جلسه درس اخلاق (1392/11/03)
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!
مقدم شما بزرگواران, برادران و خواهران حوزوي و دانشگاهي و عزيزان سپاهي و بزرگواراني كه در خدمت حفظ قرآن كريم, تدبّر معاني و علوم قرآن كريم هستيد گرامي ميداريم و اعياد پربركتي كه در پيش داريم به همه شما تهنيت عرض ميكنيم از خداي سبحان مسئلت ميكنيم كه توفيق بهرهوري از قرآن و عترت را به همه ما مرحمت كند و صيانت از رهاورد نظام اسلامي را ذخيره دنيا و آخرت همه ما قرار بدهد!
بحثهايي درباره قرآن كريم مطرح است كه اين كتاب تمام تلاش و كوشش آن اين است كه اين متكلّم, خود را نشان بدهد اگر ما متكلّم را در لابهلاي معاني كلمات او و عمل به كلمات او بيابيم سعادت دنيا و آخرتِ ما تأمين است؛ اين راه, شدني است, يك و نازل كردن قرآن هم براي همين است, دو; عدهاي هم اين راه را رفتند و نتيجه گرفتند, سه; ما هم بايد راهي اين راه باشيم, چهار. حالا اين چهار مطلب را يكي پس از ديگري بايد عنايت كنيد.
اما اينكه ذات اقدس الهي خودش را در اين كتاب نشان داد و قرآن را خدا نازل كرد باران را هم خدا نازل ميكند اما نه آنطوري كه خدا باران را نازل كرد قرآن را نازل كرد باران را به زمين القا كرد؛ يعني انداخت, قرآن را به زمين آويخت نه انداخت. قرآن, حبل متيني است كه يك طرفش به دست خداست يك طرفش به دست ما. اين در آن بيان نوراني «إنّي تارك فيكم الثقلين»[1] اين مضمون در آن حديث شريف آمده است كه كتاب الله كه ثَقل اكبر است «أحد طرفه بيد الله سبحانه و تعالي و الطرف الآخر بأيديكم»[2] اگر اين حبل را خدا القا كرده باشد حبلِ انداختهشده مشكل خودش را حل نميكند اعتصام به حبلِ انداختهشده چه اثري دارد اين حبلِ آويخته است كه به جاي بلند و محكم بسته است كه اعتصام به آن, باعث نجات است.
بنابراين اصل اول اين است كه خدا، نه آنطوري كه برف و باران و تگرگ را نازل كرد قرآن را نازل كرد; بلكه قرآن را آويخت تا ما را بالا ببرد. مطلبي كه در همين اصل اول اثر دارد سخنان نوراني حضرت اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) در نهجالبلاغه فرمود: خدا كاتبِ اين كتاب است و متكلّم اين كلام است؛ اما نه اينكه ـ معاذ الله ـ حنجرهاي باشد يا دستي باشد كه اين كتاب را بنويسد اين تجلّيگاه خداي سبحان است فرمود: «فَتَجَلَّي لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِي كِتَابِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونُوا رَأَوْهُ»[3] اين متكلّم در اين آينه قرآن تجلّي كرد. يك وقت است كسي آينه ميخرد قطر آينه, قطر شيشه, جيوه پشت آن, اندازه آن, قاب آن, ملحوظِ اوست اما صورت اين را نمينگرد اين كسي است كه قرآن ميخرد و قرآن ميخواند اما آن صورتي كه در قرآن منعكس است آن را نميبيند اين يك حدّ خاصّي از ثواب را به همراه دارد. بيان نوراني حضرت اين است كه قرآن, آينه است و خدا در اين آينه تجلّي كرده است «فَتَجَلَّي لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِي كِتَابِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونُوا رَأَوْهُ». اين «مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونُوا رَأَوْهُ» گلايهاي از آن حضرت است. فرمود او در اين آينه خودش را نشان داد و شما به اين فكر هستيد كه ببينيد قطر اين آينه چند است ميبينيد خيليها قرآن ميخرند ببينند خطّش چگونه است, چاپش چگونه است, جلدش چگونه است, قابش چگونه است اين همان كسي است كه آينه ميخرد ببيند قطر شيشه چقدر است, جيوهاش چقدر است, قابش چقدر است و مانند آن, اين يك حدّ از ثواب را دارد. فرمود خدا كه متكلّم است در كلامش تجلّي كرد, خدا كه كاتب است در كتابش ظهور پيدا كرد چرا شما او را نميبينيد؟ بنابراين اصل اول اين است كه ذات اقدس الهي در اين كتاب خودش را نشان داد و قرآن, آينه است و اين كتاب, آينه كاتب است و اين كلام, آينه متكلّم است.
راه دوم و اصل دومي كه همين را تثبيت ميكند اين است كه نحوه تعبيرات قرآن كريم هميشه بر اين است كه خودش را نشان بدهد در برخي از بحثهاي ما اين مطلب گذشت كه ذات اقدس الهي فرمود: من هر چه مصداق شيء است خب مخلوق خداست به اصطلاح «كان» تامّه ﴿اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ﴾[4] كه اين ناظر به «كان» تامّه است اين آفريدگاريِ خداست. درباره پروردگاريِ خدا فرمود: ﴿الَّذي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ﴾[5] هر كاري را كه خدا ميكند به بهترين وجه انجام ميدهد. اصلِ پرورش براي اوست اما نيكوترين پرورش را خدا اِعمال ميكند. بر اساس اين اصل دوم شما در اين آيات قرآن كريم كه ملاحظه ميكنيد ميبينيد نيكوترين روش را خداي سبحان در كلماتش دارد و آن نيكوترين روش, كرامت انسان است از يك سو, اُنس او به توحيد خداست از سوي ديگر. فرمود خدا شما را روزي ميدهد, خدا شما را ميآفريند اما چطور روزي ميدهد؟ چطور شما را ميآفريند؟ اينكه فرمود: ﴿خَلَقتُ بِيَدَيَّ﴾[6] اينكه در دعاهاي شبهاي جمعه ميگوييم «يا باسط اليدين بالعطيّة»[7] او كه دست ندارد منزّه است دستِ جِرمي و جسمي است و در روايات ما هم آمده است «كلتا يديه يَمين»[8] دو دستِ بيدستيِ خدا هر دو راست است او اصلاً دست چپ ندارد. روايت نوراني هم رسيد اين است كه مؤمن «كلتا يديه يَمين» مؤمن, دستِ راست او راست است, دست چپِ او راست است[9] زيرا با دست راست اطاعت ميكند با دست چپ هم اطاعت ميكند اين غير مؤمن است كه «كلتا يديه شمال» او با دست راست گناه ميكند همانطور كه با دست چپ گناه ميكند اگر خدا دست ندارد ولي «كلتا يديه يَمين» و اگر مؤمن «كلتا يديه يَمين» است؛ خداي سبحان وقتي ميخواهد چيزي به كسي عطا كند كريمانه عطا ميكند او «باسط اليدين بالعطيّة» است عطا براي اوست, يك; يك دستي نميدهد, دو; دو دستي ميدهد, سه; هر دو دست هم باز است, چهار; اين نهايت تكريم است اگر چيزي خدا خواست به مؤمن عطا كند كريمانه عطا ميكند آنگاه به ما گفتند: «تَخلّقوا بأخلاق الله»[10] شما هم با زيرمجموعهتان كريمانه رفتار كنيد, در جامعه كريمانه رفتار كنيد بگذاريد كَرَم, جامعه را اداره كند نه اصلِ كار, جامعه را نبايد اِطعام كرد كه شكم مردم تأمين بشود بايد اِكرام كرد آبروي مردم هم تأمين بشود. چرا مزدوري در اسلام مكروه است, چرا برخي فتوا به حرمت دادند؛ منتها حالا نصوص تحريم ما چون روايات معارض دارد فقهايي, محدّثيني مثل صاحب وسائل[11] و اينها عنوان تنزيه را ذكر كردند وگرنه مزدوري در اسلام مكروه است اگر ديديد و شنيديد كه وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) دستِ كارگر را بوسيد[12] نه دستِ مزدور را, آن كسي كه براي خودش كار ميكند مزدور, كريمانه زندگي نميكند. آن كشاورز, آن دامدار, آن كارگر كه براي خود كار ميكند كريمانه زندگي ميكند. قرآن نميخواهد مردم شكمشان سير بشود غرض اطعام نيست اكرام است؛ حالا گفتند چون وجود مبارك موساي كليم اجيرِ شعيب(سلام الله عليهما) شد ﴿عَلى أَنْ تَأْجُرَني ثَمانِيَ حِجَجٍ﴾[13] را قرآن امضا كرد بعضي از روايات امضا كردند[14] مزدوري هم جايز است; ولي حداقل فتوايي كه دادند كراهت است. آنطوري كه دين, جامعه را اداره ميكند اين است كه هر كسي سرمايهاي داشته باشد بتواند خودش كار بكند و بزرگوار خودش باشد.
اينكه خداي سبحان «باسط اليدين بالعطيّة» است; يعني با كَرَم جامعه را ادراك ميكند از همان آغاز فرمود سالن تدريسي خدا دارد كه مدرّس آن اكرم است اگر گفتند در فلان مدرس يا فلان سالن يك فقيه دارد درس ميدهد يعني چه؟ يعني دارد درس فقه ميدهد, اگر گفتند در فلان سالن دانشگاه فلان مهندس دارد تدريس ميكند يعني چه؟ يعني درس هندسه ميدهد, فلانجا طبيب دارد تدريس ميكند يعني چه؟ يعني درس طب ميدهد, اگر گفتند در فلانجا اكرم دارد تدريس ميكند يعني چه؟ يعني دارد درس كرامت ميدهد. فرمود: ﴿اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ ٭ الَّذي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ﴾ نفرمود خدايِ عليم تدريس ميكند با اينكه مناسب با ﴿عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ﴾ همين عليم بودن است اما وقتي گفتند خدايِ اكرم دارد تدريس ميكند يعني درس كرامت ميدهد ﴿اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ ٭ الَّذي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ٭ عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ﴾.[15] آن وقت اگر به ما گفتند به اخلاق الهي تأسّي كنيد; يعني هم كريم باشيد هم جامعه را با كَرَم اداره كنيد. در اين كريمه كه خداي سبحان همه چيز را آفريد و همه چيز را ميپروراند با كَرم ميپروراند. نمونههاي فراواني در قرآن كريم در اين زمينه هست كه بخشي از نمونهها را در سوره مباركه «طلاق» ميبينيد, ميبينيد خداي سبحان فرمود كسي كه از ما رويگردان است مشكل خودشان را بايد حل كند ﴿مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً﴾[16] ما او را در فشار قرار نداديم اين خودش, خودش را در فشار قرار داد. اين ضَنك را به خودش اِسناد نداد فرمود: ﴿مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً﴾ نه اينكه ما او را در فشار و تنگنا قرار داديم اين خودش, خودش را گرفتار كرده؛ اما ﴿وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ﴾ دو بشارت خدا به او ميدهد ﴿وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً ٭ وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ﴾[17] اين ﴿مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ﴾ به نحو تنازع به هر دو ميخورد نه فعلِ اخير باشد. اگر كسي مشكلي پيدا كرد و با ايمان بود و باتقوا بود خدا ميتواند از راههايي كه او گمان ميكند مشكلش را حل كند ولي آن راه را نميرود. كسي كه باتقوا بود خدا ميتواند از راههايي كه او گمان دارد روزيِ او را تأمين كند آن كار را نميكند اگر از راههاي عادي كه خود شخص پيشبيني كرده روزيِ او تأمين بشود، خطر تفكّر قاروني هست قارون هم همين حرف را زد كه ﴿إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدي﴾[18] من خودم درس اقتصاد خواندم مشكل اقتصادي را بلدم و راهم را حل كردم. خدا اين بركت توحيد را, علم به غيب را و ايمان به غيب را به عنوان بهترين نشانه كَرم به پرهيزكاران ميدهد روزيِ او را تأمين ميكند اما نه «مِن حيث يحتسب», ﴿مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ﴾ مشكل او را حل ميكند اما نه «مِن حيث يحتسب», ﴿مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ﴾. تا او ايمانِ به غيبش كه ذخيره دنيا و آخرت است; يعني توحيد روشن بشود اين «لا إله الاّ الله» در تمام زندگي او سريان پيدا كند اين ميشود درس كَرم. درست است خدا اداره ميكند، فرمود: اگر كسي باتقوا بود و مشكلي براي او پيش آمد ما حل ميكنيم و اگر نيازمند به رزق بود چه اينكه است ما تأمين ميكنيم؛ اما رواياتي كه در ذيل اين آيات آمده است آنها را ملاحظه بفرماييد لحن خود آيات را هم ملاحظه بفرماييد. در بعضي از روايات دارد كه «أبي الله سبحانه و تعالي أن يُرزق عباده المتّقين الاّ مِن حيث لا يَحتسب».[19] اين «مِن حيث يحتسب» خطر تفكّر قاروني را دارد وقتي قوم قارون به رهبري موسي(سلام الله عليه) گفتند: ﴿أَحْسِنْ كَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ﴾[20] گفت: ﴿إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدي﴾ اين خطر ميبينيد براي خيلي از ما حوزويان و دانشگاهيان هم هست ما ميگوييم ما خودمان چهل سال دود چراغ خورديم اين همان حرف قارون است يا او ميگويد من خودم چهل سال زحمت كشيدم به اين مقام رسيدم اين همان حرف قارون است اگر ﴿ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾[21] تعليم قرآن است بايد بگوييم خدا را شكر كه او به ما داد. خيليها رفتند در حوزه اما همهشان به جايي نرسيدند, خيليها رفتند به دانشگاه اما همه استاد نشدند, خيليها رفتند به طرف كشاورزي و دامداري اما همه موفق نشدند. اينكه ميبينيد بعضيها توفيق پيدا ميكنند همان ﴿مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ﴾ است, ﴿ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ است. در ادعيه تعقيبات بعضي از نمازها اين است «اللهمّ ما بِنا من نعمة فمنك»[22] خدايا هر نعمتي كه به ما رسيده است از توست. اين كريمانه مردم را عالِم كردن است اين همان تجلّي خدا در آينه كتاب خودش است. فرمود: «فَتَجَلَّي لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِي كِتَابِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونُوا رَأَوْهُ» اين بيان نوراني حضرت در نهجالبلاغه است اين «مِنْ غَيْرِ أَنْ» يك گلايه است كه چرا متكلّم را در كلام نميبينيم, چرا كاتب را در كتابش نميبينيم. اينطور با شما حرف ميزند. نفرمود من مشكل شما را حل ميكنم تا كسي بگويد اين راههايي كه ما ميرويم مشكلگشاست؛ فرمود خير, اين راهي كه شما ميرويد وظيفه شماست ولي من از اين راه حل نميكنم يك راه ديگري حل ميكنم تا شما به آن راه غيب اميدوارتر باشيد. حالا در بعضي از روايات ما هم هست كه «كُن لما لا ترجوا أرجيٰ منك لما ترجوا»[23] ما در عين حال كه موظّفيم با خوف حركت كنيم از رجا و اميد هم بايد طرْفي ببنديم كه «بين الخوف و الرجاء» حركت كنيم. اما به ما گفتند اميدِ شما از راهي كه اميدوار نيستيد بيشتر باشد «كُن لما لا ترجوا أرجيٰ منك لما ترجوا»؛ بعد سه استدلال هم در همين روايات كردند؛ فرمودند موساي كليم به اميد نار رفت[24] ولي نور گير او آمد, نبوّت گيرش آمد. امرئه بلقيس به اميد حكومت و سلطنت و مشورت و شركت در سلطنت رفت ولي اسلام نصيبش شد. سَحره فرعون به اميد جايزه رفتند ولي اسلام نصيبشان شد اين سه نمونه در آن روايت هست فرمود: «كُن لما لا ترجوا أرجيٰ منك لما ترجوا» اين دعوت به غيب است گرچه همه كارها را خدا به عهده دارد اما ايمانِ به «هو الباطن» مشكل ما را بهتر حل ميكند از ايمان به «ما هو الظاهر»؛ گرچه «هو الظاهر و الباطن» اگر اين شد, اين ﴿يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ﴾[25] هميشه دستگير ماست; زيرا اگر ما چشممان و مجاري ظاهري بود مجاري ظاهري محدود است ممكن است ديگران ببندند اما وقتي چشم ما به «هو الباطن» بود «هو الباطن» را كسي نميتواند درك كند چه رسد به اينكه ببندد. بنابراين پرورش قرآن, تربيت قرآن يك كتاب عربي محض نيست تدبّر در قرآن قسمت مهمّش اين است كه انسان را موحّد بار بياورد.
يك بيان نوراني حضرت سيّدالشهداء(سلام الله عليه) دارد فرمود وقتي اين مشكل حل بشود جامعه راحت است تا اين مشكل هست جامعه در زحمت است. آن بيان نوراني حضرت سيّدالشهداء اين است فرمود: «الناس عبيدُ الدنيا و الدين لَعِقٌ علي ألسنتهم»[26] فرمود بسياري از مردم گرفتار مسائل دنيايي هستند. اين جمله نوراني حضرت سيّدالشهداء(سلام الله عليه) با جمله نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در نهجالبلاغه يكسان است كه «أَنْتُمْ عَبِيدٌ مَمْلُوكُونَ»[27] اينكه سعدي گفت: «الناس علي دين ملوكهم»[28] اين برداشت از همين خطبه نوراني حضرت امير است؛ اما آن جمله نوراني سيّدالشهداء(سلام الله عليه) اين است كه فرمود: «الناس عبيدُ الدنيا و الدين لَعِقٌ علي ألسنتهم» لَعِق و لعوق؛ يعني چيزي كه انسان ميجَود و مياندازد دور, در گذشته به خردسالان مَصطكي ميدادند الآن آدامس ميدهند اين آدامس مقداري لذيذ است همين كه اين كودك, همين كه اين نوجوان مقداري اين را در دهانش گرداند ديد ديگر خاصيّتش از بين رفت بيرون مياندازد. فرمود خيليها اسلام آنها اسلام آدامسي است مادامي در فضاي دهن اينها مزه دارد قبول دارند وگرنه دور مياندازند «الناس عبيدُ الدنيا و الدين لَعِقٌ علي ألسنتهم». اگر كسي در خدمت قرآن كريم بود و مَزه توحيد را چشيد اين هميشه خودش حركت ميكند. فرق است بين كسي كه او را با طناب ببرند و كسي كه مجذوب است و مشتاقانه ميرود, اگر بگوييم جهنم هست و عذاب هست چه اينكه هست با اين عذاب جهنم بخواهيم جامعه را قرآني كنيم اين به دشواري ميآيد و موفق ميشود اما اگر خودش مجذوب شد, شيفته شد و لذّت قرآن در جان او جلوه كرد و همان بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه خدايِ ناديدني را در مقام فعل و نه در مقام ذات, در آينه كتاب خود, در آينه كلام خود ديد اين مجذوبانه حركت ميكند كه به بركت خونهاي پاك شهدا و كوشش امام راحل(رضوان الله تعالي عليهم اجمعين) جامعه ما ـ انشاءالله ـ به اين سَمت دارد حركت ميكند.
غرض آن است كه در غالب يا همه موارد قرآن كريم تلاش و كوشش آيات اين است كه ما را موحّد بار بياورد اگر موحّد بار آمديم نه راه كسي را ميبنديم نه بيراهه ميرويم, نه حرف قاروني ميزنيم ميگوييم ما خودمان زحمت كشيديم گرفتيم نه حرفهاي فرعوني. اينكه فرمود شما قرآن را تدبّر كنيد سرّش همين است كه در تمام اين تعبيرات آنجا كه مشكلات هست ميگويد براي خودت است, آنجا كه لطف و عنايت هست ميفرمايد دو راه دارد يك راه حسّي كه آن هم ممكن است, يك راه غيب كه غير حسّي است. سعي و كوشش ما اين است كه هم مشكل شما را حل كنيم هم چيزي يادتان بدهيم ﴿مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً﴾, يك; ﴿وَ يَرْزُقْهُ﴾, دو; اين ﴿مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ﴾ متعلّق به هر دو است, سه; «يَجعل له مخرجا من حيث لا يحتسب و يرزقه مِن حيث لا يحتسب». بارها در همينجا اين بيان نوراني بزرگاني مثل مرحوم آقاي قاضي و امثال قاضي را شنيديد الآن مثلاً اگر كسي يك سبد ميوهاي براي ما بياورد ما همين دو حرف را ميزنيم: ميگوييم اين چيست؟ ميگويند ميوه است, ميگوييم چه كسي داد؟ فلان باغبان يا باغدار؛ اما هرگز در فرمايشات آن بزرگوارها اينطور نبود اينها فقط دو جمله داشتند از سومي سؤال نميكردند ميگفتند چيست؟ ميگفتند ميوه است, ميگفتند چه كسي آورد نه چه كسي داد, ميگفتند فلان باغبان, چه كسي داد معلوم است چه كسي داد. فرق يك موحّد با آدم عادي همين است كه او فلان كس را معطي و رازق ميپندارد ﴿مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ﴾ او اين است. آن موحّدان هرگز باغدار و باغبان را معطي نميدانستند نميگفتند فلان باغدار داد, فلان باغبان داد؛ ميگفتند فلان باغبان آورد, چه كسي داد؟ معلوم است چه كسي داد ﴿ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ اين فرق آدم موحد و غير موحد است و اساس قرآن كريم اين است كه ما را موحّد بار بياورد آن وقت گِله نميكنيم كه چرا فلان كس اين كار را كرد, چرا فلان كس آن كار را نكرد. ميبينيد سبّ و لعني كه بعضيها دارند يك عدّه اين را تسبيح ميدانند يك عدّه ميگويند اين تسبيحِ ماست اينطور تربيت شدند آن وقت نه ميرنجند نه ميرنجانند اين راهِ قرآني است اگر راه قرآني در جامعه ما كه به خونهاي پاك شهدا معطّر شده است بيش از اين ـ انشاءالله ـ رواج پيدا كند ما هيچ مشكلي نداريم. در همين زيارت «وارث» و غير «وارث» كه به شهدا عرض ميكنيم «طِبتم و طابت الأرض الّتي فيها دُفِنتم»[29] همين است. الآن اين كشور به عطر شهادت معطّر است يك تعبير ديني ماست اگر در زيارتها ميگوييم: «طِبتم و طابت الأرض الّتي فيها دُفِنتم» و اگر قرآن كريم پيامش اين است كه ﴿وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ﴾[30] ما مشكلي نداريم. ايران ـ به لطف الهي ـ معطّر است، آنها كه به فكر تحريم و امثال تحريماند واقعاً معطّلاند اينها استقلال و عظمت و مقاومت ايران را درك نكردند. قرآن تنها براي اين نيست كه ما بخوانيم و ثواب ببريم يا محيط خانوادگي را اصلاح كنيم كلّ نظام را او ميتواند معطّر كند اين عقيده است كه جامعه را اداره ميكند, اين عطر دلانگيز شهادت است كه كشور را معطّر ميكند «طِبتم و طابت الأرض الّتي فيها دُفِنتم» كم حرفي نيست! اگر طيّب و طاهر بودن يك سرزمين باعث ميشود كه قرآن بفرمايد: ﴿وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ﴾ اما ﴿بِإِذْنِ رَبِّهِ﴾ اين همان درس توحيد است نه اينكه كسي بگويد ما كشاورزي كرديم يا فلان كار سياسي داشتيم جامعه طيّب و طاهر شد فرمود: ﴿وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ﴾ اما ﴿بِإِذْنِ رَبِّهِ﴾. در همه موارد اين ﴿بِإِذْنِ رَبِّهِ﴾, ﴿بِإِذْنِ رَبِّهِ﴾ چه در كار انبيا, چه در كار اوليا, چه در كار مؤمنين مطرح است به عيساي مسيح(سلام الله عليه) فرمود قدم به قدم، اين كلمه يادت نرود. اين كلمه ﴿بِإِذْني﴾ به نحو تنازع, مفعول واسطه است براي پنج, شش قيد قبلي, ﴿تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْني﴾, ﴿ فَتَنْفُخُ فيها﴾, ﴿فَتَكُونُ طَيْراً بِإِذْني﴾، ﴿إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِإِذْني ﴾[31] اين ﴿بِإِذْني﴾ مفعول واسطه براي همه به نحو تنازع است. چه پيامبران, چه غير پيامبران فرمود تمام اين كارهايي كه انجام ميدهيد به اذن من است او مدبّر است او مدير كل است اگر او مدبّر است چه اينكه است, اگر او مدير كل است چه اينكه است, عالَم را به خوبي ميپرواند مخصوصاً ايران اسلامي را, مخصوصاً آن وقتي كه خونهاي پاك شهدا به امام راحل لبيك گفتند و اين نظام و كشور را معطّر كردند. اميدواريم كه ذات اقدس الهي اين نظام را و اين كشور را تا ظهور صاحب اصلياش از هر خطري محافظت بفرمايد! من مجدداً مقدم شما بزرگواران حوزوي و دانشگاهي و عزيزان قرآني را گرامي ميدارم از خداي سبحان مسئلت ميكنيم كه سعي همه شما مشكور باشد و امر فرج وليّاش را تسريع بفرمايد! نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, ملت و مملكت و دولت ما را در سايه وليّاش حفظ بفرمايد! روح مطهر امام راحل و شهدا را با انبيا محشور بفرمايد! بيداري اسلامي خاورميانه را به هدف نهايي برساند! خطر استكبار و صهيونيسم را به خود آنها برگرداند! نظام جمهوري را روزها و شبها و سالها و ماهها معزّزتر و شكوهمندتر بفرمايد! تا ظهور صاحب اصلي اين نظام را از هر خطري محافظت بفرمايد! جوانها و فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت(عليهم السلام) قرار بدهد!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1] . الکافی(ط-اسلامی)،ج1،ص11.
[2] . خصال، ج1، ص66.
[3] . نهج البلاغه، خطبه147.
[4] . سوره رعد، آيه 16.
[5] . سوره سجده، آيه 7.
[6] . سوره صاد، آيه 75.
[7] . المصباح للكفعمي، ص 647.
[8] . الکافی(ط ـ اسلامی)، ج2، ص126.
[9] . ر. ک: اسرار الصلاه (للجوادی)، ص74.
[10] . روضه المتقين، ج3، ص13.
[11] . وسائل الشيعه، ج17، ص 239.
[12] . اسد الغابه، ج2، ص 420.
[13] . سوره قصص، آيه27.
[14] . وسائل الشيعه، ج17، ص238 و 239.
[15] . سوره علق، آيات 3-5.
[16] . سوره طه، آيه 124.
[17] . سوره طلاق، آيات 2 و 3.
[18] . سوره قصص، آيه 78.
[19] . مجموعة ورام، ج1، ص 168.
[20] . سوره قصص، آيه 77.
[21] . سوره نحل، آيه 53.
[22] . مصباح المتهجد، ج1، ص63.
[23] . البرهان فی تفسير القرآن، ج2، ص569.
[24] . ر. ک: سوره نمل، آيه 7؛ ﴿إِنِّي آنَسْتُ ناراً سَآتيكُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ آتيكُمْ بِشِهابٍ قَبَسٍ﴾.
[25] . سوره بقره، آيه 3.
[26] . تحف العقول، ص245.
[27] . نهج البلاغه، خطبه 216.
[28] . ديباچه گلستان سعدی.
[29] . مصباح المتهجد، ج2 ص 723.
[30] . سوره اعراف، آيه 58.
[31] . سوره مائده، آيه 110.