اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء الي الله
مقدم شما برادران و خواهران بزرگوار حوزوي و دانشگاهي و عزيزان سپاهي و قرآني و ساير نيروها و ارگانها را گرامي ميداريم از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم، همه شما و عموم علاقهمندان به قرآن و عترت را مشمول ادعيه خاصّ وليّ عصر قرار بدهد و همه شما را از سعادت دنيا و آخرت برخوردار كند!
در بحثهاي اخلاقي به اين نتيجه رسيديم كه مهمترين عامل متخلّق شدن به اخلاق الهي ياد معاد است، گرچه مسئله ياد مبدأ, ياد وحي و نبوّت اينها وسيله خوبي است؛ ولي بهترين عاملي كه انسان را متنزّه ميكند, وارسته ميكند از هر كجراهه رفتن, ياد معاد است. وجود مبارك رسول گرامي(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) در غالب سخنان نوراني خود مسئله قيامت را مطرح ميكردند. جريان قيامت كبرا، وضع آن روشن نيست كه چه وقت قيام ميكند؛ اما قيامت صغرا كه مسئله برزخ است و «بعد الموت» است، هر روز مطرح است، چون كسي كه ميميرد، قيامت صغراي او قيام ميكند، دفعتاً وارد نشئه ديگر ميشود كه احكام زمان و زمين بر او بار نيست اين از خطبههاي بلند و نوراني اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) است كه فرمود: «أَيُّ الجَدِيدَينِ ظَعَنُوا فِيهِ كَانَ عَلَيهِم سَرمَداً»[1] انسان چه شب بميرد، از زمان بيرون ميرود, چه روز بميرد از زمان بيرون ميرود و سرمدي ميشود. به ما گفتند و فرمودند مرگ, گودال نيست, چاله نيست, پوسيدن نيست مرگ, پل است از پل عبور كردن است و مرگ هم خبر نميكند اين از سخنان بلند اميرالمؤمنين است كه شايد بارها شنيديد، ابنابيالحديد، چون تقريباً جزء مهمترين شارحان نهجالبلاغه است، ميگويد من از پنجاه سال قبل تاكنون، بيش از هزار بار اين خطبه را خواندم و هر بار اين خطبه را خواندم «و أحدثت عندی روعة و خوفاً و عظة» براي من تازگي داشت. يك شارح متفكّر, متكلّم, نامدار اسلامي كه بگويد من فكر نميكردم، شرح نهجالبلاغه در ده سال تمام شود، من فكر ميكردم، كمتر از چهارده سال نميشود؛ اما خدا را شكر که ده سال شبانهروز تلاش و كوشش كرديم تا اين نهجالبلاغه به پايان رسيد. ميگويد من از پنجاه سال قبل تاكنون بيش از هزار بار اين خطبه را خواندم و هر بار خواندم براي من تازگي داشت[2] اين يعني چه كه انسان چه شب بميرد، از زمان بيرون ميرود, چه روز بميرد از زمان بيرون ميرود؟ اين بدن است كه متزمّن است و تاريخ دارد اين بدن است كه متمكّن است و جغرافيا دارد، روح, منزّه از تاريخ و جغرافياست روح را نميشود در شرق يافت, در غرب يافت, در قبل از طوفان يافت, در بعد از طوفان يافت, چنين موجودي است اگر ﴿نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي﴾[3] به نام ذات اقدس الهي وابسته است از سنخ ملكوت است نه از سنخ مُلك, همان كه ديگري گفت: «مرغ باغ ملكوتم نِيم از عالم خاك»[4] او از همانجا سخن ميگويد, اگر بدن بود اين بدن چون متزمّن است زمان خاص دارد محكوم به بحثهاي تاريخي است اگر بدن بود چون متمكّن است محكوم به بحثهاي جغرافيايي است اما اگر روح بود و ملكوتي بود نه زمان دارد نه زمين فرمود: «أَيُّ الجَدِيدَينِ ظَعَنُوا»؛ «ظعن»؛ يعني كوچك كردن ﴿يَومَ ظَعنِكُم وَ يَومَ إقَامَتِكُم﴾؛[5] يعني كوچ كردن, «أَيُّ الجَدِيدَينِ ظَعَنُوا فِيهِ كَانَ عَلَيهِم سَرمَداً» ما اگر سرمدي ميشويم كالاي سرمدي لازم است كالاي سرمدي كه در زمان و زمين نيست اين من و ما كه كالاي سرمدي نيست. وجود مبارك رسول گرامي(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) غالباً از قيامت سخن ميگفت و اينكه انذار ميكرد مردم را از قيامت انذار ميكرد. مرحوم شيخ مفيد نقل ميكند، ديگران هم نقل كردند، وقتي حضرت قيامت را مطرح ميكرد و مردم را از قيامت انذار ميكرد كه خدا فرمود: ﴿قُمْ فَأَنْذِرْ﴾،[6] «تَحمَارُّ وَجنَتَاهُ وَ يَذکُرُ السَّاعَةَ وَ قِيامُهَا حَتَّی كَأَنَّهُ مُنذِرُ جَيشٍ»؛[7] فرمود: تمام گونههاي حضرت سرخ ميشد مثل اينكه يك فرمانده لشگر، حمله دشمن جرّار را بخواهد، گزارش دهد، در ميدانهاي جنگ وقتي فرمانده لشگر خبر ميداد كه يك لشگر جرّاري از طرف مخالفين حمله ميكند و دارد وارد وطن ميشود، تمام صورتش سرخ ميشود او كه در حال خنده و در حال عادي اين گزارش را به نيروهاي تحت امرش اعلام نميكند حرفي كه مرحوم مفيد و ديگران نقل كردند اين است كه وقتي حضرت جريان قيامت را طرح ميكرد تمام صورتش سرخ ميشد «كَأَنَّهُ مُنذِرُ جَيشٍ»، گويا يك لشگر جرّاري دارد حمله ميكند، اين چنين نيست كه وضع قيامت با وضع دنيا، حتي وضع برزخ با وضع دنيا قابل قياس باشد. صحنهاي است كه ﴿لا بَيْعٌ فيهِ وَ لا خُلَّةٌ﴾[8] هيچ كس هم آدم را نميشناسد، هر چه به همراه دارد سفره او همان خواهد بود و بس! حضرت فرمود: «أَنَا وَ السَّاعَةُ كَهَاتَينِ»[9] گاهي ميفرمود من و قيامت مثل اين دو انگشت هستيم گاهي هم سبّابتين را جمع ميكرد و میفرمود: «أَنَا وَ السَّاعَةُ كَهَاتَينِ»؛ يعني خيلي بين من و قيامت فاصلهاي نيست، آنجا كه يك مختصر فاصله باشد اين انگشت سبّابه و انگشت وسطا را نشان ميدهند، ميگويند ما و قيامت اينچنين هستيم آنجا كه ميخواهند بگويند هيچ فرقي نيست، مثل قرآن و عترت ميگويند، اينها مثل دو انگشت سبّابه هستند و مساوي هم هستند، هيچ كدام بر ديگري رجحان ندارد. حضرت دو سبّابه را نزديك هم ميآورد ميفرمود: من و قيامت اينچنين هستيم، چون هر لحظه اين مرگ نزديك ماست و هر لحظه نزد ماست و اين ياد مرگ, انسان را افسرده نميكند, انسان را پويا ميكند مرگ اگر چاله بود, اگر گودال بود, اگر زوال بود, اگر نابودي بود, ياد مرگ, افسردگي ميآورد.
اما اگر به تعبير نوراني سيّدالشهداء(سلام الله عليه) پل است كه فرمود: «صَبرَاً بَنِي الكرَام مَا المَوتُ إِلاّ قَنطَرة تَعبِرُ بِكُم».[10] فرمود اصحاب من! در روز عاشورا كه «ثُمَّ أَقبَلَتِ السِّهَامُ كَأَنَّهَا القَطرُ»[11] فرمود مرگ, پل است شما از پل رد ميشويد چاله نيست كه در گودال برويد شما نميپوسيد از پوست به در ميآييد تمام خبر بعد از اين پل هست آن طرف آب است بالأخره «مَا المَوتُ إِلاّ قَنطَرة تَعبِرُ بِكُم»، اگر مرگ اين است ياد مرگ, انسان را فعال ميكند, كوشا ميكند، چون هيچ كسي بعد از مرگ نيست الاّ اينكه از او سؤال ميكنند، چه چيزي آوردي «عُمرِكَ فِيمَا أَفنَيتَهُ»[12] اگر مرگ ـ خداي ناكرده ـ پوسيدن, نابودي, زوال, فرسودگي بود ياد مرگ و قبرستان رفتنها و تذكرهٴ موتا, افسردگي ميآورد، اما مرگ, معبر است, پل است, ياد مرگ, انسان را فعال ميكند، اگر طلبه و دانشجو است، آن وقتي ياد مرگ است كه خوب درس بخواند و خوب بفهمد كه بتواند بفهماند آنكه درس ميخواند و استاد نميشود او درس را هدر داده اين در قيامت مسئول است اين علم رايگان به دست نيامده اين علم با جان كَندن عالمان و محقّقان و انديشوران به دست آمده چه طلبه چه دانشجو, اگر طرزي درس بخواند كه استاد نشود مسئول است اين وقت را هدر داده, عمر استاد را هدر داده, كتاب و كتيبه را هدر داده, در قيامت مسئول است كه چرا خوب نفهميدي, اگر دانشجو نيست, طلبه نيست, كار ديگر دارد بايد فعاليت بهتري ارائه كند. غرض آن است كه مرگ, عامل پويايي يك ملت است وقتي قبرستان ميرود و برميگردد فعالتر, كوشاتر, پربارتر, پرثمرتر ميشود چون اين پل را ميبيند دين آمده مرگ را براي ما معنا كرده, زندگي را معنا كرده. خيليها از مرگ ميترسند, حرف حكيم سنايي اين است كه آن مرگي كه شما تصوّر كرديد كه پوسيدن است و به چاله رفتن است و گودال رفتن است و نابودي است، آن مرگ ترس دارد؛ ولي مگر الآن تو زندهاي؟! حرف حكيم سنايي اين است كه «از اين زندگي ترس كه اكنون در آني»[13] مگر تو الآن زندهاي؟! كتاب خوبي نوشتي؟ صنعت خوبي اختراع كردي؟ خدمتي به جامعه كردي؟ حرف خوبي زدي؟ قدم تازهاي برداشتي؟ چه كار كردي؟ تو الآن مُردهاي و خيال ميكني زندهاي. «از اين زندگي ترس كه اكنون در آني», اينكه ميبينيد حرف حكيم سنايي را نقل ميكنند و بعد رساله مينويسند شرح ميكنند، چون او يك قرن قبل از مولوي بود، مگر مولوي براي هر كسي حساب باز ميكند، حرف او را نقل ميكند و شرح ميكند؛ او حكيم بود, او متألّه بود, او مفسّر بود, او اديب بود, او در اينگونه از علوم نامور بود، فرمود: مرگ چيز بدي است، اما آن مرگي كه شما تصور كرديد, آن مرگي كه شما تصور كرديد چيز بدي است و اين زندگي كه شما داريد همان است كه تصوّر كرديد, اگر كسي محصولي نداشته باشد مُرده است. اين بيان نوراني امير بيان در نهجالبلاغه همين است، فرمود: اينها «وَ الصُّورَةُ صَورَةُ إِنسَانٍ وَ القَلبُ قَلبُ حَيوَانٍ» اين شبيه موجود زنده است اين مُرده است به تعبير بعضي از عرفا يك جنازه عمودي است بعد جنازه افقي ميشود فرمود: «وَ الصُّورَةُ صَورَةُ إِنسَانٍ وَ القَلبُ قَلبُ حَيوَانٍ وَ ذَلِكَ مَيِّتُ الأَحيَاءِ»[14] اين بيان نوراني حضرت است در نهجالبلاغه، فرمود: بعضي مُردهٴ زندهنما هستند كسي كه هيچ كار علمي نكرده, هيچ خدمتي نكرده، او يعني زنده است؟! بنابراين وجود مبارك رسول خدا فرمود: ياد مرگ بهترين عامل براي پويايي يك ملت است، آنها كه مرگ را نشناختند، خيال ميكنند، ياد مرگ, افسردگي ميآورد، آنها كه ياد مرگ را شناختند, فهميدند كه ياد مرگ, پويايي ميآورد، چون اوّلين چيزي كه از ما سؤال ميكنند ميگويند: «عُمركَ فِيمَا أَفنَيتَهُ»؛ لذا حضرت فرمود: «أَنَا وَالسَّاعَة كَهَاتَينِ» اين دو انگشت سبّابه را جمع ميكرد فرمود پيام من با مرگ آميخته است، چه اينكه پيام من با زندگي هم آميخته است: «أَنَا وَالحياة كَهَاتَينِ».
در سوره مباركه «انفال» به ما فرمودند: اگر ميخواهي زنده شوي، ببين پيامبر چه چيزي گفته؛ ﴿اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ﴾[15] اگر نوجوان بود، يك حيات گياهي دارد؛ يعني خوب غذا ميخورد, خوب بالنده است, خوب ورزش ميكند, جامه خوب در برميكند و ديگر هيچ! يك نهال همين است, يك گياه همين است حيات گياهي در همين سه ضلع خلاصه ميشود اگر به دوران ميانسالي رسيده است با بخشي از تفاخر و تكاثر و مانند آن همراه است. گاهي ممكن است آن حيات گياهي به حيات حيواني كه عاطفه و وهم و خيال او را همراهي ميكند، با آن به سر ببرد؛ اما وقتي به حيات انساني ميرسد كه به مبدأ و معاد بينديشد, ملكوتي بينديشد, «تو فرشته شوي ار جهد كني از پی آنک»[16] اين انسان است كه ميتواند با ملائكه همگون شود. بيان نوراني حضرت رسول اين است كه اگر اين حرفها را گوش بدهيد: «لَصَافَحَتكُم المَلائِكَة»؛[17] با فرشتگان مصافحه ميكني. تنها در اين نيست كه بد نكنيد, كجراهه نرويد, راه كسي را نبنديد, طرزي زندگي ميكنيد كه از ديدن شما ولو نصيحت هم نكنيد, روش, منش, نوشتار, گفتار و رفتار شما آموزنده خواهد بود ولو كسي را به حسب ظاهر نصيحت نكنيد اين ﴿جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشي بِهِ فِي النَّاسِ﴾[18] همين است حضرت فرمود: همه خبرها آن طرف است، من كه آمدم مرگ را به عنوان بهترين رهنمود، همراه خودم آوردم، سفارش و ياد مرگ را, «أُذكُرُوا المَوتَ»؛[19] به ياد مرگ باشيد مبادا مرگ را فراموش كنيد, تذكره مرگ, چون مرگ يعني عبور از پل و خبر هم نميكند چه چيزي از اين نزديكتر, فرمود: «بُعِثتُ أَنَا وَ السَّاعَةَ كَهَاتَينِ» قيامت كبرا حالا روشن نيست، وضع قيامت صغرا اين است؛ لذا در اين بحثها آن بهترين حرفها, بهترين خطبهها, بهترين سخنها, بهترين زادراه و رهتوشهها را در خير بيان كرده «أصدق الحديث» چيست, «أَحسَنُ الحَدِيث» چيست, «خَيرُ الحَدِيث» چيست, «خَيرُ الزَّاد» چيست, بهترين راه چيست, فرمود: ﴿خَيرُ الزَّادِ أَلتَّقوَي﴾؛ اين بيان نوراني قرآن كريم را كه در سوره مباركه «بقره» است، حضرت مكرّر سفارش ميكرد.[20] فرمود: بالأخره مسافر رهتوشه ميطلبد با دست خالي مُردن فشار دارد.
در دو جاي قرآن فرمود فرشتهها با مُشت و سيلي افراد را بيرون ميكنند: ﴿إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ﴾[21] همين ملائكهاي كه ملائكه رحمت هستند، محكم به صورت ميزنند, محكم به پشت ميزنند, فرشتههايي كه مسئول دنيا هستند محكم به پشت ميزنند كه عمري در اينجا بودی و كاري نكردي وقت را گرفتي, جا را تلف كردي برو بيرون: «يَضْرِبُونَ أَدْبارَهُمْ». فرشتههايي كه مربوط به آن طرف پل هستند ميبينند اين با دست خالي و روي سياه ميآيند ﴿يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ﴾ كه اين همه وقت چه كار ميكردي با دست خالي براي چه آمدي اينجا؟! اين دو جاي قرآن است كه فرمود ملائكه و فرشتگان الهي هم پشتها را محكم ميزنند هم صورتها را محكم ميكوبند اين همان فشار قبر است, اين همان فشار احتضار است, اين همان فشار جان دادن است وگرنه مؤمن وقتي ميخواهد جان تسليم كند، آنكه فهميد، مرغ باغ ملكوت است, آنكه فهميد بايد بگويد «روزي رخش ببينم و جانم فدا كنم» فرشتهها ميگويند: ﴿سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدينَ﴾[22] همين را هم قرآن نقل ميكند, اگر ما كمي يا بايد چشمي ميداشتيم يا گوشي ميداشتيم ببينيم، اين محتضرها چه ميچشند و چه ميبينند يا باور كنيم كه ائمه چه فرمودند. از اينها راستگوتر در عالَم چه كسي است؟! اينها پيام غيب و شهود را از خداي سبحان دريافت ميكنند كلّ اين عالَم در نزد خدا مثل كوي و برزن يك روستاست، مكرّر به وجود مبارك پيامبر اسلام(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) اين آدرس را ميدهد. الآن اينجا شهر قم است، مثل اينكه يك نفر مسافر وارد بشود، يك قمي كه اهل اينجاست, ساكن اينجاست همه كوي و برزن را ميداند آدرس حرم را بدهد, آدرس شرق را بدهد, آدرس غرب را بدهد, آدرس شمال و جنوب را بدهد كاملاً مسلّط است و مسيطر. ذات اقدس الهي به رسول خود ميفرمايد: تو در صحنه كوه طور نبودي ﴿ما كُنْتَ ثاوِياً في أَهْلِ مَدْيَنَ﴾؛[23] ولي قصه از اين است, ﴿ما كُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ﴾[24] قصه از اين است, ﴿ما كُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِيِّ﴾[25] قصه از اين است, ﴿ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ﴾[26] قصه از اين است, كلّ اين عالَم را مثل يك روستا دارد آدرس ميدهد ميگويد تو در جريان مريم نبودي قصه اينطور است, در شعيب و مدين شعيب نبودي قصه اين است, در کوه طور نبودي قصه اين است, در اَيمن وادي نبودي قصه اين است, كلّ عالَم را دارد آدرس ميدهد اين كلام خداست. عالَمي كه مخلوق ذات اقدس الهي است, معلوم خداي سبحان است قدم به قدمش را به پيغمبر گزارش داده و همان پيغمبر هم به اهل بيت گزارش داده آنها هم براي ما دارند نقل ميكنند.
بنابراين فرمود اين حرفها آدم را زنده ميكند ياد مرگ, قبرستان رفتن, بهترين عامل براي نزاهت اخلاقي است آنكه قبرستان ميرود و پژمرده برميگردد او نه مرگ را شناخته نه زيارت قبر را شناخته آنكه قبرستان ميرود و شاداب برميگردد او قبر را شناخته, مرگ را شناخته, زندگي بعد از مرگ را شناخته, رسالت و پيام مُردهها را شناخته. اين قصه را شما بارها شنيديد از خيليها شنيديد، چون از مرحوم آقاي قاضي(رضوان الله عليه) و شاگردان مرحوم قاضي مكرّر نقل كردند كه قبرستان واديالسلام يك قبرستان پربركتي است, قبرستان عظيمي است، بسياري از اولياي الهي آنجا هستند كسي از بالا و از راه دور, نجف اشرف را نگاه كند ميبيند كه قبر مطهّر حضرت امير پيشاپيش و قبور ساير مؤمنان و موحّدان پشت سر؛ چون قبرستان واديالسلام بعد از حرم مطهّر حضرت است؛ يعني پشت سر حرم مطهر حضرت است، نه پهلو و نه جلو, در پشت سر حضرت است، از بالا اگر كسي نگاه كند ميبيند وجود مبارك حضرت امير جلو آرميده است و همه انبيا و بزرگان و مؤمنان پشت سر, آنجا براي زيارت قبور موحّدان و مؤمنان واديالسلام رسمي است كه همه بزرگان آنجا مشرّف ميشدند. در بين علماي نجف برخيها قداست بيشتري, زهد بيشتري, فضيلت بيشتري داشتند كه نزد خواص شناختهشده بودند. يكي از اين بزرگاني كه از زيارت قبور واديالسلام برميگشت و علما داشتند ميرفتند به زيارت قبور، به او سلام كردند گفتند چه چيزي ديدي چه چيزي آوردي؟ او اول گفت چيزي نديديم ما رفتيم زيارت كرديم و برگشتيم, گفتند نه شما كه با ديگران فرق داريد چه چيزي ديديد؟ چون قبرستانهاي عمومي هميشه چندين قبر آماده است گذشته از اينكه آنجا كه منطقه شني است فروريختگي هم دارد قبرهاي كهن و قديمي فروريخته ميشود و درون قبر پيداست, گفت هم قبرهاي تازه را ديدم, هم قبرهاي كهنه را ديدم خيلي بررسي كردم بالا و پايين, نه ماري ديدم نه عقربي, از اين قبرها سؤال كردم كه بعضي از علما به ما ميگويند در قبر مار و عقرب است اينجا كه خبري نيست اين قبرها در جواب من گفتند ما نداريم, هر كس ميآيد با خودش ميآورد اين را او جعل نكرده, اين بددهني, فحش گفتن, نيش زدن, اختلاف ايجاد كردن, طعن زدن, دروغ گفتن, آبرو بردن, تيغ زدن همين است فرمود هر كس ميآورد با خودش ميآورد ما اينجا مار و عقربي نداريم. اين آدم را زنده ميكند، چه داعي دارد دروغ بگويد, چه داعي دارد آبروي كسي را ببرد. اينكه مرحوم مفيد نقل كرد، ديگران هم نقل كردند كه وقتي حضرت جريان قيامت را نقل ميكرد تمام صورت حضرت سرخ ميشد، حالا اينها صورت سرخ شدن دارد يا ندارد؟ مگر ميشود آدم با اين مار و عقربي كه آدم را رها نميكنند مار و عقرب دنيا ميشود، آدم با آن كنار آمد كم نبودند و كم نيستند. مكرّر شما اين صحنهها را كه از هند و غير هند نشان ميدهند، ديديد خيليها هستند كه با مار سمّي مأنوس هستند با آنها زندگي ميكنند آنها را در آغوش ميگيرند و با آنها ميخوابند, خيليها هستند كه چندين عقرب را در صورت و بدن خود نگه ميدارند با مار و عقرب دنيا ميشود كنار آمد، مگر كنار نيامدند! مگر اين صحنهها را ما نديديم! مگر الآن نيست؟! اما با ماري كه انسان از آبروريزي ديگري, از خيانت ديگري, از روميزي و زيرميزي گرفته آن مار كه به جان آدم رحم نميكند. فرمود اين حيّات است اين عقارب است با اين مار دنيا ميشود كنار آمد اما:
مرنجان دلم را كه آن مرغ وحشي٭٭٭ ز بامي كه برخاست مشكل نشيند
خلت گر به پا خاري، آسان بر آرم٭٭٭ چه سازم به خاري كه در دل نشيند
اگر دل ز ياد تو غافل نشيند٭٭٭ خدنگ بلا بر دلِ دل نشيند[27]
اگر از ياد خدا غافل بوديم، همين است، مگر اينها را ميشود رها كرد. حضرت نام «الله» و اسماي حسناي الهي را ميبرد، به طور عادي سخنراني ميكرد؛ اما وقتي مسئله قيامت مطرح ميشد «تَحمَارُّ وَجنَتَاهُ» تمام چهره و صورت حضرت، سرخ سرخ ميشد؛ معلوم ميشود اين است كه آدم را متذكّر ميكند و اين است كه آدم را پويا و فعال ميكند به مردم خدمت ارائه ميكند به جامعه خدمت ارائه ميكند به شاگردان و دوستانش خدمت ارائه ميكند پاك زندگي ميكند و راحت هم به سر ميبرد؛ لذا فرمود: بهترين توشه, تقواست و من با قيامت اينطور هستم من با حيات هم همينطور هستم حالا درباره حيات در اين قسمتهاي حديث نقل نشده حضرت هم با حيات آمده فرمود: ﴿اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ﴾؛[28] فرمود: اين حرفها آدم را زنده ميكند درست هم هست, اين حرفها انسان را به ياد معاد مياندازد، درست هم هست, ما نيامديم كه بپوسيم، ما آمديم كه از پوست به در بياييم ما آمديم كه مرگ را بميرانيم، نه بميريم اين حرف, حرف انبياست، كسي زير اين آسمان اين حرفها را نزده. شما شرق برويد, غرب برويد خيال ميكنند مرگ, از بين رفتن است اين دين است كه ميگويد انسان در مصاف با مرگ, مرگ را ميميراند نه بميرد نفرمود: «كلّ نفس يذوقها الموت» فرمود: ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ﴾[29] هر ذائقي, مذوق را هضم ميكند و در هم فرو ميبرد مرگ را ما ميچشيم و هضم ميكنيم مرگ را ميميرانيم نه مرگ, ما را بميراند ما هستيم كه هستيم چنين موجودي خواهيم بود براي چنين موجودي جز كالاي ابد، چيز ديگر خريدار است؟! آن تقواست, آن توحيد است, آن فضيلت است, آن عقلانيّت است, آن عدل است كه ميماند جامعه را اينها اداره ميكند, حوزه را اينها اداره ميكند, دانشگاه را اينها اداره ميكند, اگر حوزه و دانشگاه در اين مسير خوب حركت كنند جامعه هم خوب حركت ميكند؛ لذا حضرت بيش از هر چيزي هم خودش به ياد مرگ بود هم جامعه را به ياد مرگ متذكّر ميكرد, هم مرگ را تفسير ميكرد و هم ميفرمود مرگ, عامل پويندگي و پويايي ملت است چون در جريان مرگ, انسان است كه مرگ را ميميراند.
من مجدداً مقدم شما برادران و خواهران, بزرگواران حوزوي و دانشگاهي را گرامي ميدارم از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم كه بيانات نوراني قرآن و عترت در همه ما بيش از گذشته اثر كند! پروردگارا امر فرج وليّات را تسريع بفرما! نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, دولت و ملت و مملكت ما را در سايه وليّات حفظ بفرما! مشكلات دولت و ملت و مملكت مخصوصاً در بخش اقتصاد مقاومتي و مسكن و ازدواج جوانها را به بهترين وجه حلّ بفرما! روح مطهر امام راحل و شهداي انقلاب و جنگ را با اوليايت محشور بفرما! خطر تكفيري و سلفي و داعشي را به خود آنها برگردان! خطر استكبار و صهيونيسم را دامنگير خود آنها بفرما! جوانان و فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت(عليهم السلام) قرار بده! اين نظام را تا ظهور صاحب اصلياش از هر خطري محافظت بفرما!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1] . نهج البلاغه(للصبحی صالح)، خطبه222.
[2] . شرح نهج البلاغه لابن ابی الحديد، ج11، ص153.
[3] . سوره حجر، آيه29؛ سوره ص، آيه72.
[4] . منسوب به مولوی.
[5] . سوره نحل، آيه70.
[6] . سوره مدثر، آيه2.
[7] . الامالی(للمفيد)، النص، ص211.
[8] . سوره بقره، آيه254.
[9] . الامالی(للمفيد)، النص، ص212.
[10] . معانی الاخبار، النص، ص289.
[11] . اللهوف، النص، ص100.
[12] . الکافی(ط ـ الحديثه)، ج2، ص135.
[13] . ديوان سنايی، قصيده191.
[14] . نهج البلاغه(للصبحی صالح)، خطبه87.
[15] . سوره انفال، آيه24.
[16] . ديوان سنايی، قصيده90.
[17] . الکافی(ط ـ الحديثه)، ج2، ص424.
[18] . سوره انعام، آيه122.
[19] . الامالی(للطوسی)، النص، ص522.
[20] . تفسير القمی، ج1، ص290 و291.
[21] . سوره انفال، آيه50؛ سوره محمد، آيه27.
[22] . سوره زمر، آيه73.
[23] . سوره قصص، آيه45.
[24] . سوره قصص، آيه46.
[25] . سوره قصص، آيه44.
[26] . سوره آل عمران، آيه44.
[27] . ديوان هاتف اصفهانی.
[28] . سوره انفال، آيه24.
[29] . سوره آل عمران، آيه185؛ سوره أنبياء، آيه35؛ سوره عنکبوت، آيه57.