08 05 2013 444596 شناسه:

جلسه درس اخلاق (1392/02/19)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله ربّ العالمين و صلّی اللّه علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!

مقدم بزرگواران حوزوي و دانشگاهي, عزيزان سپاهي و بسيجي, برادران و خواهران علوم قرآني و برخي از ائمه محترم جمعه و جماعات را كه حضور دارند گرامي مي‌داريم از خداي سبحان مسئلت مي‌كنيم به عموم علاقه‌مندان قرآن و عترت مخصوصاً شما بزرگواران سعادت دنيا و آخرت مرحمت بفرمايد!

بحث‌هاي روز پنج‌شنبه در دو بخش خلاصه مي‌شد بخش اول راجع به مسائل اخلاقي بود, بخش دوم شرح كوتاهي از نهج‌البلاغه اميرالمؤمنين(عليه السلام) كه آن هم با مسائل اخلاقي مرتبط بود. در مسائل اخلاقي به اين نتيجه رسيديم كه غير از معصومين(عليهم الصلاة و عليهم السلام) بقيه انسان‌ها در معرض تيرگي و تاريكي هستند هم در بخش انديشه گرفتار وهم و خيال مي‌شويم كه مانع تفكّر صحيح ماست هم در بخش انگيزه مبتلا به شهوت و غضب مي‌شويم كه مانع عزم و تصميم صحيح ماست مستحضريد كه انديشه و عزم كاملاً از عزم و اراده جداست اينكه مي‌بينيد گاهي انسان عالِم است ولي عمل نمي‌كند براي اينكه مشكل علمي ندارد او از نظر جزم به نصاب رسيده است ولي در عزم, اراده, تصميم, نيّت كه به عهده عقل عملي است كه «ما عُبد به الرحمن و اكتسب به الجنان»[1] است مشكل جدي دارد ما در هر دو شأن و هر دو جناح آسيب‌پذيريم براي اينكه در بخش علم و انديشه مخصوصاً حوزويان و دانشگاهيان از آسيب وهم و گزندِ خيال برهند و به عقل برهاني برسند و هم در بخش انگيزه و تصميم و عمل و اراده و نيّت و عزم به عمل صالح بار يابند چراغي مي‌خواهيم اين چراغ را ذات اقدس الهي هم از درون هم از بيرون روشن كرد براي اينكه ما هم از درون آسيب‌پذيريم هم از بيرون, در بيرون ﴿شَياطِينُ ‌الإنس﴾,[2] دوستان بد, نوشته‌هاي بد, رفتارهاي بد, منظره‌هاي بد, مسموعات بد, به انسان آسيب مي‌رسانند از درون هوس و هوا مانع رشد ماست چون ما هم از درون آسيب‌پذيريم هم از بيرون, ذات اقدس الهي هم در درون ما چراغ روشن كرد هم در بيرون, در بيرون انبيا, اوليا, ائمه قرآن, سنّت معصومين(عليهم السلام) چراغ‌هاي ما هستند كه خداي سبحان درباره وجود مبارك پيامبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) فرمود ما تو را سراج منير قرار داديم ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِيراً ٭ وَدَاعِياً إِلَي اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجاً مُّنِيراً[3] پيامبر آفتاب روشنگري است كه از گزند هر كسوف و خسوفي منزّه است فرمود رسول من! تو نه كسوف‌پذيري نه خسوف‌پذيري دائماً هم مي‌تابي. شمس بالأخره در شب ظاهراً با آن ارتباطي نداريم اما وجود مبارك معصوم چه شب و چه روز سراج منير است در درون ما هم چراغ فطرت را روشن كرد كه فرمود: ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا[4] من فجور و تقوايِ هر كسي را نه از راه علم‌الدراسه, بلكه از راه علمِ الهام به او تفهيم كردم او بدون اشتباه, زشتي و زيبايي را مي‌داند حق و باطل را مي‌فهمد پس هم در درون، چراغ روشن كرد هم در بيرون چون ما هم از درون به وسيله هوس آسيب‌پذيريم هم از بيرون به وسيله اغوائات شياطين انس و جن. مرحوم طريحي در مجمع‌البحرين بيان لطيفي دارد كه متأسفانه آن روايت، مرسل است و اگر اين روايت مسند بود جزء مفاخر ما بود شايد سندش هم پيدا بشود ايشان از وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) نقل مي‌كند كه «العقلُ شرعٌ من داخل و الشرع عقلٌ مِن خارج»[5] فرمود شرعي كه در بيرون است عقلِ جامعه است عقلي كه در درون ماست شرعِ الهي است اين‌چنين نيست كه ما آنچه از علوم را كه خودمان مي‌فهميم به نام خودمان ثبت بدهيم كه بگوييم اينها بشري است بشر را اگر كسي خواست بفهمد بايد به اين آيه سوره مباركه قيامت توجه كند كه فرمود: ﴿أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِن مَنيٍّ يُمْنَي[6] در سوره مباركه نحل هم فرمود: ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً[7] اين نكره در سياق نفي است در بخش‌هاي ديگر هم فرمود ﴿وَمِنكُم مَن يُرَدُّ إِلَي أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْ لاَ يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئاً[8] آن هم نكره در سياق نفي است فرمود زادروزتان كه هيچ چيزي بلد نبوديد برخي از شماها كه در دوران كهنسالي مي‌گوييد «من هر چه خوانده‌ام همه از ياد من برفت»[9] چيزي در دستتان نيست پيكرتان هم كه ﴿مِن مَنيٍّ يُمْنَي﴾ بود پس انسان به نحو سالبه كليه هيچ چيزي از خودش ندارد چه چيزي را مي‌تواند بگويد بشري است براي خود من است مشكل ما اين است كه بسياري از ماها اسلامي حرف مي‌زنيم و قاروني فكر مي‌كنيم قارون هم همين حرف را مي‌زد، میگفت من خودم زحمت كشيدم پيدا كردم ﴿إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِندِي[10] اينكه مي‌بينيد برخي از ما حوزويان يا دانشگاهيان مي‌گوييم ما سي سال, چهل سال زحمت كشيديم خودمان به اينجا رسيديم اين اسلامي حرف زدن و قاروني فكر كردن است اما اگر كسي باور كند ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ[11] كه خدا در قرآن فرمود, هميشه مي‌گويد «الحمد لله علي كلّ حال» جهل علمي يا جهالت عملي براي بشر است اما علم مربوط به ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ[12] است. بنابراين ما چون هم از درون هم از بيرون آسيب‌پذير بوديم خداي سبحان هم در درون ما چراغ روشن كرد هم در بيرون براي تتميم آن و تكميل آن اين دعاي نوراني شب‌هاي جمعه كه مي‌گوييم او «دائمَ الفضل علي البريّه»[13] است «باسطَ اليدين بالعطيّه»[14] است نهايت اثر تربيتي را دارد او نه تنها در آغاز، ما را متنعّم كرد بلكه در انجام هم مُنعِم ماست او هر لحظه هر شب هر روز دارد عطا مي‌كند اما اين تعبير چقدر زيبا و دلپذير است فرمود: «باسطَ اليدين بالعطيّه» خداي سبحان كه منزّه از دست است فرمود با دو دوستِ بي‌دستي مي‌دهي ما اگر خواستيم چيزي را به كسي با احترام بدهيم دو دستي مي‌دهيم با گشاده‌دستي مي‌دهيم در دعاهاي شب جمعه اين هست كه او «باسطَ اليدين بالعطيّه» است بدون منّت عطا مي‌كند با دو دست بي‌دستي عطا مي‌كند پر عطا مي‌كند اين خداست خب اين خدا كه بخواهد ما را چه با چراغ درون چه با چراغ بيرون راهنمايي كند و تاريكي را برطرف كند در سوره مباركه احزاب فرمود خدا بر شما صلوات مي‌فرستد ـ اين صلواتي كه ما نسبت به وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) داريم اين هم به دستور آيه ديگري از همين سوره مباركه احزاب است كه ﴿إِنَّ اللَّهَ وَمَلاَئِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ[15] ـ هم در سوره مباركه احزاب فرمود: ﴿هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلاَئِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ[16] خدا و ملائكهٴ خدا بر شما صلوات مي‌فرستند تا شما را نوراني كنند از تيرگي به در بياورند از تاريكي به در بياورند اين كم مقام است كه خدا بر مؤمني صلوات بفرستد؟! ما بر پيغمبر و اهل پيغمبر(عليهم آلاف التحيّة و الثناء) صلوات مي‌فرستيم كه خودمان متقرّب بشويم اما اين عنايت الهي است اين عطيّه خدايي است كه «باسطَ اليدين بالعطيّة» است فرمود: ﴿هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلاَئِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾ اگر كسي مشمول اين تصليه الهي شد آن وقت به آساني از گناه مي‌گذرد آن شامّه‌اي كه در درون او پيدا مي‌شود بوي بد گناه را استشمام مي‌كند حقيقتاً گناه بدبوست منتها ما چون شامه‌مان بسته است استشمام نمي‌كنيم خيلي از چيزهاست كه ما نه مي‌بينيم نه مي‌شنويم براي اينكه ما ﴿مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ[17] را كه نمي‌بينيم فرمود هر چيزي ملكوتي دارد ملكوت اشيا را ما به ابراهيم خليل(سلام الله عليه) نشان داديم او اهل بصر و رؤيت بود ﴿كَذلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ[18] اما شما نظر كنيد بلكه به بصر برسيد نگاه كنيد بلكه به ديدن برسيد او ديد, شده اهل بصر شما بنگريد بشويد صاحب‌نظر بلكه ببينيد ﴿أَوَ لَمْ يَنظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ[19] اگر كسي با آن ديد، مقداري با باطن اين گناه آشنا شد مي‌فهمد گناه واقعاً زباله و بدبوست آن‌گاه اين بيان نوراني پيامبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) براي او خوب روشن مي‌شود فرمود: «تعطّروا بالاستغفار لا تفضحنّكم روائحَ الذنوب»[20] خودتان را با استغفار معطّر كنيد وگرنه بوي بد گناه رسوايتان مي‌كند خب به ما گفتند وقتي مي‌خواهيد به مسجد, حسينيه, مجامع عمومي برويد خودتان را معطّر كنيد از طرفي هم به ما گفتند با استغفار، خودتان را معطّر كنيد آن عطر براي مُلك و شامّه ظاهري است آن استغفار براي ملكوت و شامّه باطني است فرمود: «تعطّروا بالاستغفار لا تفضحنّكم روائح الذنوب» نه تنها خودتان را با عطرِ استغفار معطّر كنيد دهنتان را هم پاك كنيد «طهّروا أفواهكم فانّها طُرُق القرآن»[21] فرمود مگر نمي‌خواهيد نماز بخوانيد در نماز، قرآن مي‌خوانيد در غير نماز هم مي‌خواهيد قرآن تلاوت كنيد مگر نه اين است كه قرآن بايد از اين دهن بيرون بيايد اگر اين دهن كه مجراي عبور قرآن است آلوده باشد اين آب زلال را آلوده مي‌كند در ديگران اثر نمي‌كند نفرمود دندانتان را مسواك كنيد آن در روايات ديگر بيان شده[22] آن ثواب خاصّ خودش را دارد مسواك كردن ثواب دارد دستور ديني هم است اما اينجا فرمود دهنتان را پاك كنيد «طهّروا أفواهكم فانّها طُرُق القرآن» حرف ناشايسته اگر از اين دهن در آمد اين دهن آلوده است غذاي مشكوك اگر وارد اين دهن شد اين دهن آلوده است ورود و خروجش اگر ناسالم بود دهن را آلوده مي‌كند آن وقت قرآن كه از اين دهن آلوده عبور بكند در ديگري اثر نمي‌كند فرمود: «طهّروا أفواهكم فانّها طُرُق القرآن» بنابراين آنچه ما را از تيرگي و تاريكي نجات مي‌دهد عنايت خاصّ الهي است كه در سايه بندگي ماست در ذيل همان آيه فرمود ما نسبت به مؤمنين مهربانيم ﴿وَكَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً﴾ اوّلش ﴿هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلاَئِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾ در ذيلش ﴿وَكَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً[23] اين ﴿كَانَ﴾ استمراري است مستحضريد كان وقتي به ذات اقدس الهي اسناد پيدا كرد ديگر فعل ماضي نيست اين را در كتاب‌هاي ادبي ملاحظه فرموديد وقتي مثلاً مي‌گويند ﴿كَانَ اللَّهُ عَلِيماً[24] نه يعني سابق بود يعني منسلخ از زمان است گذشته و حال و آينده را اين ﴿كَانَ﴾ مي‌فهماند ﴿وَكَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً﴾ او «دائم‌الفضل» است و مخصوصاً نسبت به مؤمنين مهربانانه رفتار مي‌كند اين راه باز است اگر ـ ان‌شاءالله الرحمن ـ مشمول صلوات ذات اقدس الهي شديم هم از تيرگي دروني هم از تاريكي بيروني نجات پيدا مي‌كنيم.

در بحث‌هاي نهج‌البلاغه بحث ما به نامه 53 حضرت رسيد اين نامه پنجاه و سوم همان نامه معروف وجود مبارك حضرت است كه براي مالك اشتر هنگام اعزامش به مصر مرقوم فرمود كه اميدواريم مصر كنوني هم بتواند آن نامه حضرت امير(سلام الله عليه) را الگوي خود قرار بدهد در آن نامه چند جمله كليدي دارد كه واسطةالعقد است يكي از آنها اين است كه مالك! همان‌طوري كه شريعت اسلامي, ستوني دارد سياست اسلامي هم ستوني دارد اين بيان معروف «الصلاة عمود الدين»[25] جزء بيانات پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است فرمود شريعت اسلامي ستوني دارد به نام نماز; اين هم بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) است كه سياست اسلامي هم ستوني دارد به نام مردم فرمود: «إِنَّمَا عِمَادُ الدِّيْنِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِيْن وَالْعُدَّةُ للْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ» فرمود ستون دين, مردم‌اند. با مردم ـ خداي ناكرده ـ بد رفتار كردن خواسته‌هاي مشروع مردم را انجام ندادن, مردم را در فشار قرار دادن مردم را تأمين نكردن, نيازهاي مردم را برآورده نكردن, سرمايه‌هاي اصلي جامعه كه جوان‌هاي فاضل‌اند را از دست دادن اين با ستون دين و سياست اسلامي، بدرفتاري كردن است اين بيان نوراني حضرت امير است كه فرمود: «إِنَّمَا عِمَادُ الدِّيْنِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِيْن وَالْعُدَّةُ للْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ فَلْيَكُنْ صِغْوُكَ لَهُمْ وَ مَيْلُكَ مَعَهُمْ» مالك! با توده مردم باش نيازهاي اينها, نيازهاي فرهنگي اينها, نيازهاي رفاهي اينها, نيازهاي مسكن و ازدواج اينها را تا مي‌تواني و مقدور توست برآورده كن اينها جزء بيانات كليدي اين نامه است.

يكي از بيانات كليدي اين نامه درباره تفكيك قواست. تفكيك قوا را شما مستحضريد كه در اين كتاب‌هاي اخير داريم قبل از اين كتاب‌هاي اخير, در قرن هشتم آن جامعه‌شناسي و علم‌الاجتماع ابن‌خلدون را داريم كه آن هم تفكيك قوا را مطرح كرده حدود چهارصد سال قبل از ابن‌خلدون اخوان‌الصفا اين كار را كردند ولي وجود مبارك حضرت امير قبل از همه اينها مسئله تفكيك قوا را در آن عهدنامه مالك نوشت فرمود يك سلسله قوا هستند كه عهده‌دار اجراي مصوّبات‌اند يك عده قوا هستند كه عهده‌دار قضا و داوري‌اند يعني دستگاه قضا از دستگاه اجرا جدا, دستگاه اجرا از دستگاه قضا جدا بعد نظامي‌ها و نيروهاي مسلّح را ذكر مي‌كند كشاورزها را ذكر مي‌كند دامدار و اينها را ذكر مي‌كند بعد فرمود بار مهمّ مملكت را تجّار به عهده دارند يعني اقتصاد, اقتصاد هم مي‌تواند بازوي توانايي باشد براي نيروي اجرايي هم مي‌تواند بازوي توانايي باشد براي نيروي قضايي, فرمود اينها را مغتنم بشمار مي‌ماند تقنين, تقنين در نظام اسلامي به عهده خود حضرت امير و اهل بيت و شاگردان آنها(عليهم آلاف التحيّة و الثناء) بود اين بحث تفكيك قوا را حضرت در همين نامه بيان كرد بعد درباره قسمت قضا و داوري فرمايشاتي دارد, در پايان تشريح دستگاه قضا آن جمله كليدي را دارد كه عرض مي‌كنيم آن جمله كليدي اين است كه مالك! اين دين تحت اسارت ديگران بود «فَإِنَّ هذا الدِّيْنَ قَدْ كَانَ أَسِيْراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ يُعْمَلُ فِيْهِ بِالْهَوي وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا» فرمود مالك! دين در اسارت اينها بود اينها هر كاري را كه مي‌خواستند به نام دين مي‌كردند فرمود اين خلافت را پذيرفتيم كه دين را آزاد كنيم اين از جمله‌هاي كليدي و نوراني حضرت است فرمود قرآن اسير بود نماز اسير بود مكّه اسير بود الآن شما مي‌بينيد حج و عمره در اسارت آل‌سعود است نماز جماعت جمعه حرم در اسارت آل‌سعود است وقتي كه جريان فلسطين اصلاً مطرح نيست جريان غزّه مطرح نيست حمله به كشورهاي اسلامي مطرح نيست جريان جسارت به جناب حجربن‌عدي مطرح نيست در نماز جمعه و جماعت‌ها در رسانه‌ها اصلاً محكوم كردن اينها مطرح نيست جريان ميانمار مطرح نيست بنگلادش مطرح نيست افغانستان مطرح نيست پاكستان مطرح نيست عراق مطرح نيست اين معنايش اين است كه دين اسير است فرمود مالك! «فَإِنَّ هذا الدِّيْنَ قَدْ كَانَ أَسِيْراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ» اينكه معاويه را نمي‌گويد همان قبلي‌ها را مي‌گويد در مدينه, هنوز نوبت به معاويه نرسيد فرمود اين دين بود نماز بود اما يك نماز اسير خب اسير چه كار مي‌تواند بكند قرآن بود مي‌خواندند اما قرآن اسير «فَإِنَّ هذا الدِّيْنَ قَدْ كَانَ أَسِيْراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ يُعْمَلُ فِيْهِ بِالْهَوي وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا» فرمود من آمدم كه قرآن را آزاد كنم نماز را آزاد كنم. اين جمله را بعد از اينكه به دستگاه قضا خيلي اهتمام ورزيد و شرايط قضا را ذكر كرد, فرمود. فرمود براي داوري بالأخره انسان، اختلاف نظر دارد اختلاف نظر را بايد با قرآن و سنّت اهل بيت(عليهم السلام) ارجاع بدهيم كه خود خداي سبحان اين را مشخص كرده فرمود: «﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَي اللّهِ وَالرَّسُولِ[26]» اين در قرآن است كه حلّ اختلاف به وسيله قرآن و پيامبر است چون قرآن ابدي است و اين حكم ابدي است وجود مبارك حضرت امير اين جمله را معنا مي‌كنند مي‌فرمايند: «فَالرَّدُّ إِلَي اللَّهِ الْأَخْذُ بِمُحْكَمِ كِتَابِهِ و الرَّدُّ إِلَي الرَّسُولِ الْأَخْذُ بِسُنَّتِهِ الْجَامِعَةِ غَيْرِ الْمُفَرِّقَةِ» اخذ به سخن خدا, رجوع به آيات روشن و محكم قرآن كريم است اخذ به دستور پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مراجعه به سنّت قطعي وحدت‌بخشي است كه جلوي هر گونه تفرقه را مي‌گيرد «بِسُنَّتِهِ الْجَامِعَةِ» كه همه را جمع مي‌كند و مانع تفرّق است «غَيْرِ الْمُفَرِّقَةِ» بعد به مسئله قضا و داوري مي‌رسد مي‌فرمايد: «ثُمَّ اخْتَرْ لِلْحُكْمِ بَيْنَ النَّاسِ أَفْضَلَ رَعِيَّتِكَ فِي نَفْسِكَ مِمَّنْ لاَ تَضِيقُ بِهِ الْأُمُوْرُ وَ لاَ تُمَحِّكُهُ الْخُصُومُ وَ لاَ يَتََمادَي فِي الزَّلَّةِ وَ لاَ يَحْصَرُ مِنَ الْفَيْ‏ءِ إِلَي الْحَقِّ إِذَا عَرَفَهُ» فرمود قاضياني انتخاب بكن كه هم مشكل علمي نداشته باشند هم مشكل عملي نداشته باشند هم زود عصباني نشوند هم از مدح لذّت نبرند هم از قدح نرنجند هم تنگ‌حوصله نباشند از مراجعات مكرّر ديگران خسته نشوند كساني كه اگر حق برايشان روشن شد بي‌پروا به طرف حق گرايش پيدا ‌كنند و هيچ ملاحظه نكنند «وَ لاَ تُشْرِفُ نَفْسُهُ عَلَي طَمَعٍ» كسي كه طمع به مال مردم يا طمع به تبليغات دارد چنين كسي براي كرسي قضا صلاحيت ندارد «وَ لاَ يَكْتَفِي بِأَدْنَي فَهْمٍ دُوْنَ أَقْصَاهُ» پرونده را يك بار مرور اجمالي كرده چيزي به دستش آمده فوراً بخواهد حكم بكند اين صحيح نيست مثل يك استاد دانشگاه يا استاد حوزه باشد كه عميقاً مطالعه مي‌كنند و خوب بررسي مي‌كنند كه وقتي مي‌خواهند تدريس كنند آگاهانه باشد اين شخصي هم كه پرونده را مي‌خواند همه منابع و ادله و شرايط و مقتضيات را عميقانه بررسي كند «وَ أَوْقَفَهُمْ فِي الشُّبُهَاتِ» چيزي را كه نمي‌داند زود بايستد دستور دادند كه «قِف عند الشبهة»[27] چيزي كه واقعاً براي انسان مشتبه است صبر بكند از اهلش بپرسد, نشد پرونده را به ديگري ارجاع بدهد «وَ آخَذَهُمْ بِالْحُجَجِ وَ أقَلَّهُمْ تَبَرُّماً بِمُرَاجَعَةِ الْخَصْمِ وَ أَصْبَرَهُمْ عَلَي تَكَشُّفِ الْأُمُورِ وَ أَصَرَمَهُمْ عِنْدَ اتِّضَاحِ الْحُكْمِ مِمَّنْ لاَ يَزْدَهِيهِ إِطْرَاءٌ» اِطراء يعني ستودن؛ مبادا مدح كردن او را گرفتار عجب كند يا اگر قدحي كردند باعث بشود كه او برنجند و عليه ذي‌حقّي حكم بكند فرمود البته اينها كم‌اند ولي پيدا مي‌شوند «ثُمَّ أَكْثِرْ تَعَاهُدَ قَضَائِهِ» اين‌طور نيست كه حالا به اينها سِمت بدهي و اينها مشغول داوري باشند و تو سركشي نكني بررسي نكني ناظر نفرستي مرتب به سراغ اين قاضيان برو ببين اينها چه مي‌كنند «وَ افْسَحْ لَهُ فِي الْبَذْلِ مَا يُزِيْلُ عِلَّتَهُ» يك حقوق كافي به اينها بده كه اينها بين خود و خداي خود هيچ حجّتي براي گرفتن رشوه نداشته باشند مستحضريد در قرآن از رشوه به سُحت ياد شده است فرمود: ﴿أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ[28] أسحت الشجر يعني پوستش را كَند رشوه آن حرامي است كه پوست انسان را مي‌كَند انسان را مسلوب‌الحيثيه مي‌كند يك نهال كه در باغي غرس شده اگر حيواني پوستش را بِكَند ديگر اين راه نفسش بسته مي‌شود اين نهال از راه پوست و اينها نفس مي‌كشد پوستش را بِكَنند خشك مي‌شود فرمود اين مال حرام پوست شما را مي‌كَند. اينجا فرمود حقوق اينها را به اندازه كافي بده نه زياد نه كم كه اينها مشكل مالي نداشته باشند «وَ تَقِلُّ مَعَهُ حَاجَتُهُ إِلَي النَّاسِ وَاعْطِهِ مِنَ الْمَنْزِلَةِ لَدَيْكَ مَا لاَ يَطْمَعُ فِيْهِ غَيْرُهُ مِنْ خَاصَّتِكَ» رابطه‌ تنگاتنگ با آنها داشته باش حرف‌هاي آنها را خوب گوش بده اينها نزد تو بتوانند حرف‌هاي خودشان را بزنند «لِيَأْمَنَ بِذلِكَ اغْتِيَالَ الرِّجَالِ لَهُ عِنْدَكَ فَانْظُرْ فِي ذلِكَ نَظَراً بَلِيْغاً» در دستگاه قضا خيلي دقيق باش بعد اين جمله معروف را فرمود: «فَإِنَّ هذا الدِّيْنَ قَدْ كَانَ أَسِيْراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ يُعْمَلُ فِيْهِ بِالْهَوي وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا» آنها هم به عنوان حكومت اسلامي بودند فرمود ساليان متمادي، دين در اسارت آنها بود. اميدواريم به بركت كوشش امام راحل و خون‌هاي پاك شهدا و تلاش و كوشش همه مجاهدان اسلامي ذات اقدس الهي آن توفيق را عطا كند كه معارف اسلامي را خوب ادراك كنيم, باور كنيم, عمل كنيم و به ديگران منتقل كنيم و اين نظام ما هم تا ظهور صاحب اصلي‌اش از هر خطري محفوظ بماند! مجدداً مقدم شما بزرگواران, برادران و خواهران را گرامي مي‌داريم!

پروردگارا! امر فرج وليّ‌ات را تسريع بفرما! خدايا نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, ملت و مملكت ما را در سايه امام زمان حفظ بفرما! مشكلات مملكت مخصوصاً در بخش اقتصاد, مسكن و ازدواج جوان‌ها را به لطف وليّ‌ات برطرف بفرما! پروردگارا پيامبر تو(عليه و علي آله آلاف التحيّة والثناء) حرف تازه‌اي آورد فرموده: «النكاح سنّتي»[29] اين را خوب جوان‌ها توجه كنند فرمود من يك حرف تازه‌اي آوردم من نكاح آوردم اين ازدواج نر و ماده در حيوانات هم بود كه از بحث بيرون است ازدواج مذكر و مؤنث قبل از اسلام بود بعد از اسلام هم هست, بعد از اسلام هم بين مسلمين است هم بين كفار, پيغمبر چه چيزي آورد فرمود من نكاح آوردم وقتي انسان مي‌شنود كه طلاق در جامعه زياد شده واقعاً نزد پيغمبر شرمنده است ما طرزي بايد زندگي كنيم كه در هر يك ميليون نفر گاهي در اثر يك سلسله حوادث, طلاق پيش بيايد بايد سنّت پيغمبر را رعايت كنيم و شما جوان‌هاي حوزوي و دانشگاهي, برادران و خواهران بايد اين انقلاب و جهادِ نكاحي را احيا كنيد طوري همسر انتخاب كنيد به بركت قرآن و عترت كه در دودمانتان اصلاً نام طلاق برده نشود، بالأخره ما پيغمبر را پذيرفتيم و نزد او مسئوليم فرمود من نكاح آوردم نكاح غير از جمع شدن نر و ماده است, غير از جمع شدن مذكر و مؤنث است فرمود نكاح, سنّت من است خداوند فرمود: «أبغض الحلال» نزد من طلاق است[30] فرمود شوهر, مسكن تهيه كند زن, سكينت را به عهده بگيرد فرمود: ﴿خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا[31] درست است تهيه مسكن سخت است اما سَكينت سخت‌تر و سنگين‌تر و وزين‌تر و عميق‌تر از مسكن است آن را به عهده زن قرار داد چون زن از اين جهت افضل از مرد است فرمود سكينت كار مرد نيست سكينت كار زن است مادر شدن, مدير شدن, مهربان بودن, عاطفه داشتن, با گذشت، زندگي را اداره كردن از فضايل زنان است اين بيان خدا در قرآن است فرمود زندگي را تنها مسكن اداره نمي‌كند مسكن يك طرف قضيه است سكينت مهم‌تر از مسكن است اين از مرد برنمي‌آيد اين از زن برمي‌آيد آن عاطفه, آن مهرباني, آن گذشت, آن لطافت روح كه خدا به زن داد كه به مرد نداد ﴿خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا﴾ اگر اين سكينت با آن مسكن به بركت قرآن و عترت حل بشود ما ديگر غائله تلخ و تنفّرآور طلاق را نخواهيم داشت كه اميدواريم ذات اقدس الهي به بركت قرآن و عترت مشكلات همه جوان‌ها را حل بفرمايد تا اينها بتوانند همسر باايمان, همسر خوب و منزّه و ازدواج مبرّاي از طلاق داشته باشند! خدايا اقتصاد مملكت, رفاه مملكت, امنيت مملكت, حجاب و عفّت مملكت را در سايه وليّ‌ات تأمين بفرما! روح مطهر امام راحل و شهداي انقلاب و جنگ را با انبيا و اوليايت محشور بفرما! بيداري اسلامي خاورميانه كه محصول تلاش امام راحل و شهداي اسلام است را به ثمر نهايي برسان! خطر بيگانگان مخصوصاً استكبار و صهيونيسم را به خود آنها برگردان! كشور وليّ عصر را تا ظهور آن حضرت از هر خطري محافظت بفرما!

«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

 


[1] . الكافي, ج1, ص11.

[2] . سورهٴ انعام, آيهٴ 112.

[3] . سورهٴ احزاب, آًات 45 و 46.

[4] . سورهٴ شمس, آيهٴ 8.

[5] . مجمع‌البحرين, ج5, ص425.

[6] . سورهٴ قيامت, آيهٴ 37.

[7] . سورهٴ نحل, آيهٴ 78.

[8] . سورهٴ نحل, آيهٴ 70.

[9] . ديوان سعدي, غزل 421.

[10] . سورهٴ قصص, آيهٴ 78.

[11] . سورهٴ نحل, آيهٴ 53.

[12] . سورهٴ علق, آيهٴ 5.

[13] . المصباح (كفعمي), ص647.

[14] . المصباح (كفعمي), ص647.

[15] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 56.

[16] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 43.

[17] . سورهٴ مؤمنون, آيهٴ 88; سورهٴ يس, آيهٴ 83.

[18] . سورهٴ انعام, آيهٴ 75.

[19] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 185.

[20] . وسائل الشيعه, ج16, ص70.

[21] . ارشاد القلوب, ج1, ص184.

[22] . الكافي, ج3, ص22 و 23.

[23] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 43.

[24] . سورهٴ نساء, آيهٴ 17.

[25] . الامالي (شيخ طوسي), ص529.

[26] . سورهٴ نساء, آيهٴ 59.

[27] . ر.ك: الاحتجاج (شيخ طبرسي), ج2, ص356 و 357.

[28] . سورهٴ مائده, آيهٴ 42.

[29] . جامع‌الأخبار, ص101.

[30] . الكافي, ج5, ص328 و ج6, ص54.

[31] . سورهٴ روم, آيهٴ 21.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق