جلسه درس اخلاق (1394/11/29)
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
«الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين، سيّما بقيّة الله في العالمين، بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء الي الله».
مقدم شما علما, فضلا, بزرگواران حوزوي و دانشگاهي و عزيزان سپاهي و از ساير نيروهاي نظام الهي را گرامي ميداريم! مقدم زعيم حوزه علميه بناب را ارج مينهيم، از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم به همه شما سعادت و سيادت دنيا و آخرت مرحمت كند!
بحثهاي اخلاقي از اينجا شروع ميشود كه ما گوهر هستي خود را بشناسيم و سود و زيان آن را بدانيم كه در بحثهاي قبل مقداري از آيات و روايات در اين زمينه ارائه شد. يك بيان نوراني از رسول خدا(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) رسيده است كه «أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسَكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ»[1] بدترين دشمنان انسان در درون خود انسان است, اگر اعدي عدوّ ما؛ يعني از هر دشمن, دشمنتر در درون ماست، اين گوهر هستي چگونه ميتواند احسنالمخلوقين باشد, اگر ذات اقدس الهي با آفرينش انسان فرمود: ﴿فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ﴾[2] براي اين است كه انسان «أحسن المخلوقين» است اگر اين «أحسن المخلوقين» بدترين مار سمّي را در درون خود دارد اين چه حُسن خِلقتي است؟ فرمود: «أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسَكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ»؛ چون دشمن بيرون حداكثر جان و مال را بگيرد كاري به ابدِ انسان ندارد، اين دشمن درون است كه انسان را گرفتار سوخت و سوز ابد ميكند دشمن بيرون چه ميكند؟ كارهاي بيروني انجام ميدهد؛ يعني آنچه از قلمرو هستي ما جداست آن را از ما ميگيرد مال را و سرزمين را همين! دشمن درون است كه ايمان را از ما ميگيرد. حضرت فرمود: «أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسَكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ»؛ بعد هم فرمودند: «جَاهِدُوا أَهْوَاءَكُمْ كَمَا تُجَاهِدُونَ أَعْدَاءَكُم»؛[3] بعد سرايندههاي ما گفتند:
گر شود دشمن دروني نيست٭٭٭ باكي از دشمن بروني نيست[4]
و به همان جهت وجود مبارك آن حضرت فرمود: «عَلَيْكُمْ بِالْجهَادِ الأَكْبَر»[5] اين چه خلقت زيبايي است كه با آفرينش چنين مخلوقي كه در درون خود, مار سمّي را ميپروراند ميشود «أحسن المخلوقين» تا خودش بشود ﴿أَحْسَنُ الْخالِقينَ﴾. جواب اين سؤال را بايد از خود قرآن شنيد. در قرآن كريم فرمود: ما زيبا آفريديم, ما دشمن در درون كسي نساختيم، ما در درون هيچ كس مار و عقرب خلق نكرديم، اين مار و عقرب را خود انسان به جان خود ميپروراند، ما گوهر هستي او را مثل طاووس زيبا آفريديم. هيچ خطري در درون او, در حوزه ذات او وجود ندارد، اين خود انسانِ بدرفتار است كه در درون خود مار ميسازد, عقرب ميسازد؛ آنگاه معلوم شد كه مسئله علم اخلاق، غير از موعظه است و علم اخلاق, غنيتر و قويتر و علميتر از فقه و اصول است. اخلاق غير از موعظه است؛ يك وقت كسي موعظه ميكند آدم خوب باشيد, آدم باتقوا باشيد, رعايت كنيد اين علم نيست موعظه علم نيست. علم آن است كه موضوع داشته باشد, محمول داشته باشد, حدّ وسط داشته باشد, برهان داشته باشد, جان انسان را با برهان معرفي كند, دوست و دشمن انسان را با برهان معرفي كند كه اينها همراه با هستي او هستند يا از بيرون آمدند با برهان, آن ميشود اخلاق; لذا فنّ اخلاق در رديف علوم عقلي جزء كتابهاي غني و قوي اين صاحبفنّان است و اگر ذات اقدس الهي، به وجود مبارك حضرت فرمود: ﴿إِنَّكَ لَعَلي خُلُقٍ عَظيمٍ﴾[6] چون در اين فنّ سرآمد بود. بايد اين را جمع كرد كه چگونه اعدا عدوّ ما در درون ماست كه از هر مار و عقربي بدتر است و نبرد با او نبرد اكبر است با آن آيات و رواياتي كه دارد انسان «أحسن المخلوقين» است، به همين مناسبت آفريننده او ﴿أَحْسَنُ الْخالِقينَ﴾ است. رازش اين است كه ذات اقدس الهي هيچ دشمني را در درون ما نيافريد، صدر و ساقه هويّت ما را زيبا آفريد. بشر يك رهبري كلّ ميخواهد كه نفس اوست, يك متولّي انديشه و نظر و علم و استدلال ميخواهد كه عقل نظري اوست به او داده است, يك نيرو و متولّي عمل و ادراك و تحريك است كه به نام عقل عملي است به او داده است, زيرمجموعه عقلِ نظري او وهم و خيال است به او داده است, ابزار كار عقل عملي او شهوت و غضب است به او داده است و اين را با سرمايه خلق كرد نه بيسرمايه؛ فرمود: ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها ٭ فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾.[7] رهبران الهي را هم فرستاده است كه اين را شكوفا كنند: «وَ يُثِروُا لَهُمْ دَفَائِن الْعُقُول»؛[8] بعد به همه آنها فرمود به مردم بگوييد دو چيز را رعايت كنيد يك: باسواد شدن مثل نفس كشيدن بر شما واجب است: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَة»;[9] دو: علمي فراهم كنيد كه با صاحبخانه نجنگد, چيزي وارد هويّت خود كنيد كه با صاحبخانه هماهنگ باشد، ما در درون شما حق ساختيم, صدق ساختيم, خير ساختيم, حَسن ساختيم و صلاح. علمي كه با حق نسازد, با صدق نسازد, با خير نسازد, با حَسن نسازد, با صلاح نسازد اين علم يك مهمان ناخواندهاي است، جنگ دروني از همينجا شروع ميشود. مبادا چيزي ياد بگيريد, چيزي وارد حوزه نفس بكنيد كه با صاحبخانه نسازد. اگر بيگانهاي را وارد اين حريم منزل كرديد اين با صاحبخانه درگير ميشود، اين شبهه و شك همان است كه با فطرت درگير ميشود جنگ از اينجا شروع ميشود, جهاد اكبر از اينجا شروع ميشود، شبهه ويروسي است كه به اين آساني طرد نميشود. چرا خواندن برخي از كتابها براي بعضي به عنوان كتب ضلال تحريم شده است؟ چرا شنيدن هر شبهه براي هر كسي جايز نيست، مگر كسي كه به اوحدي از مقامات بار يابد؛ براي اينكه اين شبهات, اشكالات و اين بحثها مهمانان ناخوانده است با صاحبخانه درگير ميشود، وقتي با صاحبخانه درگير شد اوّل كاري كه ميكند او را به اسارت ميگيرد، اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) است كه فرمود: «كَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِيرٍ تَحْتَ هَوَي أَمِيرٍ»،[10] اين خواستههايي كه از بيرون آمده چه در فضاي مجازي چه در فضاي حقيقي، اين عقل را به اسارت ميگيرد. وقتي عقلِ انديشور را به اسارت گرفت، وهم و خيال ميشوند حاكم, وقتي عقل عملي كه «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَان»[11] را به اسارت گرفت شهوت و غضب ميشوند حاكم, آن در بخش انديشه ميشود «أمّاره بالسوء», اين در بخش انگيزه ميشود «أمّاره بالسوء» اين دوتا با هم ميسازند و ويراني هستي انسان را به او ارائه ميكنند ميگويند تو اين هستي! بنابراين خدا در درون ما مار و عقرب خلق نكرد اين ماييم كه به همراهمان مار ميسازيم عقرب ميسازيم. فرمود من شما را مثل طاووس بلكه بالاتر از طاووس و زيباتر از طاووس زيبا آفريدم اين همه طاووسهايي كه خدا خلق كرد بيان نوراني اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) در نهجالبلاغه در وصف و آفرينش طاووس اين است از بس اين پرها رنگين و زيبا و منظّم كه اگر يك پَري كه با رنگ خاص است آن را از جا بكَني همرنگ آن ميرويد.[12] بعد از بيان وصف خلقت طاووس، هرگز در آيات يا در روايات اشاره نشده كه خدا با آفريدن طاووس شده: ﴿أَحْسَنُ الْخالِقينَ﴾.
اين انسان است كه ميتواند همتاي فرشتهها بشود. بسياري از اوصافي كه خدا در قرآن براي ملائكه ذكر ميكند براي انسانها ذكر ميكند، آنها را ﴿بِأَيْدي سَفَرَةٍ ٭ كِرامٍ بَرَرَةٍ﴾[13] ياد ميكند؛ بعد از اين طرف ميفرمايد: ﴿لَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَمَ﴾[14] و ميفرمايد خدايِ اكرم به شما ياد ميدهد: ﴿اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ ٭ الَّذي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ﴾[15] اين در آغاز نزول وحي است. اگر گفتند در فلان كلاس فقيه تدريس ميكند؛ يعني درس فقه ميدهد, فلان كلاس اصولي تدريس ميكند؛ يعني درس اصول ميدهد, فلان مقطع مهندس تدريس ميكند؛ يعني درس هندسه ميدهد, اگر گفتند در فلان كلاس اكرم تدريس ميكند؛ يعني درس كرامت ميدهد نفرمود خداي عليم, نفرمود خداي حكيم, نفرمود خداي سميع تدريس ميكند، فرمود: ﴿اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ ٭ الَّذي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ﴾؛ درس كرامت ميدهد كه وصف فرشتههاست ﴿بِأَيْدي سَفَرَةٍ ٭ كِرامٍ بَرَرَةٍ﴾. ذات اقدس الهي زيبا آفريد اين ماييم كه در درونمان سمّ ميسازيم, مار ميسازيم, عقرب ميسازيم با اينها درگيريم، كسي با ما بدرفتاري نكرده, به ما بد نداده, به ما مار و عقرب نداده، ماييم كه مار ميسازيم. اينكه گفتند شما هر حرف نيشداری كه بزنيد, آبروي كسي را ببريد, با قلمتان, با بنان و بيانتان نيش به اين و آن بزنيد در قيامت به صورت مار و عقرب در ميآيد چرا آبروي كسي را ببريد؟ چرا كسي را برنجانيد چرا كاري بكنيم كه ديگري بيجا از ما برنجد؟! بنابراين انسان «أحسن المخلوقين» است چون آنچه لازمه كمال يك هويّت است به او داده.
اين بيان نوراني موساي كليم(سلام الله عليه) را بنگريد! وقتي ميخواهد خدايش را معرفي كند ميگويد: ﴿رَبُّنَا الَّذي أَعْطي كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدي﴾[16] اين جمله خيلي كوتاه است؛ اما چقدر خدا تواناست كه يك حجم عظيمي از مطالب را در يك جمله كوتاه جا داده، فرمود نظام فاعلياش محفوظ است, نظام داخلياش محفوظ است, نظام غايياش محفوظ است، سه كتاب ميخواهد تا اين سه بخش را ذكر كند: نظام فاعليِ هستي به «الله» برميگردد كه «خالق كلّ شيء» است, نظام داخلي اين است كه هيچ چيزي را ناقص خلق نكرده است؛ حتي آن «ناقصالخِلْقة» اگر خوب بررسي كنند ميبينند موادّي بيش از اين ندادند و اگر بيش از اين مواد ميدادند صورت بهتري دريافت ميكردند يك مرغ هر چه لازم دارد به او داد, يك درخت هر چه لازم دارد به او داد, يك حلالگوشت يا حرامگوشت, يك آبزي يا خشكزي يا بيرون زندگيكننده، هر چه لازم داشت به او داد: ﴿أَعْطي كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدي﴾ ديگر نميشود گفت اي كاش اگر ماهي اين را ميداشت، بهتر بود يا درخت اگر اين را ميداشت بهتر بود، هر چه لازمه يك موجود بود به او داد؛ بعد او را هم راهنمايي كرد كه كجا برود براي او هدف ذكر كرد، يك; راه ذكر كرد، دو; ابزاري كه با پيمودن اين راه او به مقصد برسد به او داد، سه; اين سه نظام را؛ يعني در بخش غايي و در بخش داخلي و در بخش فاعلي منظم كرد و درباره انسان دقيقتر, درباره غير انسان هم اينچنين است، ﴿أَعْطي كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدي﴾.
بنابراين ممكن است اصلاً كسي در درون او هيچ دشمني نباشد، اينكه حضرت فرمود: «أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسَكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ»؛ يعني اين دشمن را خودت ساختي, دشمن خانهزاد است خودت ميپروراني, خودت ساختي به تعبير جناب حكيم فردوسي:
اگر بار خار است خود كشتهاي٭٭٭ وگر پرنيان است خود رشتهاي[17]
بنابراين ما بيدشمن خلق شديم, زيبا آفريده شديم. اگر با وسوسه شيطان ـ خداي ناكرده ـ با وهم زندگي كنيم, با خيال زندگي كنيم, با اين صورتها بتوانند ما را از نظر فكر بگردانند، اين عقل انديشور را به اسارت گرفتيم و اگر ـ خداي ناكرده ـ در اثر تبليغات سوء، شهوت و غضب حاكم باشد، آن عقل عملي كه متولّي انگيزه و عزم و اراده و نيّت و اخلاص است، آن را به اسارت گرفتيم. جزم؛ يعني جزم يك متولّي دارد يك راهي دارد، تصور و تصديق و استدلال و قياس اقتراني و استدلال، اين براي اوست راه جزم است، عزم؛ يعني عزم, بين عزم و جزم بين آسمان و زمين فاصله است، آن يك متولّي ديگر دارد, يك ابزار ديگر دارد، اراده و عزم و تصميم و اختيار يك راه ديگر است. اينكه ما عالِم بيعمل داريم، براي اينكه جزمش قوي است عزمش ضعيف است؛ مثل كسي كه چشم خوب دارد مار و عقرب را ميبيند؛ اما ويلچري است دست و پاي او شكسته است. عالم بيعمل, عالم فاسق؛ يعني كسي كه خوب ميفهمد و توان عمل ندارد؛ چون آنكه عمل ميكند علم نيست، علم پنجاه درصد قضيه است، مگر كار با علم حلّ ميشود؛ علم فقط اطلاع ميدهد همين! مگر انسان با چشم فرار ميكند مگر با گوش فرار ميكند؟ چشم اتومبيل را ميبينند، مگر چشم, آدم را نجات ميدهد؛ اين دست و پاست كه نجات ميدهد فقط چشم اطلاع ميدهد كه مار دارد ميآيد عقرب ميآيد يا اتومبيل با سرعت ميآيد اين پا بايد بدود كه فلج است. فرمود اين عقل عملي در اثر آن گرفتاريهاي شهوت و غضب به اسارت آمده اين ميشود عالِم، ممكن است مسئلهاي را صد درصد بداند, در اين زمينه كتابها هم نوشته باشد، اما فاسق است؛ براي اينكه علم مثل چشم است ميبيند نه بدوَد، آنكه حركت ميكند دست است اين دست بسته است.
بنابراين اين دو نتيجه را ميگيريم، يك: ما بيدشمن خلق شديم; دو: خودمان دشمنسازيم دشمن را ميپرورانيم وقتي دشمن خانگي را پرورانديم او ما را به اسارت ميگيرد. ميبينيد بعضيها ميگويند ما ميخواهيم؛ ولي نميتوانيم براي اينكه دشمن داخلي، آن وهم يا خيال در بخش انديشه, اين شهوت يا غضب در بخش انگيزه, انسان را مهار كرده.
ذات اقدس الهي در بخشهايي از سُوَر قرآن كريم، چه در سوره «بقره» چه در سُور ديگر، فرمود آقايان به خودتان خيانت نكنيد! شما امين من هستيد من اين اعضا و جوارح را به شما ندادم كه مال شما باشد. ميبينيد اينكه ميگوييم: ﴿لا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعَاً وَ لا ضَرَّاً﴾[18] اين تعارف نيست, اين تواضع نيست، دعا ميكنيم ميگوييم خدايا نجات بده كسي كه «لَا يَمْلِكُ لِنَفْسِهِ نَفْعاً وَ لَا ضَرّاً وَ لَا مَوْتاً ﴿وَ لا حَياةً وَ لا نُشُورا﴾[19]»![20] اين مناجات حق است، اين علم است ما مالك چه چيزي هستيم؟ فرمود به وجود مبارك حضرت رسول(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) عرض كردند شما چرا اينقدر بيتابيد، فرمود: من اينقدر قدرت ندارم كه چشمم را ببندم و بميرم، اگر همان وقت دستور رسيد من با چشمِ باز بايد بميرم. ميبينيد اگر كسي با چشم باز مُرد يك منظره بدي دارد تا كسي در حال گرم بودن بدن او چشم او را نبندد يك منظره زشتي دارد، ما اينطور هستيم. در قرآن فرمود حواستان جمع باشد من اين چشمي كه به شما دادم به شما تمليك نكردم، امانت است ﴿أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ﴾[21] اين «أم», «أم» منقطعه است با ميم «مَنْ» كه كنار هم آمده ادغام شده مثل ﴿أَمَّنْ يُجيبُ﴾,﴿أَمَّنْ يُجيبُ﴾؛ يعني «بل من يجيب المضطر اذا دعائه و يكشف السوء» او خداست, چه كسي خداست؟ كسي كه بتواند مضطر را در هر شرايطي دريابد؛ او كه در قعر دريا افتاده احدي از او خبر ندارد بر فرض باخبر باشد توان درمان او را ندارد خدا اجابت ميكند. «أم»؛ يعني «بل», ﴿أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ﴾[22] او خداست. مشابه اين تعبير در ﴿أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ﴾ آمده «أم»؛ يعني «بل» آنكه مالك چشم است آن خداست, آنكه مالك گوش است او خداست؛ پس تمليك نكرده, تفويض نكرده تا ما بگوييم گوش براي خودمان است هر چه را خواستيم گوش بدهيم, چشم براي خودمان است هر كدام را خواستيم نگاه كنيم اين امانت است؛ لذا چه در سوره مباركه «بقره» چه در آيات ديگر اين تعبير كم نيست، فرمود خيانت نكنيد! نه در مال مردم, نه در بيتالمال، آنها كه چيز روشني است. فرمود به خودتان خيانت نكنيد, به چشمتان خيانت نكنيد, به گوشتان خيانت نكنيد: ﴿تَخْتانُونَ أَنْفُسَكُمْ﴾ و خدا ميداند كه عدهاي «يختانون أنفسهم» هم به خطاب آمده, هم به غيبت آمده؛ فرمود خيانت نكنيد! اين چشم كه براي شما نيست كه به هر چيزي خواستيد نگاه ميكنيد, اين دست كه براي شما نيست كه به هر مالي دارد دراز ميشود، اينها براي من است من به شما به عنوان امانت دادم شما در امانت خيانت نكنيد؛ لذا اين دستها در قيامت شهادت ميدهند.
بنابراين ذات اقدس الهي اين همه نعمتها و زيباييها را آفريد به ما به عنوان امانت داد نه به عنوان تمليك؛ لذا فرمود خيانت نكنيد! ما اگر خيانت كرديم اينها را بيراهه ميبريم، يك; وقتي بيراهه برديم كم كم به صورت مار و عقرب درميآيند، دو; وقتي قوي شدند با ما ميجنگند، سه; اگر در جهاد اكبر ما پيروز نشويم آنها ما را به اسارت ميگيرند، چهار; بيان نوراني حضرت امير كه فرمود: «كَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِيرٍ تَحْتَ هَوَي أَمِيرٍ» در همين راستاست، پنج.
اميدواريم ذات اقدس الهي به همه ما آن توفيق را عطا كند ما اين امانت الهي را درست حفظ كنيم, دشمنپرور نباشيم در درون ما جز فضاي حقيقت و معنويت چيزي راه پيدا نكند، به خودمان خيانت نكنيم تا آنگاه بتوانيم نسبت به جامعه امين باشيم.
مسئله مهمّي كه در پيش داريم جريان انتخابات است كه همه ـ إنشاءالله ـ شركت ميفرماييد به كساني كه به استقلال مملكت و استقلال فكري, نه دشمن دروني دارند نه دشمنپرورند, نه دشمن دروني را تقويت ميكنند نه دشمنپرورند به چنين افرادي كه رأي مستقل, آگاه, هوشيار, امين و پاك داشته و دارند رأي بدهيد تا اين نظام به بركت صاحب اصلياش بدون آسيب به دست آن حضرت برسد!
من مجدداً مقدم همه شما بزرگواران حوزوي و دانشگاهي و عزيزان سپاهي را گرامي ميدارم و از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم امر فرج وليّ عصر را تعجيل بفرمايد! نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, دولت و ملت و مملكت ما را در سايه امام زمان حفظ بفرمايد! روح مطهر امام راحل و شهدا را با اولياي الهي محشور بفرمايد! خطر سلفي و تكفيري و داعشي را به استكبار و صهيونيسم برگرداند! مشكلات دولت و ملت و مملكت مخصوصاً بخش اقتصاد مقاومتي و ازدواج جوانها در سايه وليّاش حلّ بفرمايد! جوانان مملكت و فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت عصمت و طهارت قرار بده!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1] . عدة الداعی و نجاح الساعی، ص314.
[2] . سوره مؤمنون، آيه14.
[3] . بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج65، ص370.
[4] . هفت اورنگ (جامي), سلسلةالذهب, دفتر اول.
[5] . الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج5، ص12؛ « قَالَ مَرْحَباً بِقَوْمٍ قَضَوُا الْجِهَادَ الْأَصْغَرَ وَ بَقِيَ الْجِهَادُ الْأَكْبَرُ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ ص وَ مَا الْجِهَادُ الْأَكْبَرُ قَالَ جِهَادُ النَّفْس».
[6] . سوره قلم، آيه4.
[7] . سوره شمس، آيات7 و 8.
[8] . نهج البلاغة(للصبحی صالح)، خطبه1.
[9] . الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج1، ص30.
[10] . نهج البلاغة(للصبحي صالح), حکمت211.
[11] . الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج1، ص11.
[12] . نهج البلاغة(للصبحي صالح), خطبه165.
[13] . سوره عبس، آيات15 و 16.
[14] . سوره إسراء، آيه70.
[15] . سوره قلم، آيات3 و 4.
[16] . سوره طه، آيه50.
[17] . شاهنامه فردوسي, فريدون, بخش20.
[18] . سوره اعراف، آيه188.
[19] . سوره فرقان، آيه3.
[20] . مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج1، ص75.
[21] . سوره يونس، آيه31.
[22] . سوره نمل، آيه62.