27 05 2023 1514601 شناسه:

مباحث الفقه – کتاب الهبات – الجلسة 4

دانلود فایل صوتی

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

در پايان کتاب وقف، مسئله «سکنی»، «رقبي» و «عمري»، مسئله صدقه و عطيه و هبه ذکر ميشود. بعضي از اين امور, سابقه مردمي و بناي عقلا داشت و الآن هم دارد و بعضي از اينها جزء رهآورد اسلام است که در غير حوزه اسلامي اينچنين نيست. مسئله عطيه، مسئله هديه، مسئله هبه، اينها بين عقلا بود و امروز هم هست و اما صدقه چيزي است که فقط اسلام آورده است. صدقه عقدي است که هم شرطي دارد و هم مانعي; اما هبه و عطيه و هديه، نه آن شرط را دارند نه آن مانع را.

  يک فرق جوهري بين صدقه و هبه و هديه و عطيه و مانند آن هست، چون صدقه يک عقد لازم است که هم شرط دارد و هم مانع; ولي هبه و هديه و عطيه و مانند آن نه آن شرط را دارند نه اين مانع را.

در صدقه اگر آن شرط که قصد قربت است حاصل نباشد، صدقه باطل است و در صدقه اگر کسي به قصد ريا کاري انجام بدهد اين ممنوع و باطل است يعني قصد قربت شرط تحقق صدقه است و ريا و تظاهر و خودخواهي و خودنمايي، مانع صدقه است و صدقه را باطل ميکند ولي هيچ کدام از اينها در هبه، در هديه و مانند آن نه شرطاند نه مانع. حالا اگر کسي ريائاً در مراسمي به کسي هديه داد، حالا شخصی در امتحان موفق شد يا از سفر آمده است يا در کاري بالاخره توفيق پيدا کرد يا مثلاً در مراسم عروسی، کسي ريائاً و از روي تظاهر و خودنمايي, پولي داد، اين پول برای او ميشود يا وقتي دارند از يک فرد تحصيل کرده از دانشجويي يا دانشمندي مثلاً اجلال و تکريمي به عمل ميآورند، بعضي­ها هدايايي ميدهند لوحي ميدهند، بعضي هم به عنوان تظاهر و ريا و اينها که مثلاً ما هم شرکت کرديم، اينها هم لوحي ميدهند مالي ميدهند اين مال براي آن شخص ميشود؛ اين طور نيست که حالا چون او قصد تظاهر و رياء داشت مال براي او نشود.

صدقه اين طور نيست، صدقه يک عقد لازم عبادي است؛ هم مشروط به قصد قربت است که اگر قصد قربت نداشته باشد حاصل نميشود هم ممنوع به ريا است که اگر ريا باشد اين صدقه باطل است ملکيت نميآورد.

پرسش: اگر دعوت بشود از رئيس کارخانه­ای که مثلاً برای اينکه ترويج صدقه بشود، مجلسی بگيرند مثلاً کيکي را بدهد به فقرا ولی اين عمومي و رسانهاي ميشود.

پاسخ: عيبي ندارد؛ بعضي از کارهاست که نه تنها بد نيست خوب هم است. در روايات هست که صدقه سرّ بهتر است، مگر اينکه   کاري انجام بدهيد که ديگران به شما اقتدا بکنند، اينجا شما دو ثواب ميبريد: هم ثواب صدقه خودتان را ميبريد هم ثواب تشويق ديگران را به صدقه. کار علني کردن گاهي ميشود ريا و معصيت و گاهي دو ثواب دارد؛ هم ثواب کار خودش را دارد هم ثواب اينکه باعث تشويق است.

پرسش: تشويق يک امر التزامی نيست؟ لازمه اين امر اين است که ....

پاسخ: حالا يک وقت است کسي قصد اين کار را هم دارد ثواب هم ميبرد، يک وقت است که قصد اين کار را ندارد ممکن است توصلي باشد و اين توصلي هم ثواب داشته باشد ولي به هر تقدير درباره اصل صدقه فرمود: ﴿وَ إِنْ تُخْفُوها وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَراءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُم‏﴾[1]، بعد فرمود به کساني بدهيد که ﴿يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّف‏﴾[2] بعضي هستند که فقراي آبرومندي هستند, لباس تميزي ميپوشند, يک فرش تميزي در منزل دارند يک کفش تميزي ميپوشند که مردم خيال ميکنند که او وضعش خوب است او هم اصرار دارد که آبروي خودش را حفظ بکند; فرمود به اين گروه صدقه بدهيد که ﴿يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّف‏﴾؛ کسي که از درون زندگي اين شخص بيخبر است و جاهل به وضع خصوصي اوست، او را غني ميپندارد; فرمود اگر به اينها بدهيد بهتر است.

اين يک راه است. يک راه ديگر اينکه انسان براي تشويق ديگران آن کار را انجام ميدهد که علني باشد، اين دو ثواب ميبرد: هم ثواب صدقه خودش را ميبرد هم ثواب تشويق ديگران را. يک وقت است که ريا ميکند، اگر ريا کرد، هديه او صحيح است عطيه او صحيح است هبه او صحيح است اما صدقه او باطل است و عقاب ريا البته سر جايش محفوظ است.

غرض آن است که صدقه يک عقد عبادي است که مشروط به قصد قربت است و ممنوع به ريا است يعنی شرط دارد و مانع؛ ولي هبهها و هديهها اين طور نيستند. در«نثار العرس» پولهايي يا نقلهايي روي سر داماد يا عروس ميپاشند، نثار ميکنند، نمیگويند به زيد ميدهم يا به عمرو ميدهم ميگويند هر کس گرفته برای اوست. اينجا عقد خاصي باشد که کسی اعطا کند و کسي بگيرد، ايجابي باشد و قبولي باشد نيست، اصلاً معلوم نيست که چه کسي پول را ميگيرد. بنابراين اين گونه از هدايا شبيه جعاله است، هر کسي آمد گرفت برای خودش است؛  مثل اينکه کسي مالي را گم کرد، شخصي را اجير ميکند و ميگويد شما پيدا کنيد، اين اجاره ميشود ولی يک وقت اعلام ميکند و ميگويد هر کسي پيدا کرد، «فهو کذا»، اين جعاله است، اين ايجابش معلوم است ولي قبولش معلوم نيست که چه کسي قبول ميکند لذا جعاله يک عقد جايز است بر خلاف اجاره که يک عقد لازم است. در «نثار العرس» هم همينطور است در عروسيها نقلها يا پولهايي که میپاشند، هر کسي گرفت برای اوست. اين طور نيست که ايجابي باشد قبولي باشد اعطايي باشد اخذي باشد. هديهها و هبهها هيچ کدام با صدقه مشترک نيستند، گرچه فرق فراواني بين هديه و هبه هست، هبه يک عقد است فاعلش معلوم است قابلش معلوم است ايجابش معلوم است قبولش معلوم است؛ اما هديه اين طور نيست، کسي در کاري موفق شده براي تشويق کردن چيزهايي میآورند، اصلاً معلوم نيست که اين دسته گل را چه کسي آورده، اين فرش را چه کسي آورده، آن جعبه شيريني را چه کسي آورده، اگر فرد دريافت کند صحيح است و قبل از قبض هم اينها جايز است و شخص ميتواند برگردد لازم نيست؛ اما صدقه عبادت است، عقد است ايجاب ميخواهد قبول ميخواهد مشروط به قصد قربت است ممنوع به ريا است که اگر ريا کرد نه تنها در قيامت عذاب ميشود بلکه اين صدقه هم باطل است; مثل نماز ريايي.

صدقه را با اين خصيصهاي که در صدقه هست طبق بيان نوراني امام صادق(سلام الله عليه) اسلام آورده و در بين مردم، صدقه سابقه نداشت، آنچه بود و امروز هم هست، همين هديه است و چشمروشني است و هبه است و مانند آن.

پرسش: در اجتماع امر و نهی فرموديد نمازی که ريايی خوانده بشود حرام و باطل است .....

پاسخ: قصد قربت جزء احکام اوليه نماز است، به همين قصد، نهي تعلق گرفته است. اين يک وقت است که يک قصد قربت دارد و يک ريا، ما ميگوييم آن قصد قربتش امر است اين ريائش نهي است اما اصلاً او يک نيت دارد و آن تظاهر است، پس اصلاً نيت نکرده، فقط گناه کرده است. يک وقت است که اين رکوعش را يا سجودش را ريائاً انجام ميدهد، آن رکوع را اگر اعاده بکند درست است؛ اما وقتي اصل نماز ريائي است، اصلاً قصد قربت ندارد، از سنخ اجتماع امر و نهي نيست، اين اصلاً وارد عبادت نشده است.

در کتاب وسائل الشيعه، جلد نوزدهم، صفحه 231، باب سوم همان روايت اولي که مرحوم شيخ طوسي نقل کرد «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ زُرَارَةَ(رضوان الله عليهم)» اين بود که وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) فرمود: «إِنَّمَا الصَّدَقَةُ مُحْدَثَةٌ»؛ اين را اسلام آورده است. جلد نوزدهم، صفحه 231, باب سوم، فرمود: «إِنَّمَا الصَّدَقَةُ مُحْدَثَةٌ» بر خلاف هديه بر خلاف هبه بر خلاف چشمروشني، بر خلاف «نثار العرس»، همه آن موارد سابقه داشت لاحقه هم دارد؛ اما درباره صدقه فرمود: «إِنَّمَا الصَّدَقَةُ مُحْدَثَةٌ»؛ اين را اسلام آورده، شرطي دارد و مانعي؛ اما آنها نه اين شرط را دارند نه اين مانع را.

در باب چهارم عنوان باب اين است: «بَابُ عَدَمِ لُزُومِ الْهِبَةِ قَبْلَ الْقَبْضِ»؛ شرط لزوم هبه، قبض است «فَإِنْ مَاتَ الْوَاهِبُ قَبْلَهُ» قبل از قبض بميرد «بَطَلَتْ» آن هبه. اين يک مطلب؛ مطلب ديگر: «وَ أَنَّهُ يَكْفِي قَبْضُ الْوَاهِبِ عَنْ وَلَدِهِ الصَّغِيرِ». يک وقت است که انسان به فرزند بزرگش چيزي را هبه ميکند، الا و لابد او بايد قبض کند، اگر قبض نکرد اين ميشود ميراث و ساير ورثه سهم دارند و اگر نابالغ بود و قبض نکرد اين هبه لازم ميشود، چرا؟ چون قبض وليّ به منزله قبض «مولّيعليه» است، چون اين مال در دست وليّ است، قبض او به منزله قبض «مولّيعليه» است گويا مُتّهِب قبض کرده است، لذا فرمود: «وَ أَنَّهُ يَكْفِي قَبْضُ الْوَاهِبِ عَنْ وَلَدِهِ الصَّغِيرِ». اگر فرزند کبير باشد الا و لابد بايد خودش قبض کند وگرنه اگر اين شخص بميرد، همه ورثه حق دارند.

  روايت اول اين است: «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ أَبَانٍ عَمَّنْ أَخْبَرَهُ» که اين مشکل ارسال را اينجا دارد «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ: النُّحْلُ»؛ «نُحل» به آن مال عطاشده ميگويند.[3] وجود مبارک صديقه کبري(سلام الله عليها) که فرمود فدک «نُحله» من است پيامبر به من عطا کرده است[4] از همين قبيل است. منحول به معناي منسوب جعلي هم است؛ میگويند اين حديث منحول است يعني مجهول است.

«قَالَ: النُّحْلُ»، يک؛ «وَ الْهِبَةُ»، دو؛ اينها «مَا لَمْ تُقْبَضْ حَتَّی يَمُوتَ صَاحِبُهَا» اين را سؤال کردم «قَالَ هِيَ بِمَنْزِلَةِ الْمِيرَاثِ». يک وقت است کسی مالي را ميفروشد، اگر سخن از صرف و سلم و طلا و نقره و مانند آن باشد که قبض، شرط است، حکم ديگري دارد، وگرنه اگر فرشي را فروخته ولي آن مشتري نيامده بگيرد، اين برای مشتري است. قبض شرط نيست مملِّک نيست؛ در غير طلا و نقره، قبض شرط نيست، بلکه اين مالي را که فروخته، اگر او نيامد بگيرد، نزد او امانت است و فروشنده و بايع هم اگر بميرد اين جزء ميراث او نخواهد بود، اين برای آن خريدار است، بر خلاف هبه و امثال هبه؛ اگر کسي مالي را به ديگري هبه کرده و ديگري نيامده بگيرد، اين برای ورثه خواهد بود، چون شرط اثرگذاري هبه، قبض است.

فرمود: اگر «مَا لَمْ تُقْبَضْ حَتَّی يَمُوتَ صَاحِبُهَا» سؤال کرد که اگر واهب تا زنده است قبض صورت نگرفت، حضرت فرمود: «هِيَ بِمَنْزِلَةِ الْمِيرَاثِ» اين را ورثه او ارث ميبرند، چرا؟ چون شرط اثرگذاري هبه، قبض مُتّهِب است. حالا «وَ إِنْ كَانَ لِصَبِيٍّ فِي حَجْرِهِ وَ أَشْهَدَ عَلَيْهِ فَهُوَ جَائِزٌ»[5] يعني نافذ است. اگر اين را به فرزند کوچکش هبه کرد _چون قبض وليّ به منزله قبض «مولّيعليه» است_ و اگر شاهد هم گرفته درست است.، در خيلي از موارد دارد که شما شاهد بگيريد؛ در وصيت هست در هبه هست، ﴿وَ اسْتَشْهِدُوا شَهيدَيْنِ مِنْ رِجالِكُمْ﴾[6] هست يا ﴿وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُم‏﴾؛[7] فرمود شاهد بگيريد که در محکمه مشکلي نداشته باشيد.  

روايت اول مرسله بود «عَمَّنْ أَخْبَرَهُ» بود، دومی مرسله نيست: «عَنْ فَضَالَةَ عَنْ أَبَانٍ عَنْ أَبِي مَرْيَمَ قَالَ: إِذَا تَصَدَّقَ الرَّجُلُ بِصَدَقَةٍ أَوْ هِبَةٍ قَبَضَهَا صَاحِبُهَا أَوْ لَمْ يَقْبِضْهَا عُلِمَتْ» اين صدقه «أَوْ لَمْ تُعْلَمْ فَهِيَ جَائِزَةٌ»؛[8] اين «جائزةٌ» يعني في الجمله جايز است نه اينکه نافذ بالفعل است، چون در صدقه، قبض، لازم است. في الجمله جايز است؛ منتها محتاج به قبض است، اگر قبض شد اثربخش است و اگر نه، نيست.

  اين خبر را در روايت سوم مرحوم شيخ طوسي با سند ديگر نقل کرده است و همين روايت سوم را مرحوم کليني با سندي ديگر نقل کرده است: «عَنْ حُمَيْدِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ» از خيليها نقل کرده است «عَنْ أَبَانٍ مِثْلَهُ»؛ مثل اين را نقل کرد «وَ تَرَكَ قَوْلَهُ أَوْ هِبَةٍ»؛[9] در اينجا ديگر «هبه» ندارد براي اينکه عنوان در صدقه است و در عنوان صدقه، ديگر عنوان هبه صادق نيست، لذا آن طوري که مرحوم کليني نقل کرده است ديگر کلمه هبه ندارد فقط صدقه است.

اگر صدقه است و صدقه هم که عقد لازم است چگونه شما در آن روايت دوم اين عبارت را پذيرفتيد که «فَهِيَ جَائِزَةٌ»؟ ميفرمايد اين جواز در مقابل لزوم نيست اين جواز به معني نافذ است. «جائزةٌ» يعني «نافذةٌ» نه جايز در برابر لازم باشد. «أَقُولُ: الظَّاهِرُ أَنَّ الْمُرَادَ بِالْجَوَازِ هُنَا» در اين روايت دوم که فرمود: «فَهِيَ جَائِزَةٌ»، «عَدَمُ اللُّزُومِ فِي بَعْضِ الصُّوَرِ» صُوَري که قبض نشده باشد غير لازم است، قبض شده باشد لازم ميشود.

پرسش: ... تصرف در هيئت می­شود

پاسخ: نه، گاهي جايز است يعني حلال است يعني حرام نيست، گاهي جايز است يعني لازم نيست؛ اگر گفتند اين عقد، عقد جايز است يعني عقد لازم نيست، اگر گفتند اين کار جايز است يعني کار حرامي نيست. اين تفسير معناي کلمه است نه جمع بين روايات تا بگوييم تصرف در هيئت است يا تصرف در ماده!

«الظَّاهِرُ أَنَّ الْمُرَادَ بِالْجَوَازِ هُنَا عَدَمُ اللُّزُومِ فِي بَعْضِ الصُّوَرِ» آن صورتي که قبض نشده باشد «وَ يَحْتَمِلُ أَنْ يُرَادَ بِهِ عَدَمُ الْبُطْلَانِ» جايز است يعني نافذ است؛ نه جايز است يعني عقد لازم نيست. «عَدَمُ الْبُطْلَانِ قَبْلَ الرُّجُوعِ أَوِ الْمَوْتِ» قبل از اينکه اين واهب برگردد بگيرد يا قبل از اينکه بميرد، اين فعلاً جايز است يعني باطل نيست، اگر قبض بشود لازم خواهد بود. «وَ يَحْتَمِلُ إِرَادَةُ الْهِبَةِ» که اين حکم هبه را دارد و يک عقد جايز است «قَبْلَ قَبْضِ الْوَاهِبِ» آن هم به اين معناست که قبل از قبض جايز است يعني قابل ردّ و بدل است. اگرچه درباره رجوع واهب به آن مورد هبه, تعبير شده است که مبادا رجوع کنيد، اگر مالي را عطا کرده هبه کرده, برود دوباره بگيرد، مثل آن است که بالا آورده خود را بخورد، در روايت دارد که مثل اين است که قي کرده را بخورد؛[10] اين قدر بد است! آن در صورتي است که قبض شده باشد.   

جمع ديگر اين است که «وَ يَحْتَمِلُ إِرَادَةُ الْهِبَةِ قَبْلَ قَبْضِ الْوَاهِبِ مَالَهُ وَ قَبْلَ الْقِسْمَةِ» چرا؟ «لِمَا تَقَدَّمَ فِي وَقْفِ الْمُشَاعِ»[11] که وقف مشاع جايز است منتها تعيُّنش منوط به افراز است.

روايت چهارم اين باب که باز مرحوم شيخ طوسي «بِإِسْنَادِهِ عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِي الْمَغْرَاءِ» نقل کرده است «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ» اين اشکال ارسال و اينها را ندارد «قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام الْهِبَةُ جَائِزَةٌ» يعني «نافذةٌ في الجمله»، «قُبِضَتْ أَوْ لَمْ تُقْبَضْ» اين طور نيست که باطل باشد و قبض، شرط صحت باشد. ممکن است شرط لزوم باشد ولي شرط صحت نيست; نظير بيع صرف و سلم، بيع طلا و نقره نيست که قبض، شرط باشد «قُسِمَتْ أَوْ لَمْ تُقْسَمْ»؛ گاهي انسان, مال مشاع را هبه ميکند، خب باشد، اين طور نيست که چون مشاع است و مفروز نيست و جدا شده نيست باطل باشد، نه، صحيح است. «وَ النُّحلُ لَا يَجُوزُ» يعني «لا ينفذُ»، «حَتَّی تُقْبَضَ وَ إِنَّمَا أَرَادَ النَّاسُ ذَلِكَ فَأَخْطَئُوا»؛[12] اينها هبه کردند يا نحله کردند ولي قبض نکردند و اشتباه کردند خيال کردند که صرف اينکه بگويند من بخشيدم و اين برای شما، کافي است در حالي که قبض، لازم است.

اين روايت چهارم را که مرحوم شيخ طوسي نقل کرد مرحوم صدوق هم در «مَعَانِي الْأَخْبَارِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي الْمَغْرَاءِ» از وجود مبارک امام باقر(سلام الله عليه) نقل کرد. آن قبلي را مرحوم شيخ طوسي از امام صادق(سلام الله عليه) نقل کرد و همين را مرحوم صدوق از امام باقر(سلام الله عليه) نقل کرد.

مرحوم صاحب وسائل ميفرمايد که «أَقُولُ: تَقَدَّمَ الْوَجْهُ فِي مِثْلِهِ» در شبيه اين که کجا لازم است و کجا غير لازم و کجا رجوع جايز است و کجا رجوع جايز نيست «وَ لَعَلَّ مَعْنَی آخِرِ الْحَدِيثِ» که فرمود: «وَ إِنَّمَا أَرَادَ النَّاسُ ذَلِكَ فَأَخْطَئُوا»، مراد اين است که «أَنَّ النَّاسَ أَحْدَثُوا لَفْظَ الصَّدَقَةِ وَ اسْتَعْمَلُوهُ فِي الْهِبَةِ وَ النِّحْلَةِ»؛  اينکه حضرت فرمود: «وَ إِنَّمَا أَرَادَ النَّاسُ ذَلِكَ فَأَخْطَئُوا» شايد منظور اين باشد که اينها به عنوان صدقه، به اسم صدقه دارند ميدهند ولي کارشان هبه است، کارشان نحله است، چون اگر قصد صدقه باشد شرطي دارد و مانعي، شرطش قصد قربت است و مانعش تظاهر و ريا است. در آنجا ممکن است کسی خودنمايي بکند، اين ديگر صدقه نمیشود. شايد منظور از اينکه حضرت فرمود: «وَ إِنَّمَا أَرَادَ النَّاسُ ذَلِكَ فَأَخْطَئُوا» اين است که اينها لفظ صدقه را آوردند «وَ اسْتَعْمَلُوهُ فِي الْهِبَةِ وَ النِّحْلَةِ مَعَ عَدَمِ قَصْدِ الْقُرْبَةِ»[13] اگر صدقه است مثل نماز است بايد قصد قربت بکند.

چقدر اصرار کردند به صدقه براي حفظ مال حفظ جان حفظ سلامت[14]!  

پرسش: همين قصد قربت سبب می­شود که اين دفع بلا صورت بگيرد

پاسخ: بله، عبادت است، «لله» است. اين چيزي را که انسان در صندوق صدقات مياندازد، اگر بداند و قصد قربت بکند خيلي اثر دارد.

چقدر بيان شده است که برای دفع بلا شما صدقه بدهيد! آن هبه و مانند آن کاري است که کسی به قصد ريا هم انجام بدهد، به او ضرر نمیرساند! خب کاری که ريا به آن ضرر نرساند، چه کاری است! دانشجويي يا طلبهاي در امتحان موفق شده است، کسی خواست مثلاً تشويق بکند، تظاهر کرد و با ريا، کمکي به او کرد، اين فقط و فقط به عذاب الهي گرفتار شده است، چون ريا، معصيت است. ريا يعني بگويد من اين کار را دارم براي رضاي خدا انجام ميدهم در حالي که براي خشنودي مردم انجام ميداد! اين دو کار را که ضميمه بکنيم ميشود ريا. اين يک کذب عملي است، اين گناه است، گناه کبيره هم است، اثر هم ندارد.

پرسش: ... من برای رضای خدا انجام می­دهم در حالی که قصد ريا دارد، نه اصلاً کار عرفی است عرف جامعه است

پاسخ: اين قصد ريا ندارد.

پرسش: قصد ريا دارد تظاهر دارد اما آن را ...

پاسخ: نه، تظاهر ندارد، تظاهر اين است که براي اينکه خودش را نشان بدهد! کساني که معتقد به معاد نيستند و براي اينکه نامشان را ببرند کار خيری میکنند، اينکه ريا نيست؛ اينها که معتقد به خدا و پيغمبر نيستند جميع کارهايشان حرام است، اين کار ريا نيست. ريا آن است که بگويد من اين را براي رضاي خدا انجام ميدهم و نباشد! اين اقسام سهگانهاش قبلاً اشاره شد: يک وقت است که کمکش, کمک عاطفي است ميگويد دلم سوخت به او کمک ميکنم، براي اينکه خودش راحت بشود اين کار را انجام ميدهد، اين يک کمک عاطفي است؛ يک وقت است که براي اينکه نامش بماند يا نامش را در روزنامهها بنويسند کمکی میکند، اينها يک نقص فکر است پَستهمتي است، ريا نيست که حرام باشد، تظاهر ميکند؛ يک وقت است که در حوزه اسلامي است مثلاً در مسجد دارند براي مسجد کار خير ميکنند، اين کاري که براي مسجد انجام ميدهند يعني براي رضاي خدا انجام ميدهند، اين شخص نشان ميدهد که براي رضاي خداست ولی نيست، اين ميشود ريا، وگرنه الآن جايي سالن ورزشي دارند درست ميکنند اصلاً سخن از مسجد و نماز و اينها نيست، اين فقط براي اينکه اسمش را در روزنامهها بنويسند کمکی میکند، اين يک پستهمتي است نه ريا، بله، انسان پستهمتي است اما نه اينکه حالا معصيت باشد.

به هر تقدير در اينجا فرمود ممکن است که منظور اين باشد که «أحدثوا» لفظ صدقه را و اين صدقه را به جاي هبه و نحله به کار بردند، در حالي که هبه و نحله چيز ديگري است و چون قصد قربت ندارند اين صدقه نيست. «فَأَخْطَئُوا» چرا؟ «لِمَا تَقَدَّمَ فِي الْبَابِ السَّابِقِ التَّصْرِيحُ بِهِ» تصريح به اين مطلب که در صدقه که اسلام آورده قصد قربت شرط است «وَ ذَكَرَ الشَّيْخُ» مرحوم شيخ طوسي «إِنَّ الْفَرْقَ بَيْنَهُمَا هُنَا مَحْمُولٌ عَلَی التَّقِيَّةِ لِأَنَّهُ مُوَافِقٌ لِمَذْهَبِ الْعَامَّةِ»[15] اين روايتي که در اينجا دارد که «الْهِبَةُ جَائِزَةٌ قُبِضَتْ أَوْ لَمْ تُقْبَضْ قُسِمَتْ أَوْ لَمْ تُقْسَمْ وَ النُّحلُ لا يَجوزُ حتّی تُقبَضَ»؛ بين هبه و نِحله، بله، ممکن است که فرمايش مرحوم صاحب وسائل درست باشد که اين را نميشود فرق گذاشت از يک سنخ هستند؛ اما هبه و نحله، يک طرف و صدقه، طرف ديگر است.

روايت پنجم اين باب که مرحوم شيخ طوسي «بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْحُصَيْنِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام» نقل کرد اين است که فرمود: «الْهِبَةُ وَ النِّحْلَةُ مَا لَمْ تُقْبَضْ حَتَّی يَمُوتَ صَاحِبُهَا»؛ سؤال کرد که اين نحله کرد پول را داد ولي کسي قبض نکرد، تا اين شخص زنده بود قبض نشده الآن حکمش چيست؛ نحله, هبه و اين گونه از امور «مَا لَمْ تُقْبَضْ حَتَّی يَمُوتَ صَاحِبُهَا»، اين را سؤال کرد که حکمش چيست، فرمود چون قبض، شرط است و قبض، حاصل نشده، اين هبه باطل است اين نحله باطل است و اين مال متعلق به ورثه واهب است؛ اين مال منتقل نشده است زيرا انتقالش به قبض است. «قَالَ هِيَ مِيرَاثٌ»[16] يعني برای ورثه است، چرا؟ چون قبض، شرط شده است.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1]. سوره بقره, آيه271.

[2]. سوره بقره, آيه273.

[3]. العين، ج3، ص230.

[4]. الخرائج و الجرائح، ج‏1، ص113؛ الاحتجاج (شيخ طبرسی)، ج1، ص107.

[5]. وسائل الشيعه, ج19, ص232.

[6]. سوره بقره, آيه282.

[7]. سوره طلاق, آيه2.

[8]. وسائل الشيعه, ج19, ص232.

[9]. وسائل الشيعه, ج19, ص232.

[10] . وسائل الشيعه, ج19, ص 205.

[11]. وسائل الشيعه, ج19, ص232 و 233.

[12]. وسائل الشيعه, ج19, ص233.

[13]. وسائل الشيعه, ج19, ص233.

[14]. ر.ک: الکافی، ج4، ص 2_7.

[15]. وسائل الشيعه, ج19, ص233.

[16]. وسائل الشيعه, ج19, ص233.

​​​​​​​

 


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق