جلسه درس اخلاق (1393/08/22)
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد للّه رب العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله».
«أَعْظَمَ اللَّهُ أُجُورَنَا [و أُجُوركُم] بِمُصَابِنَا بِالْحُسَيْنِ(عليه السلام) وَ جَعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الطَّالِبِينَ بِثَأْرِهِ(عليه الصلاة و عليه السلام)». [1]
مقدم همه شما عزيزان و بزرگواران حوزوي و دانشگاهي و عزيزان سپاهي و بسيجي را گرامي ميداريم. اين شعار نوراني كه در ماه پُر بركت محرم و صفر مطرح است، يادآور يك حقيقت و شناسنامهٴ اساسي ماست؛ مستحضر هستيد، اين شعار دو جمله است، آن جمله اول عرض تعزيت است و درخواست اجْر كه «أَعْظَمَ اللَّهُ أُجُورَنَا [و أُجُوركُم] بِمُصَابِنَا بِالْحُسَيْنِ(عليه السلام)»؛ امّا آن جمله دوم كه درس فداكاري و شهامت و درس روز است، اين است كه از خدا مسئلت ميكنيم، ما را اهل قيام و مقاومت قرار دهد تا خونبهاي حسين بن علي را بگيريم، «وَ جَعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الطَّالِبِينَ بِثَأْرِهِ(عليه الصلاة و عليه السلام)». ـ «ثار»؛ يعني خونبها، نه يعني خون ـ به ما چه ربطي دارد كه خونبهاي حضرت را بگيريم؟! خونبهاي حضرت را ورثهٴ حضرت بايد بگيرند. برابر آيهاي كه فرمود: ﴿مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً﴾،[2] وليّ عصر(ارواحنا فداه) كه بازمانده است و طلب «ثار» برای اوست، او حق دارد؛ اگر يك وقت حضرت ظهور كرد و قيام كرد، توفيق شرفيابي در محضر ايشان از بركات الهي است که اين دعا به اين معنا خوب است؛ امّا خود ما اين حق را داشته باشيم، كه خونبها طلب كنيم، به چه مناسبت است؟! ولي اين جمله دوم هم معناي خاصّ خود را دارد و درست هم است، براي اين كه اگر كسي را كُشتند و شهيد كردند، برابر﴿مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً﴾ فرزندان آن شهيد، حقّ خونبها خواستن را دارند، ما در حقيقت فرزندان اين خاندان هستيم، براي اين كه وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) به ما اعلام كرد و فرمود، هر كسي كه بالغ شد، بايد براي خود شناسنامهای بگيرد، آن شناسنامه طبيعي كه پدر و مادر انسان براي انسان گرفتند، آن در يك معناي پدر و مادر ظاهري است و شناسنامه طبيعي؛ امّا وقتي حضرت اعلام كرد، فرمود: «أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ»،[3] به ما فرمود، بياييد و فرزندان ما شويد، ما شما را به عنوان فرزندي قبول داريم، اين سفره و مائده الهي را اينها پهن كردند، پس اين توفيق نصيب كسي ميشود كه آنها را به عنوان پدر قبول ميكند و اگر وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) را به عنوان پدر قبول كرد، وجود مبارك صديقه كبرا(سلام الله عليها) مادر او ميشود، چه بهتر كه ما يك پدر و مادر ملكوتي هم داشته باشيم. فرمود: «أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ»؛ بياييد فرزندان ما شويد، ما شما را به عنوان فرزندي قبول ميكنيم؛ آن توفيق نصيب ما شد، رفتيم شناسنامه گرفتيم و اينها را به عنوان پدر و مادر قبول كرديم و فرزندان اينها هستيم و شيعه هستيم، بنابراين به خود حقّ ميدهيم که بگوييم، پدر ما را شهيد كردند، چون پدر ما را شهيد كردند، اين حقّ مسلّم ما هست كه قيام كنيم و نگذاريم، اين خون هدر رود. وجود مبارك حضرت هم براي اين قيام كرد كه جامعه را به «امر به معروف و نهي از منكر و اصلاح» و مانند آن دعوت كند، ما اگر اين كارها را كرديم، خونبهاي حضرت را گرفتيم که ـ انشاءالله ـ اميدوار هستيم، همه ما در اين دعايي كه بيان ميكنيم، برابر اين دعا توفيق اين را هم داشته باشيم!
مستحضر هستيد، جريان ماه مبارك رمضان و محرم، صبغهٴ عبادي دارند؛ درست است كه ماه مبارك رمضان از «أشهر حُرم» نيست، جنگ و امثال آن حرام نيست; ولي آن دستورهايي كه براي اين دو ماه دادند، نشان ميدهد كه در هر دوي اينها، زمان عبادت است. همه ما در ماه مبارك رمضان اين دعا را خوانديم و اين جمله را همه شنيديم كه فرمود: «أَنْفَاسُكُمْ فِيهِ تَسْبِيحٌ وَ نَوْمُكُمْ فِيهِ عِبَادَةٌ»؛[4] نفَسي كه شما در حال روزه برميداريد و نفَس ميزنيد، اين نفَس، عبادت است، «أَنْفَاسُكُمْ فِيهِ تَسْبِيحٌ»، همين تعبير لطيف، درباره سيّد الشهدا آمده است، فرمود: «نَفَسُ الْمَهْمُومِ لِظُلْمِنَا تَسْبِيحٌ »[5] چه چيزي بالاتر از اين؟! اگر كسي در ماه مبارك رمضان و براي خدا روزه گرفت، اين نفَس او ميشود تسبيح؛ اگر كسي در محرّم ـ غير محرم هم همينطور است؛ منتها اين بيشتر در محرم است ـ براي سيّد الشهدا آهی كشيد، اين آه کشيدن، تسبيح است؛ مثل آن است كه بگويد «سبحان الله»، اين شرفِ كمی نيست. آنجا فرمود: «أَنْفَاسُكُمْ فِيهِ تَسْبِيحٌ» و در اينجا هم فرمود: «نَفَسُ الْمَهْمُومِ لِظُلْمِنَا تَسْبِيحٌ »؛ ما با اين فيض همراه هستيم، حالا كه با اين فيض همراه شديم، بايد سعي كنيم که حداكثر بهره را ببريم.
بحثهاي روز پنجشنبه ما معمولاً درباره مسائل اخلاقي بود و گاهي هم از مسائل نهجالبلاغه سخني به ميان ميآمد. در جريان مسائل اخلاقي به ما گفتند، شما بدانيد، آن دشمن خطرناك كه سوگند ياد كرده است، طبق آيات قرآن، شيطان به خدا قسم خورد، گفت: ﴿فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ﴾؛[6] به عزّت تو من اينها را گمراه ميكنم، او صريحاً اعلام كرد كه راه من مشخص نيست كه از چه طريقي ميآيم؟ گاهي از طرف جلو, گاهي از طرف پشت سر, گاهي از طرف راست, گاهي از طرف چپ ﴿ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ﴾؛[7] معناي آن اين است كه راه شيطان مشخص نيست، گاهي از راه استاد ميآيد, گاهي از راه شاگرد, گاهي از راه پدر ميآيد، گاهي از راه مادر, گاهي از راه پسر ميآيد، گاهي از راه دختر, گاهي از راه شغل ميآيد، گاهي از راه مال, گاهي از راه عبادت ميآيد، گاهي از راه ظلم، معلوم نيست از چه راهي ميآيد؟! اين تمثيل است، نه تعيين، اينكه گفت، من از چهار طرف ميآيم، نه يعني اينکه از اطراف ديگر نميآيم. انساني كه محاط است ميگويند، از چهار طرف محدود و محاط است. حدود اربعه آن، اين است که اختصاصي به حدود اربعه ندارد؛ يعني از هر راهي كه بخواهم، ميآيم، ﴿ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ﴾[8] با «نون» تأكيد ثقيله هم گفت، من دارم ميآيم، جدّي هم هست. بنابراين ما هم بايد بصير و متذكّر باشيم؛ يك، هم بايد اين بصير و اصالت و تذكّر ما، محيط و همه جانبه باشد؛ دو، ما بايد «جامعالأطراف» باشيم تا ببينيم، اين افعي هزار سر از كدام طرف ميآيد. هر كاري كه به ما پيشنهاد دادند، بايد احتمال آن را دهيم. بنابراين انسان مؤمنی كه بصير است، احساس خطر ميكند، در برابر آن خطر همهجانبه ذات اقدس الهي فرمود: مردان الهي كساني هستند كه يك نورانيّت همه جانبه دارند، چون او از پشت سر و جلو و طرف راست و طرف چپ ميآيد، آنهايي را كه از هر طرف گرفت, گرفتار ﴿أَحاطَتْ بِهِ خَطيئَتُهُ﴾[9] ميشوند، اينهايي كه ﴿أَحاطَتْ بِهِ خَطيئَتُهُ﴾ شدند، وقتي گرفتار جهنّم ميشوند؛ ميشوند، ﴿مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ﴾[10] ميبينيد، همه جانبه احاطه است. شيطان از هر طرف آمد و آن شخص را فرو برد، قرآن فرمود: ﴿أَحاطَتْ بِهِ خَطيئَتُهُ﴾ وقتي هم كه وارد جهنّم ميشوند، يك جاي معيّن نيستند كه بسوزند، در وسط جهنّم هستند كه ﴿لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ﴾[11] احاطهٴ آتش در اثر احاطهٴ خطيئه است، اين احاطهٴ خطيئه در اثر آن دشمن محيطي است كه از هر طرف آمده, اينطور است.
فرشتگان هم اينطور هستند، از هر طرف كمك ميكنند. اگر فرشتگاني از هر طرف كمك كردند، انساني فرشتهخوي شد، به جايي ميرسد كه «أحاطت به حسنات»، او در حسنات غوطهور است، وقتي هم كه وارد بهشت شد، «لهم من فوقهم غُرَف و من تحتهم غُرَف»، ﴿غُرَفٌ مَبنِيَّةٌ﴾[12] از هر طرف در اختيار اوست. آن احاطه غرفههاي بهشت از يك سو؛ نشانگر احاطه حسنات همهجانبه است، از سوي ديگر و نشانهٴ محيط بودن اين شخص است از سوي سوم. ما موظّف هستيم، ببينيم، پيامبر ما خود را به چه چيزي وصف كرده است. مستحضر هستيد، اوصافي را كه ذات اقدس الهي براي خود در قرآن مطرح ميكنند؛ يعني اين وصفها براي خداست، از هر كدام از اين وصفها ميتوانيد، به خدا برسيد. وقتي اوصاف فراواني را براي وجود مبارك پيامبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة والثناء) نقل ميكند؛ يعني از هر كدام از اين وصفها ميتوانيد به آن حضرت تأسّي كنيد، چون يك اُسوه خوبي براي شما است. اگر از هر وصفي توانستيد به او تأسّي كنيد، امّت خوبي خواهيد بود, فرزند خوبي براي او خواهيد بود.
وجود مبارك پيامبر خود را معرفي كرد، فرمود: «أُعطِيتُ جَوامِعَ الكَلِم»؛[13] خود قرآن جزء «جوامع الكلم» است، آن كلمات نوراني كه در سنّت اهل بيت است، جزء «جوامع الكلم» است كه اينها به منزلهٴ قانون اساسي هستند كه همه مطلقات و عمومات و ادلّه ديگر با آنها سنجيده ميشوند، ميبينيد در يك كلمهٴ نوراني وجود مبارك حضرت فرمود: «لا طَاعَةَ لِمَخلُوٍق في مَعصِيةِ الخَالِق»[14] اين تمام وزارتخانهها, تمام مؤسسهها, تمام نهادها و ارگانها را تنظيم ميكند. هيچ كسي، هيچ اصلي, هيچ مادّهاي, هيچ تبصرهاي و هيچ آييننامهاي نميتواند، كاري انجام دهد، بنويسد به بهانه اين كه ما مأمور و معذور هستم يا زير نظر فلان كسی هستيم، ما معذر هستيم، اين ممكن نيست, چرا؟ چون «لا طَاعَةَ لِمَخلُوٍق في مَعصِيةِ الخَالِق».
خيلي از عمومات هستند كه تخصيصپذير میباشند؛ ولي برخي از اصول و جوامع كلي، عاری از تخصيص هستند. اين عامّي نيست كه بشود، تخصيص زد و بگوييم، در فلانجا معصيت جايز است، اينها جزء «جوامع الكلم» هستند. به ما فرمودند كه پيامبر شما گفت: «أُعطِيتُ جَوامِعَ الكَلِم» و بزرگاني هم نقل كردند كه وجود مبارك حضرت به حضرت امير(سلام الله عليهما) فرمود: «أَعطَانِی جَوامِعُ الكَلِم وَ أََعطَی عَليّاً جَوامِعَ العِلمِ»،[15] پس اگر نبوّت است با «جوامع الكلم» همراه است, امامت است با «جوامع الكلم» همراه است، ما هم فرزندي اينها را پذيرفتيم، ما هم بايد از «جوامع الكلم» بهرهبرداري كنيم. «جوامع الكلم» ما اين است كه محيط باشيم و همه بخشها را در نظر داشته باشيم، چون دشمن از يك طرف نميآيد, اگر دشمن از يك طرف ميآمد، ما نياز به جامعيّت نداشتيم. حالا كه دشمن از هر طرف ميآيد، ما بايد جامع باشيم، وقتي انسان جامع است كه متذكّر باشد.
فرمود: ﴿إِنَّ الَّذينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ﴾[16] فرمود، حرمِ امن تو، يعني قلب شما به منزلهٴ كعبه است، خود شما بايد دور اين كعبه طواف كنيد، اگر يك راهزن و حرامي، احرام بسته است، بخواهد اطراف اين كعبه طواف كند، شما بايد مواظب باشيد. ﴿إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ﴾ اين شيطان دور كعبهٴ دل طواف ميكند، ببيند چه وقت اين در باز ميشود كه برود درون اين دل، آن: «بَاضَ وَ فَرَّخَ» كه خطبهٴ هفتم نهجالبلاغه است، عملي كند. فرمود شما بايد متذكّر باشيد، هميشه بينا و بيدار باشيد كه اين خاطرها از كجا ميآيد، چه وقت ميخواهد وارد قلب شود؟ چطور ميخواهد، وارد قلب شود؟ ﴿إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ﴾ حالا كه روشن شد آن طائف, آن كسي كه طواف كننده است، آن حرامي كه احرام دربر كرده است، آن كه قصد ورود در كعبهٴ دل را دارد، معلوم نيست از كدام طرف ميآيد، از كدام ركْن ميآيد، از كدام ديوار وارد ميشود، ﴿طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ﴾.
وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة والثناء)، نه تنها مصداق «أُعطِيتُ جَوامِعَ الكَلِم» است؛ بلكه «أُعطِيتُ جَوامِعَ العلم» هم هست، همه كمالات را داراست، به خدا عرض ميكند، چون دعاهاي اينها حدودي نيست، ابقايي است؛ يعني خدايا اين فيضهايي كه به ما دادي اينها را نگهدار و اضافه كن! عرض كرد، «اللهمّ انّك أشربت الايمان في روحي و أشربه في قلبي»، روح يك بخش و شأني از شئون حقيقت انسان است، فؤاد، شأني از شئون اين حقيقت است، قلب، شأني از شئون اين حقيقت است، صدر، شأني از شئون اين حقيقت است. اينها تكرار نيستند، مرادف هم نيستند، صدر، شأن خاصّ خود را دارد, قلب، شأن خاصّ خود را دارد, نفْس، شأن خاصّ خود را دارد, روح، شأن خاصّ خود را دارد. عرض كرد، خدايا شما اين حقيقت را در روح من قرار دادي، روح من را با اين سيراب كردي؛ ولي قلب من را هم سيراب بكن! براي اينكه، آن كه تقلّب دارد, انقلاب دارد, زير و رو ميشود, پشت سر هم در حالت جَوَلان و اضطراب است، اين بايد آرام شود. آن ايمان را در اين قلب من قرار بده! اين را سيراب كن, اِشراب كن كه قلب من ديگر تكان نخورد: «اللهم أشرب الإيمان في قلبي كما أشربته في روحي».
به ما فرمودند، ذات اقدس الهي به شما سرمايهاي داد، بعضيها آن سرمايه را دارند، حفظ ميكنند و افزوده ميكنند، بعضيها آن سرمايه را گم كردند. فرمودند، علم كه در حوزه و دانشگاه هست, ما سفره را در بيرون پهن كرديم، با تلاش و كوشش شما هجرت كنيد: ﴿فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ﴾،[17] هجرت كنيد, تلاش كنيد به مراكز علمي, حوزوي و دانشگاهي برويد و اين علوم را ياد بگيريد و وسيله هم هست؛ امّا حكمت را ما به شما داديم، شما را حكيمانه به دنيا آورديم، آن كوثر است و احياناً، اين يكي ممكن است، تكاثر باشد، اين علوم گاهي هست، گاهي نيست. در دوران سالمندي بسياري از علما بودند و ميگفتند:
آنها که خواندهام همه از ياد من برفت الاّ حديث دوست كه تكرار ميكنيم[18]
خيليها يك صفحه، رسالهاي كه خود نوشتند، در آخر عمر نميتوانند، بخوانند، اين هست. اين علمي كه از حوزه و دانشگاه آمده، گاهي هم خارج ميشود، ﴿مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً﴾[19] اين هم نكره در سياق نفي است، همه چيز از ياد آدم بيرون ميرود. اين علم است كه محصول حوزه و دانشگاه است، ما هم موظّف هستيم، بر ما واجب عيني يا كفايي است كه اينها را ياد بگيريم؛ امّا آن حكمت را فرمود: من در درون شما نهادينه كردم، شما را حكيمانه به دنيا آوردم، اين ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾[20] همين است؛ لذا از وجود مبارك پيامبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة والثناء) رسيده است:«الحكمة ضالّة المؤمن»؛[21] يعني اگر كسي فعلاً حكيم نيست، معلوم ميشود، سرمايه خود را گم كرده، اين هر جا پيدا كرد، او را ميگيرد، به دنبال سرمايه خود باشيد، درباره علم عادي چنين نيست كه فرمود: علم, ضالّه مؤمن است، براي اين كه علم را در سورهٴ مباركهٴ «نحل» فرمود: ما به شما نداديم، ﴿وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً﴾[22] اين هم نكره در سياق نفي است؛ يعني روزي كه به دنيا آمديد، از اين علوم حوزوي و دانشگاهي حتي بديهيات آن را هم نميدانستيد و نميدانيد؛ يك نوزاد بخشي از حيات را بگذراند، اصلاً نميداند، آتش گرم است و يخ سرد است، اين بديهيترين بديهيات محسوس را نميفهمد، بايد با آزمون بفهمد؛ امّا اين ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ در او هست. آن روايت نوراني كه مرحوم ابنبابويه در توحيد صدوق نقل كرد، كه گريه يك بچه را تا يك سال محترم بشماريد، اين بچه تا يك سال كه گريه ميكند، هرگز او را نزنيد، براي اين كه صادقانه مينالد و صادقانه نالهاش ميكند، همين است. هيچ وقت اين بچه دروغ نميگويد، اگر جايي آرام نباشد، بدن او آرام نباشد، جاي او سالم نباشد، اشك ميريزد، اگر سالم باشد كه ميخندد و ميخوابد. چنين نيست كه اين بيسرمايه خلق شده باشد.
فرمود: من حكيمانه خلْق كردم. اگر فعلاً ياد شما نيست، معلوم ميشود، گُم كرديد، دنبال گمشده خود برويد، پس معلوم ميشود، ما سرمايهاي داريم، نبايد بگذاريم، گم شود و اگر گم شد، بايد به سراغ آن برويم و آن را پيدا كنيم و اين بايد همه جوانب ما را احاطه كند، وقتي همه جوانب ما را احاطه كرد؛ آن وقت شيطان از هر طرف بخواهد بيايد، فرمود: ﴿تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ﴾ نميگذاريم كه در حريمِ كعبهٴ دلْ، يك حرامي احرام ببندد و قصد طواف داشته باشد، مطاف ما همين است, قبله ما همين است, ملجأ ما همين است, مخزن ما همين است.
دو روايت را مرحوم صاحب وسائل در كتاب شريف قضا نقل كرده است كه برخي از قُضات از ائمه(عليهم السلام) سؤال ميكردند كه گاهي پروندهها آشوب است، ما تشخيص نميدهيم، فرمود: همه درس و بحث در كتاب نيست، شما «استفتح صدرك» بررسي كن، با خود كنار بيا، طاهر باش، ببين در قلبت چه ميگذرد. اين «استفتح صدرك» در دو روايتي كه مرحوم شيخ حرّ عاملي(رضوان الله عليه) در كتاب شريف قضاي وسائل نقل كرد، همين است. حالا اينها اختصاصي به مسئله قضاي قاضي ندارد. هر مديريتي، همين است، چه در داخل منزل, چه در داخل جامعه. گاهي انسان متحيّر است، به ما نگفتند كه شما با هر كه مشورت كنيد؛ البته ﴿وَ أَمْرُهُمْ شُوري بَيْنَهُمْ﴾[23] را در افرادي كه شرايط آنها را ائمه مشخص كردند، بيان كردند؛ امّا در خيلي از مواردِ شخصي است كه كسي راز و رمز انسان را نميداند كه انسان با آنها مشورت كند. فرمود، در درون شما اين دستگاه قضا هست، ما به شما يك وجدان بيدار داديم، يك حكمت شفاف و روشن داديم، با سرمايه خلْق شديد، بيسرمايه خلق نشديد. اگر با آن سرمايه در محرّم آه كشيديد، «نَفَسُ المَهمُومِ لِظُلمِنَا تَسبِيحٌ»؛ خيلي اين حرف بزرگ است. آدم يك وقت نام خدا را ميبرد «سبحان الله». يك وقت است، مجلس عزاي حسين بن علي مينشيند، يك آه ميكشد، «نَفَسُ المَهمُومِ لِظُلمِنَا تَسبِيحٌ وَ هَمُّهُ لَنَا عِبَادَةٌ»[24] اين معلوم ميشود، از آن سرمايه گرفته است. بنابراين ما راهي داريم كه نه بيراهه برويم، نه راه كسي را ببنديم، اين راه باز است. بهترين راه آن، همين است كه ما آن گمشده اصلي خود را پيدا كنيم و هميشه مواظب باشيم، هر پيشنهادي به ما دادند، فوراً قبول نكنيم، فكر كنيم، مطالعه كنيم و هر قولي را هم كه انسان در كتاب خواند، فوراً قبول نكند، كار مجتهدان همين است، اينها اول تصوّر دارند، بعد تصديق. تصوّر و تصديق دارند نه تصديق؛ يعني اينها وقتي مطالعه كتاب فقهي ميكنند، ميگويد، فلان فقيه چنين گفته است، اين را با باور نميپذيرند، اين را در حدّ تصوّر و تصديق نه تصديق, اين را در دستگاه ذهن خود ميآورند، ميگويند، نظر محقّق اين است, نظر شهيد آن است, نظر علامه آن است؛ بعد اين را جمعبندي ميكنند، تا به «ما هو الحق» برسند، اين كار يك فقيه است.
شيطان مغالطه را از هر راهي وارد ميکند، مگر او كسي را رها ميكند! درباره شياطين گفت: ﴿إِنَّ الشَّياطينَ لَيُوحُونَ إِلي أَوْلِيائِهِمْ لِيُجادِلُوكُمْ﴾[25] تمام اين مغالطات سيزدهگانه، در اثر وسوسه شيطان است، او نميگذارد كسي كه در اتاق مطالعه خود مشغول پژوهش و مطالعه است، درست به مقصد برسد و اگر درست به مقصد ميرسيد كه اين همه اشتباهها و مغالطات نبود. او براي هر كسي نقشه كشيده است، او همانطوري كه براي آدم(سلام الله عليه) به بهانه دلالت, تدليه كرده است، به بهانه ﴿هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلي تِجارَةٍ تُنْجيكُمْ مِنْ عَذابٍ أَليمٍ﴾[26] به بهانه اين كه من شما را راهنمايي كنم، اينها را آويزان كرده، ﴿فَدَلاَّهُما بِغُرُورٍ﴾[27] اگر او را رها نكردند، ما را هم يقيناً رها نميكند. چنين نيست كه اگر كسي در اتاق مطالعه خود مشغول تفسير, فقه, فلسفه و كلام و اينهاست، از گزند شيطنت شيطان مصون باشد، او هم موظّف است كه خود را مواظبت كند. اينكه گفتند «بسم الله» بگوييد, رو به قبله بنشينيد, با قصد قربت مطالعه كنيد، براي همين است كه انسان در مطالعات تحقيقي، فريب نخورد، در مسئله عمل هم همينطور است. ميبينيد، يك تعامل متقابلي بين اين دو نيرو هست، همانطوري كه در دستگاه بيروني ما بين چشم و گوش كه متولّي ادراك هستند، با دست و پا كه متولّي حركت و كار هستند، يك تعامل متقابل است. در درون نفْس ما اين عقل نظر كه متولّي انديشه است، آن عقل عملي كه متولّي انگيزه است، يك تعامل متقابل است. اين بخش روشن است كه انسان وقتي چيزي را خوب تشخيص داد، دستگاه عمل را وادار ميكند كه كار كند؛ يعني نيّت و اراده و ايمان طرف فعّال ميشود؛ از آن طرف هم اگر دستگاه عمل به چيزي گِره خورد، جلوي انديشهٴ انديشورِ درون را ميگيرد.
اين هم از بيانات نوراني پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة والثناء) است، فرمود: «حُبُّكَ الشَّيءَ يُعمِي وَ يَصِم»[28] اين براي تعديل دوستي و دشمني است، فرمود: دوستي ذاتاً محبوب نيست، مثل علم ذاتاً محبوب نيست، علم اگر معلومِ خوب داشته باشد، خوب است وگرنه علم به سِحر و شعبده و جادو و كهانت و مانند آن، اين علوم كه عزيز نيست، براي اين كه معلومها عزيز نيست، خود حُبّ ذاتاً محبوب نيست، تا محبوب چه چيزي باشد. فرمود، بعضي از چيزهاست كه اگر شما به آن دل ببنديد، او شما را نابينا ميكند. تولّي و تبرّي چيز بسيار خوبي است، فرض خاصّ خود را دارد، برائت چيز خوبي است، ولايت چيز بسيار خوبي است؛ امّا متعلّق آن چه چيزي باشد. فرمود، بعضي از دوستيهاست كه انسان را نابينا ميكند. فرمود: «حُبُّكَ الشَّيءَ يُعمِي وَ يَصِم» اين چشم و گوشِ ظاهر، مسئول ادراك هستند، چشم و گوشِ باطن هم، مسئول تعقّل و تدبّر هستند. اگر بخش انديشه در بخش انگيزه اثر ميگذارد، انسان اول چيزي را ميفهمد، بعد تصميم ميگيرد. بخش تصميم و اراده و محبّت و مانند آن هم، اول فعاليّت خود را شروع ميكنند، بعد جلوي انديشه را ميگيرند، يا انديشه را سامان ميدهند، خط ميدهند. فرمود: محبّت بيجا جلوي انديشه را ميگيرد, عداوت بيجا جلوي انديشه را ميگيرد, «حُبُّكَ الشَّيءَ يُعمِي وَ يَصِم».
يك انسان دنيادوست، هرگز معارف آخرت را درك نميكند، بر فرض هم بخواهد آخرت سخن بگويد، آنها را دنيايي ميفهمد، بعد هم يك مقدار كه با مشكلات علمي روبرو شد، سرگردان ميشود، از بحث فاصله ميگيرد، ميگويند اگر آخرت هم، مثل دنيا باشد، وقتی انسان وارد بهشت شد، يك سال, دو سال, يك ميليون, دو ميليون, يك ميليارد, دو ميليارد سال خورد و خورد، بعد چطور؟! اين ميماند, چون آخرت را، مثل دنيا خيال كرده, آنجا را هم، مثل دنيا خيال كرده، انسان بدنِ دنيايي دارد، او كه تشخيص نميدهد، انسان ثابت ميشود، نه ساكن. خستگي در آنجا معنا ندارد، چون دنيادوست است، آخرت را از منْظر دنيا ميبيند، وقتي هم كه در برابر چهارتا شبهه قرار گرفت، توان پاسخ دادن ندارد، رها ميكند. فرمود، شما محبّتها و عداوتهاي خود را هم بايد تعديل كنيد. «حُبُّكَ الشَّيءَ يُعمِي وَ يَصِم» چه بهتر كه انسان محبوبي پيدا كند كه نه تنها انسان را كور و كَر نكند، بلكه سميع و بصير كند، اين راه باز است. انسان به چيزي علاقه داشته باشد كه اين علاقهٴ او در اثر بركت آن محبوب، دستگاه انديشهٴ او را هم شكوفاتر كند, اگر دستگاه انديشه, عقلِ عمل را فعال ميكند كه چنين است، دستگاه عقل عمل هم ميتواند، دستگاه عقل نظر و انديشه را شكوفا كند، چنين است. اگر حبّ به بعضي از اشيا تعلّق گرفت، سبب نابينايي و ناشنوايي درون است، اگر به اشياي درست تعلّق بگيرد، سبب سميع و بصير شدن است. چرا اين همه صدايي كه فرشتهها دارند، ما نميشنويم؟ بعضيها ميشنوند، ﴿يُسَبِّحِ الرَّعدَ بِحَمدِهِ وَ المَلائِكِةُ﴾،[29] اين همه «فريق تذهب فريق تجيء»، اين خروش فرشتهها هر سحر هست، عدّه زيادي ميآيند، عدّه زيادي ميروند، چرا ما صداي اينها را نميشنويم؟ چرا تسبيح اينها را ما نميشنويم، چرا گفتگوي اينها را با هم، ما نميشنويم؟
بعضي اصحاب عرض كردند كه ما در محضر شما هستيم خيلي حالت معنوي و روحاني داريم؛ ولي از اينجا بيرون رفتيم، آن حالت براي ما نيست؛ حضرت دو مطلب فرمودند: يكي اين كه «إِستَعِن عَلَی حِفظِكَ بِيَمِينِكَ»[30] چرا به من ميگويي، به دست خود بگو، وقتي آنچه اينجا شنيدي، ما كه براي شما قصّه نگفتيم، شما همه اينها را خوب يادداشت كن! دفترچه تهيه كن، اينها را بنويس! هميشه مطالب علمي در كنار تو هست، هر وقت خواستي، مراجعه ميكني؛ بعد فرمود: اگر آنطوري كه در محضر ما هستي؛ يعني در حضور پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با آن طراوت و معنويّت و خلوص نشستهاي، «لو دُمتُ» اگر همين وضع را ادامه دهي: «لَصَافَحَتكُمُ المَلائِكَة»،[31] فرشتگان با شما مصافحه ميكنند؛ چه اين كه با بعضيها مصافحه كردند، پس اين راه باز است، وقتي اين راه باز شد، ما ميتوانيم با وضع تدريجي ـ انشاءالله ـ اين راه را يكي، پس از ديگري طي كنيم، هم از ذات اقدس الهي بخواهيم، «اللهمّ انّك أشربت الايمان في روحي و أشربته في قلبي»؛ يك، هم بدانيم كه علم ضالّه ما نيست، حكمت ضالّه ماست؛ دو، و بدانيم حكمت براي ماست، در درون ما نهادينه شده است، فعلاً مورد غفلت و سهو و نسيان است و بدانيم، شيطان از هر راهي وارد ميشود، اين چهار راهي كه در قرآن كريم آمده، اين حصر نيست، اينها تمثيل است، نه تعيين، ﴿لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ﴾[32] اينطور نيست، راههاي فراواني است. اين اژدهاي هزار سر از هر راهي ممكن است بيايد؛ لذا هر مطلبي را كه به انسان گفتند، با هر كسي خواستيم، گفتگو كنيم، بايد بصيرانه و سميعانه باشيم و لطف الهي هم شامل حال همه ما خواهد بود.
بنابراين كار به حَسب ظاهر دشوار است؛ امّا هر دشواري با دو برابر آساني همراه است. اين بيان نوراني قرآن كريم به وسيله پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) خوب ترجمه و تفسير شده است. در قرآن كريم فرمود: ﴿فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً﴾؛ يك، ﴿إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً﴾؛[33] دو، همه شما با اين كتابهاي ادبي آشنا هستيد، كلمه «عُسر» معرفه است و كلمه «يُسر» نكره؛ وقتي چيزي معرفه باشد و تكرار شود، دومي عين اوّلي است، وقتي نكره باشد و تكرار شود، دومي غير از اوّلي است، ﴿إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً﴾ اين «عُسر» دومي كه با «الف و لام» است، همان «عُسر» اوّلي است، و «يُسر» دومي كه نكره است، غير از «يُسر» اوّلي است؛ يعني با هر دشواري، دو برابر آساني است. اگر بيگانه خيال كرد، تحريم براي ما دشواري است، او بايد بداند، ذات اقدس الهي دو برابر آن آساني را در اختيار ملّت قرار داد، چه اين كه آثار آن را يكي، پس از ديگري ميبينيم. هر جا دشواري هست دو برابر آن آساني است، ما نبايد بگوييم، در تحريم هستيم. همين مطلب را وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) تبيين كرده فرمود: «لو كَانَ العُسرُ في جُحرٍ» اگر دشواري برود، در سوراخي «لَدَخَلَ عَلَيهِ اليُسر»[34] دو برابر آن, آساني ميآيد، دمِ در اين سوراخ، او را ميكِشد، بيرون ميآورد، مثل ماري كه داخل سوراخ ميرود. اين بيان نوراني پيغمبر كه تمثيل است، يك تفسير تشريعگونهاي هم از آن آيه است؛ يعني هر جا دشواري هست، دو برابر آن آساني است. اگر كسي خيال كند، به مقام علمي رسيدن سخت است، دو برابر آساني دارد. كسي خيال كند، اقتصاد مقاومتي سخت است، دو برابر آن آساني را ذات اقدس الهي فراهم كرده است. كسي خيال كند، تأمين آذوقهٴ جواني و امثال جواني سخت است، دو برابر آن آساني هست: ﴿إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً﴾.
مجدداً مقدم شما برادران و خواهران حوزوي و دانشگاهي, عزيزان سپاهي و مسئولان محترم تهران و همه را، گرامي ميداريم و از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم، به همه شما خيْر و صالح و فلاح، مرحمت كند!
پروردگارا، امر فرج وليّ خود را، تسريع بفرما!
نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, دولت و ملّت و مملكت ما را در سايه وليّ خود، حفظ بفرما!
روح مطهر امام راحل و شهدا را، با اولياي الهي، محشور بفرما!
معلولان و جانبازان را، از شفاي عاجل، برخوردار بفرما!
ايثارگران را، مورد لطف ويژه خود، قرار بده!
بيداري اسلامي خاورميانه را، به مقصد نهايي، برسان!
خطر تكفيري و سلفي و داعشيها را، به خود آنها، برگردان!
استكبار و صهيونيسم را، مخذولتر، بفرما و اين نظام اسلامي را، تا ظهور آن حضرت از هر خطري، محافظت بفرما!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
.[1] مصباح المتهجد، ج2، ص772.
[2]. سوره اسراء, آيه33.
[3]. علل الشرائع, ج1, ص127.
[4]. الامالی(صدوق)، ص93.
[5]. الامالی(مفيد)، ص338.
[6]. سوره ص, آيه82.
[7]. سوره اعراف, آيه17.
[8]. سوره اعراف، آيه17.
[9]. سوره بقره، آيه81.
[10]. سوره عنکبوت، آيه55.
[11] . سوره زمر، آيه16.
[12] . سوره زمر، آيه20.
[13] . من لا يحضره الفقيه، ج1، ص241.
[14] . نهج البلاغه(للصبحی صالح)، حکمت165.
[15] . الخصال، ج1، ص294.
[16] . سوره اعراف، آيه201.
[17] . سوره توبه، آيه122.
[18] . ديوان اشعار سعدی، غزل شماره421.
[19] . سوره حج، آيه5 .
[20] . سوره شمس، آيه8.
[21] . کافی (ط. الاسلامی) ج8، ص168.
[22] . سوره نحل، آيه78.
[23] . سوره شوری، آيه38.
[24] . الامالی(للمفيد)، متن، ص338.
[25] . سوره انعام، آيه121.
[26] . سوره صف، آيه10.
[27] . سوره اعراف، آيه22.
[28] . المجازات النبويه، ص171.
[29] . سوره رعد، آيه13.
[30] . مکاتيب الرسول، ج1، ص362؛ تقييد العلم: 65 - 67 .
[31] . الکافی(ط ـ الاسلاميه)، ج2، ص424.
[32] . سوره اعراف، آيه22.
[33] . سوره الشرح، آيه5 و 6.
[34] . نهج الفصاحه، ص649.