جلسه درس اخلاق (1397/05/04)
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله رب العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمّد(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و أهل بيته الأَطيبين الأَنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بِهم نَتولّيٰ و مِن أعدائِهم نَتبرّءُ اِلي الله».
مقدم شما بزرگواران برادران و خواهران ايماني، روحانيت معظّم، طلاب گرامي و ساير عزيزان را گرامي ميداريم و دهه پربرکت کرامت را که پشت سر گذاشتيم اميدواريم با فيض ولايت اين دودمان اين دهه را به خوبي بدرقه کنيم و از کلمات نوراني اهل بيت(عليهم السلام) مخصوصاً امام هشتم(سلام الله عليه) بيش از گذشته بهره ببريم.
از وجود مبارک امام رضا(سلام الله عليه) سؤال کردند که حجت خدا امروز بر مردم چيست؟ ابن السکّيت که از علماي معروف بود از وجود مبارک امام رضا(سلام الله عليه) سؤال کرد حجت خدا امروز بر مردم چيست؟ مردم با چه معياري حق را از باطل، صدق را از کذب، خير را از شر و حَسن را از قبيح تشخيص بدهند؟ «فَقَالَ ع الْعَقْل» عقل ميزان خوبي است حجت خوبي است. وقتي وجود مبارک امام رضا(سلام الله عليه) اين مطلب را در پاسخ به سؤال ابن السکّيت فرمود، ابن السکّيت گفت: «هَذَا وَ اللَّهِ هُوَ الْجَوَابُ»،[1] جواب حقيقي آن است که حجت خدا بر مردم، عقل است.
اين عقل عبارت است از عقل برهاني است. آن قدر قدرتمند است که هم وهم را از خودپردازي و خيال را از خودپروازي و همچنين شهوت و غضب را از پرواز و پرداز بيجا عقال کند. از وجود مبارک پيامبر(عليه و علي آله آلاف التّحية و الثّناء) رسيده است که عقل را عقل ميگويند؛ براي اينکه هم در بخش انديشه، زانوي سرکش وهم و خيال را عقال کند و هم در بخش انگيزه، زانوي سرکش شهوت و غضب را عقال کند. آنکه بيدليل حرف ميزند يا حرفي را بيدليل ميپذيرد؛ معلوم ميشود در محدوده وهم و خيال است، نه عقل. قرآن کريم از گروهي که خيالپرواز و خودپرداز هستند تعبير به مختال ميکند. باب «تفعّل» آن در قرآن کريم استعمال نشده؛ اما باب «افتعال» آن استعمال شده که خدا ﴿لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ﴾،[2] اين «مختال»، همان صيغه اسم فاعل و اسم مفعول فعل «اختيال» است. «مختال»؛ يعني کسي که در محدوده خيال فکر ميکند. برهاني دست او نيست، هم بيبرهان حرف ميزند هم بيبرهان ميپذيرد. گروهي که مختالاند عاقل نيستند، آن قدرت انديشه را ندارند که جلوي وهم را بگيرند، جلوي خيال را بگيرند، با برهان قلم بزنند با برهان قدم بزنند، اين را قرآن ميگويد مختال. مختال محبوب خدا نيست.
وجود مبارک رسول گرامي(عليه و علي آله آلاف التّحية و الثّناء) فرمود: اين عقل را عقل ميگويند که زانوي سرکش وهم و خيال را در بخش علم و انديشه، زانوهاي سرکش شهوت و غضب را در بخش انگيزه بتواند عقال کند. «عقال»[3] آن وسيلهاي است که شتربانها زانوي شتر چموش و جموح و سرکش را عقال ميکنند. اينکه ميگويند: «اعْقِلْ وَ تَوَكَّل»؛[4] بعد گفتند: «با توكّل زانوي اشتر ببند»؛[5] يعني بتواند جلوي وهم را بگيرد، جلوي خيال را بگيرد. به قول حوزويان، اگر اين قدرت را پيدا کرد، ديگر به دام آن سيزده قسم مغالطه نميافتد. مغاطله اين است که انسان، شبيه دليل را دليل خيال کند، شبيه حق را حق خيال کند. اين کار را ميگويند مغالطه و اگر کسي عاقل باشد در بخش علمي، جلوي اين خودپردازي و خودپروازي وهم و خيال را عقال ميکند، حرفي ميزند که اگر بعدها هم محقّقان بيايند ميپذيرند. اين ميشود محقّق، اين ميشود عالم. و در بخش شهوت و غضب نه بيراهه ميرود و نه راه کسي را ميبندد. شهوت را تعديل ميکند و نه تعطيل. غضب را تعديل ميکند و نه تعطيل. اين دو نيرو از بهترين برکات الهي هستند. اين قدرت غضب تعديل شده جهاد هشت ساله ايران را به خوبي حلّ کرد. اين غضب از بهترين قدرتها و نعمتهاي الهي است؛ منتها بايد بجا مصرف بشود و آن دفاع از شرف و مرز و بوم يک کشور اسلامي است.
بنابراين وقتي ابن السکّيت که از علماي بزرگ آن عصر بود، از امام رضا(سلام الله عليه) سؤال ميکند که حجت خدا بر مردم امروز چيست؟ فرمود: «الْعَقْل»؛ بعد ابن السکّيت گفت: «هَذَا وَ اللَّهِ هُوَ الْجَوَابُ». اين يک حديث.
حديث ديگري که از وجود مبارک امام رضا(سلام الله عليه) رسيده است اين است که فرمود: «صَدِيقُ كُلِّ امْرِئٍ عَقْلُه وَ عَدُوُّهُ جَهْلُه»؛[6] دوست هر فرد و ملّتي عقل آن فرد يا ملّت است، دشمن هر فرد يا ملّتي جهل آن ملّت است. اوّل عقل را معنا کردند. عقل؛ يعني قدرتي که بتواند دهن آدم را ببندد. چشم آدم را کنترل کند، هر محرم و نامحرمي را نبيند. هر بد و خوبي را نگويد. هر زشت و زيبايي را نگويد. هر حق و باطلي را ننويسد و جامعه را ملتهب نکند. کسي که راست ميگويد، حق ميگويد، هم خود راحت است هم جامعه را راحت نگه ميدارد. فرمود: اگر کسي عاقل شد، دوست او همين عقل است. درست است که زن و بچه خودش را دوست ميدارد، اينها وسيلهاند نه هدف. اين امام است ما در زيارت اينها ميگويم: «کَلامُکُم نُورٌ»،[7] در زيارت اينها در مشاهد مشرف عرض ميکنيم: «کَلامُکُم نُورٌ». وقتي از امام رضا سؤال ميکنند که دوست آدم کيست؟ يا خود حضرت ابتدائاً ميگويد: «صَدِيقُ كُلِّ امْرِئٍ عَقْلُه»؛ انسان يک دوست بيشتر ندارد و آن فهم اوست، مگر ما چند تا دوست داريم؟ اين را آقايان طلبهها هم ميدانند که وقتي خبر مقدم بر مبتدا شد، نکتهاي دارد. اين «صَدِيقُ كُلِّ امْرِئٍ عَقْلُه»، اين «صديق» خبر مقدم و «عقل» مبتداي مؤخر است. تقديم اين خبر بر آن مبتدا براي افاده حصر است؛ يعني انسان يک رفيق دارد و آن فهم اوست، همين؛ بقيه ابزار هستند. اين را ما ميگوييم: «کَلامُکُم نُورٌ». ما دو تا رفيق، چهار تا رفيق، ده تا رفيق که نداريم. يک رفيق داريم و آن ادب ماست، و آن فهم ماست. بارها به عرض شما رسيد، ما الآن کشور ما گرفتار بدگويي و بدخواهي و دعوا و زد و خورد دائمي است. ما الآن هشتاد ميليون هستيم، بيست ميليون که زن و بچه کودک و پيرمرد و پيرزن هستند که به حساب نميآيند. ميشود شصت ميليون، اين شصت ميليون مرتّب داريم با هم دعوا ميکنيم، چرا؟ براي اينکه ما همه ما شنيديم و گفتيم و ديديم که پانزده ميليون پرونده در دستگاه قضايي هست. اين پانزده ميليون، برای پانزده ميليونی که هر کسي با خودش پرونده دارد يا با شخصي پرونده دارد؟ هر پروندهاي لااقل مربوط به دو نفر است. پس سي ميليون پرونده دارند. اين سي ميليون که در آسمان زندگي نميکنند، در فضا زندگي نميکنند، در جامعه زندگي ميکنند هر کسي يک زن و بچهاي دارد، حداقل يا شوهر دارد يا همسر دارد. سي ميليون ميشود شصت ميليون. خانهاي که پرونده دارد شکايت دارد يا زنداني دارد يا بايد زندان برود، ميشود شصت ميليون. ما شصت ميليون باهم داريم مرتّب دعوا ميکنيم. آن وقت زيارت امام رضا هم ميرويم! آنجا هم ميگوييم: «کَلامُکُم نُورٌ».
حضرت فرمود: انسان يک دوست دارد و آن فهم اوست. نفرمود عقل هر کسي دوست اوست. مبتدا را که مقدم ذکر نکرد. خبر را مقدم ذکر کرد. اين که خبر را قبل از مبتدا ذکر کرد، براي افاده حصر است؛ يعني انسان فقط و فقط يک دوست دارد و آن فهم اوست. اين است! ما به زيارت چنين ائمهاي ميرويم، «صَدِيقُ كُلِّ امْرِئٍ عَقْلُه وَ عَدُوُّهُ جَهْلُه»؛ انسان يک دشمن دارد و آن بيادبي اوست. بيعقلي اوست. حرفي ميزند خلاف، خودش را به زحمت مياندازد. کاري ميکند خلاف، خودش را به زحمت مياندازد. اين ميشود امام رضا، اين ميشود مشهد رضوي، اين هم «کَلامُکُم نُورٌ». اين است که اينها ميمانند اين حرف ماندني است، چون با فطرت ما سازگار است با نظام هستي ما سازگار است. «عدو کلّ امرئ جهله»، «صَدِيقُ كُلِّ امْرِئٍ عَقْلُه»، در يک فصل عقل را معين کرده است که تنها ميزان است، در فصل دوم مشخص کرد تنها دوست آدم ادب اوست. اين حرف رضاست. ما شيعه اينها هستيم. اينکه ميگوييم: «کَلامُکُم نُورٌ»، براي همين بيانات نوراني است.
بعد همين امام رضا(صلوات الله و سلامه عليه) فرمود عبادت، چيز بسيار خوبي است، نماز و روزه واجب که سرجايش محفوظ است؛ اما نمازهاي مستحبي، روزههاي مستحبي، آنها هم خيلي معيار نيست، «لَيْسَتِ الْعِبَادَةُ كَثْرَةَ الصِّيَامِ وَ الصَّلَاةِ»؛ آن نمازهاي مستحبي، روزهها مستحبي ثوابش محفوظ است؛ اما اينها عبادت نيست. «وَ إِنَّمَا الْعِبَادَةُ كَثْرَةُ التَّفَكُّرِ فِي أَمْرِ اللَّه»،[8] فکر در تدبير الهي، موحّدانه زندگي کردن، اين عبادت است. بعضي از بزرگان ديني ما و اهل معرفت گفتند، هيچ کسي گناه نميکند مگر اينکه در آن محدوده مشرک است. شما اين بخش پاياني سوره مبارکه «يوسف» را ملاحظه بکنيد! فرمود: ﴿وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ﴾؛[9] فرمود اکثر موحدان و مسلمانها مشرک هستند! يک شرک ضعيف و مرموزي در درون اينها نهادينه شده است. ﴿وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ﴾. از امام(سلام الله عليه) سؤال کردند که چگونه ميشود که اکثر مسلمانها مشرک باشند؟ فرمود همين که میگويي خدا هست ولي! اوّل خدا دوم فلان شخص! اگر خدا هست دومي که ندارد.[10] چند تا کار را هم ضميمه ميکنيم میگوييم خدا هست ولي! اوّل خدا، دوم فلان شخص! وقتي از امام(سلام الله عليه) سؤال ميکنند که چگونه اکثر مؤمنين مشرک هستند؟ فرمود همين است. ميگويند اوّل خدا، دوم فلان شخص! خدا اوّلي نيست که دومي داشته باشد. خدا هست ولي! اين بيراهه را هم باز ميرود. اما آن بزرگان اهل معرفت که تحليل کردند اين آيه را دقيقاً وصف کردند گفتند کسي که معصيت ميکند وقتي شما اين گناه او را بررسي کنيد ميبينيد که سر از شرک در ميآورد، چرا؟ براي اينکه اگر کسي گناهي ميکند؛ يک وقت است که به خاطر سهو است، يک وقت است که به خاطر نسيان است، يک وقت الجاء است، اکراه است اضطرار است اجبار است، اينها که گناه نيست. اگر کسي به خاطر سهو، نسيان، اضطرار، الجاء، اجبار خلافي کرده که گناه نيست. اين حديث رفع[11] «رُفِعَ ... مَا اسْتُکْرِهُوا»[12] همه را ميگيرد. تنها آن صورتي گناه است که کسي در کمال آزادي در کمال اختيار معصيتي را دارد ميکند. اين بزرگوار اهل معرفت ميفرمايد: شما همين جا را تحليل کنيد که کسي هيچ عذري ندارد؛ حالا يا روميزي ميگيرد يا زيرميزي ميگيرد، نيازي هم ندارد، اضطراري هم ندارد، گدا نيست، يک مال حرامي را ميگيرد، رشوهاي را ميگيرد، ربايي دارد ميگيرد، هيچ اضطراري، سهوي، نسياني، الجائي و اجباري هيچ چيزي نيست. معنايش چيست؟ معناي آن اين است که خدايا! جهل موضوعي هم نيست جهل حکمي هم نيست، علم هم به مسئله هست، چون اگر جاهل به موضوع باشد جاهل به حکم باشد ممکن است زير مجموعه عذر قرار بگيرد. اگر عذر دارد که گناه نيست، اگر موضوع را ميداند حکم را ميداند، اضطرار و اجبار و الجاء و اکراه و اينها در آن نيست؛ معنای آن اين است که خدايا! من ميدانم که اين گناه است، تو گفتي نکن؛ ولي من ميکنم! شما هر گناهي را که تحليل ميکنيد ميبينيد که سر از شرک در ميآورد، سر از شرک در ميآورد؛ يعني شما گفتيد، ولي نظر من اين است که بايد بکنم! مشکل شيطان چه بود؟ مشکل شيطان ترک سجده بود؟ کسي که نمازي را نميخواند اين طور ملعون ابد نميشود. به تعبير استاد مرحوم الهي قمشهاي که خدا غريق رحمتش کند، گفت:
جُرمش اين بود که در آينه عکس تو نديد ٭٭٭ ورنه بر بوالبشري ترک سجود اين همه نيست[13]
حالا اگر کسي معصيتي کرده نمازي نخوانده، اصلاً نماز نخوانده، اين ديگر ملعون ابد نميشود. بعد راه توبه باز است. مشکل شيطان اين نبود که سجده نکرد؛ مشکل شيطان اين بود که با وحي الهي، دهن به دهن افتاد، گفت شما نظرتان اين است من نظرم اين است! اين در درون خيلي از ماها هست. اگر کسي ـ خداي ناکرده ـ به اينجا بيفتد که در برابر حکم خدا بگويد خدا اين را گفته، ولي من نظرم اين است، همان حرف شيطان است.
جُرمش اين بود که در آينه عکس تو نديد ٭٭٭ ورنه بر بوالبشري ترک سجود اين همه نيست
حالا اگر کسي نمازي نخوانده، اين ملعون ابد ميشود؟! راه باري او باز است. حالا يک سجده نکرده است! اين استکبار است، نه معصيت عادي. آن بزرگوار ميگويد، کسي که عالماً عامداً گناه ميکند، وقتي شما اين را خوب تحليل بکنيد، ميبينيد سر از شرک در ميآورد؛ چون اگر جهل به موضوع باشد، جهل به حکم باشد، با يکي از آن علل: مجبور باشد، مضطر باشد، ناسي باشد، ساهي باشد که معصيت نيست. در جايي که موضوع را ميداند حکم را ميداند اجباري هم در کار نيست، معناي آن اين است که خدايا شما نظرتان اين است؛ ولي من نظرم چيزي ديگر است. ما با اين خطر روبهرو هستيم. ﴿وَ مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَ هُم مُشْرِكُون﴾؛ اين بيان خدا در قرآن کريم است. اين را عقل تحليل ميکند. اينکه امام رضا فرمود عقل تنها دوست آدم است آدم را نجات ميدهد همين است. بر اساس تحليل علمي، ما بايد بدانيم که باسواد شدن معصيت نيست، يک؛ بايد بدانيم آنکه در دست و پاي خيليها ريخته است اين را هم نميگويند سواد، اين دو؛ يک جان کَندن ميخواهد به ما هم گفتند همه چيز را. آن وقت ميشويم عاقل. آن وقت شصت ميليون با هم دعوا نميکنيم. يک کشور شصت ميليوني، هشتاد ميليوني که بيست ميليونش که بچه و کودک هستند. اين پانزده ميليون آن 45 ميليون را هم به همراه دارد. هر کسي در خانهاش يا به اين فحش ميگويد يا به آن فحش ميگويد؛ يا به اين بد ميگويد يا به آن بد ميگويد. ما ميتوانيم بهتر از اين زندگي کنيم، ما ميتوانيم شهرمان را کشورمان را مدينه فاضله قرار بدهيم.
بارها به عرض شما رسيد؛ اينکه خدا فرمود: دوستي اهل بيت مزد رسالت است، فرمود: ﴿قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي﴾،[14] ما اگر مزد رسالت را بدهيم، دوست اين خاندان باشيم، راحت هستيم؛ منتها مشکل ما اين است که خيال ميکنيم صرف دوستي کافي است! اين را اگر اديبي که آشناست، اين ﴿فِي الْقُرْبَي﴾ اگر مفعول واسطه براي مودت باشد ﴿قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي﴾؛ يعني اين ﴿فِي الْقُرْبَي﴾ مفعول واسطه است براي مودت، يعني دوستي اين خاندان. دوستي اين خاندان مشکل را حلّ نميکند. کيست که علي را بشناسد و نسبت به او دوست نباشد؟! کيست که حسين بن علي را دوست نداشته باشد؟! اينکه مفعول واسطه براي مودت نيست، اين ظرف که ظرف لغو نيست به قول اديبان. اين ظرف، ظرف مستقر است. اين ﴿فِي الْقُرْبَي﴾، مفعول واسطه است متعلّق است به «المستقرة» که بين اين دو کلمه واقع است، «قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ المُستقرةَ فِي الْقُرْبَي»، آن وقت اين ميشود فهم، ميشود فهم قرآن؛ يعني ما تمام محبتمان بايد به اين دودمان بسته باشد، به جاي ديگر دل نبنديم. او ميشود اجر رسالت؛ آن وقت آن کشور ميشود کشور امن. وگرنه کسي ممکن نيست که علي و اولاد علي(عليهم السلام) را بشناسد و نسبت به اينها دوستي نداشته باشد، اين همان ظرف لغو است. به اين طلبه هم بگوييم، معنا کن! همين گونه معنا ميکند زندگي هم همين گونه زندگي ميکند، اين را ظرف لغو میداند.
وقتي به حضرت امير گفتند، شما يک سلحشور هستيد، يل ميدان جنگ هستيد، اين اسب، اسب باري است، با اسب سواري و اسب باري که انسان نميتواند به ميدان جنگ حمله کند! شما يک اسب تندرو بخريد. حضرت فرمود من ـ تعبير روايت عتيق است ـ آن اسب تندروي قوي و نيرومند را ميخواهم چه کنم؟ من که از ميدان جنگ فرار نميکنم، کسي هم که فرار کرد من او را تعقيب نميکنم. من اسب تندرو ميخواهم چه کنم؟[15] اين علي است! کسي ممکن است که او را بشناسد و دوست او نباشد؟! درست است مشرک است بتپرست است آمده براي کشتن من، اما از من گريخت، من کسي نيستم که او را تعقيب بکنم؛ اين علي است. کسي ممکن است که او را بشناسد و دوست او نباشد؟! اين را چه کسي نقل کرده است؟
پس اين ﴿إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي﴾؛ اين ﴿فِي الْقُرْبَي﴾ مفعول واسطه براي مودت نيست، وگرنه او را شما ميدانيد کليميها هم در شبهاي تاسوعا و عاشورا ميآيند صف ميبندند، در صف نذري آقا قمر بنيهاشم ميايستند. اين کليمي است. کسي اينها را بشناسد و دوست اينها نباشد، اين نيست. ما آنکه وظيفه داريم اين است که اين ﴿فِي الْقُرْبَي﴾ را متعلّق به آن مستقر بدانيم؛ يعني مودت همه جانبه و يکدست برای اين خاندان است؛ آن وقت راحت هستيم. کسي يک مختصر بوقي زد، ما فوراً شکايت بکنيم! مواظب زبانمان نباشيم، مواظب چشممان نباشيم، کسي يک مختصر حرفي زد، فوراً شکايت؛ آن وقت ميشود شصت ميليون به جان هم ميافتند. اين است که اين کشور وقتي کشور اهل بيت است که به دستور آنها عمل بکنيم؛ راه عمل هم باز است، راه عمل هم باز است به دست ماست که اين کشور را طيّب و طاهر بکنيم. بايد هم بکنيم، نه تنها ميتوانيم بايد هم بکنيم. مسئول هم هستيم. در اين زيارت وارث و ساير زيارتهايي که درباره شهداي کربلا و غير کربلا ميخوانيم چه ميگوييم؟ ميگوييم: «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِي فِيهَا دُفِنْتُمْ»،[16] شما طيّب و طاهر بوديد؛ کشور را شما پاک کرديد، اين در زيارت هست. «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِي فِيهَا دُفِنْتُمْ»، اين اصل اوّل. کشوري که شهيد بيارمد، آن کشور را طيّب و طاهر ميکند. حالا کشور طيّب و طاهر ميوهاش چيست؟ آن را قرآن کريم مشخص کرده است. فرمود: ﴿وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ﴾;[17] کشور پاک مردم بفهم تربيت ميکند. ما ديگر غير از روايت و ائمه و اينها دنبال چه ميگرديم؟ اين هم قرآن، آن هم کلام ائمه. فرمود کشوري که شهيد داد آن کشور طيّب است کشور طيّب ميوه طيّب ميدهد، مردان پاک و زنان پاک ميوه آن مملکت هستند، ﴿وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ﴾. اما ﴿وَ الَّذِي خَبُثَ لاَيَخْرُجُ إِلاّ نَكِداً﴾، چه چيزي را بايد بگويند که نگفتند؟ و دهه کرامت، مسجد، حسينيه براي اين است که ما راحت زندگي کنيم. جامعهاي که ميتواند راحت زندگي کند چرا عمداً بيراهه برود؟ در تمام اين بخشها راه بهتر زندگي کردن را به ما ياد دادند. يک وقتيآدم مشهد مشرف ميشود يا بارگاه معصوم ديگر(عليهم الصلاة و عليهم السلام) را زيارت ميکند؛ غرض او اين است که بهشت بگيرد، آن سرجاي خود محفوظ است، غرض او بخشايش گناهان قبلي است، آنها هم سرجاي خود محفوظ است؛ اما قسمت مهم دستورهايي که به ما دادند براي اينکه کشور را متمدن کنيم، اين در زيارتهاست. در زيارت ميگويد کشوري که شهيد داد ميوه پاک بايد بدهد. اين در زيارتهاي ماست؛ يعني تمام دستورهاي ديني ما اين است که تمدن ما را در تديّن ما تأمين کند. ما بايد ملّت متمدن باشيم و تمدن ما هم در تديّن ماست. در تمام بخشها هم همين حرفهاست. در زيارتها همين طور است. در اين دعاهايي که انسان براي مُردهها ميکند همين طور است. يک گوشه آن مربوط به آخرت است يک گوشه آن مربوط به دنياست. ما به اين خاندان اميدواريم، ما بيانات اينها را داريم، ما به شما مردم بزرگوار اميدواريم، شما خيلي خوب هستيد ميخواهيم خيلي خوبتر باشيد، راه باز است. آن فضايل شما کرامتهاي شما بزرگواريهاي شما امنيت شما امانت شما همهاش سر جاي خود محفوظ است، ميخواهيم ـ إنشاءالله ـ جامعه برتر و بالاتر و بهتر باشد.
من مجدّداً مقدم همه شما بزرگواران، طلّاب عزيز، روحانيت معظّم، مسئولين محترم را گرامي ميداريم. از ذات اقدس الهي مسئلت ميکنيم به همه شما آنچه خير و صلاح و فلاح دنيا و آخرت شماست مرحمت بفرمايد!
پروردگارا امر فرج وليّات را تسريع بفرما!
نظام ما، رهبر ما را، مراجع ما را، دولت و ملّت و مملکت ما را در سايه امام زمان حفظ بفرما!
روح مطهّر امام راحل و شهدا را با اولياي الهي محشور بفرما!
خطر بيگانگان را به استکبار و صهيونيسم برگردان!
باران رحمت، سعه رزق، خِصب نعمت، همه را بر اين ملّت ارزاني بدار!
اين کشور را به بيگانگان نيازمند مفرما!
ديون مديونين را ادا بفرما!
بيماران را شفا مرحمت بفرما!
مشکلات اقتصادي و ازدواج جوانها را به برکت قرآن و عترت حلّ بفرما!
خدايا جوانان ما فرزندان ما امانات اين مملکت هستند، اينها را از دشمن درون و بيرون نجات مرحمت بفرما!
بين ما و قرآن و عترت در دنيا و برزخ و قيامت جدايي مينداز!
و اين نظام را تا ظهور صاحب اصلياش از هر خطري محافظت بفرما!
«غفر الله لنا و لکم و السّلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
[1]. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج1، ص25.
[2]. سوره لقمان، آيه18.
[3] . مجمع البحرين، ج5، ص428؛ «الحبل الذي يشدّ به البعير».
[4] . عوالی اللئالی العزيزية فی الأحاديث الدينية، ج1، ص75.
[5] . مولوی، مثنوی معنوی، دفتر اوّل، بخش45؛ «گفت پيغامبر به آواز بلند ٭٭٭ با توکل زانوی اشتر ببند».
[6]. الكافي (ط ـ الإسلامية)، ج1، ص11.
[7]. من لا يحضره الفقية، ج2، ص616.
[8]. تحف العقول، النص، ص442.
[9] . سوره يوسف، آيه106.
[10] . تفسير عياشی، ج2، ص200، ح96؛ مجمع البيان في تفسير القرآن، ج5، ص410.
[11]. وسائل الشيعة، ج15، ص369.
[12] . الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج2، ص463.
[13]. ديوان حکيم الهی قمشهای، ص516.
[14]. سوره شوری، آيه23.
[15]. المناقب(ابن شهر آشوب), ج3, ص298؛ «وَ قِيلَ لَهُ(عَلَيْهِ السَّلَام) أَ لَا تَرْكَبُ الْخَيْلَ وَ طُلَّابُكَ كَثِيرٌ فَقَالَ الْخَيْلُ لِلطَّلَبِ وَ الْهَرَبِ وَ لَسْتُ أَطْلُبُ مُدْبِراً وَ لَا أَنْصَرِفُ عَنْ مُقْبِلٍ وَ فِي رِوَايَةٍ لَا أَكِرُّ عَلَی مَنْ فَرَّ وَ لَا أَفِرُّ مِمَّنْ كَرَّ وَ الْبُلْغَةُ تُزْجِينِي».
[16]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص723.
[17]. سوره اعراف، آيه58.