09 03 2016 462308 شناسه:

جلسه درس اخلاق (1394/12/20)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

«الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين، سيّما بقيّة الله في العالمين، بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء الي الله».

مقدم شما بزرگواران حوزوي و دانشگاهي و عزيزان نظامي و انتظامي و آموزش و پرورش و برادران و خواهران قرآني و ايماني را گرامي مي‌داريم. ايام شهادت صديقه كبرا امّ‌الأئمه فاطمه زهرا(صلوات الله و سلامه عليها) را به پيشگاه وليّ عصر و عموم علاقه‌مندان قرآن و عترت و شما بزرگواران تعزيت عرض مي‌كنيم از ذات اقدس الهي مسئلت مي‌كنيم به بركت قرآن و عترت, نظام ما تا ظهور صاحب اصلي‌اش از هر گزندي محفوظ بماند!

به مناسبت شهادت آن بانو، بخشي از خطبه‌هاي نوراني آن حضرت در هفته‌هاي قبل مطرح شده بود و اشاره شد كه وجود مبارك صديقه كبرا(سلام الله عليها) در همين خطبه فدكيه بخشي به عنوان خطبه است كه بيان عقايد و جهان‌بيني است, بخشي هم خطابه است مربوط به استرداد فدك; آن بخش استرداد فدك هم محتواي فراوان قرآني دارد؛ اما آن بخش اوّلش كه خطبه است نه خطابه، بسياري از معارف اعتقادي را به همراه دارد كه گوشه‌اي از اينها در بحث‌هاي قبل بيان شد. وجود مبارك صديقه كبرا(سلام الله عليها) هم به اين شبهه پاسخ داد, هم عالمان و دانشمندان را معرفي كرد و هم دين را تشريح كرد و هم وظيفه ديندارها را.

مرحوم كليني(رضوان الله تعالي عليه) در همان جلد اوّل كافي اين شبهه را از ماديّين نقل مي‌كند كه آنها مي‌گويند خدا جهان را از چه چيزي آفريد؟ يا از «من شيء» آفريد يا «من لا شيء». اگر خداي سبحان، جهان را از يك سلسله موادّ ازلي خلق كرد، پس آن مادّه‌ها ازلي است، نيازمندي به خالق نيست و اگر «من لا شيء» خلق كرد «لا شيء» كه عدم است نمي‌تواند مادّه براي چيزي باشد كه خدا از عدم, عالَم آفريده باشد. پس اگر «من شيءٍ» باشد لازمه‌اش ازليّت ماده است و بي‌نيازي از مبدأ, اگر «من لا شيء» باشد كه اين محال است؛ چون «لا شيء» نمي‌تواند ماده باشد انسان نمي‌تواند از عدم، چيزي را به بار بياورد و اين شيء هم خالي از دو نقيض نيست هر دو نقيض, محذور دارد پس ـ معاذ الله ـ خلقتي در كار نيست، اين شبهه ماديّين است كه مرحوم كليني در جلد اوّل كافي در باب جوامع توحيد نقل مي‌كند، بعد خطبه نوراني اميرالمؤمنين(سلام الله عليه)[1] كه در اين زمينه است آن را پاسخ اين شبهه مي‌داند; ولي 25 سال قبل از اينكه وجود مبارك اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) اين خطبه را ايراد كند، حضرت صديقه كبرا(سلام الله عليها) در خطبه فدكيه به اين شبهه پاسخ داد.

 فرمود اينكه گفتيد خدا جهان را «من شيءٍ» خلق كرده باشد لازمه‌اش ازليّت ماده است حق با شماست، خدا جهان را «من شيءٍ» خلق نكرد؛ اما اينكه گفتيد اگر «من شيء» خلق نكرد «من لا شيء» خلق كرد كه اين محال است اين شبهه و اشكال از شماست، چون نقيض «من شيء», «من لا شيء» نيست، نقيض «من شيء», «لا من شيء» است چون «نقيض كلّ رفعه أو مرفوع»، «نقيض كلّ شيء رفعه», نقيض «مِن ألف», «من لا ألف» نيست «لا من ألف» است. اين خطبه نوراني صديقه كبرا به اين شبهه پاسخ داد فرمود: «خلق الأشياء لا من شيء»، نه «من لا شيء» اين «لا من شيء»؛ يعني چيزي در عالم نبود و خدا «بديع السماوات و الأرض» است، نوآور است، ماده را از چيزي خلق نكرد «لا من شيءٍ» خلق كرد، نه «من لا شيء»; زيرا نقيض موجبه محصّله, موجبه معدوله نيست، سالبه محصّله است، نقيض «من شيء», «من لا شيء» نيست، اين «من لا شيء» موجبه معدوله است، نقيض «من شيء», «لا من شيء» است. اين در خطبه نوراني صديقه كبرا(سلام الله عليها) است، در خطبه نوراني اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) است كه «خلق الأشياء لا من شيء»؛ يعني مادّه, بديع است نوظهور است.

 بعد از اينكه فرمود مادّه, ازلي نيست نوظهور است، به شبهه ديگر پاسخ داد و آن اين است كه به هر حال ماده يك صورت و نقشه‌اي مي‌خواهد، خداي سبحان اين نقشه را از چه كسي گرفت؟ اين صورت را از چه چيزي گرفت؟ فرمود «بِلَا احْتِذَاءِ أَمْثِلَةٍ»[2] اين‌طور نيست كه خدا الگو و نقشه را از جاي ديگر گرفته باشد؛ هم ماده نوظهور است هم صورت نوظهور است, هم ماده سابقه وجود ندارد، كسي خلق نكرد و ماده وجود نداشت و هم صورت نبود و كسي صورت‌آفرين نبود، خداست كه ماده‌آفرين است بديع است, خداست كه صورتگر است بديع است كه فرمود: ﴿وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ﴾[3] و مانند آن. بعد از اينكه مسئله ماده و صورت را تبيين كرد، روش تعليمي قرآن را هم به ما آموخت. فرق قرآن با كتب علمي اين است، در كتاب‌هاي علمي تلاش و كوشش آنها اين است كه بگويند اين مادّه چيست و چطور تركيب شد, مادّه آب چيست چطور تركيب شد, ماده گياه چيست چطور تركيب شد؛ اما چه كسي كرد؟ براي چه كاري كرد و ساختار دروني او چيست، اضلاع سه‌گانه اين مثلث، مطالب محوري قرآن و خطبه نوراني صديقه كبراست. در علوم دانشگاهي از اين مسائل خبري نيست، در دانشگاه‌ها و بخشي از حوزه‌ها فقط در اين است كه اين شيء از چه چيزي خلق شد و صورتش چيست؟ ابزار مادّي او چيست و صورت او چيست؟ اما چه كسي كرد و براي چه كرد ساختار هستي او چگونه است؟ اضلاع اين مثلث در قرآن فراوان است؛ ولي در حوزه‌هاي دانشگاهي خبري نيست. قرآن كريم اصل پيدايش آسمان و زمين را, اصل پيدايش انسان را بازگو كرد، گرچه درباره انسان مبسوطاً بيان كرد؛ اما اساس كار اين است كه چه كسي اين زمين را آفريد و براي چه آفريد و ساختمان اصلي آن چيست؟ در جريان خلقت انسان فرمود من انسان را با سلامت خلق كردم و نظام هستي را با حق خلق كردم و انسان چون جزء اين نظام هستي است مجموعه آسمان و اهلش, زمين و اهلش را به حق خلق كردم، اين تعبير ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ﴾[4] يا ﴿ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما باطِلاً﴾[5] يا ﴿ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبينَ﴾[6] گاهي به صورت قضيه موجبه, گاهي به صورت قضيه سالبه بيان شده؛ يعني نظام آفرينش به حق است، يك; نظام آفرينش باطل نيست، اين دو; اين نظام آفرينش به حق است ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ﴾ با يك تبيين خلقت طبيعت و فطرت انسان روشن مي‌شود.

 در جريان انسان, خداي سبحان بدن انسان را آفريد؛ اما بدن انسان را به حق خلق كرد؛ يعني به سلامت خلق كرد به ما روده, معده و دستگاه گوارش داد؛ اما اين دستگاه گوارش روده و معده مثل تُنگ خالي و ظرف خالي نيست كه هر چه به او بدهي بپذيرد، اين حرفي براي گفتن دارد. شما در تنگ خالي چه عسل بريزي, چه سَمّ بريزي او مي‌پذيرد; ولي به دستگاه گوارش معده و روده اگر غذاي سالم دادي مي‌پذيرد و هضم مي‌كند و غذاي مانده دادي بالا مي‌آورد؛ يعني من غذاي ناسالم را نمي‌پذيرم اين براي طبيعت ماست, فطرت ما هم اينچنين است، اگر كسي با ما راست بگويد مي‌پذيريم، فريب, دروغ, زهدبازي و دغل را اين فطرت بالا مي‌آورد پس مي‌زند. فطرت به حق خلق شد, طبيعت به حق خلق شد اين‌طور نيست كه دروغ را انسان بپذيرد, فريب و دغل و حيله را بپذيرد چه مسلمان چه كافر, چه شرقي چه غربي, فطرتِ ما به حق خلق شد, طبعيت ما به حق خلق شد. فرمود همان‌طوري كه طبيعت شما به حق خلق شد, فطرت شما به حق خلق شد، ساختار نظام سپهري هم اينچنين است، زمين به حق خلق شد, آسمان به حق خلق شد در نظام آفرينش, ظلم را اين نظام نمي‌پذيرد, حيله و مكر را نمي‌پذيرد؛ يعني آسمان يك روز بالا مي‌آورد, زمين يك روز بالا مي‌آورد، اينكه قصص قرآني در همين مدار و محور مي‌گردد براي همين است. آن‌كه آمد با ساختار خلقت يكسان حركت كرد مي‌ماند كه «أَلعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهرُ»؛[7] اما كسي كه بر خلاف ساختار خلقت حركت كرد: ﴿سَخَّرَها عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيالٍ وَ ثَمانِيَةَ أَيَّامٍ﴾[8] فرمود ما اين كار را كرديم, «أعجازِ نخل خاوية» شدند اثري از آنها نمانده است؛ يعني نظام آفرينش, باطل را نمي‌پذيرد, ستم را نمي‌پذيرد.

فرق قرآن با ساير كتب علمي اين است که كتاب‌هاي علمي, مادّه را تبيين مي‌كنند, صورت را مشخص مي‌كنند؛ امّا مادّه‌آفرين كيست؟ صورتگر كيست؟ چطور ساخته شد؟ در علوم مطرح نيست. قرآن كريم چه در خلقت آسمان, چه در خلقت زمين, چه در خلقت موجودات زميني, چه در آفرينش موجودات آسماني به ﴿هُوَ الأَوَّلُ﴾[9] اشاره مي‌كند, به «هو الآخر» اشاره مي‌كند به ساختار خلقت اشاره مي‌كند. فرمود اگر آسمان بروي حُكم همين است كه دغل و خيانت و دروغ و ظلم را آن‌جا نمي‌پذيرند, زمين باشي اين‌طور است ﴿هُوَ الَّذي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ﴾[10] اين بيان قرآني در سخنان نوراني صديقه كبرا(سلام الله عليها) هست، هم فرمود «لا من شيء» خلق كرد, هم فرمود ماده از ابتدا بديع است, هم صورت بديع است و جايي نبود كه ذات اقدس الهي ماده را از آن‌جا گرفته باشد يا صورت را از آن‌جا گرفته باشد و ما را هم برابر با نظام حق آفريد؛ بعد شروع كرد به طليعه خطابه، فرمود شما معشر عرب بدانيد كه نه بهداشت داشتيد, نه امنيت داشتيد, نه امانت داشتيد, نه سياست داشتيد مورد تهاجم امپراطوري ايران بوديد در شرق, مورد تهاجم امپراطوري روم بوديد در غرب, يك حيات خلوتي بوديد براي اين دو امپراطوري، نه داخله شما امن بود, نه از خارج امنيت داشتيد ﴿تَخَافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ﴾؛[11] هراس شما اين بود كه شرق و غرب شما را زير پا له كنند، پدرم به شما شرف داد, استقلال داد, امنيت داد, امانت داد, مشكل داخلي شما را با وحدت حلّ كرد, مشكل خارجي شما را با سياست و قدرت نظامي حلّ كرد كساني در اين صحنه, صحنه‌گردان بودند مثل پسر عمّم ديگر نام مبارك علي‌بن‌ابي‌طالب(سلام الله عليه) را به عنوان همسر نمي‌برد به عنوان پسرعمو ياد مي‌كند كه وجود مبارك اميرالمؤمنين بعد از پيغمبر، دومي نداشت، وقتي به حضرت عرض كردند زره شما شبيه اين پيش‌بندي است كه در آشپزخانه‌هاست؛ يعني يك طرفه است پشت ندارد مگر مي‌شود يك سلحشور زره بپوشد و پشت نداشته باشد؟! فرمود زره من پشت نمي‌خواهد، چون من كه در جبهه جنگ پشت نمي‌كنم تا كسي از پشت حمله كند. به حضرت عرض كردند اين اسبي كه شما داريد اسبِ مسافرت عادي است نه اسب يك يل رزمنده, فرمود همين اسب براي من در ميدان جنگ كافي است، براي اينكه من كه فرار نمي‌كنم و اگر كسي فرار كرد من او را تعقيب نمي‌كنم اين علي است! فرمود پسرعموي من باعث شد شما امنيت پيدا كرديد, امانت پيدا كرديد آن محبّت الهي نصيب شما شد كه ﴿كُنْتُمْ عَلي‏ شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ﴾؛[12] خدا به وسيله دينِ خودش, پيغمبر خودش پدر من و پسرعموي خودش؛ يعني علي‌بن‌ابي‌طالب(سلام الله عليهما) را امنيت به شما داد, مگر شما زير دست و پاي شرق و غرب له نمي‌شديد؟! ﴿تَخَافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ﴾.

 اين بيان نوراني صديقه كبرا بعدها ـ يعني 25 سال بعد ـ  در خطبه «قاصعه» وجود مبارك علي‌بن‌ابي‌طالب(سلام الله عليه) در بحبوحه سخنرانی دوران خلافتش، ظهور كرد. فرمود متحد باشيد, امنيت و امانت خود را حفظ كنيد، در داخله مشكل نداشته باشيد، بكوشيد از پيشرفت ديگري خوشحال باشيد, نكوشيد از افتادن ديگران لذّت ببريد آن‌كه از افتادن ديگري لذّت مي‌برد، آن‌كه كمال انساني را از دست داده است آن‌كه از پيشرفت ديگري خوشحال است او انسان است مبادا چنين كاري بكنيد! بعد فرمود اگر ـ خداي ناكرده ـ اختلاف در درون شما رخنه كند، آن وحدت اسلامي و ديني شما رخت برمي‌بندد، اين اكاسره و قياصره بر سر شما مي‌آورند آنچه را كه بر سر گذشتگان شما آوردند. فرمود شما بدانيد اين سرزمين حجاز يك وقت در اختيار پيغمبرزاده‌ها و امامزاده‌ها بود، يعني فرزندان ابراهيم خليل, فرزندان اسحاق, فرزندان اسماعيل, فرزندان يعقوب در همين محدوده خاورميانه در بخش حجاز زندگي مي‌كردند، اين در خطبه نوراني حضرت در خطبه «قاصعه» هست. فرمود اكاسره؛ يعني كسراهاي ايران‌زمين از شرق و قياصره، قيصرهاي روم از غرب, اين اكاسره و آن قياصره كاري كردند كه پيغمبرزاده‌ها را چاروادار كردند؛ يعني بر همين فرزندان خليل و اسحاق مسلّط شدند, بر فرزندان يعقوب(عليهم السلام) مسلّط شدند اينها را اصحاب دَبَر و وَبَر كردند؛[13] چون آن روز كه صنعت در كار نبود دامداري بود، قسمت مهمّ تجارت به وسيله شترها بود، عده‌اي هم چاروادار بودند. اين شتر دوتا كارگر مي‌خواهد: يكي اينكه او را تيمار كند زخم پشتش را برطرف كند, ديگر اينكه اين پشم‌هاي او را كه از او به عنوان وَبَر ياد مي‌شود پارچه‌هاي وَبري اين پشم‌هاي لطيف شتر را مي‌گويند وَبر, چه اينكه اين قسمت‌هايي كه براي جلوي سينه شتر است مي‌گويند «بَرَك» چون «مَبارك الابل» اينها زانو مي‌زنند مي‌خوابند اين قسمت را مي‌گويند «بَرك» مي‌گويند نماز خواندن در مَبارك ابل مكروه است؛ يعني اينجا كه شتر با سينه‌خيز مي‌خوابد, پشم‌هاي سينه شتر را مي‌گويند «بَرَك», پارچه‌ها و عباهايي كه از اين پشم‌هاي نرم ساخته مي‌شود مي‌گويند عباهاي بَرَكي. فرمود شما را اصحاب وَبر كردند چارواداري كردند كه اين پشم‌هاي شتر را بايد قيچي مي‌كردند و مي‌چيدند, چه كساني را چاروادار كردند؟ پيغمبرزاده‌ها را, امامزاده‌ها را, چه كسي اينها را چاروادار كرد؟ استكبار شرق, استكبار غرب! فرمود اگر شما امروز حكومت اسلامي را رها كنيد, وحدت ملي را رها كنيد, امنيت ملي را رها كنيد, به اين فكر نباشيد كه يكديگر را تقويت كنيد به اين فكر باشيد ـ خداي ناكرده ـ يكديگر را تضعيف كنيد، هم اين اكاسره شرق, هم آن قياصره غرب به سر شما مي‌آورند آنچه را به سر نياكان شما آوردند که آنها را اصحاب دَبر, اخوان دبر, اخوان وبر كردند، چاروادار كردند، ديگر نگفتند اينها پيغمبرزاده‌اند.

اين بيان نوراني اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) كه در خطبه «قاصعه» آمده، در خطبه نوراني صديقه كبرا(سلام الله عليها) آمده فرمود: ﴿تَخَافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ﴾؛ شما در هراس بوديد كه زير دست و پاي اينها له بشويد، پدرم شما را نجات داد شما را متحد كرد «ألّف بين قلوبهم» شد و دشمنان ديروز و دوستان امروز شديد، به شما شرف داد همه جا ناامن بود اين‌جا شده ﴿الْبَلَدِ الْأَمينِ﴾[14] بنابراين اگر شما بخواهيد امنيتتان, امانتتان, سدادتان، صلاحتان, اخلاصتان، فلاحتان باشد بايد با پيروي قرآن و عترت اين كشور را به سلامت به مقصد برسانيد.

بعد از اينكه اين بخش از سخنان نوراني حضرت تمام شد، آ‌ن وقت درباره استرداد فدك سخن گفت, بعد مشكل اساسي اينها اين بود كه اينها از منكر, بيّنه خواستند شما كه مدّعي هستيد اگر فدك براي ماست شما بايد بيّنه بياوريد: «الْبَيِّنَةُ عَلَی الْمُدَّعِي وَ الْيَمِينُ عَلَی مَنْ أَنْكَرَ».[15] شما از صديقه كبرا كه منكر است شما ادّعا كرديد كه فدك براي ماست وگرنه او يد دارد «مَنْ اسْتَولَي عَلَي شَيءٍ فَهُوَ لَهُ»[16] اين يد, اماره حجّت است اين حرف شما را نمي‌پذيرد شما بايد بيّنه بياوريد، با اينكه گفتند بايد بيّنه بياوريد حضرت بيّنه آورد نپذيرفتند اين بحث جدايي دارد. منظور آن است كه وجود مبارك صديقه كبرا آن خطبه‌اش درسي است، بدانيد اين شبيه رسائل و مكاسب نيست كه كسي با هفت, هشت سال درس خواندن حل كند. شما همين شبهه ازليّت ماده را مطرح كنيد آن شبهه‌اي كه مرحوم كليني(رضوان الله عليه) مطرح كرده،[17] بعدها ميرداماد آن را پرورانده[18] مطرح كنيد، مي‌بينيد كفايه‌خوان مي‌فهمد. اين يك علوم عقلي مي‌خواهد, يك كلام مي‌خواهد, يك استدلال‌هاي عقلي مي‌خواهد, يك ازليّت ماده‌شناسي مي‌خواهد, يك امتناع ازليّت غير خدا مي‌خواهد, «ممكن» نمي‌تواند ازلي باشد با بحث‌هاي بناي عقلا و فهم ظاهر و تبادر و عدم صحت سلب با اينها آن خطابه حلّ مي‌شود، ولي خطبه حلّ نمي‌شود.

 به هر تقدير وجود مبارك صديقه كبرا در اين خطبه نوراني, روش قرآني را در آن خطبه بيان كرده است و آثار دين را هم مشخص كرد. بنابراين قرآن, كلّ خلقت را فرمود به حق آفريد، حالا يا زود يا دير؛ يعني يك وقت است كه انسان غذاي مسمومي مي‌خورد و سَمّ آن اندك است، مزاج او قوي است در درازمدت اثر مي‌كند, يك وقت است كه سَمّ زياد است مزاج ضعيف است در كوتاه‌مدت اثر مي‌كند، دير يا زود اثر سمَ مشخص مي‌شود. فرمود دير يا زود اثر گناه مشخص مي‌شود اين گناه اين‌چنين نيست كه از بين رفته باشد كاري را كه انسان انجام داد اين كار, معدوم نمي‌شود در حيطه خود موجود است، يك؛ شيء موجود, معطّل در عالم نيست؛ يعني چيزي به نام «الف» موجود باشد در يك گوشه عالم در هيچ چيزي اثر نكند چيزي هم از او اثر نپذيرد و خودش هم از چيزي اثر نپذيرد چنين چيزي محال است؛ يعني چيزي تافته جدابافته در نظام هستي باشد كه نه در چيزي اثر بگذارد, نه از چيزي اثر بپذيرد يك موجود معطّل ما در عالم نداريم، دو; وقتي موجود معطّل نداشتيم اين مي‌افتد در خطّ توليد، وقتي در خطّ توليد افتاد لوازمي دارد, ملزوماتي دارد, ملازماتي دارد, مقارناتي دارد، بعد از مدتي مي‌شود يك اردو، آن وقت سر از جاي ديگر در مي‌آورد؛ لذا هر كاري را كه انسان انجام داد اگر آن را ترميم نكند مي‌بينيد در صحنه قيامت خود متن كار را مي‌بيند. اينكه در بخشي از آيات آمده است كه ﴿ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغيرَةً وَ لا كَبيرَةً إِلاَّ أَحْصاها﴾[19] تنها اين نيست كه نام آن عمل نوشته شده، بر اساس ﴿مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ﴾[20] خود عمل را انسان مي‌بيند اگر خود عمل را انسان مي‌بيند آن وقت سه بيان صديقه كبرا(سلام الله عليها) كه فرمود: توحيد, ‌نماز و اين‌گونه از عبادات براي تطهير و شستشوي فرد و جامعه است مشخص مي‌شود كه ايمان براي چيست؟ نماز براي چيست؟ تلاوت قرآن براي چيست؟ اين براي طاهر كردن انسان است اين به منزله طب است. اين بيان نوراني حضرت امير كه فرمود وجود مبارك پيامبر و خودش، اينها «طَبِيْبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ»[21] معنايش اين نيست كه اينها مثل طبيب دوره‌گرد در شهرها و روستاها مي‌گردند، طبّ خود را دور مي‌دهند نه خود «طبيب» سيّار باشد و گشت و گذاري در شهر داشته: «طَبِيْبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ»؛ يعني «يُدوّرُ طبَّه». چطور طبّش را دور مي‌دهد؟ در بخش ديگري از جمله‌هاي نوراني آن حضرت آمده كه يك وقت است جاي اين كار را انسان با دارو بايد حلّ كند, يك وقت است با جرّاحي بايد حلّ كند, يك وقت است با مرهم بايد حلّ كند, اگر جناب سعدي و امثال سعدي گفتند جرّاح كه هم رگزن است هم مرهمنِه، اين دَوَران طبّ است گاهي طبّ دستور مي‌دهد كه جرّاحي كني رگ بزني با ابزارِ بُرش كار كني, گاهي هم دستور مي‌دهد كه مرهم بنهي كه جرّاحي كه هم رگزن است و هم مرهمنِه. اين تعبير «مرهم» در نهج‌البلاغه هست؛ يعني گاهي فشار است گاهي لطف است گاهي قهر؛ اين گاهي لطف و گاهي قهر يعني طبّ را دور دادن, يعني موعظه را, اخلاق را دور دادن، همه‌اش با فشار, جامعه را به يك سَمت بردن روا نيست, همه‌اش جامعه را به مِهر بردن روا نيست، قهر در جاي خود, مِهر در جاي خود، «أَشَدُّ الْمُعَاقِبِينَ»[22] در جاي خود, «أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ» در جاي خود و مانند آن.

در بيانات نوراني صديقه كبرا اين وظيفه را براي عالمان دين مشخص كرد مي‌بينيد قرآن همان‌طوري كه آسمان را معنا كرد, زمين را معنا كرد؛ اما نه ماده زمين را, نه صورت زمين را, نه ماده آسمان را, نه صورت آسمان را؛ گاهي به صورت اجمال بيان مي‌كند كه ما اين آسمان را, اين شمس و قمر را از يك مقدار دود درست كرديم ﴿ثُمَّ اسْتَوي‏ إِلَي السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ﴾[23] اين شمس و قمرِ زيبا را ما از برليان و حرير درست نكرديم يك مقدار دود بود, دخان بود ما آن را به صورت شمس و قمر درآورديم، آينده هم آن را به صورت دود تبديل مي‌كنيد كه ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ﴾[24] مي‌شود, ﴿وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ﴾[25] مي‌شود، اين‌طور نيست كه آفتاب هميشه آفتاب باشد, ستاره‌ها هميشه ستاره باشند قبلاً دخان بودند بعدش هم دخان مي‌كنيم تا بساط عالم ديگر را پهن كنيم.

در تعبيرات نوراني قرآن كريم اين است كه آن ﴿هُوَ الأَوَّلُ﴾ را تذكر مي‌دهد, آن «هو الآخر» را تذكر مي‌دهد و آن محور اصلي ساختار دروني را بازگو مي‌كند. درباره انسان هم همين‌طور است درباره عالمان هم همين‌طور است. يك وقت است شما مي‌گوييد عالِم كسي است كه موضوعات را بداند, محمولات را بداند, رابطه موضوع و محمول را بداند اين يك نحوه تعريف از عالِم است؛ اما وقتي صديقه كبرا(سلام الله عليها) دارد عالِم را معرفي مي‌كند مي‌بيند قرآن عالِم را چطور معرفي كرد فرمود: ﴿إِنَّما يَخْشَي اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ﴾[26] از خدا عالمان دين هراسناك‌اند. عالِم آن است كه از مسئله «خَوْفاً مِنَ النَّارِ » و «شَوْقاً إِلَي الْجَنَّة»[27] بگذرد وگرنه او آدم عادي است كار خوبي هم مي‌كند، اهل بهشت هم هست. آن‌كه براي ترس از انتقام و قهر الهي عبادات را انجام مي‌دهد آدم خوبي است؛ اما فيضش همان نجات «مِن النار» است و كسي كه «شوقاً الي الجنة» عبادت مي‌كند آدم خوبي است؛ اما فوزش همان وصال بهشت است و عالِم ديني كسي است كه از خوف «من النار» بگذرد از شوق «الي الجنّة» بگذرد، اين همان «حَبَّاً للهِ», «شَوقَاً لله», «شكراً لله»[28] باشد، اين آيه كه با ﴿إِنَّما﴾ ياد كرده است: ﴿إِنَّما يَخْشَي اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ﴾ اين خشيّت بالاتر از خوف است، يك; خشيّت از خدا، غير از خوف «من النار» است، دو. شما وقتي وارد حرم مطهّر شديد مي‌بينيد حريم مي‌گيريد، اصلاً احترام كردن؛ يعني حريم گرفتن. ما استادمان را احترام مي‌كنيم؛ يعني حريم مي‌گيريم با او طرزي رفتار مي‌كنيم كه با ديگران آن رفتار را نداريم، اگر حريم نگيريم حريم او را حفظ نكنيم، نمي‌گوييم احترام كرديم، اصلاً احترام كردن؛ يعني حريم گرفتن. ما وقتي وارد حرم مطهّر معصومين مي‌شويم يك خوف عقلي كه هراس از جلال و شكوه آن‌هاست داريم اين را مي‌گويند خشيت كه فرمود: ﴿إِنَّما يَخْشَي اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ﴾ عالمان دين كساني‌اند كه از مسئله «خوف من النار يا شوق الي الجنّة» گذشتند به خشيت من الله رسيدند اين همواره خود را در مشهد و منظر ذات اقدس الهي مي‌بيند احترام مي‌كند, حريم مي‌گيريد.

 مرحوم ابن‌بابويه قمي(رضوان الله عليه) در كتاب قيّم توحيد نقل مي‌كند از وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) سؤال كردند «قَدْ قَامَتِ الصَّلاةُ» يعني چه؟ چه اين‌که جمله‌هاي ديگر را معنا كردند. نماز ايستاد يعني چه؟ فرمود: «قَدْ قَامَتِ الصَّلاةُ»؛ يعني «حَانَ وَقْتُ الزِّيَارَة»[29] شما حرم مشرّف مي‌شويد پيغمبر, امام, معصومين ديگر(عليهم السلام) را زيارت مي‌كنيد نماز, زيارتِ الله است «قَدْ قَامَتِ الصَّلاةُ»؛ يعني «حَانَ وَقْتُ الزِّيَارَة»؛ آن‌گاه روشن مي‌شود كه چگونه صديقه كبرا(سلام الله عليها) در طليعه اين خطبه نوراني فرمود نماز, تنزيه است, تطهير است كسي كه در حضور ذات اقدس الهي قرار مي‌گيرد حتماً طيّب و طاهر خواهد بود اين گوشه‌اي از بيانات نوراني صديقه كبرا(سلام الله عليها) است كه اميدواريم همگان از فيض و فوز آن خطبه بيش از گذشته بهره‌مند بشويم!

من مجدداً مقدم همه شما برادران و خواهران نظامي و غير نظامي را گرامي مي‌دارم و از ذات اقدس الهي مسئلت مي‌كنيم اين نظام ما را تا ظهور صاحب اصلي‌اش از هر خطري محافظت بفرمايد! رهبر ما, مراجع ما, دولت و ملت و مملكت ما را در سايه امام زمان حفظ بفرمايد! روح مطهر امام راحل و شهدا را در سايه لطف بي‌انتهايش با  شهدای کربلا و اولياي الهي محشور بفرمايد! خطر سلفي و تكفيري و داعشي را به استكبار و صهيونيسم برگرداند! مشكلات دولت و ملت و مملكت مخصوصاً در بخش اقتصاد و ازدواج جوان‌ها در به بهترين وجه حلّ بفرمايد! جوانان مملكت و فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت عصمت و طهارت قرار بدهد! ادعيه مشروعه همه را در سايه لطف وليّ‌ عصر(ارواحنا فداه) مستجاب بفرمايد!

«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

 


[1] . الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج1، ص134 ـ 136.

[2] . الإحتجاج علی اهل اللجاج(للطبرسی)، ج1، ص98.

[3] . سوره غافر، آيه64؛ سوره تغابن، آيه3.

[4] . سوره تغابن، آيه3.

[5] . سوره ص، آيه27.

[6] . سوره انبياء، آيه16؛ سوره دخان، آيه38.

[7] . نهج البلاغه(للصبحي صالح)، حکمت147.

[8] . سوره حاقة، آيه7.

[9] . سوره حديد، آيه3.

[10] . سوره زخرف، آيه84.

[11] . سوره انفال، آيه26.

[12] . سوره آل عمران، آيه103.

[13] . نهج البلاغة(للصبحي صالح), خطبه192.

[14] . سوره تين، آيه3.

[15] . مستدرک الوسائل، ج 17، ص 368.

[16] . تهذيب الأحکام، ج9، ص302.

[17] . الكافي (ط ـ الإسلامية)، ج‏1، ص136 و 137.

[18] . التعليقة علی اصول الکافی(ميرداماد)، النص، ص329 و 330.

[19] . سوره کهف، آيه49.

[20] . سوره زلزلة، آيه7.

[21] . نهج البلاغة(للصبحي صالح), خطبه108.

[22] . مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص578.

[23] . سوره فصلت، آيه11.

[24] . سوره شمس، آيه1.

[25] . سوره شمس، آيه2.

[26] . سوره فاطر، آيه28.

[27] . علل الشرائع، ج1، ص57.

[28] . نهج البلاغة(للصبحي صالح)، حكمت 237؛ «إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِيدِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْأَحْرَار».

[29] . التوحيد(للصدوق)، ص241.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق