17 10 2023 1969738 شناسه:

مباحث الفقه – القضاء و الشهادة– الجلسة13

دانلود فایل صوتی

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

چند مطلب بود که آقايان مرقوم فرمودند، يکي درباره اين بود که گفته شد در محکمه قضاي اسلام، در کنار شهادت شاهد، يمين هم مطرح است و اين فقط مربوط به مسلمانهاست؛ منظور اين است که آنجايي که اقليتهاي ديني هستند مثل مسيحيت و احکام مسيحيت به دستگاه قضاء راه پيدا کرد، آنها هم مانند مسلمانها گذشته از شهادت شاهد، يمين را هم دارند؛ اما محاکمي که يا اصلاً جزء اقليتهاي ديني نيستند يا اگر جزء اقليتهاي ديني باشند، احکام دينی به محکمه قضاي آنها راه پيدا نکرده، آنها فقط به شهادت شاهد و امثال ذلک و ساير امارات حکم ميکنند و ديگر يميني در کار نيست.

مطلب دوم درباره اين است که بعضي از آقايان مرقوم فرمودند که ما عصر غيبت را از بعد از جريان سقيفه و بعد از جريان حضرت امير(سلام الله عليه) حساب بکنيم. اين تام نيست، براي اينکه بعد از جريان حضرت امير(سلام الله عليه) قضايايي واقع شده که يا حوزوي بود يا نظامي سياسي بود، بالاخره دين را حفظ کرد. جريان کربلا فقط يک جريان کشته شدن و اينها نبود، اين تشيع را به تمام معناي کلمه حفظ کرد. اينکه وجود مبارک زينب کبري(سلام الله عليها) در شام سوگند ياد کرد فرمود قسم به خدا نام ما فراموش شدني نيست و هر کاري هم بکنيد ما براي هميشه زندهايم[1]، جريان کربلا اگر بيش از حوزه امام صادق(سلام الله عليه) اثر نکرده باشد کمتر اثر نکرد.

 بعد از جريان کربلا، جريان امام صادق و امام باقر(سلام الله عليه) بود، اينها را نميشود گفت عصر غيبت، اينها عصر حضورند، براي اينکه کتب اربعه که فخر ما شيعههاست مربوط به همين عصر است، صد جلد بحار که فخر ماست مدرک ماست سند ماست مربوط به همين عصر است. شيعه به همين کتب اربعه و صد جلد بحار و اينها زنده است و اينها مربوط به همين عصر امام صادق و امام باقر(سلام الله عليهما) است، لذا اينکه مرحوم صاحب جواهر فرمودند فرمايش بسيار خوبي است که ما ميتوانيم عصر غيبت را از بعد از وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) حساب بکنيم، براي اينکه از آن به بعد ائمه(عليهم السلام) يا در زندان بودند يا در خانه محبوس بودند و مثلاً از امام جواد يا امام هادي آن قدري که شايسته بود چيزی به ما نرسيد.

 

  اين فرمايش صاحب جواهر از آن فرمايشات خيلي بلند است که اين اجتهاد در مسائل کلي فقه شيعه است. يک وقت اجتهاد است که مثلاً اين روايت چه ميخواهد بگويد، در اينجا فتوا چه بدهيم؛ يک وقت اين طور ميشود استنباط کرد که از فقه شيعه، سيره ائمه(عليهم السلام)، سنت ائمه(عليهم السلام)، رهآورد اينها، ما غيبتي داريم که دستور خاص خودش را دارد که آن مربوط به حضرت حجت است، آن را که نميشود توسعه داد؛ اما حکم عصر غيبت را ميشود توسعه داد. دعاي عصر غيبت چيست چه دعايي بايد بخوانيم، اين مربوط به خودش است يا وظيفه شيعيان در عصر غيبت چيست، اينها را نميشود توسعه داد که مثلاً کساني که در زمان امام جواد و امام هادي(سلام الله عليه) بودند آنها هم بيايند دعاهاي عصر غيبت را بخوانند! آن احکام و دستورات ديني سر جايش محفوظ است؛ اما اگر کسي بخواهد از نظر حوزوي فکر کند و از نظر تاريخي فکر کند و حکم عصر غيبت را بخواهد بار کند، اين فرمايش مرحوم صاحب جواهر فرمايش خوبي است.

مطلب سوم اين است که بعضي از آقايان مرقوم فرمودند در جريان عمر بن حنظله، محمدين يعنی محمد بن يحيي، محمد بن مسلم، چند تا از اين محمدهاي معروف اينها از عمر بن حنظله نقل کردند. بله اين بزرگان از عمر بن حنظله نقل کردند اما يک وقت است که عمر بن حنظله، يک راوي معروف است يک راوي شناختهشده است، با ديگران حشر و نشر دارد، همدوره ديگران است، در حوزه علميه باهم بودند، مثل ساير رجال روايي که يکديگر را ميشناسند؛ يک وقت است که يک آدم گمنام است در محفلي بود،    حرف بلندي را شنيده و نقل کرده، خب همه بزرگان آن را نقل ميکنند. اين نه براي اين است که عمر بن حنظله موثق است، بلکه براي اين است که حرف خيلي غني و قوي است. اين برنامهريزي، وضع شيعه را مشخص کردن، وضع حوزه را مشخص کردن، وضع علما را مشخص کردن، از متنهاي خيلي عالي است، اين را هر کسي بشنود نقل ميکند، چه محمدين و چه غير محمدين.

اگر محمدين(رضوان الله عليهم) از عمر بن حنظله در جاهاي ديگر نقل ميکردند، بله! اما خبري از عمر بن حنظله نيست؛ ولی اينجا علوّ متن است، حرف بلندي است که در مجلسی شنيده يا سؤال کرده است. اين حرف که وضع شيعه چطور است، وضع علما چطور است، وضع مراجع چطور است، وضع فتوا چطور است، اين از حرفهاي بلند اماميه است. اين علوّ متن باعث ميشود بگويند که اين را غير از امام کسی نميتواند بگويد. مثل دعاها؛ بعضي از اين دعاهاست که در ماه رجب هست که خيلي بلند است و بعضي از بزرگان مثلاً ميگويند اينها جزء اخبار دخيلهاند ميگويند مثلاً اين دعاها تام نيست! نميدانند که دعايي که امام وقتی غرق در توحيد است اين فرمايش را دارد و اين گونه از کلمات از غير امام معصوم صادر نيست، چگونه انسان ميتواند در صحت اين ادعيه شک کند؟! لذا بعضي از آقايان ديگر پاسخ دادند که اين جزء اخبار دخيله نيست.

غرض اين است که از دعاها هم ميشود فهميد که از امام است يا از امام نيست، از مناجاتها هم ميشود فهميد که اين از امام است يا از امام نيست، از برنامه دادن به علماي حوزه ميشود فهميد که اين فرمايش امام است يا فرمايش امام نيست. اين حرف که محکمه برای اينهاست، روات احاديث اينها هستند، ما اينها را قرار داديم، اين علوّ متن باعث شده است که همه به آن عمل کردند و نيز چون اين پشتوانه کلامي دارد يعنی اگر هم امام نفرموده بود، شاگردان مخصوص امام که از سيره امام و از سنت امام آگاهي داشتند، ميتوانستند اين را استنباط کنند که در عصر غيبت، مرجع امور ديني مردم، علما هستند.

بنابراين اين علو متن باعث شد که محمدين از عمر بن حنظله نقل بکنند، وگرنه اگر عمر بن حنظله مورد اعتماد محمدين بود، خب   در روايات ديگر هم از او نقل میکردند.

مطلب ديگر درباره آنچه است که مرحوم کاشف الغطاء فرمودند. ايشان بحثهاي مفصلي دارند که حتماً اين کتاب شريف کشف الغطاء را مراجعه کنيد. اين محل ابتلاي ماست در زمان انقلاب و بعد از انقلاب، مخصوصاً عصرهاي کنوني که اميدواريم ذات اقدس الهي به برکت قرآن و عترت جريان غزه و امثال غزه را به زودي حل کند، اين طور کودککشي نباشد اين طور مسلمانها کشته ندهند و  دعاهاي خود وليّ عصر(ارواحنا فداه) مستجاب بشود! مرحوم کاشف الغطاء در فصلي بيش از سي ماده ذکر ميکند که اگر  خواستيد به جبهه برويد چگونه برويد، جبهه را چه کساني اداره کنند، علما وظيفهشان در زماني که بيگانه حمله کرده است چيست، چگونه بروند و امثال اينها. مرحوم کاشف الغطاء دارد که از يک طرف بايد طبل باشد و از يک طرف تربت؛ مبادا فقط کارتان طبل باشد و تربت را فراموش کنيد يا فقط تربت سيد الشهداء داشته باشيد! طبل بايد باشد براي اينکه شورانگيز است هيجانآور است مهيج است و تربت بايد باشد براي اينکه آن معنويت و آن عظمتي که دارد کارساز است. همه اينها را مرحوم کاشف الغطاء در همين کتاب شريف کشف الغطاء جلد چهارم فصل سوم ذکر ميکنند.

   فصل سوم، صفحه 379 اين است: «في بيان نبذة من الاحکام مما يتعلق بغير القسم الأخير من اقسام الجهاد». در بند ششم فرمود: «سادسها: أنّه يجوز استعمال آلات اللهو و اللعب و الغِناء و الأُمور المُشجّعة»؛ اموری که تشجيع ميکنند نظاميها را «المشجّعة للنّاس إذا توقّف عليها نَظمِ الجنود و قطع دابر المعاندين إخوان الشياطين».

هفتم: «أنّه تجب صلاة الفريضة مع الخوف من تسلط العدوّ» که نماز خوف بايد بخوانند که در حالت جنگ و امثال ذلک است. در جريان سيد الشهداء(سلام الله عليه) هم نقل کردند که «صلّي بهم صلاة الخوف»[2] و صلات خوف را قرآن مشخص کرده است که اگر دشمن حمله کرد چگونه نماز بخوانيد و نگوييد که ما اينجا مسافر نيستيم و تا شهرمان هشت فرسخ نيست. «تجب صلاة الفريضة من الخوف من تسلّط العدوّ»؛ اگر اينها بخواهند دير بجنبدند مثلاً ممکن است دشمن حمله کند. قصر بايد باشد «فيصلّي ركعتين في الوطن»؛ نبايد بگويد اينجا که وطن ماست مثلاً من در خرمشهر هستم من اهل خرمشهر هستم و در خود خرمشهر الآن ميخواهم نماز بخوانم بايد چهار رکعت بخوانم، نه! بايد نماز خوف بخواني، دو رکعت هم بخواني. «فيصلّي رکعتين في الوطن و الحضر و السفر»؛ چه در حضر چه در سفر، صلات خوف بايد باشد صلات خوف هم دو رکعت است. «و إذا خاف مع القيام جلس»؛ نشسته بخواند.

اين احکام را ذکر ميکنند تا ميرسند به ماده چهاردهم: «رابع عشرها: أنّه يجب علی العلماء إعانة الرئيس المتوجّه لدفع الكفّار و حفظ بيضة الإسلام، مع ضعف المسلمين و وعظ الناس و نصحهم»؛ همين کاري که شما آقايان در زمان اين هشت سال دفاع مقدس  ميکرديد. اين کارهايي بود که بالاخره خود حوزه آشناست منتها کاشف الغطاء قبلاً همه اينها را بيان فرموده بود.

«و نصحهم و امرهم بالمعروف و الاجتهاد في الجهاد» و کسي که مخالفت بکند و قدرت باشد بر تعزير، «عزّروه و إذا توقّف علی الضرب ضربوه. و أن ينادوا في الناس: أين غيرة الإسلام». الآن هم همين «أين غيرة الإسلام» را بايد به جهان مسلماننشين گفت که نبايد غزه را تنها گذاشت، کمکهايي بکنند، آن راه رفح را باز کنند.

«أين غيرة الإسلام و المجتهدون في نصرة خاتم الأنبياء أين الآخذون بثار شهيد كربلاء؟»؛ اين نبايد بگويد که او شيعه بود اين سني بود يا امثال ذلک؛ فرمود بالاخره ما ثار ميخواهيم. در جريان سيد الشهداء(سلام الله عليه) در ايام محرّم مستحضريد که ما دو  شعار داريم: يکي اينکه وقتي به يکديگر رسيديم ميگوييم که «أَعْظَمَ اللَّهُ أُجُورَنَا [و اجوركم] بِمُصَابِنَا بِالْحُسَيْنِ(عليه السلام)»، اين براي ثواب است؛ اما جمله دوم اين است که «وَ جَعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الطَّالِبِينَ بِثَأْرِهِ»[3]. دستور ديني ما در محرم و صفر همين است: يکي درخواست ثواب است که «أَعْظَمَ اللَّهُ أُجُورَنَا [و اجوركم] بِمُصَابِنَا بِالْحُسَيْنِ(عليه السلام)» و يکي مبارز بودن و درخواست روح غيرتمندي است. چيزي بالاتر از غيرت نيست. در روايات ما هم هست که از خدا غيورتر کسي نيست! غيرت بالاتر از عدالت است، غيرت بالاتر از سخاوت است.

عدالت معنايش معلوم است؛ اما غيرت از سه عنصر غني و قوي تشکيل ميشود و تا آن سه صفت غني و قوي، ملکه نشود، انسان، غيور نيست. چرا اين قدر از غيرت تعبير شده که بالاتر از عدالت است؟ عدالت يعني انسان وظيفه خودش را بشناسد؛ اما در غيرت تا سه صفت غني و قوي علمي جمع نشود کسي غيرتمند نيست. غيرت اين است که ابدا در کار غير دخالت نکن! چرا حضرت امير فرمود: «مَا زَنَي غَيُورٌ قَطُّ»؛[4]هيچ آدم غيرتمندي زنا نميکند؟ از زناي سمع و بصر تا زناي ديگر؟ فرمود: «مَا زَنَي غَيُورٌ قَطُّ»؛ هر زاني، بيغيرت است، چرا؟ چرا «مَا زَنَي غَيُورٌ قَطُّ»؟ اين توضيح میخواهد.

بنابراين اولين کار اين است که به حَرم و حريم احدي دخالت نکند؛ نه حريم مالي نه حريم جنسي نه غير اينها؛ دوم اجازه ندهد که احدي به حريم او دخالت کند؛ سوم که بسيار مهم است: اين شخص تا مرز خودش را نشناسد تا محدوده خودش را نشناسد، بيگدار به آب ميزند. آن که زنا ميکند حالا يا  زناي سمعي يا زناي بصري يا زناي بدني، اين از مرز خود تجاوز کرد و به مرز غير رسيد، پس اين غيور نيست. فرمود: «مَا زَنَي غَيُورٌ قَطُّ» _اين بيان نوراني حضرت است در نهجالبلاغه_ فرمود اين از مرز خودش تجاوز کرد و وارد مرز غير شد؛ چرا وارد مرز غير شدي؟ کسي هم که بيحجاب بپروراند و بيحجابي را امضا کند، اين معلوم ميشود که غيرت ندارد، براي اينکه غير را به حريم خود راه داد، اين چه غيرتي دارد؟!

اين دو کار خيلي مهم است: بايد محدوده خودش را بشناسد و پا از محدوده خودش بيرون نبرد؛ به ديگري نگاه ناپاک کرد، بيغيرت است؛ به مال ديگري طمع کرد، بيغيرت است _تنها مسئله جنسي که نيست_ به مقام ديگري حسد بُرد و سعي کرد بيجا به آنجا برسد، بيغيرت است! چرا وارد مرز غير شدي؟ و اگر ديگري آمد در کشورش در شهرش در مقامش در حساب و کتابش و اين ساکت بود، بيغيرت است. اين دو روشن است.

سوم اين است که تا خودش را نشناسد معرفت به خود پيدا نکند محدوده خود را نبيند محدوده غير را نبيند، غيرت معنا ندارد. شما به او بگو از مرز خودت به غير تجاوز نکن، او که مرز خودش را نشناخت! بگو نگذار کسي وارد مرز تو بشود، او که مرز خودش را نشناخت! پس اصل اساسي آن است که محدوده خودش وظيفه خودش احکام خودش را بشناسد، بعد دورش را خط بکشد؛ نه بيرون برود نه اجازه بدهد که کسي داخل شود.

«فهاهنا امور ثالثة»: يکي اينکه اين دايره و قوس را بشناسد که من چه کسي هستم، چه چيزي دارم، وظيفه من چيست، حق من چيست، اين مداري دارد، آن گاه از اين به بعد آن دو نفي هست: نه بيرون برو و نه اجازه بده کسي درون بيايد، لذا غيرت مثل عدالت يک امر صاف و ساده نيست، چون امر صاف و سادهاي نيست، گفتند از خدا غيرتمندتر احدي نيست.

 کشور را غيرت اداره ميکند، غزه را غيرت اداره ميکند. الآن همه مسلمانهاي عالم بايد کمک کنند، اولاً سعي کنند جنگ توسعه پيدا نکند و _خداي ناکرده_ به جاهاي ديگر نرسد و ثانياً هم آتشبس بشود و هم اينکه بالاخره روزي چند تا بچه از يک خانه ميروند، اين قابل تحمل نيست. اين _إنشاءالله_ زودتر حل بشود!

 اينها که داعيه تمدن دارند، خب انسان گاهی ميبوسد بعضي از خطبههاي حضرت امير را! فرمود اينها انسان نيستند، اينها حيواناند! [5] الآن که جنگ جهاني سوم و چهارم و پنجم نيست، جنگهاي نيابتي هست؛ همين که اسلحه در دستش است شروع به کشتن ميکند! اين طور نيست که حالا ما جنگ سوم و چهارم نداشته باشيم، جنگ جهاني سوم و چهارم، نيابتي شروع شد؛ يا يمن شلوغ شد يا چند سال ايران را درگير کردند يا الآن غزه و امثال غزه را درگير ميکنند. اين بشر وقتي که الهي نينديشد، خيال ميکند که همين حيواني است که حرف ميزند و بعد هم بساطش برچيده ميشود، ديگر آيندهنگر نيست. اين است که هم بايد برای مسئله غيرت دعا کرد هم بايد برای مسئله عفت دعا کرد هم بايد برای امنيت دعا کرد.  

 اين بيانات لطيف ايشان را شما ملاحظه بفرماييد اين بيش از 31 مورد است که علما وظيفهشان در عصر جنگ چيست، با جنگ بايد چه کار کنند، چگونه حضور پيدا کنند، چگونه نصيحت کنند، چگونه جامعه را به عدل و صلح دعوت کنند. اين بند چهاردهم اين است که «رابع عشرها: أنّه يجب علی العلماء إعانة الرئيس المتوجّه لدفع الكفّار و حفظ بيضة الإسلام، مع ضعف المسلمين و وعظ الناس و نصحهم»؛ نصيحت کردن وظيفه علماي هر منطقه است! کار علما اين است که بگويند انسان يک موجود ابدي است و اين موجود ابدی اگر بیراهه رفت يا راه کسي را بست، خودش در ابد در زحمت است.

اين را دربند چهاردهم ميفرمايد؛ همه اين بيانات، بيانات نوراني است که ملاحظه میفرماييد. در بند سي و دوم ميفرمايد که «ينبغي لرئيس عسكر المسلمين أن يأمرهم بحسن النيّة و الاعتماد علی ربّ البريّة و المُحافظة علی طاعة الله و قراءة التعويذات و آيات الحفظ و الدَّعوات المشتملة علی طلب النُّصرة و الظفر من الله و حمل الهياكل و العوذ»؛ علامتها ميخواهند، اگر پرچم ميخواهند، اگر نشانههاي ديگر ميخواهند تهيه شود «و تربة سيّدالشهداء»؛ هم پرچم ميخواهد هم تربت سيد الشهداء «إلى غير ذلك من الأشياء».

آن وقت شمارههای بعد هم دارد تا آخر که _إنشاءالله_ ملاحظه ميفرماييد!

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1]. ر.ک: اللهوف، ص185.

[2]. اللهوف، ص111.

[3]. مصباح المتهجد، ج‏2، ص772.

[4]. نهج البلاغة، حکمت305.

[5]. ر.ک: نهجالبلاغه، خطبه 87؛ «فالصورة صورة انسان و القلب قلب حيوان».

​​​​​​​


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق