جلسه درس اخلاق (1392/09/21)
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!
اعظم الله اجورنا و اجوركم بمصابنا بالحسين(عليه السلام) و جعلنا و ايّاكم من الطالبين لثاره(عليه الصلاة و عليه السلام)
مقدم شما برادران و خواهران حوزوي و دانشگاهي و عزيزان سپاهي و بسيجي را گرامي ميداريم اميدواريم ذات اقدس الهي توفيق علم صائب و عمل صالح را به همه ما مرحمت بفرمايد!
در بحثهاي اخلاقي به اين نتيجه رسيديم كه ذات اقدس الهي خصوصيّتي براي انسان در قرآن قائل است كه آن خصوصيت را براي هيچ موجودي قائل نيست نه براي فرشتهها, نه براي موجودات ديگر در عالَم طبيعت و آن خصوصيّت اين است كه تنها مسافري كه از عالَم خاك شروع ميكند تا لقاي الهي بار مييابد و مورد خطاب خداست انسان است; گرچه همه موجودات از خدا هستند و به طرف خدا برميگردند اما هيچ موجودي از خاك كه دورترين نقطه است شروع نميكند تا به اوج ﴿دَنَا فَتَدَلَّي﴾[1] كه عاليترين رتبه هستي است برسد; زيرا موجودات يا منقطعالآخرند يا منقطعالأول; تنها موجودي كه متّصلالأول و الآخر است همين انسان است فرشتگان مقرّب كه از عصمت برخوردارند منقطعالأولاند يعني از آغاز به نام خاك, طبيعت و جماد و نبات و حيوان از اين عالَم عبور نكردند در عالَم ملكوت بودند از ملكوت به بالا باخبرند و موجودات ديگر به نام جماد و نبات و حيوان اينها منقطعالآخرند گرچه از خاك شروع كردند اما حداكثر به نموّ و رشد گياهي و حيواني ميرسند اينها موجودي نيستند كه به لقاءالله بار يابند, اگر موجودات جهان دو قسم بود بعضيها منقطعالآخر بودند نظير جماد و نبات و حيوان و بعضيها منقطعالأول بودند نظير فرشتگان, موجود مرتبطي كه آغاز و انجام خلقت را يكجا بتواند طي كند نبود اما انساني كه ﴿إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِن طِينٍ﴾ بعد ﴿فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي﴾[2] آن توان را دارد كه از عالَم طبيعت و خاك شروع بكند به مرحله جماد و نبات و حيوان برسد و از اينجا به مقام فرشتگي و از آنجا هم به مقام «از مَلك قُربان شوم»[3] يعني مقرّبتر از مَلك بشوم. چون انسان چنين خصيصهاي دارد ذات اقدس الهي تنها به انسان خطاب كرد كه ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ﴾[4] كه شرح اين بخش در بحثهاي قبلي گذشت.
خصوصيت ديگري كه براي انسان در قرآن كريم مطرح است و براي هيچ موجود ديگري مطرح نيست اين است كه برخي از موجودات اصلاً دشمن ندارند چون دشمن ندارند نه جهاد اصغر دارند نه جهاد اوسط دارند و نه جهاد اكبر; چون دشمن ندارند. برخي از موجودات دشمن دارند ولي دشمنِ بيروني نه دشمن دروني; لذا اينها داراي جهاد اصغرند اما جهاد اوسط و اكبر براي آنها نيست. جمادات اينطورند, حيوانات اينطورند همه اينها يك مزاحم بيروني كه باعث اُفت و آفت اينهاست دارند بايد اينها را مسلّح كرد تقويت كرد تا از آسيبهاي بيروني نجات پيدا كنند اما در درون اينها دشمني باشد به نام هوا و هوس كه اينها را به سقوط بكشاند اينطور نيست; اينچنين نيست كه حيوان وظيفهاي دارد كه عادل باشد هوسي دارد كه با عدلش مخالف است, غروري دارد كه با احسانش مخالف است در درون گياه موجودي باشد كه با رشدش مخالف باشد نيست, اگر گياه دشمني دارد همين آفتهاي بيرون است وگرنه در درون و ساختار هيچ درختي دشمني وجود ندارد, در درون و ساختار هيچ معدني در دل خاك, عداوتي وجود ندارد اگر معدني, تكّه سنگي خواست لعل گردد در كوههاي بدخشان افغان يا عقيق اندر يمن[5] اين دشمن دروني ندارد كه نگذارد به مقصد برسد اين يك آفت بيروني دارد كه بايد با آن مبارزه كند يك حيوان هم اينچنين است اگر حيواني بخواهد زندگي سالمي داشته باشد طعمه خوبي ميخواهد كسي مزاحم امنيت و طعمه آن نباشد همين, ديگر در درونش دشمني باشد كه نگذارد اين به مقام تقوا برسد, به مقام عدل برسد, به مقام عقل برسد اينچنين نيست. فرشتگان كه روشن شد كه نه دشمن دروني دارند نه دشمن بيروني, اينها از احكام سهگانه جهاد مصوناند يعني نه جهاد اصغر دارند نه جهاد اوسط دارند و نه جهاد اكبر. جهاد اوسط همان است كه در بعضي از تعبيرات روايي از آن به جهاد اكبر ياد شده است[6] اين يك اكبرِ نِسبي است نه نفسي, اگر كسي بخواهد رنج بكِشد كه آدم خوبي باشد, عادل باشد, باتقوا باشد, اهل بهشت باشد اين بين راه است هنوز به مقصد نرسيده اين جهاد اوسط دارد جهاد اكبر چيز ديگر است هيچ يك از اين جهادهاي سهگانه براي فرشتهها نيست; چون دشمني ندارند. پس يا اصلاً دشمني براي آنها نيست مثل فرشتهها يا دشمن هست ولي دشمن دروني نيست دشمن بيروني است نظير آنچه براي حيوان و گياه و امثال ذلك است. تنها موجودي كه در سه ميدان بايد بجنگد انسان است هم در ميدان جهاد اصغر بايد بجنگد, بيگانه را به حريم خود راه ندهد, امنيت خودش را حفظ كند, استقلال خودش را حفظ كند, كشورش را حفظ كند, نظامش را حفظ كند, اقتصادش را حفظ كند, اينها جهاد اصغر است هم در ميدان جهاد اوسط بايد بكوشد كه هوا و هوس او, شهوت و غضب او, وهم و خيال او, بر عقل نظر و عملِ او, بر فطرت او پيروز نشوند اين جهاد اوسط است. اگر اين ميدان را گذراند جزء اوحدي اهل ايمان شد او وارد ميدان جهاد اكبر ميشود كه آن براي هر كس نيست. اگر كسي در عالَم غير از انسان، درگير اين سه ميدان جهادي نيست براي او خيلي بايد تلاش و كوشش كرد سرمايهگذاري كرد تا او سقوط نكند و به مقصد برسد; لذا خداوند همه سماوات را مسخّر انسان كرد, همه بخشهاي زمين را مسخّر انسان كرد, هيچ چيزي در عالَم نيست كه علمِ انسان نتواند به آن برسد و از آن بهرهبرداري كند فرمود: ﴿سَخَّرَ لَكُم مَّا فِي السَّماواتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ﴾[7] اگر تمام اين ستارهها و كهكشانهاي ثابت و سيّار را خدا مسخّر كرده است انسان ميتواند همانطوري كه روي زمين بهرهبرداري ميكند روي تمام اين ستارهها بهرهبرداري كند چون خدا مسخّر كرد خب اگر آن را مسخّر كرده باشد و نيروي ادراك و انديشه و انگيزه را به انسان نداده باشد كه تسخير نيست تسخير آن است كه انسان بتواند آن را تحت قدرت خود در بياورد پس انديشهاي ميخواهد, انگيزهاي ميخواهد, ارادهاي ميخواهد, علم و فهمي ميخواهد اين را هم به انسان داد يا بالفعل يا بالقوّة القريبة من الفعل وگرنه همه سماوات را براي انسان مسخّر كردن يعني چه؟ اگر كسي نتواند از آنها استفاده كند بين انسان و سنگ ديگر فرقي نيست مگر سنگ ميتواند از آسمانها استفاده كند؟! پس از اينكه فرمود: ﴿سَخَّرَ لَكُم﴾ دو پيام استفاده ميشود: يكي اينكه صحنه هستي رام است يكي اينكه انسان آن ارادهٴ رامكردن را هم دارد اين براي انسان است. اگر انسان بايد در سه جبهه بجنگد و اگر در سه جبهه بايد پيروز بشود سرمايهگذاري سنگيني ميخواهد; لذا ذات اقدس الهي كلّ نظام را ميدان موفقيّت انسان قرار داد از يك سو, مهمترين و برجستهترين فرشتهها را مأمور تدبير كار انسان كرد از سوي ديگر; جبرئيل(سلام الله عليه) را مسئول فرهنگ و آموزش انسان كرد همه علومي كه عايد بشريّت ميشود به وسيله جبرئيل(سلام الله عليه) است و همه رزقهايي كه عايد بشر ميشود به وسيله ميكائيل(سلام الله عليه) است كه كِيل و پيمانه از اوست و همه حياتهايي كه نصيب بشر ميشود به وسيله اسرافيل(سلام الله عليه) است و همه جابهجاييها و هجرتها و انتقال از دنيا به برزخ كه نصيب انسان ميشود به وسيله عزرائيل(سلام الله عليه) است اينها فرشتگانياند حاملان عرش و مدبّرات امر و مسئول تدبير و تربيت امور انسانياند البته موجودات ديگر هم از اينها استفاده فراوان ميكنند. اگر ذات اقدس الهي كلّ نظام را ميدان موفقيت انسان قرار داد و اگر خداي سبحان مهمترين فرشتهها را براي تدبير امور علمي و عملي انسان قرار داد براي آن است كه از انسان, مهمترين كار متوقّع است اين بايد با پشتسر گذاشتن سه جبهه به لقاي الهي بار يابد ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ﴾. قهراً اين هفتاد يا هشتاد يا صد سال زندگي يك منزلگه بيش نيست اين مقصود نيست از اين منزلگه بايد فوراً حركت بكند به آن مقصد برسد. اين سه كار را انسان بايد داشته باشد همانطوري كه در سه جبهه بايد بجنگد: يكي اينكه در اين مقطع يعني در اين دنيا كه هست چه كار بكند, دوم اينكه چه اندازه رهتوشه تهيه كند كه خود را از اين منزلِ بينراهي به مقصد برساند اين را غالب مؤمنين آگاهاند كه در دنيا چه كار بكنند كه با تحصيل رهتوشهٴ ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَي﴾[8] انشاءالله به بهشت برسند بهشت, مقصد است و نه مقصود. اما عدهاي كه جزء اوحدي اهل ايماناند به اين فكرند كه من يك زاد و توشه تهيه كنم كه مرا به مقصد برساند يك چيز ديگر هم بايد تهيه كرد كه مقصود را در مقصد مشاهده كنم آن ديگر با اين دستورات عملي نيست آن با عمل حاصل نميشود ميبينيد بسياري از زائران وقتي عزم زيارت ثامنالحجج(صلوات الله و سلامه عليه و عليهم اجمعين) را دارند بالأخره رهتوشهاي تهيه ميكنند اين رهتوشه و زادراه براي اينكه اينها را تا به مشهد و مضجع ملكوتي حضرت برساند به اين ميگويند زادراه, اما حالا كه وارد حرم مطهر شد نزديك ضريح شد با حضرت چگونه رفتار كند از حضرت چه چيزي بخواهد حضرت را چگونه ببيند, حضرت او را چگونه ببيند اين مربوط به مقصود است نه مقصد, اين در غالب زائران نيست چه اينكه در غالب مؤمنان نيست اين كريمه ﴿إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ﴾ براي آن است كه بعد از پشت سر گذاشتن سه جبهه جهاد اصغر و اوسط و اكبر وقتي آنجا رفته است چطور ملاقات كند چه بگويد, چه بشنود و چه فيض ببرد. اين با بيان نوراني كه در باب جهاد نفس آمده است و بخشي از اين روايات را مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله عليه) نقل كرده است تأمين ميشود خاندان عصمت(عليهم السلام) به ما دستور دادند همانطوري كه از دشمن بيروني هراس داريد و با او ميجنگيد بدانيد در درون شما هم چنين دشمني هست «جاهدوا أهواءكم كما تجاهدون أعداءكم»[9] همانطوري كه با دشمن بيرون ميجنگيد در درون شما هم دشمنهاي فراون است با آنها بايد مجاهدت كنيد «جاهدوا أهواءكم كما تجاهدون أعداءكم». در جريان جهاد عدو ذات اقدس الهي در سوره «انفال» فرمود شما دشمنشناس نيستيد بعضي از دشمنها كه دشمني آنها آشكار است ميشناسيد, بعضي از دشمنها هستند كه در بين شما هستند نميشناسيد, بيرون شما هستند نميشناسيد, ﴿وَأَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ وَمِن رِباطِ الْخَيلِ﴾ كه ﴿تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِن دُونِهِمْ لاَتَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ يَعْلَمُهُمْ﴾[10] فرمود شما با دشمناني كه آنها را ميشناسيد بايد بجنگيد, با دشمناني كه نميشناسيد و خدا ميشناسد هم بايد بجنگيد خب آدم با دشمنِ ناشناخته چطور بجنگد پس بايد گوش بدهد به حرف كسي كه دشمنشناس است. فرمود بعضي از دشمنها را شما ميشناسيد بعضي از دشمنها را شما نميشناسيد خب وقتي نميشناسيد چگونه با او بجنگيد ﴿تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِن دُونِهِمْ﴾ كه ﴿لاَتَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ يَعْلَمُهُمْ﴾. بخشهاي فراواني در كتب تفسير درباره دشمنان ناشناخته هست چند قول در ضمن اين جمله ﴿لاَتَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ يَعْلَمُهُمْ﴾ هست يكي از آن اقوال همين مسئله منافقين است فرمود منافقين دشمن شما هستند در ميان شما هستند شما اينها را نميشناسيد از آن طرف به ما فرمودند: «جاهدوا أهواءكم كما تجاهدون أعداءكم» اهوا ما هم كه دشمنان ما هستند چند گروهاند يك چيزهايي هستند كه ما آنها را ميشناسيم يك سلسله خواستهها و هواهاي درونياند كه دشمن دروني ما هستند ما آنها را نميشناسيم ما در درونمان اوصاف منافق داريم منتها خيال ميكنيم اين رفيق ماست, دوست ماست. اين «مَن عرف نفسه»[11] خيلي بار علمي را به همراه دارد فرمود بعضي از اوصاف درون شما ظاهراً به ميل شما كار ميكنند ولي باطناً عليه شما هستند اينها علمِ منافقاند اينها كمالِ منافقاند اينها قدرت منافقاند اينها وهم و خيال منافقاند اينها شهوت و غضب منافقاند شما اينها را نميشناسيد. چقدر انسان بايد تلاش و كوشش بكند از درون, چقدر بايد گوش بدهد به بيرون كه چگونه آنها را راهنمايي ميكنند كه كدام خواسته از خواستههاي دروني ما منافق است و ما آن را نميشناسيم ما اوصاف منافق داريم و نميشناسيم يعني بعضي از خيالات ما, بعضي از علمهاي ما, بعضي از تحصيلات ما منافق هستند عليه ما هستند. خب آن علمي كه باعث غرور است باعث كِبر است باعث عُجب است و باعث كذا و كذاست اين حقيقتاً دشمن ماست و ظاهراً كمال ماست يعني خودش را نشان ميدهد كه ما اين مدرك را گرفتيم ظاهراً دوست ماست ولي باطناً براي ما چاه ميكَند. اين در بيان نوراني حضرت امير هست كه «رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ وَ عِلْمُهُ مَعَهُ لاَ يَنْفَعُهُ»[12] خب آن علمي كه آدم را متواضع نكند يك علم منافق است ما براي اينكه بفهميم اين مطلب را فهميديم يا نه حالا يا فقهی باشد يا اصولي يا فلسفي يا كلامي يا آشنايان به علوم ديگر, چه تجربي چه تجريدي, اين دو راه دارد يك راه خيلي ساده آنكه در امتحان موفق بشويم دانشمندان و اساتيد ما بپذيرند به ما نمره بدهند اين سادهترين و كف علوم است يكي اينكه خود ما بفهميم اين واقعاً علم است يا نه, اگر علم به ما تواضع داد, عقل و عدل داد, فروتني داد, پرهيزكاري داد معلوم ميشود ما اين را فهميديم چون علم معنايش همين است اگر به ما غرور داد معلوم ميشود نفهميديم, عالِم نشديم ميبينيد در همان كريمهاي كه ميفرمايد: ﴿هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ﴾[13] اين عبارت كه يك آيه كامل نيست اين يك جمله از آيه است, يك; دو: اين صدر آيه هم نيست اين ذيل آيه است صدر آيه اين است كه ﴿أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّيْلِ سَاجِداً وَقَائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَيَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ﴾ اول سخن از نماز شب است فرمود پيامبر! تو بدان و به اينها بگو آنكه اهل شبزندهداري است ﴿قَانِتٌ آنَاءَ اللَّيْلِ سَاجِداً وَقَائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَيَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ﴾ چنين انسان وارستهاي اگر عالِم شد با ديگران فرق ميكند ﴿هَلْ يَسْتَوِي﴾ غرض اين است كه اين ﴿هَلْ يَسْتَوِي﴾ نه آيه مستقل است نه صدر آيه است ذيل آيهاي است كه صدر آن درباره نماز شب و طهارت و قداست است. بنابراين خيلي از علمها منافقاند يعني ما عالميم و دشمنپرور خب چطور ما در بيرون كه محدوده جهاد اصغر است همه دشمنان بيروني را نميشناسيم در درون ما كه جاي جهاد اكبر است همه دشمنها را ميشناسيم؟! فرمود: ﴿تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِن دُونِهِمْ﴾ كه ﴿لاَتَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ يَعْلَمُهُمْ﴾ فرمود يك سلسله دشمنهايي در بيرون شما هستند كه دشمن شما هستند و شما نميشناسيد, وقتي جهاد اصغر شد عداوتش هم صغراست, خطرش هم اصغر است و مانند آن, آن وقت در جهاد اوسط يا اكبر, دشمنان درون را ما كلاً ميشناسيم؟! بنابراين يك گوش شنوا هم بايد داشته باشيم ببينيم كه رهبران الهي چه گفتند كه فرمود اين تذكره است و سودمند است ﴿لِمَن كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَي السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ﴾[14] گوش بده در حالي كه شاهد است و حاضر است و بفهم! خيلي از چيزهاست كه به ما گفتند اين علم, دشمن توست اين رياست, دشمن توست, اين قدرت, دشمن توست براي اينكه تو را از راه به در برده. بنابراين اين وظيفه ماست كه ارزيابي كنيم هم دشمن ظاهري را بشناسيم, هم دشمن باطني را كه ظاهراً دوست است بشناسيم; دشمن باطني نه يعني آنكه در درون نفس است دشمن باطني هم در جهاد اصغر است هم در جهاد اوسط و اكبر; دشمن باطني آن است كه باطناً دشمن ماست ظاهراً دوست ماست اين هم در جهاد اصغر است هم در جهاد اوسط و هم در جهاد اكبر, هم در درون است هم در بيرون. آنگاه ميبينيد كسي دشمنپرور است منافق را دارد هر روز تغذيه ميكند براي او لباس ميگيرد, خب اين منافق است شما مرتب در خدمت او هستيد! بعضي از علمها واقعاً منافقاند, بعضي از قدرتها واقعاً منافقاند همين كه انسان غرور پيدا كرد من اين را بلدم اين بايد بداند اين علم, دشمن اوست «جاهدوا أهواءكم كما تجاهدون أعداءكم» اين حرفها, حرفهايي نيست كه انسان از كتابها بفهمد اينكه ما ميرويم به حرمهاي اهل بيت(عليهم السلام) در و ديوار را ميبوسيم براي اينكه اين حرفها را اينها از آسمان براي ما آوردند تا حالا كسي آمد به ما بگويد كه ما علمِ منافق داريم, قدرت منافق داريم, فلان هنر منافق داريم اين را اينها به ما گفتند, اينها جانِ جانان هستند اينكه در سوره مباركه «احزاب» فرمود: ﴿النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾[15] يعني شما جاني داريد كه بر بدن شما مسلّط است تمام اعضا و جوارح انسان تحت تدبير و فرمانروايي جان است, جاناني داريد كه هر كاري كه جان شما ميكند او باخبر است او ميتواند شما را راهنمايي كند الآن هر كاري كه در اعضا و جوارح ما صورت ميگيرد جان ما باخبر است مگر ميشود دست كاري بكند روح نداند, چشم بخواهد جايي را ببيند و روح نداند اينطور كه نيست وجود مبارك حضرت هم طوري است كه جانِ جانان است يعني هر كاري كه در جان ما انجام ميگيرد ارادات و امثال ذلك او ميداند اينكه در سوره مباركه «توبه» فرمود: ﴿وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ﴾[16] همين است آنها كه جانِ جاناناند و باخبرند كه در حوزه جان ما چه ميگذرد فرمودند مواظب باشيد دشمنپرور نباشيد بعضي از علوم, منافقاند يعني ظاهراً به حسب شما كمالاند, باطناً نقصاند اين است كه ما هيچ چارهاي نداريم جز اينكه خود را در همه شئون به ذات اقدس الهي بسپاريم.
الآن ماه صفر است حال من هم مساعد نيست براي روضه خواندن وگرنه ميخواستم يك مقدار روضه بخوانم لكن همين چند جمله را عرض كنم ماه صفر ماه اندوه و غم است محرّم اندوه ديگري دارد صفر اندوه ديگري دارد. اين واژه خيزُران به ضمّ زاء است نه به فتح زاء، خيزَران نيست خيزُران است اين چوبي است و شاخهاي است از يك درخت هندي. ميدانيد بعضي از چوبها براي سوزاندن و هيزم است, بعضي براي تيرچه اتاق است, بعضيها براي در اتاق است, بعضيها دردآور است هم سنگين است و هم انعطافپذير است زود نميشكند آن خوشهها را آن درخت را ميگويند درخت خيزُران، از آن درخت تازيانه درست ميكردند تازيانهاي كه از خيزران بود دست اين ملعون بود به نام يزيد حالا سر مطهّر در طشت در جلوي چشمان بچهها در حضور زينب كبرا در حضور امام سجاد(سلام الله عليهما) تازيانه خيزران, چوب خيزران هم شناختهشده بود كه دردآور است اين را بلند كرد گفتند نميزند, گفتند:
لب شيرين و چوب تر سخت است٭٭٭ مزن ظالم كه زينب پاي تخت است
ديدند اين خيزران پايين آمد به لب و دندان سالار شهيدان حالا يك قصه وضعش روشن شد آن قصه اين است كه يك وقت وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) روي منبر بود حسينبنعلي(سلام الله عليهما) كودكي بود وارد مسجد شد خب اين كار، غيرعادي است پيغمبر براي بچههاي خودش اين كار را نكرد همه ديدند حضرت از بالاي منبر پايين آمد اين بچه را بغل گرفت لب و دندانش را ميبوسد نميفهميدند حضرت چرا اين كار را ميكند آنها كه اصحاب حضرت بودند نام مبارك دوازده امام را براي همه آنها شرح داده بود خب آنها محدّث بودند, عالِم بودند اما آنها پيش از جريان كربلا رحلت كرده بودند كسي كه در زمان پيغمبر پنجاه, شصت سالش بود خب حدود پنجاه سال بعد از جريان رحلت پيغمبر, جريان كربلا اتفاق افتاد يك پيرمرد صد و ده ساله يا صد و پنج ساله بودند كه بسيار كم بود كساني كه در كربلا بودند شصت سال, هفتاد سال و اينها بودند اينها محضر پيغمبر را آنطوري درك كرده باشند كه حديث از حضرت شنيده باشند نبود اين بچههايي كه در مسجد بودند اين صحنه را ديدند بچه ده ساله بعد از پنجاه سال ميشود يك مرد شصت ساله، اينها اين صحنه را ديدند گفتند يزيد نزن من خودم ديدم پيغمبر اين لبان را مكرّر بوسيد «ارفع قضيبك يا فاسق فوالله رأيت شَفتي رسول الله مكان قضيبك يقبّله».[17] «السلام عليكم يا أهل بيت النبوّة و يا معدن الرسالة و يا مهبط الملائكة السلام عليكم جميعاً و رحمة الله و بركاته».
پروردگارا تو را به انبيا و اوليايت قسم, تو را به صحف آسمانيات قسم, تو را به اسماي حسنايت قسم آنچه خير و صلاح و فلاح جهان اسلام است نصيب مسلمانها بفرما! امر فرج وليّات را تسريع بفرما! نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, ملت و مملکت ما را در سايه وليات حفظ بفرما! روح مطهر امام راحل و شهداي انقلاب و جنگ را با شهداي كربلا محشور بفرما! مشكلات ملت و مملکت مخصوصاً در بخش مسکن و اقتصاد و ازدواج جوانها را در سايه لطفت حل بفرما! جوانهاي ما و فرزندان ما را از بهترين شيعيان اهل بيت(عليهم السلام) قرار بده! بيداري اسلامي خاورميانه را به مقصد نهايي برسان! خطر بيگانگان مخصوصاً استکبار و صهيونيسم را به خود آنها برگردان! اين كشور وليّ عصر را تا ظهور آن حضرت از هر خطري محافظت بفرما!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1] . سوره نجم, آيه 8.
[2] . سوره ص, آيات 71 و 72.
[3] . مثنوي معنوي, دفتر سوم, بخش 187.
[4] . سوره انشقاق, آيه 6.
[5] . ر.ك: ديوان سنايي, قصيده 134.
[6] . الكافي, ج5, ص12.
[7] . سوره لقمان, آيه 20; سوره جاثيه, آيه 13.
[8] . سوره بقره, آيه 197.
[9] . بحارالأنوار, ج65, ص370; شرح نهجالبلاغه (ابنابيالحديد), ج20, ص314.
[10] . سوره انفال, آيه 60.
[11] . مصباح الشريعة، ص 13؛ متشابه القرآن، ج 1، ص 44.
[12] . نهجالبلاغه, حكمت 107.
[13] . سوره زمر, آيه 9.
[14] . سوره ق, آيه 37.
[15] . سوره احزاب, آيه 6.
[16] . سوره توبه, آيه 105.
[17] . المناقب, ج4, ص114.