حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی در مقاله ای با عنوان «نظام حج در اسلام» با بیان اینکه حجّ بی ولایت و امامت، بی حاصل است و نتیجه ای ندارد، مرقوم داشته اند:
حج بدون «ولايت» و آهنگ كعبه بدون «امامت» و حضور در عرفات بدون «معرفت امام» و قرباني بدون «فداكاري در راه امامت» و رمي جمره بدون «طرد شيطان استكبار دروني و بيروني» و سعي بين صفا و مروه بدون «كوشش در شناخت و اطاعت امام»، بيحاصل بوده و سودي نخواهد داشت، زيرا اگرچه يكي از مباني اسلام «حج» است: «بُنيَ الإسلامُ عَلي خَمسٍ، عَلي الصلاةِ و الزّكوةِ و الصّومِ و الحجّ و الولاية» [1]، ليكن هيچ يك از نماز و روزه و زكات و حج، همانند ولايت، ركن استوار اسلام نيستند.
لذا در جوامع روايي آمده كه: هيچ دعوتي از طرف خداوند، به اندازه دعوت به ولايت و امامت نميباشد «وَ لَمْ يناد بشيء كمَا نُوديَ بالولاية»،[2] زيرا انسان كامل كه خود اسلام ممثّل است، ميتواند به تمام ابعاد اسلامي آشنا باشد و آشنايي دهد و مردم را به روح توحيد كه همان فرياد و قيام عليه طاغوت است، جهت بخشد.
ذيلاً نموداري از اهميت امامت و كيفيت ارتباط كعبه با ولايت و نحوه پيوند عرفات و مشعر و منا و زمزم و صفا و... با امام را از زبان معصومان و نيز از فرهنگ وحي آسماني ميآوريم:
1. ﴿لا اُقسمُ بِهذا البلدِ ٭ و أنتَ حِلّ بِهذَا البَلَد﴾ [3]؛ همانطور كه سوگند به زمان و زمانههاي حساس و تاريخي، نظير «عصر وحي» و «رسالت» در قرآن مطرح است: ﴿والعصرِ ٭ إنّ الإنسان لفي خسرٍ﴾ [4]، به سرزمينهاي مهم و تاريخي نيز در قرآن سوگند ياد شده است؛ مانند آيه كريمه فوق كه در اين آيه به سرزمين مكه و بلد امن سوگند ياد شده است. سوگندهاي قرآن نظير سوگندهاي بشري نيست؛ زيرا سوگندهاي بشري در برابر بيّنه و دليل است و اما سوگند قرآن به متن بيّنه و دليل ميباشد؛ يعني مردم را به عين دليل، هدايت ميكند. از اين جهت، سوگند به سرزمين مكه را با قيدي همراه كرده و آن اينكه پيامبر خدا در آن سرزمين باشد.
يعني خداوند به سرزميني سوگند ياد ميكند و به مكهاي قسم ميخورد كه پيامبر اسلام(صلّي الله عليه وآله وسلّم) در آن باشد؛ و گرنه مكه بدون پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) و كعبه بدون رهبر آسماني، يك سرزمين معمولي و يك خانه عادي است كه رفته رفته به صورت بتكده كامل در آمده و مركز بتپرستي و در اسارت بتپرستان و گرفتار شهوترانان خواهد شد؛ تا جايي كه كليددار كعبه، «ابوغُبشان» سرقفلي توليت كعبه را در شب نشيني مستانه طائف، به دو مشك شراب ميفروشد و سرپرستي كعبه بين مستان با بهاي شرابِ سرمستان طائف خريد و فروش ميشود.
قداست كعبه بر محور ولايت
2. گرچه كعبه از قداست خاص برخوردار است و از دير زمان از گزند تهاجم اصحاب فيل و مانند آن مصون مانده است، ولي وقتي «ابن زبير» به بست كعبه متحصّن شد و به آن خانه منزّه و پاك پناهنده شد، حكومت جبّار وقت به دست منحوس «حجّاج ثقفي» كعبه را با منجنيق ويران كرد و پناهگاه ابن زبير را منهدم ساخت و او را دستگير نمود؛ اما هيچگونه فرمان حمايت كعبه از طرف صاحب خانه صادر نشد و هرگز طير ابابيلي به سراغ حجّاج نيامد و همچنين احجار كوه «ابوقُبيس» حجر الاَسود را گرامي نداشتند و خلاصه دستي از غيب بيرون نيامد و كاري نكرد و مدّعي همچنان با يورش و تاخت و تاز، جايگاه قبله را ويران كرد و مطاف را منهدم ساخت و حجر الاَسود را چون احجار عادي به دور انداخت و اركان چهارگانه كعبه را در هم فرو ريخت.
اينجاست كه بلنداي مقام ولايت و فروغ اختر امامت و روح شاهباز رهبري امّت و قلّه رفيع سياست عارفان مكتب و خلاصه ارزش «أركانُ البلاد و ساسَةُ العِباد» [5] معلوم ميشود.
عارف، حكيم، فقيه و مفسّر نامدار اسلام، مرحوم فيض كاشاني از محمد بن علي بن الحسين بن بابويه قمي از كتاب قيّم من لا يحضره الفقيه نقل ميكند كه آنچه در اصحاب فيل جاري شد، بر سر حجّاج نيامد؛ زيرا هدف مستقيم حجّاج، ويراني كعبه نبود؛ بلكه منظورش دستگيري ابنزبير بود و آن مرد (ابن زبير) ضد حقّ، يعني مخالف حضرت سجاد(عليهالسلام) امام چهارم شيعيان جهان بود. وقتي كه اين مرد ضدّ حق به كعبه متحصن شد، خداوند اراده فرمود براي مردم بيان كند كه به اين ضدّ حق پناه نخواهد داد؛ لذا مهلت داد تا كعبه را بر سر آن ضد حقّ ويران كنند.
برخوردار نبودن مخلف ولایت از امنیت خاصّ حرم
از اين جريان به خوبي روشن ميشود كه ضديت با ولايت و امامت، آنچنان مطرود است كه كسي كه ضد مقام رهبري امام معصوم(عليهالسلام) است و او را تنها ميگذارد و ياري نميكند، بلكه در قبال او موضع ميگيرد و خودْ داعيه خام رهبري را در سر ميپروراند، اگر به كعبه هم پناه ببرد، از امان خاص الهي برخوردار نخواهد بود. از اين جهت است كه ملاقات امام(عليهالسلام) و ادراك محضر ولي اللّه، به عنوان متمّم حج و مكمّل زيارت كعبه در دستورهاي اسلامي مطرح است: «... عَنْ أبي جَعفرٍ(عليهالسلام) قال: تَمامُ الحجِّ لقاءُ الإمام».[6]
3. جريان شهادت و قيام خونبار سرور آزادگان جهان، عليه استكبار و هرگونه طغيانگري از رويدادهاي بنام جوامع انساني است كه هاضمه تاريخ، توان فرسايش آن را ندارد. اين سانحه سنگين و صحنه سهمگين، به دو بخش تقسيم شده است كه مجموع آن دو بخش، رسالت قيام عليه طغيان و فساد و استكبار و الحاد را در آن زمانه و در تمام زمانها تبيين مينمايد. بخش اول، شهادت حضرت حسين بن علي(عليهالسلام) و ديگر ياران رزمنده آن حضرت در سرزمين كربلاست و بخش دوم، پيام اين شهادت و خون توسط حضرت سجاد(عليهالسلام) و زينب كبرا و ديگر بازماندگان نستوه آن حضرت در طرد حكومت طاغوت زمان در كوفه و شام است. وقتي كه كاروان اسراي كربلا به شام وارد شد و در مسجد جامع دمشق، مقرّ فرمانروايي اموي، مجلسي ترتيب يافت، بر اثر خون گرانقدر شهداي كربلا حكومت وقت مجبور شد كه به حضرتسجاد(عليهالسلام) اجازه سخن بدهد و در نتيجه، زمام سخن به دست اهلش افتاد: «وَ إنّا لأمراءُ الكلامِ وَ فينا تَنَشّبتْ عُرُوقه».[7]
آنگاه حضرتش بعد از حمد و ثناي الهي و درود بر پيامبر گرامي اسلام، شروع به معرفي خود و معرفي وارثان به حق پيام آوران الهي نمود و در خلال تعريف چنين فرمود: «...أنا بنُ مكّةَ ومِني! أنا بنُ زَمزمَ وَ صفا! » [8]؛ يعني فرزند راستين «مكّه» كسي است كه پاسدار روح قبله و مرزبان جان مطاف باشد. فرزند واقعي «مِنا» كسي است كه به منظور حفظ رهآورد وحي، از ايثار و نثار خون دريغ نكند و با فداكاري و قرباني دادن، پيوند خود را با سرزمين قرباني محكم نمايد و مولود واقعي زمزم كه در اثر فيض و گوارايي معنوياش مورد علاقه پيامبر گرامي اسلام(صلّي الله عليه وآله وسلّم) بود و مادام كه آن حضرت در مدينه بود، آن آب را به عنوان هديه طلب مينمود و ميپذيرفت[9]، كسي است كه با نثار بهترين و شايستهترين خون به پاي نهال اسلام آن را بارور كند و همچنين فرزند راستين «صفا» كسي است كه در حرمِ قلب او هيچ رجس و رجزي راه نداشته باشد و بر اساس آيه تطهير[10]، از هر رجسي منزّه و از تيرگي و آلودگي پاك باشد.
احترام حرم و مواقف آن بر اثر حرمت ولایت
اين انسان كامل، همان امام(عليهالسلام) است كه بدون او حرمتي براي حرم و مواقف آن نخواهد بود؛ زيرا نه در عرفات، «معرفت» و نه در مشعر، «شعور» و نه در منا، «ذبح عظيم و قرباني با تقوا» و نه در زمزم، «نشانه حيات» و نه در صفا، «علامت نزهت و صافي» و نه در رمي جمرات، «رمي شيطان و رجم طاغوت» و نه در حج و زيارات، «آيات بيّنات الهي» ظهور نخواهد كرد.
بدون امامت، هيچ كدام از آن مواقف به حساب شعائر اللّه شمرده نميشود و نظم خاص اختران آسماني به ويژه مسير منظم ماه براي شناخت موسم حج و انجام دستورات آن نخواهد بود: ﴿يَسْئلونكَ عَنِ الأهلّةِ قُلْ هي مَواقيتُ للنّاس وَ الحجّ... ﴾ [11] و زائران به عنوان ﴿...امّينَ البَيتِ الحَرام... ﴾ [12] از احترام ويژه بهرهمند نبوده و قصد كعبه جنبه شعار الهي نخواهد داشت و ماه ذيحجّه از اوج حرمت خاصِ «الشهر الحرام» نازل شده و در رديف ديگر ماههاي عادي قرار ميگيرد و دهه فجر، هرگز فروغ خاصي نخواهد داشت تا مورد سوگند خداوند واقع شود و «شفع» و «وتر» آن نيز بهاي مخصوصي پيدا نميكنند: ﴿و الفَجرِ ٭ و ليالٍ عشرٍ ٭ و الشّفعِ و الوترِ ٭ و اللّيلِ إذا يسرِ ٭ هل في ذلك قسم لذي حِجر﴾ [13] و «ترويه» و «عرفه» ويژگيهاي خود را از دست ميدهند و طواف كنندگان گرد كعبه، همانند فرشتگاني كه در حريم عرش خداوند به طواف مشغولاند، نخواهند بود و قدمگذاران كعبه و مطاف، به قدمگاه پيامبران الهي در زمين، قدم نخواهند نهاد: «...و وقفوا مواقفَ أنبيائه و تشبّهوا بملائكتهِ المطيفينَ بِعرشه... ».[14]
خلاصه، زائران محروم از شناخت امامت و ولايت، هرگز «وَفْد» و مهمانان الهي نبوده و از ضيافت معنوي خدا برخوردار نميباشند؛ لذا نه براي زيارتشان ارج و حرمتي است و نه لازم است ديگران هرچه زودتر بعد از مراجعه آنان از سفر حج به زيارتشان بروند و از وفد و مهماناني اينچنين بهره بگيرند؛ زيرا آن دستوري كه ميگويد: هنوز گرد و غبار سفر حج از زائران كعبه زدوده نشده، به زيارتشان برويد و تا هنوز به گناهي آلوده نشدهاند، آنها را ملاقات نماييد و ميگويد: ثواب مُعانقه و ملاقات با زائري كه گرد و غبار سفر حج را به همراه دارد، همانند استلام حجر الاَسود و تماس و بوسيدن آن سنگ مقدس است، شامل همه زائران نميشود و خلاصه، تكريم چنان زائري لازم نيست.[15]
راز مهمان الهی نبودن غافلان از امامت
چون زائري كه امام معصوم(عليهالسلام) را نميشناسد و امامت را كنار ميگذارد و سرپرستي امور مسلمانان جهان را به ياوه ميگيرد و رهبري توده مردم را از حج و زيارت و ديگر فرازهاي عبادي جدا ميداند و آن را يك امر عادي و در اختيار هر فرد قرار ميدهد و كرامتي براي هدايت خلق خدا و تدبير امور آنان قائل نيست، در حقيقت، انسان را نشناخته و خود نيز به حريم ارزشمند انسانيت قدم نگذاشته است، لذا از امام محمد باقر(عليهالسلام) رسيده است: «أتري هؤلاء الذين يلبّونَ و اللّهُ لأصواتهم أبغض إلي اللّه من أصواتَ الحمير».[16]
چنين زائري كه با اين ديد به زيارت كعبه رفته و با همان ديد بازگشته، چگونه در مدار توحيد طواف كرده و چطور هرگونه شرك و طغيان را زدوده است؛ در حالي كه مجراي فيض خدا را نشناخته و مهمترين عامل تكامل انساني را ناديده گرفته و بهترين سرچشمه زلال و حيات بخش را از دست داده و تشنه كام مانده است؟!
هركس امام زمان خود و ولي عصر خويش را نشناسد، مرگ او، مرگ جاهليت است: قال رسول اللّه(صلّي الله عليه وآله وسلّم): «مَن ماتَ و لم يعرف إمام زمانه ماتَ ميتةً جاهلية».[17]
و از آنجا كه مرگ در روند زندگي است و هر طور كه زندگي اداره شود، به همان سبك مرگ واقع ميشود: «كما تعيشون تموتونَ وكما تموتون تُبعثون»، پيوند مرگ و زندگي روشن خواهد شد و چون مرگ كسي كه امام زمان خويش را نميشناسد، مردن جاهلي است، پس زندگي او نيز يك زندگي جاهلي بوده و تمام شئون و سنن حياتي او همانند جاهليت سپري ميشود. قهراً حجّ وزيارت اينگونه افراد نيز يك حج جاهلي بوده و از حجّ توحيدي سهمي نخواهند داشت.
منبع: سرچشمه اندیشه : جلد 2 صفحه 278
[1] ـ وسائل الشيعه، ج 1، ص 180.
[2] ـ همان.
[3] ـ سوره بلد، آيات 1 ـ 2.
[4] ـ سوره عصر، آيات 1 ـ 2.
[5] ـ زيارت جامعه.
[6] ـ وسائل الشيعه، ج 14، ص 324.
[7] ـ نهج البلاغه، خطبه 233.
[8] ـ بحار الأنوار، ج 45، ص 138.
[9] ـ وافي، ج 12، ص 79؛ «كان النبي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) ليستهدي من ماء زمزم و هو بالمدينة».
[10] ـ سوره احزاب، آيه 33.
[11] ـ سوره بقره، آيه 189.
[12] ـ سوره مائده، آيه 2.
[13] ـ سوره فجر، آيات 1 ـ 5.
[14] ـ نهج البلاغه، خطبه 1.
[15] ـ وافي، ج 14، ص 1300، باب تعظيم القادم من الحج.
[16] ـ وافي، ج 14، ص 1310، كتاب الحج، باب النوادر.
[17] ـ بحار الانوار، ج 32، ص 321.