جلسه درس اخلاق (1392/05/31)
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!
مقدم شما حضار ارجمند, علما, ائمه محترم جمعه و جماعات, مسئولين محترم, بزرگواران حوزوي و دانشگاهي, اعضاي محترم گروه فرهنگي غدير خم و برادران و خواهران ديگر را گرامي ميداريم. اين ايام متعلّق به وجود مبارك حضرت عبدالعظيم حسني ميباشد; چون گروه فرهنگي غدير خم مدتها درباره نهجالبلاغه تلاش و كوشش ميكنند اين نكته را مناسب است بدانند كه يكي از منابع قوي و غنيّ نهجالبلاغه, احاديث نوراني حضرت عبدالعظيم حسني است وجود مبارك عبدالعظيم حسني(سلام الله عليه) به محضر امام نهم شرفياب ميشود امام جواد(سلام الله عليه) عرض ميكند «حدّثني بحديث عن آبائك» وجود مبارك امام جواد سخني از پدرش از پدرانش از وجود مبارك اميرالمؤمنين(عليهم السلام) نقل ميكند بعد حضرت عبدالعظيم حسني عرض ميكند «زدني يا ابن رسول الله» يك حديث ديگر بگو, باز امام جواد سخن ميگويد, حضرت عبدالعظيم عرض ميكند «زدني يا ابن رسول الله»[1] يك حديث ديگر بگو. بخشي از سخنان اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) كه در نهجالبلاغه مطرح است به وسيله حضرت عبدالعظيم حسني منتشر شده است مرحوم سيد رضي كه نهجالبلاغه را تدوين كرد منابع فراواني داشت كه يكي از آنها احاديث نوراني حضرت عبدالعظيم حسني بود. وجود مبارك عبدالعظيم حسني وقتي به ايران آمدند وارد ري شدند به اين منطقه شرف بخشيدند فقاهت و علم را به همراه خود آوردند حوزه ري را حوزه نوراني كردند به بركت آن حوزه ري, بسياري از حوزهها نوراني شد يكي از كارهاي مهمّ حضرت عبدالعظيم حسني اين بود كه وقتي به محضر امام دهم امام عليالنقي شرفياب شد چون حضرت عبدالعظيم حسني چهار امام را در زمان حيات پرافتخار خود ادراك كرد در زمان امام كاظم زنده بود در زمان امام رضا زنده بود در زمان امام جواد زنده بود در زمان امام هادي(عليهم الصلاة و عليهم السلام) زنده بود منتها در زمان حيات آن بزرگواران [حضرت امام كاظم و حضرت امام رضا(سلام الله عليهما)] نوسال و نوجوان بود. كار رسمي كه وجود مبارك امام هادي به حضرت عبدالعظيم حسني(سلام الله عليهما) آموخت اين بود كه حضرت عبدالعظيم وقتي به محضر امام هادي شرفياب شد عرض كرد من عقايدم را درباره اصول دين و همچنين درباره فروع دين ميخواهم به شما عرضه كنم چون ذات اقدس الهي يك ترازو براي ما گذاشت كه اين ترازو دو كفّه دارد كه هر دو كفّه در برابر يك شاهيناند و آن قرآن است و عترت, يك كفّه قرآن است يك كفّه عترت, در برابر آن شاهين عقل و عدل و وحي همه ما را هدايت ميكنند. حضرت عبدالعظيم حسني آمده خدمت امام دهم عرض كرد من ميخواهم عقايد خودم را درباره اصول دين, درباره فروع دين به پيشگاه شما كه ترازوي حق و باطل هستيد, ترازوي صدق و كذب هستيد, ترازوي خير و شرّ هستيد, ترازوي حُسن و قبح هستيد با سنجش ترازوي شما معلوم ميشود چه چيزي حق است چه چيزي باطل, چه چيزي صدق است چه چيزي كذب, چه چيزي خير است چه چيزي شرّ, چه چيزي قبيح است چه چيزي حسن; ميخواهم عقايدم را عرضه كنم, فرمود بگو, عرض كرد من درباره توحيد معتقدم كه خداي سبحان «واحد ليس كمثله شيء» خارج از حدّ ابطال و تشبيه است خب اين از عمق معرفتي وجود مبارك عبدالعظيم حسني حكايت ميكند ابطال چيست, تشبيه چيست اينها بحثهايي نيست كه در محافل عمومي بشود مطرح كرد خود حضرت عبدالعظيم حسني ميداند, به محضر امام دهم عرض كرد فرمود من عقيدهام درباره خداي سبحان اين است كه او خارج از حدّين است از حدّ ابطال, از حدّ تشبيه معتقدم او واحد است و مانند آن; معتقدم معراج حق است سؤال در قبر حق است بهشت حق است جهنم حق است و مانند اينها, اينها را من معتقدم اينها درباره اصول دين, درباره فروع دين فرمود بعد از ولايت, مسئله نماز حق است روزه حق است زكات حق است حج حق است امر به معروف حق است نهي از منكر حق است, بسياري از اينها كه مربوط به اصول و فروع دين بود عرضه داشت, وجود مبارك امام دهم(سلام الله عليه) فرمود اين عقايد حقاند بر اساس همين عقايد ثابت باش خدا تثبيتت كند.[2] نكته حساسي كه در اين عرض عقيده مطرح است آن است كه فروع دين را انسان ميتواند از رهبران دين بياموزد چون لازم نيست اجتهادي و تقليدي باشد اما اصول دين بالأخره تحقيقي است تقليد نيست آيا اين كار حضرت عبدالعظيم حسني(سلام الله عليه) تقليد در اصول دين بود يا اين تحقيق است؟ فرق است بين اينكه انسان حرف معصوم را بپذيرد يا حرف غير معصوم را بپذيرد كه اين ميشود تقليد, ولي حرف معصوم را اگر بپذيرد تحقيق است نه تقليد; زيرا او جز حق چيزي نميگويد ما كه استدلال ميكنيم برهان اقامه ميكنيم براي اينكه به حق برسيم ما يقين داريم اين انسان معصوم(عليه السلام) مثل پيامبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) است كه جز حق نميگويند ميبينيد بزرگترين فيلسوفان ما ميگويند قول معصوم, حدّ وسط برهان قرار ميگيرد[3] هر كسي بخواهد براي مطلبي برهان اقامه كند اصغري دارد و اكبري دارد و يك حدّ وسط, آن كارسازِ برهان, حدّ وسط است; اينها بالصراحه بيان كردند كه قول معصوم, حدّ وسط برهان قرار ميگيرد ما دليل اقامه ميكنيم كه بفهميم واقع چيست اين معصوم جز واقع چيزي نميگويد بنابراين حرف او حق است ما با گفته معصوم يقين پيدا ميكنيم, اين تقليد نيست اين تحقيق است بر خلاف اينكه حرف مرجعي را ما گوش ميدهيم بله حرف مرجع را گوش داديم اين تقليد است و اين بايد در فروع دين باشد در اصول دين نيست اما فرمايش معصوم, تحقيق است و نه تقليد. حضرت عبدالعظيم حسني(سلام الله عليه) تقليد نكرد تحقيق كرد همانطوري كه يك حكيم, يك فيلسوف, يك رياضيدان براي يك مطلب, اصغري دارد اكبري دارد حدّ وسطي دارد, اين حدّ وسط, اصغر و اكبر را مرتبط ميكند و مستدِل, جزم پيدا ميكند اگر كسي در محضر معصوم(عليه السلام) نشسته باشد سخن معصوم را گوش داده باشد جزم پيدا ميكند بالاتر از رياضي. اينها كه معرفتشناسي حسي و تجربي دارند قدّ فكريشان به آن علوم عقلي نميرسد شما ميبينيد اينها رياضيات را مَلكه علوم ميدانند خيال ميكنند سقف علوم رياضيات است چون بالاتر از رياضي را درك نميكنند ولي اگر از مسئله كمّيت و مقدار متصل و منفصل بالا آمد به پشتبام رياضي آمد تازه ميفهمد علم از آن به بعد است تجريد يعني تجريد, علوم در بخش تجريديات است نه تجربيات, اينها مادون سقف طبيعتاند اگر در بخش تجريد قدم گذاشت معلوم ميشود علوم از آن طرف است آنجا ديگر رياضي راه ندارد منطق رياضي هم راه ندارد چيزي كه جمع و تفريق ندارد چيزي كه ضرب و تقسيم ندارد چيزي كه خط و سطح و حجم ندارد يك معرفت تجريدي محض است آن را با برهان عقلي صِرف بايد فهميد يا مشاهدات كشفي. حضرت عبدالعظيم حسني(سلام الله عليه) در محضر امام دهم كه نشسته است خود را در بارگاه تجريد ميبيند نه كارگاه تجربه و حس, جزم پيدا ميكند. اگر اينها از كارگاه, بالا آمدند به بارگاه رسيدند آنگاه ميفهمند حضرت عبدالعظيم چه كاري را انجام داد قولِ معصوم, مفيد جزم است لذا او معتقد بود معتقداتش را عرضه داشت و حجت دهم الهي وجود مبارك امام هادي(سلام الله عليه) تثبيت كرد تصديق كرد فرمود اينها حق است بر همين حق استوار باش.
مطلب ديگر اينكه به ما فرمودند شما اگر تابع هستيد بايد در تبعيّت, محقّق باشيد نه مقلّد, اگر متبوع هستيد عدهاي به دنبال شما راه افتادند در متبوع بودن بايد محقّق باشيد نه مقلد. اين آيات سورهٴ مباركهٴ حج آيه سوم و آيه هشتم و نهم, حكم تابع و متبوع را ذكر كرده فرمود اگر بخواهي تابع باشي تحقيق كن كه از چه كسي تبعيّت كني, اگر متبوعي و عدهاي به دنبال تو راه افتادند محقّقانه اينها را هدايت بكن فرمود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَانٍ مَّرِيدٍ﴾ اين درباره تقبيح پيروي مقلدانه است; فرمود وقتي تحقيق نكرد, ﴿يَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَانٍ مَّرِيدٍ﴾. در آيه هشتم كه دارد ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾ بعد در آيه نهم فرمود: ﴿ثَانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ الله﴾ سر خم ميكند بدون تحقيق, عدهاي را به دنبال خود ميبرد اين درباره متبوعي است كه متبوع بودن او محقّقانه نيست اين آيات سورهٴ مباركهٴ حج به ما ميگويد اگر تابع هستي محقّقانه تابع باش, اگر متبوع هستي محقّقانه متبوع باش چون دين بدون تحقيق علمي پيشرفت نميكند.
مطلب ديگر اينكه همين عبدالعظيم حسني(عليه السلام) در محضر امام نهم امام جواد(سلام الله عليه) عرض كرد كه «حدّثني بحديث آبائك» وجود مبارك امام جواد از پدرش امام رضا از پدرش امام كاظم نقل ميكند تا وجود مبارك حضرت علي(سلام الله عليهم اجمعين) كه اميرالمؤمنين(عليه الصلاة و عليه السلام) فرمود: «قِيمَةُ كُلِّ امْرِيءٍ مَا يُحْسِنُهُ»[4] اين در نهجالبلاغه هم هست فرمود هر كسي به اندازه آن هنرش ميارزد كسي كه كار او در حدّ كارهاي طبيعي است او به همان اندازه علم ميارزد, كسي كه كارش درباره شناخت فرشتهها و فرشتهمنش بودن و فرشتهخوي شدن و ترويج فرشتهخويي است او به همان اندازه ميارزد. بارها اين شعر جناب حكيم سنايي خوانده شد و آن شعر اين است كه انبيا آمدند كه ما را فرشته كنند اين هدف رسمي انبياست گفتند كه در نظام آفرينش اين برگ توت به مكتبِ كرم ابريشم ميرود بعد ميشود پرنيان خب چرا ما فرشته نشويم؟!
تو فرشته شوي ار جهد كني از پي آنك٭٭٭ برگ توت است كه گشتست به تدريج اطلس[5]
الآن روي كُره زمين يكي از گرانبهاترين پارچهها, پارچههاي ابريشمي است اين پرنيان و ابريشم تربيتشده مكتب يك كِرم است اين برگ توت وقتي مدرسه رفت ميشود پرنيان, انسان اگر به مدرسه قرآن و عترت برود ميشود فرشته
تو فرشته شوي ار جهد كني از پي آنك٭٭٭ برگ توت است كه گشتست به تدريج اطلس
حالا فرشتهها درجاتي دارند حداقلّ كمال ما اين است كه فرشته بشويم, فرشته شدن اين است كه نه انسان بيراهه ميرود نه راه كسي را ميبندد اگر حوزهها و دانشگاههاي ما فرشته بشوند جامعه ما جامعه نوراني خواهد بود اگر كسي با گفتارش با رفتارش با نوشتارش با مَنشش نه بيراهه برود نه راه كسي را ببندد اين فرشته است. مرحوم كليني(رضوان الله عليه) در جلد هشت كافي نقل ميكند كه وجود مبارك پيامبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) صبح كه ميشد از شاگردان خاص از اصحاب مخصوص ميپرسيد كه ديشب چه ديديد؟[6] انسان ميخوابد كه بخوابد؟! انسان ميخوابد كه چيز بفهمد, بسياري از علوم در عالم رؤيا براي آدم كشف ميشود خب ما آنقدر غذا ميخوريم كه خوابمان ببرد در محضر پيامبر كسي آروغ زد حضرت فرمود مواظب باش «اقصر مِن جَشأك»[7] آدم اينقدر ميخورد كه آروغ بزند؟! اين دين است فرمود تو بالأخره انساني «اقصر مِن جَشأك» مگر ما چقدر بايد بخوريم هر اندازه كه طبيب ميگويد همان اندازه, شما از هر طبيبي سؤال بكنيد ميگويد اين مقداري كه معمول است اين زايد بر نياز است فرمود: «اقصر مِن جَشأك» جَشَأ يعني آروغ زدن فرمود مگر چقدر بايد بخوريد آدم اينقدر ميخورد كه در عالَم خواب هيچ چيزي نبيند و هيچ چيزي برايش كشف نشود؟! مرحوم كليني در جلد هشت كافي نقل ميكند كه صبح كه ميشد وجود مبارك رسول خدا از شاگردانش سؤال ميكرد ديشب چه ديديد اينها موظف بودند مؤدّب غذا بخورند حلال غذا بخورند باوضو بخوابند رو به قبله بخوابند با دعا بخوابند, خواب يعني مكتب يعني مدرسه, مگر انسان ميخوابد انسان روز بيدار است شب بيدار است صبح بيدار است در خواب بيدار است اين مخصوص وجود مبارك حضرت نيست كه فرمود: «تنام عيني و لا ينام قلبي»[8] من چشمم ميخوابد ولي قلبم نميخوابد در روايات ما براي مؤمنين هم همين است كه مؤمن چشمش ميخوابد قلبش بيدار است[9] خب قلبي كه روز بيراهه نرفته كينه كسي را نداشت نقص كسي و بد كسي را نخواست اين قلب, طيّب و طاهر است خدا آينه شفافي به ما داد مگر ممكن است كسي آينه در دستش باشد اسرار عالم در آينه نتابد اين قلب را اگر ما شفاف و صاف نگه بداريم خب اسرار عالم در آن ميتابد مرحوم كليني در جلد دوم كافي از رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل ميكند كه اگر شما بر طهارت و حالات معنويتان مداومت كنيد «لصافحتكم الملائكة»[10] فرشتگان با شما مصافحه ميكنند حداقلّ كمال ما اين است كه در حدّ فرشتههاي نازل باشيم حالا در حدّ فرشتههاي عالي نظير حَمله عرش, جبرئيل و اسرافيل و اينها نشديم مقدور ما نشد حرف ديگر است ولي
تو فرشته شوي ار جهد كني از پي آنك٭٭٭ برگ توت است كه گشتست به تدريج اطلس
خدا به مؤمنين بشارت داد به بهشت اما به حوزويان و دانشگاهيان بشارت ديگري داد آنها بشيرند نذيرند آمدند تبشير كنند انذار كنند بشارت بدهند ما را از بدي بهراسانند; بشارت مؤمنين نسبت به بهشت است اما بشارت حوزويان و دانشگاهيان به فهميدن است خداوند در قرآن محقّقان و پژوهشگران علوم و فنون را كه حق را رصد ميكنند بشارت داد فرمود: ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ ٭ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾[11] ما بايد بدانيم باسواد شدن معصيت كبيره نيست! اينقدر از عالِم شدن فاصله نگيريم اگر كسي گفت همين مقدار سواد براي من بس است «كفي به جهلاً» در جهلِ ما چه حوزوي چه دانشگاهي همين بس كه ما بگوييم فارغالتحصيل شديم; باور كنيم كه ملاّ شدن و استاد شدن گناه نيست! اگر باور كرديم, جامعه ما چندين روحاني قدر اول دارد بقيه در سايه اينها هدايت ميشوند. فرمود بشارت بدهيد به محقّقي كه توان داشته باشد مكتبهاي گوناگون را ارزيابي كند نحلههاي گوناگون را ارزيابي كند جريانشناسي كند آرا را شناسايي كند بهترينش را برگزيند به جامعه منتشر كند ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ﴾. يك وقت ميگويند كسي كه نماز ميخواند يا روزه ميگيرد را بشارت بدهيد به بهشت, اين بشارتهاي عملي است اما بشارت تحقيقي, بشارت پژوهشي, بشارت تأليفي, بشارت تدريسي, بشارت تصنيفي يك بشارت ويژه است كه به وسيله معصوم(عليه السلام) از قرآن كريم استنباط شده; فرمود, خدا فرمود به اين گروه بشارت بده كه اينها مكتبشناساند نحلهشناساند آراشناساند دينشناساند حق را از باطل تشخيص ميدهند ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ ٭ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ﴾ اين «قول» جنس است مطلق است يعني اقوال و آرا و افكار همه را بررسي ميكنند ﴿فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ يعني محقّقانه بعد از ارزيابي همه مكتبها راه حق را انتخاب ميكنند و طي ميكنند.
اما مسئله روزي كه محلّ ابتلاي ماست اين است كه همه ما بايد بدانيم كه الآن تلاش و كوشش استكبار جهاني و صهيونيسم اين است كه اين بيداري اسلامي خاورميانه به مقصد نرسد ديروز روز جهاني مسجد بود آن روزي كه بيگانهها مسجدالأقصي را به آتش كشيدند اينها يك وقت كعبه را به وسيله ابرهه ميخواستند زير و رو كنند كه نشد, با كوشش مذبوحانه همين اسرائيليها ميخواهند قدس و مسجدالأقصي را از بين ببرند كه به لطف الهي نخواهد شد اما الآن ميبينيد مصر كه از بهترين كشورهاي اسلامي بود دارد در آتش فتنه ميسوزد تمام تلاش و كوشش اينها اين است كه اول بيايند اين شعله را روشن كنند اين فتيله را بكشند بالا, اينها را به جان هم بيندازند پشت پرده وعده كمكها به اينها بدهند بعد, بعد از گذشت چند روز آثار تخريبي اينها در داخله مصر ظهور بكند آن روزي كه اينها ميآيند مصر, فردا آشوب نميشود بعد از چند روز آشوب ميشود تا به حسب ظاهر كسي خيال نكند اينها آمدند و مصر را به آشوب كشيدند بعد از اينكه آشوب همه جا را گرفت اينها ميگويند ما داريم فكر ميكنيم ببينيم درباره مصر چه تصميم بگيريم! خب شما آمديد آشوب به پا كرديد شما پشت پرده, ارتش را كمك كرديد شما پشت پرده كمك ميكنيد شما مجامع عمومي را دستور ميدهيد كه ساكت باشند بعد ميگويند ما داريم هنوز مطالعه و ارزيابي ميكنيم وقتي كاملاً آتش مشتعل شد ميگويند ما طرفين را به خويشتنداري دعوت ميكنيم اينها حرفهاي كليشهاي است كه اينها همه جا دارند. در ماه مبارك رمضان ما از خدا خواستيم خدايا ما را بيدار بكن «و نبّهني فيه عن نومة الغافلين»[12] غفلت فقط در مسائل فردي نيست بارها به عرضتان رسيد كه دين دو ستون را به رسميّت ميشناسد يكي ستون شريعت است كه فرمود: «الصلاة عمود الدين»[13] يكي ستون سياست است كه در نهجالبلاغه در همان نامه حضرت امير به مالك اشتر هنگام اعزام براي فرمانروايي مصر فرمود: «إِنَّمَا عِمَادُ الدِّيْنِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِيْن وَالْعُدَّةُ للْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ»[14] خب اگر شريعت است ستوني دارد اگر سياست است ستوني دارد فرمود اسلام بدون ستون كه نميشود سياست اسلامي هم بدون ستون نميشود سياست اسلامي ستونش مردماند حقّ مردم, امنيت مردم, رفاه مردم, اشتغال مردم و امثال اينها را بايد تأمين كني اينها ستون ديناند نفرمود اينها ستون سياستاند فرمود اينها ستون ديناند اين ستون دين را مثل آن ستون شريعت بيگانه دارد آسيب ميرساند الآن چه در نماز چه در غير نماز دعاهايمان بايد اين باشد كه خدايا! مشكلات مسلمانها را حل كن, اختلافشان را برطرف كن, غير مسلمان را بر مسلمان مسلّط مفرما, اين بايد دعاي ما در نماز و غير نماز باشد و هر كسي اعم از مسئولان عاليرتبه ما و ديگران اگر از گفتارشان, رفتارشان, رسانههايشان برميآيد كه صداي دعوت حقيقي وحدت را به گوش مردم مصر و امثال مصر برسانند دريغ نكنند كه اميدواريم ذات اقدس الهي اين بيداري اسلامي كه به بركت امام راحل و خونهاي پاك شهداي انقلاب اسلامي به ثبت رسيده است به ثمر نهايي برساند و خطر استكبار و صهيونيسم را به خود آنها برگرداند.
من مجدداً مقدم همه شما بزرگواران را گرامي ميدارم از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم به همه شما آنچه خير و صلاح و فلاح دنيا و آخرت است مرحمت بفرمايد به شما و فرزندانتان و دودمانتان سعادت دنيا و آخرت ببخشد, هيچ كدام از آحاد ملتهاي اسلامي را به بيگانهها نيازمند نفرمايد, اعمال و عبادات ماه مبارك رمضان شما را ذات اقدس الهي به احسن وجه بپذيرد و عيدي عيد سعيد پربركت فطر را هم به احسن وجه به همه شما مرحمت بفرمايد!
خدايا! امر فرج وليّات را تسريع بفرما! نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, ملت و مملكت ما, حوزه و دانشگاه ما را در سايه وليّات حفظ بفرما! روح مطهر امام راحل و شهداي انقلاب و جنگ را با انبيا محشور بفرما! مشكلات دولت و ملت مخصوصاً در بخش مسكن و اقتصاد و ازدواج جوانها را به بهترين وجه حل بفرما! جوانها و فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت عصمت و طهارت قرار بده! خطر استكبار و صهيونيسم را به خود آنها برگردان! اين نظام مقدس را تا ظهور صاحب اصلياش از هر خطري محافظت بفرما!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1] . الامالي (شيخ صدوق), ص446 و 447.
[2] . التوحيد (شيخ صدوق), ص81 و 82.
[3] . ر.ك: الحكمة المتعالية, ج9, ص167 و 168.
[4] . الامالي (شيخ صدوق), ص446 و 447; نهجالبلاغه, حكمت 81.
[5] . ديوان سنايي, قصيده 90.
[6] . ر.ك: الكافي, ج8, ص90.
[7] . مجمعالزوائد (هيثمي), ج5, ص31.
[8] . كنزالفوائد, ج2, ص63.
[9] . ارشاد القلوب, ج1, ص201.
[10] . الكافي, ج2, ص424.
[11] . (سورهٴ زمر, آيات 17 و 18) الكافي, ج1, ص13.
[12] . اقبال الأعمال, ص109.
[13] . الامالي (شيخ طوسي), ص529.
[14] . نهجالبلاغه, نامه 53.