اعوذ باللّه من الشّيطان الرّجيم
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
«الحمد للّه ربّ العالمين و صلّي اللّه علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمّد(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيما بقية اللّه في العالمين بِهم نَتولّيٰ و مِن أعدائِهم نَتبرّءُ اِلي اللّه».
مقدم شما برادران و خواهران ايماني را گرامي ميداريم و سالروز ورود فاطمه معصومه(سلام الله عليها) را به قم تهنيت عرض ميکنيم و از ذات اقدس الهي مسئلت ميکنيم به اين ملت بزرگ و وفادار و شريف ايران اسلامي، سعادت و سلامتي دنيا و آخرت مرحمت کند که اگر اعتراضي دارند خيلي عاقلانه و عالمانه ذکر ميکنند و خدا به مسئولين هم توفيقي دهد که محققانه و عالمانه مسائل کشور را اداره کنند تا هر دو گروه از دشمن مشترک باخبر باشند و خطر آنها را به آنها برگردانند و از حمايت مردمي مردم مسلمان ايران اسلامي حقشناسي ميکنيم و از ذات اقدس الهي مسئلت ميکنيم اين نظام را و مردم اين نظام را و سرزمين اين نظام را تا ظهور صاحب اصلياش از هر خطري محافظت بفرمايد.
بحثهاي روز پنجشنبه درباره شرح نهج البلاغه وجود مبارک امير المؤمنين(سلام الله عليه) بود که در طي سالها آن خطبهها و نامههاي نوراني بحث شد. به کلمات حکيمانه آن حضرت رسيديم که در نوبت قبل به کلمه هشتاد و پنجم رسيديم که بحث آن گذشت، اما در اين نوبت به کلمه هشتاد و ششم رسيديم. حضرت در اين بيان نوراني ميفرمايد: «رَأْيُ الشَّيْخِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ جَلَدِ الْغُلَامِ وَ [يُرْوَى] رُوِيَ مِنْ مَشْهَدِ الْغُلَامِ»؛ اين بيان از يک جمله نوراني و کلمات ديگر آن حضرت گرفته شد که در مسئله تدبير و رأي و انديشه، سالمندان مقدماند در کارهاي اجرايي و فعاليتهاي ميدانداري، جوانها مقدماند. جوانگرايي بخشي از آن به اجرا و فعاليتهاي ميداني برميگردد تدبير و مديريت خردورزي به سالمندان.
حضرت در اينجا ميفرمايد که آن سالمند ورزيدهاي که تجارب فراوان را پشتسر دارد رأي او و نظر تدبيري او خيلي بهتر از تدبير و نظر جواني است که سابقه آزمايشي ندارد. جوان را در کارهاي اجرايي نبايد فراموش کرد، همين که از تحصيل فارغ شد کار مناسب را بايد در اختيار او گذاشت؛ هم دوران تحصيلي بايد طرزي باشد که اين جوان کارآمد باشد هم مسئولين کشور يک کار آمادهاي براي جوان داشته باشند. بزرگان در فنّ ادبي ما اين مطلبي که از بيان امير المؤمنين(سلام الله عليه) رسيده است گاهي به صورت نظم گاهي به صورت نثر بيان کردند، آنها که به صورت نظم بيان کردند اين چنين فرمودند جوان چون تجربه فراواني ندارد اما نيروي کارآمد دارد مثل يک تيري است که صاف و مستقيم به مقصد ميرسد و شکار را از پا در ميآورد ولي حتماً بايد از کنار يک کمان منحني بگذرد. حرف مولوي اين است که جوان مثل آن تير تيز است که از يک کمان منحني بايد بگذرد اگر اين پيرمرد تجربهديده که به منزله کمان قدخميده است نباشد اين تير مستقيم به جايي نميرسد.
بعد فرمود «پير گردان ني، ولي پير رشاد»؛ اينکه ميگوييم اين جوان مثل تير است بايد از يک کمان قدخميده بگذرد منظور پير روزگار نيست پير مديرديده تجربهديده کارآزموده ورزيده خردمند، اين يک کمان خوبي است که اين جوانها را در کنار خود هدفگيري ميکند به کار و کارآيي و توليد و رونق به توليد ميرساند؛ اين حرفها را که مولوي و امثال مولوي گفتند، از بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) هست که فرمود در رأي و تدبير آن سالمند تجربهشده نظر او معتبر است. در کار و اجرايي جوانهاي آماده و فعال و بروز مؤثرتر هستند، اينها بايد هماهنگ باشند يعني از تجارب آن مدير تجربهديده بايد کمک گرفت از نيروي آزاد و فعال اين جوان بايد بهرهبرداري کرد همان طوري که يک شکارچي يک تير تيز را از کنار يک کمان منحني ميگذراند وگرنه اين تير تيز، بدون آن کمان هرگز به مقصد نميرسد. اين را از بيانات نوراني آن حضرت استفاده کردند، ولي اينکه گفتند پيران، حرف آنهايي است که «پير گردان ني ولي پير رشاد»؛ اينکه ميگوييم جوان از پير کمک بگيرد پير روزگار منظور نيست، پير تجربهديده ورزيده کارآزموده مدير و مدبّر بايد راهنماي جوان تند و تيز باشد.
حالا اين را در کتاب تمام نهج البلاغه کجا هست آن را هم دوباره ميخوانيم؛ چون مستحضريد که سيد رضي(رضوان الله تعالي عليه) از يک خطبهاي که چندين صفحه است يا از يک نامهاي که چند صفحه است چند جمله را در اين کلمات حکيمانه انتخاب ميکنند؛ اگر کسي بخواهد پژوهش نهج البلاغه داشته باشد حتماً بايد آن کتاب تمام نهج البلاغه را ببيند. يک محقق وقتي ميتواند مطلبي را به امير المؤمنين(سلام الله عليه) نسبت بدهد که متن خطبه در اختيارش باشد که هم از سباق يعني «ما ينسبق الي الذهن» به اصطلاح اصوليون تبادر، از آن کمک بگيرد، هم از سياق صدر و ذيل اين نامه يا اين خبر يا اين حکايت را ميبيند و از سياق يک مطلب جديدي در ميآورد. عنصر محوري استنباط «السباق و السياق» است؛ سباق همان تبادر است که «ينسبق الي الذهن» سياق مشاهده صدر و ذيل اين کلمه است، اين دو عنصر محوري براي استظهار يک مطلب از متن، ضروري است.
نهج البلاغه فعلي فاقد اين است براي اينکه نه قبل از اين جمله معلوم است نه بعد از اين جمله معلوم است فقط تکجمله را انتخاب کرده است و فرصت نداشت که همه را بازگو کند اما کتاب شريف تمام نهج البلاغه همه آن مطالبي که در اين زمينه است را آورده که ـ إنشاءالله ـ آن را هم ميخوانيم.
کلمه هشتاد و هفتم اين است که فرمود: «عَجِبْتُ لِمَنْ يَقْنَطُ وَ مَعَهُ الِاسْتِغْفَارُ» من تعجب ميکنم کسي نااميد باشد در حالي که درِ استغفار به روي او باز است! البته غير از معصومين، افراد در زندگي اشتباهاتي دارند گاهي بر اثر ﴿غَلَبَتْ عَلَيْنا شِقْوَتُنا﴾[1] گاهي در اثر تقديم جهالت عملي بر عدل عملي يا جهل علمي بر معرفت علمي، انسان در اين جهاد درون غفلت ميکند و شکست ميخورد ولي نبايد نااميد بشود درِ رحمت الهي هميشه باز است. فرمود وقتي استغفار در دست شماست کليد رحمت در دست شماست هرگز نبايد کسي بگويد من از سابقه خودم نااميد هستم، اگر استغفار هست اگر قدرت استغفار هست، اگر اداي حق مردم هست جا براي نااميدي نيست «عَجِبْتُ لِمَنْ يَقْنَطُ وَ مَعَهُ الِاسْتِغْفَارُ» وقتي درِ رحمت باز است چگونه انسان نااميد ميشود؟
يک بيان نوراني ديگري از حضرت هست که فرمود: هيچ کس حق ندارد درباره مسائل اقتصادي گله کند يا بيراهه برود، چرا؟ براي اينکه کليد درِ گنجهاي گوهر دست انسان است و آن چيست؟ در دعا، يکي از شرايط اصلي دعا اين است که از بيگانه هيچ نخواهيد و خود را هم بيگانه بدانيد. کسي که دعا ميکند اگر دعاي او موحدانه باشد يعني فقط با خدا گفتگو کند و از او بخواهد، چنين شخصي ممکن نيست دعايش مستجاب نشود. شما اين آيه را ملاحظه بفرماييد! در اين بخش از سوره مبارکه «يوسف» دارد که ﴿وَ مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَ هُم مُشْرِكُونَ﴾؛[2] در اين آيه دارد که اکثر مؤمنين و مسلمين مشرکاند. از امام(سلام الله عليه) سؤال ميکنند که چگونه مسلمان مشرک ميشود؟ مؤمن مشرک ميشود؟ فرمود همين که ميگويد: «لَولا فَلانٌ لَهَلَکْتُ»؛[3] اگر فلان کس نبود مشکل ما حل نميشد، يا اول خدا دوم فلان شخص! يا اول خدا دوم فلان مؤسسه! مگر خدا اولي دارد که در قبالش دوم باشد؟ مگر خدا اولي هست که ثاني داشته باشد؟ او هم اول است هم آخر. فرمود اينکه ميبينيد ميگويند اگر فلان کس نبود مشکل من حل نميشد اين شرک است، اگر فلان کس نبود هرگز من نجات پيدا نميکردم اين شرک است؛ ﴿وَ مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَ هُم مُشْرِكُونَ﴾ اکثر مؤمنين مشرکاند براي اينکه ميگويند: «لَولا فَلانٌ لَهَلَکْتُ».
اما اگر بگويند خدا را شکر که فلان شخص را وسيله قرار داد تا مشکل من حل بشود اين ميشود توحيد. غير خدا هر که هست و هر چه هست وسيلهاي است که ذات اقدس الهي آنها را به عنوان وسيله قرار داد و ما را به عنوان توسل به آن وسايل دعوت کرده است، اين کار خداست. بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) اين است که اگر کسي کليد رزق دست اوست او مشکل اقتصادي پيدا کند معلوم ميشود که خدا را نخوانده است به قول حضرت آيت الله حسنزاده(حفظه الله) «به مجاز اين سخن نميگويم، به حقيقت نگفتهاي الله»، ممکن نيست کسي بگويد خدا و جواب نشنود، هيچ ممکن نيست. شرط اولش اين است که ديگران را دخالت ندهد، در حرم امن توحيد کسي را دخالت ندهد.
آن بيان هم قبلاً به عرض شما رسيد که امام باقر(سلام الله عليه) ميفرمايد: پدرم امام چهارم امام سجاد(سلام الله عليه) آخرين وصيتي که نسبت به من کرد اين بود که گفت پدرم حسين بن علي(سلام الله عليهم أجمعين) آخرين وصيتي که در آن خيمه به من کرد فرمود پسر! «إِيَّاكَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا يَجِدُ عَلَيْكَ نَاصِراً إِلَّا اللَّه»؛[4] فرمود پسر ظلم که براي هميشه حرام است، اما آن مظلومي که هيچ پناهگاهي جز خدا ندارد به او ستم نکن، براي اينکه او که قدرت دفاع ندارد ناچار است دعا کند نفرين کند، هيچ قوم و قبيله و عشيرهاي هم ندارد که به آنها توسل پيدا کند؛ چنين شخصي دعاي او موحدانه و خالصانه است، او وقتي گفت خدا يعني خدا! نميگويد خدا و قبيله من و قوم من و قدرت من و مسئولين من، نه! او فقط ميگويد خدا! اگر کسي گفت خدا و لاغير! يقيناً دعاي او مستجاب است «إِيَّاكَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا يَجِدُ عَلَيْكَ نَاصِراً إِلَّا اللَّه»؛ سرّش آن است که دعاي خالصانه مستجاب ميشود، اگر کسي براي رزق دعا کند چون «لله السماوات و الارض»، فرمود تمام آسمان و زمين را ما براي شما مسخّر کرديم ﴿سَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ وَ مَا فِي الأرْضِ﴾[5] هيچ چيزي در عالم نيست که در خدمت بشر نباشد و مأمور نباشد که به بشر خدمت بکند و خدمت نرساند، چون معناي تسخير همين است ما مسخِّر نيستيم خدا مسخِّر است اما براي ما تسخير کرده است. هيچ ستارهاي در آسمان، هيچ موجود آبزي در دريا، هيچ موجود معدني در دل خاک نيست مگر اينکه مسخَّر انسان است، براي تأمين حيات و روزي او خلق شده است؛ ﴿سَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ وَ مَا فِي الأرْضِ﴾ منتها موحدانه انسان بايد به سراغ جهان برود.
در دعاها هم موحدانه دعا کند اگر شرط اساسي اين بود که از غير خدا نااميد باشد قطع نظر بکند فقط بگويد «الله»، يقيناً دعاي او مستجاب است؛ اين اختصاصي به مسئله استغفار در برابر گناه ندارد، دعا براي شفاي مرض همين طور است، دعا براي اقتصاد همين طور است، دعاي براي امنيت و امانت همين طور است، دعا براي اشتغال همينطور است، دعا براي فرزند صالح داشتن همين طور است. فرمود: «عَجِبْتُ لِمَنْ يَقْنَطُ وَ مَعَهُ الِاسْتِغْفَارُ».
آن وقت کلمه 88 اين است ميفرمايد که وجود مبارک «أَبُو جَعْفَر مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْبَاقِرُ» وجود مبارک امام باقر(عليهما الصلاة و عليهما السلام) گفته که «كَانَ فِي الْأَرْضِ أَمَانَانِ»؛ وجود مبارک امام باقر از وجود مبارک اميرالمؤمنين(سلام الله عليهما) اين حديث را نقل کرد که حضرت امير فرمود در زمين دو امان بود که وسيله امنيت و حفظ جامعه را فراهم ميکرد «وَ قَدْ رُفِعَ أَحَدُهُمَا فَدُونَكُمُ الْآخَرَ»؛ فرمود دو چيز باعث امنيت مردم بود يکي رخت بربست نيست دومي را از دست ندهيد اين دو تا چه چيزي است و دليل اينکه اين دو چيز عامل امنيت جامعه هستند چيست؟ فرمود: «كَانَ فِي الْأَرْضِ أَمَانَانِ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ وَ قَدْ رُفِعَ أَحَدُهُمَا فَدُونَكُمُ الْآخَرَ فَتَمَسَّكُوا بِهِ»؛ دو وسيله امان بود که با آنها هرگز عذاب نازل نميشود و نميشد يکي رحلت کرده است ديگري مانده است؛ اما اوّلي که رحلت کرده است «أَمَّا الْأَمَانُ الَّذِي رُفِعَ فَهُوَ رَسُولُ اللَّهِ(صلي الله عليه و آله و سلم)»؛ اولي وجود مبارک پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) است که تا حضرت بود عذاب نازل نميشد.
دومي: «وَ أَمَّا الْأَمَانُ الْبَاقِي فَالاسْتِغْفَارُ» مادامي که امت اهل استغفار باشند نه اشخاص وحده، امت و جامعه اهل استغفار باشند آن جامعه عذاب نميبيند. آنگاه از حضرت سؤال کردند دليل اينکه شما ميفرماييد دو چيز عامل امنيت بود چيست؟ فرمود دليل ما قرآن کريم است، خدا در قرآن کريم اين چنين فرمود: ﴿وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ﴾؛[6] مادامي که تو اي پيغمبر در ميان آنها هستي، عذابي که نظير عذاب امتهاي قبل نظير عاد و ثمود و مانند آن بود دامنگير اين ملت نميشود اگر تو رحلت بکني مادامي که اين ملت اهل استغفار باشند اهل دعا باشند اهل صلات باشند اهل صوم باشند ايمان داشته باشند عذاب الهي نازل نميشود. اين گرانيها، اين قحطيها، اين کمآبيها، اين خشکساليها، اين برخي از بيماريها اينها عذاب است. اگر جامعه جامعه ديني باشد ذات اقدس الهي اينها را هدايت ميکند به کشف بيماري، يک؛ کشف داروي شفابخش، دو؛ کشف درمان کردن، سه؛ آن وقت اين جامعه مصون ميماند، يا دفع خطر ميشود يا رفع خطر.
فرمود دليل آن اين است که خدا در قرآن فرمود: ﴿وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ﴾، منتها برخي صدر اين جمله را مربوط به وجود مبارک پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) در مکه ميدانند نه وجود حضرت در دنيا و در جامعه مردم. مرحوم سيد رضي ميفرمايد که «و هذا من محاسن الاستخراج و لطائف الاستنباط»[7] اين از بهترين استنباطهاي قرآني است که اهل بيت(عليهم السلام) از آيات قرآن کريم به دست آوردند.
کلمه 89 اين است که حضرت فرمود: «مَنْ أَصْلَحَ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ أَصْلَحَ اللَّهُ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّاسِ وَ مَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ أَصْلَحَ اللَّهُ لَهُ أَمْرَ دُنْيَاهُ وَ مَنْ كَانَ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ وَاعِظٌ كَانَ عَلَيْهِ مِنَ اللَّهِ حَافِظٌ». اين سه جمله نوراني هم از بيانات آن حضرت است که آدرس آن از کتاب شريف تمام نهج البلاغه بيان ميشود اول اين است که رابطهاي بين ما و خدا هست، دوم رابطه بين ما و جامعه و مردم است، سوم رابطه بين دنيا و آخرت ماست. فرمود اگر شما يکي را اصلاح کرديد بقيه را خدا اصلاح ميکند، اگر ارتباط خود را با خدا صاف کرديد ارتباط شما با جامعه را خدا صاف ميکند؛ اگر اختلافي است برطرف ميکند، نگراني هست برطرف ميکند، دشمني هست برطرف ميکند، همه را تبديل به دوستي ميکند «مَنْ أَصْلَحَ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ أَصْلَحَ اللَّهُ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّاسِ»؛ اين اولي است. اگر کسي رابطه خود را با خدا خوب کند، با خدا دروغ نگويد؛ اگر گفت ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾[8] اگر حادثهاي پيش آمد هم بگويد ﴿إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾.
خدا غريق رحمت کند حکيم سبزواري را! گفت:
يکذب مستعين حق إذ قري ٭٭٭ ثم إذا جاء المهم غيرا يري
اين را در حکمت منظومه در بحث اخلاق فرمودند. فرمودند آن کس که نماز ميخواند ميگويد ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾ خدايا تو را ميپرستيم و از تو کمک ميخواهيم؛ اما وقتي حادثهاي پيش آمد به فکر تکريم ديگري، کمک خواستن از ديگري و مانند آن است «يکذب مستعين حق اذ قري» که گفت: ﴿إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾؛ «ثم إذا جاء المهم غيراً يري» از غير خدا کمک ميخواهد. پس اگر کسي بين خود و بين خدا را اصلاح کند ذات اقدس الهي بين او و بين جامعه را اصلاح خواهد کرد.
دوم: «مَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ أَصْلَحَ اللَّهُ لَهُ أَمْرَ دُنْيَاهُ»، اگر کسي وضع آخرتش را درست کند که آنجا جوابگو نباشد. در آنجا يک عده را ميگويند نگه داريد اينها بازخواست شوند ﴿وَ قِفُوهُمْ﴾ اين «واو» جزء کلمه نيست ﴿قِفُوهُمْ﴾؛ يعني اينها را متوقف کنيد بازداشت کنيد ﴿وَ قِفُوهُمْ﴾ چرا؟ ﴿إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ﴾ اينها زير سؤالاند ﴿وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ﴾[9] اگر کسي همه کارهايش روي حساب باشد نه بيراهه رفته باشد نه راه کسي را بسته باشد امر آخرتش را درست کرده باشد، امر دنياي او هرگز لنگ نخواهد بود، اين فرمايش دوم.
سوم فرمود: «وَ مَنْ كَانَ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ وَاعِظٌ كَانَ عَلَيْهِ مِنَ اللَّهِ حَافِظٌ»؛ اين در بيانات نوراني ائمه ديگر(عليهم السلام) هم هست، اصل آن از وجود مبارک حضرت امير است که ائمه ديگر(سلام الله عليهم اجمعين) هم همين را دارند و همين فرمايش را دارند. ميفرمايد آدم بايد يک واعظ دروني داشته باشد، ما قبل از اينکه حرف را از بيرون گوش بدهيم بايد حرف خودمان را گوش بدهيم. اگر در درون ما واعظي بود ما را موعظه کرد؛ وعظ يعني «جذب الخلق الي الحق»؛ واعظ يعني چه؟ يعني حرف او سيره او قول او عمل او مستمع را جذب ميکند از نشئه خلق به حريم خالق؛ «الوعظ هو جذب الخلق من الدنيا الي الله، جذب الخلق الي الخالق» اين وعظ است. حالا اين يک منبري است در بيرون که کسي روي منبر ميرود، اين حرفها را ميزند اين واعظ بيروني است که ما گوش ميدهيم، اين يک درصد ضعيفي اثر دارد، فرمود يک منبري کنار دل گذاشت آن عقل ما ما را موعظه کند که ما نه راه کسي را ببنديم نه بيراهه برويم جذب الهي بشويم، آن وقت حرفهاي بيروني مؤيد ماست و کمک ماست و يقيناً خدا حافظ ماست. فرمود: «وَ مَنْ كَانَ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ وَاعِظٌ كَانَ عَلَيْهِ مِنَ اللَّهِ حَافِظٌ» اگر کسي يک واعظ دروني داشته باشد يقيناً ذات اقدس الهي حافظ اوست.
حالا اين کلمات نوراني را که سيد رضي(رضوان الله تعالي عليه) در نهج البلاغه نقل کرد گوشهاي از کلمات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) است که در کتاب شريف تمام نهج البلاغه مشخص شد: «مَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ»، يک؛ «مَنْ أَصْلَحَ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ»، دو؛ «مَنْ كَانَ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ وَاعِظٌ»، سه؛ اين در صفحه 601 کتاب شريف تمام نهج البلاغه است.
اما آن کلمهاي که فرمود «عَجِبْتُ لِمَنْ يَقْنَطُ وَ مَعَهُ الِاسْتِغْفَارُ» اين در صفحه 702 تمام نهج البلاغه است. در آنجا وصيتي است که چندين صفحه است؛ يک بخش آن مربوط به «عجبت، عجبت، عجبت» است که قبلش اين است «عَجِبْتُ لِمَنْ نَسِيَ الْمَوْتَ وَ هُوَ يَرَى مَنْ يَمُوتُ وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَنْكَرَ النَّشْأَةَ الْأُخْرَى وَ هُوَ يَرَى النَّشْأَةَ الْأُولَى وَ عَجِبْتُ لِعَامِرِ دَارِ الْفَنَاءِ وَ تَارِكِ دَارِ الْبَقَاءِ وَ عَجِبْتُ لِمَنْ يَحْتَمِي مِنَ الطَّعَامِ ...» فرمود شما پرهيز ميکنيد از غذايي که برايتان خوب نيست يک سرما خورديد ميگوييد من فلان غذا را نميخورم برايم خوب نيست؛ اين کار، کار خوبي است ولي فلان کار هم فلان گناه هم براي شما خوب نيست فرمود چرا آنجا پرهيز ميکنيد اينجا پرهيز نميکنيد؟ اين جاي تعجب است. آن ناپرهيزي روح را براي مدت طولاني گرفتار ميکند. اينها چند چيز است که حضرت تعجب ميکند، يکي همين است که «عَجِبْتُ لِمَنْ يَقْنَطُ» يعني نااميد ميشود و با او کلمه استغفار و راه نجاتيابي است.
درباره آن بخش ديگر که «رَأْيُ الشَّيْخِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ جَلَدِ الْغُلَامِ» در صفحه 855 به عنوان نامهاي است که حضرت براي بعضي از اصحاب خود يا شاگردان خود مرقوم فرمودند.
من مجدداً مقدم شما بزرگواران را گرامي ميدارم از ذات اقدس الهي مسئلت ميکنيم که اين برکت را که ورود پربرکت و سعادت فاطمه معصومه(سلام الله عليها) به شهر قم يعني چنين روزي اتفاق افتاد اين را ارج مينهيم، از شما و همه ملت بزرگ و بزرگوار ايران حقشناسي ميکنيم که در برابر دشمن، آماده دفاع بودند و هستند، از خداي سبحان هم درخواست ميکنيم اين مسئولين ما را وادار کنند که عاقلانه و محققانه و عالمانه کشور را اداره کنند و خطر هر بيگانهاي را به خود آنها برگردانند.
پروردگارا امر فرج وليّات را تسريع بفرما!
نظام ما رهبر ما مراجع ما دولت و ملت و مملکت ما را در سايه وليّات حفظ بفرما!
روح مطهر امام راحل و شهدا را با اولياي الهي محشور بفرما!
خطرات بيگانگان مخصوصاً اغتشاشگران را به استکبار و صهيونيسم برگردان!
اين کشور وليّ عصر را به حضور آن حضرت هميشه پررونق و پرفروغ قرار بده!
اقتصاد مملکت امنيت مملکت امانت مملکت آسايش مملکت آرامش مملکت اشتغال مملکت رونق توليد همه را به برکت قرآن و عترت نصيب اين ملت بفرما!
«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»