بسم الله الرحمن الرحيم
بحثهاي قبلي به اين بخش منتهي شد که اساس دين بر کرامت است نه بر تأمين معيشت، وگرنه اين تأمين معيشت براي غير انسان هم هست؛ دين ميخواهد کريمانه جامعه را اداره بکند. اولين سورهاي که بر وجود مبارک حضرت نازل شد سوره مبارکه «علق» است؛ در آن سوره، ذات اقدس الهي فرمود: ﴿اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَم﴾؛[1] از اينکه به حضرت فرمود: ﴿اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَم﴾ در حقيقت به جامعه انساني دارد خطاب ميکند که شما در محفل درس خداي اکرم حضور پيدا کنيد. سخن از خداي رازق و خداي رحيم و خداي مهربان و خداي رئوف و عفُوّ نيست، سخن از خدايي است که اکرم است: ﴿اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَم﴾، آن وقت ﴿الَّذِى عَلَّمَ بِالْقَلَم﴾،[2] پس فراگيري علوم است در مدرسه اکرم. اين مطلب اول است.
مطلب دوم اين است که وقتي گفتند در فلان مَدرَس فلان فقيه دارد درس ميگويد يعني درس فقه ميگويد؛ در فلان مَدرس اصولي دارد تدريس ميکند يعني درس اصول ميگويد؛ در فلان جا حکيم تدريس ميکند يا متکلم تدريس ميکند يعني درس حکمت يا کلام ميدهد، چه اينکه اگر گفتند در فلان مَدرَس مهندس تدريس ميکند يعني درس هندسه ميدهد. اولين دستوري که خداي سبحان داد اين بود که فرمود: ﴿اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَم﴾؛ وارد مدرس استاد اکرم بشويد يعني آنجا درس کرامت ميدهند و میخواهند شما را کريم بکنند تا کريمانه زندگي کنيد.
کرامت هم صفت فرشتگان است که ﴿بِأَيْدِى سَفَرَةٍ ٭ كِرَامِ بَرَرَة﴾[3]؛ وقتي جامعه از کرامت بهره برد، فرشتهخوي ميشود، ديگر اين مسائل جنگ جهاني اول و جنگ جهانی دوم و جنگهاي نيابتي و کشتار روزانه نيست. از همان اوّلي که وحي نازل شد ميخواهد جامعه را کريم بکند. جامعه با کرامت فرشتهگونه زندگي ميکند که ﴿بِأَيْدِى سَفَرَةٍ ٭ كِرَامِ بَرَرَة﴾.
فرمود ﴿اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَم﴾ و راه کرامت هم ﴿الَّذِى عَلَّمَ بِالْقَلَم﴾ است، علوم و معارف الهي است که جامعه را کريم ميکند. اين دين که درس کرامت ميدهد، نميخواهد فقط جامعه را در حد معيشتهاي حيواني اداره کند، چه اينکه در بخشهايي از قرآن کريم ميفرمايد اين باران که ميآيد و کشاورزي شما تأمين ميشود اينها ﴿مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُم﴾[4] اما آنچه روزي شماست آن است که با فرشتگان محشور بشويد که ﴿شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْم﴾[5].
اين بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) است که وقتي خدا بخواهد نام علما را ببرد، نام علما را کنار ملائکه ذکر ميکند که ﴿شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْم﴾[6]. بنابراين اساس دين بر کرامت است، وقتي اساس دين بر کرامت شد، جامعه را هم کريمانه اداره ميکند.
مطلب بعدي آن است که چيزي در آسمان و زمين نيست که مسخر انسان نباشد و انسان نتواند به آن دسترسي پيدا کند و از آن استفاده کند. از عمق دريا تا اوج آسمان هر چه هست درباره آنها فرمود: ﴿سَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ وَ مَا فِي الأرْضِ﴾[7] براي شما مسخر کرديم. هم تشويق ميکند به اينکه شما آسماني فکر بکنيد يا دريايي فکر بکنيد وسيع باشيد و هم برويد به سراغ اين علوم، از آن علوم بهرهها ببريد و اينها را خدا مسخر شما کرده است.
اين دعايي که مستحب است و سابقاً ميخواندند را امروزه هم بايد بخوانند منتها الآن سوار ماشين که ميشوند ميخوانند، قبلاً وقتي سوار اسب ميشدند اين دعا را ميخواندند؛ فرمودند وقتي سوار اسب شديد بگوييد: ﴿سُبْحانَ الَّذي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنين﴾[8] اين آيه را بخوانيد. حالا اينکه مخصوص اسب نيست؛هم سوار هواپيما شديد خواندن اين دعا مستحب است هم سوار کشتي شديد مستحب است هم سوار اتومبيل؛ خدا را شاکريم که اين را براي ما مسخر کرده است: ﴿سُبْحانَ الَّذي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنين﴾.
اين ديني که در طليعه نزولش درس کرامت ميدهد و ميخواهد انسان را همسان فرشتهها کريم بکند اين هرگز حاضر نيست با صدقهخوري دين را اداره کند، میخواهد کريمانه اداره کند. چون اين چنين است فرمود چه زن کار بکند چه مرد کار بکند محصول کارشان برای خودشان است[9] اما آنها که محصول کار کسي نيست اين معدن نفت است معدن گاز است معدن طلا است اينها محصول کار کسي نيست اينها سرمايههای اصلي يک کشور هستند فرمود اينها برای امام است برای پيغمبر است ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ ﴾[10] پس اين سرمايههاي اصلي برای امام است و پيغمبر است و خداست.
حالا در عصر غيبت که دسترسي به امام نيست، چگونه انسان از اين اموال استفاده کند؟ آن کسي که نائب امام است از اين قُلل جبال، از اين چاه نفت، از اين چاه گاز، از اين معدنهای طلا، معدنهاي سُرب چگونه استفاده کند؟ اين تفکر و بيداري، بعد از جريان صدر اسلام و آن حادثه سختي که پيش آمد تقريباً تعطيل و خفه شد؛ جريان سقيفه اين را خفه کرد و نتيجه تلخش «الي اليوم» هست. اين رساله کوچکي است برای کراجکي، اين مجموعه چند تا رساله است که يکجا چاپ شد يکي از آن رسائل کوچک به نام التعجب است[11]. شرحي ندارد يک مطلب تاريخي را ذکر ميکند و ميگويد: العجب! نظير قوانين صاحب قوانين که چون «قانونٌ، قانونٌ» است اسمش شده قوانين، آنجا هم چون «العجب، العجب» است اين رساله شده رساله التعجب. ايشان ميگويد که روزي بعد از رحلت پيغمبر (صلی الله عليه و آله و سلم) بهترين زنان عالم وجود مبارک صديقه کبری (سلام الله عليها) که دومي ندارد، براي بهترين مردان عالم بعد از پيغمبر يعنی وجود مبارک حضرت امير (سلام الله عليه) ياري خواست؛ مکرر از مهاجر و انصار ياري طلب کرد که بياييد علي بن ابيطالب را ياري کنيد ولی کسي حاضر نشد.
اين يک صحنه بود در همين مدينه، بعد از مدتي که بالاخره عثمان از دنيارفت، زن ديگري در همين مدينه گفت بيايد علي بن ابي طالب را بکشيد، صدها نفر شمشير درآوردند «العجب»[12]! ديگر شرح نميدهد که اين چطور شد؟
بعد از جريان سقيفه و روي کار آمدن اموي و آن حادثه سنگين عاشورا، ديگر بنيهاشم و اهل بيت(عليهم السلام) را به طور کلي منزوي کردند و ديگر ائمه(سلام الله عليهم اجمعين) حکومتي به آن صورت نداشتند، چون حکومتي به آن صورت نداشتند درس و بحث که انفال برای چه کسی است، چگونه بايد اداره بشود، بطون اوديه برای چه کسی است، اين زمينهاي فراواني بيصاحب و موات برای چه کسی است، اين معدن چاه و نفت برای چه کسی است، اينها مطرح نميشد. آن قدر مطرح نميشد که اين سهم امام که امروزه متعلق به وجود مبارک حضرت وليّ عصر است هم همينطور بود که اين سهم امام بايد به چه کسي برسد؟
اين ثروت قابل قياس نيست. يکي از بخشهاي خيلي خيلي خيلي ضعيفش همين خمس و سهم امامي است که يک پنجم کسب است، اينها که ثروت نيست. اين معدن نفت برای چه کسی است؟ اين معدن طلا برای چه کسی است؟ اين معدن سرب برای چه کسی است؟ اين هزارها هکتار زمينهاي بيصاحب برای چه کسی است؟ اين موات برای چه کسی است؟ شما ببينيد محقق تقريباً از کساني است که در فقه واقعاً کم نظير است لذا غالب فقهاي ما که بعد از محقق آمدند يا همسال و همسن او بودند، اينها تمام سعيشان اين بود که در حريم کارهاي مرحوم محقق کار کنند و فقيه نامآوري که در عرض محقق کتاب بنويسد نبود. اينها يا مدارک مينوشتند يا مسالک مينوشتند همه اينها شرح شرايع بود؛ يا تعليقه داشتند يا شرح، کتاب مستقلي در برابر محقق بنويسند نبود بعدها مرحوم علامه کتابهاي مستقلي نوشت.
مرحوم محقق در فقيه بودن او نامآور بودن او حرفي نيست. حالا ايشان به وجوهات که رسيده، به سهم امام که رسيده چه ميگويد؟ آن وقت معلوم ميشود نظر بزرگترين فقيه آن روزگار چه بود، بعد هم همين طور مانده است. حالا تا برسيم به اين وضع صدقهاي که ميگويند چون اين اموال برای وجود مبارک ولي عصر است _ولي عصر مالک است معلوم است، اين مجهول المالک نيست ولي متعذر الوصول است. اگر مالي در دست انسان باشد مالکش را نداند ميشود مجهول المالک، مالکش را بداند ولي به او دسترسي نيست مثلاً در سفر حج اين آقا را ديد اما نميداند به کدام کشور رفته، کجايي هست، اين متعذر الوصول است؛ متعذر الوصول بودن در حکم مجهول المالک بودن است_ بايد از طرف او صدقه بدهيد. حالا ببينيد با اين سهم امام چند فتوا و چگونه فتوا دادند.
مرحوم محقق(رضوان الله تعالي) در کتاب شريف شرايع بحث خمس که به پايان رسيد فرمود: «و يلحق بذلک مقصدان الأول في الأنفال» که انفال چيست، بعد مسئله ثاني «في کيفية التصرف في مستحقه»؛ در مورد اين انفال در زمان غيبت چه کار بايد کرد. فرمودند: «الأولی لا يجوز التصرف في ذلک بغير اذنه» اين درست است و اگر بدون اذن وليّ تصرف کند اين غصب است: «و لو تصرف متصرف کان غاصبا»، بعد ميرسد به اينکه حالا اين خمس را به چه کسي بايد داد.
مسئله چهارم: «ما يجب فيه من الخمس يجب صرفه اليه مع وجوده»؛ وقتي به امام(سلام الله عليه) دسترسي داريم خمس را به خود ايشان بايد بدهيم اما با غيبت او که دسترسی نداريم، چند قول است «قيل يکون مباحا» که قول متروکي است؛ دوم: «قيل يجب حفظه»؛ سهم امام را بايد حفظ کرد و هنگام وفات وصيت کرد که اينها برای امام است تا اينکه حضرت را زيارت کردند تقديم بکنند «يجب حفظه ثم يوصي به عند ظهور امارات الموت» اين دو قول؛ سوم: «و قيل يدفن»؛ دفن ميکنند در زمين و گفتند که اينکه فرمودند زمين «اثقال» خود را ظاهر ميکند[13] هنگام ظهور است «و قيل يصرف النصف الي مستحقيه و يحفظ ما يختص به بالوصاة أو الدفن»؛ آن نصفي که به نام سهم سادات است آنها را به سادات ميدهند و آن نصفي که برای امام است آن را يا دفن ميکنند يا وصيت ميکنند نگه ميدارند تا حضرت که ظهور کرد بپردازند. اينها فکر ميکردند که مثلاً امر سادهاي است! «و قيل يصرف الناس الي مستحقيه و يحفظ ما يختص به بالوصاة أو الدفن و قيل بل تصرف حصته الي الاصناف الموجودين ايضا» اين قول ديگري است در بين اين اقوال که اين سهم امام را هم بايد به سادات داد که نيازمنديهايشان کاملاً برطرف بشود «لأن عليه الإتمام عند عدم الکفاية و کما يجب ذلک مع وجوده»؛ در زمان حضور حضرت اگر اين اموال براي سادات کم بود، حضرت بايد از سهم خود ميداد، در زمان غيبت هم همين طور است «لأن عليه الإتمام عند عدم الکفاية و کما يجب ذلک من وجوده فهو واجب عليه عند غيبته و هو الأشبه»[14] اين نهايت فتواي مرحوم محقق است.
در بين اين اقوال اصلاً احتمال اينکه صرف حوزه علميه بشود ما حوزه علميه داشته باشيم و اينها نيست. اين يک ديد است، يک ديد بسته منجمد و غير قابل طرح است. اين برای محقق است که در آخرين صفحه مسئله خمس است.
پرسش: اين «و ما هو الأشبه» را به حسب قواعد اگر بخواهند بررسي بکنند با کدام قاعده سازگاري دارد؟
پاسخ: از نحوه بخشش مال معلوم ميشود که او بايد اداره کند. به امام گفتند که ﴿قاتِلُوا الَّذينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ﴾[15]؛ بجنگيد با اينها! به امام گفتند تو مسئول هستي. در سوره مبارکه «توبه» دارد که ﴿وَ لْيَجِدُوا فيكُمْ غِلْظَةً﴾[16] امر غائب است يعنی حتماً بايد از شما بترسند لذا بايد جيب شما پر باشد دست شما پر باشد. ﴿وَ لْيَجِدُوا﴾ يعني ﴿وَ لْيَجِدُوا﴾، امر غائب است؛ حتماً کفار و مشرکان و بيگانگان بايد از شما بترسند نه اينکه شما حمله کنيد اين را بکش و آن را بکش! اين امر غائب است ﴿وَ لْيَجِدُوا فيكُمْ غِلْظَةً﴾؛ حتماً بايد از شما بترسند. بايد مرزهاي شما پر باشد جيب شما پر باشد دستتان پر باشد، وگرنه چگونه بترسند؟!
حالا ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ﴾[17] که امر حاضر است جاي ديگر است؛ فرمود: ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ﴾، براي اينکه اينها کسانياند که ﴿لاَ يَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلّاً وَ لاَ ذِمَّةً﴾[18] اينها حقيقتاً حيواناند: ﴿إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعامِ﴾[19] چرا؟ براي اينکه نه امضا قبول ميکنند نه کنوانسيون قبول ميکنند نه تعهد را قبول ميکنند نه قرارداد قبول ميکنند. فرمود اصلاً امضاي شما را قبول نميکنند امروز با شما امضا ميکنند فردا زير امضا را ميزنند _«إل» يعني تعهد_[20] فرمود: ﴿لاَ يَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلّاً وَ لاَ ذِمَّةً﴾. شما با اينها چگونه ميخواهي زندگي کني؟ مگر اينکه دست شما پر از اسلحه باشد. آنها براي شما احترامي قائل نيستند، تعهدات بينالمللي را که قبول ندارند، چيزي از شما ميخرند پول را برنميگردانند! امضا ميکنند تعهد ميکنند اما امضا را قبول نميکنند ﴿لاَ يَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلّاً وَ لاَ ذِمَّةً﴾، فرمود با اينها بجنگيد: ﴿قاتِلُوا الَّذينَ﴾ با اينها بايد مبارزه کنيد. خب اين با کدام سرمايه؟ با کدام بودجه؟
از آن طرف فرمود در زماني که اينها کاري به شما ندارند، بايد آن قدر مرزهايتان غني باشد و قوي باشد که اينها جرأت نکنند ﴿وَ لْيَجِدُوا فيكُمْ غِلْظَةً﴾، بعد هم وقتي در افتاديد ﴿قاتِلُوا الَّذينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ﴾، ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ﴾. اين سرمايه، با اين بودجه و با اين برنامه است.
حالا بياييد شما برسيد به مرحوم صاحب جواهر، بگوييد در عصر غيبت چون به حضرت دسترسي نداريم، يک يعني يک؛ و اين اموال برای حضرت است، دو يعني دو؛ چون به او دسترسي نداريم از طرف او صدقه بدهيم! صدقه يعنی صدقه! بعد به علماي حوزه صدقه بدهيم، اينها بشوند صدقهخور؟! اين يک ديد است، يک ديد هم ديد امام است. غرض اين است که خود دين را انسان بررسي بکند ميگويد من آمدم شما را کريم بکنم ﴿اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَم﴾.
مرحوم آقاي خويي هم در فرمايشاتشان دارند، اين فرمايشي که مرحوم آقاي خويي دارند اصلش از مرحوم صاحب جواهر است.
پرسش: يکي از وجوهي که فقهاي استفاده نميکردند از سهم امام، به خاطر همين بوده که نميخواستند ...
پاسخ: بله، صدقه. مرحوم صاحب جواهر(رضوان الله تعالي عليه) در جواهر جلد شانزده صفحه 177 آنجا که دارد حاکم در سهم امام تصرف ميکند، فرمود: «و أقوي من ذلک معاملته معاملة المال المجهول مالکه باعتبار تعذر الوصول إليه روحي له الفداء» نه مجهول المالک باشد معلوم المالک است ولي از آن جهت که متعذر الوصول است که دسترسي به او نداريم اين کار را میکنيم؛ در مالي که آدم مالکش را ميشناسد ولي دسترسي به او ندارد از طرف او صدقه ميدهد. «إذ معرفة المالک باسمه و نسبه دون شخصه لا تُجدي، بل لعل حکمه حکم مجهول المالک باعتبار تعذر الوصول اليه للجهل به فيتصدق به حينئذ نائب الغيبة عنه» مرجع تقليد که نائب امام زمان است اين وجوهات را ميگيرد و از طرف صاحبش صدقه ميدهد. اين يک ديد است و آن هم ديد ديگري است.
اين ميخواهد تدريس کند کتاب بنويسد تعليم دهد سخنراني کند کنگرهها را اداره کند، اين چرا صدقه بخورد؟! «فيتصدق به حينئذ نائب الغيبة عنه و يکون ذلک وصولا اليه علي حسب غيره من الأموال التي يمتنع ايصاله الی اصحابها»؛ در ساير متعذر الوصولها، اموالي که به صاحبش دسترسي نداريم صدقه ميدهيم حالا اين را هم صدقه ميدهيم. اين برای صاحب جواهر است.
مرحوم آقاي خويي(رضوان الله عليه) هم همين فرمايش را دارند؛ در جلد اول منهاج الصالحين که مربوط به عبادات و معاملات است، کتاب خمس، اين فرمايش را دارند. وجوهات شرعي را ميگيرند براي نشر قواعد دين احکام دين تأييد اهل علم «يصرفون اوقاتهم في تحصيل العلوم الدينية الباذلين انفسهم في تعليم الجاهلين و ارشاد الضالين و نصح المؤمنين و وعظهم، و اصلاح ذات بينهم و نحو ذلک مما يرجع الي اصلاح دينهم و تکميل نفوسهم و علو درجاتهم عند ربهم تعالي شأنه و تقدست أسماؤه، و الأحوط لزوماً مراجعة المرجع الأعلم المطلع علي الجهات العامه»[21] فرمود اين را به مصارفي برسانيم که اگر خود حضرت بود اين کار را انجام ميداد «و الأحوط استحباباً نية التصدق به عنه عليه السلام»؛ صدقه بدهيد.
فرق امام(رضوان الله عليه) با آنها اين نبود که امام اين روايت را بهتر ميفهمد يا آنجا مرجع ضمير را بهتر ميفهمد، امام دين را درست شناخت که اين برای چيست.
خود اين دين را آدم بررسي بکند معلوم ميشود که حساب و کتابي در کار است. اين دو نوع ديد است اين دو نوع نگاه است و اين با کرامت سازگار است، لذا فرمود: ﴿اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الأكْرَمُ ٭ الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ﴾ آن وقت انسان کريمانه درس ميخواند، کريمانه کتاب مينويسد، کريمانه مباحثه ميکند، کريمانه مذاکره ميکند.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1]. سوره علق، آيه3.
[2]. سوره علق، آيه4.
[3]. سوره عبس، آيه15و16.
[4]. سوره نازعات، آيه33؛ سوره عبس، آيه32.
[5]. سوره آل عمران، آيه18.
[6]. ر.ک: التفسير المنسوب الی الامام الحسن العسکری عليه السلام، ص625.
[7]. سوره لقمان، آيه20؛ سوره جاثيه، آيه13.
[8].. (سوره زخرف، آيه13) الکافی، ج6، ص540.
[9]. سوره نساء، آيه 32.
[10]. سوره انفال، آيه1.
[11]. التعجب من اغلاط العامة فی مسألة الامامة
[12] . ر.ک: التعجب من اغلاط العامة فی مسألة الامامة، ص128.
[13] . سوره زلزلة، آيه 2.
[14]. شرائع الإسلام, ج1, ص166و167.
[15]. سوره توبه، آيه123.
[16]. سوره توبه، آيه123.
[17]. سوره انفال, آيه60.
[18]. سوره توبه، آيه10.
[19]. سوره فرقان، آيه44.
[20]. الصحاح، ج4، ص1626 ؛ مفردات الفاظ القرآن، ص81.
[21] . منهاج الصالحين، ج1، ص348و349.