اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمّد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين، سيّما بقيّة الله في العالمين، بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء الي الله».
سالروز شهادت امام يازدهم(عليه و علي آبائه و ابنه المنتجب آلاف التحية و الثناء) را به پيشگاه وليّ عصر و عموم علاقهمندان قرآن و عترت و شما بزرگواران تعزيت عرض ميکنيم. از ذات اقدس الهي مسئلت ميکنيم توفيق ادراک معارف اهل بيت مخصوصاً امام عسکري(عليهم السلام) را به همه ما مرحمت کند!
وجود مبارک امام يازدهم مانند ائمه ديگر، گرچه توفيق تشکيل حوزه علميه به صورت رسمي نداشتند؛ اما با سيره علمي و عملي خود، قرآن را خوب تفسير کردند و مردم را به قرآن دعوت کردند؛ يعني رفتار آنها گفتار آنها در نامهها در مسائل شخصي جز تفسير قرآن چيز ديگري نبود. وجود مبارک امام عسکري وقتي جريان «قربةً الي الله» را تبيين ميکند که انسان ميتواند به خدا نزديک بشود و اگر نزديک شد، جزء مقرّبان خواهد بود و اگر جزء مقرّبان بود بسياري از اسرار عالَم براي آنها روشن ميشود که ﴿إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفي عِلِّيِّينَ ٭ وَ ما أَدْراكَ ما عِلِّيُّونَ ٭ كِتابٌ مَرْقُومٌ ٭ يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾؛[1] اين «قُرب الي الله» آثار فراواني دارد که انسان به مقام مقرّبين ميرسد. وقتي مقرّب شد، نه تنها وضع خودش را ميبيند، از اوضاع ديگران هم باخبر است. قرآن کريم مردم را به سه دسته تقسيم کرد: آنها که بيراههاند؛ البته دَرَکاتي هم دارند، ولي بيراههاند؛ آنهايي که در راه هستند، بعضيها به آن قلّه نهايي رسيده و ميرسند، بعضيها نزديک آن قلّهاند. آنها که قلّه را فتح ميکنند، جزء مقربان هستند، آنها که نزديک فتح قلّهاند جزء ابرار هستند. از ابرار به عنوان اصحاب ميمنه ياد ميکند، «اصحاب ميمنه»، نه يعني دست راستي! «يُمن»؛ يعني برکت، «مَيمَنه» يعني برکت داشتن.[2] اصولاً اصحاب ميمنه جز با برکت، با چيز ديگری مأنوس نيستند. در روايات ما هست که مؤمن «کِلْتَا يَدَيْهِ يَمِين»؛[3]يعني مؤمن هم با دست راست کار خير انجام ميدهد، هم با دست چپ. از امام کاظم(سلام الله عليه) رسيده است که خدا دست ندارد؛ اما دستِ بيدستي او يمين است. اينکه در شبهاي جمعه عرض ميکنيم او «بَاسِطَ الْيَدَيْنِ بِالْعَطِيَّةِ»؛[4] است؛ يعني به افراد، خِير ميدهد؛ اما با دو دست خِير ميدهد و منّتي در کار نيست، با احترام خِير ميدهد. اگر بخواهد کسي را به مقامي برساند، بدون اينکه او را وامدار کسي بکند، کسي بتواند بر او منّت بنهد يا خود ذات اقدس الهي بخواهد او را وامدار کند، اين «بَاسِطَ الْيَدَيْنِ بِالْعَطِيَّةِ» است، با دو دستِ باز، خير را ميدهد، چون به زبان خود ما سخن فرمود. ما اگر خواستيم به کسي احترام بکنيم اگر کتابي را خواستيم به ديگري بدهيم، با دو دست ميدهيم. خدا با دو دست عطا ميکند. فرمود اگر خواستيد ببينيد ذات اقدس الهي به افراد چه ميدهد؟ او با دو دست باز، خير و عزت و جلال و شکوه را مرحمت ميکند. وجود مبارک امام حسن عسگري فرمود: وقتي آدم جزء مقرّبان شد طبق آيه: ﴿إِنَّ الأبْرَارَ﴾ که اصحاب ميمنه هستند که بالاتر از ديگراناند، کتابي دارند که کتاب آنها ﴿في عِلِّيِّينَ﴾ است ﴿وَ ما أَدْراكَ ما عِلِّيُّونَ ٭ ... ٭ يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾؛ مقرّبون کسانياند که از راز و رمز اَبرار باخبر هستند؛ منتها اصحاب سِرّ هستند، راز را به کسي بازگو نميکنند. آنچه را که ديگران انجام ميدهند و در نامه اعمال آنها ثبت است، مقرّبان ميدانند.[5] اگر مقرّبان ميدانند، برترين مرتبه قُرب از آنِ اهل بيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) است که به مناسبت آغاز روز خلافت وجود مبارک امام زمان ممکن است يک چند جملهاي هم به عرض شما برسد که آنها باخبر هستند که ما چه ميکنيم! ما براي اينکه به چنين مقامي نزديک بشويم وجود مبارک امام حسن عسکري اين راه را به ما نشان داد. اين از غُرر بيانات امام عسکري(سلام الله عليه) است که «إِنَّ الْوُصُولَ إِلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ لَا يُدْرَكُ إِلَّا بِامْتِطَاء اللَّيْلِ»؛[6] يعني همه ما مأموريم به تقرّب، کارهاي ما بايد «قربةً الي الله» باشد. ما از خدا دوريم، در عين حال که ﴿هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ﴾.[7] اين قُرب و بُعد يک اضافه مکاني و زماني نيست که جزء اضافههاي «متوافقة الاطراف» باشد. در قُرب و بُعد مادي، اضافههاي «متوافقة الاطراف» است؛ يعني دو طرف يک اضافه دارند؛ اگر آن ستون به اين ستون نزديک است اين هم به آن نزديک است، اين طور نيست که «الف» به «باء» نزديک باشد «باء» از «الف» دور باشد؛ اما در قُرب و بُعد معنوي اين قُرب و بُعد جزء اضافههاي «متخالفة الاطراف» است، نه «متوافقة الاطراف». ممکن است اين به آن نزديک باشد آن از اين دور. فرمود عدهاي ﴿يُنادَوْنَ مِنْ مَكانٍ بَعيدٍ﴾[8] يک عده خيلي از ما دور هستند، با اينکه ﴿هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ﴾، با اينکه ﴿نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ﴾.[9] شما ببينيد أعمي و بصير اضافه «متخالفة الاطراف» دارند، بصير به أعمي خيلي نزديک است، اما أعمي از بصير خيلي دور است، او خبر ندارد در کنار او چه کسي نشسته است!؟ اگر کسي ﴿مَنْ كانَ في هذِهِ أَعْمي فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمي﴾؛[10] اين هم در دنيا از خدا دور است، هم در آخرت از خدا دور است، با اينکه خدا در دو عالَم به او نزديک است. امام عسکري(سلام الله عليه) فرمود: راه رسيدن و قُرب الي الله فراوان است، ولي بهترين، نزديکترين و آسانترينش نماز شب است: «إِنَّ الْوُصُولَ إِلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ لَا يُدْرَكُ إِلَّا بِامْتِطَاء اللَّيْلِ»؛ يک مسافر به هر حال رهتوشه ميخواهد، رهتوشهاش را آيه سوره مبارکه «بقره» مشخص کرد: ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَي﴾؛[11] مگر ميشود مسافر بدون زادراه حرکت کند؟! فرمود: ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَي﴾؛ تقوا زاد راه است، اما هر مسافري سواره نيست، زادِ راه دارد، هر انسان پارسايي سواره نيست، بعضيها باتقوا هستند ولي پيادهاند، لنگان لنگان ميروند، بعضيها باتقوا هستند سواره ميروند. وجود مبارک امام عسکري فرمود اين راه را بخواهيد لنگان لنگان بروي به مقصد رسيدن شما بسيار سخت است، يک مَرکَب خوب تهيه کن که تو را سريع برساند. فرمود وصول به خدا بدون مرکَبِ نماز شب ممکن نيست: «إِنَّ الْوُصُولَ إِلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ لَا يُدْرَكُ إِلَّا بِامْتِطَاء اللَّيْلِ». «امْتِطَاء» مصدر باب افتعال است، «امْتَطَاءَ»؛ يعني «رَکبَ المَطِيّة»، «مَطيّة» آن مرکبِ راهوار را ميگويند. «امْتِطَاء»؛ يعني «أخذِ مَطِيّة»، فراهم کردن مرکب راهوار، فرمود: نماز شب يک مرکب راهوار خوبي است، تو لنگان لنگان تا چه وقت ميخواهي و لو با تقوا هستي و زادراه به همراه تو هست، اما چه وقت ميخواهي برسي. براي اينکه زودتر و بهتر به اين سفر خاتمه دهی و به مقصد برسي، تنها راه آن نماز شب است؛ «إِنَّ الْوُصُولَ إِلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ لَا يُدْرَكُ إِلَّا بِامْتِطَاء اللَّيْلِ». سَحر برخيزيد؛ البته كسي كه جوان است يا سالمند است سحرخيزي براي او دشوار است مقداري از نماز شب را ميتواند قبل از نصف شب بخواند و برخيها هم ميتوانند همه نماز شب را قبل از نصف شب بخوانند؛ ولي اين مركب را بايد تهيه كرد. اين بيان نوراني امام عسكري براي آن است كه فرمود: ﴿وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَكَ عَسَي أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَاماً مَحْمُوداً﴾؛[12]پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة والثناء) با همه مقاماتي كه داشتند و «أقرب الناس الی الله» بودند، ولي براي اينكه تتمّه راه را بهتر و سريعتر طيّ كنند، خدا فرمود نماز شب را حتماً به پا بدار اگر بخواهي به مقام محمود كه شفاعت مطلق است بار يابي. اگر رسولِ ما موظف است چنين مَركبي داشته باشد، ما بايد به اين سنّت ائتسا كنيم؛ يعني اقتدا كنيم. «ائتسا» يعني «أخَذَهُ أُسوَةً». اگر خدا فرمود: ﴿لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾[13] ما مأمور به ائتسا هستيم. اين «ائتسا» همان است كه در عرف از آن به «تأسّي» ياد ميشود. «تأسّي كردن»؛ يعني كسي را اسوه خود قرار دادن. خدا فرمود اسوه شما پيغمبر است شما ائتسا و تأسّي كنيد، اين مَركب را او دارد و گفتند مركب او بُراق[14] نام دارد اين بُراق از بَرق است، اين برق سريعترين سير را دارد از نظر اينکه به ما بخواهند بفهمانند. اين مسئله سير نوري و مانند آن را ميخواهند به ما تفهيم کنند. گفتند بُراقي که حضرت سوارشد به معراج رفت، «خُطْوَتُهُ مَدَّ الْبَصَر»؛[15] حالا اين تشبيه معقول به محسوس است يا راههاي ديگري دارد، گفت خدا ميداند و آن کس که رفته:
چنان رفته باز آمده باز پس ٭٭٭ که نايد در انديشه هيچ کس[16]
چه طور رفته، چگونه آمده با چه وسيلهاي؛ ولي آن قدر هست که از باب تشبيه معقول به محسوس به ما فرمودند بُراق كه نام مركب معراجي آن حضرت است، «خُطْوَتُهُ مَدَّ الْبَصَر»؛ يك گامِ او به اندازه ديدِ چشم است، ما كه چشم باز كرديم دورترين ستارههاي آسمان را ميبينيم. فرمود به همان اندازه كه شما با چشم، باز كردن دورترين ستاره را ميبينيد، يك گامِ اين بُراق به اندازه مسير ديد شماست. «خُطاء» يعني خُطوِه، « خُطوِه» فاصله بين دو قدم است، اين پاشنه پا تا پنجه پا را ميگويند قدم، وقتي انسان راه ميرود اين پاي راست را که گذاشته اينجا يک قدم است پاي چپ را که گذاشته آنجا قدم دوم است، بين اين دو قدم را ميگويند «گام، خطوه». فرمود «خُطْوَتُهُ مَدَّ الْبَصَر»، يک قدم اين مرکب به اندازه مسير ديد چشم است. حالا اين تشبيه معقول به محسوس است از براي كنايه است ميخواهند سرعت سير را به ما بفهمانند؛ ولي ما هم ميتوانيم اگر سوار شديم اين مركب را بشناسيم؛ حالا آن مركب را به ما ندهند، ضعيفترش را به ما خواهند داد. اين بيان نوراني امام عسكري است. اين را همه ما طلبهها و همچنين دانشجويان آنها كه در مسير علم حركت ميكنند ديگران هم اين راه برايشان باز است؛ ولي ما موظفتريم اگر بخواهيم زودتر به مقصد برسيم نماز شب مَركب خوبي است وگرنه يك انسان مسافرِ پياده لنگان لنگان بخواهد به مقصد برسد طول ميكشد. فرمود: «إِنَّ الْوُصُولَ إِلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ لَا يُدْرَكُ» اين را منحصر کرده حضرت « إِلَّا بِامْتِطَاء اللَّيْلِ». اين امام سعي كرد آياتي كه مربوط به ﴿فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَكَ﴾ است معنا كند. آياتي كه دارد«العزّة للمؤمن» معنا کند. در بخشي از قرآن فرمود عزّت از آن خدا و پيامبر و مؤمنين است؛[17] ولي مستحضريد که قرآن کتاب توحيد است، اين طور نيست که بفرمايد خدا عزيز است پيغمبر عزيز است مؤمنين عزيز هستند، در همه جا اين يک اصل کلّي است. اگر کمالي را خداي سبحان به پيغمبر و به مؤمنين اسناد داد، فوراً در جاي ديگر تشريح ميکند که يکي بالذّات است، بقيه بالعرض. در مسئله قدرت، عزّت، شفاعت همينطور است. فرمود: ﴿وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِين﴾؛[18] در بخش ديگر فرمود: ﴿فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعَاً﴾[19] يعني عزيز بالذّات خداست، پيغمبر عزيز بالعرض است، مؤمنين عزيز بالعرض هستند. درباره عزّت که فرمود: مؤمنين عزيز هستند، وجود مبارک امام عسکري(سلام الله عليه) معنا کرد، فرمود عزّت، حقمحور است، اگر کسي حق گفت و به حق باور کرد و به حق عمل کرد ميشود عزيز، هيچ کسي نميتواند او را ذليل کند چه فرد چه جامعه و اگر كسي از حق فاصله گرفت، باطلمدار بود، ميشود ذليل، هيچ كس نميتواند او را عزيز كند «مَا تَرَكَ الْحَقَّ عَزِيزٌ إِلَّا ذَلَّ وَ لَا أَخَذَ بِهِ ذَلِيلٌ إِلَّا عَز»،[20] اين از بيانات نوراني امام عسكري است. فرمود درست است خدا فرمود عزتي داريم ذلّتي داريم ﴿تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ﴾؛[21] اما مشيئت او حكيمانه است. اين بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) در صحيفه سجاديه که ملاحظه فرموديد، فرمود مشيئت او متنِ حكمت است، «يَا مَنْ لَا تُبَدِّلُ حِكْمَتَهُ الْوَسَائِل»؛[22] اي خدايي كه هيچ توسّلي، هيچ وسيلهاي نميتواند مسير مشيئت تو را عوض كند. مشيئت و اراده تو حكيمانه است، هيچ كس با دعا و تضرّع و ناله و توسل نميتواند از خدا كاري بخواهد كه اين كار حكيمانه نباشد. اين مطلبِ عميق كلامي را وجود مبارك امام سجاد در ضمن دعا به ما فهماند، «يَا مَنْ لَا تُبَدِّلُ حِكْمَتَهُ الْوَسَائِل». پس اگر او براساس مشيئت، عدهاي را عزيز و براساس مشيئت عدهاي را ذليل ميكند، ﴿تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ﴾؛ اين را امام عسكري(سلام الله عليه) معنا كرده است، فرمود اگر كسي حق را فهميد، يك؛ باورش كرد، دو؛ به آن عمل كرد، سه؛ در جامعه منتشر كرد، چهار؛ كه «يدور مع الحق مدار حينما دار»، مثل اهل بيت(عليهم السلام)، او «عَزَّ»؛ عزيز ميشود و هيچ فرد يا جامعهاي حق را رها نكرده و به ذلّت گرايش پيدا نكرده، به باطل گرايش پيدا نكرده، الاّ اينكه ذليل خواهد شد. ببينيد اين گفتگو را ميگويند از سنخ مجادله است. يك وقت به حضرت امير(سلام الله عليه) عرض کردند که عقل چيست؟ فرمود عقل «وضع کلّ شیء في موضعه»[23] عدل چيست؟ «وضع کلّ شیء في موضعه»؛ بعد عرض کردند که حالا عقل «وضع کلّ شیء في موضعه» است يا عدل «وضع کلّ شیء في موضعه» است، جهل چيست؟ ظلم چيست؟ فرمود گفتم! اين «گفتم» تعريف «تعرف الاشياء بأضدادها» است که تعريف مجادلهاي است جدال أحسن است، نه تعريف برهاني. فرمود من گفتم؛ يعني وقتي که عقل «وضع کلّ شیء في موضعه» بود، جهل خلاف آن است. اگر عدل «وضع کلّ شیء في موضعه» بود، ظلم خلاف آن است، ديگر من دوبار که نبايد يک چيز را تعريف بکنم. شخص عرض کرد شما عقل را معنا کردي، جهل چيست؟ عدل را معنا کردي، ظلم چيست؟ فرمود: گفتم. اين «گفتم»؛ يعني از باب «تُعرفُ الاشياء» اينها يک معرفت برهاني دارند در بخشهايي از نهج البلاغه است، معرفتهاي جدلي دارند. عزّت يک چيز خوبي است، شرف يک چيز خوبي است. همين امام عسکري(سلام الله عليه) فرمود: مگر زندگي چيز بدي است؟! اما بهتر از زندگي چيزي است كه اگر كسي آن را از دست داد، تقاضاي مرگ ميكند، مرگ هم يك چيز بدي است، بدتر از مرگ هم چيزي است كه انسان اگر گرفتار آن شد تقاضاي مرگ ميكند، هر دو را امام عسکري بيان کرده است.[24] اينها مفسّر قرآناند، يك وقت حوزه رسمي دارند، مثل امام باقر و امام صادق(سلام الله عليهما)، يك وقت در زندان يا در منزل محبوساند، اينها بيانات جزيي هم که دارند، مكاتباتي هم که دارند در حقيقت، تفسير قرآن کريم است، چون در جمع ما عدهاي از محترمان امر به معروف و نهي از منکر هستند، اين بحث را هم در بخش پاياني عرض خود به حضورتان تقديم بکنيم.
امر به معروف و نهي از منكر، جزء واجبات رسمي ماست، بركات فراواني هم دارد، امنيت جامعه را از هر جهت فراهم ميكند. مطلبي از وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة والثناء) رسيد، اين مطلب و اين روايت در غالب نوشتههاي فارسي و تازي هست؛ اما آنقدر اين مطلب مهم است كه بعضي از عرفاي بزرگِ نُه قرن قبل اين را در مهمترين كتابهايشان آوردند! البته يک روايت، روايتي ساده است به نظر بعضي، افراد عادی برداشتي دارند اما آنها يک برداشت عميقتري دارند و در کتابهاي عميقتر ذکر ميکنند، کسي فکر نميکرد که مثلاً فلان عارف در فلان کتاب، اين حديث را نقل کند. آن حديثي که الآن نُه قرن هست در کتابهاي ويژه عرفاني مطرح است، بعد هم در کتابهاي سياسي، اجتماعي، اخلاقي، تاريخي مطرح است، آن اين تمثيل وجود مبارک پيغمبر است.
فرمود افراد جامعه، مثل سرنشينان يك كشتي هستند، هر كسي يك صندلي دارد و جاي خودش نشسته است؛ «فأس»؛ يعني داس که در تعبير، کلمه «فأس» آمده، «ف» و «همزه» و «سين». اگر کسي داس دستش باشد و زير صندلي خودش را بخواهد سوراخ كند، بگويد چهارديواري و آزادي! من در خانه خودم آزادم! صندلي چهارپايهاي و آزادي! من زير صندلي خود را ويران ميکنم! اگر ساير سرنشينان دست او را گرفتند، داس را از دستش گرفتند و گفتند اين چنين نيست كه چهارديواري و اختياري، چهارديواري و آزادي، چهارديواري براي آسايش است نه براي بيبند و باري. اين چهارپلهاي اين چهارپايهاي براي استراحت و نشستن است، نه براي بيبند و باري. اگر اين را از دستش گرفتند، «نَجَا وَ نَجَوْا»؛ هم اين شخص به مقصد ميرسد، هم ساير سرنشينان اين كشتي. اما اگر دستش را نگرفتند، گفتند چهارپايهاي و اختياري، چهارديواري و اختياري، اين زير پايه خودش را سوراخ كرد، آب دريا وارد كشتي ميشود همه را غرق ميكند.[25] اين يك تشبيه معقولي است و محسوس، تا اين حدّ در خيلي از نوشتههاي فارسي و عربي هست؛ اما آنكه آن بزرگواران بهره بردند، گفتند بدنِ خود انسان هم يك كشتي است، هر عضوي نميتواند بگويد چهارديواري و اختياري، چشم نميتواند بگويد من ميخواهم لذت ببرم، به تويِ دست و پا چه؟ به توي گوش چه؟ به توي زبان چه ربطي دارد؟ زبان به چشم ميگويد، دست به چشم ميگويد اينکه شما ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ﴾[26] را داري نقض ميکني، يک روز ما همه گرفتار ميشويم! وقتي ميخواهند بسوزانند که تنها تو را نميسوزانند، ما همه سوخته ميشويم. مگر كسي نامحرم را نگاه كرد، فقط چشمش را در ميآورند يا كلّ بدنش را ميسوزانند؟ اين حرف عُرفاست، اين حرف ديگر از آن حديث استفاده نميشود که در كتابهاي عادي بيايد. فرمود دست موظف است، چشم و گوش و همه اعضا و جوارح موظفاند كه جلوي چشم را بگيرند، بگويند تو نميتواني بگويي چهارديواري و اختياري، چون روز خطر اين طور نيست که در روز قيامت كه فقط به چشم آسيب برسانند، به كلّ جوارح آسيب ميرسانند. وقتي بيعفتي آمد، همه آسيب ميبينند.
بنابراين ما سرنشينان يك كشتي هستيم، مسئله امر به معروف و نهي از منكر وظيفه همه ماست و هيچ كس نميتواند بگويد من اختيار خودم را دارم! ما بندهايم، وقتي بندهايم، ما را از خاك آفريدند دوباره خاك ميشويم، روح ما براي هميشه زنده است، دوباره با بدن برميگردد، ديگر نميتوانيم بگوييم چهارديواري و اختياري! ما اختيارمان به کف اختيار اوست، خدا غريق رحمت کند اين از مرحوم آقا ميرزا محمود قمي است که استاد مرحوم علامه شعراني بود که ايشان اين مسائل عقلي را خدمت ايشان ميخواندند.
مويي نجنبد از سر ما جز به اختيار ٭٭٭ آن اختيار هم به کف اختيار اوست[27]
ما آزاديم؛ اما در آزادي، آزاد نيستيم، اين آزادي را او به ما داد، وقتي آزادي را او به ما داد، راه را هم او به ما نشان داد. بنابراين ما موظفيم هم خودمان بيراهه نرويم، راه كسي را نبنديم، هم جامعه را با امر به معروف و خُلق حَسن اداره كنيم، تا هيچ كس نگويد چهارديواري و اختياري! چهارديوراي و بندگي، چهارديواري و اطاعت. اين بيان نوراني امام عسكري(سلام الله عليه) است كه هيچ فرد يا ملّتي حق را نگرفت، مگر اينكه عزيز شد و حق را رها نكرد و باطلگرا نشد، مگر اينكه به ذلّت گرفتار شد.
مجدّداً مقدم شما را گرامي ميداريم. بهترين عيدي که در پيش داريم اميدواريم براي همه خير و رحمت و برکت باشد ما را قدردان حضور و ظهور و فرج آن وجود مبارک قرار بدهد تا اين نظام در سايه لطف او محفوظ بماند.
پروردگارا امر فرج وليّات را تسريع بفرما!
نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملّت و مملکت ما را در سايه لطف امام زمان حفظ بفرما!
پروردگارا امام راحل و شهدا را با اولياي الهي محشور بفرما!
جانبازان عزيز را شفاي عاجل مرحمت بفرما!
خطر سلفي و داعشي و تکفيري را به استکبار و صهيونيسم برگردان!
مشکلات دولت و ملّت و مملکت مخصوصاً در بخش اقتصاد و ازدواج جوانها را به لطف وليات به بهترين وجه حلّ بفرما!
باران رحمت خود را بر همه ما نازل بفرما!
جوانان مملکت و فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت(عليهم السلام) قرار بده!
اين کشور وليّ عصر را تا ظهور آن حضرت از هر خطري محافظت بفرما!
«غَفَرَ اللهُ لَنٰا وَ لَكُمْ وَ السَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكٰاتُه»
[1] . سوره مطففين، آيات18 ـ21.
[2] . سوره واقعة، آيه27؛ ﴿وَ أَصْحَابُ الْيَمِينِ مَا أَصْحَابُ الْيَمِ﴾.
[3]. تفسير القمی، ج1، ص37.
[4] . المصباح للکفعمی(جنة الامان الواقية)، ص647.
[5] . مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج12، ص220.
[6] . بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج75، ص380.
[7]. سوره حديد, آيه4.
[8] . سوره فصلت، آيه44.
[9] . سوره ق، آيه16.
[10] . سوره إسراء، آيه72.
[11]. سوره بقره, آيه197.
[12] . سوره إسراء، آيه79.
[13] . سوره أحزاب، آيه21.
[14] . صحيفة الرضا عليه السلام، ص61؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ اللَّهَ تَعَالَي سَخَّرَ لِيَ الْبُرَاقَ ـ وَ هِيَ دَابَّةٌ مِنْ دَوَابِّ الْجَنَّةِ ـ لَيْسَتْ بِالطَّوِيلِ وَ لَا بِالْقَصِيرِ فَلَوْ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَذِنَ لَهَاـ لَجَالَتِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةَ فِي جَرْيَةٍ وَاحِدَةٍ ـ وَ هِيَ أَحْسَنُ الدَّوَابِّ لَوْنا».
[15] . بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج16، ص414.
[16] . خمسه نظامی، شرف نامه، بخش4.
[17] . اشاره به سوره منافقون، آيه8؛ ﴿وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِين﴾.
[18] . سوره منافقون، آيه8.
[19] . سوره فاطر، آيه10.
[20] . تحف العقول، النص، ص489.
[21] . سوره آل عمران، آيه26.
[22] . الصحيفة السجادية، دعای 13.
[23]. ر.ک: نهج البلاغه, حکمت437؛ «الْعَدْلُ يَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا».
[24] . تحف العقول، النص، ص489؛ «خَيْرٌ مِنَ الْحَيَاةِ مَا إِذَا فَقَدْتَهُ أَبْغَضْتَ الْحَيَاةَ وَ شَرٌّ مِنَ الْمَوْتِ مَا إِذَا نَزَلَ بِكَ أَحْبَبْتَ الْمَوْت».
[25] . مجموعة ورام، ج2، ص294؛ «عَنِ النَّبِيِّ ص إِنَّ قَوْماً رَكِبُوا سَفِينَةً فِي الْبَحْرِ وَ اقْتَسَمُوا فَصَارَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ مَوْضِعَهُ فَنَقَرَ رَجُلٌ مَوْضِعَهُ بِفَأْسٍ فَقَالُوا مَا تَصْنَعُ قَالَ هُوَ مَكَانِي أَصْنَعُ بِهِ مَا شِئْتُ فَإِنْ أَخَذُوا عَلَی يَدَيْهِ نَجَا وَ نَجَوْا وَ إِنْ لَمْ يَأْخُذُوا عَلَی يَدَيْهِ هَلَكَ وَ هَلَكُوا».
[26]. سوره نور، آيه30.
[27]. از سرودههاي استادِ مرحوم شعراني، مرحوم آقا ميرزا محمود قمي.