جلسه درس اخلاق (1397/04/07)
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله رب العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمّد (صلّي الله عليه و آله و سلّم) و أهل بيته الأَطيبين الأَنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بِهم نَتولّيٰ و مِن أعدائِهم نَتبرّءُ اِلي الله».
مقدم شما بزرگواران و مهمانان ارجمند را گرامي ميداريم و از ذات اقدس الهي آنچه خير و صلاح و فلاح دنيا و آخرت جامعه اسلامي و شما برادران و خواهران ايماني است عطا كند!
ايّامي كه متعلّق به وجود مبارك حضرت عبدالعظيم حسني(سلام الله عليه) است و مصادف است با شهادت شهداي هفت تير مخصوصاً آيت الله شهيد مظلوم دكتر بهشتي(رضوان الله تعالي عليهم و علي سائر الشهداء) بايد عنايت كنيم كه به بركت ولايت و تشيّعي كه وجود مبارك حضرت عبدالعظيم به ايران مخصوصاً ري عطا كردهاند بايد بسيار مغتنم باشد. مستحضريد كه ايران را اصحاب سقيفه فتح كردند نه اصحاب غدير; يعني نياكان ما, اجداد ما، علي بن ابيطالب را نميشناختند, فاطمه زهرا, امام حسن, امام حسين(عليهم السلام) را نميشناختند؛ چون ايران به دست اميرالمؤمنين كه فتح نشد، به دست شيعيان كه فتح نشد, به دست اصحاب سقيفه فتح شد. اما اين سادات بزرگوار مخصوصاً حضرت عبدالعظيم حسني(سلام الله عليه) و دودمان اهل بيت(عليهم السلام)، بعد از وجود مبارك امام رضا، اين ساداتي كه آمدند وجود مبارك فاطمه معصومه(سلام الله عليها) در قم, برادر بزرگوارش در فارس، اينها جريان غدير را, ولايت را, اهل بيت را, تشيّع را به اجداد ما معرفي كردند و اينها هم پذيرفتند. بنابراين اين بزرگواران يك حقّ حياتي به گردن ما دارند و اگر اينها نيامده بودند، همان سقفيها كه ايران را گرفته بودند، همان سقفيها ايران را مثل بعضي از كشورهاي ديگر، سقفي بار ميآوردند. ما جريان غديري بودن خود را به بركت اين ذوات قدسي داريم؛ لذا ايّامي كه مربوط به اين سادات و اين امامزادههاست مخصوصاً حضرت عبدالعظيم حسني(سلام الله عليه) براي ما خيلي محترم است و همه شهدا كه اين كشور مديون آنهاست، با خون آنها اين كشور مستقل شد، ارواح همه اينها را از خداي سبحان بخواهيم كه با ارواح شهداي كربلا محشور كند!
يك نكته مربوط به شهداست كه از ما توقّع دارند. مستحضريد افرادي كه ميميرند، چند گروه هستند: بعضيها اصلاً نميدانند كه مُردهاند، ميبينند وضع عوض شد؛ مدتها بعد ميفهمند كه مُردهاند. كسي كه ميميرد يك آدم عادي، ميبيند وضع عوض شد، افرادي را ميبيند كه نميشناسد، آنهايي را كه ميشناخت الآن نميبيند, صحنههايي را ميبيند كه براي او آشنا نيست، صحنههايي كه براي او آشنا بود نميبيند، خودش را گُمشده ميبيند. اين است كه در تلقين ميّت ميگوييم بدان كه «أَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ وَ الْجَنَّةَ حَق»؛[1] يعني اين وضعي كه براي تو پيش آمد، اين وضع به نام مرگ است، تو الآن مُردهاي؛ تو بدان ديگران هم ميميرند. اين صحنهاي كه براي تو آشنا نيست، اين تلقين ميّت، يك شناسنامه قبر است; يعني تو الآن نميداني كه مُردهاي آنهايي كه ـ معاذالله ـ كاري با قرآن و دين نداشتند، وقتي در قبر از آنها سؤال ميكنند، پيامبر تو كيست يادشان نيست, امام تو كيست؟ يادشان نيست, چه چيزي جواب بدهند؟ ميبينيد بعضيها كه دوران سالمندي آنها ميرسد، خيلي از مطالبي را كه خواندند فراموش ميكنند اين جريان آلزايمر و اينها، كم يا زياد براي دوران سالمندي در پيش هست. خيليها هستند كه آدرس خانهشان فراموششان ميشود. تامّه مرگ مثل غدّه بدخيم سرطان و اينها نيست؛ چون اينها تحمّلپذير است. مرگ اين است كه انسان در حالي كه زنده است از تمام ذرّات بدن او روح مفارقت ميكند. مگر ميشود جريان مرگ را كسي ترسيم بكند كه مرگ چقدر درد دارد, اگر تحمّلپذير بود كه آدم جان نميداد. الآن دنداني كه ميكِشند اگر تخدير نكنند چرا درد ميآيد؟ ميخواهند زندهاي را بيرون كنند. الآن پوستي را كه ميكَنند چرا درد ميآيد؟ براي اينكه زندهاي را ميخواهند بميرانند، اين درد ميآيد. وقتي تخدير كردند او احساس ندارد، دردي ندارد؛ لذا كسي را كه در اتاق عمل بردند، اگر قطعهقطعه كنند، دردش نميآيد؛ چون احساس ندارد. در حال مُردن انسان چون احساس دارد از تمام ذرّات بدن او روح ميخواهد جدا شود، چقدر سخت است خدا ميداند؛ اما اين را ميشود آسان كرد، اين جريان مرگ را ميشود آسان كرد. انسان وقتي به جاي ديگر دل بسته باشد، حواس او نزد بدن نيست. از امام باقر(سلام الله عليه) سؤال كردند شهداي كربلا با اين همه تير و دشنه و نيزه و خنجر چه احساسي داشتند؟ فرمود: خيلی کم. فرمود: مثل اينكه با دو انگشتتان مقداري گوشت يكي از انگشتان را فشار بدهيد، همين مقدار شهدا احساس كردند؛ چون حواسشان جاي ديگر بود.[2] اينكه در اتاق عمل اين را قطعهقطعه ميكنند چرا دردش نميآيد؛ چون حواسش جاي ديگر است، تخديرشده است، علاقه او به اين بخش از بدن كم شد. امام باقر فرمود: آنها درد را احساس نميكردند؛ اين راه براي ما هم هست. در روايات ما، ائمه فرمودند: برخيها بعد از هشتاد سال از فشار تازه يادشان ميآيد كه پيغمبر ما كسي است كه خدا بر او قرآن نازل كرده، هنوز نام مبارك حضرت يادشان نيست. كسي كه اهل نماز و روزه و قيام و مسجد و حسينيه نيست كاري با پيغمبر ندارد همين است.
پس ما ميتوانيم به بركت اين سادات بزرگواري كه كشور ما را نوراني كردند، تنها وجود مبارك ثامن الحجج نيست، همه اين ساداتي كه وابسته به اين خاندان هستند، اينها آمدند غدير را, علي بن ابيطالب را, فاطمه زهرا را, امام حسن و امام حسين(صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين) را به اجداد ما معرفي كردند.
شهدا هم همين راه را رفتند، بر ما حق دارند؛ منتها شهدا زنده وارد برزخ ميشوند, زنده وارد برزخ ميشوند، يعني چه؟ يعني اينها كاملاً ميدانند مُردهاند، افرادي را كه در دنيا با آنها محشور بودند، آنها را كاملاً ميشناسند وضع آنها را ميخواهند باخبر شوند ارتباطشان با خدا تنگاتنگ است. در اين دو بخش از قرآن كريم كه از شهدا نام ميبرد كه ميفرمايد اينها مرده نيستند، اينها زندهاند، اينها خيلي خوشحالاند، به اينها خيلي خوش ميگذرد: ﴿وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ في سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ﴾,[3] ﴿لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ﴾؛[4] اينها ﴿يُرْزَقُونَ﴾[5]هستند، بعد دارد ﴿يَسْتَبْشِرُونَ﴾؛[6] اين ﴿يَسْتَبْشِرُونَ﴾ به قول اين طلاّب عزيز، فعل مضارع است، يك؛ مفيد استمرار است، دو; «إستَبشرَ»؛ يعني طلب بشارت كرد، مژده خواست, از چه كسي مژده ميخواهند و درباره چه چيزي مژده ميخواهند؟ به خدا عرض ميكنند مژده بدهيد كه آيا اين خونهاي ما كه هدر نرفته، چند نفر به مقصد رسيدهاند؟ چون افراد سه قسم هستند: يا اصلاً حركت نكردند، يا حركت كردند به مقصد رسيدند، يا در راه هستند. شهدا حركت كردند به مقصد رسيدهاند؛ اما كساني كه راهيِ راه شهدا هستند، قرآن ميگويد: ﴿بِالَّذينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ﴾؛[7] اين ﴿لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ﴾ عدم ملكه است. الآن كسي كه از تهران ميخواهد حركت كند بيايد دماوند؛ اينها سه گروه هستند: يا حركت كردند آمدند به مقصد رسيدند، يا در راه هستند، يا هنوز حركت نكردند. آنهايي كه حركت نكردند نميگوييم كجا هستند، هنوز نرسيدند, ميگوييم هنوز راه نيفتادند؛ ﴿لَمْ يَلْحَقُوا﴾ كه عدم ملكه است، براي راهيان راه است، كساني كه راه افتادند، ولي نرسيدند. شهدا با آنهايي كه در خانهشان پارك كردند كاري ندارند، با آنهايي كه راه نيفتادند كاري ندارند. به خدا ميگويند مژده بدهيد اينهايي كه راه افتادند، ولي نرسيدند؛ ﴿يَسْتَبْشِرُونَ﴾ به ﴿الَّذينَ لَمْ يَلْحَقُوا﴾. ﴿بِالَّذينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ﴾؛ يعني هنوز نرسيدند, چه كساني نرسيدند آنهايي كه راه افتادند آنكه راه نيفتاد ميگويند هنوز حركت نكرده, نميگوييم هنوز نرسيد. پس شهدا با آنهايي كه حركت نكردند در راه نيستند با آنها كاري ندارند. آنهايي كه حركت كردند در راه هستند، به خدا عرض ميكنند، به ما مژده بدهيد، اينها كجا هستند، ما منتظر اينها هستيم كه به مقصد برسند. حالا لازم نيست شهيد بشوند، وقتي كه به مقصد رسيدند در دنيا هم كه هستند دارند كار خير ميكنند نه بيراهه ميروند نه راه كسي را ميبندند, نه جلوي اقتصاد را ميگيرند, نه بازار را آشفته ميكنند. اين دارد كار خير ميكند؛ اما آنكه بازار را آشفته ميكند، بيراهه ميرود، راه ديگران را ميبندد، اصلاً راه نيفتاده.
بنابراين اينها زنده هستند؛ اگر زنده نباشند كه به خدا نميگويند به ما مژده بده و اين هر دو جاي قرآن چه سوره «بقره»، چه سوره «آلعمران» دارد: ﴿وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ﴾؛ يعني خدايا مژده بدهيد، اين دوستان ما كه حركت كردند در كجا هستند، يعني كمك بكن؛ پس دعاي شهدا هست. ما البته وظيفهاي داريم نسبت به اينها عرض ادب ميكنيم، احترام ميكنيم، «فاتحه» ميخوانيم؛ اما اين كجا و دعاي آنها كجا! ﴿وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ﴾؛ ما به چه كسي ميگوييم هنوز نرسيد؟ به كسي كه راه افتاد. كسي كه در خانهاش در تهران خوابيده، نميگوييم هنوز نرسيد، ميگوييم هنوز راه نيفتاد. شهدا با آنها كاري ندارند، با كساني كار دارند كه راه افتادند؛ منتها هنوز نرسيدند. به خدا عرض ميكنند خدايا! بشارت بده! آن وقت دعا هم ميكنند. ﴿وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ﴾؛ هم در سوره مباركه «بقره» هست، هم در سوره مباركه «آلعمران»؛ پس اين راه باز است.
مطلب ديگر اين است كه ذات اقدس الهي همه را خلق كرد، راه را هم باز كرد. فرمود: چه جن چه انس از ما كمك بخواهد ما به او كمك ميدهيم؛ چون جن هم مثل انسان دو طايفه هستند: يك عده مسلماناند؛ يك عده كافرند, جنهاي مسلمان, جنهاي مؤمن، اينها كاري به كار كسي ندارند. در بين انسانها كافر هست منافق هست شيعه هست سنّي هست آنها هم همين طور است. در اين سوره مباركه «جن» دارد: ﴿وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَي الطَّريقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً﴾؛[8] فرمود: چه جن چه انس، مستقيم باشند. «مستقيم» به كسي ميگويند كه نه بيراهه ميرود نه راه كسي را ببندد. فرمود: اگر كسي اهل استقامت باشد پايدار باشد، ما تمام روزيهاي او را تأمين ميكنيم؛ هيچگاه، هيچ درختي را, هيچ بوتهاي را خشك و تشنه نميگذاريم. ﴿مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قيلاً﴾؛[9] از خدا راستگوتر كيست؟ فرمود: تمام اين گياهان فشار همين مردم را ميبينند، اين درختها فشار مردم را ميبينند. اگر اينها روبهراه باشند، ما آب فراوان ميفرستيم، تنها آب نيست. دشمن هم چه در درون چه از بيرون، از چهار طرف حمله ميكند؛ چون ما ميخواهيم به عالم ابد برسيم، عالم ابد هم پاداش ابد و كار سنگين ميخواهد. اگر كسي بخواهد براي ابد راحت باشد. چون جريان بهشت جريان يك ميليارد و دو ميليارد سال و اينها كه نيست، انسان يك موجود ابدي ميشود. ابديت را انسان بايد ترسيم بکند که چگونه موجود ابدی میشود و خسته نميشود، اين يك راه ديگري دارد؛ ولي به هر حال ما هستيم كه هستيم كه هستيم. در فرهنگ قرآن انسان مرگ را ميميراند نه بميرد، اين حرف زير اين آسمان تازه است، فقط براي انبياست؛ اينها آمدند گفتند انسان مرگ را ميميراند؛ اما كساني كه درغرب يا غير غرب هستند ميگويند انسان مثل يك ميوه است، مثل يك چغندر است كه ميپوسد ميرود در خاك. اين ديگر حق ندارد بگويد ما يك عقل خودبنياد داريم با عقل خودمان, خودمان را آباد ميكنيم. تو كه عقيدهات اين است با مرگ ميپوسي, تو كه عقيدهات اين است همين هفتاد, هشتاد سال زنده هستي و ديگر هيچ! چگونه جهان را ميشناسي خودت را ميشناسي؟ آينده را ميشناسي؟ گذشته را ميشناسي؟ ميگويي عقلخودبنياد، ما خودمان, خودمان را اداره ميكنيم. پس باور كن روح مجرّدي هست بدن ميپوسد دوباره خدا زنده ميكند؛ ولي روح كه نميپوسد روح كه نميميرد. فرمود شما با خداي سبحان وقتي مناجات ميكنيد، با ابديّت در ارتباط هستيد ميخواهيد موجود ابدي باشيد. بهشت ﴿خالِدينَ فيها أَبَد﴾[10] موجود ابدي بايد كار ابدي بكند.
لذا فرمود تا اينجا هستيد دشواري هست: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في كَبَدٍ﴾.[11] ما يك كَبِد داريم كه اين عضو گوارشي است، يك كَبَد داريم؛ «كَبد»؛ يعني رنج, «مُكابده»؛ يعني رنج. آنكه ما را آفريد، فرمود انسان در فشار است؛ براي اينكه دشمن درون از چهار طرف حمله ميكند, دشمن بيرون هم كه الآن ميبينيد؛ ولي فرمود اگر بگوييد خدا، هم از دشمن درون نجات پيدا ميكنيد هم از دشمن بيرون. دشمن درون كه نفس امّاره است كه با رهبري شيطان او را تنظيم ميكند، شيطان هم صريحاً گفت: ﴿لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ﴾؛[12] من از طرف راست, از طرف چپ, از جلو و از پشت سر ميآيم, از پشت سر ميآيم ميگويم بچههاي تو, آينده تو بايد از تو ارث ببرند، تمام تلاش و كوشش خود را بكن كه چيزي براي آنها بگذاري، تو با دست خالي بروي، وگرنه با دست چپ و دست راست و شيطان از پشت سر ميآيد يعني چه؟ صريحاً خداي سبحان در قرآن گفت: كار او اين است گفت: ﴿لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ﴾؛ گاهي از طرف قدرت, گاهي از طرف ضعف, گاهي از طرف جلو, گاهي از طرف دنبال؛ اين براي شيطان است. شيطان بيرون، شيطان اكبر را هم كه ديديد الآن بهانههاي فراواني دارد يا به بهانه تحريم يا عناوين ديگر از راه ديگر ميآيد. اما خدا مرحوم مجلسي(رضوان الله تعالي عليه) را غريق رحمت كند! لطيفهاي دارد و آن لطيفه اين است كه در قرآن كريم از قول شيطان از چهار طرف نقل كرد، گفت من از جلو و پشت سر و دنبال و دست راست و دست چپ ميآيم؛ اما بالا و پايين را نگفت ميآيم, از بالا و پايين ميآيم را نگفت, اين چهار طرف را گفت, معلوم ميشود اين دو طرف باز است. مرحوم مجلسي(رضوان الله تعالي عليه) ميفرمايد: نكتهاي كه شيطان گفت از جلو ميآيم, از پشت سر ميآيم, از طرف راست ميآيم, از طرف چپ ميآيم, بالا و پايين را نگفت؛ براي اينكه بالا و پايين راه خداست؛ يا دست دراز ميكنيم به خدا ميگوييم خدا! يا به خاك ميافتيم، ميگوييم خدا.[13] راه باز است چرا اين كار را نكنيم, اگر شيطان ميتوانست اين جلوي دست ما را بگيرد به خدا توجه نكنيم نگوييم خدا ميگفت از طرف بالا هم ميآيم و اگر ميتوانست جلوي سجده ما را هم بگيرد، ميگفت از طرف پايين هم ميآيم، اين دو راه باز است، دشمن بيرون هم همينطور. اينكه ذات اقدس الهي در اين قسمت فرمود: اگر مستقيم باشيد، بگوييد خدا، هم از دشمن درون, هم از دشمن بيرون شما را نجات میدهم همين است. از صدر اسلام تاكنون هر وقت ما گفتيم خدا، محفوظ مانديم, هر وقت گفتيم هوا، مشكل ديديم.
بنابراين اين دو نكته فراموشمان نشود: يكي اينكه ما دوست شهدا هستيم؛ چه نعمتي بهتر از اينكه از دعاي اينها استفاده كنيم. دعاي اينها يقيناً مستجاب است، اينها هم دعا را مستقيماً با خدا در ميان ميگذارند؛ پس ما راه بيفتيم تا اينها بگويند خدايا بشارت بده اينها در كدام مقطع هستند كه به مقصد برسند. ما به ﴿الَّذينَ لَمْ يَلْحَقُوا﴾ باشيم نه اينكه اصلاً راه نيفتيم؛ يكي هم مسئله استقامت است كه ـ إنشاءالله ـ اميدواريم با حفظ آن استقامت، هم دشمن درون از بين برود، هم دشمن بيرون.
«السَّلَامُ عَلَي الْحُسَيْنِ وَ عَلَي عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَي أَولادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَي أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِين».[14]
من مجدداً مقدم همه شما بزرگواران, روحانيت معظّم, طلّاب محترم و بزرگواران همه را گرامي ميدارم و از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم به فرد فرد شما آنچه خير و صلاح و فلاح دنيا و آخرت شما و بستگان و خاندان و دودمان شماست مرحمت بفرمايد!
پروردگارا! تو را به انبيا و اوليايت قسم, تو را به صحف آسمانيات قسم, تو را به اهل بيت عصمت و طهارت قسم, ظهور وجود مبارك وليّ عصر(ارواحنا فداه) را تعجيل بفرما!
نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملّت و مملکت ما را در سايه وليّات حفظ بفرما!
روح مطهّر امام راحل و شهدا را, شهداي هفت تير را, شهداي مدافع حرم را, شهداي شرق و غرب عالم را در سايه وليّات با شهداي كربلا محشور بفرما!
خطرات بيگانگان را به استکبار و صهيونيسم برگردان!
امنيت مملكت, اقتصاد مملكت, ازدواج جوانها, صلاح و فلاح جوانها را، تو را به عصمت فاطمه(سلام الله عليها) قسم هر چه سريعتر برقرار و تأمين بفرما!
آنچه خير و صلاح و فلاح اين ملّت است به اينها مرحمت بفرما!
اين نظام را تا ظهور صاحب اصلي آن از هر خطري محافظت بفرما!
«غفر الله لنا و لکم و السّلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
[1] . الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا (عليه السلام)، ص177.
[2] . الخرائج و الجرائح، ج2، ص848.
[3] . سوره بقره، آيه154.
[4] . سوره آل عمران، آيه169.
[5] . سوره آل عمران، آيه169.
[6] . سوره آل عمران، آيه170.
[7] . سوره آل عمران، آيه170.
[8] . سوره جن، آيه16.
[9] . سوره نساء، آيه122.
[10] . سوره نساء، آيات57 و 122 و 169.
[11] . سوره بلد، آيه4.
[12] . سوره اعراف، آيه17.
[13] . بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج83، ص293.
[14] . زاد المعاد ـ مفتاح الجنان، ص237.