04 11 2015 445810 شناسه:

جلسه درس اخلاق (1394/08/14)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

«الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء الي الله».

مراسم سوگ و ماتم سالار شهيدان حسين‌بن‌علي‌بن‌ابي‌طالب و اصحاب گرامي و كرامش را به پيشگاه وليّ عصر(ارواحنا فداه) و عموم علاقه‌مندان قرآن و عترت و به شما بزرگواران تسليت عرض مي‌كنيم، از ذات اقدس الهي مسئلت مي‌كنيم كه همه ما را جزء رهيافتگان مكتب آن حضرت قرار دهد و از فيض و فضل آن ذات مقدس بهره‌مند كند!

يكي از برجسته‌ترين بيانات نوراني سيّدالشهداء(سلام الله عليه) تبيين حق و باطل بود و ما به عنوان فرزندان آن حضرت هم بايد محقّق و حق‌شناس باشيم, هم بايد مبطلِ باطل باشيم اين شعار رسمي را كه بارها در غالب محافل به عرضِ شما مي‌رسد بايد بررسي كرد كه ما در مراسم سوگ آن سَرور دو مطلب را عرض مي‌كنيم، يكي مي‌گوييم: «أَعْظَمُ‏ اللَّهُ‏ أُجُورَنَا بِمُصَابِنَا بِالْحُسَيْنِ (عَلَيْهِ السَّلَامُ)» كه اين مسئلت أجر صابران است, يكي هم عرض مي‌كنيم: «وَ جَعَلَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الطَّالِبِينَ بِثَارِه(عليه الصلاة و عليه السلام)».[1] اين دوم يك مطلب پويا و ماناست از خداي سبحان مسئلت مي‌كنيم كه ما را جزء طالبان خونبهاي آن حضرت قرار بدهد اين شعار «إلي يوم القيامة» هست كه در جلسه قبل روشن شد.

مطلب ديگر آن است كه خونبها را وليّ و بازمانده‌ها و فرزندان مقتول مي‌گيرند ما از آ‌ن جهت كه مكتب حسين را پذيرفتيم فرزند اين مكتب هستيم سخن از دفاع از مظلوم نيست تا جريان يمن و غزّه و مانند آن از اين سنخ باشد سخن از خونبهاست، خونبها براي ورثه است ما اگر وارثان اين خاندان هستيم مجازيم خونبها بگيريم اين جمله‌هاي خبريه به داعي انشا القا مي‌شود اين جمله دعاست، مي‌گوييم: «وَ جَعَلَنَا» خدا ما را از طالبين ثار قرار بدهد، قبل از طلب ثار, فرزند بودن لازم است، ما بايد فرزند اين مكتب باشيم تا خونبها را بخواهيم, اگر سخن از دفاع مظلوم است ديگر اختصاصي به ما شيعه‌ها ندارد؛ اما وقتي مي‌گوييم: «وَ جَعَلَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الطَّالِبِينَ بِثَارِه»؛ يعني ﴿مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً﴾[2] اين سلطنت را ذات اقدس الهي به شيعه‌ها داده است كه خونبهاي حسين‌بن‌علي را بگيريد و وجود مبارك حضرت هم در بسياري از سخنانش مخصوصاً در آن پيام رسمي، سخن از حق و باطل را مطرح كرده است. فرمود مگر نمي‌بينيد كه حق به آن عمل نمي‌شود و از باطل اعراض نمي‌شود.[3] مستحضريد كه حق در بسياري از آيات قرآ‌ن كريم بر دو بخش تقسيم شده است: يک حق به معنای خدای است ﴿ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبيرُ﴾،[4] اين حقّي است كه در علوم عرفاني مطرح است و دست ما كوتاه است. حقّی است كه به اصطلاح مي‌گويند «حقّ مخلوق‌به» كه فرمود: ﴿خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ﴾[5] اين حق همان است كه اصطلاحاً مي‌گويند «حقّ مخلوق‌به», اين «حقّ مخلوق‌به» براساس تبيين قرآن كريم به اين معناست كه اگر از مهندس عالَم سؤال كنيد شما عالَم را با چه چيزي خلق كرديد؟ يك مهندس وقتي مورد سؤال قرار مي‌گيرد كه شما اين بِنا را با چه چيزي خلق كرديد؟ مي‌گويد با فلان سيمان, با فلان آهن, با فلان گچ, با فلان آجر و سنگ, مصالح ساختماني بنا اين است؛ ولي خداي سبحان در طرح ساختار نظام سپهري مي‌فرمايد مصالح ساختماني من حق است، من آسمان را با حق خلق كردم, زمين را با حق خلق كردم, موادّي كه نبود, اين‌چنين نبود كه او موادّ موجود قبلي را ـ معاذالله ـ به اين صورت دربياورد، ماده و صورت، هر دو را بديعاً او آفريد او ﴿بَديعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾[6] فناور است, نوآور است، ماده را بديعاً آفريد, صورت را بديعاً آفريد, تركيب ماده و صورت را بديعاً آفريد, او ﴿بَديعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ است، همه كارهاي او نو است؛ اما كار نو بالأخره مصالح ساختماني دارد يا ندارد؟ فرمود مصالح ساختماني عالَم, حق است، ما سما و ارض را «بالحق» خلق كرديم اين حق همان است كه در اين كتاب‌هاي اهل معرفت از آن به عنوان «حقّ مخلوق‌به» ياد مي‌كند اين حق ممکن هست در عالم هست مصالح ساختماني است؛ لذا اين عالم باطل را نمي‌پذيرد چون ساختار اين, مصالح ساختماني اين با حق است.

همان‌طوري كه ما را به حق آفريد با فطرت حق آفريد, طبيعت ما را با سلامت آفريد, فطرت ما را با توحيد آفريد, اگر كسي يك غذاي مسمومي وارد دستگاه گوارش و پرورش و معده او بشود، اين را بالا مي‌آورد نمي‌پذيرد, چرا؟ چون اين دستگاه با سلامت خلق شده است با موادّ سمّي آشنا نيست. فرمود دستگاه گوارش عالَم به حق خلق شده است، باطل را بالا مي‌آورد. حالا براي اينكه كسي باطل را بالا بياورد تلاش و كوشش كند گاهي شهادت لازم است, گاهي اسارت لازم است, گاهي جهاد اصغر لازم است, گاهي جهاد اوسط لازم است, گاهي جهاد اكبر لازم است. سالار شهيدان فرمود: هاضمه نظام آفرينش, نظام اموي و مرواني را نمي‌پذيرد، من آمدم اين را جراحي كنم. اين‌چنين نيست كه كربلا، يعني مظهر مظلوميت و شكست، بلكه مظهر شهامت و پيروزي است. همان‌طوري كه وجود مبارك امام سجاد با آن حالت ظاهري كه در جلوي دروازه شام قرار داشت، از حضرت سؤال كردند در اين صحنه چه كسي پيروز شد؟ فرمود ما, ما رفتيم حق را زنده كنيم و كرديم و برگشتيم: «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ مَنْ غَلَبَ، وَ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ، فَأَذِّنْ ثُمَّ أَقِم»؛[7] اگر خواستي بفهمي چه كسي پيروز شد در هنگام نماز, اذان و اقامه بگو، ببين نام چه كسي را مي‌بري؟ ما رفتيم نام پيغمبر و اهل بيت را زنده كنيم و برگشتيم ما پيروزيم.

بنابراين ما دوتا كار بايد بكنيم: يكي درباره خودمان, يكي درباره نظام ديني‌مان. درباره كار خودمان, تمام قيام و قعود ما بايد حق باشد، وگرنه بالا مي‌آوريم, آن بالا آوردن عبارت از بي‌آبرو شدن است. تمثيلی را وجود مبارك اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) از اين تفسير آيات قرآن كريم مدد مي‌گيرد. خدا فرمود من عالم را, مصالح ساختماني عالم حق است كسي بخواهد با باطل زندگي كند بيراهه برود راه كسي را ببندد، اين بالأخره يك روز بالا مي‌آورد. همان مطلب دقيق تفسيري را وجود مبارك حضرت امير كه قرآن ناطق است به صورت ديگري در نهج‌البلاغه تبيين كرد فرمود: «إِنَّ الْحَقَّ ثَقِيلٌ مَرِي‏ءٌ وَ إِنَّ الْبَاطِلَ خَفِيفٌ وَبِي‏ء»[8] فرمود: عمل به حق به حسب ظاهر سنگين است؛ اما گواراست. اگر كسي محقّق بود علماً, متحقّق بود عملاً, اين با يك زندگي طيّب و طاهر و گوارا دارد زندگي مي‌كند. ما چرا در پيشگاه شهدا عرض مي‌كنيم: «طِبْتُمْ‏ وَ طَابَتِ‏ الْأَرْضُ‏ الَّتِي‏ فِيهَا دُفِنْتُمْ»؛[9] يعني گوارا بود, نه تنها شما زندگي طيّب و طاهر داشتيد، كشوري كه شما در آن آرميديد آن را طيّب و طاهر مي‌كنيد؛ حالا ممكن است چند نفر بيراهه بروند و بيراهه بگويند؛ ولي بالأخره شما كشور ايران را طيّب مي‌كنيد: «طِبْتُمْ‏ وَ طَابَتِ‏ الْأَرْضُ‏ الَّتِي‏ فِيهَا دُفِنْتُمْ». طبق اين زيارت كه ما موظفيم در پيشگاه شهدا عرض كنيم، با قرآن كريم كه مي‌سنجيم مي‌فرمايد وقتي كشوري طيّب و طاهر شد ميوه طيب و طاهر مي‌‌دهد: ﴿وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ﴾[10] ميوه‌اش طيّب و طاهر است، عدل است, عقل است, علم است. فرمود كشوري كه شهيد بيارمد، آن كشور طيّب و طاهر است، غالباً مستحضريد كه اين زيارت‌ها و دعاها و همه اينها جمله‌هاي خبريه‌اي است كه به داعي انشا القا مي‌شود، تنها «يا ليتنا كنا معكم» نيست كه انشا باشد «طِبْتُمْ‏ وَ طَابَتِ‏ الْأَرْضُ‏ الَّتِي‏ فِيهَا دُفِنْتُمْ»؛ يعني ما موظف هستيم مزار شما را كه كشور ايران است طيّب و طاهر نگه بداريم نه روزهاي معيّن يا شب‌هاي جمعه، شاخه گلي روي قبرتان بگذاريم اين از نازل‌ترين كارهاست. آن رسالت اصلي ما اين است كه اين كشور را پاك نگه بداريم. كشور پاك, ميوه پاك مي‌دهد عالِم شدن, عاقل شدن, فداكار شدن, عفيف شدن, پاك بودن, منزّه از اختلاس, منزّه از دروغ و مانند آن, ميوه طيّب و طاهر يك مملكت است. بنابراين نظام الهي, نظام حق است؛ وجود مبارك حضرت امير تمثيل كرده فرمود: «أَلحَقُّ ثَقِيلٌ» سنگين هست اما «مَرِي‏ءٌ»؛ اينكه مي‌گوييم ﴿هَنِيئاً مَرِيئَاً﴾؛[11] يعني اين غذا خوب در معده شما در دستگاه گوارش شما فرو برود هنيء باشد, مريء باشد؛ اما وقتي باطل را حضرت در نهج‌البلاغه تمثيل مي‌كند مي‌فرمايد: «وَ الْبَاطِلَ خَفِيفٌ وَبِي‏ء» باطل به حسب ظاهر آسان است لذتي هم همراه آن هست؛ اما اين به منزله يك مزرعه سرسبز وباخيز است. كلمه «وَبِيء»، كلمه «أَوبَي», كلمه «مُوبِيء»[12] اين در نهج‌البلاغه چند جا بازگو شده، فرمود اين بالأخره وباخيز است چيزي كه وباخيز باشد آبروبر است. مي‌دانيد اگر كسي به بيماري‌هاي صعب‌العلاج و بدخيم سرطان مبتلا بشود، بالأخره ممكن است شفا پيدا نكند و بميرد، ولي آبرومندانه رخت بربست، ولي اگر كسي به وبا مبتلا شود، اين وبا يك بيماري آبروبر است، سر و ته, بالا و پايين هر لحظه تاس و لگن، ديگر آبرو براي كسي نمي‌ماند. فرمود كار باطل, رشوه, اختلاس، مال حرام، وباخيز است بالأخره آبروبر است اين را شما بالا مي‌آوريد. چون نظام, نظام حق است، با باطل آشنايي ندارد نبايد بگوييم گذشت, هيچ چيزي نگذشت, اگر قرآن فرمود مصالح ساختماني جهان حق است اين قرآن ناطق آن را تبيين كرد فرمود همان‌طوري كه طبيعت را خدا حق آفريد, فطرت را حق آفريد, دوخت و دوز طبيعت و فطرت را حق آفريد, اين مجموعه را به نام انسان ناميد كه ﴿أَحْسَنِ تَقْويمٍ﴾[13] است، اگر يك غذاي سمّي وارد اين دستگاه گوارش بشود اين بالامی­آورد اگر اختلاس، سرقت، خيانت در اموال در مال کسی راه پيدا کند اين بالامی­آورد اين مي‌شود وبا, فرمود گناه وباست, باطل وباست «الْحَقَّ ثَقِيلٌ مَرِي‏ءٌ وَ إِنَّ الْبَاطِلَ خَفِيفٌ»؛ اما «وبيء» اين وباخيز است بالأخره آبروبر است. آنچه ذات اقدس الهي در قرآن كريم به صورت دقت تفسيري بيان فرمود, وجود مبارك علوي آن را تبيين كرد.

مستحضريد که تمثيل سطح مطلب را پايين مي‌آورد، يك؛ سطح فكر ذهن مخاطب را بالا مي‌برد، دو؛ رابطه را نزديك مي‌كند، سه؛ دست ذهن شنونده به آن مطلب مي‌رسد، چهار؛ اين را مي‌فهمد, خاصيت تمثيل اين است. مَثل زدن يعني يك صندلي و چهارپايه گذاشتن زير ذهن شنونده، اين ذهن را قدري بالا آوردن, دامنه اوج گرفته مطلب را كشيدن و پايين آوردن تا تقاربي بين ذهن و مطلب بشود تا درك كند اين خاصيت تمثيل است؛ اما اين تمثيل, نردبان است براي اينكه انسان بفهمد، يك؛ فهميدن نردبان است براي اينكه بالا برود، دو؛ هرگز علم و دانش هدف نيست دانش بيش از كار نردبان كاري از او ساخته نيست عمده آن عقل است كه «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَن وَ اكْسُتِبَ بِهِ الْجَنَانَ»[14] آن عقل كه وهم و خيال را عِقال مي‌كند, شهوت و غضب را عقال مي‌كند و رام مي‌كند و انسانِ امّاره بالسوء را امّاره بالحُسن مي‌كند آن عقل است؛ لذا فرمود ما اين مَثل‌ها را مي‌زنيم: ﴿صَرَّفْنا لِلنَّاسِ في‏ هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ﴾[15] يا ﴿ضَرَبْنا﴾[16] براي هر چيزي مَثل مي‌زنيم ﴿وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما يَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ﴾[17] آن‌كه نردبان علم و دانش در اختيار اوست، روي نردبان علم پا مي‌گذارد تا به اوج عقل باريابد، وگرنه علم مشكلي را حل نمي‌كند، انديشه فقط نردبانِ كار است تا اين به دست چه كسي باشد, اين نردبان اگر به دست يك انسان نيرومند باشد؛ يعني عاقل باشد اثر دارد ﴿وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ﴾؛ اما ﴿وَ ما يَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ﴾ اگر كسي عالِم شد روي نردبان علم قدم نهاد به بارگاه رفيع عقل مي‌رسد كه «الْعَقْلُ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَن وَ اكْسُتِبَ بِهِ الْجَنَانَ». از وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة والثناء) رسيده است كه اصلاً عقل را به خاطر اين عقل مي‌گويند كه زانوي شهوت و غضب را عقال مي‌كند،[18] يك؛ زانوي وهم و خيال را عقال مي‌كند، دو؛ عقال كردن؛ يعني زانوبند داشتن اين شترهاي جموح و چموش را عقال مي‌کنند اينكه حضرت در آن روايت فرمود: «إِعقَل وَ تَوَکَّل»[19] بعدها سروده شد كه «با توكل زانوي اشتر ببند»،[20] آن زانوبند را مي‌گويند عقال كه جلوي جموحي و چموشي را مي‌گيرد. اين وهم سركش, اين خيال سركش در بخش انديشه, اين شهوت سركش اين غضب سركش در بخش انگيزه، اينها به زانوبند محتاج‌اند. وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة والثناء) فرمود عقلي پيدا كن, زانوبندي پيدا كن زانوي شهوت و غضب را عقال كن هم در زندگي شخصي راحت هستي, هم در زندگي اجتماعي, حرف هم كه مي‌زني سعي كن با بهترين لهجه سخن بگويي, مگر نمي‌خواهي حرفت اثر كند, مگر نمي‌خواهي در دل‌هاي ديگران راه پيدا كني, مگر نمي‌خواهي دل‌ها را به هم پيوند بدهي؟ اين حُسن كلام است؛ اصلاً ادبيات را براي همين اختراع كردند.

 شما مستحضريد يك بنّاي درس نخواندهِ سنّتيِ روستايي اين سنگ‌هايي كه از دل كوه درمي‌آيد ولو سنگ‌هاي معدني هم كه باشد چندتا چكش مي‌زند اين كثيرالاضلاع غير منتظم را يک مقدار نظم میدهد لای ديوار میگذارد، اين ديوار با يك تكان مي‌افتد؛ اما همين سنگ معدني وقتي به دست مهندسين ايتاليا بيفتد مي‌شود مرمر ايتاليا, كار مهندسي اين است كه اين سنگ‌ها را صاف كند, كار اديب اين است كه اين لفظ‌ها را مي‌تراشند, ناصافي‌هاي آن را مي‌گيرند, كجي‌هاي آن را مي‌گيرند, ناهماهنگي‌هاي آن را مي‌گيرند اين مي‌شود ادب, با اين ادب دارند زندگي مي‌كنند. شما شرح حال پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة والثناء) را ببينيد، آنچه در بسياري از شروح نهج‌البلاغه و مانند آن آمده كه وجود مبارک حضرت قبل از اينکه به مقام شامخ نبوت بار يابد اصلاً کلمه غلام و أمه و اينها را به کار نمیبرد، نمي‌گفت نوكر, نمي‌گفت غلام, هميشه به اين پسرها كه بنده و غلام بودند مي‌گفت «فتی», به دخترها مي‌گفت «فتاة».[21] اين لغت را تراشيد, شفاف كرد, صاف كرد مثل مرمر ايتاليا به كار برد. خيلي‌ها مي‌توانند بگويند غلام, رسم هم آ‌ن بود ادبيات رايج اين بود «فتی» و فتوّت هم، البته اين فرهنگ ما يعني فارسي‌زبان‌ها بسيار قوي است؛ اما هرگز به بارگاه ادبيات عرب نمي‌رسد، ما در بسياري از موارد كمبود داريم ما براي دو نفر حرف نداريم, براي مياني حرف نداريم, ما به يك نفر مي‌گوييم تو به دو و مازاد مي‌گوييم شما, اما عرب به يک نفر میگويد «أنت» به دو نفر میگويد «أنتما»، به جمع میگويد «أنتم». چه در ضمير غايب, چه در ضمير حاضر ما كمبود داريم؛ لذا فارسي آن توان را ندارد كه ترجمه خوبي براي قرآن كريم باشد، ما براي شيء نزديك اشاره مي‌كنيم مي‌گوييم «هذا» اگر نزديك نبود مي‌گوييم اينجا و آنجا همين! اما عرب اگر نزديك بود مي‌گويد «هذا», اشاره ميانی را میگويد «ذاک»، اشاره دور را میگويد «ذلک»؛ ادبيات غني و قوي را البته به بركت قرآن پيدا كردند، اينها را دارند. «فتی» غير از جوان است؛ يعني آن فتوّت و جوانمردي را به همراه دارد.

 در عرب قبل از ظهور اسلام، كلمه غلام و اَمه و عبد رايج بود؛ ولي حضرت اين سنگ‌ها را تراشيد به صورت مرمر در آورد و در زندگي‌اش به كار برد، مي‌گفت «فتی، فتاة»؛ بعد وقتي اسلام آمد، فرمود، زيبا حرف بزنيد: ﴿قُلْ لِعِبادي يَقُولُوا الَّتي‏ هِيَ أَحْسَنُ﴾[22] مگر شما نمیخواهيد همدل باشيد همزبان باشيد با هم زندگی کنيد اين گونه که نامهربانه حرف میزنيد اين مشکل داخلی ايجاد میکند، هر روز بايد با يكديگر دعوا كنيد. ﴿قُلْ لِعِبادي يَقُولُوا الَّتي‏ هِيَ أَحْسَنُ﴾؛ چون ﴿إِنَّ الشَّيْطانَ يَنْزَغُ بَيْنَهُمْ﴾[23] او اصلاً تمام كارهايش اين است كه نزغ كند, چقدر اين قرآن شيرين است. ديديد حمارهايي كه راه نمي‌روند سيخي به اينها مي‌زنند، ما مي‌گوييم سيخ مي‌زنند, ولی عرب با آن لطايفي كه دارد مي‌گويد اين نزغ است، ﴿وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾[24] اگر سيخي ديديد, دردي احساس كردي بگو يا الله! تا نجات پيدا كني. برابر سوره مباركه «اسراء» به خدا عرض كرد من سواري مي‌خواهم، ﴿لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ﴾؛[25] «إحتنك» كه باب افتعال است؛ يعني حَنَك و تحت حَنَك اين مركوب را گرفته، مي‌گويد من ﴿لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ﴾ من سواري مي‌خواهم من إحتناك مي‌كنم، حنك اينها, تحت حنك اينها بايد دست من باشد ما با چنين دشمني روبهرو هستيم. خداي سبحان به ما فرمود در جامعه كه زندگي مي‌كنيد با ادبيات زيبا و دلپذير و دلنشين حرف بزنيد: ﴿قُلْ لِعِبادي يَقُولُوا الَّتي‏ هِيَ أَحْسَنُ﴾؛ مبادا در كلمات خود حرفي بزنيد, نيشي بزنيد, كسي را برنجانيد اگر واقعاً مشكلي دارد با او بنشينيد و امر به معروف و نهي از منكر كنيد، وگرنه نيش زدن غير از پرخاش متقابل, بازدهي ندارد ﴿قُلْ لِعِبادي يَقُولُوا الَّتي‏ هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّيْطانَ يَنْزَغُ بَيْنَهُمْ﴾.

غرض آن است كه ساختار عالَم به حق خلق شده؛ يعني مصالح ساختماني سماوات و ارض حق است. گاهي با جمله سالبه قرآن كريم سخن مي‌فرمايد, مي‌فرمايد كه ما آسمان و زمين را باطل خلق نكرديم,[26] گاهي به صورت قضيه موجبه ذكر مي‌كند كه ما آسمان و زمين را به حق خلق كرديم؛[27] يعني مصالح ساختماني آسمان و زمين حق است، فطرت انسان حق است، اگر كسي بخواهد راحت زندگي كند بايد در علم محقّق, در عمل متحقّق باشد. اينكه به ما گفتند طلب علم فريضه است بر هر مسلمان چه زن چه مرد؛[28] براي همين است كه ما زندگي طيّب و طاهر داشته باشيم اين كشور هم به بركت امام(رضوان الله عليه) و شهداي بزرگوار طيب و طاهر شده است؛ البته كشور حسين بن علي بايد همين باشد كه ـ إنشاءالله ـ اميدواريم ذات اقدس الهی به برکت شهدای کربلا، همه شهدای ما را با اوليای خود محشور بفرمايد و نظام ما, رهبر ما, مراجع ما و دولت و ملت و مملكت ما را در سايه وليّ‌اش از هر خطري محافظت بفرمايد! اين نظام را تا ظهور صاحب اصلي‌اش حفظ بفرمايد! خطر سلفي و تكفيري و داعشي را به استكبار و صهيونيسم برگرداند! روح مطهر امام راحل و شهدا را با شهداي كربلا محشور بفرمايد! جوانان مملكت و اين عزيزان را مشمول ادعيه زاكيّه وليّ عصر قرار بدهد! مشكلات دولت و ملت و مملكت مخصوصاً در بخش اقتصاد و ازدواج جوان‌ها را به بهترين وجه حلّ بفرمايد! جوانان مملكت و فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت عصمت و طهارت قرار بدهد!

«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

 


[1] . بلد الأمين، النص، ص482.

[2] . سوره إسراء، آيه33.

[3] . تحف العقول، النص، ص245؛ «أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا يُعْمَلُ‏ بِهِ‏ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا يُتَنَاهَی عَنْه».

[4] . سوره حج، آيه62؛ سوره لقمان، آيه30.

[5] . سوره روم، آيه8.

[6] . سوره بقره، آيه117؛ سوره أنعام، آيه101.

[7] . امالی (شيخ طوسی)، ص677.

[8] . نهج البلاغه(للصبحی صالح)، حکمت376.

[9] . مصباح المتهجد، ج2، ص723.

[10] . سوره اعراف، آيه58.

[11] . سوره نساء، آيه4.

[12] . نهج البلاغه(للصبحی صالح)، حکمت367؛ «مَتَاعُ الدُّنيَا حُطَامٌ مُوبِی‏ء».

[13] . سوره تين، آيه4.

[14] . الکافی(ط ـ الاسلاميه)، ج1، ص11.

[15] . سوره إسراء، آيه89.

[16] . سوره روم، آيات58 و 27.

[17] . سوره عنکبوت، آيه43.

[18] . تحف العقول، النص، ص15.

[19] . عوالی اللئالی, ج1, ص75؛ مجمع البحرين، ج5، ص493.

[20] . مولوی، مثنوی معنوی، دفتر اول، بخش45.

[21] . النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج‏3، ص170؛ «عَنِ النَّبِيِّ (ص)‏: لَا يَقُولَنَّ أَحَدُکُمْ عَبْدِي وَ أَمَتِي وَ لَکِنْ لِيَقُلْ‏ فَتَايَ‏ وَ فَتَاتِي»؛ فی ظلال نهج البلاغة، ج3، ص151.

[22] . سوره إسراء، آيه53.

[23] . سوره إسراء، آيه53.

[24] . سور ه اعراف، آيه200؛ سوره فصلت، آيه36.

[25] . سوره إسراء، آيه62.

[26] . سوره ص، آيه27؛ ﴿وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا بَاطِلاً﴾.

[27] . سوره حجر، آيه85؛ ﴿وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا إِلاَّ بِالْحَقِّ﴾.

[28] . الکافی(ط ـ الاسلاميه)، ج1، ص30؛ «طَلَبُ العِلمِ فَرِيضَةٌ عَلَی کُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٌ».


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق