جلسه درس اخلاق (1394/05/15)
«السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء الي الله
مقدم شما فرهيختگان, روحانيت معظّم, طلاّب, فضلا, برادران و خواهران ايماني را گرامي ميداريم، از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم به همه شما و پيروان قرآن و عترت آنچه خير و صلاح و فلاح دنيا و آخرت شماست مرحمت كند!
ما يك زندگي داريم كه اين زندگي با يك معيار اصلي بايد بگردد، آنچه ما را جمع ميكند و محور اصلي ماست چيست؟ يك بيان نوراني از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) است كه حضرت فرمود: «تَزَاوَرُوا فَإِنَّ فِي زِيَارَتِكُمْ إِحْيَاءً لِقُلُوبِكُمْ وَ ذِكْراً لِأَحَادِيثِنَا» دور هم جمع شويد, از يكديگر فاصله نگيريد; زيرا شما وقتي كنار هم جمع شديد چون شيعيان ما هستيد حرفهاي ما را نقل ميكنيد، وقتي شيعه يكجا جمع شد از سخنان مواليان او و اهل بيت(عليهم السلام) مطالبي را مطرح ميكند. بيان نوراني امام صادق(سلام الله عليه) اين است «تَزَاوَرُوا» يكديگر را زيارت كنيد, در محفل يكديگر شركت كنيد: «فَإِنَّ فِي زِيَارَتِكُمْ إِحْيَاءً لِقُلُوبِكُمْ وَ ذِكْراً لِأَحَادِيثِنَا» وقتي دور هم جمع شديد كلمات ما, مكتب ما را مطرح ميكنيد و زنده ميكنيد، «وَ أَحَادِيثُنَا تُعَطِّفُ بَعْضَكُمْ عَلَی بَعْض»[1] احاديث ما آن جاذبه را در شما ايجاد ميكند كه جامعه را از پراكندگي, از دو دلي, دو زباني و مانند آن نجات ميدهد. عاطفه و گرايش نسبت به هم ايجاد ميكند: «وَ أَحَادِيثُنَا تُعَطِّفُ بَعْضَكُمْ عَلَی بَعْض».
قبل از تتميم اين حديث نوراني به اين مَثل معروف جامعه و عُرفِ ما توجه كنيد همه ما ميگوييم و ميدانيم كه سنگ روي سنگ بند نميشود، اين يك مطلب درستي است تمام اين قصرها اين برجهايي كه ميسازند، سنگ با همه استحكامي كه دارد آن قدرت را ندارد كه برج را بسازد يك ملات نرمي بايد بين اين دو سنگ باشد كه سنگ روي سنگ بند شود آن ملات, نرم است سنگين نيست آهني نيست؛ ولي به جهت نرمي و نرمشي كه دارد اين دو سنگ را با هم جمع ميكند و اگر آن نرمش نباشد، سنگ روي سنگ بند نميشود. اينكه ما در عُرف ميگوييم سنگ روي سنگ بند نميشود درست ميگوييم و اين بيان نوراني امام (سلام الله عليه) كه فرمود: اگر خواستيد برج بسازيد, خانه بسازيد, جامعه بسازيد, افراد كنار هم جمع شوند يد واحده بشوند، احاديث ما آن ملات است «وَ أَحَادِيثُنَا تُعَطِّفُ بَعْضَكُمْ عَلَی بَعْض».
احاديث اهل بيت(عليهم السلام) چيست كه ما را با هم جمع ميكند؟ چه عاملي است كه ما را با هم جمع ميكند؟ دنيا كه اساس آن بر تفرقه است، چه چيز است كه جامعه را با هم جمع ميكند؟ در قرآن كريم يك بيان نوراني است كه آن دلمايه سخنان نوراني وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) است و آن, اين است كه وجود مبارك پيامبر از طرف ذات اقدس الهي مأمور شد به مردم بفرمايد كه تمام تلاش و كوششهايي كه من كردم براي نجات شما بود، چيزي از شما نميخواهم، مگر دوستيِ اهل بيت: ﴿قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي﴾؛[2] يعني اجر رسالت, محبّت و رقيقتر و دقيقتر و بالاتر از محبّت, عنوان مودّت است كه با خاندان من مودّت داشته باشيد, اين يك اصل و مستحضريد كه همه ما معتقديم و ميدانيم كه اهل بيت از قرآن جدا نيست قرآن از اهل بيت جدا نيست. اگر رسول خدا فرمود: مُزد رسالت من, دوستي اهل بيت است چون اهل بيت از قرآن جدا نيست؛ يعني مزد رسالت من, دوستي قرآن و عترت است، شما قرآندوست باشيد, علي و اولاد عليدوست باشيد، اين مزد رسالت من است، اينچنين نيست كه وجود مبارك حضرت بفرمايد، چيزي را من از طرف خدا براي اهل بيت آوردم كه قرآن ـ معاذ الله ـ آن را ندارد اينطور نيست؛ پس اجر رسالت رسول گرامي(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) دوستيِ قرآن و عترت است.
و مستحضريد كه اگر ما قرآن را دوست داريم چون كلام خداست، پس متكلّم را هم دوست داريم و اگر اهل بيت را دوست داريم چون خليفه الهياند، بعد از رسول خدا خليفة الخليفه هستند و اگر كسي خليفه الهي را دوست داشت؛ يعني مستخلفعنه را دوست دارد؛ پس تمام اين مودّتها و محبّتها برميگردد به محبّت و مودّت الهي كه ما خدادوست باشيم و چون ذات اقدس الهي با همه هست، اين دوستي يك دوستي جهاني خواهد بود، جهان را محبّت اداره ميكند نه جنگ, جهان را كُشتن و خون اداره نميكند. بارها ملاحظه فرموديد، اينها مكرّر در مكرّر شروع كردند به جنگهاي اصلي و نيابتي چه جنگ جهاني اول چه جنگ جهاني دوم، ديدند كار با كشتن پيش نميرود با گذشت پيش ميرود، جامعه را محبّت اداره ميكند. مدينه كه به معني مدنيّت, تمدّن و تديّن است اول كه مدينه نميگفتند. وجود مبارك رسول گرامي كه نور است، وقتي در مكه زندگي ميكند خدا اين را بلد امين ميداند و به مكه قسم ياد ميكند: ﴿لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ ٭ وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ﴾[3] اين مكه كه قبل از اسلام مَهد بتپرستي بود، در اثر استقرار وجود مبارك حضرت بلدِ امين شده و محبوب خدا شد و خدا به اين شهر قسم ياد كرد: ﴿لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ ٭ وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ﴾ اين مكه شده «بلد امين».
وقتي حضرت از مكه به مدينه ميآيد، اسم اين مدينه «يثرب» بود، ﴿يا أَهْلَ يَثْرِبَ لا مُقامَ لَكُمْ﴾[4] اسم آن يثرب بود؛ وقتي تديّن، مدنيّت و تمدّن آمد اين منطقه شده مدينه، وگرنه قبل از هجرت اين مدينه نام نداشت، يثرب نام داشت. ذات اقدس الهي براي گراميداشت مكتبي كه در اين شهر رواج پيدا كرد، فرمود مردمِ اين شهر مهاجردوست هستند: ﴿يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيْهِمْ﴾[5] كساني كه از مكه به مدينه آمدند مردم مدينه محبّتشان نسبت به مهاجرين عملي و علني شد، اينها ﴿وَ يُؤْثِرُونَ عَلي أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ﴾[6] ولو خودشان خيلي هم نيازمند باشند آن ويژگيهاي مالي و مختصّات اقتصادي خودشان را به اين مهمانهاي اهل هجرت ميدهند.
مستحضريد جهاد اگر بالاتر از هجرت نباشد كمتر از هجرت نيست، وقتي تمدّن در اين است كه مردم يك منطقه هجرت و مهاجرت را دوست داشته باشند، يقيناً جهاد و مجاهدها را هم دوست دارند، اينها محبّ مجاهدتها و مجاهدان هستند و مستحضريد اگر كسي جهاد را دوست داشت و شهادت شهدا را دوست داشت، مردمي كه در فراز و منطقههاي علمي به سر ميبرند، عالمانه زندگي ميكنند، مركّب آنها اگر از خون شهيد بالاتر نباشد كمتر نيست كه مِداد علما ارجح و افضل است تمدّن اگر در اين است كه مردم يك شهر مهاجر را دوست داشته باشند، تمدّن در اين است كه مجاهد را هم دوست دارند, تمدّن در اين است كه علم و اهل علم را دوست دارند, حوزههاي علميه را دوست دارند, طلاّب را دوست دارند و اگر كسي طلبهها و عالِمها و حوزهها را دوست داشت خودش سعي ميكند در اين سِلك بيايد كه بسياري از اين عزيزان ما الآن در همين سِلك هستند، وقتي انسان اينها را ميبيند خستگيهاي انسان رفع ميشود، اينها كسانياند كه حاملان علم, شاگردان امام صادق, شاگردان امام رضا هستند كه اگر قلمي داشتند, مركّبي داشتند, از قرآن و عترت بر چهره كاغذ چيزي نوشتند اجر آنها اگر بيش از هجرت و جهاد نباشد كمتر نيست. اينها همه از دستورات وجود مبارك امام هشتم است كه فرمود جامعه را محبّت اداره ميكند وگرنه سنگ روي سنگ بند نميشود، با خشونت نميشود جامعه را اداره كرد. ميبينيد مردم مدينه را وقتي قرآن ميخواهد مدح كند با اين زبان مدح ميكند كه ﴿يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيْهِمْ﴾ مهاجراني كه هجرتِ اينها در راه ذات اقدس الهي است اينها دوست دارند.
در نوبتهاي قبل اقسام سهگانه جهاد مشخص شد، جهاد اصغر داشتيم و اوسط داشتيم و اكبر, هجرتها هم اينچنين است، هجرت صغرا داريم و وسطا داريم و كبرا; بهترين هجرت اينکه انسان در حوزه درون خود از كمالي به اكمليّت هجرت كند. هجرتهاي مياني آن است كه از جهل علمي به علم هجرت كند, از جهالت عملي به عمل صالح هجرت كند اينها هجرتهاي وسطاست، هجرتهاي صغرا هم كه وضع آن مشخص است. بنابراين آنچه جامعه را اداره ميكند محبّت است و اين اختصاصي هم به قرآن و اختصاصي به رسول گرامي و اهل بيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) ندارد؛ اينها جزء پيامهاي نبوّت عام, رسالت عام, خلافت عام و امامت عام است. در كتابهاي كلامي ملاحظه ميكنيد كه ميگويد يك بحث مربوط به نبوّت عام است, يك بحث مربوط به نبوّت خاص. وقتي وجود مبارك ابراهيم خليل سخن ميگويد ميبينيد دين را با آن بحثهاي علميِ خشك اداره نكرده است و نميكند، دأب قرآن هم اين نيست. آن مسائل علميِ محض را كه در حوزهها رايج است، آنها را كافي نميدانند در عين حال كه لازم ميدانند.
وجود مبارك خليل حق كه به تعبير سعدي ميگويد: «خليل من همه بتهاي آزري بشكست»[7] همين است ما يك خليل داريم, يك حبيب داريم كه او با خلّت سخن ميگويد, اين با محبّت سخن ميگويد؛ حرف خليل حق اين است ﴿قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلينَ﴾[8] شما وقتي با كتابهاي كلامي آشنا هستيد ميبينيد ستاره نميتواند معبود باشد, آفتاب نميتواند معبود باشد, حرف هدهد را اگر بخواهيد نگاه كنيد ميگويد اينها چرا شمس و قمر را ميپرستند, شمسآفرين را نميپرستند, حرف شمس تبريزي را يا غزلي كه به نام اوست سرودند:
اي يار قمر بهتر يا آنكه قمر سازد٭٭٭ اي دوست شكر بهتر يا آنكه شكر سازد[9]
ميبينيد اين حرفها چه در زبان هدهدِ سليمان باشد, چه در ادبيات ما باشد، سخن در اين است كه ما شكرآفرين را, قمرآفرين را دوست داريم. اما وقتي سخن از خليل حق مطرح است, ابراهيم خليل ميگويد: ﴿قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلينَ﴾، سخن در اين نيست كه ستاره نميتواند، خالق آسمان و زمين باشد، آن چيز روشني است، سخن در اين است كه معبود بايد محبوب باشد. ما كسي را ميپرستيم كه به او دل بسپاريم، نه كسي را ميپرستيم كه به او محتاج هستيم اين حرفهاي مياني است. يك وقت است ما ميگوييم مشكلاتي داريم خدا حل ميكند, بيماري داريم خدا حل ميكند همه اينها حق است؛ اما حرفهاي ابتدايي يا مياني است. حرف خليل حق اين است من در برابر كسي سر ميستايم كه به او مِهر بورزم: ﴿قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلينَ﴾، كسي را دوست دارم كه هميشه با من باشد. اين شمسي كه قدري هست و قدري نيست, قدري طالع است و قدري غروب ميكند اين ديگر به درد من نميخورد، من كسي را ميخواهم كه در هر حال به او بگويم «يا الله»، ﴿قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلينَ﴾؛ يعني معبود آن است كه محبوب باشد كسي كه غروب ميكند, اهل غيبت است محبوب نيست؛ پس اينها محبوب نيستند. سخن در اين نيست كه اينها نميتوانند آسمان و زمين خلق كنند آن حق است اين به درد مدرسه ميخورد نه به درد كنار سجّاده. اين محقّق تربيت ميكند اما متحقّق نميپروراند.
وجود مبارك امام صادق همان بياني دارد كه بعدها وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليهما) داشت. وجود مبارك امام صادق ميگويد: وقتي موساي كليم(سلام الله عليه) به مناجات رفت در آن گفتگوها سخن از مِهر و محبّت و مودّت و امثال اينها شد. خدا به موساي كليم فرمود: بعضيها ميگويند ما خدا را دوست داريم، اگر با من ارتباط دارند, دوست من هستند، وقتي شب خلوت است آرام است همه خواب هستند، چرا با من مناجات نميكنند، چرا اهل نماز شب نيستند؟![10] اين را چه كسي نقل ميكند؟ امام صادق, از كجا نقل ميكند؟ از كوه «طور», شما آنجا بودي؟ كسي براي شما نقل كرد؟ مرحوم شيخ مفيد(رضوان الله عليه) در كتاب شريف امالي نقل ميكند، وقتي امام باقر(سلام الله عليه) رحلت كرد، «وَفْدي»؛ يعني هيئتي، به حضور امام صادق شرفياب شدند، گفتند ما تسليت عرض ميكنيم براي اينكه امامي را از دست داديم; يعني امام باقر(سلام الله عليه)، كه امام باقر در زمان پيامبر دنيا نبود؛ ولي وقتي سخنراني ميكرد, حرف ميزد, حديث ميگفت, به ما ميفرمود، پيغمبر چنين فرمود, همه ما با جان و دل قبول ميكرديم هيچ كس ديگر نميگفت شما كه پيغمبر را نديدي, شما كه در زمان پيغمبر دنيا نبودي, از بس مقام علمي و امامت او و خلافت او و ولايت او براي همه ما جا افتاده بود كه هيچ كس ديگر سؤال نميكرد كه «يابن رسول الله» شما كه ميفرماييد پيغمبر چنين فرمود, شما در زمان پيغمبر اصلاً دنيا نبودي, ما چنين كسي را از دست داديم. سخنگوي اين هيئت چنين بياني را به عرض امام صادق رساند. مرحوم شيخ مفيد در امالي نقل ميكند كه وجود مبارك امام صادق «أَطرَقَ مَلِيَّاً» يك مقدار تأمّل كرد، بعد سر برداشت گفت: «قَالَ اللهُ سُبحَانَهُ وَ تَعَالَي»،[11] يك حديث نقل كرد كه چيزي را كه شما به خدا ميدهيد خدا چندين برابر آن را رشد ميدهد و به شما برميگرداند مثل اينكه شما يك برّه كوچكي تحويل كسي بدهيد، اين برّه گوسفند يا آهو يا غزال ديگر را بپروراند، و بزرگ كند به شما بدهد، اين مضمون آن حديث است كه اگر كسي صدقه مختصري بدهد، خداي سبحان آن را چندين برابر به او پاداش ميدهد[12] مثل اينكه يك برّه كوچكي را شما در اختيار كسي قرار بدهيد او بپروراند چندين برابر بكند به شما بدهد, اين حديث را امام صادق از ذات اقدس الهي به عنوان حديث قدسي نقل كرد. سخنگوي اين جمعيت گفت ما به حال آمديم, ما آمديم به كسي تسليت بگوييم و گفتيم امامي را از دست داديم كه پيامبر را نديده و از پيامبر سخن ميگويد, اينكه به جاي امام باقر نشسته است، مستقيماً از خدا سخن ميگويد اين علم غيب است. وجود مبارك امام صادق ميفرمايد آن وقتي كه متكلّم به نام «الله», مستمع به نام موساي كليم(سلام الله عليه) گفتگو ميكنند، يكي از چيزهايي كه در اين گفتگوها گذشت اين بود كه خدا به موساي كليم فرمود: يك عدّه ميگويند ما دوست خدا هستيم؛ ولي شب اهل نماز شب نيستند، بهترين فرصت براي ملاقات با حبيب همان خلوت است.
بنابراين اساس كار اين است كه ما به كسي دل بسپاريم كه هميشه البته به او محتاج هستيم؛ اما هر وقت كه گفتيم «يا الله» مشكل ما را حل كند، نه براي اينكه او مشكل ما را حل كند، ما چه بخواهيم چه نخواهيم او مشكل ما را حل ميكند. در همان آيه شش سوره مباركه «هود» فرمود: رسول من! به مردم بگو هيچ مار و عقربي نيست كه عائله من نباشد ﴿ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَي اللَّهِ رِزْقُها﴾[13] تمام مار و عقربها عائله من هستند، من روزي همه اينها را بايد بدهم، با ﴿عَلَي﴾ هم تعبير كرده. اگر به جان هم نيفتند من روزي همه را دارم ميدهم؛ منتها يكي از دهن ديگري ميگيرد وگرنه من دارم روزي ميدهم با تعبير ﴿عَلَي﴾. كدام كافر را او محروم كرد؟ كدام مار و عقرب را او محروم كرد؟ با تعبير ﴿عَلَي﴾ در آيه شش سوره مباركه «هود» فرمود: اينها عائله من هستند من خودم را مسئول ميدانم كه تمام مارها و عقربهاي عالم را روزي بدهم؛ منتها اينها به جان هم ميافتند از دهن يكديگر ميگيرند، در جامعه بشري هم همينطور است.
خدا خداي همه است اما انسان بايد خدا را از روزنه محبّت عبادت كند كه «هَلِ الدِّينُ إِلَّا الْحُب»،[14] در سوره مباركه «حجرات» فرمود: من اين سرمايه را در درون دلهاي شما گذاشتم، فرمود: ﴿حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في قُلُوبِكُمْ﴾[15] من ايمان را دلپذير قرار دادم. همانطوري كه كام شما بالأخره عسل را دوست دارد, چشم شما گُل را دوست دارد, گوش شما صداي خوب را دوست دارد، اينها را چه كسي قرار داد؟ يک امر طبيعي است، به همه هم داد. فرمود در نهان شما ما علاقه به خدا را ذخيره كرديم, نهادينه كرديم: ﴿حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في قُلُوبِكُمْ﴾؛ منتها اين محبوب را, اين زيورها را بايد درست بشناسيم و عمل كنيم تا با جاذبهٴ محبّ خود حركت كنيم كه فرمود: ﴿إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ﴾.[16]
من مجدداً مقدم همه شما و بزرگواران و امام جمعه محترم پاكدشت و همه دوستان و علما و فضلا و اساتيد حوزههايي كه نام برخيها برده شد، نام برخيها برده نشد، مقدم همه را گرامي ميداريم، اميدواريم ذات اقدس الهي به فرد فرد شما و به عموم پيروان قرآن و عترت آنچه خير و صلاح و فلاح دنيا و آخرت است مرحمت كند! پروردگارا نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, دولت و ملت و مملكت ما را در سايه لطف امام زمان(ارواحنا فداه) حفظ بفرما! روح مطهر امام راحل و شهدا و شهداي اين جمع و شهداي پاكدشت و مناطق ديگر را با شهداي كربلا و صدر اسلام محشور بفرما! خطر تكفيري و سلفي و داعشيها را به استكبار و صهيونيسم برگردان! مشكلات مملكت و دولت و ملت مخصوصاً در بخش اقتصاد مقاومتي, ازدواج جوانها و ساير مسائل اين كشور در سايه لطف وليّات حل بفرما! جوانان مملكت و فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت عصمت و طهارت قرار بده! پايان امور همه را به خير و صلاح و فلاح ختم بفرما!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1] . الکافی(ط ـ الاسلاميه)، ج2، ص186.
[2] . سوره شوری، آيه23.
[3] . سوره بلد، آيات1 و 2.
[4] . سوره أحزاب، آيه13.
[5] . سوره حشر، آيه9.
[6] . سوره حشر، آيه9.
[7] . سعدی، ديوان اشعار، غزل شماره40.
[8] . سوره انعام، آيه76.
[9] . مولوی، ديوان شمس، غزل شماره628.
[10] . الامالی(للصدوق)، المتن، ص356.
[11] . الامالی(للمفيد)، المتن، ص354.
[12] . تفسير القمی، ج2، ص350.
[13] . سوره هود، آيه6.
[14] . الکافی(ط ـ الاسلاميه)، ج8، 80.
[15] . سوره حجرات، آيه7.
[16] . سوره آل عمران، آيه31.