اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين و صلّی اللّه علي محمد و آله الطاهرين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!
مقدم شما بزرگواران برادران و خواهران ديني را گرامي ميداريم و سال جديد را براي شما سالي با خير و سعادت و سيادت دنيا و آخرت مسئلت ميكنيم!
بحثهاي روز پنجشنبه در دو بخش خلاصه ميشد در بخش اول درباره مسائل اخلاقي بحث ميشد, بخش دوم شرح كوتاهي از نهجالبلاغه اميرالمؤمنين(عليه السلام) بود. سير بحث در نهجالبلاغه به نامه 53 رسيد اين نامه 53 همان عهدنامه معروف مالك اشتر است كه وجود مبارك اميرالمؤمنين(عليه السلام) به مالك اشتر سپرد در هنگام حركت مالك جهت اداره منطقه پهناور مصر. يكي از جملههاي رسمي آن عهدنامه اين است كه شما بايد به فكر توده مردم باشيد آنها «عِمَادُ الدِّيْنِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِيْن» هستند همانطوري كه شريعت, ستوني دارد سياست هم ستوني دارد, ستون شريعت نماز است: «الصلاة عمود الدين»[1] ستون سياست, مردماند فرمود: «وَ إِنَّمَا عِمَادُ الدِّيْنِ» اگر شما بخواهيد يك سياست ديني داشته باشيد مردم بايد هماهنگ باشند خواسته مردم بايد تأمين باشد مردم مسلمان هم جز دستورهاي دين چيزي نميخواهند جز فرمودههاي انبياي الهي چيزي نميطلبند. تعبير وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) در اين نامه پنجاه و سوم همانطوري كه قبلاً گذشت اين بود فرمود عماد دين مردماند «وَ إِنَّمَا عِمَادُ الدِّيْنِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِيْن وَالْعُدَّةُ للْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ» فرمود در روز جبهه و جنگ, مشكل را مردم حل ميكنند در مسائل اجتماعي مشكل را مردم حل ميكنند در مسائل ديني مشكل را مردم حل ميكنند اگر بخواهيد بحثهاي فقيهانه داشته باشيد «الصلاةُ عمود الدين» بحثهاي سياسي و اجتماعي داشته باشيد «الناس عمود الدين» به همين مناسبت چون دوازده فروردين سالروز استقرار نظام اسلامي است بحث كوتاهي در اين زمينه داشته باشيم تا اين جملههاي نوراني حضرت امير مشخص بشود. معمولاً حكومتها را به چهار قسم تقسيم كردند اين روحالقوانين كتابي است كه بالأخره به غالب زبانها ترجمه شد مؤلف اين كتاب خيال كرده كه حكومت همين چهار قسم است و بسياري از مردم كشورهاي شرق و غرب هم همين را پذيرفتند كه حكومت از چهار قسم بيرون نيست قسم اول آن است كه قانوني در كار نيست استبداد سلطنتي است يك شخص حكومت ميكند بر اساس رأي خودش, قبلاً ايران هم همينطور بود حكومت مستبد بود مجلس و قانونگذاري و اينها نبود اگر دستگاه قضايي بود غضب سلطان بود و اگر بخشايش بود دست و دلبازي سلطان بود حكومتش بر اساس رأي يك شخص بود به نام سلطان قانوني در كار نبود اين حكومت استبدادي است.
قسم دوم اين است كه قانون هست عدهاي جمع ميشوند قانونگذاري ميكنند ولي اساس كار و اجراي قانون به دست يك شخص است به نام شاه, شاه مملكت اين قانون را بايد اجرا كند قانون دارد استبداد نيست ولي تنها كسي كه مسئول و مجري قانون است شخص شاه است.
قسم سوم حكومتهاي حزبي است در كشوري مثلاً دو حزب, رسمي است اين حزب برنامههاي خاص خودش را دارد در مسائل اقتصادي, سياسي, فرهنگي, اجتماعي, ديدي دارد آن حزب هم بشرح ايضاً, هر كدام رأي آوردند همان حزب دارد كشور را اداره ميكند.
قسم چهارم حكومت دموكراسي است مردمي است نه شخص معين است بيقانون, نه شخص است با قانون و نه حزب خاص است بلكه آراي مردم است اين ميشود مردمسالاري. اينها خيال ميكردند كه حكومت همين چهار قسم است اما همين قسم چهارم كه حكومت مردمي است گاهي حكومت مردمي است بر اساس آراي خود مردم اين همان دموكراسي است كه ديگران دارند, يك وقت حكومت مردمي است بر اساس ايمان مردم كه مردم ديني را پذيرفتند وحي و شريعتي را پذيرفتند قانون الهي را پذيرفتند اين ميشود مردمسالاري ديني. آنچه از روحالقوانين و امثال روحالقوانين برميآيد اولين اشكالش اين است كه اين حصر, حصر استقرايي است حصر عقلي نيست اقسام بيش از چهار قسم است; دومين اشكال اين است كه اصلاً اين پايه علمي ندارد اگر كسي خواست حصر كند بايد بين نفي و اثبات باشد اگر بين نفي و اثبات شد انسان در يك چارچوب مشخصي حرف ميزند اين از اول بايد اينچنين سامانبخشي بشود كه اداره كشور يا با قانون است يا نه, اگر با قانون نبود ميشود استبداد و امثال ذلك, اگر با قانون بود آن قانون يا الهي است يا مردمي, اگر الهي است كه آن نظام ميشود نظام اسلامي, اگر مردمي شد آن سه قسم را زيرمجموعه خود دارد حالا اگر الهي شد هم به چند نحو ممكن است اجرا بشود. به هر تقدير يك بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) دارد كه فرمود اگر شما فكر سياسي داريد فكر اجتماعي داريد ميخواهيد كشور را اداره كنيد ستون اداره كشور, رضايت مردم است يك عده خواص را شما بخواهيد راضي نگه بداريد توده مردم ميرنجند آن را قبلاً فرمود كه رضايت خواص اثر ندارد بعد فرمود: «وَ إِنَّمَا» به صورت حصر ذكر فرمود «وَ إِنَّمَا عِمَادُ الدِّيْنِ» يعني اگر سياستتان بخواهد ديني باشد فرهنگتان بخواهد ديني باشد اجتماعتان بخواهد ديني باشد اقتصادتان بخواهد ديني باشد بايد خواسته مردم تأمين بشود يعني مردم بتوانند آبرومندانه بدون فقر و فلاكت زندگي كنند چون مستحضريد كه در اسلام وامگيري مكروه است يك وقت انسان مضطر ميشود هيچ چارهاي ندارد اين چيز ديگري است اما كسي بخواهد كشور را با وام اداره كند اين صحيح نيست. ما دو بحث در فقه داريم يكي دِيْن است يكي قرض كه دو بحث كاملاً جداي از هماند. دِيْن اين است كه انسان گاهي نسيه معامله ميكند گاهي تصادف ميكند ديه بايد بپردازد گاهي اشتباهاً مال كسي را گرفته اين بر اساس «علي اليد ما اخذت حتّي تؤدّي»[2] ضمان يد است و ميشود دِيْن; اين عقد نيست انسان چه بخواهد چه نخواهد وقتي مال مردم را تلف كرده بدهكار است. يك بحث هم در فقه است به نام قرض, اين غير از دِيْن است; قرض, عقد است ايجاب دارد قبول دارد كه مسئله ربا در اين قرض ظهور دارد; ايجابي هست كه مُقرِض انشا ميكند قبولي هست كه مُقتَرِض انشا ميكند; كسي به ديگري وام ميدهد و شرايط خاصي هم دارد كه چگونه تأديه كند. يك وقت انسان مجبور است قرض كند آن بحث ديگري است اما براي تأمين معاش خودش, ميخواهد راحتتر زندگي كند و مانند آن, برود زير بار قرض, اين در دين مكروه است زيرا غصّه شب است و ننگ روز؛ دين نميخواهد مردم با ننگ زندگي كنند ميخواهد با صبغة الله زندگي كنند. اينكه وقتي شب شد انسان غصه دارد كه من چگونه دِيْنَم را ادا كنم وقتي طلبكار را ديد مُقرِض را ديد خجالت ميكشد با اين وضع نميشود جامعه را اداره كرد, اينطور باشد رضاي مردم تأمين نميشود. در روايات اگر ملاحظه بفرماييد آنجا كلمه دِيْن آمده اما فقه بين دِيْن و قرض فرق گذاشته فرمودند دِيْن
[كه منظور همان قرض است] «هَمٌّ بالليل و ذُلٌّ بالنهار»[3] لذا فتواي فقهي اين است كه انسان عمداً خودش را مقروض كند زير بار قرض برود مكروه است. اگر ما توانستيم جامعه را طرزي اداره كنيم كه مردم با آبرو زندگي كنند اين بيان نوراني حضرت اميرالمؤمنين تأمين شده است فرمود ستون جامعه, مردماند, البته مردم بايد از اِتراف و اسراف و افراط بپرهيزند اين حرف ديگر است اسراف حرام است كسي مُترفانه زندگي كند به جايي نميرسد اينها سر جايش محفوظ است اما حدّاقل زندگي آبرومندانه را انسان بايد بدون غصّه شب و ننگ روز داشته باشد فرمود «وَ إِنَّمَا عِمَادُ الدِّيْنِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِيْن وَالْعُدَّةُ للْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ» اين سومي را كه ما در دفاع مقدس كاملاً تجربه كرديم جنگي كه در ايران شده ده ساله بود نه هشت ساله, دو سال جنگ داخلي بود كه بر ما تحميل كردند هشت سال هم دفاع مقدس بود آن انفجارها آن كشتاري كه در گنبد شده در كردستان شده به بهانه خلق مسلمان شده به بهانه خلق عرب شده انفجار مقر حزب جمهوري بوده انفجار دفتر نخستوزيري بوده انفجار در دادستاني بوده اينها همهشان جنگ داخلي بود كه دو سال طول كشيد مردم با بزرگواري اينها را تحمل كردند آن دفاع مقدس هشتساله را كه الآن شما راهيان نور را ميبينيد چند ميليون به جنوب رفتند آن فضا را ديدند اينها را مردم تأمين كردند. فرمود در روز خطر مشكل را مردم حل ميكنند در روز عادي شما بايد رضايت توده مردم را به نحو مشروع تأمين كنيد اين را به مالك فرمود: «وَ إِنَّمَا عِمَادُ الدِّيْنِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِيْن» كه پراكنده نشوند; اگر خواستيد وحدت داشته باشيد اختلاف نداشته باشيد بايد اين ستون را حفظ كنيد اگر ستون لرزان باشد خواه و ناخواه اختلاف پيدا مي شود اگر ما گفتيم ما نبايد اختلاف داشته باشيم اين شعار حق است اما حق بودن اين در سايه اين است كه ما بدانيم مردم, ستون ديناند ستون نظاماند «وَ إِنَّمَا عِمَادُ الدِّيْنِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِيْن وَالْعُدَّةُ للْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ» پس «فَلْيَكُنْ صِغْوُكَ لَهُمْ وَ مَيْلُكَ مَعَهُمْ» گوشَت متوجه حرفهاي اينها باشد مِيلت به طرف توده مردم باشد اِصغا يعني گوش فرا دادن «مَن أصغي الي ناطقٍ فقد عَبَدَه»[4] كه در بيان نوراني امام جواد(سلام الله عليه) هست همين است فرمود گوشَت به اين باشد كه اين مردم چه ميگويند مِيلت به اين باشد كه رضايت مردم را تأمين كني. بعد به دنبالش فرمود آنها كه سخنچيناند آنها كه بدگويي مردم را يا بدگويي عدهاي را نزد تويِ مالك اشتر ميكنند سعي كن با آنها كمتر رابطه داشته باشي تو وظيفهات اين باشد كه عيب را بپوشاني (يك) عيب محقّقشده را شستشو كني (دو) عيب مستور را مشهور نكني (سه) به اين فكر نباشي كه جستجو كني كه چه كسي چه كار كرده چه كسي چه كار نكرده اسرار مردم را در بياوري كه يك روز رسوايشان كني و اگر سرّي از كسي ظاهر شد سعي كن آن را تطهير كني و به حرفهاي سخنچينان و امثال ذلك توجه نكن «وَلْيَكُنْ أَبْعَدَ رَعِيَّتِكَ مِنْكَ وَ أَشْنَأهُمْ عِنْدَكَ أطْلَبُهُمْ لِمَعَايبِ النَّاسِ فَإِنَّ فِي النَّاسِ عُيُوباً الْوالِي أَحَقُّ مَنْ سَتَرَهَا فَلا تَكْشِفَنَّ عَمَّا غَابَ عَنْكَ مِنْهَا فَإِنَّمَا عَلَيْكَ تَطْهِيْرُ مَا ظَهَرَ لَكَ» اسرار مردم را خدا ميداند اين بهشت و جهنم براي همين خلق شد به اين فكر نباش كه كار خدايي بكني ببيني مردم در خانه چه كار ميكنند تمام كارهاي انسان را نه تنها فقط در خانه هر چه انجام دادند خدا ميداند و محاكمه ميكند در نهاد خود انسان هر چه نهادينه شد خدا ميداند و حساب ميكند ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا فِي أَنْفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ﴾[5] تا آنجا هست نه تنها در خانه بلكه در درون و در نهانخانه, انسان هر رازي داشته باشد نزد خدا مسئول است و بايد جواب بدهد فرمود: ﴿يَعْلَمُ مَا تُخْفُونَ وَمَا تُعْلِنُونَ﴾,[6] ﴿يَعْلَمُ مَا فِي أَنْفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ﴾ اين كار, كار خداست ولي تو حاكم مردمي هستي كار ربوبي نكن چه كار داري مردم در درون خانه چه ميكنند «فَلا تَكْشِفَنَّ عَمَّا غَابَ عَنْكَ مِنْهَا فَإِنَّمَا عَلَيْكَ تَطْهِيْرُ مَا ظَهَرَ لَكَ وَ اللَّهُ يَحْكُمُ عَلَي مَا غَابَ عَنْكَ» هر كاري حسابي دارد نيّت باطل, نيّت بد, نيّت شر, همه اينها نزد خدا محفوظ است در بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در بخشهاي ديگر آمده «أعضاؤُكُم شُهودُهُ وَ جَوَارِحُكُمْ جُنُودُهُ وَ ضَمَائِرُكُمْ عُيُونُهُ وَ خَلَوَاتُكُمْ عِيَانُهُ»[7] فرمود مواظب باشيد اگر يك وقت ـ خداي ناكرده ـ در اثر بدرفتاري كسي, خدا خواست او را بگيرد از جاي ديگر لشكركشي نميكند اعضا و جوارح شما سربازان خدايند با اعضا و جوارح انسان, انسان را ميگيرد انسان حرفي ميزند آبرويش ميرود جايي ميرود رسوا ميشود كاري ميكند چيزي را امضا مي كند كه رسوا ميشود اگر خدا خواست كسي را بگيرد با زبان او, با دست او, با پاي او, او را ميگيرد اينطور نيست كه از جاي ديگر لشكركشي بكند فرمود: «أعضاؤُكُم شُهودُهُ وَ جَوَارِحُكُمْ جُنُودُهُ وَ ضَمَائِرُكُمْ عُيُونُهُ وَ خَلَوَاتُكُمْ عِيَانُهُ» آنچه در درون داريد نزد خدا مشهود است اين كار, كار الهي است اين سر جايش محفوظ است اما ما موظفيم كه اسرار مردم را بررسي نكنيم (يك) درصدد جستجو نباشيم (دو) اگر چيزي از اسرار مردم به دست ما آمد آن را علني نكنيم (سه) تا جامعه سامان بپذيرد (چهار) فرمود اگر چيزي از عيوب ظاهر شده است تو بايد تطهير كني. «وَ اللَّهُ يَحْكُمُ عَلَي مَا غَابَ عَنْكَ فَاسْتُرِ الْعَوْرَةَ مَا اسْتَطَعْتَ يَسْتُرِ اللَّهُ مِنْكَ» اگر بخواهي آبرويت محفوظ باشد آبروي ديگران را نريز همين! اگر خواستي اسرار تو محفوظ باشد اسرار ديگران را فاش نكن «يَسْتُرِ اللَّهُ مِنْكَ مَا تُحِبُّ سَتْرَهُ مِنْ رَعِيَّتِكَ أَطْلِقْ عَنِ النَّاسِ عُقْدَةَ كُلِّ حِقْدٍ» بالأخره كينهاي كه هست چه بين خودت و ديگري, چه بين ديگري و خودت, چه بين دو نفر هست تا ميتواني اين كينه را شستشو كن. مگر نميخواهيم اين ستون, بدون لرزش بماند, كينه نميگذارد اين ستون بدون لرزش بماند فرمود نه كينه كسي را در دل داشته باش نه بگذار ديگري در دلش كينه داشته باشد نه بگذار نسبت به يكديگر كينه داشته باشيد اين كينه را اين حِقد را بگشاي «وَ أقْطَعْ عَنْكَ سَبَبَ كُلِّ وِتْرٍ» هر عداوتي را كه احتمال ميدهي زمينه بدي دارد پيدا ميكند ريشهاش را بِكَن.
يك بيان نوراني از امام باقر(سلام الله عليه) است كه آن بيان اصلش به اين فرمايشات حضرت علي(سلام الله عليه) برميگردد جاحظ كه از بزرگترين ادباي اهل سنت است در البيان و التبيين ميگويد محمد بن علي يعني امام باقر(سلام الله عليه) فرمايشي فرموده است كه براي اداره جامعه تأثير بسزايي دارد و آن بيان نوراني امام باقر(سلام الله عليه) اين است كه انسان بايد زندگياش را مثل شيشهاي قرار بدهد كه دو سوم اين شيشه فِطانت و هوشياري و زيركي و عقلمداري است يك سوم اين شيشه, تغافل است نه غفلت; «ثُلثاهُ فِطنَةٌ و ثُلثه تغافل»[8] فِطنه, فطانت, زيركي يعني باهوش بودن فرمود بخواهي در جامعه خوب زندگي كني برنامهات را مثل شيشهاي قرار بده كه تقريباً هفتاد درصدش زيركي و هوشياري و عقل و خردمداري است سي درصدش تغافل است نه غفلت يعني ـ انشاءالله ـ با من نبود, كاري با من نداشت, حالا من چرا اصرار كنم, چرا بررسي كنم. غفلت ولو يك درصد هم باشد ضرر دارد اما تغافل كه من نشنيدم انشاءالله به من نگفت انشاءالله با من نبود انشاءالله قصد بد نداشت لازم است و با اينها بايد زندگي كنيم وگرنه انسان در تمام موارد بگويد چون او اينچنين گفته من بايد جبران كنم سنگي روي سنگ بند نميشود. اين فرمايش امام باقر(سلام الله عليه) ريشه در همين نامه نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) دارد فرمود: «وَ تَغَابَ عَنْ كُلِّ مَا لاَ يَضِحُ لَكَ» اين تغابَ امر حاضر است از باب تفاعل تغابَيْ بود كه ياء افتاده; يعني خود را به تغافل بزن يعني اينكه من متوجه نشدم من نشنيدم با من نبود يك مقدار اينطور زندگي كن تمام زندگي را بخواهي با خرد حل كني اگر كسي چيزي گفت حالا طنزي گفت يا اهانتي كرد فوراً بخواهي جبران بكني اين اول دعواست تَغابَ امر حاضر است از باب تفاعل ياء آن افتاده يعني غَباوت بورز نه غَوي بشو, تغافل بكن نه غفلت داشته باش «وَ تَغَابَ عَنْ كُلِّ مَا لاَ يَضِِحُ لَكَ وَ لاَ تَعْجَلَنَّ إِلَي تَصْديقِ سَاعٍ فَإِنَّ السَّاعِيَ غَاشٌّ وَ إِنْ تَشَبَّهَ بِالنَّاصِحِين» حرف سخنچينان را زود باور نكن كسي آمده اعتراضي كرده نقلي كرده باور نكن اولاً خود او چرا رفته اسرار مردم را بررسي كرده و ثانياً آيا درست ميگويد يا درست نميگويد شما اگر بخواهيد جامعه را متّحد كنيد نبايد در تمام اسرار دروني مردم راه پيدا كنيد و اگر راه پيدا كرديد حق نداريد آنها را علني كنيد و اگر علني كرديد نبايد در صدد انتقام برآييد؛ يك مقدار گذشت يك مقدار صفح يك مقدار عفو يك مقدار تغافل باعث ميشود آن طرف هم جبران ميكند او انسان است او عاطفه دارد وقتي ميبيند شما نسبت به او محبت كرديد اين كارش به حسنه تبديل ميشود. در بحثهاي قضايي دستور اين است كه ﴿جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾[9] در محكمه قيامت هم همينطور است اما با ﴿جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾ نميشود ستون جامعه را حفظ كرد در جريان ستون جامعه فرمودند: ﴿يَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ﴾[10] فرمود بدي را با خوبي جبران كنيد فرمود: ﴿ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ تا او برميگردد ﴿كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ﴾[11] او گويي دوست صميمي شما ميشود صَميم يعني توپر سنگِ توپر را ميگويند صمّاء؛ دوست صميمي آن است كه دوستياش پر باشد هيچ خِللي در دوستياش نباشد فرمود او برميگردد دوست شما ميشود چرا دشمنتراشي ميكنيد. با اين وضع وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) اوضاع مردم مصر را خواست به سامان بياورد.
مجدداً مقدم شما برادران و خواهران را گرامي ميدارم و اميدواريم ذات اقدس الهي اين توفيق را به همه ما مرحمت كند كه معارف الهي را خوب بفهميم, باور كنيم, عمل كنيم و منتشر كنيم!
پروردگارا! امر فرج وليّات را تسريع بفرما!
نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, ملت و مملكت ما را در سايه وليّات حفظ بفرما!
روح مطهر امام راحل و شهداي انقلاب و جنگ را با انبيا محشور بفرما!
مشكلات دولت و ملت مخصوصاً در بخش اقتصاد و مسكن و ازدواج جوانها را به بهترين وجه حل بفرما!
بيداري اسلامي خاورميانه را به مقصد نهايي برسان!
بين ما و قرآن و عترت در دنيا و برزخ و قيامت جدايي نينداز!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1] . الامالي (شيخ طوسي), ص529.
[2] . الخلاف (شيخ طوسي), ج3, ص228.
[3] . من لا يحضره الفقيه, ج3, ص182.
[4] . الكافي, ج6, ص434.
[5] . سورهٴ بقره, آيهٴ 235.
[6] . سورهٴ نمل, آيهٴ 25.
[7] . نهجالبلاغه, خطبه 199.
[8] . البيان و التبيين, ج1, ص88.
[9] . سورهٴ شوري, آيهٴ 40.
[10] . سورهٴ رعد, آيهٴ 22; سورهٴ قصص, آيهٴ 54.
[11] . سورهٴ فصلت, آيهٴ 34.