اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!
مقدم شما برادران و خواهران حوزوي و دانشگاهي و عزيزان سپاهي را گرامي ميداريم دهه پربركت اول ذيحجه را ارج مينهيم از خداي سبحان مسئلت ميكنيم كه به همه حاجيان و معتمران و عاكفان و طائفان سرزمين وحي, توفيقي عطا كند كه با زيارت مقبول, طواف مقبول, حجّ مقبول, اعتكاف مقبول و ادعيه مستجاب انشاءالله برگردند!
بحثهاي روز پنجشنبه در دو قسمت اخلاق و شرح كوتاهي از نهجالبلاغه اميرمؤمنان(عليه السلام) كه آن هم مناسب با بحثهاي اخلاقي بود ارائه ميشد. در نوبتهاي قبل به اين نتيجه رسيده بوديم كه خداي سبحان همواره لطف و رحمت و كرامتش را به روي بندگان باز كرده است و چون خداي سبحان بسيطِ محض است و جزء ندارد و يك حقيقت نامتناهي است وقتي پاسخ بندهاش را ميدهد يا بندگانش را با ربوبيّت, تدبير ميكند با تمام ذات و به تعبيري با تمام چهره روبهروي انسان است, اگر خدا به بندهاي توجه دارد با تمام جهت توجه دارد زيرا او جزء ندارد كه بگوييم نيمنگاه دارد, نيمرخ نگاه ميكند, اگر خداي سبحان به بندگانش توجه دارد چه اينكه دارد با تمام اسماي حسنا و جهات توجه دارد اينكه ميبينيد وجود مبارك پيامبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة والثناء) كه مظهر تامّ خداي سبحان است وقتي با كسي سخن ميگويد, با كسي بحث ميكند تمامچهره او را نگاه ميكند اگر كسي با پيامبر سخن ميگفت حضرت با تمامچهره او را نگاه ميكرد[1] سرّش همين است هرگز حضرت نيمنگاه نداشت الآن شما ميبينيد ممكن است كسي در مصاحبه يا در بحث كردنها يا در شنيدنها نيمرخ به طرف مقابل نگاه كند يك مقدار هم حواسش نزد عكسبردار و تريبون و آن تصويرگرها و اينها باشد كه چهرهاش خوب بيفتد اين براي آن است كه او درست آن مظهريّت را نتوانست ادراك كند يك گوشه چشمش يا نيمرخ به مخاطب نگاه ميكند يك نيمرخ هم حواسش نزد دوربين است اما وجود مبارك حضرت وقتي با كسي حرف ميزد يا مخاطب كسي بود با تمامچهره نگاه ميكرد زيرا او مظهر خدايي است كه وقتي خدا ميگويد: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾[2] يا مخاطب كسي است كه در دعا ميگويد «يا الله» او با تمام جهات و اسماي حسنايش به آن فرد مينگرد چه خودش بخواهد خطاب كند بگويد ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾ چه مخاطب داعيان باشد كه آنها در دعا ميگويند «يا الله» اگر ما به خدا گفتيم «يا الله» و اگر خدا به ما فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾ با تمام چهره نگاه ميكند ما براي اينكه دعايمان مستجاب بشود يا آن توفيق را پيدا كنيم كه امر الهي را استجابت كنيم اگر گفتيم «يا الله» بايد با تمام هويّت به طرف خدا برويم بگوييم «يا الله» اگر مخاطب آن ذات اقدس قرار گرفتيم كه فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾ با تمام هويّت, خطاب او را بپذيريم اينكه ميبينيد بعضي از ادعيه ما مستجاب نيست براي اينكه يك مقدار توجه ما نزد قدرتهاي خود ما يا وابستگيهاي ماست بخشي از توجه ما به طرف الله است كسي كه هم به طبيب چشم دوخت, هم به دارو چشم دوخت, هم به قدرت تحصيل دارو چشم دوخت, هم به قدرت پرستار چشم دوخت, چنين انساني ميگويد «اللهم اشفني» اين نيمرخ با خدا دارد سخن ميگويد براي اينكه بخشي از توجهاش متوجه خداست بخشي از توجهاش متوجه امكانات خودش است چنين دعايي, دعاي خالص نيست وقتي از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) سؤال ميكنند چرا دعاي ما مستجاب نيست فرمود: «لأنّكم تدعون مَن لا تَعرفون»[3] كسي را ميخوانيد كه نميشناسيد, بنابراين اگر مخاطب خدا شديم در قرآن، داريم قرآن ميخوانيم كه كلام اوست و ما مخاطبان او هستيم و او فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ﴾, ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾ كذا و كذا, ما بايد با تمامچهره و هويّت اين كلام را تلقّي كنيم اگر در نيايش و دعا چيزي را از خدا ميخواهيم با تمامچهره و هويّت بخواهيم و اگر در عبادت ميگوييم ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾[4] بايد با تمامچهره به خدا عرض كنيم ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾ اينكه به ما گفتند: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ رازش همين است كه وجود مبارك آن حضرت اين اصول و مانند آن را در سيره و سنّت پياده ميكرد هيچ كس نديد كه حضرت با كسي سخن بگويد, نيمچهره و نيمرخ باشد يا مخاطب كسي قرار بگيرد نيمرخ نگاه كند اين سيرهٴ آن حضرت بود كه با تمامصورت نگاه ميكرد چه آن وقت كه ميخواست حرف بزند چه آن وقت كه مخاطب بود. اين مطلب اول.
مطلب دوم آن است كه ما كه ميخواهيم راه اخلاقي را طي كنيم يكي از راههايش اين است كه به ما گفتند: «تَخلَّقوا بأخلاق الله»[5] خُلق خدا از اوصاف فعليه خداست مربوط به وصف فعل خداست چون مربوط به وصف خداست خارج از ذات است و به ما فرمودند: «تَخلَّقوا بأخلاق الله» اين اسماي الهي كه در دعاي شريف «جوشن كبير» ميخوانيم بسياري از اين اسما, اسماي فعليه خداست ما وقتي ميخوانيم يعني بايد بكوشيم مظهر اين اسماي حسناي الهي بشويم هر كسي در هر محلّي, سِمتي, شغلي, فنّي كه دارد مظهر نام مناسب با آن بشود اين ميشود اخلاقِ كاربردي, اخلاق كاربردي نظير فقه كاربردي، اجتهادي لازم دارد كه كليات را بر جزئيات منطبق كند و فروع جزئي را تحت كلي مندرج كند تا بشود كاربردي ـ و گرنه كلي از آن جهت كه كلي است كاربردي نخواهد بود ـ اگر چنين شد انسان ميتواند در هر موطني خود را بشناسد, حوزه خود را بشناسد, قلمرو اخلاقياش را بشناسد آن كليات را كاربردي كند پس «تَخلَّقوا بأخلاق الله» بخشي به همين بررسي اسماي حسناي الهي برميگردد از طرفي هم در سوره «احزاب» آمده است كه شما اسوهاي داريد كه بايد به آن ائتسا و تأسّي كنيد كه ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾[6] بررسي سيره آن حضرت, اخلاق آن حضرت, آداب آن حضرت, رفتار و گفتار آن حضرت وسيله اقتداي ما و اسوهگيري ماست اين هم راهي است براي تخلّق به اخلاق الهي.
مطلب ديگر آن است كه به ما فرمودند كه شما از صحيفه نفستان, از كتاب جانتان غفلت نكنيد ما خيال نكنيم كتاب همان است كه با قلم و كاغذ در بيرون جان مينويسيم آن قسمت اصيل كتاب همان است كه با رفتار و گفتار و نيّات و اخلاقمان در صحنه نفس, صحيفهاي ترسيم ميكنيم. آنچه در پايان سوره مباركه «مجادله» آمده است كه برخي كتابهايشان در درون آنهاست ﴿كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ﴾[7] معلوم ميشود كه صحنه قلب, صحنه كتابت است كه حقايق ايمان در اين صحنه و صحيفه نوشته ميشود, اگر در سوره «اسراء» آمده است كه ﴿وَكُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَاباً يَلْقَاهُ مَنشُوراً﴾[8] معلوم ميشود در درون ما يك صحيفه مستوري هست كه يوم النشور يعني قيامت اين كتاب بيرون ميآيد و باز ميشود معلوم ميشود ما هر چه فكر ميكنيم, متخلِّق هستيم, عمل ميكنيم, در حقيقت در صحنه نفس نوشته ميشود. در بخشي از آيات قرآن كريم آمده است كه ﴿إِنَّا كُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾[9] در ذيل اين آيه اين روايت هست كه وجود مبارك معصوم(سلام الله عليه) فرمود مگر شما عرب نيستيد خدا ميفرمايد ما استنساخ ميكنيم آنچه شما عمل ميكنيد يك وقت ميگوييم استنساخ ميكنيم از روي يك نسخه, يك وقت ميگوييم نسخهبرداري ميكنيم, يك وقت ميگوييم استنساخ ميكنيم متنِ آنچه را شما عمل ميكنيد يعني يك كتاب اصلي هست آنچه را شما عمل ميكنيد ما مطابق آن كتاب اصلي استنساخ ميكنيم ﴿إِنَّا كُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ اين نسخهاي است مطابق با آن نسخه اصلي كه اين نسخه اصلي نزد خداي سبحان است و اين نسخه دوم همان است كه در صحنه نفس ماست بنابراين چه از آيه ﴿إِنَّا كُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ ـ نه «نستنسخ عمّا كنتم تعملون» آنچه شما عمل ميكنيد استنساخ ماست ـ چه از آيه سوره «اسراء» چه از آيه پاياني سوره «مجادله» معلوم ميشود كتابهايي در درون نفس ماست اين كتابها كه در درون صحنه نفس ماست در حقيقت با عقايد و اخلاق و اعمال و گفتار و رفتار ما نوشته ميشود و به هيچ وجه قابل انكار نيست لذا خود انسان متن عمل را ميبيند اگر با قلم و امثال ذلك نوشته بشود اين نظير نسخههاي عادي است كه خود عمل نيست اما وقتي گفته شد كه ﴿فمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ٭وَ مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شراً يَرَهُ﴾[10] يعني خود آن عمل ثبت ميشود نه نام آن عمل نوشته بشود, يعني خود غيبت ثبت ميشود يا خود دعا ثبت ميشود, خود عبادت ثبت ميشود اگر جهان خارج كلمات الهي است كه فرمود: ﴿قَبْلَ أَن تَنفَدَ كَلِمَاتُ رَبِّي﴾[11] اگر آسمان كلمة الله است اگر زمين كلمة الله است اگر ستاره ها کلمات الله هستند اگر درباره مسيح(سلام الله عليه) و يحيي(سلام الله عليهما) گفته شد اينها كلمةالله هستند اگر انبيا و اوليا كلمات الله هستند, اگر از ائمه(عليهم السلام) رسيده است ما كلمات هستيم[12] ما اسماي حسنا هستيم[13] اين كلمات, كلمات تكويني است كلمات تدويني نيست صحنه نفس جاي آن كلمات تكويني است يعني متن عمل حاضر است لذا انسان در صحنه قيامت هيچ راهي براي انكار ندارد ميشود ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحَابِ السَّعِيرِ﴾[14] پس ما يك درون نفس داريم كه اين صحنه كتابت ماست ما هر كاري كه ميكنيم اين كار در درون نفس ما تثبيت ميشود خب اگر تثبيت شد اگر انشاءالله اعمال خير بود كه به روح, شرح صدر عطا ميكند و اگر خداي ناكرده بد بود اين روح را تيره ميكند ما هرچه ميچشيم از همين روح تيره ميچشيم و اگر انشاءالله آن را طيّب و طاهر كرديم از زبان ما, از قلم ما, از رفتار و گفتار ما طيّب و طاهر ظهور ميكند چون آنچه از اين جوارح ظهور ميكند منشأ همه اينها آن جوانح است آن قلب است كه مبدأ اين كارهاست اگر اين كلمات در آن قلب ترسيم ميشود و اين حقايق در آن قلب ترسيم ميشود از اعضا و جوارح ما هم جز خير چيزي ظهور نميكند. در پايان سوره «مجادله» كه فرمود آنها كسانياند كه ﴿كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ﴾ نه يعني در دلهاي آنها الف و ياء و ميم و الف و نون نوشته شده اينكه اسم «ايمان» است، حقيقت ايمان در قلب اينها ثبت شده است اگر حقيقت ايمان در قلب اينها ثبت شد خب از دست اينها, از چشم اينها, از گوش اينها جز حق چيزي صادر نميشود. بنابراين خدايي است كه با همه اسما و صفات با ما روبهروست اين خدا به ما از هر موجودي نزديكتر است هر جا كه باشيم با ماست ﴿هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ﴾[15] و با تمام اسماي حسنا هم با ماست ما را مينگرد اگر اين است ما هم بايد با تمام جهات به سَمت او حركت كنيم آن سراينده معروف كه گفت:
با صد هزار جلوه برون آمدي كه من٭٭٭ با صد هزار ديده تماشا كنم تو را[16]
او با صد هزار جلوه برون آمد درست است ما هم با صد هزار ديده يعني با تمام جهاتمان و حواسمان, افكارمان و آرايمان, عقايدمان, اعمالمان به آن سَمت رو كنيم آن وقت سريعالاجابه هم است ديگر آن بيان نوراني حضرت كه فرمود: «لأنّكم تدعون مَن لا تعرفون» انشاءالله دامنگير ما نخواهد شد. پس كتابهاي الهي متعدد, اسماي الهي متعدّد, تخلّق به اخلاق الهي هم راههاي فراوان دارد و اين راهها را هم ميشود از ارتباط با مردم بهرهبرداري كرد.
حالا امروز تبرّكاً مقداري از نهجالبلاغه حضرت امير(سلام الله عليه) را بخوانيم. سير بحث ما هم از اول نهج البلاغه به نامه مبارك حضرت امير كه براي مالك اشتر در جريان حاکميت مالک بر مصر مرقوم فرمودند [يعني نامه 53 نهج البلاغه] رسيد. حضرت چند جمله نوراني داشتند به مالك اشتر فرمودند مالك! اين دين در زمان ديگران به اسارت رفته بود و ما قيام كرديم اين دين را آزاد كرديم «إِنَّ هذا الدِّيْنَ قَدْ كَانَ أَسِيْراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ يُعْمَلُ فِيْهِ بِالْهَوي وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا» اين دين به اسارت رفته بود با اينكه نماز بود, حج بود, مناسك حج بود, عمره بود, همه اين كارها را انجام ميدادند اما يك دين اسير بود اين از آن كلمات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) است در همين عهدنامه مالك كه «إِنَّ هذا الدِّيْنَ قَدْ كَانَ أَسِيْراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ يُعْمَلُ فِيْهِ بِالْهَوي وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا» تبديل غدير به سقيفه يعني اسير كردن دين, سخن در اين نبود كه مردم آزاد نبودند سخن در اين بود كه دين آزاد نبود خب وقتي دين آزاد نباشد مردم هم آزاد نيستند «إِنَّ هذا الدِّيْنَ قَدْ كَانَ أَسِيْراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ يُعْمَلُ فِيْهِ بِالْهَوي وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا» براي دين چند ستون هست يكي در مسئله شريعت و عبادت که ستون دين در بخشي شريعت و عبادت, نماز است فرمود: «الصلاة عمود الدين» كه معروف است؛ در مسئله سياست, در مسئله جامعه و اجتماع و اقتصاد و ساير مسائل جمعي, ستون دين مردماند حضرت در همين نامه به مالک فرمود: «إِنَّمَا عِمَادُ الدِّيْنِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِيْن وَالْعُدَّةُ للْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ» اگر «الصلاة عمود الدين» مردم هم عمود ديناند حضرت نفرمود عمود سياست يا عمود جامعه و مانند آن, فرمود: «إِنَّمَا عِمَادُ الدِّيْنِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِيْن وَالْعُدَّةُ للْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ» اگر نظام, نظام اسلامي است كه است, اگر نظام, نظام ديني است كه است, در نظام ديني, مردم ستون ديناند «إِنَّمَا عِمَادُ الدِّيْنِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِيْن وَالْعُدَّةُ للْأَعْدَاءِ» چه اينكه اين دفاع مقدس نشان داد «الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ» . فرمود با رحم و مهرباني با مردم رفتار كن، اصل, اين است «وَ أَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحَمَةَ لِلرَّعِيَّةِ وَ الَْمحَبَّةَ لَهُمْ وَاللَّطْفَ بِهِمْ» اين بيان نوراني قرآن كريم در سوره «آلعمران» كه فرمود: ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ﴾[17] يعني هر فيضي و هر فضلي كه نصيب تويِ پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) شد بدان كه بر اساس رحمت الهي است مبادا كسي اسلامي حرف بزند و قاروني فكر بكند بگويد من خودم زحمت كشيدم به اينجا رسيدم يا اين مقدار سواد پيدا كردم يا اين مقدار امكانات پيدا كردم اين حرف كه من خودم زحمت كشيدم همان است كه انسان، اسلامي حرف ميزند و قاروني فكر ميكند او هم گفته بود ﴿إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِندِي﴾[18] در سوره «آلعمران» فرمود: ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ﴾ تو اگر ليّني, مهرباني, رئوفي, نرمي، اين نرمي تو به بركت رحمت الهي است اين يك اصل كلي است اختصاصي به رحمت ندارد اگر تو معلم كتاب و حكمتي كه فرمود: ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾[19], «فبرحمة من الله كنت معلما لهم» اگر تو مزّكي نفوسي «فبرحمة من الله كنت مزكّيا لهم» و اگر تو مربي مردمي, مؤدّب مردمي, مذكِّر مردمي كه ﴿وذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَي تَنفَعُ الْمُؤْمِنِينَ﴾[20] «فبرحمة من الله كنت مذكّرا لهم» اين اصلي است كه جزء جوامعالكلم است وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) فرمود: «اعطيت جوامع الكلم و اعطي علي جوامع العلم»[21] فرمود ما كلمات جامعه را از طرف خداي سبحان داريم خدا به من داد به تو هم داد منتها مسئله نبوت اختصاصي است مسئله رسالت اختصاصي است حرف ديگر است. جوامعالكلم آن كلمات اساسي است كه به منزله قانون اساسي است كه كلمات ديگر از آن جوامعالكلم استنباط و استخراج ميشود فرمود جوامعالكلم را خدا به ما داد از بارزترين مصداق جوامعالكلم همين قرآن كريم است اگر قرآن فرمود: ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ﴾ اين ليّن بودن خصيصهاي ندارد «فبرحمة من الله كنت معلّماً و مربيّاً و مدبّراً و مذكّراً و مزكيّاً» اين اوصافي كه خداي سبحان, افعالي كه خداي سبحان به رسولش اسناد ميدهد ميگويد: ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ﴾[22] يا ﴿وَذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَي تَنفَعُ الْمُؤْمِنِينَ﴾ همه اينها ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ﴾ است اصل جامع ديگرش هم اين است كه ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ قهراً كسي خود را در كنار سفره الهي ببيند هرگز ديگر قاروني حرف نميزند بگويد ما خودمان زحمت كشيديم به اينجا رسيديم. حضرت به مالك ميفرمايد: «وَ أَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحَمَةَ لِلرَّعِيَّةِ وَ الَْمحَبَّةَ لَهُمْ وَاللَّطْفَ بِهِمْ وَ لاَ تَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً» مبادا يك گرگ خونآشام باشي كه به حيثيت اينها, به مال اينها, به كسب اينها, به تجارت اينها, به موقعيت اينها آسيب برساني كه «تَغْتَنِمُ أَكْلَهُمْ» در آن روز همه مردم مصر مسلمان نشده بودند فرمود مردمي كه در آن منطقه زندگي ميكنند دو گروهاند «فَإِنَّهُمْ صِنْفَان إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّيْنِ» يا برادر ديني تو هستند و اسلام آوردند كه حقوق مشترك داريد «أَوْ نَظِيْرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ» كه حقوق انساني داريد قبلاً هم در همين محفلها اشاره شد كه قرآن كريم هم در بخش محلّي و ملي برنامه دارد, هم در بخش منطقهاي برنامه دارد هم در بخش بينالمللي, بخش محلّي و ملّي در حوزه مسلمانهاست, بخش منطقهاي حوزه موحدان است يعني مسلمانها و مسيحيها و يهوديها و اهل كتاب, بخش بينالمللي مربوط به انسانهاست ولو كافر ولو ملحد, ولو مشرك, دين براي بخش بينالمللي هم برنامه دارد كه در آيه هشت سوره مباركه «ممتحنه» به آن بخش سوم اشاره شد. فرمود بالأخره عدهاي در مصر زندگي ميكنند كه مسلمان نيستند ولي انساناند حقوق انساني و شهروندي اينها بايد محفوظ بماند «إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّيْنِ أَوْ نَظِيْرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ يَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ وَ يُؤْتَي عَلَي أَيْدِيْهِمْ فِي الْعَمْدِ وَ الْخَطَإِ» اينها گاهي ميلغزند, اشتباه ميكنند گاهي عمدي, گاهي خطئي, عمدي حكمي دارد خطئي حكمي دارد مطابق با حقوق شهروندان با آنها عمل بكن «فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِكَ وَصَفْحِكَ» شما علاقه داريد كه در صحنه قيامت ذات اقدس الهي با شما چطور رفتار كند تو هم مظهر خدا باش در دنيا با مردم همانطور رفتار بكن ميبينيد وقتي كه وجود مبارك حضرت امير دارد به مالك ميگويد چگونه با مردم رفتار كن ميفرمايد همانطوري كه دوست داري خدا در قيامت با تو رفتار كند با همان روش تو با مردم در مصر عمل بكن يعني بشو مظهر خدا, اگر به اين معنا علاقهمندي «فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِكَ وَصَفْحِكَ مِثْلَ الَّذِي تُحِبُّ أَنْ يُعْطِيَكَ اللَّهُ مِنْ عَفْوِهِ وَصَفْحِهِ فَإِنَّكَ فَوْقَهُمْ وَ وَالِي الْأَمْرِ عَلَيْكَ فَوْقَكَ وَ اللَّهُ فَوْقَ مَنْ وَلاَّكَ» تو مافوق مردم مصري من كه تو را نصب كردم مافوق تو هستم ولي الله مافوق همه ماست كه ما بايد مطابق دستور او عمل بكنيم «وَ قَدِ اسْتَكْفَاكَ أَمْرَهُمْ وَ ابْتَلاَكَ بِهِمْ وَ لاَ تَنْصِبَنَّ نَفْسَكَ لِحَرْبِ اللَّهِ» خداي سبحان اين مسئوليت را به شما داد ولي خود را در برابر خدا به عنوان محارب قرار نده اينكه در سوره مباركه «بقره» درباره ربا آمده است كه ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾[23] اينها تمثيل است و نه تعيين; يعني در بين گناهان تنها ربا نيست كه حرب الله است اين يك نمونه است گناهان ديگر هم حرب الله است حالا حرب فرق ميكند دركات حرب فرق ميكند فرمود خود را جزء محاربان قرار نده كه با دين ذات اقدس الهي جنگ بكني «وَ لاَ تَنْصِبَنَّ نَفْسَكَ لِحَرْبِ اللَّهِ فَإِنَّهُ لاَ يَدَ لَكَ بِنِقْمَتِهِ» اگر خواستي با خدا بجنگي قدرت مقاومت نداري در بحثهاي قبل داشتيم كه جنگ با خدا فرض ندارد اين تشبيه است يك وقت است انسان با نيروي ابرقدرتي ميخواهد بجنگد ميگويد او چند برابر شما قدرت دارد بالأخره جنگ فرض دارد اينكه ضعيف است در اين طرف است آنكه قوي است در آن طرف است ولو او خيلي مقتدر باشد اما جنگ در برابر ذات اقدس الهي فرض ندارد آن بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) اين است كه فرمود: «أَعْضَاؤُكُمْ شُهُودُهُ وَ جَوَارِحُكُمْ جُنُودُهُ وَ ضَمَائِرُكُمْ عُيُونُهُ وَ خَلَوَاتُكُمْ عِيَانُهُ»[24] اعضا و جوارح شما سربازان الهي هستند آنچه شما در پنهان داريد جلوت خداست, اعضاي شما, دست و پاي شما, فكر و اراده و مشيئت شما جزء سربازان الهياند خب اگر تمام جوارح و جوانح ما سرباز خدا بود ما با چه نيرويي در برابر دين خدا بخواهيم بجنگيم اگر اعضاي ما سربازان خدا بودند او لازم نيست از جاي ديگر لشگركشي كند فرمود: «أَعْضَاؤُكُمْ شُهُودُهُ وَ جَوَارِحُكُمْ جُنُودُهُ وَ ضَمَائِرُكُمْ عُيُونُهُ وَ خَلَوَاتُكُمْ عِيَانُهُ» فرمود دست شما, زبان شما, چشم شما سرباز خدا هستند اگر كسي خداي ناكرده به فكر مبارزه با الله افتاد خدا او را با دست او ميگيرد, با زبان او ميگيرد حرفي ميزند كه رسوا ميشود, چيزي را امضا ميكند كه به زندان ميرود, جايي ميرود كه شكستش در آنجاست اينطور نيست كه اگر خدا خواست كسي را بگيرد از جاي ديگر لشگركشي كند فرمود دست و پاي شما, فكر شما, اراده شما سربازان او هستند لذا جنگ با خدا فرض ندارد اين ارشاد به نفي موضوع است يعني نجنگيد كه نميشود نه نجنگيد كه شكست ميخوريد يك وقت است ميگويند شما با آن نيروي قوي نجنگيد كه شكست ميخوريد خب اين فرض دارد, موضوع دارد, محمول بر اين موضوع مترتّب است اما يك وقت ميگويند با خدا نجنگ, اين ارشاد به نفي موضوع است يعني خودت را به زحمت نينداز جنگي صورت نميگيرد. فرمود: «وَ لاَ تَنْصِبَنَّ نَفْسَكَ لِحَرْبِ اللَّهِ فَإِنَّهُ لاَ يَدَلَكَ بِنِقْمَتِهِ وَ لاَ غِنَي بِكَ عَنْ عَفْوِهِ وَ رَحْمَتِهِ وَ لاَ تَنْدَمَنَّ عَلَي عَفْوٍ وَ لاَتَبْجَحَنَّ بِعُقُوبَةٍ وَ لاَ تُسْرِعَنَّ إِلَي بَادِرَةٍ وَجَدْتَ مِنْهَا مَنْدُوحَةً» اينكه در فرمايشات اصوليين هست که ميگويند فلانجا اگر مندوحه باشد اين حكم را دارد, مندوحه نباشد فلان حكم را دارد يعني جاي باز است كه انسان انجام بدهد در بيانات نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) در دعاي «ابوحمزه ثمالي» مندوحه آمده است[25] اينجا فرمود اگر مندوحهاي هست يعني فرصتي هست, جايي هست, موضعي هست كه شما بتواني آنجا ترميم بكني بيخود خودت را عصباني نكن به جان مردم نيفت اين مندوحه هم در نهجالبلاغه هست هم در دعاي «ابوحمزه ثمالي» فرمود اگر مندوحهاي داري زود تصميم نگير «وَ لاَ تَقُولَنَّ إِنِّي مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَأُطَاعُ» نگو كه المأمور معذورٌ اينطور نيست يكي از جوامعالكلم رسول گرامي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين است كه فرمود: «لا طاعة لمخلوق في معصية الخالق»[26] اين حاكم بر همه ادله است فرمود هيچ كس نميتواند بگويد من مأمورم و معذورم و اطاعت بكند كسي را كه اين اطاعتِ او, معصيت خداست بگويد چون فلان كس دستور داد اين كار را ميكنم فرمود: «لا طاعة لمخلوق في معصية الخالق» اين جزء جوامعالكلم است كه حاكم بر همه ادلهاي است كه به حسب ظاهر ميگويد از پدر اطاعت كن, از مافوق اطاعت كن و مانند آن. مبادا بگويي «إِنِّي مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَأُطَاعُ فَإِنَّ ذلِكَ إِدْغَالٌ فِي الْقَلْبِ وَ مَنْهَكَةٌ لِلدِّيْنِ وَ تَقَرُّبٌ مِنَ الْغِيَرِ» اين يك بازي سياسي است يك دغلبازي با دين است و هلاكت و ضعفي است درباره دين «وَ إِذَا أَحْدَثَ لَكَ مَا أَنْتَ فِيْهِ مِنْ سُلْطَانِكَ أُبَّهَةً» نه ابهّت، اين تشديد براي باء است فرمود اگر ابّهتي, جلال و شكوه ظاهري تو را گرفت به عظمت و ابّهت ذات اقدس الهي نگاه بكن «وَ إِذَا أَحْدَثَ لَكَ مَا أَنْتَ فِيْهِ مِنْ سُلْطَانِكَ أُبَّهَةً أَوْ مَخِيلَةً فَانْظُرْ إِلَي عِظَمِ مُلْكِ اللَّهِ فَوْقَكَ وَ قُدْرَتِهِ مِنْكَ عَلَي مَا لاَ تَقْدِرُ عَلَيْهِ مِنْ نَفْسِكَ» بالأخره اگر اين ابّهت ظاهري تو را گرفت, ابّهت خدا و جلال و عظمت و قدرت الهي كه فوق اينهاست را نگاه كن «فَإِنَّ ذلِكَ يُطَامِنُ إِلَيْكَ مِنْ طِمَاحِكَ وَ يَكُفُّ عَنْكَ مِنْ غَرْبِكَ وَ يَفِيءُ إِلَيْكَ بِمَا عَزَبَ عَنْكَ مِنْ عَقْلِكَ» عُذوب يعني غروب, فرمود گاهي عقل انسان غروب ميكند، در حقيقت گاهي تعبير به غروب است گاهي تعبير به كسوف و خسوف, عقل نه غروب ميكند نه از بين ميرود اين عقل هست لكن چه در بخش انديشه, وهم و خيال راهزني كنند, چه در بخش انگيزه, شهوت و غضب راهزني كنند اينها به منزله خسوف و كسوف است خب اين آفتاب گاهي نورش به ما نميرسد در اثر اينكه ماه بين ما و آفتاب فاصله شد يعني خود جِرم ماه فاصله قرار ميگيرد آن طرف ماه روشن است اين طرف ماه كه سايه است زمين را تاريك ميكند در حقيقت ما را ظل گرفته نه آفتاب را, سايه كره ماه ميافتد روي كره زمين, زمين تاريك ميشود اين حالت را ما ميگوييم كسوف, اگر زمين, فاصله بشود بين ماه و آفتاب ميشود خسوف, كسوف آن است كه كُره ماه بين ما و آفتاب فاصله باشد اگر جِرمي بين ما و عقل فاصله شد در حقيقت اين كسوف عقل است نميگذارد نور عقل به زمين و زمينهٴ دل برسد اين سايهها يا در بخش انديشه است كه وهم و خيال است كه سايه مياندازد يا در بخش انگيزه است كه شهوت و غضب است كه سايه مياندازد اين مَثل معروف را در بحث کسب تذکير يا تأنيت مضاف از مضاف اليه در صمديه ملاحظه كرديد كه «انارة العقل مكسوف بطوع هوي»[27] همين است يعني عقل, نيّر است اما گاهي آن را كسوف ميگيرد تعبير كسوف در اين تعبيرات هست غروب هم هست گاهي ميگويند عقلش غروب كرده غروب كرده يعني تحوّلي پيدا شده است كه ديگر رابطه بين انسان و شمسِ عقل موقتاً منقطع شد, حضرت فرمود نگذار كسوف پيدا بشود, نگذار خسوف پيدا بشود, نگذار غروب پيدا بشود, بگذار هميشه نور عقل بتابد اگر هم يك وقت غفلت كردي فوراً توبه كن و برگرد «وَ يَكُفُّ عَنْكَ مِنْ غَرْبِكَ وَ يَفِيءُ إِلَيْكَ بِمَا عَزَبَ عَنْكَ مِنْ عَقْلِكَ». بعد فرمود مبادا در برابر عظمت خدا, عظمت خود را به حساب بياوري چون اين عظمت تو اولاً نسبت به عظمت ذات اقدس الهي قياس نيست و ثانياً خود اين هم يك سايه از عظمت الهي است نه در برابر عظمت الهي که ان شاءالله اين جمله به نوبت بعد موکول ميشود.
مجدداً مقدم شما برادران و خواهران حوزوي و دانشگاهي و عزيزان سپاهي و بسيجي را گرامي ميدارم از خداي سبحان مسئلت ميكنيم به همه شما صلاح و فلاح دنيا و آخرت مرحمت بفرمايد و به حاجيان و معتمران ما هم حجّ مقبول و عمره مقبول و طواف مقبول و اعتكاف مقبول و دعاي مستجاب مرحمت بفرمايد!
پروردگارا امر فرج وليّات را تسريع بفرما! نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, ملت و مملكت ما را در سايه وليّات حفظ بفرما! روح مطهر امام راحل و شهداي را با انبيا و اوليا محشور بفرما! بيداري اسلامي خاورميانه را به مقصد نهايي برسان! مشكلات دولت و ملت و مملكت را در سايه لطف وليّات به بهترين وجه حل بفرما! مشكلات اقتصاد و مسكن و ازدواج جوانها را در سايه وليّات به بهترين وجه حل بفرما! فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت(عليهم السلام) قرار بده!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»