جلسه درس اخلاق (1393/05/16)
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقية الله فی العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!
مقدم شما بزرگواران فرهيخته را گرامي ميداريم از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم اعمال و عبادات ماه پرفضيلت مبارك رمضان را از همه شما به احسن وجه پذيرفته باشد و بهترين عيدي را كه قبول اعمال است در عيد فطر به همه شما داده باشد و اين نظام ما تا ظهور صاحب اصلي آن از هر خطري محفوظ بماند!
قرآن كريم دستورهاي فراواني دارد، برخي از آن دستورها مقطعي است; مثل اينكه ميفرمايد در ماه مبارك رمضان روزه بگيريد يا در اشهر حج، مكه برويد و مانند آن, گاهي برخي از دستورهاي او دائمي است نميفرمايد در فلان وقت اين كار را انجام بدهيد يا در فلان ماه اين كار را انجام بدهيد ميفرمايد زياد اين كار را انجام بدهيد و آن ياد خداست ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثيراً﴾[1] فرمود خيلي به ياد خدا باشيد. سرّ اينكه خيلي بايد به ياد خدا بود آنها كه توفيقشان ذكر دائم است كه چنان توفيقي نصيب ديگران نيست آن معصومين(عليهم السلام) هستند، اما براي ديگران اين ممكن است كه خيلي به ياد حق باشند. بر اساس دو نكته است كه فرمود خيلي به ياد حق باشيد: يكي براي جذب خير، چون او «دائم الفيض علي البرية» است, «دَائِمَ الفَضلِ عَلَي البريَّة»[2] است مرتّب دارد فيض ميريزد اينطور نيست كه افاضه الهي تعطيلبردار باشد، گاهي فيض برساند گاهي فيض نرساند، اينطور نيست. اين دعاي نوراني شبهاي جمعه كه ميگوييم «يا دَائِمَ الفَضلِ عَلَي البريَّة» از بهترين دعاهاست؛ يعني تو دائماً داري فيض ميرساني، يك؛ اما فيض شما با اكرام همراه است، دو؛ خدايا تو دست نداري؛ ولي با دو دستِ بيدستيات عطا ميكني ما اگر خواستيم چيزي را به ديگران عطا كنيم محترمانه دو دستي ميدهيم «يَا بَاسِطَ اليَدَينِ» نه «باسط اليد», «يَا بَاسِطَ اليَدَينِ بِالعَطيّة» هميشه اينطور است نه شبهاي جمعه منتها به ما گفتند شبهاي جمعه اين دعا را بيشتر بخوانيد، نه اينكه خدا در شبهاي جمعه «باسط اليدين» است او «دَائِمَ الفَضلِ عَلَي البريَّة» است به همان قرينه جمله اول. در جمله اول ميگوييم او «دائم الفيض» است چه شب چه روز, چه ماه مبارك رمضان چه اشهر حج او «دائم الفيض» است اما چطور فيض ميرساند؟ دو دستي ميدهد؛ يعني اگر خواستيد خدمتي كنيد دو دستي بكنيد با اكرام باشد نه با تحقير. او «باسط اليدين بالعطيّة» است چنين خدايي دائماً دارد فيض ميرساند. حيف است انسان غافل باشد وقتي دائماً او دارد فيض ميرساند ما بايد ذكر كثير داشته باشيم ياد او در دل و نام او بر لب، اين ميشود ذكر كثير, اگر او «دائم الفيض» است بايد دائماً به ياد فيّاض بود تا دائماً از فيض طرْفي بست، اين يك جهت. جهت ديگر هم اين است كه دشمن هم دائماً دارد وسوسه ميكند مگر ابليس آرام ميگذارد, مگر ابليس شب و روز دارد, مگر ابليس خواب و بيداري دارد، در خواب هم مزاحم آدم است، گاهي انسان خوابهاي خوبي نصيبش ميشود همانجا ميبينيد حادثهاي پيش ميآيد كه حواسش پرت ميشود چه كسي اين كار را كرده؟ او در خواب هم مزاحم آدم است. مَنام از بهترين نعمتهاي الهي است مرحوم كليني(رضوان الله عليه) در كافي فرمود صبح كه شد حضرت از شاگردانش ميپرسيد كه ديشب چه ديديد، اصلاً خواب براي اينها كلاس درس بود اينها نميخوابيدند كه بخوابند، اينها ميخوابيدند كه چيزي ببينند. آدمي كه غذا به اندازه معتدل ميخورد زياد نميخورد, باوضو ميخوابد, رو به قبله ميخوابد, با دعا ميخوابد بالأخره چيزهايي نصيب او ميشود. حضرت صبح كه ميشد ميفرمود ديشب چه ديديد اصلاً خواب براي اينها كلاس درس بود. فرمود اگر قدري بيشتر از اينها مواظب باشيد «لَصَافَحَتكُم المَلائِكَة» اين را مرحوم كليني در کافی نقل كرده، فرمود فرشتهها با شما مصافحه ميكنند.[3] اگر يك عده طبق بيان قرآن كريم جزء ﴿شَياطينَ الْإِنْسِ﴾[4] هستند، يك عده هم جزء «ملائكةالانس» ميشوند چطور «شياطينالانس» ممكن است «ملائكةالانس» ممكن نيست؟! پس اصرار قرآن كريم بر اين است كه دشمني داريد كه هميشه درصدد وسوسه است وقتي دشمن شما هميشه درصدد وسوسه است شما هم هميشه آماده باشيد.
پس ذكر كثير, ياد فراوان هم براي آن است كه خداي سبحان هر لحظه دارد فيض ميرساند آدم چرا نگيرد چيزي كه بايد انسان بگذارد و با حسرت برود فيض نيست چيزي كه ميگيرد, براي خود او نشاط است, براي جامعه نشاط است, هم به همراه ميبرد, هم به آثار ميگذارد, اركان اربعه را داراست، اين ميشود فيض. چيزي كه انسان بايد بگذارد و با حسرت برود نه به سود اوست نه به سود جامعه كه فيض نيست. فرمود او دائماً دارد اين فيض را ميرساند. اگر جواني در قلبش جرقّه زد كه بيايد در حوزه علميه با علوم قرآن و اهل عصمت و طهارت آشنا بشود اين پيام اوست خدا با آدم حرف ميزند. فرمود خدا با يك عده حرف نميزند: ﴿لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ﴾[5] با اينكه او ﴿بِكُلِّ شَيْءٍ بَصيرٌ﴾[6] است فرمود خدا يك عده را نگاه نميكند چه كساني هستند كه نگاه نميكند مگر ميشود كسي باشد كه خدا او را نبيند با اينكه او ﴿بِكُلِّ شَيْءٍ بَصيرٌ﴾ است, ﴿عَلي كُلِّ شَيْءٍ شَهيدٌ﴾[7] است, ﴿بِكُلِّ شَيْءٍ عَليمٌ﴾[8] است، فرمود با يك عده حرف نميزند معلوم ميشود اينها حرف است, اگر يك خاطره خوبي, يك تصميم خوبي, يك نيّت خوبي در قلب انسان اتفاق افتاد ميشود كلام الله; منتها ما بايد مرزها را مشخص كنيم به اصطلاح آن منطقةالفراغ را از منطقه ممنوعه جدا كنيم مقام ذات در دسترس احدي نيست چون حقيقتي است بسيط و نامتناهي, اكتناه صفات ذات هم چون نامتناهي است و بسيط است در دسترس احدي نيست ما هستيم و فيض خدا و نور خدا، مگر ما آفتاب را ميبينيم آفتاب را كه نميبينيم آنچه را ميبينيم نور آن است آن وقتی هم كه كسوف شده نور آن به ما نميرسد كارشناسها ميگويند اگر با چشم غير مسلّح ديدي كور ميشوي تازه اين آفتاب است، اين آفتابي است كه فرمود حواستان جمع باشد من اين را از پرنيان نساختم من اين را از يك مشت دود ساختم ﴿ثُمَّ اسْتَوي إِلَي السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ﴾[9] ما يك مشت دود را شمس و قمر كرديم، حواستان جمع باشد خيلي آفتاب و قمر نزد ما مهم نيست بعد هم برميگردانيم ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ﴾[10] چيزي نيست كه حالا براي شما مهم باشد. آن وقتي هم كه كسوف شد؛ يعني قمر بين ما و شمس فاصله شد و نورش به ما نميرسد اگر بخواهيم با چشم غير مسلّح ببينيم كور ميشويم آنچه ما ميبينيم نور آفتاب است خود آفتاب كه ديدني نيست.
ذات اقدس الهي دركشدني نيست فرمود: «لم يُطلِعُ العُقُولَ عَلی تَحديدِ صِفَتِه»[11] فرمود هيچ عقلي به كُنه ذات اقدس الهي راه ندارد، اما آن مقداري كه شناخت خدا ممكن است آن راه باز است. ما با اين بخش سوم با منطقةالفراغ با بخش سوم؛ يعني فعل خدا, فيض خدا, وجه خدا, نور خدا كار داريم. از وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) سؤال كردند مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) در كتاب شريف توحيد نقل ميكند كه اين «قَد قَامَتِ الصَّلاة»؛ يعني چه؟ وجود مبارك حضرت امير فرمود: «قَد قَامَتِ الصَّلاة»؛ يعني «حَانَ وَقتُ الزّيارَة»[12] نماز, زيارتنامه خداست انسان اعتاب مقدسه ميرود زيارتنامه دارد با انبيا و اوليا انسان برخورد ميكند حرف ميزند زيارتنامه دارد زيارتنامه عبد نسبت به مولا اين است كه ﴿إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ﴾، فرمود «قَد قَامَتِ الصَّلاة»؛ يعني «حَانَ وَقتُ الزّيارَة». مسجد كه انسان ميرود دارد ميرود مَزار الهي، منتها ما بايد بدانيم در فصل سوم در منطقةالفراغ در فيض خدا, وجه خدا, نور خدا با اين منطقه كار داريم. اين منطقه هم با ما كار دارد فرمود ما با يك عده حرف ميزنيم با يك عده حرف نميزنيم يك عده ﴿لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ﴾ اگر يك وقت در قلب كسي خاطرهاي پيدا شد, نيّتي پيدا شد كه بيايد خدمت علوم قرآني اين كلام الله است اين را بايد محترم بشمرد, اين را بايد لبيك بگويد. بنابراين اينكه فرمودند دائماً به ياد خدا باشيد براي اينكه او «دائم الفيض» است از يك طرف, دشمن هم «دائم الوسوسه» است از طرف ديگر، او كه آرام نميگذارد.
مطلب بعدي آن است كه نام خدا, ذكر خدا, اين «جوشن كبير» هر كدام از اينها طنابي است كه اگر انسان اينها را بگيرد از هر سقوطي نجات پيدا ميكند؛ ولي آن ياد و آن نامي كه انسان را به مقامي ميرساند جزء مخلَصين ميكند آن تنها ياد مبدأ نيست، ياد توحيد نيست، توحيد به تنهايي مشكل ما را حل نميكند خدا هست، آنكه مشكل ما را حل ميكند اين است كه خدا از ما مسئوليت ميخواهد، ما به حضور او ميرويم ما از آن طرف نيامديم كه در گودال فرو برويم، ما را آوردند كه ببرند، نه اينكه آوردند كه اينجا بگذارند يا در گودال بگذارند اينطور نيست. آن وقت قسمت مهم كه فرمود: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثيراً﴾ چون معاد, بازگشت ما به همان مبدأ است ياد خدا به عنوان ﴿هو الأول﴾[13] مطرح است, ياد خدا به عنوان «هو الآخر» مطرح است اگر كسي به ياد خدا بود كه او ما را آفريد و به ياد خدا بود كه مرجع و بازگشت ما اوست مسئوليت را او بايد از ما بخواهد در برابر او مسئول هستيم. فرمود من به يك عده جايزه دادم, به ابراهيم جايزه دادم, به اسحاق جايزه دادم, به يعقوب جايزه دادم, جايزه من به آنها اين است كه آنها جزء بندگان مخلَص من هستند, چرا؟ ﴿إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ﴾[14] ما شديم مخلِص، آنها شدند مخلَص؛ وقتي كسي مخلَص باشد ديگر از گزند وسوسه مصون است ﴿إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ﴾ آنها كه «استخلصهم الله لنفسه» اگر عدهاي مخلَصاند كه فوق مخلِصيناند, اگر عدهاي به جايي رسيدند كه شيطان با همه عداوت و دشمني گفت من نسبت به اينها توان ندارم ﴿إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ﴾. تصريح قرآن كريم درباره انبياي خاص اين است كه اينها جزء بندگان مخلَص من هستند. چرا ﴿إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ﴾؟ ﴿بِخالِصَةٍ ذِكْرَي الدَّارِ﴾[15] فرمود ما مخلِص هستيم اينها مخلَصاند اينها را خاص براي خودمان گرفتيم سؤال, چرا؟ براي اينكه اينها خالصاند, سؤال: خلوصشان در چيست؟ اين است كه اينها هميشه به فكر خانهشان هستند دار؛ يعني خانه, اينها به فكر خانهاند نه مسافرخانه, به فكر خانهاند نه به فكر راه, دار؛ يعني خانه, خانه انسان جايي است كه انسان كه رفت آنجا ميآرمد. از قيامت به عنوان دارالقرار ياد ميشود اينجا دارالفرار است فرمود: «خُذُوا مِن مَفَرِّكُم لِمَقَرِّكُم»[16] خانه آدم جايي است كه آدم رفت آنجا ميآرمد دار؛ يعني خانه. فرمود ابراهيم چون به ياد خانهاش بود, اسحاق چون به ياد خانهاش بود, يعقوب چون به ياد خانهاش بود ما اينها را بنده مخلَص قرار داديم, پس معلوم ميشود ما خانهاي داريم كه آن را بايد آباد كنيم ﴿إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ﴾ لِمَ؟ ﴿بِخالِصَةٍ﴾ لِمَ؟ ﴿ذِكْرَي الدَّارِ﴾. اين سه كلمه, سه جمله است هر كدام جواب سؤال مقدّر است چرا به اينها جايزه دادي؟ چون اينها خالص بودند, در چه چيزي خالص بودند؟ در اينكه به ياد خانهشان بودند. پس معلوم ميشود ذكر مبدأ در عين حال كه نافع است آن كارآمد را ندارد مشركين حجاز هم خدا را قبول داشتند مشكل اصلي آنها در توحيد ربوبي بود يك و معاد را قبول نداشتند دو, فكر ميكردند انسان كه ميميرد ميپوسد انبيا آمدند گفتند شما كه ميميريد از پوست به در ميآييد نه بپوسيد. انسان اگر پوسيدني بود كه اين همه بساط لازم نبود فرمود من اين سفره را پهن كردم بعد مهمان دعوت كردم. اول كه خدا انسان را خلق نكرد، زمين را با همه طبقات و گسترش آن, آسمان را با همه طبقات, اينها را كه آفريد بعد مهمان دعوت كرد. فرمود كلّ اين نظام مسخّر براي شماست من اينها را براي شما تسخير كردم از اين مائده استفاده كنيد وگرنه اگر براي انسان نبود ديگر خلقت آسمان و زمين براي چه بود؟
بنابراين مهمترين تأثيري كه ذكر خدا دارد اين است كه خدا را به عنوان ﴿هو الأول﴾ بپذيريم به ياد او باشيم و به عنوان «هو الآخر» هم بپذيريم و ياد خدا در همه شئون هست منتها در بعضي از جاها حساستر و رنگينتر است در ماه مبارك رمضان هست, در حج هست, در حالت اعتكاف هست, در حالت اعتكاف مستحضريد يك جوان, مرد يا زن سه روز با خدا در خانه خدا خلوت ميكند، اين را ميگويند اعتكاف. دين ميگويد همانطوري كه شما در مسجدها معتكف ميشويد در اين مرزها هم معتكف بشويد، برنامهاي در كتابهاي جهاد هست به نام مراصده, اين مراصده كار اعتكاف را ميكند. در اعتكاف حداقل سه روز است حداكثر حدّي ندارد در مراصده آن هم حداقل سه روز است حداكثرش گفتند چهل روز. گفتند اگر كسي در مسجد معتكف شود ثواب اين را دارد. يك رزمندهاي براي حفظ مرز در غزّه يا غير غزّه جلوي تهاجم صهيونيسم را بگيرد اين اگر خواست مراصده كند اين نميتواند كمتر از سه روز باشد. يك وقت است كسي ميخواهد يك روز يا دو روز دوتا 24 ساعت اينجا پُست بدهد اين ديگر آن مراصده فقهي نيست آن فقهي است, بابي است, نيّتي است, قصدي است، مثل اعتكاف است. يك وقت است كسي ميخواهد دو روز در مسجد بماند عبادت بكند خب عبادت بكند؛ ولي اين ديگر اعتكاف نيست, اگر اعتكاف است حتماً بايد سه روز باشد اگر مراصده است حتماً بايد سه روز باشد اكثرش هم چهل روز است, پس هم روي مرزها هم روي دامنه كوه هم روي قلّه كوه ميشود گفت «بك يا الله» و بايد گفت و عبادت است ميشود مراصده, نيّت ميخواهد, قصد ميخواهد, حساب و كتاب دارد و هم در مسجدها اعتكاف ميشود. ميبينيد يك طرف دين, مسجد را ميگويد با خدا خلوت كن, يك طرف دين ميگويد مرز را مواظب باش كه دشمن نيايد دشمن بيروني مشكلي ندارد عمده دشمن دروني است
گر شود دشمن دروني نيست٭٭٭ باكي از دشمن بروني نيست[17]
انسان وقتي باور كرده است كه احديالحُسنيين نصيبش ميشود ميديديد که در غزّه اين قربانيها را چگونه تشييع ميكردند چيزي كم نميماند. خدا غريق رحمت كند سيدناالاستاد مرحوم علامه طباطبايي را! ميفرمود گاهي انسان ميبيند شهيدي خمپاره خورده, تير خورده در خونش دست و پا ميزند خيال ميكند او دارد رنج ميبرد فشار جان دادن است، فرمود اگر او حالي ميداشت و ميتوانست با شما سخن بگويد ميفرمود الآن مثل اينكه يك انسان تشنه و گرمازدهاي در استخر خنك دارد شنا ميكند من اينطور دارم دست و پا ميزنم، گفت آن حالت, حالت احتضار, حالت جان كندن نيست. از وجود مبارك امام باقر(سلام الله عليه) رسيده است كه اين همه تير براي شهداي كربلا اينها چطور تحمل كردند؟ فرمود براي آنها خيلي سخت نبود آسان بود حضرت فرمود اگر شما با دو انگشت خود يك مقدار گوشت انگشت ديگر را فشار بدهي چقدر درد ميآيد؟ عرض كرد دردي ندارد, فرمود آنها همين قدر احساس ميكردند اين بيان نوراني امام باقر(سلام الله عليه) در برابر شهداي كربلا است. اگر كسي رفت به سوي او ديگر راحت است فرمود اينها آسيب و رنجي نميديدند به همان اندازه كه شما با دو انگشت اگر گوشت يك انگشت را فشار بدهيد چقدر درد ميآيد به همان اندازه آنها تيرها كه ميآمد احساس ميكردند. اين خداست، اين خدا به ما فرمود زياد به ياد من باشيد.
اميدواريم ذات اقدس الهي همانطور كه ما را به ياد خود دعوت كرد توفيق نام او بر لب و ياد او در دل را به همه ما مرحمت كند! من مجدداً مقدم شما برادران و خواهران مخصوصاً فرهيختگان, روحانيت معظّم, دانشگاهيان, آموزش و پرورش, طلاّب و عزيزان ديگر حقشناسي ميكنيم از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم به فرد فرد شما توفيق ياد خدا و نام خدا را مرحمت كند! پروردگارا امر فرج وليّات را تسريع بفرما! نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, ملت و مملكت ما را در سايه وليّات حفظ بفرما! دولت ما, ملت ما, مملكت ما, جوانهاي ما همه را مشمول دعاي خير وليّات قرار بده! روح مطهر امام راحل و شهداي انقلاب و جنگ را با انبيا محشور بفرما! مقاومت را در سايه لطفت تقويت بفرما! خطر بيگانگان مخصوصاً استكبار و صهيونيسم و داعشها را به خود آنها برگردان! مشكلات دولت و ملت و مملكت مخصوصاً در بخش اقتصاد, مسكن, ازدواج جوانها به لطف الهي حل بفرما! جوانهاي ما و فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت قرار بده! خطر بيگانگان را به خود آنها برگردان! غزّهايها را, پيروان مقاومت را, همه كساني كه در برابر صهيونيسم مقاومت كردند مشمول لطف ويژهات قرار بده! اين نظام را تا ظهور صاحب اصلياش از هر خطري محافظت بفرما!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1] . سوره احزاب، آيه41.
[2] . مصباح الکفعمی، ص647.
[3] . الکافی(ط ـ الاسلاميه)، ج2، ص424.
[4] . سوره انعام، آيه112.
[5] . سوره آل عمران، آيه77.
[6] . سوره ملک، آيه19.
[7] . سوره مائده، آيه117؛ سوره حج، آيه17.
[8] . سوره بقره، آيات 29 و 231.
[9] . سوره فصلت، آيه11.
[10] . سوره تکوير، آيه1.
[11] . نهج البلاغه(للصبحی صالح)، خطبه49.
[12] . التوحيد، ص241.
[13] . سوره حديد، آيه3.
[14] . سوره حجر، آيه40؛ سوره ص، آيه83.
[15] . سوره ص، آيه46.
[16] . نهج البلاغه(للصبحی صالح)، خطبه203.
[17] . هفت اورنگ (جامي), سلسلةالذهب, دفتر اول.