جلسه درس اخلاق (1394/03/14)
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّيء الي الله».
ايام پُر بركت ميلاد خاتم اوصياء الهی وجود مبارک وليّ عصر است كه اين عيد خجسته را به پيشگاه آن حضرت و عموم علاقهمندان قرآن و عترت تهنيت عرض ميكنيم! روز چهاده خرداد سالگرد رحلت امام راحل(رضوان الله تعالی عليه) است كه حشر ايشان و حشر همه شهدا مخصوصاً شهداي پانزده خرداد را با شهداي کربلا از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم، اميدواريم روح ملكوتي امام راحل با انبيا و اولياي الهي محشور باشد! چون در ايام ميلاد خاتم اوصياي الهي هستيم يك نكته درباره امامت عرض كنيم و چون در ايام سالگرد امام راحل هم هستيم، يك مطلب هم مربوط به فضيلت امام (رضوان الله عليه) به عرضتان برسد.
جريان امامت مثل جريان نبوّت, نعمت الهي است؛ گرچه همه موجودات الهي به عنوان نِعم الهي مطرح هستند و همه نعمتها هم از ناحيه اوست: ﴿ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾،[1] امّا هر نعمتي را منّت نميگويند «المنّةُ هي النعمة العظميٰ».[2] منّتهاي لفظي كمال نيست، اما منّت به معناي نعمتِ بزرگ است؛ ﴿لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَي الْمُؤْمِنينَ إِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولاً﴾[3] نبوّت, رسالت و قرآن را خدا منّت ميداند، «المنّةّ هي النعمة العظمي»؛ فرمود اين نعمت بزرگ را به مؤمنين داد، البته به همه داد، ولي مؤمنان بهره ميبرند؛ مثل ﴿ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُديً لِلْمُتَّقينَ﴾،[4] با اينكه فرمود: ﴿شَهْرُ رَمَضانَ الَّذي أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآنُ هُديً لِلنَّاسِ﴾،[5] امّا آنكه بهره ميبرد اهل تقواست، فرمود: ﴿هُديً لِلْمُتَّقينَ﴾، با اينكه ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾ است. وجود مبارك رسول گرامي ﴿كَافَّةً لِلنَّاسِ﴾[6] است, ﴿رَحْمَةً لِلْعالَمينَ﴾[7] است، امّا آن کسانی كه از نبوّتش طَرْفي ميبندند مؤمنان هستند، فرمود: ﴿لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَي الْمُؤْمِنينَ﴾؛ همين بيان لطيف را كه تعبير از نعمت بزرگ به منّت است، درباره امامت هم فرمود كه ﴿وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ﴾[8] وجود مبارك وليّ عصر(ارواحنا فداه) منّت است، مثل وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) منّت است، يعني نعمت عظما است؛ اين مطلب اول بود.
خداي سبحان، آسمان و زمين و شمس و قمر را به عنوان نعمت عظما ندانست، فرمود اينها اموري هستند كه روزي بساطشان برچيده ميشود، اما نعمت ولايت, نعمت نبوّت, نعمت امامت چون «عند الله» است همچنان باقي است، اينطور نيست كه برچيده شود.
مطلب بعدي آن است كه بهرهاي كه توده مردم از نعمت نبوّت يا امامت ميبردند يك بهره صوري و قشري بود که در درون آنها جا پيدا نكرده است. اين بيان نوراني حضرت سيّد الشهداء(سلام الله عليه) كه وضع دينِ مردم آن روزگار را بيان ميكند، اين است كه فرمود: «إِنَّ النَّاسَ عَبِيدُ الدُّنْيَا وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلَی أَلْسِنَتِهِم»؛[9] يعني آنچه انسان با زبان بازي ميكند و گاهي اين را تُف ميكند و مياندازد دور، اين را ميگويند: «ما يلعق به اللسان» که ميشود «لعق»، فرمود: «وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلَی أَلْسِنَتِهِم»؛ لعاب را هم به همين مناسبت لعاب گفتند. دنيا چرا لَعب است؟ براي اينكه بيش از لعاب نيست، لعاب را آدم تا جمع كند خشك ميشود، هيچ كسي با لعاب دهن سيراب نميشود. اگر از دنيا به لَعب ياد كردند، براي اينكه بيش از لعاب نيست!
از آن سرد آمد اين كاخ دلاويز ٭٭٭ كه تا جا گرم كردي گويدت خيز[10]
که نوبت ديگري است؛ اين است كه بيش از لعاب نيست، ﴿هُمْ في شَكٍّ يَلْعَبُونَ﴾[11] همين است. آنها كه اهل ترديدند ميخواهند با شك و شبههش سيراب بشوند و عطش خود را فرو بنشانند، فرمود اين شدني نيست. اگر يك انسان تشنه بتواند با لعاب دهنش سيراب شود، شما هم با شبهه سيراب ميشويد؛ بنابراين وجود مبارك سيّد الشهداء فرمود: «إِنَّ النَّاسَ عَبِيدُ الدُّنْيَا وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلَی أَلْسِنَتِهِم». اين بيان نوراني سيّدالشهداء(سلام الله عليه) از همان آيه نوراني گرفته شد كه ﴿وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في قُلُوبِكُمْ﴾؛[12] شما فقط اسلام ظاهري آورديد. اين سؤال كه پاسخ داده شود، آنگاه بيان لطيف و سيره و سنّت پُر بركت امام راحل(رضوان الله عليه) مشخص ميشود كه امام چه كار كرد؟ پس بيان نوراني سيّد الشهداء(سلام الله عليه) اين است كه «إِنَّ النَّاسَ عَبِيدُ الدُّنْيَا وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلَی أَلْسِنَتِهِم»، اين بيان را سيّد الشهداء(سلام الله عليه) از آن آيه نوراني گرفته كه شما كه ميگوييد ما مؤمنيم، ﴿قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في قُلُوبِكُمْ﴾، پس ايمان در دلهاي شما جا پيدا نكرد. آن وقت اين سؤال ميماند كه اگر دين در لبهٴ زبان آنهاست كه گاهي تُف مياندازند دور ميكنند و اگر دين در درون دلهاي اينها راه پيدا نكرد، پس درون دلهاي اينها چيست؟ آن را هم طايفه سوم جواب ميدهد كه درون اينها ﴿أُشْرِبُوا في قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ﴾؛[13] گوسالهپرستي جایگير شد, گاهي ميفرمايد: ﴿إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[14] خيلي فرق نميكند، انسان يا گوساله بيرون را ميپرستد يا گوساله درون را, اگر فرمود: ﴿إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾، اگر ﴿أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ﴾,[15] اگر كسي خودپرست و هواپرست است، اين شخص گوسالهپرست است؛ منتها نميفهمد که چه كار ميكند، حالا لازم نيست که گوساله سامري را بپرستد! تفكر اومانيسمي[16] همين است. اومانيسم به جاي اينكه بگويد انسان خليفه و جانشين خداست، ميگويد جايگزين خداست و ـ معاذ الله ـ خدايي در كار نيست، هر چه هست خود انسان است؛ اين ميشود تفكّر اومانيسمي. حالا آن روز اين اصطلاحات نبود، ولي قرآن تعبيرش اين است: ﴿أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ﴾، به جاي اينكه بگويد من خليفه «الله» هستم و خليفه بايد «مستخلف عنه» خود را بشناسد، يك؛ او را باور كند، دو؛ حرفش را بپذيرد، سه؛ عمل كند، چهار؛ منتشر كند، پنج؛ اين موارد كار خليفه است؛ هيچ كدام از اينها را انجام نميدهد، به جاي اينكه بگويد من خليفه او هستم، ميگويد من خود او هستم؛ اين تفكر اومانيسمي است: ﴿أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ﴾. اگر ذات اقدس الهي درباره عدهاي ميگويد: ﴿إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾، لازم نيست سامري و گوسالهاي باشد که اينها گوساله بپرستند؛ اگر درون كسي حيوانيّت است ﴿أُشْرِبُوا في قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ﴾، اين شخص خودش يك سامري دارد, خودش گوسالهاي دارد و خودش هم گوسالهپرستي ميكند. پس آن بيان نوراني سيّد الشهداء اين است كه «إِنَّ النَّاسَ عَبِيدُ الدُّنْيَا وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلَی أَلْسِنَتِهِم»؛ بيان قرآن كريم كه ريشه اصلي سخنان سيّدالشهداء(سلام الله عليه) است اين است كه ﴿لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في قُلُوبِكُمْ﴾، اين سؤال را هم قرآن پاسخ ميدهد، اگر دين فقط در افق لب هست و در دل جا نكرد, در دل جاي چيست؟ طايفه ثالثه هم جواب ميدهد كه ﴿وَ أُشْرِبُوا في قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ﴾، آن وقت چنين ملتي هم از به پا كردن كربلا اِبايي ندارد، بسياري از همين خلفاي بني العباس بودند كه ائمه را شهيد كردند، شهادت ائمه به وسيله بني العباس بيش از اموي و مرواني بود.
امّا امام(رضوان الله عليه) چه كار كرد؟ امام آمده با بيان اين مطالب، با سيره و سريره و سنّت ساليان متمادي و تبعيد و زندان و تلاش و كوشش خود اين «لَعْقٌ عَلَی أَلْسِنَتِهِم» را گرفت، ﴿وَ أُشْرِبُوا في قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ﴾ را بيرون كرد, اين دين را در دلهاي مردم جا داد. دين در درون دلهاي مردم راه پيدا كرد «وَ أُشْرِبُوا في قُلُوبِهِمُ القُرآن وَ أُشْرِبُوا في قُلُوبِهِمُ النَّبي وَ أُشْرِبُوا في قُلُوبِهِمُ الوَصي»، اينها را تربيت كرد و نظام اسلامي را مستقر كرد؛ لذا آرزوي بسياري از اين عزيزان اين بود كه دعا كنيد ما شهيد شويم! اين عزيزاني كه جبهه ميرفتند و گاهي ما اينها را از زير قرآن رد ميكرديم، پنجاه تا عزيزان كه ميرفتند ما يك مورد هم پرچم سه رنگ همراهشان نديديم! همه آنها يا زهرا, يا حسن, يا حسين, يا علي بود. اين پرچم سه رنگ آن عُرضه را ندارد كه خود را حفظ كند، چه رسد به اينكه كشور را حفظ كند. ما در جنگ جهاني اول همين پرچم سه رنگ را داشتيم، كاري از پيش نبرد؛ در جنگ جهاني دوم هم داشتيم, در كودتاي ننگين 28 مرداد ما همين پرچم سه رنگ را داشتيم که روز روشن كودتا شد و كشور به باد رفت. از اين پرچم سه رنگ كاري ساخته نيست، بله ما براي آن پرچم سه رنگ قيام ميكنيم، كشته ميشويم و اين را هم شهادت ميدانيم، امّا آن پرچم يا زهرا اين حرف را به ما گفت، نه از پرچم سه رنگ! اين پنجاه مورد را كه ما ميديديم يك پرچم سه رنگ روي دوش آنها نبود! يا علي, يا حسن, يا زهرا بود، اين كار امام بود. اين «وَ أُشْرِبُوا في قُلُوبِهِمُ القُرآن و العِتْرَة و كذا و كذا» را امام در دلها جا داد، اين «لَعْقٌ عَلَی أَلْسِنَتِهِم» را انداخت دور و ﴿لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ﴾ را «دَخَل الايمان في قُلُوبِهم» كرد، اين كارِ امام بود. هر جا اينچنين باشد نصرت الهي هست، امام كم كاري نكرد! مگر تصرّف در دلها كار آساني است؟!
و مستحضريد دلِ ما آنقدر مستقل و بزرگ و عظمت دارد كه حرف هيچ كس را قبول نميكند. دل مگر حرف كسي را قبول ميكند! فقط پيامِ دلآفرين را قبول ميكند, هيچ چيزی ممكن نيست که بر دلهاي مردم كسي مسلّط شود، آنقدر اين دل قوي است! زبان و مانند آن را ميشود مهار كرد، امّا دل مهارشدني نيست و امام راحل بر دلها مسلّط شد و دلها را ظرف حرف سيّد الشهداء كرد, ظرف حرف اهل بيت كرد. تمام تلاش و كوشش اين عزيزان همين بود. در يكي از سفرهايي كه به آن مناطق جنگی رفتيم ـ آن وقت از شبهاي عمليات نبود ـ اين عزيزان جهرمي، سميناري در جبهه به نام سمينار تهذيب داشتند که در همان ايام بعثت وجود مبارك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در ماه رجب بود که با مرحوم آيت الله فاضل با هم به آنجا رفتيم، در همان شنها ميخوابيديم و در برنامههاي آنها هم يك سخنراني به مناسبت ايام بعثت به نام همايش تهذيب داشتند؛ پيرمردي بود كه راتِب اينها از نظر بيدار كردن و اذان گفتن بود که اينها را سحر بيدار ميكرد؛ اينها نماز شب ميخواندند، نافله صبح ميخواندند، نماز صبح را به جماعت ميخواندند، زيارت عاشورا را بعد از نماز ميخواندند و بعد هم روي همان شنها ميخوابيدند. ما همان حالي كه در مشعر و عرفات داشتيم، همان حال را در شنزارها داشتيم. اينها كساني بودند كه به بركت امام به اين بارگاه راه يافتند، اينطور نبودند كه اهل حوزه يا دانشگاه باشند، بسياري از اينها درسنخوانده عادي بودند؛ يعني يا از دبيرستان آمدند يا مدرسه, درس مصطلح نخوانده بودند و اگر طلبه بودند، طلبههاي ساده بودند، بله عده زيادي از بزرگان هم در بين آنها بودند؛ امّا كاري كه امام كرد در دل اثر كرد. خدا فرمود سخنراني و گفتن و تدريس و اينها مقدمه است، هم حرفِ محكم بزنيد و هم خوب حرف بزنيد، هم حرفِ خوب بزنيد و هم حرفتان را به دلهاي مردم برسانيد! اين سه كار را بكنيد: بد حرف نزنيد, حرفِ بد نزنيد, همراه حرفتان در جان مردم برويد! هم ﴿قُولُوا قَوْلاً سَديداً﴾؛[17] خوب حرف زدن, حرفِ خوب زدن، اين دو كار, ﴿وَ قُلْ لَهُمْ في أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَليغاً﴾،[18] نه «في آذانهم»! مگر هر كسي آن عُرضه را دارد كه در جان مردم راه پيدا كند؟! مگر مردم حرف هر كسي را گوش ميدهند؟! سخنراني و سخنخواني در عالَم زياد است و خدا هم كه نگفت «قولوا في آذانهم»، فرمود برويد در جان مردم! چه كسي ميتواند در جان مردم برود؟! آن كسي كه جانان است، آن كسي كه جانانه حرف ميزند, آن كسي كه حرفِ دل مردم را ميزند، امام اين طور بود. اين راه باز است؛ ايشان نه معصوم بود و نه معصومزاده, پس اين راه باز است. فرمود: ﴿وَ قُلْ لَهُمْ في أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَليغاً﴾، اگر بين روحها و دلها رابطه نبود كه خدا امر نميكرد! ما با زبان خودمان با گوش مردم رابطه داريم و با جانمان با جان مردم رابطه داريم. اگر اين جان طيّب و طاهر باشد، با جان مردم رابطه قوي دارد و اين كار امام بود؛ لذا چه شرقي, چه غربي تا آخر اين حرف را گفت و ايستاد و نظام را هم مستقر كرد و سربلند كرد؛ اين راه براي هميشه و براي همه باز است و اين مكتب افراد اينچنين را ميتواند بپروارند كه شود منّت؛ يعني نعمت عظما كه آدم از قيد غير خدا بِرهد و فقط بنده او باشد، ميتواند اين كار را بكند.
يك وقت است ميگوييم مردم آماده بودند، خير مردم بعد از جنگ جهاني اول و دوم بود که جاهليّت مدرن و يك جاهليت جَهلا بود، تبرّج داشتند و مانند آن، همه تلخيها بود؛ در تلخترين دوران زندگي كه جنگ جهاني اول و دوم را پشت سر گذاشتند در اين عصر جز كشتار و غارتگري چيزي نبود, وجود مبارك امام(رضوان الله عليه) توانست مردم را اصلاح كند، پس اين ظرفيت هست و اين قابليّت براي هر زمان و زمينی هست و همه ما هم موظفيم اين راه را برويم و اين راه هم رفتني است. بنابراين چون سرمايه را ذات اقدس الهي به ما داد و كار قرآن و عترت است و كار معجزهآميز داود پيغمبر و سليمان پيغمبر كه تحت فرمان داشتن سلسله جبال و مانند اينها نبود، همين وضع عادي بود. اگر واقعاً كسي حرف الهي را باور كند و منتقل كند مردم ميپذيرند؛ خدا مردم را با اين سرمايه خلق كرد، مردم را بيسرمايه خلق نكرد؛ فرمود من انسان را با همه ظرفيتهاي الهي آفريدم و او را خليفه خود قرار دادم، با قلمِ قدرت خودم در او نوشتم كه ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾.[19]
منتها برگرديم به همان نقطه اول بحث كه جريان وجود مبارك وليّ عصر(ارواحنا فداه) است و آن اينكه آقاياني كه در حوزه و دانشگاه كار ميكنند، رسالت آنها در عصر غيبت بيش از ديگران است، چون وجود مبارك وليّ عصر(ارواحنا فداه) دو برنامه رسمي دارد ـ برنامههاي فرعي فراوان دارد اما دو برنامه رسمي دارد ـ : يكي گسترش عدل و داد كه «يَمْلَأُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلا»[20] که اين برنامه مهم امام زمان(سلام الله عليه) است. اهمّ از اين, آن است كه مردم را عاقل كند، چون مردمِ عاقل هستند كه عدل را ميپذيرند، وگرنه افراد عادي از عدل گريزان هستند. عدل و داد را وجود مبارك حضرت به عنوان كار مهم گسترش ميدهد كه «وَ بِهِ يَمْلَأُ اللَّهُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلا»،[21] امّا عقل و خِرد و علم و انديشه را چگونه حضرت اضافه ميكند، واقعاً در تحيّر است! در عصر ظهور, ذات اقدس الهي، دست غيبي يا دست وجود مبارك وليّ عصر(ارواحنا فداه) را روي سر مردم دنيا ميكشد: «وَضَعَ اللَّهُ يَدَهُ عَلَی رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ كَمَلَتْ بِهِ أَحْلَامُهُم»،[22] اين چه دستي است که مردم عاقل ميشوند؟! اداره مردمِ عاقل سخت نيست؛ يعني هفت ميليارد بشر اگر بفهم و خردمدار و عقلمحور باشند، ادارهشان سخت نيست. چه كار ميكند حضرت كه مردم را عاقل ميكند؟! «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَان»،[23] اين چه معجزه و قدرتي است؟! اول آن كار أهم را انجام ميدهند، بعد اين كار مهم, چون اگر كسي عاقل شد نه بيراهه ميرود و نه راه كسي را ميبندد، زيرا عقل يعني آنچه که عِقال و مهار ميكند؛ اگر اين شد که اول وجود مبارك حضرت جامعه را عاقل كرد، بعد عدلمحوري كار آساني است و كار حوزويان و دانشگاهيان كه مسير علميِ حضرت(سلام الله عليه) را طي ميكنند، اين است كه هم خود عاقل شوند و هم جامعه را به عقل دعوت كنند، آنگاه در مرتبه ثانيه به عدل و داد هم فرا ميخوانند.
من مجدداً اين ايام فرخنده را به پيشگاه آن حضرت تهنيت عرض ميكنيم و به عموم علاقهمندان تبريك عرض ميكنيم و به شما برادران و خواهران تهنيت عرض ميكنيم و چهارده خرداد و پانزده خرداد را گرامي ميداريم. ذات اقدس الهی روح مطهر امام راحل و شهداي انقلاب و جنگ مخصوصاً شهداي پانزده خرداد را با شهداي كربلا و با شهداي صدر اسلام محشور بفرمايد! بركات اين بزرگواران را نصيب دولت و ملت اسلامي قرار بدهد! پروردگارا! امر فرج وليّ خود را تسريع بفرما! نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, دولت و ملت و مملكت ما را در سايه وليّ خود حفظ بفرما! مشكلات دولت و ملت و مملكت را در سايه دعاي وليّ خود بفرما! روح مطهر امام راحل و يادگاران امام و شهداي انقلاب و جنگ, شهداي پانزده خرداد را با شهداي صدر اسلام محشور بفرما! خطر تكفيري و سلفي و داعشي را به استكبار و صهيونيسم برگردان! اين كشور وليّ عصر را تا ظهور آن حضرت از هر خطري محافظت بفرما! جوانان مملكت و فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت(عليهم السلام) قرار بده!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1]. سوره نحل, آيه53.
[2]. ر.ک: غرر الحكم و درر الكلم، ص232؛ «...النِّعْمَةَ وَ أَعْظَمَ عَلَيْهِ الْمِنَّة».
[3]. سوره آلعمران, آيه164.
[4]. سوره بقره, آيه2.
[5]. سوره بقره, آيه185.
[6]. سوره سبأ, آيه28.
[7]. سوره انبياء, آيه107.
[8]. سوره قصص, آيه5.
[9]. تحف العقول، ص245.
[10]. ديوان نظامی گنجوی، خمسه خسرو و شيرين، بخش29.
[11]. سوره دخان, آيه9.
[12]. سوره حجرات, آيه14.
[13]. سوره بقره, آيه93.
[14]. سوره فرقان, آيه44.
[15]. سوره جاثيه, آيه23.
[16]. لغتنامه معين، اومانيسم: برگرفته از واژة لاتيني هومو (Homo) انسان، انسانگرايي؛ شامل هر نظام فلسفي يا اخلاقي ميشود که آزادي و حيثيت انسان مرکزيت آن را تشکيل ميدهد، يونانيان و روميان قديم پيرو اومانيسم بودند. اين نام بهطور اخص به نهضتي گفته ميشود که در قرن 14 در اروپا به وجود آمد و آن نوعي طغيان عليه سلطه علماي دين و الهيات قرون وسطا بود.
[17]. سوره نساء, آيه9؛ سوره احزاب, آيه70.
[18]. سوره نساء, آيه63.
[19]. سوره شمس, آيه8.
[20]. كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج2، ص567؛ بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج36، ص316.
[21]. زاد المعاد ـ مفتاح الجنان، ص423.
[22]. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج1، ص25.
[23]. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج1، ص11.