جلسه درس اخلاق (1397/04/28)

06 01 2022 383079 شناسه:

جلسه درس اخلاق (1397/04/28)

دانلود فایل صوتی
 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

«الحمد لله رب العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمّد(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و أهل بيته الأَطيبين الأَنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بِهم نَتولّيٰ و مِن أعدائِهم نَتبرّءُ اِلي الله».

ايام پربرکت کرامت را به پيشگاه وليّ عصر و جوامع قرآن و عترت و شما بزرگواران به ويژه مهمانان عزيز که از حرم رضوي(عليه و علي آبائه و ابنائه آلاف التّحية و الثّناء) تشريف آوردند تهنيت عرض مي‌کنيم و از خداي سبحان مسئلت مي‌کنيم همه ما را از اين مائده و مأدبه کرامت اهل بيت برخوردار بفرمايد!

مستحضريد که قرآن کريم اجر رسالت را محبت اهل بيت قرار داد که فرمود: ﴿قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي.[1] قبلاً هم به عرض شما رسيد که دوستي اهل بيت(عليهم السلام) اجر رسالت نيست. شما کسي را روي کره زمين مي‌شناسيد که علي و اولاد علي را بشناسد و به آنها علاقه پيدا نکند؟! دوستي اين خاندان براي هر کسي که اينها را مي‌شناسد مسلّم است. عمده معنا کردن اين آيه کريمه است؛ ﴿قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي؛ اگر اين ﴿فِي الْقُرْبَي مفعول واسطه «مودّت» باشد، آن را همه دارند؛ يعني ممکن هست کسي علي را بشناسد و به او دل نبندد؟! شما ببينيد بسياري از اين کليمي‌ها در صف نذري قمر بني‌هاشم صف مي‌بندند! اين ﴿فِي الْقُرْبَي مفعول واسطه براي «مودّت» نيست. ﴿لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي، اين ﴿فِي الْقُرْبَي﴾ اگر مفعول واسطه «مودّت» بود که آن را همگان داشتند؛ اين ظرف، ظرف مستقر است نه ظرف لغو. معناي آيه اين است: «إلا المودة المستقرة في القربي»، «هر ظرف که حال صفت يا خبر است» ـ به قول طلبه‌ها ـ «البته مدان لغو که آن مستقر است». وقتي ظرف، ظرف مستقر شد، اين مودت به آن استقرار وابسته است؛ يعني تمام مهر و محبت، وقف دودمان پيغمبر و اولاد پيغمبر است. آن وقت انسان به غير اين ذوات قدسي دل نمي‌بندد و اگر به چيزي يا کاري يا شخصي دلبسته شد آن در مسير همين ولايت است. آن اجر رسالت است و اين اجر رسالت که محبت قُربي را به همراه دارد، در دنيا و آخرت انسان را حفظ مي‌کند؛ چون هيچ کس در غير حرم دوستي به جايي نمي‌رسد. اين را بزرگان اهل معرفت بيان نوراني امير بيان(سلام الله عليه) که فرمود: عبادت سه قسم است: بعضي «خَوْفاً مِنَ النَّارِ»[2] عبادت مي‌کنند، بعضي «شَوْقاً إِلَي الْجَنَّةِ»[3] عبادت مي‌کنند، بعضي «حبّاً».[4] يعني برخي از ترس جهنم خدا را مي‌پرستند. برخي براي رسيدن به بهشت خدا را مي‌پرستند، بعضي دوست خدا هستند، «حبّاً» عبادت مي‌کنند. بعد فرمود خاندان با محبت خدا را عبادت مي‌کنند. بعد از بيان نوراني حضرت، عده‌اي اهل معرفت اين تثليث را به اين صورت ذکر کردند که «الخائف» اهل هَرَب است، «الرّاجي» اهل طلب است، «المحبّ» اهل طَرَب است؛ يعني آنکه ترسناک است هميشه لرزان است و فراري، دارد از جهنم فرار مي‌کند. اگر بداند که جهنم به سراغ او نمي‌آيد که او نمي‌گريزد. آنکه اميد بهشت دارد هميشه در طلب است، آن اهل هَرَب و فرار است، اين اهل طلب و جَذبه و کوشش است؛ اما آنکه محبّ است، اهل طَرَب است او در نشاط است. ببينيد هيچ حالتي براي اهل بيت پيش نمي‌آمد مگر اينکه اينها «رِضَي اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْت»[5] مي‌گفتند. مگر حادثه‌اي تلخ‌تر از جريان گودال قتلگاه هست؟! در همان جا زمزمه وجود مبارک حضرت اين بود: «رِضَي اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْت». اين راه را آنها به ما آموختند.

پس اصل اوّل اين است که ما مزد رسالت را بايد بپردازيم. مزد رسالت ترس از جهنم يا شوق به بهشت نيست. مزد رسالت دوستي همه جانبه و مستقر و دائم و همگاني و هميشگي به اهل بيت است؛ آن وقت اين حافظ انسان است. وجود مبارک امام رضا يک بيان نوراني دارد ـ همه بيانات ائمه نوراني است که «کَلامُکُم نُورٌ»[6]ـ حضرت وقتي وارد مرو و خراسان شد، هم مرحوم کليني در جلد اوّل اصول کافي نقل کرد هم مرحوم ابن بابويه قمي در امالي. آن روز مهم‌ترين مسئله، مسئله امامت و رهبري بود که آيا رهبري به انتخاب مردم است يا به انتصاب خدا؟ اموي و مرواني و عباسي اينها که به دنبال سقيفه حرکت مي‌کردند مکتب آنها اين بود که امامت انتخابي است، مردم اگر جمع بشوند کسي را خليفه، امام و جانشين قرار بدهند، او مي‌شود رهبر مردم. وجود مبارک امام رضا به اين شخص فرمود اينها درباره چه چيزي بحث مي‌کنند؟ امامت، انتخابي نيست که با سقيفه حلّ بشود. اين انتصاب الهي است که فقط کار غدير است اين با غدير حلّ مي‌شود نه با سقيفه. امامت جانشيني پيغمبر است تا کسي نبوت را نشناسد، امام‌شناس نخواهد بود. نبوت جانشيني ربوبيّت خداست که ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً،[7] تا کسي خدا را نشناسد ربوبيّت او را الوهيت او را نشناسد، خليفه او را نمي‌شناسد. اينکه زراره از امام صادق(سلام الله عليه) سؤال مي‌کند در عصر غيبت من چه دعايي را بخوانم؟ حضرت فرمود اين دعا را بخوان: «اَللّهُمَّ عَرِّفْني‏ نَفْسَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْني‏ نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِفْ رَسُولَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْني‏ رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْني‏ رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ»[8] اين دعا نظير «اللهم اغفر لي و لوالدتي و اشفني» نيست، اين يک برهان لمّي است، يک برهان فلسفي است. تا آدم مستخلف عنه را نشناسد، خليفه را نمي‌شناسد. تا خليفهِ «الله» را نشناسد خليفهِ رسول را نمي‌شناسد. اين برهان دارد اقامه مي‌کند. اين نظير قاعده «لَا تَنْقُضِ الْيَقِينَ»[9] نيست که يک طلبه بعد از هفت هشت سال بفهمد، اين فهميدنی است و جان کَندن مي‌خواهد که تا انسان خدا را نشناسد پيغمبر را نمي‌شناسد؛ يعني چه؟ براي اينکه پيغمبر منتخب مردم نيست، خليفهِ «الله» است، تا «الله» که مستخلف عنه است شناخته نشود خليفه شناخته نمي‌شود. مگر شما در اين ادعيه مي‌بينيد که حضرت برهان اقامه مي‌کند؟ خدايا پدر مرا بيامرز! خدايا بيمار مرا شفا بده! خدا قرض مرا ادا کن! اين فقط خواستن است؛ اما يک برهان عقلي است فوق برهاني که در قضيه استصحاب و مانند آن که برهان نيست، آن را که يک طلبه با هفت هشت سال درس خواندن مي‌فهمد؛ اما اين دعا به اين آساني فهميدني نيست. فرمود تا انسان برهان اقامه نکند آفريدگار جهان را نشناسد موحّد نشود، ربوبيت، الوهيت و خالقيت و اينها را نشناسد، خليفه‌شناس نيست، پيغمبرشناس نيست. «اَللّهُمَّ عَرِّفْني‏ نَفْسَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْني‏ نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِفْ رَسُولَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْني‏ رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْني‏ رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ»، امام خليفه رسول است، تا رسالت نبوت اين گونه از مناصب آسماني شناخته نشود خليفه رسول شناخته نمي‌شود، تا ربوبيت و الوهيت شناخته نشود خليفهِ «الله» شناخته نمي‌شود. کسي مي‌تواند ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً را بشناسد که جاعل را بشناسد.

طبق نقل مرحوم کليني در جلد اوّل اصول کافي و طبق نقل مرحوم ابن بابويه قمي در امالي،[10] امام رضا فرمود: اينها درباره چه حرف مي‌زنند؟ امام که سقفي نيست امام غديري نيست؛ امام که انتخابي نيست امام انتصابي است. «وَ هُوَ بِحَيْثُ النَّجْمُ مِنْ يَدِ الْمُتَنَاوِلِينَ»، «فَأَيْنَ الِاخْتِيَارُ مِنْ هَذَا وَ أَيْنَ الْعُقُولُ عَنْ هَذَا»،[11] امام که از سقيفه در نمي‌آيد، امام از غدير در مي‌آيد. امام در آسمان است دست مردم که به آفتاب نمي‌رسد. اگر کسي توانست به ستاره آسمان دستي برساند، آن وقت مي‌تواند بگويد من امام را مي‌شناسم. فرمود: «وَ هُوَ بِحَيْثُ النَّجْمُ مِنْ يَدِ الْمُتَنَاوِلِينَ» «فَأَيْنَ الِاخْتِيَارُ مِنْ هَذَا وَ أَيْنَ الْعُقُولُ عَنْ هَذَا»، «اَلإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ»، در تمام کره زمين دومي ندارد. امام که درس خوانده نيست. ببينيد خليفه، حکم مستخلف عنه را دارد. ائمه(عليهم السلام) چه امام رضا و چه ائمه ديگر(صلوات الله و سلام الله اجمعين) به همين بخش آيه سوره مبارکه استدلال مي‌کردند. در قرآن دارد که ﴿أَ فَمَن يَهْدِي إِلَي الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمْ مَن لاَ يَهِدِّي إِلاّ أَن يُهْدَي﴾،[12] خدا به پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التّحية و الثّناء) فرمود: به اين مشرکين و صنمي‌ها و وثني‌ها بگو چه کسي بايد شما را اداره کند؟ چه کسي بايد شما را هدايت کند؟ آنکه محتاج به هدايت است تا هدايت بشود بايد شما را هدايت کند يا آنکه بالذّات خودش مهتدي است؟ نفرمود چه کسي بهتر است آنکه به حق هدايت مي‌کند يا به باطل؟ آنکه روشن است. دو ضلع آيه اين است: هر دو مردم را به حق دعوت مي‌کنند؛ اما يکي درس خوانده است ديگری درس آسماني خوانده است. يکي مکتب رفته است ديگری نگار مکتب نرفته است، چه کسي مقدم است؟ ﴿أَ فَمَن يَهْدِي إِلَي الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمْ مَن لاَ يَهِدِّي إِلاّ أَن يُهْدَي﴾، دو نفر هستند که هر دو حرف حق مي‌زنند؛ منتها يکي ياد گرفته از مکتب و کتاب و استاد، ديگری درسپرورده خداست، کدام مقدم است؟ درباره خدا فرمود: خدا بدون اينکه از جايي بگيرد «عليم بالذات» است. او محتاج نيست که کسي او را هدايت کند تا بشود مهتدي. ديگران اگر حرف حق مي‌زنند هدايت شده‌اند از جاي ديگر کمک گرفتند. ﴿أَ فَمَن يَهْدِي إِلَي الْحَقِّ﴾، بدون هدايت قبلي ﴿أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمْ مَن لاَ يَهِدِّي إِلاّ أَن يُهْدَي﴾؛ اين ﴿يَهِدِّي﴾، همان «يهتدي» است تا خودش مُهتدي نشود ديگري او را هدايت نکند، او توان رهبري را ندارد؛ اين درباره توحيد است. همين را ائمه(عليهم السلام) بر خودشان منطبق کردند. فرمودند آن کسي که مکتب رفته او نمي‌تواند هادي باشد آن نگار مکتب نرفته که فقط از «الله» چيز ياد گرفته او مي‌تواند هادي باشد؛ چون او بايد معصوم باشد. راه که تنها راه ده کيلومتر و يک ميليون کيلومتر و اينها نيست، راه ابد است. راه نارفته است. اينها فرمودند که «إِنَّ الرَّائِدَ لَا يَكْذِبُ أَهْلَه‏»؛[13] فرمود اينکه ما از بهشت خبر مي‌دهيم، از قيامت خبر مي‌دهيم، ما رائد هستيم. ما درست است امام هستيم، عالم به غيب هستيم، معصوم هستيم، اينها سرجاي خود محفوظ است. اين بيان، بيان خود علي بن ابيطالب و ساير ائمه(عليهم السلام) است. فرمود ما پيشرو قيامت هستيم، «رائد» با همزه، پيشرو را مي‌گويند. الآن قافله‌ها که خدا ـ إن‌شاءالله ـ به سلامت ببرد و به سلامت برگرداند عازم زيارت کعبه هستند، قبل از اينکه اينها بروند يک عده پيشرو مي‌روند، پيشرو کاملاً از جا باخبر هستند، کجا آب هست، کجا هواي مناسب هست، کجا زمين مناسب هست، اينها مي‌روند از نزديک مي‌بينند بعد مي‌آيند خبر مي‌دهند، اين را مي‌گويند پيشرو. ائمه فرمودند: ما اگر از قيامت خبر مي‌دهيم، از بهشت خبر مي‌دهيم، از آينده خبر مي‌دهيم، ما رائد هستيم، ما از آنجا مي‌آييم، آنجا را ديديم، وجب به وجب آنجا را آشنا هستيم، به شما خبر مي‌دهيم. کسي که اصلاً اهل اين حرف‌ها نيست او حق ندارد ما را از قيامت خبر بدهد. فرمود: «إِنَّ الرَّائِدَ لَا يَكْذِبُ أَهْلَه‏»، ما پيشرو شما هستيم، ما رفتيم آنجا و آمديم، ما از آنجا باخبر هستيم. اين طور نيست که «آن را که خبر شد خبري باز نيامد».[14] ما باخبران آنجا هستيم؛ لذا ائمه فرمودند و به خودشان تطبيق کردند، فرمودند: ﴿أَ فَمَن يَهْدِي إِلَي الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمْ مَن لاَ يَهِدِّي إِلاّ أَن يُهْدَي﴾، يعني آن نگار مکتب‌نرفته رهبر مردم است، نه ديگران، نه سقيفه‌ها.

اين بيان نوراني امام رضا(سلام الله عليه) درباره امام‌شناسي يک مکتب دقيق عقلي و کلامي خوبي را به همراه دارد که اين محدّثان بزرگوار در جوامع روايي‌ خود نقل کردند و آن روز خراسان را وجود مبارک امام رضا با آن مکتب اهل بيتي خود متحول کرد.

در جريان مشهد رضوي، هم از وجود مبارک پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التّحية و الثّناء) رسيده است که «تُدْفَنُ بَضْعَةٌ مِنِّي بِخُرَاسَان‏»؛[15] هم از امام(سلام الله عليه) رسيده است که فرزند پسرم کاظم در ارض خراسان دفن مي‌شود؛[16] همه اينها پيش‌بيني شده است که اين ذوات قدسي ذخيره براي دنيا و آخرت جوامع اسلامي است و اينها را حفظ کردند.

 و اينکه در طليعه بحث به عرض شما رسيد کار، با محبت پيش مي‌رود نه با ترس؛ مستحضر هستيد جهنم نرفتن و نسوختن هنر نيست. خيلي‌ها هستند که جهنم نمي‌روند، اين بچه‌ها را که خدا جهنم نمي‌برد، اين ديوانه‌ها آنهايي که کمبود عقلي دارند، اينها که جهنم نمي‌روند. آن کفّار مستضعفي که هيچ دسترسي به اسلام ندارند اينها را که جهنم نمي‌برند. نسوختن هنر نيست، بهشت رفتن هم هنر نيست. بهشتي که در آن ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾[17] باشد فقط راه بدني باشد هست. اما خدا بعضي از اساتيد ما را غريق رحمت کند! مي‌گفت آرزوي ما اين است که ـ إن‌شاءالله ـ در بهشت نهج البلاغه را خدمت علي بن ابيطالب ياد بگيريم. يک چنين چيزي است. آن بهشت کرامت است، آن بهشت محبت است، آن بهشت دوستي است.

ببينيد اين را جوامع روايي ما، چه سنّي چه شيعه، همه اين را نقل کردند که انسان در سايه عبادت‌ها، انجام فرائض، انجام نوافل، به خدا نزديک مي‌شود و اين حد وسط محبّ و محبوب، پيروي حبيب است. ببينيد چقدر اين کتاب زيباست، اي کاش به ما مي‌گفتند هر شب قرآن به سر کنيد! شما در اين صغري و کبري ببينيد يک حدّ وسطي داريد که آن اصغر را به اکبر وصل مي‌کند. در اين کريمه نگاه کنيد حد وسط چيست؟ ﴿إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني‏ يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ﴾؛[18] شما بخواهيد از محبّ بودند به محبوب بودن برسيد. شما اگر محبّ خدا بوديد هنر نکرديد، چون همه چيز شما از خداست. به جايي برسيد که خدا محبّ شما باشد آن مهم است. آن حلقه وسط، آن رابط، آن حدّ وسطي که محبّ را محبوب مي‌کند؛ يعني محبّ خدا را محبوب خدا مي‌کند؛ آنکه دوست خداست به جايي مي‌رسد که خدا دوست اوست، آن حلقه وسطي چيست؟ آن رابطه وسط چيست؟ آن پيروي حبيب خداست. ﴿قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني‏ يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ﴾؛ اگر کسي به دنبال «حبيب الله» برود، از محبّ بودن به محبوب بودن مي‌رسد. اگر از محبّ بودن به محبوب بودن رسيد، خدا محبّ او شد و او محبوب، اين را فريقين[19] نقل کردند که نتيجه قرب نوافل است، در حقيقت نتيجه قرب محبوبي است که «كُنْتُ سَمْعَهُ ... وَ بَصَرَهُ»؛[20] تنها ﴿وَ مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللّهَ رَمَي؛[21] مرحله عاليه آن برای پيغمبر و اهل بيت(عليهم السلام) است، برای ديگران هم هست. گاهي خدا با دست کسي کار خيري انجام مي‌دهد، با دست سربازي، شهيدي خطر استکبار و صهيونيسم را به خود آنها برمي‌گرداند. مي‌فرمايد: کاري انجام بدهيد که خدا دشمنان شما را با دست شما عذاب کند: ﴿قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْدِيكُمْ،[22] خدا دشمنان شما را با دست شما از بين مي‌برد. انسان مي‌تواند به اينجا برسد، محبوب خدا بشود، اگر محبوب خدا شد هيچ وقت لنگ نمي‌شود.

الآن خبر مي‌رسد که بعضي از قسمت‌هاي ايران اسلامي گرفتار کم‌آبي‌اند، ما از ذات اقدس الهي مسئلت مي‌کنيم! تو را به غيرتت، تو را به عظمتت، تو را به رحمانيتت، تو را به کرامتت، که کريم دنيا و آخرت و بالذات تويي، نياز اين مملکت را چه در بخش اقتصاد، چه در بخش سياست، چه در بخش ازدواج جوان‌ها به برکت ايام کرامت تأمين بفرما!

اين دعاهايي که شده يا مي‌شود، در حق همه مؤمنان مستجاب بفرما!

رهبر ما را، مراجع ما را، دولت و ملت و مملکت ما را در سايه امام زمان ما حفظ بفرما!

مشکلات دولت و ملت و مملکت مخصوصاً در بخش اقتصاد و ازدواج جوان‌ها در سايه وليّ‌ات برطرف بفرما!

روح مطهر امام راحل و شهدا را با اوليا و شهدا محشور بفرما!

خطر بيگانگان را به استکبار و صهيونيسم برگردان!

بين ما و قرآن و عترت در دنيا و برزخ و قيامت جدايي ميانداز!

مهمانان گرانقدر رضوي را که از حرم پربرکت آن ذات مقدس اينجا تشريف آوردند در ذهاب و اياب رحمت و رحمانيت خاصه‌ات را بدرقه راه اينها بفرما!

اين ادعيه را در حق مؤمنان عالم مستجاب بفرما!

«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»

 


[1]. سوره شوری، آيه23.

[2]. علل الشرائع، ج1، ص57.

[3]. علل الشرائع، ج1، ص57.

[4]. عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج‏1، 404.

[5]. اللهوف علي قتلي الطفوف(فهري)، ص61.

[6]. من لا يحضره الفقية، ج2، ص616.

[7]. سوره بقره، آيه30.

[8] . الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج1، ص337.

[9]. وسائل الشيعه، ج2، ص356.

[10] . الأمالي( للصدوق)، النص، ص677.

[11] . الکافی(ط ـ الاسلامية)، ج1، ص199 ـ 201.

[12] . سوره يونس، آيه35.

[13] . إعتقادات الإمامية (للصدوق)، ص64.

[14] . سعدی، گلستان، ديباچه؛ «اين مدعيان در طلبش بی خبرانند ٭٭٭ کانرا که خبر شد خبری باز نيامد».

[15] . عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج‏4، ص82.

[16] . من لا يحضره الفقيه، ج‏2، ص583؛ وَ رَوَی الْحُسَيْنُ بْنُ زَيْدٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ يَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِ مُوسَی اسْمُهُ اسْمُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَيُدْفَنُ فِي أَرْضِ طُوسَ وَ هِيَ مِنْ خُرَاسَانَ يُقْتَلُ فِيهَا بِالسَّمِّ فَيُدْفَنُ فِيهَا غَرِيباً فَمَنْ زَارَهُ عَارِفاً بِحَقِّهِ أَعْطَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَجْرَ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قَاتَل‏.

[17]. سوره بروج، آيه11.

[18]. سوره آلعمران، آيه31.

[19] . عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج‏4، ص103.

[20]. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج‏2، ص352.

[21]. سوره انفال, آيه17.

[22] . سوره توبه، آيه14.


دیدگاه شما درباره این مطلب
أضف تعليقات