بسم اللّه الرحمن الرحيم

 

ضرورت تشکيل حکومت بر اساس قانون

لزوم تشكيل حكومت و اداره جامعه بر اساس قانون مدوّن از نظر صائب هيچ انديشوري پوشيده نيست و گروهي كه سود خود را در هرج و مرج جست‌وجو مي‌كنند و از نظم قانوني حاكم بر اجتماع هراسناك‌اند و تأسيس نظام قانونمند را لازم نمي‌دانند، از زمره صاحب‌نظران خارج‌اند. هر حكومتي برپايه مكتب خاص خويش اهدافي را به دنبال دارد كه با اصول حاكم بر آن مكتب هماهنگ باشد حكومت اسلامي نيز اهدافي دارد كه با اصول روشمند خويش مناسب باشد. آنچه در اين فرصت كوتاه ارائه مي‌شود، برخي از مقاصد و أهداف حكومت اسلامي است كه از آنها به عنوان فلسفه حكومت اسلامي ياد شود.

يكم. حكومت جامعه بشري و سياست آن از مهم‌ترين علوم انساني به شمار مي‌آيد. شناخت علوم انساني نيازمند به معرفت انسان مي‌باشد. انسان موجودي است كه هستي خود را از غير خود دريافت مي‌نمايد و جهان نيز مانند انسان، هستي خويش را از غير خود مي‌گيرد و انسان و جهان  يعني «عالم و آدم»  به هم مرتبطااند؛ چنان كه در يك‌ديگر مؤثر و از يك‌ديگر متأثّرند و هرگز بدون شناخت آن مبدأ فاعلي كه هستي او عين ذات وي بوده، به انسان و جهان هستي عطا مي‌كند و آنها را هماهنگ و منسجم مي‌سازد، معرفت انسان ميسور نيست و در نتيجه شناخت سياست جامعه انساني و حكومت آن ميسر نمي‌باشد.

دوم. انسان از نظر اسلام در رأس سه نظام است كه مكتبهاي غير الهي وي را واجد آن سه نظام خاص نمي‌دانند؛ اول نظام فاعلي، دوم نظام داخلي مخصوص و سوم نظام غايي خاص.

نظام فاعلي وي آن است كه علل پيدايش و پرورش او را اموري تشكيل مي‌دهند كه همگي آفريده خداي يكتا و يگانه‌اند و تنها مبدأ فاعلي كه عالم و آدم از او ظهور كرده، همانا خداوند سبحان مي‌باشد و هيچ عاملي در تحقق انسان استقلال نداشته، هيچ موجودي نيز در پرورش و اداره او مستقل نخواهد بود.

نظام داخلي انسان آن است كه حقيقت او را روح مجرد و جسم مادي تشكيل مي‌دهند؛ يعني انسان نه همانند فرشتگان، روح بدون جسم است، نه همچون اجرام خاكي و گياهي، جسم بدون روح مي‌باشد و آنچه مقوّم انسانيت انسان است، همانا روح زوال‌ناپذير اوست كه جسم زوال‌پذير خاكي را به همراه دارد.

نظام غايي وي، آن است كه با مرگ بدن نابود نمي‌شود؛ بلكه همواره زنده است و بعد از گذشت از دنيا، وارد جهان پايدار به نام قيامت مي‌شود و با بدن مناسب آن عالم جاودانه به سر مي‌برد و تمام عقايد و انديشه‌ها و نيز تمام اخلاق و اوصاف و همچنين تمام كردار و رفتار او محشورند و هرگز او را رها نمي‌نمايند.

انسان در مكتب‌هاي مادي و حسي، فاقد نظام فاعلي به معنايي كه گذشت و نيز فاقد نظام غايي به معناي ياد شده است و نظام داخلي وي منحصر در ماده و جسم خواهد بود و روح و انديشه‌هاي روحي نيز تفسير مادي خواهد داشت. قرآن كريم كه بهترين مفسر انسان و جهان مي‌باشد، نظامهاي سه‌گانه انساني را در آيات فراوان بيان داشت و يكي از جامع‌ترين آيه كه به هر سه نظام اشاره دارد، آيه سوره «طه» است كه از زبان حضرت موساي كليم(عليه‌السلام) درباره فراعنه مصر چنين نقل مي‌فرمايد: ﴿قال رَبُّنا الَّذي أعطي كلّ شيءٍ خلقَهُ ثُمّ هدي﴾ [1]؛ زيرا در اين آيه نظام فاعلي به عنوان پروردگار همگان ياد شد و نظام غايي، به عنوان هدايت به سوي هدف بازگو شد،ولي نظام داخلي به عنوان اينكه خداوند سازمانِ هستي هر چيزي را كه در خود آن چيز باشد عطا كرد، ذكر شد و سازمان مناسب با هستي انسان، همان است كه در آيات سوره «ص»؛ ﴿إنِّي خالقٌ بَشَراً من طينٍ ٭ فإذا سَوَّيتهُ و نفختُ فيه من رُوحي فَقَعوا له ساجدينَ﴾ [2]به طور صريح مطرح شد.

 

مهم ترين هدف حکومت اسلامي، خليفه خدا شدن انسانهاوتشکيل مدينه فاضله

سوم. مهم‌ترين هدفي كه حكومت اسلامي به همراه دارد و با نظامهاي سه‌گانه انساني هماهنگ است، همانا دو چيز است: اوّل انسانها را به قسمت خليفةالله شدن راهنمايي و مقدّمات سير و سلوك آن را فراهم كردن، دوم كشور اسلامي را مدينه فاضله ساختن، مبادي تمدن راستين را مهيا نمودن و اصول حاكم بر روابط داخلي و خارجي را تبيين كردن است. نصوص ديني اعم از آيات قرآن و متون احاديث و نيز سيره معصومان و پيشوايان الهي، گرچه حاوي معارف فراوان و نكات آموزنده زيادي است، ليكن عصاره همه آنها همانا دو ركن ياد شده است و همان‌طوري كه نظام داخلي انسان را روح و جسم او مي‌سازد، ليكن اصالت از آنِ روح است و بدن پيرو روح بوده، سلامت و رعايت اصول طبي وي براي تأمين سلامت روح از گزند عقايد سوء و آسيب اخلاقي ناروا و حفظ از زيان رفتار ناپسند مي‌باشد، تأمين مدينه فاضله نيز براي پرورش انسانهايي است كه در جهت خليفةالله قرار گرفتن گام برمي‌دارند و اصالت در بين دو ركن ياد شده همانا از آنِ خلافت الهي است؛ زيرا بدن هر چند سالم باشد، بعد از مدّتي مي‌ميرد و مي‌پوسد، ولي روح همچنان زنده و پاينده است. همچنين مدينه فاضله هر چند از تمدّن والا برخوردار باشد، بعد از مدّتي ويران مي‌گردد، ليكن خليفةالله كه همان انسان كامل است، از گزند هرگونه زوال مصون است؛ بنابراين، مدينه فاضله به منزله بدن است و خليفةالله به مثابه روح آن و همان طوري‌كه بر اساس اصالت روح، بدن را روح سالم مي‌سازد، بنابر اصالت خليفةالله، مدينه فاضله را انسان كامل تأسيس و تأمين مي‌نمايد.

چهارم. لازمه خلافت الهي، آن است كه انسان كامل  يعني خليفةالله  همه كمالهاي مستخلف عنه را كه خداوند جهان است، به اندازه سعه هستي خود فراهم نموده، در همه آن كمالهاي وجود، مظهر خداوند سبحان قرارگيرد؛ بنابر اين، آنچه به نام قسط و عدل و نظاير آن به عنوان اهداف حكومت اسلامي ياد مي‌شود، همه آنها گرچه كمال به شمار مي‌آيند، ليكن تمام آنها جزء فروعات كمال اصلي‌اند؛ زيرا انسان متعالي كه خليفه خداست، مصدر همه آن كمالها خواهد بود؛ چون خلافت خدا مستلزم آن است كه خليفه وي مظهر آن همه چيزها مي‌باشد كه در تأمين سعادت ابد سهيم بوده، در تدبير جوامع بشري نقش سازنده دارد.

پنجم. قرآن كريم در آغاز سوره «ابراهيم»، هدف نزول قرآن را كه همان هدف والاي رسالت  يعني غرض اصيل حكومت اسلامي  است، چنين ترسيم مي‌نمايد: ﴿الر كتابٌ أنزلناه إليك لتُخرج النّاس من الظّلمات إلي النّور بإذن ربّهم إلي صراط العزيز الحميد﴾؛[3] قرآن كتابي است كه ما آن را به سوي تو فرو فرستاديم تا مردم را از هر تيرگي و تاريكي برهاني و آنها را به نور برساني. البته اين رهانيدن از ظلمتها و رساندن به نور به دستور و اجازه پروردگار آنان است و راه نوراني شدن مردم، همانا پيمودن راه راست خداوند عزيز و نفوذ ناپذير و پيروز بر هر چيز مي‌باشد كه آن خداوند عزيزِ حميد و شايسته هرگونه ثناست.

البته دوري از خداوند كه هستي محض و كمال صرف است، تيرگي است و جدايي از او كه نور تام مي‌باشد، تاريكي است و تنها مبدئي كه توان بيرون آوردن از تيرگي و رهاندن از تاريكي را واجد است، همانا نور بالذات مي‌باشد كه آن همان خداوندي است كه نور سماوات و زمين است؛ لذا ولايت اين امر را در قرآن فقط به خود نسبت داده چنين فرموده: ﴿الله ولي الّذين آمنوا يخرجهم من الظّلمات إلي النّور... ﴾ [4] و اگر در آيه آغازين سوره «ابراهيم» (عليه‌السلام) آن را به رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) اسناد داد، براي اين است كه انسانِ كامل خليفه خداست و خليفه كار مستخلف عنه را انجام مي‌دهد و چون انجام كار او از راه خلافت و نيابت است، نه اصالت، لذا در آيه مزبور اصل مطلب كه همان اخراج از ظلمتها به نور باشد، به اذن خدا مقيّد شده است.

غرض آنكه هدف والاي رسالت و نزول وحي كه همان حكومت الهي است، نوراني نمودن جامعه انساني است و انسانِ نوراني از گزند تيرگي هوا و آسيب تاريكي هوس مصون بود و از دسيسه، وسوسه و پند در مغالطه محفوظ است و انساني كه از لحاظ انديشه از تباهي توهّم و تخيّل و هرگونه مغالطه آزاد باشد و از جهت عمل از آلودگي هرگونه شهوت و غضب پاك باشد، شايسته خلافت خداست؛ بنابر اين، هدف مهم تأسيس نظام اسلامي برپايه وحي و نبوت، همانا خليفةالله شدن انسان است و خط مشي انسان نوراني در جامعه بسيار روشن بوده، او با نور الهي كه بهره وي شد حركت مي‌كند و زندگي مي‌نمايد؛ چنان‌كه خداوند فرمود: ﴿... و جعلنا له نوراً يمشي به في النّاس﴾،[5] ﴿... و يجعل لكم نوراً تمشون به... ﴾.[6]

سيره آموزنده انسان نوراني آن است كه در عين رعايت ادب و پاسداري از حرمت انسانيتِ ديگران، هيچ انساني را شايسته ستايش و پرستش نمي‌داند و نيز در عين زيبا ديدن نظام كيهاني و تحسين سراسر گيتي هيچ موجود سپهري يا زميني را شايسته تكريم عبادي ندانسته، براي آن قداست پرستش قائل نيست؛ بلكه تمام عالم و آدم را نشانه خداي بي‌نشان دانسته، براي آنها ارزشي بيش از نشانه معتقد نيست؛ چنان‌كه انسان كامل  يعني حضرت عليبن ابي‌طالب(عليه‌السلام)  در معرفي اين‌گونه از انسانهاي نوراني چنين فرمود: «عظُم الخالقُ في أنفسهم فصغُر مادونه في أعينهم».[7]

خاصيت نور آن است كه هر چيزي را آن طوري كه هست ارائه مي‌نمايد و نور توحيد انسان كامل را چنان بينا مي‌نمايد كه خداوند عظيم را به عظمت بنگرد. قهراً همه اشيا كه مخلوق خدايند، در ساحت جلال الهي كوچك خواهند بود؛ لذا هر چيزي غير از خدا از ديدگاه عارف كوچك شمردهمي‌شود؛ چنان‌كه حضرت علي بن ابي‌طالب(عليه‌السلام) فرموده‌اند: «عِظَمُ الخالق عندك يُصغِّرُ المخلوق في عينك» [8] و اين بينش صائب نيز به نور خداوند است كه بهره پرهيزگاران مي‌گردد؛ «من يتّق الله يجعل له مخرجاً من الفِتَن و نوراً من الظُّلم».[9]

نكته ديگري كه توجّه به آن لازم است اين است كه نه تنها قرآن عامل نوراني شدن انسانهاست، بلكه تنها مبدأ نوربخش همانا حكومت اسلامي در پرتو وحي است و كسي كه از آن محروم باشد، اصلاً نور نخواهد داشت؛ چنان كه خداوند فرمود: ﴿... ومن لم يجعل الله له نوراً فما له من نور﴾؛[10] زيرا: «بر اهرمن نتابد انوار اسم اعظم».[11]

 

ايجاد قسط و عدل در جامعه، هدف عمومي همه پيامبران

ششم. چون اسلام تنها دين الهي است؛ ﴿إنّ الدّين عند الله الإسلام... ﴾ [12] و هيچ ديني غير از آن نزد خداوند مقبول نيست؛ ﴿و من يبتغ غير الإسلام ديناً فلن يُقبل منه و هو في الآخرة من الخاسرين﴾؛[13] بنابراين تنها ره‌آورد همه پيامبران الهي همانا اسلام بوده، حكومت آنان نيز اسلامي بوده و مي‌باشد و اهداف فراوان آن را در جاي جاي قرآن كريم مي‌خوانيم. در سوره «حديد» كه هدف نبوت عامه را بازگو مي‌كند، چنين مي‌فرمايد: ﴿لقد أرسلنا رُسُلنا بالبيّنات وأنزلناه معهم الكتاب و الميزان ليقوم النّاس بالقسط و أنزلنا الحديد فيه بأسٌ شديد... ﴾؛[14] يعني ما پيامبران را با معجزه و ادله قاطع و گويا فرستاديم و با آنان كتاب آسماني كه مجموعه عقايد، اخلاق و قوانين عملي را در بر دارد نازل نموديم؛ تا مردم به عدل و داد قيام نموده، به جور و ستم قصور نكنند و آهن را كه در رأس نيروي شديد بوده، عامل هراس بيگانگان است، فرو فرستاديم كه طاغيان و رهزنان با آن دفع شوند و از حريم قسط و عدل و قانون الهي دفاع گردد.

در اين آيه هدف عمومي همه پيام‌آوران و زمامداران حكومت اسلامي در طول تاريخ، همانا قسط و عدل جامعه شمرده شد، ليكن همان‌اطوري كه قبلاً اشاره شد رعايت حقوق فرد و جامعه و تأمين همه مظاهر تمدّن از فروعات نوراني شدن افراد آن جامعه خواهد بود؛ زيرا خليفةالله كه انسان نوراني است، حقاً حقوق ديگران را رعايت و از آنها حمايت مي‌نمايد؛ پس آنچه در اين آيه به عنوان هدف حكومت رهبران الهي ياد شد، يك هدف متوسط است؛ نه هدف نهايي و هدف نهايي، همان است كه قبلاً بيان شد و آن خليفةالله شدن انسان كامل است كه نه تنها معلم انسانهاي ديگر است و آنان را از كتاب و حكمت خدا آگاه نموده، نفوس آنان را تهذيب مي‌كند، بلكه فرشتگان را نيز از اسرار اسماي الهي آگاه كرده، حقايق آنها را به ملائكه تعليم مي‌دهد؛ لذا قلمرو و خلافت او تنها موجودهاي زميني نيستند؛ بلكه موجودهاي آسماني نيز از فيض خلافت او بهره مي‌برند، گرچه جسم وي در زمين به سر مي‌برد.

هفتم. گرچه برهان عقلي و تحليل قرآني، دليل كافي بر آن است كه هدف اصيل حكومت اسلامي خليفةالله شدن انسان و در پرتو آن به قسط و عدل قيام نمودن است، ليكن ارائه برخي از شواهد قرآني مايه طمأنينه بيشتر خواهد شد. قرآن كريم حضرت داود پيامبر(عليه‌السلام) را به عنوان مجاهد نستوه و رهبر انقلاب و زمامدار عصر خويش معرفي نمود؛ ﴿... و قتل داودُ جالُوتَ... ﴾ [15] و او را از كتابي به نام زبور برخوردار مي‌داند؛ ﴿... و اتينا داود زَبُوراً﴾ [16] و وي را نيز پيشواي اهل تسبيح دانسته، كوهها و پرنده‌ها را با او تسبيح‌گوي خدا مي‌شمارد؛ ﴿و سخّرنا مع داود الجبال يسبّحن و الطّير﴾ [17] و او را همچون پسرش حضرت سليمان(عليه‌السلام) از علم خاص الهي متنعم مي‌داند؛ ﴿و لقد اتينا داوُد و سليمان علماً﴾ [18] و از منطق پرندگانِ آگاه مي‌شمارد؛ ﴿وَوَرِثَ سليمان داود و قال يا ايّها النّاس عُلِّمنا مَنْطِق الطير﴾ [19] و او را صاحب قدرت معنوي دانسته، اهل أوْب و رجوع مكرر به درگاه خدا مي‌داند؛ ﴿... و اذكر عبدنا داود ذا الأيد إنّه أوّابٌ﴾.[20]

آنگاه كه وي را به اوصاف راستين خليفةاللهي ستود و كمالهاي انسان نوراني را بر او اثبات كرد، فرمود: ﴿يا داود إنّا جعلناك خليفة في الأرض فاحكم بين النّاس بالحقّ... ﴾؛[21] يعني رهبر جامعه انساني كه نمونه سالكان كوي كمال مي‌باشد، خليفه خداست و خود به مقام منيع خلافت الهي نائل‌مد، آنگاه حكومت اسلامي را تشكيل داد و حاكميت قانون خدا را تحقق بخشيد و از فروع آن مقام، همانا به عدل و داد حكم كردن و حقوق متقابل انسانها را رعايت كردن و از آنها حمايت نمودن است. تاكنون بيان كوتاهي پيرامون هدف اوّل حكومت اسلامي ارائه شد و امّا در بيان هدف دومِ آن كه تأسيس مدينه فاضله باشد، نكاتي در طي امور آينده مطرح خواهد شد.

 

تبيين برخي از اوصاف و شرايط مدينۀ فاضله

هشتم. مدينه فاضله داراي اوصاف و شرايطي است كه بخشي از آن به محيط زيست بر مي‌گردد و بخش ديگر آن؛ به ساكنان آن؛ گرچه تمام اوصاف در سايه رشد علمي و ترقي عملي ساكنان هر مرز و بوم فراهم مي‌گردد. البته اوصاف و شرايط مدينه فاضله فراوان است، ولي به برخي از آنها به طور اجمال اشاره مي‌شود:

الف. رشد فرهنگي است كه زمامدار حكومت اسلامي عهده‌دار تأمين علم و دانش شهروندان قلمرو حكومت خود خواهد بود و آياتي از قبيل: ﴿هوَ الّذي بعث في الأُميّين رسولاً منهم يتلوا عليهم آياته ويزّكيهم ويعلّمهم الكتاب و الحكمة وإن كانوا من قبل لفي ضلال مبين﴾ [22] بيانگر آن است. دشواري مشكل جامعه در جاهليت جديد يا كهن، همانا ندانستن اصول تمدّن ناب يا عمل نكردن به آن بر فرض دانستن است؛ يعني جهالت و ضلالت، دو عامل قطعي انحطاط جامعه جاهلي است و مهم‌ترين هدف حكومت اسلامي در بخش فرهنگي به معناي جامع، جهالت زدايي و ضلالت روبي است؛ تا با برطرف شدن جهل و ناداني، علم، كتاب و حكمت جايگزين گردد و با برطرف شدن ضلالت و گمراهي اخلاقي و انحرافِ عملي، تزكيه و تهذيب روح جانشين شود و در آيه مزبور و مانند آن كه اهداف و برنامه‌هاي زمامداران اسلامي مطرح مي‌شود، جريان تعليم جهت جهل‌زدايي و جريان تزكيه براي ضلالت روبي از شاخصه‌هاي اصلي آن قرار دارند و آيه مزبور، جامعه اُمّي و نادان و بيسواد را به فراگيري دانش تشويق مي‌كند تا از امي بودن برهند و به عالم و آگاه شدن برسند و نيز جامعه گمراه و تبهكار را به طهارت روح فرامي‌خواند تا از بزهكاري برهند و به پرهيزكاري و وارستگي بار يابند. البته مردم آگاه و وارسته توان تأسيس مدينه فاضله و حفظ آن را خواهند داشت.

ب. رشد اقتصادي است كه رهبران اسلامي عهده‌دار تبيين خطوط كلي مال در نظام اسلامي را به عهده دارند و قوانين الهي، گذشته از آنكه مردم را به كاشت، برداشت و داشت در همه شئون اقتصادي دعوت مي‌نمايد و حلال بودن آن را در همه مراحل تحصيل مال، نگهداري مال، توزيع مال و صرف و هزينه آن، ركن لازم يك اقتصاد سالم مي‌داند، به مسائل اساسي آن مي‌پردازد كه به برخي از آنها اشاره مي‌شود:

اسلام گرچه اصل مالكيت خصوصي را پذيرفته و آن را امضا نموده است، ليكن معناي آن اين است كه هر فردي نسبت به دسترنج خود در قياس با ساير مردم مالك است و هيچ كس حق تصرف در آن را بدون اذن و رضاي او ندارد، ولي هيچ كسي نسبت به دسترنج خود در قياس با خداوند، مالك نيست؛ بلكه به منزله امين در نگهداري و نائب در تصرف است و آياتي از قبيل ﴿... واتُوهم من مال الله الّذي ءاتاكم﴾،[23] ﴿... و أنفقوا ممّا جعلكم مستخلفين فيه... ﴾ [24] گواه بر آن است؛ لذا هيچ فردي حق ندارد بدون اذن و رضاي خداوند در مالِ به دست‌آورده خويش تصرف نمايد.

اسلام مجموع مالها را براي اداره شئون مجموع انسانها مي‌داند؛ يعني اصل مالكيت خصوصي نبايد مايه حرمان جامعه باشد و امّت اسلامي به دو گروهِ مالمندِ زراندوز و نيازمند تقسيم شوند. اسلام مال را به مثابه ستون فقرات جامعه انساني و سبب قيام مردم مي‌داند و فرد يا گروهي كه فاقد مال هستند، از آن جهت فقيرند كه ستون فقرات اقتصادي آنها شكسته و توان قيام را از دست داده‌اند؛ زيرا فقير به معناي مهره كمر شكسته و قدرت ايستادن و ايستادگي را از دست داده است و چون مال به منزله خون در عروق جامعه و

ستون فقرات ملت محسوب مي‌گردد، نبايد آن را در اختيار سفيه و بي‌خرد قرار داد كه مبادا در آن مسرفانه يا مترفانه تصرف كند و عامل قيام امت را به هدر دهد و بيان قرآن درباره سه مطلب اخير چنين است: ﴿و لاتؤتوا السّفهاء أموالكم الّتي جعل الله لكم قياماً... ﴾؛[25] زيرا هم مال را به عموم جامعه نسبت داد، هم آن را سبب قيام دانست، هم از قرار دادن آن در اختيار سفيه مانند كودك يا بالغ بي‌خرد، نهي فرمود.

اسلام احتكار ثروت و اكتناز مال و ذخيره كردن آن را ممنوع مي‌داند و آن را به منزله ضبط خون در رگ بدن كه سبب فلج شدن ساير اعضا است تلقي مي‌كند؛ لذا جريان آن را لازم مي‌شمرد و آياتي از قبيل: ﴿... الّذين يكنزون الذّهب و الفضّة ولاينفقونها في سبيل الله فبشّرهم بعذاب أليم﴾ [26] دليل بر منع ركود مال و گواه بر لزوم جريان آن در تمام اعضاي جامعه مي‌باشد. اسلام جريان ناتمام مال و منحني ناقص مسير آن را ممنوع، و جريان كامل و منحني تام آن را لازم مي‌داند؛ يعني اجازه نمي‌دهد كه ثروت مملكت در دست گروه خاص جاري باشد و هرگز به دست ديگران نرسد؛ بلكه فتوا مي‌دهد كه بايد دَوْر آن كامل باشد تا به دست همگان برسد و آياتي از قبيل: ﴿كَي لا يكون دولةً بَين الأغنياء مِنكم... ﴾ [27] گواه بر آن است و تداول ثروت در دست گروه خاص و حِرمان توده جامعه آن به دو صورت ترسيم مي‌شود كه هر يك آنها نارواست؛ يكي بر اساس نظام كاپيتال و سرمايه‌داري غرب و ديگري برپايه نظام دولت سالاري و مكتب ماركسيسم فروريخته شرق.

به هر تقدير، مال نبايد در اختيار اشخاص حقيقي خاص يا شخصيتهاي حقوقي مخصوص محصور باشد؛ بلكه بايد در تمام قشرهاي جامعه جاري گردد و اين ره‌آورد اسلام، همانا اساس برين اقتصاد سالم است كه از بين (فَرْث) سرمايه‌داري و (دَمِ) دولت سالاري و ماركسيسم، لَبَنِ خالص و شير شفاف اقتصاد ديني را استنباط كرد؛ تا از افراط اوّل و تفريط دوم رهايي يافته، به هسته مركزي عدل اسلامي نائل شويم. اسلام جريان تام و منحني كامل مال را در دست توده مردم از راه مشروع مانند تجارت با رضايت مي‌پسندد؛ يعني راه اصلي انتقال مال و جريان عمومي آن غير از راه ارث و بخشش و مانند آن، همانا راه تجارت با رضايت مي‌باشد كه اگر تجارت بدون رضايت بود يا رضايت بدون تجارت بود مانند قمار و...، راه مشروع تلقي نمي‌شود و آياتي از قبيل: ﴿يا أيّها الّذين امنوا لا تأكلوا أموالكم بينكم بالباطل إلاّ أن تكون تجارةً عن تراض منكم... ﴾ [28] دليل بر آن است.

ج. رشد صنعتي و هنري، عصاره سيره رهبران حكومت ديني در نحوه بهره‌برداري از صنعت در ضمن چند امر بيان مي‌شود:

1. سليمان(عليه‌السلام) كه حكومت اسلامي را در پهنه وسيعي از زمين گسترش داد و به بعض از زمامداران عصر خود نامه نوشت و آنان را به اسلام فراخواند و كامياب شد از امكانات فراواني برخوردار بود، قرآن كريم نحوه استفاده او را از وسايل صنعتي آن روزگار چنين بازگو مي‌كند: ﴿... و أسلنا له عين القِطْرِ﴾ [29]؛ ما براي او چشمه مس گداخته را سيل گونه روان ساختيم؛ ﴿يعملون له ما يشآء من محاريب و تماثيل و جفان كالجواب و قُدُورٍ راسياتٍ اعملوا ال داود شُكراً وقليلٌ من عبادي الشّكور﴾.[30]

كارگزاران نظام اسلامي حضرت سليمان(عليه‌السلام) هم در صنعت معماري بناهاي بلند و قصرهاي منيع مي‌ساختند و هم در صنعت نقاشي و هنر، تمثال فرشتگان و پيامبران و صالحان را با زيبايي ترسيم مي‌كرده‌اند تا ضمن تشويق به هنر و ارضاي غريزه هنرجويي، روش بهره‌برداري درست را ارائه نمايد و اسوه‌ها را به صورت نقاشي فراسوي مردم نصب كنند تا با مشاهده نقش، هنر بياموزند و با شهود منقوش، سعادت را تحصيل كنند و نيز در صنعت فلزكاري، ظروف مورد نياز فردي و جمعي را مي‌ساختند تا در طي هنرآموزي وسايل رفاهي را فراهم نمايند و آيين بهزيستي را در سايه تأمين لوازم ضروري زندگي بياموزند؛ لذا به ساختن ظرفهاي بزرگ و كاسه‌هاي عظيم و ديگهاي رفيع و استوار مي‌پرداختند و در عين حال كه نعمت صنعت را بجا صرفمي‌كردند، به شكرگزاري خداوند منّان مأمور شدند كه هم نعمت مواد خام و معدني را آفريد، هم نعمت استخراج آنها را در اذهان بشر خلق كرد، هم نعمت هنر صنعت و ساخت و ساز وسايل سودمند را يادشان داد. جريان ورود ملكه سبا به ساحت قدس سليمان(عليه‌السلام) و مشاهده قصر ظريف شيشه‌اي و پندار آب و بالازدن پوشش پا شاهد بر پيشرفت صنعت معماري، هنري و صنعتي آن عصر است؛ ﴿قيل لها ادخلي الصّرح فلمّا رأته حسبته لُجّةً وكشفت عن ساقيها قال إنّه صرحٌ ممرّدٌ من قوارير... ﴾.[31]

2. داود كه پدر سليمان بود و زمينه حكومت اسلامي را با رهبري انقلاب و ستم‌زدايي عصر خود آغاز كرد و از امكانات مناسبي متنعم بود، مأمور شد از نعمت غيبي خداوند كه آهن سرد سخت را در دستش چون موم نرم كردهبود، صنعت زره‌بافي را ارائه كند و نظم هماهنگ بندها و حلقه‌هاي زره را رعايت نمايد. بيان قرآن مجيد در اين‌باره چنين است: ﴿و لقد اتينا داود منّا فضلاً يا جبال أوّبي معه و الطّير و ألنّا له الحديد ٭ أن اعمل سابغات و قدّر في السرد و اعملوا صالحاً... ﴾،[32] ﴿و علّمناه صنعة لبُوس لكم لتحصنكم من بأسكم فهل أنتم شاكرون﴾.[33] نكته قابل توجّه آنكه صنعت زره‌بافي جزء علوم عملي و هنري است و قابل انتقال به غير مي‌باشد؛ لذا قرآن در اين باره به كلمه «تعليم» تعبير نمود، ولي نرم نمودن آهن در دست، چون موم هرگز جزء علوم نظري يا عملي نخواهد بود  زيرا به كرامت روح ولي خدا و نزاهت نفس رسول حق وابسته است  لذا قرآن در اين باره تعبير به «تعليم» نكرد؛ بلكه به كلمه ﴿ألنّا﴾ بسنده نمود تا روشن شود كه ليّن و نرم شدن آهن در دست داود با قدرت غيبي ميسور مي‌شود. البته آهن را از دير زمان با آتش نرم مي‌كردند، ليكن آن، جزء علوم عملي است و امر عادي مي‌باشد؛ نه خارق عادت.

3. نوح، شيخ الأنبياء(عليه‌السلام) كه نه تنها در مسئله وحي و نبوت جزء پيشگامان كوي رسالت است، بلكه در جريان استفاده صحيح از علم صنعت از پيش كسوتان به شمار مي‌آيد و خداوند هم تعليم كشتي‌سازي او را به عهده گرفت، هم توفيق و تأييد عملي آن را عهده‌دار شد. قرآن كريم در اين باره چنين مي‌فرمايد: ﴿... اصنع الفُلك بأعيننا ووحينا... ﴾،[34] ﴿فأوحينا إليه أن اصنع الفلك بأعيننا و وحينا﴾.[35]

 

چکيده بحث

خلاصه آنكه 1. اصل فرايند صنعتي در حكومت اسلامي ممدوح و مورد ترغيب است. 2. لزوم استفاده صحيح از آن در سيره عملي زمامداران ديني بيان شد. 3. مهم‌ترين بهره درست از صنايع پيشرفته هر عصر عبارت از تأمين نيازهاي علمي و عملي مردم آن عصر است. 4. آنچه در قرآن ياد شد، جنبه تمثيل دارد؛ نه تعيين؛ يعني مثال بهره صحيح در قرآن بازگو شد، نه آنكه استفاده درست منحصر در همين چند مورد باشد. 5. صنعت كشتي‌سازي نوح(عليه‌السلام) الگويي براي ساخت و پرداخت هرگونه وسايل نقلي دريايي و زير دريايي، اعم از وسيله نقل مسافر، بار و مانند آن، و نيز وسايل نقلي زميني و هوايي به طور عام است و صنعت زره‌بافي داود(عليه‌السلام) الگويي براي ساختن هرگونه وسايل دفاعي است؛ خواه در برابر تير و مانند آن، خواه در قبال سموم شيميايي و نظاير آن، و صنعت معماري و كارهاي دستي و ظرايف هنري و ساختن ظروف فلزي سليمان(عليه‌السلام) نمونه‌اي براي ساختن هرگونه لوازم زندگي كه نيازمنديهاي فردي يا گروهي و همچنين نيازمنديهاي هنري و ادبي به آن برطرف مي‌گردد، است.

اكنون مناسب است آنچه از ذوالقرنين نقل شد بيان شود. گرچه قرآن از نبوت او سخن نگفت، ولي روش پسنديده او را با برخورداري از همه وسايل مقدور آن عصر به طور نسبي گزارش داده كه وي از تمام امكانات لازم بهراه‌مند بود و كارهاي قابل توجهي كرد كه يكي از آنها ساختن سدّ عظيم نفوذ ناپذير بود كه براثر ارتفاع و صاف بودن، قابل فتح نبود و بر اثر استواري و استحكام، قابل نقب و سوراخ نمودن نبود؛ زيرا آن سدّ مهم از خاك، آجر، سنگ، سيمان و مانند آنها نبود؛ بلكه سد عظيم فلزي بود كه از پاره‌هاي آهن و مس گداخته ساخته شد و بيان قرآن مجيد در اين باره چنين است: ﴿ءاتوني زُبَرَ الحديد حتّي إذا ساوي بين الصدفين قال انفخوا حتّي إذا جعله ناراً قال ءاتوني اُفرغ عليه قطراً... ﴾؛[36] يعني پس از چيدن تكه‌هاي آهن همانند قطعات سنگ، دستور داد كه با استفاده از كوره آهنگري در آن بدمند تا كاملاً قطعه‌هاي آهن به صورت آتش گداخته درآيد، آنگاه دستور داد مس گداخته را در آن كاملاً تعبيه نمايند تا به صورت سد تام فلزي درآيد.

از مجموعه اين نمودارها مي‌توان خط مشي حكومت اسلامي را درباره بهره‌برداري از صنايع استنباط نمود كه استفاده از تكنولوژي در تمام امورِ سازنده و سودمند رواست، ولي بهره‌برداري از آن در امور تخريبي، تهاجمي، سوزنده، كشنده و تباه كننده زمين يا دريا، هوا، گياهان، جانوران، انسانها، مناطق معمور يا... هرگز روا نيست و با اين تحقيق، مي‌توان فرق بين كادر صنعتي را در مدينه فاضله كه هدف حكومت اسلامي است با كادر صنعتي كشورهاي مهاجم و مخرّب و مدعي تمدّن، بررسي نمود.

د. رشد حقوقي داخلي و بين‌المللي است كه قوانين اسلامي و مسئولان نظام ديني عهده‌دار تبيين، تدوين و اجراي آنها مي‌باشند؛ زيرا جامعه انساني هر چند در شئون گوناگون اقتصاد مترقي باشد و هر چند در امور متنوّع صنعت كارآمد باشد، مادامي كه از قوانين حقوقي كامل و متقابل آگاه نبوده و به آن معتقد نشده، در عمل به آنها متعهد نباشد، هرگز كامياب نخواهد شد چون همان سلاحهاي اقتصادي و صنعتي بدون صلاح حقوقي و اخلاقي، زمينه تباهي را فراهم مي‌كند و جريان جنگ جهاني اوّل و دوم و تهاجمهاي موضعي بعد از آنها كه باعث شد همواره زورمداران در موضع تخريب قرار گرفته، محرومان در موضع انزوا و قتل و غارت واقع شوند، گواه بر آن است. حكومت اسلامي اصولي را در اين زمينه ارائه مي‌نمايد كه نموداري از آن نقلمي‌شود:

1. نفي هرگونه سلطه‌گري يا سلطه‌پذيري...؛ ﴿... لا تظلمون و لا تظلمون﴾.[37]

2. رعايت عهود و مواثيق بين‌الملل؛ ﴿و أوفوا بالعهد إنّ العهد كان مسئولاً﴾ [38] و لزوم عمل به عهد، اختصاصي با عهد خدا ندارد؛ بلكه اطلاق آيه و ساير ادله دليل لزوم تعهّد به آن است؛ حتي در عهد با خلق خدا. قرآن، مؤمنان والا مقام را كه به مرحله ابرار نايل آمدند، چنين معرفي مي‌كند: ﴿... و الموفون بعهدهم إذا عاهدوا... ﴾ [39] و مشركان و كافران را چنين نكوهشمي‌نمايد: ﴿الّذين عاهدت منهم ثمّ ينقضون عهدهم في كلّ مرّة﴾.[40]

اهتمام حكومت اسلامي براي برقراري نظام تعهّد و قانون، عمل به پيمان و احترام به ميثاق، براي آن است كه جامعه متعهّد از امنيت و آزادي كه از لوازم تمدن و اصول مدينه فاضله به شمار مي‌آيد، برخوردار خواهد بود. اگر از جامعه رعايت به ميثاق رخت بربندد، امنيت، آزادي و ساير شئون مدنيت آن نيز از بين خواهد رفت و قرآن كريم تبيين رسايي در اين باره دارد كه با تحليل آفرينش انسان و تساوي همه آنها در اصول كلي خلقت و عدم تأثير زمان، زبان، نژاد، رنگ، رسوم و آداب و عادات محلي و بومي و...؛ ﴿يا أيّها النّاس إنّا خلقناكم من ذكر و انثي و جعلناكم شعوباً و قبائل لتعارفوا إنّ أكرمكم عند الله أتقيكم... ﴾،[41] اجازه هيچ‌گونه اعتلا و برتري طلبي را به هيچ فرد يا گروهي نمي‌دهد و استكبار را عامل مهم بر هم زدن تعادل اجتماعي مي‌داند و نبرد با آن را از اين جهت لازم مي‌داند كه خوي استكبار، همانا خوي پيمان شكني و نقض ميثاق است؛ لذا چنين مي‌فرمايد: ﴿وإن نكثوا أيمانهم من بعد عهدهم و طعنوا في دينكم فقاتلوا أئمّة الكفر إنّهم لا أيمان لهم لعلّهم ينتهون﴾.[42]

يعني مهم‌ترين دليل نبرد با مستكبران همان پيمان شكني آنهاست؛ چون دليل مبارزه با آنان ﴿لا إيمان لهم﴾ (به كسر) قرار نداد؛ بلكه «لا أيمان لهم» [43] (به فتح) قرار داد؛ زيرا با كافر بي‌ايمان مي‌توان زندگي مسالمت‌آميز نمود، ولي با مستكبر بي‌ايمان هرگز ممكن نيست؛ چون زندگي بدون تعهدِ متقابل ميسور نيست و وقتي طرف مقابل به عهد و سوگند و ميثاق خود احترام نمي‌نهد و هر لحظه كه زورمند شد آن را نقض مي‌كند، هرگز نمي‌توان با او زندگي مشترك داشت.

آنچه در جاهليت جديد همانند جاهليت كهن دامنگير جامعه بشري است، همانا پيمان شكني زورمداران عصر حاضر است كه شرح نارسايي سازمان بين‌الملل و ساير مجامع بين‌المللي و مدعيان حقوق بشر با تهاجم ددمنشانه گروههاي مهاجم در نقاط مختلف جهان خارج از حوصله اين مقالت است.

3. رعايت امانت و پرهيز از خيانت در اموال و حقوق؛ ﴿إنّ الله يأمركم أن تُؤدّوا الأمانات إلي أهلها... ﴾؛[44] دستور خداوند همانا لزوم رعايت امانت و تأديه آن به صاحبش مي‌باشد و بيان قرآن در ستايش مردم با ايمان اين است: ﴿و الّذين هم لأماناتهم و عهدهم راعون﴾ [45] و بسياري از انبيا به وصف امين بودن به جهانيان معرفي شده‌اند و آيات سوره «شعراء» شاهد بر آن است.

تأثير احترام متقابل به امانتهاي يك‌ديگر در برقراري امنيت و آزادي و تأسيس مدينه فاضله كاملاً مشهود است. قرآن مجيد با تحليل ساختار انساني، ثابت نمود كه هيچ فرد يا گروهي حق ندارد در امانت خيانت نمايد و نژادپرستي صهيونيستها و مانند آنان را كه خود را برتر پنداشته، لزوم رعايت امانت ديگران را بر خويش لازم نمي‌دانند، محكوم كرده، چنين مي‌فرمايد: ﴿... و منهم من إن تأمنه بدينار لا يؤدّه إليك إلاّ مادمت عليه قائماً ذلك بأنهم قالوا ليس علينا في الأُميّين سبيلٌ... ﴾؛[46] يعني برخي از يهوديان اگر ديناري به آنها به عنوان امانت بسپاري پس نمي‌دهند، مگر آنكه با زور و مراقبت از آنها بستاني و سرّ اقدام آنها به خيانت در امانت، آن است كه خود را نسبت به غير اهل تورات برتر مي‌پندارند و مي‌گويند بر ما حَرَج و قدح و ذمّي نيست، اگر امانت آنها را بر نگردانيم. البته وقتي در امانت خيانت مي‌كنند، از غارت ابتدايي پرهيز نخواهند كرد و هنگامي كه به خيانت در يك دينار تن در مي‌دهند، خيانت در ثروت كلان و منابع ملي را قطعاً مباح مي‌شمارند.

نهم. سلسله انبياي ابراهيمي(عليهم‌السلام) كه ساليان متمادي حكومت اسلامي را عهده‌دار بوده‌اند و قرآن درباره آنان مي‌فرمايد: ﴿... أُذكروا نعمة الله عليكم إذ جعل فيكم أنبياء و جعلكم ملوكاً﴾،[47] خطوط كلي امامت و رهبري و اصول مهم سياست و حكومت را از بنيانگذار كعبه و معمار مطاف و مهندس قبله جهاني به ارث برده‌اند و حضرت ابراهيم(عليه‌السلام) نه تنها در سيره خويش آنها را رعايت مي‌نمود، بلكه در نيايشهاي خاص خود آنها را كاملاً مطرح مي‌كرد و اجابت آنها را از خداوند درخواست مي‌نمود.

عصاره دعاهاي آن حضرت، همان دو هدف مهم حكومت اسلامي است؛ يعني خليفةالله شدن انسان صالح سالك كوي كمال و تأسيس مدينه فاضله؛ با توجه به اينكه سامان يافتن مدينه فاضله در پرتو تعالي انسانهايي است كه مقام منيع خلافت الهي بهره آنان شده باشد.

آنچه به آبادي، آزادي، امنيت، اقتصاد سالم و مانند آن بر مي‌گردد، از اوصاف و شرايط مدينه فاضله است كه در آياتي از قبيل: ﴿... ربّ اجعل هذا بلداً آمناً و ارزق أهله من الثّمرات... ﴾ [48] آمده است و آنچه به كمالهاي انساني برمي‌گردد كه زمينه‌ساز خليفةاللهي است و در آياتي از قبيل: ﴿... و اجنبني و بني أن نعبد الأصنام... ﴾،[49] ﴿ربّنا و ابعث فيهم رسولاً منهم يتلوا عليهم اياتك ويعلّمهم الكتاب و الحكمة ويزكّيهم إنّك أنت العزيز الحكيم﴾ [50] ذكر شده است و ريشه‌هاي اصلي دعاهاي سياسي كه در جوامع روايي ثبت شده، همانا نيايشهاي زمامداران الهي است كه صحائف آسماني، مخصوصاً قرآن كريم، آنها را بازگو نموده است.

دهم. حضرت علي بن ابي طالب(عليه‌السلام) كه تجربه طولاني در حكومت اسلامي داشت  زيرا در دوره پرافتخار رسول اكرم‌‌(صلّي الله عليه وآله وسلّم) از مهم‌ترين كارگزاران سياست اسلامي آن حضرت به شمار مي‌آمد و در عصر خود نيز چند سالي عهده‌دار زمام امور مسلمين بود  اهداف حكومت اسلامي را به خوبي تبيينكرد كه خلاصه آن به طور فشرده بيان شده است. ضمناً به علل سقوط سياسي اجتماعي و به علل سقوط اقتصادي يك حكومت اشاره فرموده‌اند كه بازگشت آنها به عدم رعايت اصول ياد شده است. گفتار آن حضرت(عليه‌السلام) درباره علل سقوط سياسي اجتماعي چنين است: «يُستدلّ علي إدبار الدّول بأربع، تضييع الاُصول و التمسّك بالغرور، و تقديم الأراذل و تأخير الأفاضل»؛[51] يعني مي‌توان براي سقوط يك حكومت چنين استدلال كرد كه هرگاه چهار چيز در ساختار يك حكومت راه يافت آن دولت سقوط مي‌كند: 1. اصول اساسي را ضايع نمودن. 2. مغرور شدن. 3. فرومايگان را مقدّم داشتن. 4. فرزانگان را مؤخر قرار دادن كه هر يك از اينها ناشي از ضعف سياسي و سوء مديريت مسئولين آن حكومت است.

گفتار آن حضرت(عليه‌السلام) درباره علل سقوط اجتماعي اقتصادي چنين است: «يستدلُّ الإدبار بأربع: سوء التّدبير و قبح التبذير و قلّة الإعتبار وكثرة الاعتذار»؛[52] يعني مي‌توان با چهار چيز براي زوال دولت استدلال نمود: 1. سوء تدبير و ضعف مديريت. 2. تبذير ناروا و هزينه‌هاي زيانبار اقتصادي. 3. از تجارب سودمند عبرت نگرفتن. 4. به جاي جبران گذشته، مكرراً عذرخواهي نمودن. البته امور ياد شده همان‌طوري كه سند سقوط يك حكومت است، نشانه زوال يك زندگي شخصي نيز هست؛ چنان كه بخش مهم امور ياد شده را مديريت ضعيف و ناروا به عهده دارد؛ خواه در مسائل سياسي باشد يا اقتصادي و اجتماعي.

اميد آنكه جوامع اسلامي به اهداف اصيل حكومت الهي آگاه شده، در تحقّق آن جهاد و اجتهاد كنند و با قيام و اقدام خود، هرگونه عامل تأمين كننده را فراهم نمايند و با ايثار نفس و نثار نفيس، هرگونه مانع را برطرف كنند تا عدل الهي در زمين مستقر گردد!

الحمد للّه ربّ العالمين

جوادي آملي

 


[1]  ـ سوره طه، آيه 50.

[2]  ـ وره ص، آيات 71 ـ 72.

[3]  ـ سوره ابراهيم، آيه1.

[4]  ـ سوره بقره، آيه 257.

[5]  ـ سوره انعام، آيه 122.

[6]  ـ سوره حديد، آيه 28.

[7]  ـ نهج البلاغة، خطبه 193.

[8]  ـ نهج البلاغة، حكمت 129.

[9]  ـ نهج البلاغة، خطبه 183.

[10]  ـ سوره نور، آيه 40.

[11]  ـ ملك آن تست و خاتم، فرماي هرچه خواهي (ديوان حافظ، غزل 489).

[12]  ـ سوره آل عمران، آيه 19.

[13]  ـ سوره آل عمران، آيه 85.

[14]  ـ سوره حديد، آيه 25.

[15]  ـ سوره بقره، آيه 251.

[16]  ـ سوره نساء، آيه 163.

[17]  ـ سوره انبياء، آيه 79.

[18]  ـ سوره نمل، آيه 15.

[19]  ـ سوره نمل، آيه 16.

[20]  ـ سوره ص، آيه 17.

[21]  ـ سوره ص، آيه 26.

[22]  ـ سوره جمعه، آيه 2.

[23]  ـ سوره نور، آيه 33.

[24]  ـ سوره حديد، آيه 7.

[25]  ـ سوره نساء، آيه 5.

[26]  ـ سوره توبه، آيه 34.

[27]  ـ سوره حشر، آيه 7.

[28]  ـ سوره نساء، آيه 29.

[29]  ـ سوره سبأ، آيه 12.

[30]  ـ سوره سبأ، آيه 13.

[31]  ـ سوره نمل، آيه 44.

[32]  ـ سوره سبأ، آيات 10 ـ 11.

[33]  ـ سوره انبياء، آيه 80.

[34]  ـ سوره هود، آيه 37.

[35]  ـ سوره مؤمنون، آيه 27.

[36]  ـ سوره كهف، آيه 96.

[37]  ـ سوره بقره، آيه 279.

[38]  ـ سوره اسراء، آيه 34.

[39]  ـ سوره بقره، آيه 177.

[40]  ـ سوره انفال، آيه 56.

[41]  ـ سوره حجرات، آيه 13.

[42]  ـ سوره توبه، آيه 12.

[43]  ـ سوره توبه، آيه 12.

[44]  ـ سوره نساء، آيه 58.

[45]  ـ سوره مؤمنون، آيه 8.

[46]  ـ سوره آل عمران، آيه 75.

[47]  ـ سوره مائده، آيه 20.

[48]  ـ سوره بقره، آيه 126.

[49]  ـ سوره ابراهيم، آيه 35.

[50]  ـ سوره بقره، آيه 129.

[51]  ـ شرح غرر الحكم، ج6، ص450.

[52]  ـ همان، ص449.


دیدگاه شما درباره این مطلب
أضف تعليقات