اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!
مقدم شما بزرگواران حوزوي و دانشگاهي, رياست محترم جهاد دانشگاهي و بزرگواراني كه با ارائه مقاله يا ايراد مقال بر اين جشنواره علميِ خودشان افزودند حقشناسي ميكنيم. از خداي سبحان مسئلت ميكنيم كه همه شما را با قرآن و عترت مأنوس و محشور بفرمايد و اين نظام ما را كه در سايه خونهاي پاك شهدا در كنار مائده قرآن و مأدبه عترت نشسته هستند آنچنان موفق بدارد كه بتوانند اين امانت الهي را سالماً به دست صاحب اصلي آن وجود مبارك وليّ عصر(ارواحنا فداه) تقديم كنند. از حضور همه بزرگواران و سخنرانان و رياست محترم جهاد دانشگاهي و رياست محترم مجلس كه سخنراني جشنواره را به عهده داشتند و با بزرگواري اين محبّت را قبول كردند، حقشناسي ميكنيم!
بحثهاي روز پنجشنبه درباره مسائل اخلاق الهي بود كه انسان سالك الهي است و اين سلوك الهي يك مهندسي ميخواهد كه راه را ترسيم كند و يك نورافكني ميخواهد كه اين راه را ببيند. خداي سبحان صراط را به عهده برخي گذاشت و سراج را در دست همه داد؛ يك سالك وقتي موفق است كه راه را داشته باشد و راه را هم ببيند. آن راه؛ يعنی آن مهندسي كارِ بشر نيست، بشر فقط ميفهمد. هندسه صراط كه دين است كه صراط مستقيم است، مستقيماً در اختيار ذات اقدس الهي است كه فرمود: ﴿وَ أَنَّ هذا صِراطي مُسْتَقيماً﴾،[1] زيرا انسان از كجا آمده و به كجا ميرود در اختيار خود او نيست. قبل از دنيا را چه كسي خلق كرد و بعد از دنيا را چه كسي خلق ميكند در اختيار او نيست. وقتي جايگاه در اختيار او نبود راه هم در اختيار او نيست; لذا صراط مستقيمي كه از گذشته به آينده مرتبط است، اين به عهده آفريدگار عالَم است كه فرمود: ﴿وَ أَنَّ هذا صِراطي مُسْتَقيماً﴾؛ اما به ما يك سراج, يك چراغ روشني داد كه اين راه را ببينيم؛ آن چراغ, يكي عقل است كه در درون ماست و با فطرت همراه است و ديگری نقل است كه از قرآن و عترت به ما ميرسد. آن عقل دروني و نقل بيروني اين دو چراغ اين فضا را روشن ميكنند كه تا ما راه را ببينيم؛ اين بحثهايي بود كه قبلاً گذشت.
آنچه در اين نوبت مطرح است اين است كه ديني كه داعيه جهاني بودن دارد، اين حتماً بايد يك نقشه جامعِ علميِ جهاني داشته باشد. مستحضريد اگر كسي بخواهد در شهر مهندسي كند، اين شخص اول بايد نقشه جامع شهر را ترسيم كند و بعد شروع به كار كند؛ اگر مربوط به كشور بود اينچنين است و اگر مربوط به قاره بود هم اينچنين است; ولي دين آمده نقشه جامع جهاني را ترسيم كرد و اين جهان را به سه بخش نه پنج بخش, به سه قاره نه پنج قاره, تقسيم كرد و نقشه جامع جهاني را تبيين كرد؛ آنگاه در كنار اين نقشه جامع جهاني, جهان را به فكر آباد كردن و آزاد كردن خلق كرد، زيرا هر كسي در هر حوزهاي كه مأموريت دارد، اگر اول نقشه جامع را نداشته باشد هر قدمي كه بردارد يا قلمي بزند، طولي نميكشد كه آن به صورت بافت فرسوده در ميآيد؛ وقتي انسان كلّ نقشه در دستش نيست هر ساخت و سازي كند در آينده نزديك به ويراني محكوم خواهد بود.
اگر خداي سبحان وجود مبارك حضرت را به عنوان ﴿نَذيراً لِلْبَشَرِ﴾,[2] يك; ﴿كَافَّةً لِلنَّاسِ﴾,[3] دو; ﴿رَحْمَةً لِلْعالَمينَ﴾,[4] سه و عناويني از اين قبيل معرفي كرد؛ يعني او همگاني و هميشگي خواهد بود. اين دو اصل همگاني بودن و هميشگي بودن در زادروز اسلام با او همراه بود؛ فرمود ما كتابي به شما داديم كه تو بشريّت را آزاد كني ﴿ذِكْري لِلْبَشَرِ﴾[5] نه «للعرب و العجم» ﴿نَذيراً لِلْبَشَرِ﴾,[6] ﴿كَافَّةً لِلنَّاسِ﴾, ﴿رَحْمَةً لِلْعالَمينَ﴾. اگر كسي مسئوليت جهاني دارد حتماً بايد نقشه جامع جهاني را ترسيم كند و بعد در اين فضا كارهاي محلّي را جدا, كارهاي منطقهاي را جدا, كارهاي بينالمللي را جدا شروع كند. وجود مبارك حضرت جهان را به سه قارّه تقسيم كرد كه اينها هماهنگ هستند؛ بخش اسلام جدا, بخش توحيد اعم از مسلمان و مسيحي و يهودي جدا, بخش انساني كه اصلاً الهي را قبول ندارند و موحّد نيستند جدا; اما همه اينها را در يك نقشه جامع جهاني ترسيم كرد و فرمود: ﴿نَذيراً لِلْبَشَرِ﴾، مشترك بين همه اينها آمد مسئله «الرحمان» را مطرح كرد «الله» را خيليها نميفهمند يعني چه, «الله» آيا ذات است يا مستجمِع جميع كمالات است براي خيليها روشن نيست. در جاهليّت كه شرك روا داشت با «الله» مأنوس بودند، وقتي كه به آنها ميگفتند «الله» را عبادت كنيد ميگفتند كه ما به «الله» دسترسي نداريم، اين بتها صنم و وثن را ميپرستيم كه ما را به «الله» نزديك كنند، اما وجود مبارك حضرت به «الله» بسنده نكرد فرمود «الرحمان» را عبادت كنيد اينها گفتند: ﴿مَا الرَّحْمنُ﴾[7] «الرحمان» كيست؟ چيست؟ فرمود من از طرف «الرحمان» آمدم تنها برای مسلمين و موحّدان نيست، براي جوامع بشري است. آنچه ميتواند جامعه بشري را هماهنگ كند «الرحمان» است كه ﴿وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ﴾؛[8] عاطفه, علاقه, دوستي, صلح, عدل, محبّت, وِداد اينهاست که حرفهاي جهاني است؛ آنها ميگفتند: ﴿وَ مَا الرَّحْمنُ﴾ «الرحمان» چه كسي است؟ نظام جاهلي با «الرحمان» هماهنگ نيست. وجود مبارك پيامبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة والثناء) كه ﴿رَحْمَةً لِلْعالَمينَ﴾ است رسالت ايشان اين است كه «الرحمان» را بيان كند، وقتي «الرحمان» را وجود مبارك حضرت در جامعه جاهلي مطرح كردند گفتند: ﴿وَ مَا الرَّحْمنُ﴾ «الرحمان» چه كسي است؟ ما رحمان در عالَم نداريم. جامعه خونريز كه قتل و غارت, كار اوست اين با «الرحمان» مأنوس نيست. جامعهاي كه آمده بعد از فتح مكه آن سران كفر را فرمود: «اذْهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلَقَاءُ»[9] او با «الرحمان» كار دارد؛ جامعه مسلمين با هم, يهودیها و مسيحيها با هم, ملحدان با هم, هر دو به دو با هم, سه به هم, تنها چيزي كه ميتواند اينها را به هم مرتبط كند رحمانيّت خداي سبحان است.
وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) فرمود: «تَزَاوَرُوا» به زيارت يكديگر برويد يكديگر را ترك نكنيد «فَإِنَّ فِي زِيَارَتِكُمْ إِحْيَاءً لِقُلُوبِكُمْ» وقتي دور هم نشستيد نام ما و مكتب ما اهل بيت را مطرح ميكنيد «فَإِنَّ فِي زِيَارَتِكُمْ إِحْيَاءً لِقُلُوبِكُمْ وَ ذِكْراً لِأَحَادِيثِنَا وَ أَحَادِيثُنَا تُعَطِّفُ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ» سخنان ما در جامعه عاطفه ايجاد ميكند. همه شما شنيديد كه ميگويند سنگ روي سنگ بند نميشود اين حرف, حق است؛ شما هر برجي كه بخواهيد بسازيد بالأخره سنگ سنگين كار خودش را انجام ميدهد، اما تا يك ملات نرم بين دو سنگ نباشد، سنگ روي سنگ بند نميشود، يك ملات نرم ميخواهد؛ فرمود عاطفهاي كه ما ايجاد كرديم, دستورهايي كه ما ميدهيم, رهبريهايي كه ما ميكنيم عاطفه است كه سنگ را روي سنگ بند ميكند, آهن را روي سنگ بند ميكند «وَ أَحَادِيثُنَا تُعَطِّفُ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ» اين رحمانيّت ذات اقدس الهي نقشه جامع جهاني است؛ براساس اين نقشه, وجود مبارك حضرت عالَم را به سه قارّه تقسيم كرد: داخله اسلامي, داخله توحيدي, داخله بشري; فرمود بشر چه موحّد باشد چه نباشد, چه ملحد, چه موحّد با رحمانيّت مشترك دارند زندگي ميكنند؛ اگر سخن از حقوق بشر است بارها به عرضتان رسيد که سازمان حقوق بشر و اينگونه از سازمانهاي ملي هيچكدام از اين موادّ قانوني آنها صبغه علمي ندارد، چون هر كتاب قانوني, هر فقهي, هر اخلاقي اگر بخواهد تدوين شود، اين سه عنصر محوري را بايد داشته باشد در حالي كه اين قانون بشر دست آن از عنصر سوم كوتاه است. الآن شما در مجلس ـ اختصاصي به كشور ما ندارد ـ در هر كشوري و در حوزههاي ما كه فقه است اختصاصي به فقه ما ندارد هر فقهي, هر اخلاقي, هر حقوقي و هر قانوني، اينها يك سلسله مواد دارند يا مسائل دارند كه اينها به وسيله بزرگانشان استنباط ميشود؛ اين موادّ حقوقي يا موادّ قانوني يا به تعبير حوزوي ما, مسائل شرعي كه در رسالههاست، اينها از چه چيزي استنباط ميشود؟ از يك مباني كلي؛ كسي در فقه مثلاً مبناي او در اصول اين است كه با شكّ در مقتضي ميشود استصحاب كرد, در اطراف علم اجمالي موافقت قطعيه لازم است و مانند آن مباني كه در اصول دارند، به استناد آن مباني, مسائل فقهيشان را استنباط ميكنند. اگر مسائل حقوقي باشد, مسئله عدالت است, مواسات است, مساوات است, امنيت است, امانت است, حريّت است, آزادي است, حقوق متقابل است, فضاي زيست است, زندگي مسالمتآميز است که اينها يك سلسله مباني است و از اين مباني آن مواد را استنباط ميكنند، تا اينجا درست, همه كشورهاي جهان اين دو را دارند؛ كليد همه اين مباني عدل است، حتي مساوات و مواسات, حتي استقلال و آزادي و حريّت با آن كليدواژه عدل ميگردد و همه چيز بايد بر طبق عدل باشد که اين هم درست است. عدل هم كه كلمه سه حرفي است عين و دال و لام معناي آن خيلي روشن است که اين هم درست است؛ عدل «وضع كلّ شيء في موضعه»،[10] اما جاي اشيا كجاست؟ جاي اشخاص كجاست؟ جاي اشيا را خود سازمان ملل تعيين ميكند, جاي اشخاص را خود سازمان ملل تعيين ميكند، او اصل سوم و عنصر سوم را ندارد و نميپذيرد. جاي اشيا را اشياآفرين معيّن ميكند, جاي اشخاص را اشخاصآفرين معيّن ميكند، دستشان از منبع وحي كوتاه است، پس اين عنصر سوم را ندارند، اين منبع را ندارند و وقتي منبع نداشتند اين مباني را از عادات و آداب و رسوم و فرهنگ مردمي استنباط ميكنند; لذا يك روز اينگونه نظر ميدهند كه ايران را محور شرارت بدانند، يك روز نظر ميدهند كه يك گروه تروريستي را از تروريست خارج كنند, يك روز ميگويند اين گزينه روي ميز است، يك روز ميگويند آن گزينه روي ميز است، براي اينكه عدل را خودش بايد معنا كند. اگر يك سازمان اخلاقي, حقوقي, فقهي, علمي منبع نداشته باشد به هيچ وجه مدوّن آن صبغهٴ علمي ندارد؛ اين حقوق بشر همين است. وجود مبارك پيامبر آمد نقشه جامع جهاني را ترسيم كرد و فرمود كسي بايد جهان را اداره كند كه جهان را ساخت, كسي بايد انسان را اداره كند كه انسان را ساخت, كسي بايد انسان را رهبري كند كه از گذشته و حال و آينده او باخبر است. اگر ـ معاذ الله ـ مرگ پوسيدن بود، نه از پوست به در آمدن و بعد از مرگ خبري نبود همين قوانين عادي كافي بود، اما اين محدوده كوتاه ما نسبت به ابديّت ما قابل قياس نيست؛ به تعبير بعضي از آقايان شما از الآن از اينجا يك, يك بگذار يا يك نُه بگذار تا كُره مريخ صفر بگذار و منظور از اين صفرها هم رقم نجومي باشد اين بالأخره متناهي است، ولو به حساب رياضي و نجومي هم مقدور نباشد که كسي ارزيابي كند؛ ولي متناهي است. ابديّت ما اينطور نيست كه متناهي باشد، ما بعد از مرگ هستيم كه هستيم. اگر ابديّتي ما در پيش داريم، توشه ابدي ميخواهد, زاد ابدي ميخواهد, راحله ابدي ميخواهد که اين فقط در اختيار ذات اقدس الهي است. اوّلين كاري كه كردند اين بود که منبع را مشخص كردند، بعد فرمودند مباني را از اين منابع استنباط كنيد، بعد آن مواد حقوقي را, اخلاقي را, مسائل فقهي را از اين مباني كه ريشه منبعي دارد استنباط كنيد؛ اين نقشه جامع جهاني است.
از محوريترين عناصري كه وجود مبارك حضرت آورد دو چيز است كه همينطوري كه اين بزرگوار فرمودند دانشگاهها هم بايد كارهاي دانش بنياد داشته باشند و هم اينکه خروجي آن مشكل مردم را حل كند؛ هم علم نافع و هم عمل صالح. قرآن كريم فرمود اينها دو مشكل دارند كه ما آمديم براي اصلاح اين دو مشكل: يكي انديشه صحيح و صائب, ديگری عمل صالح. برخيها در محورهاي علمي به جاي اينكه از عقل و استدلال و برهان كمك بگيرند يا گرفتار وهم هستند يا گرفتار خيال, نه وهم علمي است و نه خيال علمي است. تعبير قرآن كريم از افراد خيالباف و خيالزده به «مختال» است كه كلمه تخيّل را در قرآن كه باب تفعّل است به كار نبرده، اما «اختيال» كه از باب افتعال است، همان تخيّل است. فرمود خدا «مختال»ها را دوست ندارد ﴿لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ﴾.[11] «مختال» فرد يا جامعه خيالباف است, خيالزده است؛ خيال كه انديشه علمي نيست, وهم كه انديشه علمي نيست. مرز خيال و وهم از عقل نظر خيلي دور است، دين آمده گفته ميخواهي چيزي را تصديق كني عاقلانه باشد, چيزي را تكذيب كني عاقلانه باشد, قبول و نكولِ علمي شما در مدار عقل باشد؛ دو سيم خاردار كشيد و گفت ميخواهي سر پايين بياوري تصديق كني بايد عاقلانه باشد, سر بالا كني رأي منفي بدهي بايد عاقلانه باشد اين دو مرز را, اين دو سيم خاردار را قرآن جلوي امّت اسلامي كشيد؛ در بخش انديشه اين دو آيه بايد خوانده شود, در بخش انگيزه و عمل و گرايش هم اين آيات بايد خوانده شود تا معلوم شود ذات مقدس پيامبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة والثناء) كه با رحمت نقشه جامع جهان را ترسيم كرد چگونه اضلاعش را تبيين كرد. فرمود بالأخره شما نميخواهيد چيزي را باور كني و تكذيب كني؟ يقيناً اينچنين است که حتماً چيزي را باور ميكني و چيزي را تكذيب ميكني؛ اگر بخواهي باور كني ﴿لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾[12] در سوره مباركه «اسراء» فرمود صد درصد تا مطلبي براي شما علمي نشد فتوا نده, سخن نگو, مقاله ننويس, سخنراني نكن, اگر چيزي ميخواهي تكذيب كني, نقد كني, ابطال كني ﴿بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ يُحيطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْويلُهُ﴾[13] ميخواهي چيزي را نفي كني بايد صد درصد براي شما مسلّم شود. جمع اين دو طايفه از آيات را وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) طبق نقل مرحوم كليني در همان جلد اول اصول كافي بيان كرد فرمود خدا بشر را رها نكرد «إِنَّ اللَّهَ خَصَّ عِبَادَهُ بِآيَتَيْنِ مِنْ كِتَابِهِ أَنْ لَا يَقُولُوا حَتَّى يَعْلَمُوا وَ لَا يَرُدُّوا مَا لَمْ يَعْلَمُوا وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَ ﴿أَ لَمْ يُؤْخَذْ عَلَيْهِمْ مِيثاقُ الْكِتابِ أَنْ لا يَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَ﴾[14]»[15] فرمود ذات اقدس الهي دو ديوار محكم براي انسان كشيد، از اين طرف بخواهد به مرز تصديق برسد جلويش را گرفته كه تا يقين پيدا نكردي حرف نزن و كتاب ننويس, از اين طرف چيزي را خواستي ابطال كني, نقد كني, از بين ببري تا صد درصد براي شما روشن نشده حرف نزن ﴿بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ يُحيطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْويلُهُ﴾ وقتي باطن مطلب براي شما روشن نيست چه چيزي را ميخواهي تكذيب كني؟ چه چيزي را ميخواهي نقد كني؟ اين بيان نوراني امام صادق(سلام الله عليه) است كه فرمود جامعهاي از نظر رشد علمي و دانش بنياني و بنيادي ميرسد كه قبول و نكول علمي و محقّقانه باشد؛ اين براي بخش انديشه و در بخش انگيزه هم فرمود اينها گرفتار هوا و مِيل هستند، نميدانند عقل عملي چيست؟ گرايش چيست؟ عقل عملي آن است كه بعد از تشخيص حق نسبت به آن گرايش داشته باشد ميل, هوا, خواستن, دوست داشتن نفساني اينها معيار نيست فرمود اينها دو مشكل دارند ﴿إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ﴾,[16] يك; ﴿وَ ما تَهْوَي الْأَنْفُسُ﴾,[17] دو. مشكل جامعه اين است كه در بخش علمي به مظنّه بسنده ميكند, يك; در بخش عملي به جاي «الْعَقْلُ قَالَ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ»[18] عاقلانه گرايش داشته باشند, هوسمدارانه پيروي ميكنند, دو; ﴿إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ﴾ در بخش انديشه, ﴿وَ ما تَهْوَي الْأَنْفُسُ﴾ در بخش انگيزه. وجود مبارك حضرت آمد بعد از ترسيم آن مهندسيِ عام در اين سه قارّه اسلامي و توحيدي و بينالمللي هر سه بخش را فرمود در هر ديني هستي, هر ملت و نِحلهاي كه داري تا محقّقانه چيزي براي شما ثابت نشد باور نكن, تا محقّقانه چيزي بطلانش براي شما ثابت نشد تكذيب نكن و در عمل هم بر گرايشِ هوامدارانه و هوسمحورانه كار نكنيد، براساس حق كار كنيد اينها كه فرمود: ﴿مَنْ أَحْسَنُ ديناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهيمَ حَنيفاً وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهيمَ خَليلاً﴾[19] فرمود شما بچههاي او هستيد و شناسنامه داريد. در پايان سوره مباركه «حج» فرمود شما شناسنامه داريد پدرتان مشخص ﴿أَبيكُمْ إِبْراهيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمينَ مِنْ قَبْلُ﴾[20] شما بچههاي ابراهيم خليل هستيد؛ در بخش پاياني سوره مباركه «حج» براي شما شناسنامه قائل شد و فرمود ابراهيم خليل پدر شماست. آن روحيه قرآني كه ابراهيم را پدر ما ميداند در سلسله انبياي ابراهيمي به عنوان وراثت ظهور كرد و حضور كرد و ظهور داشت و حضور داشت تا رسيد به وجود مبارك پيغمبر(عليهم آلاف التحيّة والثناء) فرمود: «أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ»[21] بياييد فرزندان ما بشويد، ما شما را به عنوان فرزندي قبول داريم. چه نعمتي بهتر از اين؟ حالا ممكن است كسي شجره سيادت نداشته باشد، سيّد نباشد؛ ولي وقتي مسلمان بود, متديّن بود, در انديشه عاقل, در انگيزه عاقل ميشود بچه عليبنابيطالب، اگر بچه عليبنابيطالب شد مادرش چه كسي خواهد بود خب اين براي ما فخر نيست؟! فرمود بياييد بچههاي ما بشويد، ما شما را به عنوان فرزندي قبول داريم فرمود: «أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ» چه فخري بهتر از اين است؟ وجود مبارك حضرت آمد نقشه براي ما ترسيم كرد، اين نقشه راه است؛ اين نقشه ايران نيست, نقشه خاورميانه نيست, نقشه جهان بشريّت است؛ اگر اين نقشه جامع جهاني نباشد هر فكري انسان ارائه كند طولي نميكشد كه به صورت بافت فرسوده در ميآيد. كسي داعيه جهاني دارد که ما هستيم، وجود مبارك وليّ عصر(ارواحنا فداه) هم كه ظهور كرد او هم همين حرف را دارد؛ به ديوار كعبه تكيه ميكند با جهانيان سخن ميگويد، حالا چه قدرتي خداي سبحان به آن حضرت داد كه كلّ جهان را دارد اصلاح ميكند با همين فكر است؛ اين حرفها حرفهاي آشناست و حرفهاي تحميلي نيست. فرمود چيزهايي را من در درون شما گذاشتم كه اين حرفهاي بيرون با آنها هماهنگ است و آنها دلپذير است، دلمايه شماست؛ ما چيزي را براي شما تحميل نكرديم، ما با سرمايه شما را آفريديم ﴿وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾؛[22] اينها در درون شما هست. اگر الهامبخش خداي سبحان است، لوح نانوشته به ما نداد، كتاب و كتيبه فطرت به ما داد كه اين معارف در آن هست، حرفهايي كه مطابق با اين است ميشود دلپذير و آن وقت جهان را با اين ميشود اداره كرد. اگر مقداري شما فاصله بگيريد يا در بخش انديشه ميشود گمان يا در بخش انگيزه ميشود هوا ﴿إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوَي الْأَنْفُسُ﴾[23] اينكه ميبينيم ما حرم ميرويم در و ديوار را ميبوسيم يا كتاب حديث و قرآن را ميبوسيم بالاي سر ميگذاريم، براي اينكه اينها نسبت به ما حقّ حيات دارند و چنين حرفهايي را آوردند؛ گفتند تا چيزي صد درصد براي شما مسلّم نشده است، حالا ولو مسلمان نباش بالأخره بشر هستي يا نه؟ اين حرف حرفهاي محلّي نيست، حرفهاي منطقهاي نيست، حرفهاي بينالمللي است، براي هر سه قاره است؛ فرمود تا حق براي شما روشن نشد اقدام نكنيد, تا بطلان چيزي براي شما صد درصد نشد نفي نكنيد که آن وقت جامعه ميشود جامعه عقلاني؛ با ملت عاقل به آساني ميشود زندگي كرد و ملت عاقل هم نه زير بار كسي ميرود، نه راه كسي را ميبندد و نه بيراهه ميرود، راحتِ راحت است. هر مشكلي كه ما داريم يا در بخش گمان باطل ماست كه وهم و خيال و قياس و گمان راهزن است يا در بخش گرايش ما مشكل داريم و دين آمده كه هر دو قسمت را اصلاح كند.
من مجدداً مقدم شما علما, فضلا, دانشمندان حوزوي و دانشگاهي, برادران و خواهران و رياست محترم جهاد دانشگاهي, رياست محترم مجلس شوراي اسلامي كه در جشنواره شركت كردند و همه بزرگواراني كه مقاله نوشتند, سخنراني كردند و از همه شما عزيزان حقشناسي ميكنيم، از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم به همه شما خير و صلاح و فلاح دنيا و آخرت مرحمت بفرمايد!
پروردگارا امر فرج وليّ خود را تسريع بفرما! نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, ملت و مملكت ما را در سايه وليّ خود حفظ بفرما! روح مطهر امام راحل, شهداي انقلاب و جنگ را با انبيا و اولياي الهي محشور بفرما! مشكلات دولت و ملت مخصوصاً در بخش اقتصاد و مسكن و ازدواج جوانها همه را به زودي حل بفرما! بيداري اسلامي خاورميانه را به پيروزي نهايي برسان! بيگانگان مخصوصاً استكبار و صهيونيسم را مخذول و منكوب بفرما! جوانان ما و فرزندان ما را از بهترين شيعيان اهل بيت عصمت و طهارت قرار بده! اين كشور وليّ عصر را تا ظهور آن حضرت از هر خطري محافظت بفرما!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1]. سوره انعام, آيه153.
[2]. سوره مدثر, آيه36.
[3]. سوره سبأ, آيه28.
[4]. سوره انبياء, آيه107.
[5]. سوره مدثر, آيه31.
[6]. سوره مدثر, آيه36.
[7]. سوره فرقان, آيه60.
[8]. سوره اعراف, آيه156.
[9]. الکافی(ط ـ اسلامی)، ج3، ص513.
[10]. نهج البلاغه، حکمت 437؛ «الْعَدْلُ يَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا».
[11]. سوره لقمان, آيه18.
[12]. سوره اسراء, آيه36.
[13]. سوره يونس, آيه32.
[14]. سوره اعراف, آيه169.
[15]. الکافی(ط ـ اسلامی)، ج1، ص43.
[16]. سوره انعام, آيه116.
[17]. سوره نجم, آيه23.
[18]. الکافی(ط ـ اسلامی)، ج1، ص11.
[19]. سوره نساء, آيه125.
[20]. سوره حج, آيه78.
[21]. علل الشرايع، ج1، ص127.
[22]. سوره شمس, آيات7 و 8.
[23]. سوره نجم, آيه23.