جلسه درس اخلاق (1392/07/25)
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!
مقدم شما حضار ارجمند را گرامي ميداريم, حضور عزيزان حوزوي و دانشگاهي و سپاهي و بسيجي و برادران و خواهران را مغتنم ميشماريم و اين ايام پربركت را به پيشگاه وليّ عصر(ارواحنا فداه) تهنيت عرض ميكنيم و به شما ارادتمندان قرآن و عترت تبريك عرض ميكنيم!
بحثهاي روز پنجشنبه معمولاً در دو بخش خلاصه ميشد كه بخش اول مربوط به مسائل اخلاقي بود و بخش دوم اگر ميرسيديم شرح كوتاهي از نهجالبلاغه اميرمؤمنان(سلام الله عليه). عيد قربان را كه پشت سر گذاشتيم نشانه آن است كه نشاط انسان در عبادت است وقتي كه از عبادت فارغ شد آن روز, روز عيد است شما ميبينيد ما در طول سال دو عيد رسمي داريم و گذشته از عيد جمعه كه هر هفته است و عيد ولايت كه عيد غدير است و براي حضرت امير(سلام الله عليه) است اين دو عيد رسمي يعني عيد فطر و عيد قربان بعد از فراغ از عبادت است وقتي انسان يك ماه در ماه مبارك رمضان وظيفهاش را انجام داد به شكرانه آن نعمت, عيدي براي او مقرّر شده است به نام عيد فطر چه اينكه در جريان حج هم به شكرانه اينكه به عمل حج موفق شده است براي او عيدي است به نام عيد قربان, عيد قربان بعد از فراغ از اعمال حج است و عيد فطر بعد از فراغ از اعمال ماه مبارك رمضان و اين عيد براي آن است كه بنده به طرف خداي سبحان عود و رجوعي كرد و صِلهاي دريافت ميكند در اسلام, ميلاد هيچ شخصي عيد رسمي قرار داده نشده, عيد رسمي آن است كه برنامه رسمي داشته باشد, نمازي واجب باشد, عملي واجب باشد البته روزهاي ميلاد پيامبر اكرم و اهل بيت(عليهم السلام) فضيلت دارد دستورهاي خاصّ خودش را دارد اما نمازي واجب باشد در حضور امام يا عملي واجب باشد به نام قرباني براي عدهاي, اين مخصوص عيد فطر و عيد قربان است كه انسان از عبادتي فارغ شده است.
مطلب دوم آن است كه درست است كه برنامههاي ديني ما در سايه ارتباط با خداست ولي خَلق خدا را خودِ خدا فرمود فراموش نكنيد در نامگذاري ميبينيد عيد فطر به نام عيد صوم نامگذاري نشده در نامگذاري عيد قربان به عنوان عيد طواف, عيد زيارت, عيد رمي, عيد وقوف نامگذاري نشده عيد قربان نامگذاري شد كه در آنجا خدمتي به مردم مطرح است ذبحي هست, نَحري هست, اطعامي هست آنجا كه رابطه انسانها با يكديگر مستحكم است آنجا عيد نام ميگيرد وگرنه اول شوال را ميتوانستند بگويند عيد صوم يا دهم ذيحجّه را ميتوانستند بگويند عيد طواف, عيد حج اما از اينكه اول شوال به عنوان عيد فطر ناميده شد كه فطريه داده ميشود نه عيد افطار, عيد فطريه است از آن جهت كه انسان به فقرا ميرسد رابطه خود با ديگران را حفظ ميكند اين نام به آن مناسبت قداست پيدا ميكند در جريان قربان هم همينطور است ميتوان گفت ميشد بگوييم عيد حج است, عيد طواف است, عيد زيارت است, عيد وقوف است اما سخن از قرباني كردن مطرح است سخن از اِطعام فقير مطرح است كه امروز وقتي فاصله غني و فقير با يكديگر كم ميشود در حقيقت روز عيد است. به هر تقدير خداي سبحان ما را موظف كرده است هم با او رابطه داشته باشيم; لذا در بيانات ائمه(عليهم السلام) آمده است كه «الصلاة عمود الدين»[1] هم با جامعه رابطه داشته باشيم در همين نامه نوراني حضرت اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) كه براي مالك مرقوم فرمودند و در اثناي شرح اين نامه هستيم حضرت فرمود: «إِنَّمَا عِمَادُ الدِّيْنِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِيْن وَالْعُدَّةُ للْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ»[2] شنيدنِ اينكه «الصلاة عمود الدين» براي ما نوبر نيست چون خيلي از موارد شنيديم كه نماز ستون دين است اما شنيدن اين مطلب كه رسيدن به امور جامعه, ستون دين است براي ما تازگي دارد ما خيال ميكنيم سياست يك وظيفه اجتماعي است مثل ساير مسائل اما وقتي يك نظام, نظام ديني شد وجود مبارك حضرت امير در آن نامه فرمود: «إنّما» در جريان نماز كلمه «انّما» نيست كه «انّما عمود الدين الصلاة» ولي در جريان سياست اسلامي, اداره شئون, توليد اشتغال, توليد كالا, توليد بسياري از امور ضروري تعبير به «إنّما» آمده «إِنَّمَا عِمَادُ الدِّيْنِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِيْن وَالْعُدَّةُ للْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ» توده مردم, ستون دين هستند. در جريان قرباني هم همينطور است منتها مسئولان و متولّيان حرمين بايد مواظب باشند كه اين نعمتها هدر نرود و بجا به فقرا برسد.
مطلب اساسي كه ما در سلسله بحثها دنبال آن هستيم اين است كه خودمان را نجات بدهيم انسان تا وارد قلعهاي نشود هيچ نجات پيدا نميكند عالَم هم كه «دارٌ بالبلاء محفوفة»[3] آنكه اين نظام را آفريد, ما را آفريد سوگند ياد كرد كه شما در رنج و فشار هستيد اين «لام», «لام» قسم است ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ﴾ كَبَد يعني رنج و غصّه و درد و آسيب و گزند خب اين قسم خداست خدا هم كه ما را آفريد فرمود من سوگند ياد ميكنم انسان در فشار است براي اينكه از فشار نجات پيدا كند راهي هست يا نه؟ بله فرمود راه هست و آن راه اين است كه بيايد در قلعه من, در دژ من, من خودم دژباني ميكنم اين «كلمة لا إله الاّ الله حِصْني» كه از غرر روايات است و ائمه(عليهم السلام) هر كدام شرطي از شروط اين دژ هستند براي همين است كه انسان نجات پيدا كند. مشكل ما اين است كه به چيزهايي دل ميبنديم كه در اختيار ما نيست (يك) بر فرض فراهم بكنيم نگهدارياش در اختيار ما نيست (دو) بر فرض از دست ما رفت بتوانيم بردبار باشيم نيستيم (سه) لذا هميشه در رنج هستيم ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ﴾[4] فرمود اگر در حِصن من وارد بشويد در امان هستيد اگر در حصن من وارد بشويد در قلعه من وارد بشويد در امان هستيد «كلمة لا إله الاّ الله حِصني فَمَن قالها دخل حِصني و مَن دخل حِصني أمِنَ مِن عذابي»[5] اين حِصن كجاست اول ما بايد نگاه بكنيم ببينيم كجاست بعد از اينكه نگاه كرديم شايد توفيق نصيب ما بشود ببينيم كه نظر به رؤيت ختم بشود, اول نظر است نظريهپردازي است, تلاش و كوشش و درس و بحث است, نگاه كردن است بعضيها با نگاه نميرسند خيليها براي استهلال پشتبام ميروند كه ماه را ببينند ميگويند: «نظرتُ الي القمر فلم أره» من به آسمان نگاه كردم كه ماه را ببينم ولي نديدم اينطور نيست كه هر نظري, بصر داشته باشد.
پس ممكن است نظر باشد و بصر نباشد بصر يعني ديدن, نظر يعني نگاه كردن. فرمود اول شما نگاه كنيد شايد ببينيد, ببينيد قلعه و دژ كجاست, اگر نگاه كرديد و انشاءالله نگاهتان صائب بود و قلعه را ديديد, دژبان را هم ديديد برويد در قلعه, سه كار وظيفه ماست تا از خطر بِرَهيم: يكي نظريهپردازي كنيم نظر كنيم ببينيم قلعهاي هست يا نه آن قلعه كجاست, اگر نيست كه نيست اگر هست به دست كيست قلعهبان كيست, دژبان كيست, كجاست, اگر انشاءالله نظر ما به رؤيت منتهي شد اهل بصر شديم اهل ديدن شديم از نگاه به ديدن رسيديم از نظر به بصر بار يافتيم سعي كنيم خود را نزديك كنيم, نزديك كنيم تا وارد بشويم اين سه مرحله در سه بخش از كلمات ديني ما آمده در سوره مباركه «اعراف» فرمود: ﴿أَوَ لَمْ يَنظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[6] چرا اينها درباره ملكوت عالَم نظر نميكنند, بررسي نميكنند, نگاه نميكنند كه انشاءالله ببينند. در سوره مباركه «انعام» فرمود اولياي الهي, مردان الهي, انبيا و مرسلين, خواصّي هستند كه ما نشانشان داديم اينها ديدند ﴿وَكَذلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[7] اين به صورت فعل مضارع است كه مفيد استمرار است ميفرمايد ما مرتب باطنِ اين عالَم, ملكوت اين عالَم را نشان خليل خودمان(سلام الله عليه) داديم «آن خليل من كه همه بتهاي آذري بشكست» ﴿وَكَذلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ در آيه پاياني سوره مباركه «حج» هم فرمود شما فرزندان ابراهيم خليل هستيد ﴿مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ﴾[8] خب شما اگر بچههاي ابراهيم هستيد او اهل رؤيت بود شما اهل نظر, او اهل ديدن بود شما اهل نگاه, نگاه كنيد كه ببينيد حالا اگر ملكوت آسمان و زمين را ديديم نوبت به مرحله سوم ميرسد اين حرف همه انبياست مخصوصاً انبياي ابراهيمي, وجود مبارك عيساي مسيح اين كلمات را به صورت شفاف بيان كرده كه به همه امتهاي اسلامي رسيد كه «لن يلج ملكوت السماوات من لم يولد مرّتين»[9] فرمود نگاه كردي (يك) ديدي (دو) برو در ملكوت, خب رفتن دشوار است خيلي از موارد است آدم ميبيند وُلوج يعني ورود ﴿يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ﴾ يعني «يُدخل» برويد در ملكوت حالا ديديد قلعه كجاست, دژ كجاست, دژبان كجاست اين فايده ندارد در همان جمله معروف سلسلةالذهب فرمود: «كلمة لا إله الاّ الله حِصْني» شما نظر كنيد (يك) تا ببينيد (دو) بعد دخول مهم است (سه) نفرمود كسي نظر كند يا ببيند «اَمِن مِن عذابي» فرمود: «كلمة لا إله الاّ الله حِصْني فمَن قالها دَخَل حِصني» دخول و ورود مهم است. بيان نوراني حضرت عيساي مسيح(سلام الله عليه) اين است كه «لن يلج ملكوت السماوات من لم يولد مرّتين» حالا كسي بخواهد وارد اين دژ بشود, وارد اين قلعه بشود فرمود يك حيات و ميلاد مستأنف ميطلبد اين هنوز جنين است يا نطفه است يا عَلقه است يا مضغه است اين بايد از رَحِم دنيا بيرون بيايد اگر به مرگ عادي مُرد از رَحِم دنيا بيرون آمد وارد برزخ ميشود كه گوشهاي از ملكوت است ولي به حال او سودي ندارد اين بايد با اختيار خود از رَحِم دنيا بيرون بيايد به مرگ ارادي تا وارد ملكوت بشود اين بيان نوراني پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه فرمود: «موتوا قبل أن تموتوا»[10] اين تكليف به محال كه نيست فرمود: «حاسبوا أنفسكم قبل أن تحاسبوا و زِنوا قبل أن توزنوا»[11] قبل از اينكه شما را در صحنه قيامت وزن كنند كه چقدر حق با شماست چقدر حق با شما نيست ﴿وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾[12] خودتان را الآن بسنجيد, پس معلوم ميشود ميزاني هست, ترازويي هست, قدرت توزيني هست ما ميتوانيم با آن قدرت توزين خود را در ميزان الهي قرار بدهيم و بسنجيم فرمود: «حاسبوا أنفسكم قبل أن تحاسبوا و زِنوا قبل أن توزنوا» اين محاسبه و اينها زياد گفته شد تا حدودي روشن است وزن خيلي گفته نشده و مرگ هم خيلي مطرح نشده فرمود: «موتوا قبل أن تموتوا» قبل از اينكه با مرگِ طبيعي بميريد, بميريد. اينكه بعضيها گفتند «مات زيدٌ» را شما اگر از اديب بپرسي يك نحو معنا ميكند از حكيم بپرسي يك نحو ديگر معنا ميكند سرّش همين است او كه به دنبال نصب و رفع است ميگويد «مات» فعل, «زيدٌ» فاعل, او كه به دنبال معناست ميگويد اين مرگ كه فعل نيست كه از زيد صادر شده باشد زيد, مورد است نه مصدر چطور شما ميگوييد زيد فاعل است, «مات زيدٌ زيد اگر فاعل بُوَد» [13] اگر كسي خواست «مات زيد» را معنا كند ميگويد: «مات زيدٌ زيد اگر فاعل بُوَد» اگر به موت ارادي كه طبق بيان حضرت است عمل كرد بله «مات» فعل, «زيد» فاعل اما وقتي كه زيد نفسش تمام شده قلبش ايستاد كه او مورد مرگ است نه مصدر مرگ چطور ميشود فاعل باشد اگر مشكلتان با رفع و نصب حل ميشود بله «زيد» فاعل است اگر معناي فاعل آن است كه «ما يصدر منه الفعل» اينكه «يرد عليّ الفعل» بود اگر «موتوا قبل أن تموتوا» شد «مات زيد زيد اگر فاعل بود» اين راه ممكن هم است وجود مبارك مسيح(سلام الله عليه) طبق اين نقل فرمود هيچ كس وارد ملكوت نميشود مگر اينكه با مرگِ ارادي از رَحِم طبيعت بيرون بيايد پس نگاه به دژ, قدم اول است, ديدن دژ و دژبان قدم دوم است, ورود در آن حِصن قدم سوم است اين اَقدام سهگانه را در آن حديث سلسلةالذهب وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) تبيين فرمود كه «كلمة لا إله الاّ الله حِصني فَمَن قالها دخل حِصني و من دخل حصنی أمِنَ مِن عذابي» خب ورود در دژي كه دژبانش الله است همان ورود در ملكوت سماوات است ورود در ملكوت سماوات, هجرت از طبيعت ميخواهد انسان بارِ دنيا را كه نميتواند در ملكوت ببرد پس اين بار را بايد بِنهد, سبكبال بشود تا وارد ملكوت بشود. يك بيان نوراني از پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است همان بيان را وجود مبارك حضرت امير با يك بيان آهنگيني بيان كرده هر دو از معصوم نقل شده وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «نَجا المخفّفون»[14] همين بيان نوراني پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) با وضع آهنگيني بيان فرمود, فرمود: «تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا»[15] سبكبار بشويد ميرسيد. ورود در ملكوت آدم را راحت ميكند آن وقت چيزي او را نميرنجاند ميگويند وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در تمام مدت عمر درباره آنچه رخ داده بود نگفت اي كاش غير از اين ميشد,[16] او راضي بود براي اينكه ميدانست خدا دارد به احسن وجه عالَم را اداره ميكند اگر كسي وارد ملكوت شد به سرّ قَدَر آگاه است از گذشته باخبر است. يك وقت كسي موساي كليم است به خضر(سلام الله عليه) ميگويد چرا اين كشتي را سوراخ كردي,[17] يك وقت كسي خضرگونه است از اول باخبر است, از آخر باخبر است, از بين اول و آخر باخبر است كه اين كشتي بايد سوراخ باشد تا چند روزي آسوده باشد. يكي از اساتيد ما فرزندي داشت خدا هر دو را غريق رحمت كند فاضل بود اين بيمار شد بيماري سخت, ايشان البته قرص و دارو و اين چيزها را كه گفت بخوريد بعد فرمود نگران نباش! چه ميداني كه جريان شما جريان كشتي خضر نيست چند روزي خداي سبحان آسيب رسانده كه سالم بماني اين يك ديدِ ديگر است اينها اينطوري هستند فرمود غصّه براي چيست ما كارمان را كرديم اگر دعا بود دعا, دارو بود دارو, غصّه براي چيست كار را ديگري دارد اداره ميكند اين را اين استاد از كجا گرفته؟ يك بيان نوراني از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) است درباره زراره ميدانيد آن روز دستگاه جاسوسي كم نبود آمده بودند در محضر وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) ببينند كه چه كساني نزد امام صادق مقرّباند كه شناسايي بكنند زراره از افرادي بود كه مظنون بود كه مورد علاقه خاصّ وجود مبارك امام صادق است حضرت در آن محفل از زراره به نيكي نام نبرد بلكه نقدي نسبت به زراره داشت بعدها حضرت فرمود اين مانند جريان سوراخ کردن کشتی توسط حضرت خضر بود من اگر چهارتا نقد کردم برای اينکه زراره را حفظ بكنم آنها در تعقيب او بودند. [18]اين ديدِ ملكوت است فرمود خضر كار بدي نكرد ما هم كار بدي نكرديم آنها در تعقيب تو بودند من حفظت كردم. اين استاد بزرگوار به پسرش فرمود چه ميدانيم راز خدا چيست ما كه كارمان را كرديم يعني اگر در دعا بود دعا كرديم, دارو بود دارو داديم به متخصّص هم مراجعه كرديم از آن به بعد معلوم ميشود كار, كار ديگري است اگر كسي وارد ملكوت جهان بشود هميشه راحت است او كه گفت: «به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست»[19] خود را در چنين ملكوتي ميبيند اگر اينطور شد انسان واقعاً راحت است اين ديگر اخلاق نيست اخلاق اين است كه انسان آدم خوب بشود اخلاق, كوشش است كه انسان آدم خوب بشود عرفان اين است كه اين آدم خوب, تلاش ميكند كه بهشت و جهنم را ببيند در عرفان سخن در اين نيست كه كسي آدم خوب بشود آدم خوب هست آن جهاد اوسط را پشت سر گذاشته آنكه براي ديگران جهاد اكبر بود براي او جهاد اوسط است اين تمام تلاش و كوشش را كرده باتقوا بشود يك عادل صد درصد هم است اما از آن به بعد جنگ بين عقل و قلب است نه جنگ بين عقل و هوا آدمي است وارسته, متّقي, عادل صد درصد اما تمام تلاش و كوشش او اين است كه من نميخواهم بفهمم من ميخواهم ببينم خدا هم فرمود اگر اين كار را كردي بهشت و جهنم را ميبيني, محدوده عرفان و اخلاق جداست عارف كه نميخواهد بكوشد آدم خوب بشود آدم خوب هست او عدل و تقوا را به نحو ملكه داراست و حافظ آن هم است تلاش و كوشش او در اين جهت است كه دانستن, مشكل را حل نميكند ديدن است كه مشكل را حل ميكند من ميخواهم اين بهشتي كه هست ببينم, جهنمي كه هست ببينم, امامي كه هست ببينم, او به دنبال جهاد اكبر است قلب ميگويد من ميخواهم ببينم, عقل ميگويد من ميخواهم بفهمم اين درگيري است به نام جهاد اكبر اما مسائل اخلاقي بين عقل است و نفس, نفس به شهوت و غضب ميكِشد عقل به «ما عُبِد به الرحمن و اكتسب به الجِنان»[20] هدايت ميكند. به هر تقدير اگر كسي انشاءالله اين بخش سوم را پشتسر گذاشت او راحت است ميتواند دست ديگران را هم بگيرد آن وقت نفَس او, گفتار او, رفتار او, قلم او بوي ملكوت ميدهد خيليها هستند كه آدم وقتي كتاب اينها را مطالعه ميكند محضر ايشان را ادراك ميكند ميبيند عوض شده است نسيمي در فرمايشات ايشان هست كه در ديگران كمتر يافت ميشود. بنابراين ما قدم اوّلمان نظر است مطابق آيه سوره «اعراف», قدم دوم ما رؤيت است انشاءالله همانطوري كه در سوره «انعام» آمده كه خدا به وجود مبارك ابراهيم, پدرمان(سلام الله عليه) اعطا كرد, قدم سوم هم راهي است كه وجود مبارك مسيح(سلام الله عليه) كه از انبياي ابراهيمي است فرمايشي گفته كه «لن يلج ملكوت السماوات من لم يولد مرّتين» يك بار بايد به دنيا بيايد, بار ديگر از رَحِم دنيا بيرون برود كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «موتوا قبل أن تموتوا». چون يك مقدار طول كشيد امروز به همين مقدار بسنده كنيم. من مجدداً مقدم شما بزرگواران را گرامي ميدارم اين اعياد پربركت را تهنيت عرض ميكنيم اميدواريم ذات اقدس الهي به بركت عيد ولايت به همه شما و علاقهمندان قرآن و عترت سعادت و سيادت دنيا و آخرت مرحمت بفرمايد!
پروردگارا امر فرج وليّات را تسريع بفرما! نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, ملت و مملكت ما را در سايه وليّات حفظ بفرما! امام راحل و شهداي انقلاب و جنگ را با انبيا و اوليا محشور بفرما! مشكلات مملكت را در سايه وليّات برطرف بفرما! خطر بيگانگان مخصوصاً استكبار و صهيونيسم را به خود آنها برگردان! بيداري اسلامي را به بهترين وجه به مقصد نهايي برسان! بين ما و قرآن و عترت در دنيا و آخرت جدايي نينداز! فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت(عليهم السلام) قرار بده!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1] . الامالي (شيخ طوسي), ص529.
[2] . نهجالبلاغه, نامه 53.
[3] . نهجالبلاغه, خطبه 226.
[4] . سوره بلد, آيه 4.
[5] . كشف الغمّه, ج2, ص308.
[6] . سوره اعراف, آيه 185.
[7] . سوره انعام, آيه 75.
[8] . سوره حج, آيه 78.
[9] . تفسير ابن عربي, ج1, ص49 و 103.
[10] . تفسير ابن عربی، ج1، ص60؛ تفسير المحيط الاعظم و البحر الخضم، ج1، ص59.
[11] . محاسبة النفس، ص14.
[12] . سوره اعراف، آيه 8.
[13] . ر.ك: مثنوي معنوي, دفتر سوم، بخش 177.
[14] . مکارم الاخلاق، ص 440.
[15] . نهجالبلاغة، خطبه 21 و 167.
[16] . الكافي, ج2, ص63.
[17] . سوره کهف، آيه 71.
[18] . رجال الکشی، ص 138 و 139.
[19] . مواعظ سعدی، غزل 13.
[20] . الکافی، ج 1، ص 11.