11 01 2017 460903 شناسه:

جلسه درس اخلاق (1395/10/23)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

«الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمّد(صلي الله عليه و آله و سلم) و أهل بيته الأطيبين الأنجبين، سيّما بقيّة الله في العالمين، بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء الي الله».

مقدم شما بزرگواران حوزوي و دانشگاهي و عزيزان قرآني و برادران نظامي و انتظامي و همه را گرامي مي‌داريم از ذات اقدس الهي مسئلت مي‌كنيم، آنچه خير و صلاح و فلاح دنيا و آخرت همه است به ما مرحمت كند!

در بحث‌هاي اخلاقي به اين نتيجه مي‌رسيم كه قرآن كريم قبل از اينكه به ما دستورهاي اثباتي بدهد كه بفرمايد چه صفتي داشته باشيد ما را از تهي بودن ذاتي‌مان باخبر مي‌كند; يعني به ما مي‌فهماند در درون ذات شما چيزي نيست ولي اين قدرت را داريد كه فضايل را تهيه كنيد. اين تعبير ﴿يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَي اللَّهِ﴾[1] در كتاب‌هاي عقلي يك مقدار تحقيق روي آن شده، ولي آن لطايفي كه در فنّ اخلاق مطرح است در كتاب‌هاي عقلي نيست. در كتاب‌هاي عقلي مثل حكمت و كلام ثابت مي‌كنند كه انسان ذاتاً فقير است; يعني وقتي كه مي‌گوييم «الانسان فقيرٌ»؛ نظير اينكه بگوييم «زيدٌ قائمٌ» نيست، زيرا قيام و قعود يك وصف عارضي براي انسان است که گاهي هست گاهي نيست. اگر گفتيم «الماء حارٌّ»؛ آب گرم است، حرارت و برودت يك وصف عارضي براي آب است؛ گاهي هست گاهي نيست، فقر براي انسان يك عَرَض مفارق نيست، اين اوّلاً و اگر گفتيم: ﴿يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَي اللَّهِ﴾ «الانسان فقيرٌ»، نظير «الأربعة زوجٌ» نيست كه فقر يك عرض لازمِ ذات باشد; زيرا درست است كه فقر از انسان جدا نمي‌شود، ولي عرضِ لازم نيست، چون عرض در رتبه معروض نيست، لازم در رتبه ملزوم نيست. «أربعة» مثلاً در مقام ذات كمّ است و «زوجيّت», كيفِ مخصوص به كمّ است، آن يك مقوله ديگر است اين يك مقوله ديگر است. اگر گفته شد «الأربعة زوج»، معناي آن اين نيست كه زوجيّت در متن ذات اربعه است، بلکه معنايش اين است كه هر جا اربعه هست زوجيت هست، مي‌شود عرض لازم و چون عرض در مرتبه معروض نيست «الانسان فقيرٌ» نظير «الاربعة زوج» نيست تا اين فقر در مقام ذات نباشد، اين دو مرحله. اگر گفتيم «الانسان فقيرٌ»، نظير «الانسان موجودٌ» باشد اين هم نيست، زيرا هستي براي ذات انسان بالاصاله نيست اين ماهيّت, ذاتيِ او هستي نيست، اين هستي براي او عاريت است. اگر گفتيم ماهيت انسان، موجود است؛ حتي گفتيم جنس و فصل انسان «موجودٌ», ثبوت وجود براي ماهيت، بالاصاله نيست، ماهيت در سايه هستي، هست مي‌شود نه خودش هستي داشته باشد؛ پس اين هستي براي ماهيت نيست، اين مرحله سوم. مرحله چهارم اين است كه اگر گفتيم «الوجود موجودٌ» اين يعني جز هستي چيزي ديگر در درون هستي انسان نيست؛ يعني اين ذاتي هويت است نه ذاتي ماهيت، اين مي‌شود مرحله چهارم.

 پس اگر گفته شد «الانسان فقيرٌ» يا ﴿يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ﴾ از سنخ «زيدٌ قائم» نيست از سنخ «الاربعة زوج» نيست از سنخ «ماهية الانسان موجودةٌ» نيست، از سنخ «وجود الانسان موجود» است، اين حداكثر تلاشي است كه حكمت و كلام دارد. اما آن ظرافت و لطافتي كه در فنّ اخلاق هست در حكمت و كلام نيست. در فنّ اخلاق اين جمله را از آيات ديگر هم كمك مي‌گيرند كه ﴿يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَي اللَّهِ﴾ را از اين جمله مي‌گيرند «يا ايها الناس انتم الفقراء من الله، أنتم الفقراء الي الله» تمام بحث‌هاي اخلاقي در آن «فقيرِ مِن الله» است كه از اين بحث‌ها در حكمت و كلام خبري نيست. «فقير من الله» را از آن دعاي نوراني وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة والثناء) كه دارد: «أَعُوذُ بِكَ مِنْكَ»؛[2] خدايا من از تو به تو پناه مي‌برم! اين مي‌شود توحيدِ محض، چون هيچ حادثه‌اي در عالم به انسان نمي‌رسد مگر به اذن خدا و هيچ راه حلّي براي نجات از آن حادثه نيست مگر از خدا. پس هر حادثه‌اي بخواهد پيش بيايد از طرف خداست، ما بايد به او پناه ببريم، از او پناه ببريم كه مشكلي براي ما پيش نيايد, به او پناه ببريم كه اگر مشكلي پيش آمد او حلّ كند. دفع مشكل يك; رفع مشكل دو; هر دو از اوست. كودك را وقتي مي‌بينيد مادرش دارد تنبيه مي‌كند، اين كودك دو ساله يا يك ساله را كه هيچ پناهگاهي ندارد، اين از مادر آسيب مي‌بيند دارد سيلي مي‌خورد، ولي باز به آغوش مادر پناه مي‌برد، چون هيچ پناهگاهي غير از مادر نمي‌شناسد. مادر دارد او را تنبيه مي‌كند فرياد مي‌زند، اين فرياد را از مادر مي‌شنود؛ ولي پناهگاهي غير از مادر ندارد؛ لذا در عين حال كه از او سيلي مي‌خورد به دامن او پناه مي‌برد؛ اين يك تمثيل معقول به محسوس است، اين«أَعُوذُ بِكَ مِنْكَ»؛ يعني خدايا آنچه در عالم هست و تدبير مي‌شود به مديريت شماست. اگر يك رخداد تلخي بخواهد به ما برسد به اذن شماست و اگر اين رخداد تلخ بخواهد رخت بربندد به دستور شماست؛ پس از شما به شما پناه مي‌بريم!

در مسئله فقر «مِن الله و الي الله», يك نحوه ربوبيتي در درون همه ما هست آن خودخواهي است، حالا برخي‌ها زبان‌درازي مي‌كنند؛ نظير فرعون مي‌گويند: ﴿أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلي﴾,[3] ﴿ما عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْري﴾[4] بعضي زبان‌كوتاهي مي‌كنند، حرف‌هاي قارون را مي‌زنند مي‌گويند ما خودمان زحمت كشيديم سي, چهل سال عالِم يا دانشمند شديم. حرف‌ قارون زبان‌كوتاهيِ آن زبان دراز است، هر دو داعي ربوبيت دارند. اينكه كسي مي‌گويد من خودم زحمت كشيدم اين مال را پيدا كردم يا اين علم را پيدا كردم اين «فقرِ مِن الربوبية» ندارد، اين زمينه‌اي از ربوبيت را دارد آن كمبود را مي‌خواهد جبران كند؛ لذا فقرش فقر محض نيست. فرق قارون و فرعون در دركات اين كار است. قارون در دركات مياني به سر مي‌برد، فرعون در دركات نازل و فرودين به سر مي‌برد. فرعون صريحاً مي‌گويد: ﴿أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلي﴾, ﴿ما عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْري﴾؛ قارون همين حرف را در آن دركات مياني مي‌زند مي‌گويد: ﴿إِنَّما أُوتيتُهُ عَلي‏ عِلْمٍ عِنْدي﴾[5] من خودم زحمت كشيدم اقتصاددان بودم مال پيدا كردم، خودم زحمت كشيدم با استعداد بودم عالِم حوزوي يا دانشگاهي شدم. اينكه مي‌بينيد بعضي از ماها اسلامي حرف مي‌زنيم و ـ معاذالله ـ قاروني فكر مي‌كنيم؛ براي اينكه رعونتی از ربوبيّت در ما هست. اين غرور و خودخواهي تا به نحو سالبه كليه محو نشد؛ يعني ما «فقيرِ مِن الربوبيّة» نشديم، «فقيرِ الي الله» نخواهيم بود. اينكه در آيه نوراني دارد ﴿وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ﴾،[6] براي همين نكته است. فرمود اكثر مؤمنين گرفتار اين رعونت و اين خودخواهي و اين داعيه ربوبيتي در دنيا هستند، در صورت عصبانيت آنها معلوم مي‌شود، در صورت تفاخرشان معلوم مي‌شود، در صورت اظهار فرهيختگي و نخبگي‌شان معلوم مي‌شود. اينكه گوشه‌اي از ربوبيت‌خواهي در درون خيلي‌ها هست از اين كريمه استفاده مي‌شود: ﴿وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ﴾. وقتي از امام(سلام الله عليه) سؤال مي‌كنند كه چطور اكثر مؤمنين مشرك‌اند فرمود: همين كه مي‌گويند اگر فلان شيء نبود اگر فلان وسيله نبود؛ اوّل خدا دوم فلان شخص؛ گاهي خودشان را ضميمه مي‌كنند حرف قارون را مي‌زنند، گاهي ديگری را ضميمه مي‌كنند مي‌گويند اوّل خدا دوم فلان شخص؛ يا «لَوْ لَا فُلَانٌ لَهَلَكْت‏».[7] در تفسير اين جمله نوراني قرآن كريم كه ﴿وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ﴾ اين خطر هست, اين مطلب اوّل كه اگر آيه به ما فرمود: ﴿أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَي اللَّهِ﴾ اين جمله را هم آيات ديگر به ما مي‌فهماند، «أنتم الفقراء من الله، أنتم الفقراء إلي الله» شما از ربوبيت بالقول المطلق ممنوع و محروم هستيد, شما به ربوبيتِ الله «بالقول المطلق» وابسته‌ايد.

مطلب دوم اينكه حالا كه روشن شد انسان ذاتاً خالي است و ظرفيت آن را دارد كه موحّد باشد مي‌تواند مظهر خدا باشد. مستحضريد اين اسامي نوراني كه در دعاي پربركت «جوشن كبير» است كه بسياري از شما ـ إن‌شاءالله ـ موفق هستيد شب‌هاي جمعه قرائت و تلاوت مي‌كنيد، اين هزار يا هزار و يك اسم بعضي‌ها عظيم‌اند بعضي‌ها اعظم‌اند. اين رحمانيت ذات اقدس الهي جزء اسماي اعظم به شمار مي‌رود؛ لذا شما مي‌بينيد در آيات و روايات «الرحمن» را صفت براي چيزي قرار نمي‌دهند؛ اما «الرحيم, العليم، السميع» اينها را جزء صفات خدايي كه حكيم است عليم است؛ اما «الرحمن» را صفت برای چيزی قرار نمي‌دهند، بلکه آن را موصوف قرار مي‌دهند؛ مثل اينكه «الله» را صفت براي چيزي قرار نمي‌دهند، بلکه او را موصوف قرار مي‌دهند، ﴿قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَيًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏﴾.         [8] گاهي انسان مظهرِ رحيم مي‌شود نسبت به گروه خاصه رحمت دارد نسبت به ديگران بي‌مهر است و همچنين اسماي ديگر, گاهي هم مظهر «الرحمن» مي‌شود اين دين به ما دستور داده كه مظهر «الرحمن» بشويم نسبت به همه چيز رحم و مهرباني را رعايت كنيم. مي‌بينيد بدتر از مار و عقرب گزنده كه چيز ديگر نيست، اگر كسي براي رضاي خدا به اين مار يك مقدار آب بدهد اين ثواب دارد. اين سگِ بيابان اينكه «نجس‌العين» است حرام‌گوشت است، اين «کلب هراش» الان در صدد حمله نيست براي اين شما در تمام كتاب‌هاي فقهي مسئله «أطعمه و أشربه» را که مي‌بينيد, مي‌بينيد اين روايت، اين فتوا و اين حکم ائمه هست كه «لِكُلِّ كَبِدٍ حَرَّی أَجْرٌ»[9] اين را دين ما و فقه ما گفته است؛ يعنی هر جگر تشنه‌اي را كسي سيراب كند اجر دارد. درست است سگ است، «نجس العين» و حرام گوشت است، ولي مخلوق خداست، چرا اجر دارد؟ براي اينكه انسان شده مظهر «الرحمن» كه اين «الرحمن» فرمود: ﴿رَحْمَتي‏ وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‏ء﴾.[10] «لِكُلِّ كَبِدٍ حَرَّی أَجْرٌ» اين در روايات ماست، برابر اين فتواي فقهي ما هم همين است، ديگر ندارد انسان, مسلمان يا حيوان باشد، بلکه فرمود هر كبدِ تشنه‌اي را شما سيراب كنيد اجر دارد، اين مظهر رحمتِ رحمانيه است. از حيوانات پايين‌تر, درخت را اگر كسي بخواهد سيراب كند آب بدهد «قربةً الي الله» عبادت است: «مَنْ سَقَی طَلْحَةً أَوْ سِدْرَةً فَكَأَنَّمَا سَقَی مُؤْمِناً مِنْ ظَمَإ»[11] اين در روايات «أطعمه و أشربه» ما هست، هر كسي درختي را كه دارد از تشنگي رنج مي‌برد كسي يك سطل آب به پاي اين درخت بريزد «قربةً الي الله» اين فضيلت و ثواب و عبادت است؛ مثل اينكه شما يك ليوان آب به مؤمن داديد، «مَنْ سَقَی طَلْحَةً أَوْ سِدْرَةً فَكَأَنَّمَا سَقَی مُؤْمِناً مِنْ ظَمَإ». از اين پايين‌تر, هوا را كسي آلوده نكند, هوا را از آلودگي نجات بدهد.

 الآن بحث در ريزگردها و مبارزه با اينهاست، اينها همه‌اش كار حق است؛ اما راه دارد كه ما هوا را آلوده نكنيم يك; و اگر هوا آلوده شد آن را تميز كنيم، دو و عبادت است. از بيانات نوراني امام صادق شما نگاه كنيد مي‌فرمايد: شما بخواهيد شهر يا روستا زندگي كنيد آن مربوط به اختيارات و امكانات اقتصادي شماست، ولي هر جا مي‌خواهيد زندگي كنيد اين اصول را بايد رعايت كنيد: «لَا تَطِيبُ السُّكْنَی إِلَّا بِثَلَاثٍ الْهَوَاءِ الطَّيِّبِ وَ الْمَاءِ الْغَزِيرِ الْعَذْبِ وَ الْأَرْضِ الْخَوَّارَة»؛[12] جايي را انتخاب كنيد که هواي سالم داشته باشد، آب فراوان داشته باشد، زمين حاصلخيز براي كشاورزي داشته باشد. تنها دستورات فقهی نماز و روزه نيست، اينها را هم همين ائمه گفتند. متأسفانه بحث‌هاي اطعمه و اشربه و ساير بحث‌هاي فقهي چون در حوزه‌ها درسي نيست، اين حرف‌ها مأنوس به ذهن نمي‌رسد. كدام انسان به اين فكر است كه جامد و ذي‌روحِ نباتی، حيواني و انساني را مشمول رحمت خاصّ خود قرار بدهد، همان انسان مسلمان است.

 اگر كسي فقيرِ محض شد، ظرفيت پيدا مي‌كند كه مظهر خداي «الرحمن» بشود، اين «الرحمن» مقابل ندارد، آن «الرحيم» است كه مقابل دارد؛ خدا منتقم است در قبالش رحيم, رحيم است در قبالش منتقم. اين دعاي نوراني امام سجاد بارها خوانده شد، وجود مبارك امام سجاد به ما فرمود: درست است رحمت خدا بيش از غضب خداست؛ اما محور اساسي تعليم اين نيست كه رحمت خدا بيش از غضب خداست، در مقابل هم باشند يكي بيشتر، يكي كمتر. آنكه اساس كار است اين است كه رحمت خدا پيش از غضب اوست نه بيش از غضب او; بيش از غضب او باشد، يعني اينها مقابل هم‌اند، آن کفه سنگينتر از  بيشتر از اين، آن بيشتر از اين است, آن براي رحمت رحيميه است. رحمت رحيميه با ﴿إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمينَ مُنْتَقِمُونَ﴾[13] اينها مقابل هم‌اند؛ اما رحمت رحمانيه مقابل ندارد، چون صريحاً در سوره «انعام» فرمود: ﴿وَ رَحْمَتي‏ وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‏ء﴾. يا در دعاي نوراني «كميل» مي‌خوانيم: «بِرَحْمَتِكَ الَّتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ»[14] اين موجبه کليّه است، اگر اين رحمت «وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ»، ديگر جا براي غضب نيست. بيان نوراني امام سجاد در دعاهايش اين است كه «أَنْتَ الَّذِي تَسْعَی رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِه‏»[15] رحمت رحمانيه, اِمام است و ساير اوصاف, امت‌اند، رحمت رحمانيه مقابل ندارد، «أَنْتَ الَّذِي تَسْعَی رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِه‏» يك; «يَا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَه‏»،[16] دو. رحمت خدا سابق بر غضب اوست نه بيشتر از غضب او. شما مي‌توانيد يك نماز جماعتي ترسيم كنيم که امامي دارد دو صف از جماعت يك صف بيشتر از صف ديگر است؛ اما نمي‌توانيد بگوييد اما بيشتر از مأموم است، بايد بگوييد بيش از مأموم است.

خداي سبحان اگر بخواهد برنامه انتقام را تنظيم كند، اين برنامه انتقام زير پوشش آن رحمت مطلقه است. آن رحمت دستور مي‌دهد كجا تنبيه بشود كجا انتقام گرفته شود و كجا گذشت و عفو شود «أَنْتَ الَّذِي تَسْعَی رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِه‏» اگر رحمت دستور داد ﴿إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمينَ مُنْتَقِمُونَ﴾ تنظيم بشود مي‌شود, اگر رحمت خدا دستور داد غفران و عفو و تخفيف صادر بشود مي‌شود، آن رحمت مطلقه مقابل ندارد.

وقتي انسانِ كامل مظهر آن رحمت مطلقه شد، بعد از فتح مكه هم به همه دودمان ننگين اموي مي‌فرمايد: «إِذهَبُوا أَنتُمُ الطُلَقَاء»،[17] همه را آزاد میکند. مگر ابوسفيان يك مار و عقرب كمي بود؟ مگر دودمان اموی يك مار و عقرب كمي بودند؟ اگر زينب كبرا(سلام الله عليها) در شام فرمود: «أَ مِنَ الْعَدْلِ يَا ابْنَ الطُّلَقَاء»[18] همان است. اين رحمت رحمانيه است، اين رحمت رحمانيه به مار و عقرب هم رحم مي‌كند، روزی او را میدهد. آيه شش سوره مبارکه هود برای همين است. فرمود شما چه کار داريد که مار و عقرب حرام گوشتاند و نيش میزنند، اينها عائله مناند، من متعهدم که روزیِ اينها را تأمين بکنم، با «عَلی» تعبير کرده، ﴿وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَی اللَّهِ رِزْقُها﴾. آن وقت اين انسان کامل مثل وجود پيغمبر(عليه و علی آله آلاف التحيّة و الثناء) وقتی مظهر رحمت رحمانيه شد اين چنين میشود، گر چه برای توده مردم مقدور نيست به اين مقام برسند؛ اما گاهی اين چنين شدن هم ممکن است، لااقل ما هم فضا، گياهان و حيواناتمان را نرنجانيم، اين مقدار که از دست ما بر میآيد، حالا از دشمنانمان بگذريم يا نگذريم يک حساب ديگری است، در صورتی که رحمت اجازه بدهد، اين هم مطلب دوم.

مطلب سوم آن است كه به ما گفتند دستورهاي دين را شما متّصلاً، متوالياً و مرتباً حفظ كنيد، اين ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا﴾[19] كه آمده اين رِباط و مرابطه را توسعه دادند، آن مرابطه‌‌هاي دقيق و عميق را فقه به عهده دارد، همان طوری که اعتکاف را فقه به عهده دارد. اصلِ مسجد رفتن را يك باب جدايي باشد، مستقل باشد حكم خاصي داشته باشد، زمان خاص داشته باشد، اين نيست، مسجد خانه خداست هر وقت انسان فرصت پيدا كرد مشرّف مي‌شود و نماز مي‌گزارد؛ اما اعتكاف يك شرايط خاصي دارد، هم زمانش مخصوص است هم مكانش مخصوص. همان طوري كه اعتكاف, زمان و زمينش مخصوص است يك عبادت خاص فقهي است، مرابطه هم حكم فقهي خاصي دارد. اينكه فرمود: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا﴾؛ حالا كسي مي‌خواهد برود جزء مدافعان حرم بشود، مي‌خواهد مرزداري كند و در جبههها حافظ مرز باشد. اين يك وقت است به طور عادي است؛ مثل اينكه مي‌رود مسجد نماز مي‌خواند و برمي‌گردد، اين حكم خاص ندارد، فقط ثواب مخصوص به طور عام دارد، يك وقت مي‌خواهد به اين آيه عمل كند, به اين آيه كه عمل كند بايد حساب خاص داشته باشد؛ مثل اعتكاف، اگر در اعتكاف سه روز و دو شب حتماً بايد در مسجد باشد، اين نيروي رزمي هم كه رفته بالاي كوه سنگر گرفته و مرزداري مي‌كند به عنوان اينكه ﴿رابِطُوا﴾ را عمل كند الاّ ولابد بايد سه روز و دو شب باشد؛ مثل اعتكاف تا بشود رابط. اين دين برای همه مشخصات ما رابطه دارد و به ما گفته که آن «رابطوا» مثل اعتكاف حكم خاصّ خودش را دارد؛ اما گفتند اگر كسي ظهر نمازش را در مسجد خواند منتظر و علاقهمند بود كه شب فرا برسد باز در مسجد شركت كند نمازش را بخواند، مرتب در پيوند اين است، اين مي‌شود «رابطوا». اين روزه را گرفته منتظر است که روز ديگر بيايد روزه بگيرد اين مي‌شود «رابطوا», اگر بين اعمال حسنه‌اش پيوندي برقرار كند منتظر باشد كه آن نوبت برسد اين عمل را انجام بدهد، مصداق «رابطوا» است. اخلاقيات، فقهيات، اعمال، و نيات اين طوراست، ما مي‌توانيم اين چنين باشيم اگر «رابطوا» شديم ديگر راحت هستيم، ديگر وسط‌ها فرصتي نيست به ديگري وقت بدهيم، چون ما منتظريم فرصت بعدي بيايد برويم مسجد، براي واجبات، مستحبات و درس و بحثمان «رابطوا»، «رابطوا»؛ ما برنامه‌ريزي كنيم، ما صبح اين درس را داريم، بعد از ظهر آن درس را داريم، شب آن مطالعه را داريم، همه‌اش «لله» باشد، مي‌شود «رابطوا». فرمودند براي خودتان برنامه‌ريزي كنيد، اگر شما براي وقت خود برنامه‌ريزي نكرديد بيگانه براي شما وقت تعيين مي‌كند. اين «نظم اُمورکم» همين است. پس يک وقت انسان هم از نظر عبادت میشود ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا﴾، هم از نظر درس و بحث حوزوی و دانشگاهی اين طور میشود. يك دانشجو وقتي برنامه‌ريزي كرده كه اين درس را براي رضاي خدا بخواند, عمل كند براي رضاي خدا, مشكلات مردم را حلّ كند براي رضاي خدا، مي‌شود ﴿رابِطُوا﴾، گرچه مصداق کامل اين﴿رابِطُوا﴾ در روايت آمده است: «وَ رَابِطُوا إِمَامَكُمْ الْمُنْتَظَر»[20] اما اين تفسير مفهومی نيست، بلکه تطبيق مصداقی است. بسياری از روايات تفسيری ما از سنخ تطبيق مصداقی هستند، مصداق کامل آن اهل بيت(عليهم السلام) هستند؛ اما مصاديق ديگر را هم در بر میگيرد،  اگر ما خواستيم برنامه‌ريزي صحيح در عبادات, در علوم, در معارف داشته باشيم و به اين كريمه ﴿رابِطُوا﴾ عمل كنيم، اين است كه وقتِ خالي باقی نگذاريم كه ديگري براي ما برنامه‌ريزي كند.

اين ايام مصادف با رحلت بسياري از علمای بزرگوار ما بود، حضرت آيت الله موسوي اردبيلي, حضرت آيت الله واعظ‌زاده خراساني و اخيراً هم حضرت آيت الله هاشمي رفسنجاني(رضوان الله تعالی عليهم أجمعين)، اينها هر كدام به نوبه خودشان مصداق اين ﴿رابِطُوا﴾ بودند تا عمر بابركتشان بود در مسئله علم و دين, حفظ نظام و رهبري تلاش و كوشش كردند، اجر همه اينها با ذات اقدس الهي و از ملّت بزرگ و بزرگوار از همه شما حق‌شناسي مي‌شود كه در اين مراسم سوگ و ماتم نهايت احترام را گذاشتيد!

مجدداً مقدم شما را گرامي مي‌داريم، از خداي سبحان مسئلت مي‌کنيم حشر فقهای گذشته را با اوليای الهی قرار دهد، حشر شهدا، حشر امام و ذویحقوق و همه کسانی که به اين نظام خدمت کردند را با اوليای الهی خاص خودش قرار دهد!

پروردگارا امر فرج وليّ‌ات را تسريع بفرما!

نظام ما رهبر ما مراجع ما دولت و ملّت و مملکت ما را در سايه امام زمان حفظ بفرما!

روح مطهر امام راحل و شهدا را با اوليای الهي محشور بفرما!

اين فقهای رحلت کرده را با انبيا و اوليا محشور بفرما!

خطر سلفي و تکفيري و داعشي و آل سعود را به خود آنها برگردان!

خطر استکبار و صهيونيسم را به خود آنها برگردان!

مشکلات دولت و ملّت و مملکت مخصوصاً در بخش اقتصاد و ازدواج جوان‌ها را در سايه لطف وليّات حلّ بفرما!

اين کشور امام زمان را تا ظهور آن حضرت از هر خطري محافظت بفرما!

«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»

 


[1] . سوره فاطر، آيه15.

[2] . الکافي(ط ـ الإسلامية)،ج3، ص324.

[3] . سوره نازعات، آيه24.

[4] . سوره قصص، آيه38.

[5] . سوره قصص، آيه38.

[6] . سوره يوسف، آيه106.

[7] . عدة الداعی و نجاح الساعی، ص99.

[8] . سوره إسراء، آيه110؛ ﴿قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَيًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏﴾.

[9] . جامع الأخبار(للشعيري)، ص139.

[10] . سوره اعراف، آيه156.

[11] . وسائل الشيعة، ج17، ص24.

[12] . تحف العقول، النص، ص320.

[13] . سوره سجده، آيه22.

[14] . مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص844.

[15] . الصحيفة السجادية، دعای16.

[16] . البلد الأمين و الدرع الحصين، النص، ص 404.

  [17] . تهذيب الأحکام، ج4، ص119.

[18] . الإحتجاج علی أهل اللجاج (للطبرسي)، ج‏2، ص308.

[19] . سوره آل عمران، آيه200.

[20] . الغيبة للنعماني، النص، ص199.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق