08 09 2017 443071 شناسه:

سخنراني عيد غدير (1396/06/18)

دانلود فایل صوتی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم‏

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ‏ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی‏ جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين‏ سَيَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم مُحَمَّد صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ أَهْلِ بَيْتِهِ الأطْيَبِينَ الأَنْجَبين‏ سَيَّمَا بَقِيَّةَ اللَّه فِي الْعالَمِين بِهِمْ نَتَوَلَّی‏ وَ مِنْ أَعْدَائِهِم‏ نَتَبَرَّأ إِلَی اللَّه».

عيد سعيد و عظيم و پُر بركت غدير را به پيشگاه وليّ عصر(أَرْوَاحَنَا فِداه) و عموم علاقه‌مندان قرآن و عترت و به شما برادران و خواهران ايماني تهنيت عرض مي‌كنيم!

 دعايي كه در هجدهم ذيحجّه وارد است همين است كه قبلاً قرائت شد: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّكِينَ بِوَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(عَلَيْهِ السَّلام) وَ الْأَئِمَّةِ (عَلَيْهِمُ السَّلام)»،[1] صدبار هم در روز عيد غدير شايسته است كه اين دعا را بخوانيم: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَ كَمَالَ دِينِهِ وَ تَمَامَ نِعْمَتِهِ بِوَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(عَلَيْهِ السَّلام)‏»[2] اين دعاي دوم كه صد بار در روز عيد غدير مستحب است، برگرفته از همان آيات اوايل سوره مباركه «مائده» است كه خدا فرمود: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‏﴾.[3]

يك وقت است كه خدا دستور مي‌دهد فلان كار را انجام بدهيد و مكلّف‌ها آن كار را انجام مي‌دهند، آنچه كار خداست خدا به خود اِسناد مي‌دهد. يك وقت است مجموعه اين كارها را خدا به خود اسناد مي‌دهد، نمي‌فرمايد من دستور دادم به پيغمبر و پيغمبر عمل كرد, كارِ پيغمبر را كار خود مي‌داند، اين مجموعه مي‌گويد كار خداست، من اين كار را كردم.

 در سوره مباركه «انفال» وقتي سخن از پيروزي پيامبر است كه حضرت يك مُشت سنگريزه يا شن يا خاك را به روي دشمن ريخت و كسي در آن جبهه پيروز نشد، مگر مسلمان‌ها, خداي سبحان مي‌فرمايد: ﴿وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمي﴾؛[4] كار, كار ماست نه كار تو, تو ابزاري.

 در جريان نصب علي ‌بن ‌ابيطالب وجود مبارك پيامبر(عَلَيْهِما صَلَاة وَ عَلَيْهِما السَّلام) كه آن سخنراني را كرد، بعد دست نوراني خود را بلند كرد، دست نوراني علي ‌بن ‌ابيطالب را گرفت و صريحاً فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاه‏»،[5] اين مجموعه را خدا به خود نسبت مي‌دهد، مي‌گويد من اين كار را كردم, اگر كسي عبد محض باشد، بر اساس قُرب نوافل، حرفِ او را خدا امضا مي‌كند و به خود اسناد مي‌دهد, فعل او را خدا امضا مي‌كند و به خود اسناد مي‌دهد, نه تنها مي‌فرمايد: ﴿وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمي﴾؛ بلكه به آن مجاهدان و صف‌شكنان نظير حججي و امثال حججي مي‌فرمايد: ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ﴾؛ كار, كار من است. اصلاً به اينها اِسناد نمي‌دهد، اين قدرت الهي بود كه با دست شما ظهور كرده است، ما اگر اين سه فصل را كاملاً در بحث‌هاي كلامي از هم جدا كنيم، آن وقت آيات قرآني براي ما روشن مي‌شود.

فصل اول كه مربوط به ذات أقدس الهي است، منطقه ممنوعه است، أحدي نمي‌فهمد، فقط مي‌فهميم خدايي هست; زيرا او هم بسيط است، تجزيه‌‌بردار نيست؛ هم نامتناهي است و اگر احياناً از باب تشبيه معقول به محسوس، گاهي گفته مي‌شود؛

آب دريا را اگر نتوان كشيد ٭٭٭ هم به قدر تشنگي بايد چشيد[6]

 اين يك تشبيه ناقص است، آبِ دريا مركّب است، دريا سطحي دارد, ساحلي دارد, عمقي دارد, شرقي دارد, غربي دارد، آدم اگر از همه‌ آن نااميد هست، يك گوشه آن را مي‌گيرد؛ اما خدا شرق و غرب و بالا و پايين و سطح و ظاهر ندارد، بسيط محض است، يك شيئي كه بسيط محض است و نامتناهي است، اين يا هيچ چيز يا همه, همه‌ آن مستحيل است، پس هيچ, أحدي خدا را نمي‌شناسد، ما مكلّف به برهانيم نه عرفان، يعني اين الفاظ و مفاهيم را بشر مي‌تواند كاملاً بفهمد؛ اما اينها مفاهيم ذهنيه است. ما مي‌گوييم خدا آن است كه اين مفاهيم بر او منطبق است؛ اما خود او كه مفهوم نيست تا به ذهن بيايد، حقيقت او هم كه با شهود حل نمي‌شود. اينكه سيدناالاستاد امام(رِضْوَانِ اللَّهِ عَلَيْه) در آن كتاب عرفاني خود فرمود: هيچ پيامبري خدا را نشناخت, هيچ امامي خدا را نشناخت،[7] براي همين است. آن منطقه, منطقه ممنوعه است، نه از ما خواستند او را بشناسيم، نه شدني است، اين مثل دريا نيست كه يك گوشه‌اش را آدم بگيرد، چون دريا مركّب است، اجزا دارد؛ اما او جزء ندارد، او بسيط است، يك و نامتناهي است، دو; اين فصل اول منطقه ممنوعه است، صفات ذات هم كه عين ذات است، اين هم مثل منطقه اول, منطقه ممنوعه است، أحدي به كُنه علم, به كُنه قدرت راه ندارد. ما به برهان معتقديم، برهان هم خيلي قوي به ما مي‌رساند؛ اما به عرفان و شهود و يافتن مقدور ما نيست.

اما فصل سوم, مسئله فعل خداست، فعل خدا خارج از ذات خداست، يك؛ ممكن است، دو؛ لذا اينكه در قُرب نوافل و امثال آن مي‌فرمايد؛ شما نبوديد، ما بوديم: ﴿يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِمْ﴾،[8] اينها فعل خداست, ظهور خداست, تجلّي خداست. يك بيان نوراني از حضرت امير صاحب اين روز وجود مبارك علي بن ابيطالب در نهج‌البلاغه است كه «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّي لِخَلْقِهِ بِخَلْقِه‏»،[9] در نهج‌البلاغه فرمود؛ خدا براي بندگانش جلوه كرده است، سراسر عالَم آينه است، فيض خدا, فوز خدا, ظهور خدا در اين آينه متجلّي است، ما با اين آينه كه أسماي حسناي او به نام جوشن كبير است، روبهرو هستيم. ما آن أسما را در اين آينه خلقت مي‌بينيم. فرمود كار پيغمبر كار من است, دست پيغمبر دست من است, تو دين را كامل نكردي, علي دين را كامل نكرد, من دين را كامل كردم, من به ولايت علي نعمت خودم را تكميل كردم: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَ كَمَالَ دِينِهِ وَ تَمَامَ نِعْمَتِهِ بِوَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(عَلَيْهِ السَّلام)‏»، اين را در حركت‌ها تا غروب ـ إِنشَاءَاللَّه ‏ـ اين صد بار را مي‌گوييد.

مطلب ديگر آن است كه وجود مبارك حضرت امير فرمود، اسلام را, خاتميت را, امامت و ولايت را در خطبه‌هاي نوراني خود، در خطابه‌هاي نوراني خود، در نامه‌هاي نوراني خود، در كلمات قصار خود بيان كرده است. در يكي از خطبه‌ها وجود مبارك حضرت فرمود؛ درست است پيامبر خاتِم و خاتَم است؛ خاتَم يعني مُهر, خاتِم كه اسم فاعل يا صفت مشبهه بر وزن اسم فاعل است؛ يعني پايان‌بخش، وجود مبارك هم خاتِم است، ديگر پيامبري نمي‌آيد, هم خاتَم است، خاتَم يعني مُهر, وقتي نامه را مُهر مي‌كنند كه همه حرف‌ها گفته باشد. بخشي از حرف‌ها مانده كه امضا نمي‌كنند، اگر گفتند حضرت خاتَم است؛ يعني مُهر است، مُهر الهي است؛ يعني نبوّت را مُهر كرد, سلسله انبيا به پايان رسيد، ديگر پيامبري نمي‌آيد؛ لذا حضرت مُهر كرده است. وجود مبارك پيامبر به منزله مُهر سلسله نبوّت است، او هم خاتِم است, هم خاتَم، خاتَم يعني مُهر.

بيان نوراني حضرت امير(سَلامُ الله عَلَيْه) اين است كه ديگر بعد از پيامبر, پيامبري نيست، چون به كمال رسيد؛ اما هزارها مشكل در پيش است، آن مشكلات را بايد با چه چيزي حل كرد؟ فرمود: «الحمد لله الذي.... الْخَاتِمِ لِمَا سَبَقَ وَ الْفَاتِحِ لِمَا انْغَلَق‏»؛[10] فرمود: او تمام درها را باز كرد، هيچ دري نيست كه بسته باشد كسي بگويد ما اين مطلب را نمي‌فهميم. يك وقت است كسي نمي‌خواهد به طرف حوزه و دانشگاه و علوم اسلامي برود، بعضي از مسايل براي او مشكل است، آن مشكل خود او است. اگر وارد حوزه علميه شد، اگر وارد دانشگاه شد، اگر در قلمرو علم قرآني و روايي حركت كرد، فرمود هيچ مشكلي نيست كه اسلام حل نكرده باشد: «الْخَاتِمِ لِمَا سَبَقَ وَ الْفَاتِحِ لِمَا انْغَلَق‏»؛ هر بسته‌اي را باز كرد, هر مشكلي را او حل كرد, روشن كرد, با خود آيات قرآن, با خود روايات, با خود سيره, با خود سنّت, با سريره، تمام مشكلات را حل كرد؛ منتها بشر بايد بداند كه كَف سواد همين علوم تجربي است كه از اين پايين‌تر ديگر ما سوادي نداريم، بعد از علوم تجربي، يعني فيزيك و شيمي و امثال آن كه علوم حسّي و تجربي‌ هستند, علم رياضي است كه نيمه‌تجربي است و نيمه‌تجريدي, بالاتر از آن علم كلام است علم تجريدي, بالاتر از آن فلسفه است تجريديِ تام, بالاتر از آن عرفان نظري است تجريدي اتم, و عرفان شهودي هم سرجايش محفوظ است. آنكه الآن در دست بشر است، كف سواد است، از اين پايين‌تر ما ديگر علمي نداريم، براي اينكه با چشم و گوش مي‌خواهند ببينند؛ اما آنكه با عقل مي‌بيند، از رياضيات به بالاتر شروع مي‌شود. آنها چون حداكثر درك و ادراكشان رياضي بود، علم رياضي را ملكه علوم تلقّي مي‌كردند، اين صف دوم است؛ اما بحث‌هاي دقيق‌تر فوق مسئله رياضي است. وجود مبارك حضرت امير دارد كه «الْخَاتِمِ لِمَا سَبَقَ وَ الْفَاتِحِ لِمَا انْغَلَق‏»؛ هيچ مطلب بسته‌اي در اسلام نيست كه قابل درك نباشد. حالا اگر كسي نابينا بود, ناشنوا بود: ﴿صُمٌّ بُكْم‏﴾[11] بود و نرفت به سراغ تحقيقات، مطلب ديگري است، وگرنه طبق بيان نوراني حضرت امير در خطبه نهج‌البلاغه فرمود: پيامبر آمد تمام درهاي بسته را باز كرد، همه علوم را, قوانين كلي را آورد. بيانات حضرت مثل خطبه‌هاي نهج‌البلاغه نيست كه مثلاً آدم بتواند حفظ بكند؛ مثل قانون اساسي است. اصول كلي كه وجود مبارك حضرت از طرف خدا آورد، به منزله قانون اساسي است كه با آن مي‌شود هزارها مشكل را حل كرد و بخشي از مشكلات هم به عهده خود ماست كه اگر نخواستيم ببينيم يا نخواستيم بفهميم و نخواستيم از سطح حس ترقّي كنيم و مثل اسرائيلي‌ها نباشيم كه گفت: ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّي نَرَي اللَّهَ جَهْرَةً﴾[12] يا ﴿أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً﴾[13] كه به موساي كليم گفتند ـ مَعَاذَالله ـ خدا را به ما نشان بده تا ايمان بياوريم، اگر گرفتار اين دام‌ها نباشيم، راه براي همه ما باز است.

من مجدداً اين عيد را به همه شما بزرگواران تهنيت عرض مي‌كنم و عزيزاني كه امروز به كسوت روحانيّت مشرّف شدند، به آنها تهنيت عرض مي‌كنيم. از ذات أقدس الهي مسئلت مي‌كنيم، آنها و همه همسلكان آنها, همه كساني كه در حوزه‌ها و دانشگاه‌ها به علوم حق و دين اشتغال دارند تا مشكل خود و جامعه را حل كنند، ذات أقدس الهي بر علوم اينها بيفزايد! مزيد علم نصيبشان بكند! عمل صالح نصيبشان بكند تا مشكلات جامعه را در بخش توليد و در بخش اشتغال، به بهترين وجه برطرف كنند و تأمين كنند و دنيا و آخرت همه به بركت ولايت علي بن ابيطالب تأمين شود و هيچ مشكلي در بين مسلمان‌ها نباشد، مگر اينكه به ولايت علي بن ابيطالب آن مشكل اقتصادي را, درماني را, سلامت را, ساير مشكلات را ذات أقدس الهي، به بركت ولايت آن حضرت حل بفرمايد!

پروردگارا، امر فرج وليّ خود را، تسريع بفرما!

نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, دولت و ملت و مملكت ما را، در سايه امام زمان، حفظ بفرما!

روح مطهر امام راحل و شهدا را، با اولياي الهي، محشور بفرما!

بيماران و عزيزان جانباز را، در سايه لطف وليّ‌ خود، شفا مرحمت بفرما!

خطر سلفي و تكفيري و داعش را به خود استكبار و صهيونيسم، برگردان!

اين كشور وليّ عصر را تا ظهور آن حضرت، از هر خطري، محافظت بفرما!

مشكلات دولت و ملت و مملكت، مخصوصاً در بخش اقتصاد و ازدواج جوان‌ها به لطف وليّ‌ خود حل بفرما!

تمام ادعيه را در حقّ همه مؤمنان عالم، مستجاب بفرما!

جوانان مملكت و فرزندان ما را تا روز قيامت، از بهترين شيعيان اهل بيت عصمت و طهارت، قرار بده!

«غَفَرَ اللَّهُ لَنَا وَ لَكُمْ وَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه»

 


[1]. إقبال الأعمال (ط ـ القديمة)، ج‏1، ص464.

[2]. بحار الأنوار (ط ـ بيروت)، ج‏95، ص321.

[3]. سوره مائده، آيه3.

[4]. سوره انفال، آيه17.

[5]. تفسير القمي، ج‏1، ص174.

[6]. مثنوي معنوي، دفتر ششم، بخش1.

[7]. مصباح الهداية الي الخلافة و الولايه، ص13؛ «أنّ الهوية الغيبية‏ ‏الأحدية و العنقاء المغرب المستکنّ في غيب الهوية و الحقيقة الکامنة‏ ‏تحت السرادقات النورية و الحجب الظلمانية في «عماء» و بطون و غيب و کمون لا‏ ‏اسم لها في عوالم الذکر الحکيم، و لا رسم، و لا أثر لحقيقتها المقدّسة في الملک‏ ‏و الملکوت، و لاوسم؛ منقطع عنها آمال العارفين، تزلّ لدي سرادقات جلالها أقدام‏ ‏السالکين، محجوب عن ساحة قدسها قلوب الأولياء الکاملين، غير معروفة لأحد‏ ‏من الأنبياء و المرسلين و لا معبودة لأحد من العابدين و السالکين الراشدين، و لا‏ ‏مقصودة لأصحاب المعرفة من المکاشفين، حتّي قال أشرف الخليقة أجمعين: ‏ ‏ما عَرَفناکَ حَقَّ مَعرِفَتِکَ، و ما عَبَدناکَ حَقَّ عِبَادَتِکَ»‏.

[8]. سوره فتح، آيه10.

[9]. نهج البلاغه(للصبحي صالح)، خطبه108.

[10]. الغارات (ط ـ القديمة)، ج‏1، ص95.

[11]. سوره بقره، آيه18.

[12]. سوره بقره، آيه55.

[13]. سوره نساء، آيه153.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق