يک صفحه بعد است. يک صفحه بعد دارد: ﴿إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ آن آيه 56 است. اين را ما از کجا بفهميم؟ اصلاً به خودمان اجازه ميدهيم که بگوييم خدا بر ما صلوات ميفرستد؟ وقتي خدا بر ما صلوات ميفرستد و ما چنين موجودي هستيم، چرا خودمان را ارزان بفروشيم؟

اگر خودمان را مثله کرديم، تکه تکه کرديم، حقيقت خودمان را يک مقدار به شيطان انس داديم يک مقداري به شيطان جن داديم، آن وقت چه ميشود؟ ما اگر انسان باشيم يعني سالم باشيم و آنچه را به ما داد حفظ بکنيم، داراي چشم باشيم، داراي گوش باشيم، داراي اعضاء و جوارح باشيم داراي قلب باشيم اگر آنچه را که به ما داد اينها را حفظ بکنيم «هو الذي يصلي علينا»! اما اگر اينها را به بيگانه داديم، چگونه به بيگانه داديم؟ اگر تابع بيگانه بوديم به شيطنت شيطان سپرديم، همه اينها را از ما ميگيرند.

چرا يک عده کور محشور ميشوند؟ در قيامت به خداي قيامت عرض ميکند که ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَني‏ أَعْمي‏ وَ قَدْ كُنْتُ بَصيراً[11] خدايا من که در دنيا چشم داشتم چرا کور محشور شدم؟ فرمود تو چشم خودت را دادي به ديگري. هر چه شيطان خواست ببيند تو هم به دستورش ديدي، برای تو که نبود. اگر برای تو بود که در اختيار قلب تو بود. اين اصلاً دقيق يعني دقيق! دقيقترين جواب قرآن است. وقتي در سوره مبارکه «طه» سؤال اعتراضآميز اين شخص کور را ذکر ميکند که ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَني‏ أَعْمي‏ وَ قَدْ كُنْتُ بَصيراً، ميفرمايد: ﴿كَذَالِكَ﴾، تو که چشم نداشتي. اين را از کجا آدم ميفهمد؟ او ميگويد خدايا من در دنيا ﴿وَ قَدْ كُنْتُ بَصيراً، شما بنا شد که انسان را همانطوري که بود محشو کني، من را چرا کور محشور کردي؟ فرمود: ﴿كَذَالِكَ﴾، تو که چشم نداشتي! اين را آدم از کجا ميفهمد؟

تمام آيات را اگر سر تا پايش را انسان ببوسد جا دارد، از بس دقيق و لطيف است. اين آيات شهادتي که قبلاً خوانديم. انساني که زيرميزي گرفته روميزي گرفته و امثال ذلک، با همين دست گرفته، با همين دسترشوه را داده، با همين دست رشوه را گرفته، اما وقتي در قيامت سخن از محکمه الهي است: ﴿تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْديهِمْ[12] شاهد به چه کسي ميگويند؟ به بيگانه ميگويند. گناه را به حسب ظاهر دست انجام داده است. قرآن نميگويد که دست در قيامت به سرقت يا به اختلاس و نجومي اقرار کرده است، ميگويد شهادت داده است. معلوم ميشود که براي ما نيست. اگر برای ما بود و خودِ ما بوديم و جزء ما بود بايد ميگفت که اقرار کرده است، دست اقرار ميکند زبان اقرار ميکند، اما بيان قرآن اين است که زبان شهادت ميدهد. کسي که دروغ گفته غيبت کرده. همين زباني که برای ماست به حسب ظاهر وقتي در اختيار شيطنت شيطان باشد ديگر برای ما نيست، چون برای ما نيست، يک عده گنگ محشور ميشوند، يک عده کور محشور ميشوند.

لذا اين دو طايفه يعني دو طايفه؛ هم اين طايفه شهادت نشان ميدهد که اينها از ما فاصله گرفتند و ديگر برای ما نيستند ﴿تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْديهِمْ و اين شخص ميگويد: ﴿لِمَ شَهِدتُمْ عَلَيْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنطَقَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ،[13] اين يک طايفه است.

طايفه ديگر در سوره مبارکه «طه» به آن اشاره شده است. در سوره مبارکه «طه» آيه 125 ﴿وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى‏﴾، اين يک آيه. ﴿قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَني‏ أَعْمي‏، خدايا من در دنيا چشم داشتم حالا چرا مرا بيچشم محشور کردي؟ ﴿قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَني‏ أَعْمي‏ وَ قَدْ كُنْتُ بَصيراً، من که در دنيا چشم داشتم بايد با همان وضع دنيايي خلق ميشدم چرا اين کار را کردي؟ جوابي که خدا ميدهد چيست؟ ﴿قَالَ كَذَالِكَ﴾ يعني ﴿كَذَالِكَ﴾! تو که چشم نداشتي. اين را آدم از کجا بفهمد؟

وقتي آدم، کار شيطنت شيطان را ميکند، به او سپرده است. وقتي به او سپرده است ﴿وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى‏﴾. چشم مادامي برای انسان است که انسان بهره صحيح ببرد. فرمود: ﴿كَذَالِكَ﴾، تو که چشم نداشتي. ﴿قَالَ كَذَالِكَ أَتَتْكَ ءَايَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَ كَذَالِكَ الْيَوْمَ تُنسي﴾[14]، تو آيات ما را فراموش کردي چشم نداشتي. چشم را دادي، گوش را دادي، دل را دادي به ديگري ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها؛[15] اگر در اختيار شيطنت شيطان گذاشتي، ديگر فروختي. مگر معامله نکردي؟ اگر معامله کردي، لذت کاذب گرفتي چشم و گوش دادي، الآن هم بيچشم و گوش محشور ميشوي ﴿صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ[16] اين مطالب را آدم کجا بفهمد؟

فرمود: ﴿قَالَ كَذَالِكَ أَتَتْكَ ءَايَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَ كَذَالِكَ الْيَوْمَ تُنسي﴾، تو رها کردي، الآن هم رها ميشی. خودت خودت را فروختي، دنيا را خريدي.

بنابراين يک سلسله مطالبي است که فقط در قرآن کريم است. در مورد کمکهاي ديگري که انسان بخواهد، ذات اقدس الهي ميفرمايد که نماز تنها براي آن نيست که شما در آخرت بهشت برويد، مشکل دنياي شما را هم حل ميکند. ﴿وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ،[17] اگر مشکلي داريد کاري پيش آمد آن دو رکعت نماز را بخوانيد کمک بگيريد. ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ[18] تنها درباره بهشت رفتن نيست؛ يعني در مشکلات زندگي هم، آن فکر و آن عقل و آن درايت را به ما بده که ما منتظر زيد و عمرو نباشيم. به زيد و عمرو مسئول هم آن عقل و درايت را بده که به فکر جامعه باشند. اينها هم استعانت است. ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ.

هم از اين طرف ما اين مسئلت را داريم، هم از آن طرف در سوره مبارکه «بقره» فرمود: ﴿وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ، خيلي از موارد بود بزرگان دو رکعت نماز ميخواندند مشکلشان حل ميشد. فرمود از نماز کمک بگيريد، چون کار بدست اوست. کل عالم را او دارد اداره ميکند آن عقل را، آن درايت را، آن هوش را هم به مسئولين ميدهد، هم به شما کمک ميکند. ﴿وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ که مبادا به چيزي نيازمند باشيد.

اين استعانت، استعانت، که ما در نماز ميگوييم: ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ، ذات اقدس الهي به ما گفته از خود اين نماز هم کمک بگيريد. ما در نماز با خدا درد دل و مناجات ميکنيم که ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ، اما خدا ميفرمايد که ﴿وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ، با بردباري با صبر از خدا کمک بگيريد. اينها يک سلسله مسائلي نيست که انسان متوجه بشود. ما داراي چشم و گوش هستيم، مادامي که به جهان نگاه مُلکي بکنيم اولاً و نگاه ملکوتي بکنيم ثانياً.

ببينيد قرآن کريم کسي را که چندين سال روي زمينشناسي کار کرده روي بين زمين و آسمان کار کرده، درباره آسمانشناسي کار کرده، حالا مسافربري ميکند، همواره ماهواره ميفرستند مسافر ميبرد مسافر ميآورد، کل اين محدوده را او دارد طي ميکند؛ او را کور ميداند! فرمود من گفتم آسمان را نگاه کن، تو نگاه نکردي. با اينکه سي چهل سال متخصص در زمينشناسي و آسمانشناسي و فضاشناسي است الآن ماهواره ميبرد و ميآورد! مثل همين اتومبيلهاي داخل شهري مسافرکشي ميکند، اما قرآن او را کور ميداند. فرمود تو که خالق او را نديدي هدف او را هم نديدي: ﴿وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى‏﴾.

ما يک مُلکي داريم براي اينکه دنياي ما و ظاهر ما را تأمين بکند که بايد نگاه بکنيم. يک ملکوتي داريم که بايد ابديت ما را تأمين بکند. فرمود شما موظف هستيد که به ملکوت عالم نگاه کنيد. البته ديدن ملکوت کار سهلي نيست. آن را ما نشان ابراهيم خليل داديم: ﴿وَ كَذلِكَ نُرياين «نري» فعل مضارعي است که مفيد استمرار است. ما مرتّب و مکرر باطن عالم را نشان خليلمان داديم. ﴿وَ كَذلِكَ نُري، نه «أريتُ»! ﴿وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏[19] ، اين در سوره مبارکه «انعام» است.

در سوره مبارکه «اعراف» ميفرمايد که شما ﴿أَ وَ لَمْ يَنْظُرُوا في‏ مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض‏‏[20] چرا به ملکوت نگاه نميکنيد؟ پدرتان اهل رؤيت بود شما که فرزندان آن پدر هستيد اهل نظر باشيد. اين نظر بالاخره به رؤيت ميرسد. قبلاً هم به عرضتان رسيد که ما در فارسي بين نگاه و ديدن فرق ميگذاريم گاهي انسان نگاه ميکند و ميبيند گاهي نگاه ميکند نميبيند، ميگويد:  نگاه کردم و نديدم. نگاه دائماً مستلزم رؤيت نيست ولي زمينه رؤيت است. اين در فارسي ماست. در عربي هم نظر با رؤيت همين فرق را دارد. فرمود راه پدرتان را برويد ﴿أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِن قَبْلُ[21]، چرا راه پدرتان را نميرويد؟ شما که شناسنامه داريد. کسي که شناسنامه دارد و ابراهيمي است چرا ابراهيمي فکر نکند؟ خليلي است چرا خليلي فکر نکند؟  شما هم در همين راه باشيد همين راه را طي بکنيد.

   شما را تشويق ميکنم به نظر، او رؤيت بهرهاش شد. هم ﴿وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏ برای اوست هم ﴿أَ وَ لَمْ يَنْظُرُوا في‏ مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض‏‏ برای ماست. فرمود شما اهل نظريه باشيد نه نگاه جسماني. ملکوت که نگاه جسماني ندارد. نظريهپردازي کنيد بلکه ببينيد؛ يعني از برهان به شهود برسيد. اين راه شدني است. فرمود: اگر ملکوت عالم را نگاه کنيد کل عالم با شماست. شما همه انبياء را ديديد. الآن کل اين هشت ميليارد بشر را همين چهار پنج نفر دارند اداره ميکنند. ابراهيم خليل است و موساي کليم است و عيساي مسيح است و ديگران هم اگر به حسب ظاهر باور ندارند، در کنار سفره تربيتي اينها نشستهاند. همين چهار پنج نفر هستند که جهان را اداره کردند و دارند اداره ميکنند، نام کسي نمانده است.

جرياني به مراتب بدتر از کربلا اتفاق افتاده است و نسياً منسيا شد. شما تاريخ جهانگشاي جويني را که ميخوانيد - اين تاريخ تقريباً قريب عصر مغول بود، همان عصر بود، خيلي فاصله نداشت - اين مغولها که آمدند چکار کردند؟ کشتار بيرحمانه آنها طوري بود که از اين اسرائيل بدتر يا مثل اين اسرائيل بود. بعضي از اين سران را گرفته بودند اينها را چهار تکه کردند هر بخشي را به يکي از چهار کلاننشهر بزرگ آن روز فرستادند - چهار تا شهر بزرگ در ايران داشت - هر جزئي را جلوی دروازه يکي از اين چهار شهر بزرگ آن روز گذاشتند، بعد اينها را با شعر مسخره کردند که «في الجمله به يک هفته جهانگير شدي»! سرها را بريدند، يک؛ پوست کندند، دو؛ درون پوستها کاه پُر کردند، سه؛ گرداندند، چهار؛[22] همه در تاريخ دفن شد. اينها برای عصر مغول بود. اينها را تاريخ جهانگشاي جويني که خودش معاصر آن زمان بود دارد. مگر نام کسي در عالم ميماند؟

اما اين  چهار پنج نفر هستند که دنيا را اداره کردند؛ ابراهيم خليل است، موساي کليم است لذا شما ميبينيد در تمام اين زيارتگاهها و عرض ادبها اول از آدم شروع ميکنيم به همه اينها عرض ادب ميکنيم سلام ميکنيم تا برسد به اهل بيت. اينها ماندهاند. اينها حرفهاي ماندني آوردند. انسان را معرفي کردند. آينده را معرفي کردند. فرمود بر فرض هم اگر مثل اين تاکسيدارها مسافرکشي بکنيد، ماهواره ببري و بياوري کور هستي! چرا؟ براي اينکه چشم را دادي به ديگري. خاک ديدي و هوا ديدي و فضا ديدي، اما خاکآفرين را که نديدي! هواآفرين را نديدي! کور هستي. ﴿وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى‏﴾ چرا ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَني‏ أَعْمي‏ وَ قَدْ كُنْتُ بَصيراً، ﴿قَالَ كَذَالِكَ أَتَتْكَ ءَايَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَ كَذَالِكَ الْيَوْمَ تُنسي﴾.

اگر فرمود: ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها، اين چشم و گوش براي اين است که هم مُلک را ببينيم که مشکل دنياي ما حل بشود هم ملکوت را ببينيم. اين بيان نوراني پيغمبر را نگاه کنيد، فرمود اين دهن حيف است، اين دهن را مواظب باشيد: «طَهِّرُوا أَفْوَاهَكُمْ‏‏» نه اينکه مسواک بکنيد. مسواک کردن يک سنت است. نفرمود «اثنانکم»، دندانهايتان را پاک کنيد. دندانها را همه ميگويند پاک کنيد. علم بشري هم ميگويد پاک کنيد. فرمود دهن را پاک کنيد «طَهِّرُوا أَفْوَاهَكُمْ فَإِنَّهَا طُرُقُ الْقُرْآن‏‏»[23]، مگر نميخواهيد براي خودتان قرآن بخوانيد؟ نميخواهيد براي ديگران قرآن بخوانيد؟ نميخواهيد قرآن تفسير کنيد؟ نميخواهيد قرآن ترويج کنيد؟ اين قرآن بايد از دهن طيب و طاهر عبور کند، اينجا به کسي بد نگوييد. بد کسي را نخواهيد. اگر کسي بود نصيحت کنيد. دعا هم بکنيد. «طَهِّرُوا أَفْوَاهَكُمْ فَإِنَّهَا طُرُقُ الْقُرْآن‏‏». – معاذالله - اگر آب زمزم را هم از يک مسير آلوده عبور بدهيد اثرش را از دست ميدهد. فرمود اينجا بايد قرآن عبور کند شما معلم جامعه هستيد، قرآن را ياد مردم ميدهيد، مردم را به قرآن تشويق ميکنيد، خودتان قرآن ميخوانيد، قرآن دارد جامعه را اداره ميکند «طَهِّرُوا أَفْوَاهَكُمْ فَإِنَّهَا طُرُقُ الْقُرْآن‏‏»، اين حرفها بوسيدني نيست؟ اين حرفهاي در جاهاي ديگر هم هست؟

لذا به وجود مبارک پيامبر فرمود هم بر تو صلوات ميفرستم هم بر امت تو. هم تو محبوب من هستي. هم مردم محبوب من هستند. منتها تو حبيب الله هستي محور محبت هستي. در بحثهاي قبل هم اشاره شد که اين بيان نوراني حضرت امير که در نهج البلاغه دارد: هُم «مُسْتَثَارِ الْعِلْم»[24]؛ يعني اينها ميدان انقلاب هستند. انقلاب فرهنگي به وسيله علي و اولاد علي است. مستثاري که در نهج البلاغه است اسم مکان است، يک؛ الثوره است، دو؛ ثوره يعني انقلاب، سه؛ محل انقلاب فرهنگي علي و اولاد علي است. فرمود مگر ميدان انقلاب نميخواهيد؟ اين است. هُم «مُسْتَثَارِ الْعِلْم»، از اين بيان لطيفتر؟ ميدان انقلاب است. هر انقلاب فکري از جهل به علم، از جهالت به عقلانيت، از هر چيزي که شما بخواهيد به يک حقيقتي برسيد يک ميدان انقلاب ميخواهيد. فرمود ميدان انقلاب ما هستيم.

اين حرفهايي است که در هيچ جاي عالم نيست. لذا در آن بخشي که فرمود ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ که مقداري به حسب ظاهر انسان معنايش را ميفهمد، در کنارش اين بخش را هم فرمود که با کان منفي ذکر شده: ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ، به خود پيغمبرهم فرمود: ﴿مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ، تو هم نميتواني در هيچ جاي عالم ياد بگيري، از چه کسي ميخواهي ياد بگيري؟

حالا ما هيچ احتمال ميدهيم که ملائکه بر ما صلوات بفرستند؟ اصلاً احتمالش را نميدهيم. فقط درباره پيغمبر و علي و اولاد علي سرجايش محفوظ است. اما در همان سوره مبارکه «احزاب» فرمود که ﴿هُوَ الَّذي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ. وقتي ما اين مقام را داريم چرا خودمان را ارزان بفروشيم؟ ما با داشتن اين مکتب چرا به غرب و شرق وابسته باشيم؟ بله، آنها هم انسان هستند انسان روابطش سرجايش محفوظ است اما منتظر اين و آن باشيم براي چه؟ خودمان را به عظمت و با جلال و شکوه که بشناسيم، هرگز نه به غرب و شرق نگاه ميکنيم، نه به زيد و عمرو داخلي نگاه ميکنيم.

اميدواريم اين نظام به دست صاحب اصلياش سپرده بشود و همه شما بزرگواران که نائبان ولي عصر هستيد، به اوج مقام روحانيت نائل بشويد.

«و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»

 

[1]. سوره بقره، آيه129.

[2]. سوره بقره، آيه151.

[3]. سوره نساء، آيه113.

[4]. سوره اعراف, آيه54؛ سوره يونس، آيه3؛ سوره هود، آيه7؛ سوره فرقان، آيه59؛ سوره سجده، آيه4؛ سوره حديد، آيه4.

[5]. سوره زمر، آيه62.

[6]. سوره سجده، آيه7.

[7]. سوره بقره، آيه29.

[8]. سوره لقمان، آيه20.

[9]. سوره احزاب، آيه56.

[10]. سوره احزاب، آيه43.

[11]. سوره طه، آيه125.

[12]. سوره نور، آيه24.

[13]. سوره فصّلت, آيه21.

[14]. سوره طه، آيات 126-124.

[15]. سوره اعراف،آيه179.

[16]. سوره بقره، آيه171.

[17]. سوره بقره، آيه45.

[18]. سوره حمد، آيه5.

[19]. سوره انعام، آيه75.

[20]. سوره اعراف، آيه185.

[21]. سوره حج، آيه78.

[22] . ر.ک: تاريح جهانگشای جوينی، مقدمه ج1، ص74.

[23]. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏1، ص368.

[24] . نهج البلاغه، خطبه105.

​​​​​​​


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق