اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين و صلّی اللّه علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!
مقدم شما برادران و خواهران حوزوي و دانشگاهي را ارج مينهيم حضور علما برخي از ائمه محترم جمعه و جماعات را گرامي ميداريم حضور شخصيتهاي محترم كميته امداد و نمايندگان مخصوص امام راحل(رضوان الله عليه) در كميته امداد را گرامي ميداريم سعي بليغ ايشان و همه شما بزرگواران مشكور پروردگار باشد و از خداي سبحان مسئلت ميكنيم بيش از گذشته به همه شما توفيق ادراك صحيح معارف الهي و عمل صالح را مرحمت كند!
در بحثهاي روز پنجشنبه دو بخش مطرح بود بخش اول به مسائل اخلاقي مربوط ميشد و بخش دوم هم شرح كوتاهي از نهجالبلاغه. در بحثهاي اخلاقي به اين نتيجه رسيديم كه اگر گروهي فقط به علوم تجربي اكتفا كنند كارايي و كارآمدي آنها هم در حدّ علوم تجربي است قهراً به علوم و معارف الهي كه تجريدي است و ماوراي طبيعي است اُنسي ندارند; نفي و اثبات اينها, قبول و نكول اينها در محدوده عالم طبيعت است و تا مرگ فكر ميكنند و براي بعد از مرگ فكري ندارند زيرا جريان بعد از مرگ را با علوم و معرفتشناسي حسّي و تجربي و كارهاي حسّي و تجربي نه ميتوان انكار كرد نه ميتوان اقرار كرد چون راه تجربه و حس بسته است . هويّت اصيل ما هم به همان عالَم برميگردد زيرا ما مدت محدودي در نشئه طبيعت ميمانيم بعد هم هجرت ميكنيم به جهان ابد كه اين براي ما شناختهشده نيست ولي كساني كه گذشته از علوم حسي و تجربي از معارف تجريدي برخوردارند معناي روح را, تجرّد روح را, معناي تقوا را, معناي طهارت روح را, معناي غيب را و انس با عالم غيب را ادراك ميكنند و مطابق آن عمل ميكنند آنها هم در دنيا كامياباند هم بعد از دنيا موفقاند. تمام مشكلاتي كه در دنيا بود و هست براي همين است كه يا معارف تجريدي ما با تجربي همراه نيست و يا ناقص است و يا معارف تجربي ما با تجريدي همراه نيست بارها خطر اين تفكيك به عرضتان رسيد اگر دين باشد و معرفت عميق آن را همراهي نكند مسئله تفتيش عقايد مطرح است مسئله گاليلهسوزي در ديروز و قرآنسوزي امروز مطرح است و اگر علم باشد و دين نباشد خطرش جنگ جهاني اول است و جنگ جهاني دوم است و كودتاي ننگين 28 مرداد است و اشغال افغانستان در شرق ما و اشغال عراق در غرب ما و اشغال فلسطين در آن طرف و اين كشتارهاست كه محصول علم بيدين دنياي غرب است اگر علم بود و دين نبود همين خطر هست يعني شما در كوتاهترين مدت جنگ جهاني اول را ديديد جنگ جهاني دوم را ديديد بيش از هشتاد ميليون را اينها كشتند و الآن دارند دموكراسي صادر ميكنند! اين در اثر نبود اخلاق است اگر جمود ديني باشد براي اينها فرق نميكند اين كليسا گاهي گاليله را تهديد به سوزاندن ميكند, گاهي قرآن را مي سوزاند و اگر جمود تجربي و حسي باشد براي آنها فرق نميكند يك روز جنگ جهاني اول, يك روز جنگ جهاني دوم, يك روز اشغال افغانستان و فلسطين و عراق. انبيا آمدند هم با ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾[1] معارف را به بشر تلقين كنند هم با ﴿يُزَكِّيهِمْ﴾[2] به بشر بفهمانند كه نه بيراهه بروند نه راه كسي را ببندند.
در بحث نهجالبلاغه رسيديم به نامه 53 كه نامه رسمي وجود مبارك حضرت امير است براي مالك هنگام اعزام به مصر كه الآن هم كه مصر به انقلاب اسلامي رسيده است گرچه بيگانه همچنان توطئه ميكنند اگر اين نامه را رعايت كنند و دستور رسميشان قرار بدهند يك نظام اسلامي و الهي را در مصر مستقر ميكنند. دو ستون براي نظام هست ما يك شريعت اسلامي داريم يك سياست اسلامي; درباره شريعت اسلامي پيامبر اكرم فرمود: «الصلاة عمود الدين»[3] يك سياست اسلامي داريم كه وجود مبارك حضرت امير در اين نامه فرمود: «إِنَّمَا عِمَادُ الدِّيْنِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِيْن وَالْعُدَّةُ للْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ» يعني مردم ستون سياستاند; نميشود دين داشت و نماز نخواند نميشود سياست داشت و رضايت توده مردم را فراهم نكرد توده مردم ستون ديناند اگر كسي نظامي داشت بخواهد اين نظام بماند هيچ چارهاي ندارد مگر اينكه درد مردم را بفهمد درمان مردم را بفهمد بعد از اين دو درك, باور كند بعد از اين سه امر, عرضه درايت داشته باشد بعد از اين چهار امر اين درايت را مديريت كند بشود نظام اسلامي. فرمود: «إِنَّمَا عِمَادُ الدِّيْنِ» يعني ستون دين مردم اند اگر تو بخواهي نظامت اسلامي باشد بايد مردم راضي باشند «إِنَّمَا عِمَادُ الدِّيْنِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِيْن وَالْعُدَّةُ للْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ فَلْيَكُنْ صِغْوُكَ لَهُمْ وَ مَيْلُكَ مَعَهُمْ» گوشَت متوجه پيشنهادها و شكايتها و اعتراضات اينها باشد و گرايشت هم به اين باشد كه رضاي اينها را تأمين كني.
رسيديم به اين بخش كه فرمود نظام, نظام شورايي نيست نظام, نظام تكرهبري است ما نه در نبوت شورايي داشتيم نه در امامت شورايي داشتيم حتي ديگران كه شوراي خلافت داشتند همان شش نفر را تأييد كردند براي تعيين رهبر نه اينكه ما شوراي خلافت و خلافت شورايي داشته باشيم اما مَشوِرت و مَشورت هر دو لازم است يعني فرمود تو بايد مشورت كني اما با چه كساني مشورت كني ؛ افرادي را كه نبايد با آنها مشورت بكني اينها هستند فرمود: «وَ لاَ تُدْخِلَنَّ فِي مَشُورَتِكَ بَخِيلاً يَعْدِلُ بِكَ عَنِ الْفَضْلِ وَ يَعِدُكَ الْفَقْرَ وَ لاَ جَبَاناً يُضْعِفُكَ عَنِ الْأُمُورِ وَ لاَ حَرِيصاً يُزَيِّنُ لَكَ الشَّرَهَ بِالْجَوْرِ فَإِنَّ الْبُخْلَ وَ الْجُبْنَ وَ الْحِرْصَ غَرَائِزُ شَتَّي يَجْمَعُهَا سُوءُ الظِّنِّ بِاللَّه» فرمود بعضي از رذايل اخلاقياند كه قدر مشتركشان بدگماني به خداست بارها به عرضتان رسيد كه گرچه در بين ما اوحدي هستند كه موحدانه زندگي ميكنند اما غالب ماها مرز دينمان از مرز زندگيمان جداست اين مثال بارها در جلسات خصوصي و عمومي به عرض رسيد ما آن طوري كه بايد موحدانه زندگي كنيم به سر نميبريم اگر سبد ميوهاي از كسي به ما برسد ما فقط دو سؤال داريم ميگوييم اين چيست ميگويند ميوه است چه كسي داد فلان باغبان اين دأب ماست اما موحداني نظير مرحوم قاضي هرگز دو ضلعي سخن نميگفتند ميگفتند اين چيست ميگفتند ميوه است ميگفتند چه كسي آورد_ نه چه كسي داد_ فلان باغبان, چه كسي داد, خدا; اين «چه كسي داد, خدا» در كارهاي ما محفوظ نيست. در همه مسائل همينطور است صدر و ساقه عالَم مجاري فيض او هستند اين دو مورد يكي كلمه ﴿هو﴾ كه ضمير فصل است يكي الف و لام كه براي تعريف است باعث حصر محتواي اين آيه سوره ذاريات است كه ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ﴾[4] نه «الله رازق» خب اگر ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ﴾ پس غير از او كسي رازق نيست رازق اوست او داد ديگري آورد. اينكه در آن آيه كريمه فرمود: ﴿مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِكُونَ﴾[5] همين است فرمود بسياري از افراد گرفتار شرك ضعيفياند نباشد . بارها اين مطلب را شنيديد كه خدا فرمود تمام موجودات عالم عائله من هستند مار و عقرب نزد من پرونده دارند ﴿مَا مِن دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَ عَلَي اللَّهِ رِزْقُهَا﴾[6] با ﴿عَلَي﴾ تعبير كرده مگر ممكن است ماري, عقربي, موجود سمّياي از فيض الهي محروم باشد و رزقي نداشته باشد فرمود اينها عائله من هستند خب اين خداست و ما با وجود اين خدا داريم زندگي ميكنيم ممكن نيست كه دابّهاي در جهان به سر ببرد و رزقش در دستگاه الهي مقرر نباشد ﴿مَا مِن دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ﴾ اين نكره هم در سياق نفي است ﴿إِلاَ عَلَي اللَّهِ رِزْقُهَا﴾ خدا تأمين ميكند, آنگاه به ما گفتند تلاش و كوشش كنيد دعاي آدم بيكار هم مستجاب نيست كسي بتواند كار كند ولي كار نكند دعا كند دعاي او مستجاب نيست. اين بخش را قبلاً خوانديم كه در مشورت چه گروهي شركت كنند تا رسيديم به اين قسمت كه فرمود تو بالأخره افرادي را بايد در كارَت شركت بدهي قبل از تو خليفه سوم بود كساني كه عثماني فكر ميكنند نميتوانند علوي بينديشند تو بايد وزير بگيري نماينده بگيري كارمند بگيري كارگر بگيري ولي بايد بداني كه چنين افرادي را كه معرفي ميكنم نبايد در كارَت دخالت دهي «إِنَّ شَرَّ وُزَرَائِكَ مَنْ كَانَ لِلْأَشْرَارِ قَبْلَكَ وَزِيراً» آن مروانيها و گروه مروانيها كه بخشي از اراضي مدينه را جزء تيول خود قرار داده بودند اينها كه سوء سابقه دارند به اينها كار نده اينها را در دستگاهت راه نده و كساني هم كه مثل اينها فكر ميكنند را هم در دستگاهت راه نده تو رفتي مصر را بسازي فرمود: «إِنَّ شَرَّ وُزَرَائِكَ مَنْ كَانَ لِلْأَشْرَارِ قَبْلَكَ وَزِيراً وَ مَنْ شَرِكَهُمْ فِي الْآثَامِ» كسي كه شريك جرم اينهاست «فَلا يَكُونَنَّ لَكَ بِطَانَةً» كسي كه سابقه سوء دارد در دستگاه تو حضور نداشته باشد. سابق طلاّب كتاب نصاب الصبيان را ميخواندند اين كتاب كلمات عربي را به فارسي به نظم در آورده بود در آنجا آمده «الظهارة ابره دان و البطانة آستر» ابره لباس را ميگفتند ظهاره آسترش را ميگفتند بطانه.در اينجا بطانه يعني كساني كه به اندورن انسان راه دارند با اسرار آدم آشنا هستند فرمود كساني كه سوء سابقه دارند را هرگز محرم اسرار خود قرار نده «فإِنَّهُمْ أَعْوَانُ الْأَثَمَةِ» كه جمع آثِم است «وَ إِخْوَانُ الظَّلَمَةِ» كه جمع ظالم است «وَ أَنْتَ وَاجِدٌ مِنْهُمْ خَيْرَ الْخَلَفِ» بدل از اينها افراد صالح در مملكت كم نيست آنها را در كارهاي خودت دخالت بده «وَ أَنْتَ وَاجِدٌ مِنْهُمْ خَيْرَ الْخَلَفِ مِمَّنْ لَهُ مِثْلُ آرَائِهِمْ وَ نَفَاذِهِمْ وَ لَيْسَ عَلَيْهِ مِثْلُ آصَارِهِمْ وَ أَوْزَارِهِمْ» فرمود كساني كه علم و سواد آنها را دارند مديريت و درايت آنها را دارند ولي سابقه سوء ندارند [را در امور خود دخالت بده] آصار از همان اِصْر است ﴿وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ﴾[7] كه آن بارهاي سنگين آن گناههاي سنگين را ميگويند اِصر كه جمعش ميشود آصار فرمود آنها كه مبتلا به آصارند مبتلا به اوزار و وِزر و گناهاند را در دستگاه خودت راه نده كساني را راه بده كه «لَمْ يُعَاوِنْ ظَالِماً عَلَي ظُلْمِهِ» ما در نماز مرتب ميگوييم ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ﴾[8] بعد توضيح ميدهيم به خدا عرض ميكنيم ﴿صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ﴾[9] صراط كساني كه به آنها نعمت دادي خب آنها كه منعمعليهم هستند يك بحث داريم كه اينها چه كساني هستند همه ما شنيديم كه آيه سوره مباركه نساء بيانگر اين است فرمود: ﴿فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِم مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً﴾[10] كه اينها مُنعمعليهم هستند اما آنها كه منعمعليهم هستند رسالت و كارشان چيست يكي از آنها وجود مبارك موساي كليم(سلام الله عليه) است كه به خدا عرض كرد: ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيراً لِّلْمُجْرِمِينَ﴾[11] خدايا به شكرانه نعمتي كه تو به من دادي من از گناه و گناهكار حمايت نميكنم اين صريح بيان يك انسان منعمعليه است ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَيَّ﴾ با لن تأكيد فرمود: ﴿فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيراً لِّلْمُجْرِمِينَ﴾ ما كه ميگوييم ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ ٭ صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ﴾ يعني خدايا آن توفيق را به ما بده كه ما اگر گناهي ديديم خلافي ديديم از آن حمايت نكنيم اين راهي است كه وجود مبارك حضرت امير در اين نامه بيان فرمود, فرمود: «لَمْ يُعَاوِنْ ظَالِماً عَلَي ظُلْمِهِ وَ لاَ آثِماً عَلَي إِثْمِهِ أُولئِكَ أَخَفُّ عَلَيْكَ مَئُونَةً وَ أَحْسَنُ لَكَ مَعُونَةً وَ أَحْنَي عَلَيْكَ عَطْفاً» هم مئونه يعني هزينه اينها كمتر است هم معونه يعني كمك اينها بيشتر است مردان صالح كمهزينه و پرخدمتاند اينها را در كارهاي خودت راه بده «وَ أَقَلُّ لِغَيْرِكَ إِلْفاً» ارتباط اينها با بيگانه خيلي كم است مگر ارتباط عمومي بينالمللي وگرنه رابطه سياسي محرمانه و مرموزانه با بيگانه اصلاً ندارند. الآن هم به مردم مصر بايد همين حرف را زد كه اگر شما بخواهيد كشورتان مستقل باشد بايد كساني كه «أَخَفُّ عَلَيْكَ مَئُونَةً وَ أَحْسَنُ لَكَ مَعُونَةً وَ أَحْنَي عَلَيْكَ عَطْفاً وَ أَقَلُّ لِغَيْرِكَ اِلفاً» هستند را راه بدهيد يعني كساني كه با بيگانه هيچ رابطهاي ندارند. فرمود: «فَاتَّخِذْ أُولئِكَ خَاصَّةً لِخَلَوَاتِكَ وَ حَفَلاَتِكَ ثُمَّ لْيَكُنْ آثَرُهُمْ عِنْدَكَ أَقْوَلَهُمْ بِمُرِّ الْحَقِّ لَكَ» فرمود در بين همه اينها كساني كه خيلي به آنها اعتماد داري كساني باشند كه مُرّ حق را بگويند مُرّ يعني تلخ ميگويند «الصبر مُرٌّ» صبر, نام گياهي است كه ميوهاش بسيار تلخ است و اين مَلكه نفساني كه صبر ناميده ميشود يك اشتراك مفهومي و معنوي با آن ميوه دارد آن چون خيلي تلخ است تحمل كردن حادثه هم آسان نيست اين را ميگويند صبر; صبر, تلخ است. فرمود آنكه حقّي كه تلخ است را صريحتر با تو در ميان ميگذارد با او بيشتر كار بكن.
«وَ أَقَلَّهُمْ مُسَاعَدَةً فِيَما يَكُونُ مِنْكَ مِمَّا كَرِهَ اللَّهُ لِأَوْلِيَائِهِ» كساني كه در كارهايي كه خدا نميپسندد اصلاً تو را ياري نميكنند آنها را به عنوان دوست سياسي خودت بپذير «مِمَّا كَرِهَ اللَّهُ لِأَوْلِيَائِهِ وَاقِعاً ذلِكَ مِنْ هَوَاكَ حَيْثُ وَقَعَ وَالْصَقْ بأَهْلِ الْوَرَعِ وَ الصِّدْقِ» ارتباطت را با پرهيزكاران و راستگويان بيشتر برقرار بكن. مستحضريد كه صدق همه جا مطلوب نيست حق همه جا مطلوب است، در صدق, اقتضاي فضيلت هست نه عليّت فضيلت ولي حق, علت تامه فضيلت است. برخي از صدقهاست كه حق نيست؛ غيبت, صدق است اما حق نيست; نَميمه صدق است اما حق نيست; اگر انسان كار بدي را انجام نداد و آن كار را به او نسبت دهند كه ميشود تهمت و افترا اگر كار خلافي را كرد بايد به عنوان امر به معروف و نهي از منكر با خود او در ميان گذاشت نه اينكه آبروي او را در جاي ديگر برد. غيبت صدق است اما حق نيست نمامي كردن صدق است ولي حق نيست اول حقمداري را تبيين كرد بعد فرمود صدقي كه مطابق با حق است را بپذير. «ثُمَّ رُضْهُمْ عَلَي أَنْ لاَ يُطْرُوكَ» آنها را رياضت بده؛درباره خودش فرمود: «هِي نَفْسِي أَرُوْضُهَا بِالتَّقْوَي»[12] من اين را تمرين ميدهم رياضت ميدهم. ميگويند شما هر روز فلان قدر راه برويد وزنسنجي كنيد ببينيد اضافه وزن داريد يا نه, خب همين را هم دين به ما گفته در بحثهاي اخلاقي ملاحظه بفرماييد همين را خاندان عصمت(عليهم السلام) اينگونه به ما فرمودند: «زِنوا قبل أن توزنوا»[13] قبل از اينكه شما را وزن كنند خودتان را وزن كنيد خب چطور بدن را وزن ميكنيم اما جانمان را, ملكوتمان را نبايد وزن كنيم كه با قول ثقيل است يا ـ خداي ناكرده ـ قول خفيف است؟! اگر قول ثقيل بود كه ﴿فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ ٭ فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَاضِيَةٍ﴾[14] اگر سبكوزن بود كه ﴿وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ ٭ فَأُمُّهُ هَاوِيَةٌ﴾[15] فرمود اين كاري كه وزن بدن را كنترل ميكنيد براي تأمين بهداشت و سلامت خوب است اما «زِنوا قبل أن توزنوا» قبل از اينكه شما را وزن كنند خودتان را وزن كنيد. رياضت هم همين است فرمود: «هِي نَفْسِي أَرُوْضُهَا بِالتَّقْوَي» من خودم را رياضت ميدهم تمرين ميدهم تو هم دوستانت را كاردارانت را, كساني كه در دستگاهت هستند را «رُضْهُمْ» اينها را تمرين بده كه از تو تعريف نكنند القاب بيجا به تو ندهند «ثُمَّ رُضْهُمْ عَلَي أَنْ لاَ يُطْرُوكَ» اطراء يعني مدح زايد, فضيلت زايد گويي, مداحي كردن. «وَ لاَ يَبْجَحُوكَ بِبَاطِلٍ لَمْ تَفْعَلْهُ» كارهاي خيري كه نكردي مداحي ميكنند كار شرّي كه كردي صرفنظر ميكنند آن لياقتي كه نداري تو را به آن ميستايند آن القابي كه تو نداري تو را با آن القاب ملقّب ميكنند فرمود اينها را تمرين بده كه با تو اينطور حرف نزنند و درباره تو اينطور ننويسند و رفتار نكنند. «فَإِنَّ كَثْرَةَ الْإِطْرَاءِ تُحْدِثُ الزَّهْوَ وَ تُدْنِي مِنَ الْعِزَّةِ» اين مداحي و كُرنش كردن فراوان ـ خداي ناكرده ـ باعث عزّت و خودبيني و غرور و مانند اينها ميشود. چون در جمع ما بزرگاني هستند بيش از اين خسته ميشوند اجازه بدهيد اين هفته به همين مقدار اكتفا بكنيم از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم به همه شما سعادت دنيا و آخرت مرحمت بفرمايد!
پروردگارا! امر فرج وليّات را تسريع بفرما!
نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, ملت و مملكت ما را در سايه وليّات حفظ بفرما!
ادعيه خالصانه آن حضرت را نصيب امّت اسلامي بفرما!
روح مطهر امام راحل و شهداي انقلاب و جنگ را با انبياي الهي محشور بفرما!
بيداري اسلامي خاورميانه را به مقصد نهايي برسان!
مشكلات مملكت چه در بخش مسكن چه در بخش اقتصاد و ازدواج جوانها را در سايه وليّات برطرف بفرما!
خير دنيا و آخرت به اين ملّت فداكار مرحمت بفرما!
حوايج مشروعه همگان را برآورده به خير بفرما!
فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت(عليهم السلام) قرار بده!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1] . سورهٴ بقره, آيهٴ 129; سورهٴ آلعمران, آيهٴ 164; سورهٴ جمعه, آيهٴ 2.
[2] . سورهٴ بقره, آيهٴ 129; سورهٴ آلعمران, آيهٴ 164; سورهٴ جمعه, آيهٴ 2.
[3] . الامالي (شيخ طوسي), ص529.
[4] . سورهٴ ذاريات, آيهٴ 58.
[5] . سورهٴ يوسف, آيهٴ 106.
[6] . سورهٴ هود, آيهٴ 6.
[7] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 157.
[8] . سورهٴ فاتحةالكتاب, آيهٴ 6.
[9] . سورهٴ فاتحةالكتاب, آيهٴ 7.
[10] . سورهٴ نساء, آيهٴ 69.
[11] . سورهٴ قصص, آيهٴ 17.
[12] . نهجالبلاغه, نامه 45.
[13] . محاسبةالنفس (سيد بن طاووس), ص13.
[14] . سورهٴ قارعه, آيات 6 و 7.
[15] . سورهٴ قارعه, آيات 8 و 9.