07 10 2015 445750 شناسه:

جلسه درس اخلاق (1394/07/16)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

«الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء الي الله».

مقدم شما بزرگواران حوزوي و دانشگاهي و عزيزان ناجا را گرامي مي‌داريم روز پربركت مباهله و خاتم‌بخشي علي‌بن‌ابي‌طالب(سلام الله عليه) را ارج مي‌نهيم، از ذات اقدس الهي مسئلت مي‌كنيم، به بركت‌ فرصت‌هاي مناسب اين ايام مخصوصاً امروز و فردا كه هم روز مباهله است, هم روز خاتم‌بخشي و انگشتردهي وجود مبارك علي‌بن‌ابي‌طالب است و هم زمينه نزول آيات سوره «هل أتي» است به بركت اينها, نظام ما و كشور ما و دولت و ملت و مملكت ما و رهبر ما از هر اُفت و آفت سياسي و اجتماعي مصون باشند!

امروز هم روزه گرفتن مستحب است كه شايد عده‌اي به گرفتن روزه موفق شدند و هم خواندن اين دعاي مباهله, دعاي مباهله كه در كتاب‌هاي دعا هست، شبيه دعاي سحر ماه مبارك رمضان است؛ منتها از دعاي سحر يك مقدار بيشتر است و يك ترجيع‌بند بسيار ظريف و لطيفي دارد كه در دعاي سحر نيست. در دعاي سحر همان‌طور رديف از جمال و جلال الهي شروع مي‌شود تا پايان؛[1] اما در همين دعاي مباهله که روز 24 ذيحجه خوانده مي‌شود او هم از جمال و جلال الهي شروع مي‌شود تقديم جلال بر جمال, هر چند جمله‌اي يك ترجيع‌بند بسيار ظريف و لطيفي دارد.[2] اصل مباهله به معناي تضرّع و زاري و ناله كردن در دستگاه خداست براي انجام كاري, آن كار يك وقت است كه فصل خصومت بين حق و باطل, صدق و كذب, خير و شرّ, حَسن و قبيح است چون ذات اقدس الهي هم ﴿خَيْرُ الْحاكِمينَ﴾[3] است, هم ﴿خَيْرُ الْفاصِلينَ﴾[4] است, اگر تشخيص مطلبي دشوار بود خداي سبحان با برهان و دليل آن مطلب را حل مي‌كند, اگر كسي نفهميد آن را بازگو مي‌كنند, تبيين مي‌كنند, شرح مي‌دهند, بسط مي‌دهند تا براي او روشن شود ولي اگر كسي فهميد عالماً عامداً بيراهه مي‌رود راه مباهله را باز گذاشتند راه مباهله اين است كه انسان با تضرّع و ناله از خداي سبحان بخواهد كه اين امر را با نازل كردن عذاب فيصله بدهد كه دامنگير آن‌ انسان تبهكار منكر بشود و انسان وارسته را معرفي كند و نجات دهد، «بِهال»؛ يعني تضرّع و ناله, مباهله؛ يعني اين‌چنين، اين اصل معناي اجمالي مباهله است.[5]

وقتي اسلام از مكه به مدينه آمد و وضعش روشن‌تر شد, از ملّي و محلّي بودن سرايت كرد به بخش منطقه‌اي, بعد از آ‌ن به بعد شده بخش جهاني, در اين فرصت مسئله مباهله مطرح شد. پيغمبر در همان آغاز نبوّت و رسالتش جهاني بود؛ منتها عملياتي كردن و اجرايي شدنش تدريجي بود؛ اول ملّي و محلّي بود, بعد منطقه‌اي, بعد جهاني, اول در حوزه مسلمان‌ها, بعد در حوزه موحّدان كه اعم از مسيحي و كليمي و زرتشتي و مانند آن, بعد در حوزه جهاني براي آنهايي كه موحد و ملحد هم نبودند، اول در حوزه مكه و امثال مكه بود، بعد وقتي مدينه آمدند مقداري حوزه اسلامي رشد بيشتري پيدا كرد مسيحي‌هاي مجاور را به بحث دعوت كردند. مشكل جدّي آنها، نشناختن توحيد بود و معناي نزول فرشته بود, كيفيت وحي‌يابي بود اينها را نمي‌توانستند درك كنند. مسيحي‌ها مي‌گفتند وجود مبارك عيساي مسيح از آن جهت كه پدر ندارد و پيدايش انسان بدون پدر ممكن نيست ـ معاذ الله ـ عيسي فرزند خداست, «إبن ‌الله» است و خدا پدر اوست اين تفكّر تجسّميِ باطل در محدوده مسيحيت بود؛ لذا وقتي سخن از خدا و عيسي و روح‌القدس مي‌شد, مي‌شد تثليث، «أب و إبن و روح‌القدس», وقتي سخن از عيسي و «الله» مي‌شد اين مي‌شود «إبن ‌الله» او مي‌شود پدر روحاني, اين معنا براي مسيحيت حلّ نشده بود كه خدا ﴿لَمْ يَلِدْ﴾ است, خدا ﴿لَمْ يُولَدْ﴾[6] است. وقتي وجود مبارك رسول گرامي(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء)، حضرت نبوي و رسالت آن حضرت دعوتی به مسيحي‌ها نجران و غير نجران داد آنها آمدند براي محاجّه, احتجاج كردند كه عيسي «إبن ‌الله» است براي اينكه ممكن نيست كسي بدون پدر به دنيا بيايد. ذات اقدس الهي اول برهان اقامه كرد, دليل اقامه كرد به وسيله آيات, پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آن دليل و برهان را برايشان روشن كرد وقتي قانع نشدند؛ يعني عالماً عامداً بعد از اينكه مطلب براي آنها روشن نشد آن‌گاه انكار كردند و جريان مباهله پيش آمد.

 در سوره مباركه «آل‌عمران»، آن‌جا فرمود: اگر مسيحي‌ها آمدند خواستند استدلال كنند، در جريان مسيحيت به آنها بگو: ﴿إِنَّ مَثَلَ عيسي‏ عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾[7] شما جريان آدم(سلام الله عليه) را كه قبول داريد اين مورد اتّفاق همه ماست كه آدم بدون پدر و بدون مادر به دنيا آمد مخلوق خداست چرا درباره آدم كه نه پدر دارد نه مادر نمي‌گوييد آدم «إبن ‌الله» است: ﴿إِنَّ مَثَلَ عيسي‏ عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾. خداي سبحان بخش مادي بدن آدم را از خاك و مراتب خاك آفريد, بعد در بخش روح او كه ﴿نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي﴾[8] است، سخن از ﴿كُنْ فَيَكُونُ﴾ است؛ اين‌جا همان مطلبي كه بارها به عرضتان رسيد جاي خود را پيدا مي‌كند كه انسان دو بخش دارد: يك بخش كه مربوط به بدن اوست، مشتركات فراواني با حيوان دارد كه شما مي‌بينيد سالانه وزارت محترم بهداشت و مراكز علمي ديگر چند همايش دارند براي تشخيص بيماري‌هاي مشترك بين انسان و دام، يك همايش‌ها و كنگره‌هاي علمي وزيني هم هست، مقاله‌ها و مقالت‌ها و سخنراني‌هايي هست كارهاي علمي خوبي است؛ اما از حوزه موش و امثال موش بيرون نمي‌آيد، آزمايشگاه موش بايد مشكل اين‌ها را حل كند، اين كار, كار خوبي است لازم است؛ اما كافي نيست. آنچه مشكل جامعه را حل مي‌كند آن كنگره دوم است, آن همايش دوم است, آن جشنواره دوم است. ما از آن جهت كه بدن داريم مشتركات فراواني با دام داريم و بيماري‌هاي مشتركي هم داريم و از آزمايشگاه موش جواب‌هاي پربركت علمي مي‌گيريم؛ اما ما تنها اين نيستيم يك مشتركات فراواني هم با ملائكه داريم، مشتركات انسان و فرشته فراوان هست آنچه كشور را اداره مي‌كند اين بخش دوم است، يك كنگره‌ها و همايش‌ها و جشنواره‌هايي لازم است تا مشخص شود آيات قرآني و رواياتي كه از اهل بيت(عليهم السلام) رسيده است و مشتركات انسان و فرشته را بازگو مي‌كند اگر حكيم سنايي كه تقريباً يك قرن قبل از مولوي بود و مولوي براي او حساب خاصّ باز مي‌كند مي‌گويد:

تو فرشته شوي ار جهد كني از پي آنك٭٭٭ برگ توت است که گشتست به تدريج اطلس[9]

 اين برگ توت كه بايد مي‌رفت در زباله‌دان وقتي رفت مدرسه نزد استاد رفت، حرف استاد را شنيد, شاگرديِ كِرم ابريشم را قبول كرد شده پرنيان، وگرنه پرنيان كه اول نبود، همين برگ توت وقتي مدرسه برود مي‌شود پرنيان, همين آدم عادي، اگر حوزه برود مي‌شود مرجع, اگر دانشگاه برود مي‌شود استاد:

تو فرشته شوي ار جهد كني از پي آنك٭٭٭ برگ توت است گشتست به تدريج اطلس

 آيات فراواني كراماتي را براي انسان ذكر مي‌كند براي ملائكه ذكر مي‌كند ﴿لَقَدْ كَرَّمْنا بَني‏ آدَمَ﴾[10] هست, از آن طرف ﴿بِأَيْدي سَفَرَةٍ ٭ كِرامٍ بَرَرَةٍ﴾[11] هست. فرمود انسان كريم است, فرشته كريم است انسان مؤدب است فرشته مؤدب است, انسان منزّه است فرشته منزّه است ما اين همايش مشترك بين انسان و فرشته را كم داريد آنچه كشور را اداره مي‌كند اين بخش دوم است.

به هر تقدير, در آن بخش از آيات سوره «آل‌عمران» نازل شده است فرمود اينها اگر آمدند بگو: ﴿إِنَّ مَثَلَ عيسي‏ عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾؛ يعني آدم دو بخش دارد: بخش بدن دارد كه آن را اين سلول‌هاي بنيادي كه فراوان شده است نشان مي‌دهد, يك بخش ﴿كُنْ فَيَكُونُ﴾ دارد كه ديگر در اختيار كسي نيست فقط در اختيار خداست و آن روح‌بخشي است؛ شما چرا درباره آدم نمي‌گوييد «إبن ‌الله»، اين برهان مسئله است آنها قانع نشدند. آيه بعد نازل شد، فرمود: ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ﴾ بعد از اينكه مسئله برهاني شد براي شما روشن شد براي اينها هم روشن شد اگر كسي از آن‌ به بعد هم اصرار بي‌جا مي‌ورزد كه عيسي «إبن ‌الله» است سخن از تثليث است شما آنها را به مباهله دعوت كن، آنها که به حرف علمی گوش نمي‌دهند: ﴿فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَي الْكاذِبينَ﴾؛[12] شما تبهّل و ابتهال كنيد با تضرّع و ناله از من كار بخواهيد من مسئله را فيصله مي‌دهم، با نازل كردن عذاب به حيات آنها خاتمه مي‌بخشم تا روشن شود كه حق كدام است باطل كدام؟ صدق كدام است و کذب كدام؟ خير كدام است شرّ كدام؟ حَسَن كدام است و قبيح كدام؟ من ﴿خَيْرُ الْفاصِلينَ﴾ هستم. اين پيشنهاد را وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بعد از نازل شد اين آيه به آنها داد، آنها هم گفتند بسيار خوب؛ روز معيّن, زمان معيّن, زمين معيّن كه مشخص شد كه حركت كنند، ديدند وجود پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) آمده, اميرالمؤمنين همراه اوست, فاطمه زهرا همراه اوست, حسن و حسين(عليهم الصلاة و عليهم السلام) همراه اوست، برخي از آنها كه ذائقه روحانيت و معنويت داشتند گفتند اين ذوات قدسي اگر به كوه نفرين كنند متلاشي مي‌شود، از مباهله كردن صرف‌نظر كردند حاضر شدند كه جزيه بدهند و در پناه دولت اسلام بمانند.

اين آيه مباهله فخري براي همه ماست براي اينكه اين ذوات قدسي را دعوت كرده است. فرمود ما اين كارها را مي‌كنيم. چند نكته دقيق در اين جريان مباهله هست، فرمود: ما اين كار را مي‌كنيم با ابتهال و تضرّع و زاري از خداي سبحان مي‌خواهيم ما نمي‌گوييم خدايا آنها را از بين ببر, خدايا آنها را لعنت كن وقتي ما ابتهال كرديم, به اذن خدا تقرّب پيدا كرديم, بالا آمديم, خود ما به اذن او لعنت مي‌فرستيم: ﴿فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَي الْكاذِبينَ﴾؛ نه «ندعوا الله أن يلعنهم» نمي‌گوييم خدايا «اللهمّ العنهم»! اين در «زيارت عاشورا» و امثال عاشوراست كه از ماها هم برمي‌آيد «ألّلهُمَّ الْعَن أَوَّلَ ظَالِمٍ»[13] سخن در اين نيست كه ما آن‌ها را لعنت مي‌كنيم, سخن در اين است كه ما قرار مي‌دهيم, مظهر جاعليّت ذات اقدس الهي مي‌شويم، معجزه معنايش همين است، ما اين كار را مي‌كنيم به اذن خدا. يك وقت از خدا مي‌خواهيم كه خدايا اين‌جا را آب بجوشان, چشمه بجوشد, اين درخت سبز شود اين دعاي ماست كه او انجام مي‌دهد، يك وقت از او مي‌خواهيم كه ما را مظهر خالقيّت و جاعليّت خود قرار بدهد، با دست ما چنين كاري را انجام بدهد اين مي‌شود معجزه؛ ﴿فَنَجْعَلْ﴾ نه «ندعوا الله أن يلعنهم»، ﴿فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَي الْكاذِبينَ﴾.

نكته ديگر آن است كه اين وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه در صحنه حاضر شد، همراهاني هم داشتند؛ يعني صديقه كبرا(سلام الله عليها) بود, حسنين(عليهما السلام) بودند, وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليهم اجمعين) بود، فرمود: يا ما كاذب هستيم يا شما, «كاذب» به كسي مي‌گويند كه گزارشگر باشد خبر بدهد در صحنه‌اي كه يكي گوينده است يك عده شنونده, يك عده تماشاچي و ناظر و مستمع هستند، اين‌ها نه صادق‌اند نه كاذب؛ چون صدق و كذب كه نقيض هم نيستند كه ارتفاعشان محال باشد، اين‌ها عدم و ملكه‌اند، مَقسم آن‌ها گزارش است كسي كه گزارش مي‌دهد يا صادق است يا كاذب, گزارش او يا صدق است يا كذب خبري؛ اما كسي كه ساكت نشسته است تماشاگر است نه صادق است نه كاذب. اين ذوات قدسي؛ يعني صديقه طاهره, وجود مبارك حسنين, وجود مبارك اميرالمؤمنين(سلام الله عليهما) همراه پيغمبر نبودند همكار پيغمبر بودند گزارش مي‌دادند از توحيد الهي, گزارش مي‌دادند كه عيسي «إبن ‌الله» نيست, گزارش مي‌دادند كه او مثل سايرين مخلوق خداست چون گزارش مي‌دادند بايد يا صادق باشند يا كاذب, يا ما صادق هستيم يا شما كاذب, نه يا من صادق هستم و شما صادق, يا من كاذبم آن‌ها كاذب. ما اين چند نفر گزارش مي‌دهيم اين‌ها تماشاچي نيستند، اين‌ها كسي نيستند كه من بگويم: «اللهمّ» اين‌ها آمين بگويند, اين‌ها مستمع نيستند، اين‌ها صاحب‌بيان‌اند، اين تعبير ﴿الْكاذِبينَ﴾ است؛ اين از لطايف بيانات سيدناالاستاد مرحوم علامه طباطبايي(رضوان الله عليه) در الميزان است[14] اين‌ها گزارشگرند اين‌طور نيست كه مستمع باشند مستمع نه صادق است نه كاذب؛ تا اينها تثليث را از بين بردند.

 منتها حالا مطلبي در قرآن كريم است كه فرمود: تثليث كفر است, ثالث ثلاثه كفر است, رابع ثلاثه توحيد است: ﴿لَقَدْ كَفَرَ الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ﴾؛[15] آنهايي كه گفتند عيسي ثالث ثلاثه است كافرند؛ چه اينكه كليمي‌ها هم كه گفتند ذات اقدس الهي «ثاني اثنين» است كافرند: ﴿وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ﴾,[16] ﴿لَقَدْ كَفَرَ الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسيحُ ابْنُ مَرْيَمَ﴾[17] هم ثالث ثلاثه كفر است، هم «ثاني اثنين» كفر است. اما در آيات هفت و هشت سوره مباركه «مجادله» مي‌فرمايند «رابع ثلاثه» توحيد محض است: ﴿ما يَكُونُ مِنْ نَجْوي‏ ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلاَّ هُوَ سادِسُهُمْ﴾؛[18] خدا «رابع ثلاثه» است نه «ثالث ثلاثه»، خدا «سادس خمسه» است نه «سادس ستّه»؛ اما اين مثل فقه و اصول و رسائل و مكاسب نيست كه با چند سال درس خواندن حل شود، اين يك جان كندن فلسفي و عرفاني مي‌خواهد كه چطور «رابع ثلاثه» توحيد محض شد, «ثالث ثلاثه» كفر شد، ﴿لَقَدْ كَفَرَ الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ﴾ چطور اگر كسي بگويد «ثالث ثلاثة» كفر است؛ اما بگويد «رابع ثلاثه» كفر نيست؛ چون بحثش از حوزه‌هاي عادي بيرون است وارد نمي‌شويم ولي بدانيد كه خيلي خبر در قرآن كريم هست كه بايد درس خواند و ياد گرفت، هرگز به اين درس‌هاي عادي كه در دست و پاي خيلي ريخته است، به اين اكتفا نكنيد تا نفس مي‌كشيد سواد. چرا ابوريحان بيروني‌ها در طيّ هزار سال مانده‌اند، بارها به عرضتان رسيد اين ابوريحان بيروني تقريباً معاصر مرحوم بوعلي است. آن روزها كه وسايل سوخت و سوز گاز و نفت و اين‌ها كه نبود همه‌اش با همين هيزم و ريزه‌هاي هيزم غذا طبخ مي‌كردند آشپزخانه‌ها اين‌طور بود. جناب ابوريحان بيروني(رضوان الله عليه) وصيّت كرد كه وقتي مي‌خواهيد آب گرم كنيد بدن مرا بعد از مرگ با آن آب گرم شستشو بدهيد اين براده‌هايي كه من يك‌جا ذخيره كردند با اين براده‌ها آب گرم كنيد و بدنم را شستشو بدهيد, عرض كردند ما هيزم فراوان داريم حالا چرا با آن براده‌ها؟ گفت نه, من در تمام مدّت عمر خيلي قلم زدم, قلم نوشتم, قلم تراشيدم، آن براده‌هاي قلم را كه من با آن اين همه كتاب‌ها را نوشتم در يكجا ذخيره كردم كه با آن براده‌ها آب گرم كنيد، بدنم را بشوييد، هم طلب مغفرت بشود براي من, هم به طلاّب حوزه‌ها و دانشجويان دانشگاه‌ها بگويم تا نفس مي‌كشيد سواد؛ ما چنين علمايي داريم! آدم مي‌شود دهن باز كند بگويد من بازنشست شدم, فارغ‌التحصيل شدم! وقتي همين كه دهن باز كرد گفت من فارغ‌التحصيل شدم چه حوزوي چه دانشگاهي «أُصِيبَتْ مقَاتِلُه»[19] دهن باز كند بگويد من درس نمي‌خوانم فارغ‌التحصيل شدم؛ يعني عمر را دارم هدر مي‌دهم و چيزي نمي‌گيرم اين كار نه براي حوزوي رواست نه براي دانشگاهي:

از باده مغز تر كن و آن يار نغز جوي ٭٭٭ تا سر رود به سر برو تا پا به پا بپو[20]

 اين همه علوم را ريختند، انسان بگويد من فارغ‌التحصيل شدم؟!

 ما دشمنان فراواني داريم در روز روشن، وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) فاطمه زهرا را, امام حسن را, امام حسين را, علي‌بن‌ابي‌طالب را در صحنه مباهله همه ديدند چند صباحي نقل حديث قدغن بود بعد وقتي كه اين‌ها بر سقيفه و امثال سقيفه مسلّط شدند اجازه دادند كه احاديث نقل شود. كساني كه با حوزه آشنا هستند شيخ طوسي را مي‌شناسند مبسوط او را, نهايه او را, خلاف او از كتاب‌هاي عميق علمي مرحوم شيخ طوسي است؛ اما قبل از شيخ طوسي، قاضي عبدالجبّار بود كه قبل از او مي‌زيست او كتابي نوشته به نام مبسوط, كتابي نوشته به نام خلاف, كتابي نوشته به نام نهايه؛ بعدها شيخ طوسي چنين كتاب‌ها را با چنين نامه‌ها نوشته، پس او از نظر علمي يك قَدَري است، او بيست جلد كتاب كلامي نوشته كه شش جلد آن متأسفانه در دسترس نيست. جلد بيستم كه مربوط به امامت و مقام و كرامت اهل بيت و امامت علي‌بن‌ابي‌طالب كه غدير ابتكاريِ اوست و خلافتي كه ديگران داشتند سقيفه, رهبري اين كار را به عهده دارد، اين در جلد بيست و دوم است قاضي عبدالجبار هم آدم كمي نيست، از نظر سابقه علمي هم قبل از شيخ طوسي بود، كتاب‌هاي او هم قبل از شيخ طوسي نوشته شده، شيخ طوسي هم كتاب‌هايش را برابر او نامگذاري كرده، چنين آدمي بالصّراحه در المغني مي‌گويد: «و من شيوخنا»؛ بعضي از اساتيد ما مي‌گفتند اصلاً علي‌بن‌ابي‌طالب در صحنه مباهله نبود، اين اهل سنّت چه چيزي را باور كنند. قداست او مثل كليني ماست, مثل مفيد ماست, مثل صدوق ماست، تقريباً هم‌سنّ آن‌ها بود و به اندازه آن‌ها هم كتاب نوشته، اين سني‌هاي بيچاره چطور باور كنند؛ اين است كه شما بايد فرياد بزنيد مباهله تنها اين نيست كه ما روزه بگيريم و آن دعا را بخوانيم، اين «بهال» معنا شود, آيه معنا شود, كنگره‌اي براي مباهله بايد گرفته شود تا روشن شود اين «بهال»؛ يعني چه؟ حضور علي‌بن‌ابي‌طالب چه سهمي دارد؟ حضور صديقه كبرا چه سهمي دارد؟ اگر روز مباهله را به همين اكتفا كنيم آن‌ها هم در مهم‌ترين كتاب‌هايشان بنويسند كه علي‌بن‌ابي‌طالب نبود ديگران به چه چيزي مراجعه كنند؟ بنابراين وظيفه ما در اين روزها احياي امامت است, احياي ولايت است آن مسئله وحدت سر جايش محفوظ است, نظم سر جايش محفوظ است ولي حقّ علي و اولاد علي بايد محفوظ بماند:

حشر, محبّان علي با علي٭٭٭ حشر محبّان دگر با دگر

بحث‌هاي قيامت به عهده «الله» است، ما تا زنده‌ايم بايد اين نام را, اين ياد را, اين آيات را, اين قضايا را, اين وقايع را عالماً تبيين كنيم، حالا هر كس قبول مي‌كند و هر كس نكول مي‌كند، آن ديگر به اختيار خود آنهاست چنين چيزي در صحنه مباهله بود.

 ولي سيد مرتضي كه حشرش با انبيا و اولياي الهي باشد اين چهار جلد كتاب نوشته به نام الشافي في الامامة كه بعدها شاگردش مرحوم شيخ طوسي اين را خلاصه كرده به نام امالي. مرحوم سيد مرتضي مي‌گويد او آمده قيام كرده حقّ علي‌بن‌ابي‌طالب را گرفته، گفته علي را شما نمي‌شناسيد پيغمبر اصرار دارد كه علي‌بن‌ابي‌طالب را به منزله جان خود بداند وقتي آيه نازل شد: ﴿وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ﴾ از آن به بعد پيغمبر سعي مي‌كرد نام علي را با ديگران نبرد, هر وقت نام علي شد در كنار نام خودش ذكر كند. مرحوم سيّد مرتضي(رضوان الله عليه) نقل مي‌كند در يك جلسه رسمي كسي از وجود مبارك پيغمبر سؤال كرد نظر شما درباره اصحاب چيست؟ حضرت فرمود: نظر من درباره اصحاب مثلاً سلمان و اباذر نام اين‌ها برده نشد؛ ولي به طور كلّي فرمود، اين‌ها اين‌طورند؛ بعد سائل عرض كرد چرا درباره علي‌بن‌ابي‌طالب چيزي نفرمودي؟ فرمود: تو آخر گفتي اصحاب را معرفي كن تو نگفتي كه آن‌كه به منزله جان خودت است معرفي كن، تو سؤالت را عوض كن من هم جواب بدهم, تو از اصحاب سؤال كردي، تو كه از كسي كه به منزله جان من است سؤال نكردي. مرحوم خواجه نصير وقتي اسم سيّد مرتضي را مي‌برد مي‌گويد: «قال السيّد المرتضي(صلوات الله عليه)»، حق دارد يا ندارد؟ اين سيّد مرتضي است! آن روزي كه قاضي عبدالجبار معروف مي‌گويد بعضي از مشايخ ما مي‌گويند علي نبود در برابر او سيّد مرتضي(رضوان الله عليه) اين حديث را نقل مي‌كند كه آن شخص سؤال كرد: «يا رسول الله» نظرتان درباره اصحاب چيست؟ حضرت اوصاف اصحاب را ذكر كرد بعد عرض كرد چرا اسم علي را نبردي؟ فرمود سؤال تو درباره اصحاب بود درباره مردم عادي بود علي به منزله جان من است، اگر سؤال كني كسي كه به منزله جان توست چگونه است، من علي را معرفي مي‌كنم، اين سيّد مرتضي است! ما اين راه را بايد طي كنيم. اينكه مرحوم خواجه نصير طبق نقل مرحوم علامه بحرالعلوم اسم سيّد مرتضي را كه مي‌برد مي‌گفت: «قال السيّد المرتضي(صلوات الله عليه)»، براي رفع اعجاب مستمعان فرمود: «فكيف لا يصلّي علي المرتضي».[21]

 ما هم مي‌توانيم راه سيّد مرتضي را برويم و حكم سيّد مرتضي را پيدا كنيم و خواجه نصير هم بر ما صلوات بفرستد؛ چون در سوره مباركه «احزاب» همان‌طور كه ذات اقدس الهي بر وجود مبارك پيامبر كه فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا﴾[22] در همان سوره «احزاب» بر ما هم صلوات فرستاد، فرمود: ﴿هُوَ الَّذي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ﴾[23] ما چرا به اين‌جا نرسيم كه خدا بر ما صلوات بفرستد؛ حالا آن درجات عاليه صلوات كه براي پيغمبر است كه فرشته‌ها همراه او هستند؛ البته براي ما نيست؛ اما اين مقام كه هست: ﴿هُوَ الَّذي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ﴾؛ اين‌جا قدر مشترك انسان و فرشته مشخص مي‌شود ما از اين مرحله پايين بياييم باختيم؛ البته با دام مشتركات فراواني داريم، اما بدن ماست, با فرشته‌ها هم مشتركات بي‌شماري داريم ﴿هُوَ الَّذي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ﴾ اگر فرشتگان بر ما صلوات مي‌فرستند پس ما با آن‌ها مشتركاتي داريم: ﴿لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ﴾ اين‌ها گوشه‌اي از مباحث روز مباهله است.

 اميدواريم ذات اقدس الهي همه ما را مشمول ادعيه اين ذوات قدسي قرار بدهد تا به بركت علي و اولاد علي مشمول ادعيه زاكيّه آن‌ها بشويم!

من مجدداً مقدم همه شما مخصوصاً هفته نيروي نظامي و انتظامي و ناجا را گرامي مي‌داريم از همه زحمتكشان اين نيرو حق‌شناسي مي‌كنيم اميدواريم خداي سبحان به همه مسئولان مخصوصاً اين عزيزاني كه هفته گراميداشت اين‌ها است سعادت دنيا و آخرت مرحمت بفرمايد! پروردگارا امر فرج وليّ‌ات را تسريع بفرما! نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, دولت و ملت و مملكت ما را در سايه وليّ‌ات حفظ بفرما! روح مطهر امام راحل و شهدا را با اولياي الهي محشور بفرما! پروردگارا دل‌هاي ما را متيّم به حبّ خودت, به حبّ قرآنت, به حبّ اهل بيت قرار بده! دل‌هاي ما را لبريز از علوم الهي بفرما! «وَ امْلَأ قُلُوبَنَا بِالْعِلْمِ وَ الْمَعْرِفَة»[24] اين دعاي بلندي است كه از وجود مبارك وليّ عصر(ارواحنا فداه) رسيده است چه همّت‌هاي بلندي از اين ادعيه استفاده مي‌شود، خدايا خطر سلفي و تكفيري و داعشي را به استكبار و صهيونيسم برگردان! كشور وليّ عصر را تا ظهور آن حضرت از هر خطري محافظت بفرما! پروردگارا جانباختگان حادثه تلخ شبه‌عمد اين خطاي محض نبود، اگر قتل عمد نبود قتل شبه ‌عمد است حُكم فقهي آن، حكم فقهي شبه‌عمد را دارد نه خطا, خدايا جانباختگان مكه و منا را مشمول رحمت ويژه خودت قرار بده! پروردگارا به اين بازماندگان صبر جميل و اجر جزيل مرحمت بفرما! آل‌سعود را به كيفر دائمي آن‌ها محكوم بفرما! حرمين را از شرّ آل‌سعود نجات مرحمت بفرما! حج و عمره و مكه و منا را به بركت قرآن و عترت در سايه وليّ‌ات حفظ بفرما! بين ما و قرآن و عترت در دنيا و آخرت جدايي نينداز! فرزندان اين سرزمين و فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت(عليهم السلام) قرار بده!

«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

 


[1] . ألإقبال(ط ـ الحديثة)، ج1، ص175.

[2] . مصباح المتهجد، ج2، ص760.

[3] . سوره اعراف، آيه87.

[4] . سوره انعام، آيه57.

[5] . مصباح المنير، ج2، ص64.

[6] . سوره اخلاص، آيه3.

[7] . سوره آل عمران، آيه59.

[8] . سوره حجر، آيه29؛ سوره ص، آيه72.

[9] . ديوان سنايی، قصيده شماره90.

[10] . سوره إسراء، آيه70.

[11] . سوره عبس، آيات15 و16.

[12] . سوره آل عمران، آيه61.

[13] . مصباح المتهجد، ج2، ص776.

[14] . الميزان، ج3، ص223 و 224.

[15] . سوره مائده، آيه73.

[16] . سوره توبه، آيه30.

[17] . سوره مائده، آيات17 و 72.

[18] . سوره مجادله، آيه7.

[19] . نهج البلاغه(للصبحی صالح)، حکمت85؛ «مَنْ تَرَكَ قَوْلَ لَا أَدْرِي أُصِيبَتْ مَقَاتِلُه».

[20] . ديوان ملا هادی سبزواری، غزل150.

[21] . فوائد الرجاليه(للبحر العلوم)، ج3، ص88.

[22] . سوره أحزاب، آيه56.

[23] . سوره أحزاب، آيه43.

[24] . بلد الأمين و الدرع الحصين، النص، ص349.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق