اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين و صلي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!
مقدم شما بزرگواران, علما, دانشمندان حوزه و دانشگاه, برادران و خواهران گرامي را ارج مينهيم و اين ايام پربركت را به پيشگاه وليّ عصر(ارواحنا فداه) تهنيت عرض ميكنيم و از خداي سبحان مسئلت ميكنيم به بركت اين ايام, نظام ما و امت ما را مشمول ادعيه زاكيّه وليّ عصر قرار بدهد!
سالگرد روزهاي آغازين ولايت و حكومت ظاهري وجود مبارك وليّ عصر است از يك طرف, ميلاد وجود مبارك رسول گرامي و امام صادق(عليهما آلاف التحيّة و الثناء) است از طرف ديگر, در آستانه سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي هستيم از طرف ديگر, به بركت اين ايام همه ما به وحدت دعوت شديم از طرف ديگر.
در بحثهاي اخلاقي به اين نتيجه رسيديم كه اخلاق يك سلسله قوانين اعتباري است كه بايد و نبايد آن را همراهي ميكند انسان يك موجود حقيقي و واقعي است يعني در خارج موجود است سعادت يا شقاوت چنين موجودي بايد يک امر حقيقي باشد آنچه به نام اخلاق و قوانين بايد و نبايد اعتباري است از حقايق گرفته شده به نام ملاكات, مصالح, مفاسد كه امر واقعياند و خروجي اينها هم يك سلسله واقعيت عيني و خارجي است به نام بهشت و جهنم. انسان يك موجود حقيقي و تكويني است (يك) گذشته او حقايق تكويني بود (دو) آينده او حقايق تكويني است (سه) ولي چون با قراردادها زندگي ميكند يك سلسله قوانين اعتباري دارد (چهار) اين قوانين اعتباري و اخلاقي حتماً بايد برگرفته از عين خارج و حقيقت خارج باشد كه سازندهٴ آن است گاهي به زبان فقه به ما ميگويند فلان كار حلال است فلان كار حرام, گاهي به زبان اخلاق ميگويند فلان كار سمّ است سمّ نخوريد گاهي امر و نهي است كه ميگويند خوردن مال مردم حرام است ظلم حرام است و مانند آن, گاهي پشت صحنه را هم به ما نشان ميدهند اين بيان نوراني قرآن كريم در اوايل سوره مباركه نساء آن بيان نوراني بندهٴ خدا علي بن ابي طالب(سلام الله عليه) در همان جريان عقيل نشان دادن پشت صحنه است كه اين فقه به يك حقايق تكويني تكيه ميكند اين بايد و نبايدِ اعتباري به يك بود و نبود تكيه ميكند در سوره مباركه نساء فرمود مال بچههاي يتيم را نخوريد اين امر حرامي است كه فرمود حوب است ـ حوب يعني معصيت ـ ﴿كَانَ حُوباً كَبِيراً﴾[1] بعد پشت صحنه را نشان داد ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَي ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيراً﴾[2] اين در حقيقت آتش است آن مردان الهي كه با بصيرت زندگي ميكردند ميديدند كه از دهان برخيها شررهاي آتش در ميآيد[3] خب اگر كسي آن چشم را پيدا كرد آتش بودنِ كار حرام را هم ميبيند اين نياز به تأويل ندارد فرمود كساني كه مال حرام ميخورند الآن درونشان آتش است بعد قيامت هم سر جايش محفوظ است اگر كسي تخدير شده باشد و تخمير شده باشد هيچ احساس ندارد ما اگر در اثر بيماري به اتاق عمل برويم حالا يا در اثر بيهوشي تمام بدن يا در اثر بيهوشي موضعي اگر اين دستگاه گوارش را يا اين دست و پا را قطعه قطعه كنند ارباً اربا كنند كه ما احساس نميكنيم چون تخديرشده است تخميرشده است فرمود عدّهاي در دنيا مستانه دارند به سر ميبرند اگر تخدير شد اگر تخمير شد اگر در درونش آتش باشد خب احساس نميكند اين است كه بزرگان گفتند خودت را تأويل كن نه آيه را: «خويش را تأويل كن ني ذكر را»[4] ظاهر آيه اين است كه اينها دارند آتش ميخورند حرام حقيقتاً آتش است ﴿الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَي ظُلْماً﴾ با حصر هم ذكر فرمود: ﴿إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً﴾ بعد هم ﴿سَيَصْلَوْنَ سَعِيراً﴾ اين نشان ميدهد كه ما دو جهنم داريم يك جهنم منقول همينهايي هستند كه حرامخوارند يك جهنم غير منقول كه آنجا وضعش مشخص است اينكه در بخش پاياني سوره مباركه فجر ميفرمايد ما جهنم را ميآوريم ﴿وَجِيءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾[5] جهنم را ميآوريم اين جهنم منقول چه كسي است ذيل اين آيه, آن روايت را هم لابد ملاحظه فرموديد كه فرشتگاني هستند كه با غل و زنجير كشان كشان اين جهنم را ميآورند[6] اين جهنم منقول چه كسي است و چه چيزي است آن جهنم غيرمنقول را همه ما ميفهميم اگر در سوره مباركه جن فرمود خود انسان ظالم ميشود هيزم, ما از جنگل براي سوخت و سوز اين هيزم نميآوريم ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾[7] همين است يعني توقع داريد كه زغالسنگ بياورند يا هيزم بياورند جهنم را بگيرانند؟! در سوخت و سوز سه عامل هست كه قرآن كريم فرمود هر سه آن خود انسان است اين كارخانههايي كه بخواهند چيزي را گداخته كنند بعد به صورت مواد صنعتي در بياورند سه عنصر محوري دارند يكي آن موادّ اوّليه سوخت و سوز است حالا يا نفت است يا گازوئيل است يا بنزين است يا زغالسنگ است يا چيز ديگر است كه ماده سوخت و سوز است يك ماده ديگر است كه ماده انفجاري است حالا يا تي.ان.تي است يا چيز ديگر وقتي به آن زدند اين گُر ميگيرد وقتي آن ماده اوّلي را آوردند (يك) اين ماده انفجاري را به آن زدند (دو) گُر گرفت حالا آهن يا چيز ديگر را در آن قرار ميدهند گداخته ميكنند (سه) كار كوره همين است فرمود كورهاي كه ما در قيامت داريم هر سه آن خود انسان است هيزمهايش كه خود انسان است ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ اينها هيزماند خب اين هيزمها را ميآوريم روي هم جمع ميكنيم چيزي بايد باشد كه اينها را بگيراند و گُر بگيرند آن وقود است وقود «ما توقد به النار» است فرمود: ﴿فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾[8] همينها كه در دنيا جزء ائمه كفر بودند همينها در جهنم وقودالنارند كه «توقد به النار» اين وقود النار را با آن حطب جمع ميكنند وقتي كاملاً گر گرفت هم اينها را ميسوزانند هم ساير تبهكاران را, حالا اسرار جهنم چيست كه خيليهايش را ما نميفهميم ولي اين مقداري كه ميفهميم اين است اين جهنم منقول را اين حطب منقول را اين وقود منقول را اينها را كه ميفهميم اين است آن ﴿سَيَصْلَوْنَ سَعِيراً﴾ را ممكن است فعلاً نفهميم اما اينها را كه ميفهميم اينكه وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) فرمود مال حرام, مال رشوه چه روميزي چه زيرميزي چه عناوين ديگر اين مثل قيكرده افعي است كه اگر كسي آن را به صورت يك نان در بياورد هرگز مورد رغبت نيست همين است اين تشبيه نيست اين سخن شاعرانه نيست در مسئله شعر بساط آن بر اين است كه «أحسن الشعر أكذبه»[9] اما در جريان معصوم بساطش بر اين است كه «لا يقول الاّ الحقّ» همه اينها در احكام شرعي اينطورند حالا يا به صورت قرآن است يا به صورت حديث است ﴿مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي﴾[10] است ميبينيد معصوم حالا يا پيغمبر يا امام(عليهم الصلاة و عليهم السلام) اينها طرزي زندگي ميكنند كه بر اساس آن قرب نوافل ذات اقدس الهي در مقام سوم يعني مقام فعل نه مقام ذات نه مقام اكتناه صفات ذات كه عين ذات است در مقام سوم يعني مقام وجهاللهي, فيضاللهي, نوراللهي در اين مقام فرمود: «كنت لسانه الذي ينطق به»[11] خب اگر ذات اقدس الهي در مقام فعل و فيض, زبان معصوم است آنچه از اين معصوم شنيده ميشود حق است يك داستان خانوادگي بسيار سادهاي در زمان رسول گرامي(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) اتفاق افتاده يك امر بسيار ساده جزئي خانوادگي ببينيد يك فقيه فحلي مثل ابنادريس ـ ساير بزرگان هم همينطورند, حالا نام او را برديم و سرائر او را اسم ميبريم براي اينكه ابنادريس به هر خبر واحدي هم عمل نميكند ـ از همين تعبير وجود مبارك رسول گرامي(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) حكم فقهي و فتواي فقهي ثابت كرد و آن قصه اين است يك وقت وجود مبارك حسن بن علي كه كودكي بود اين كودك را وجود مبارك حضرت رسول در دامن خودش نشاند اين كودك در دامن پيامبر بول كرد خواستند اين بچه را از دامن حضرت بگيرند حضرت اين جمله را گفت اين حديث هم در جوامع فقهي و روايي هست هم اديبان و لغتشناساني نظير ابنفارس كه در حدود سيصد و پنجاه قمري زندگي ميكردند قبل از هزار سال به سر ميبردند اين را در كتابشان نقل كردند وقتي وجود مبارك رسول خدا ديد اين بچه در دامن او ادرار كرد و اعضاي منزل دارند اين بچه را از دامن پيامبر ميگيرند فرمود: «لا تُزرموا علي ابني»[12] فرمود كاري به بچه نداشته باشيد «زَرِمَ» يعني «انقطع», «أزرمَ» يعني «قَطع», «لا تُزرِموا» يعني قطع نكنيد يعني بگذاريد اين بچه كار خودش را بكند فرمود: «لا تُزرموا علي ابني» بچه من الآن اينجا دارد اين كار را ميكند كاري به او نداشته باشيد اين يك قضيه ساده خانوادگي است حالا محبّت حضرت را نسبت به امام مجتبي ميرساند آن مسئله ديگر است ابنادريس اين حديث را در كتاب وقف نقل ميكند مسئله مهمي كه در وقف است اين است كه اگر واقف زميني را وقف كرد يا خانهاي را وقف كرد گفت اين وقف اولاد من است نسلاً بعد نسل آيا نوههاي پسري را شامل ميشود نوههاي دختري را هم شامل ميشود يا نه؟ اين مسئله مهمي است خيليها بر اساس آن آداب جاهلي كه
بنونا, بنو أبنائنا و بناتنا ٭٭٭ بنوهنّ أبناء الرجال الأباعد[13]
ميگفتند نوههاي دختري فرزند آدم نيست اين وقف شامل حال او نميشود نه در جعل توليت نه در موقوفعليه بودن, اما اين فحول از فقها مثل ابنادريس ميگويند كه اگر كسي مالي را وقف بكند براي فرزندانش نسلاً بعد نسل هم نوه پسري را شامل ميشود هم نوه دختري را براي اينكه وجود مبارك پيامبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) در اين قضيه نگفته بود «لا تزرموا علي الحسن» فرمود: «لا تزرموا علي ابني بوله»[14] گفت اين پسر من است خب از اين قضيه سادهتر شما داريد بعد در مهمترين كتاب يعني سرائر در بخش مهمّ فقهي يعني وقف به آن استدلال بكنند كه به نوه دختري هم ميرسد براي اينكه پيغمبر در آن حال به امام حسن پسر خطاب كرد اين چه عظمتي است يعني اين كسي كه انسان كامل شد برابر آن قُرب نوافل كه خدا فرمود: «كنت لسانه الذي ينطق به» در آن حال هم حرفي ميزنند حرف ديني است اينكه گفت ابن من, معلوم ميشود نوهٴ دختري, هم فرزند انسان است ما با اينها كار داريم اينها در اين ايام به دنيا آمدند اينها رهبري ما را به عهده دارند اينها پشت صحنه اخلاق را بازگو كردند گفتند گناه, سم است رشوهخواري, خوردن مال مردم, اختلاس همهاش سم است اگر سالگرد انقلاب است كه است, اگر نظام, نظام الهي است كه است, اگر همه ما با همه تلاش و كوشش بايد اين نظام را حفظ بكنيم كه بايد اين كار را بكنيم همه ما بايد سالماً به دست وجود مبارك وليّ عصر بسپاريم كه بايد بسپاريم آن پشت صحنه اخلاق را كه بود و نبود است بايد ببينيم اين بايد و نبايد اعتباري خيلي كارساز نيست خيال ميكنيم با پروندهسازي حل ميشود! اين يك امر تكويني است هيچ ممكن نيست كسي گناه بكند بگويد رد شد بله اين بايد و نبايد اين امر اعتباري قابل كم و زياد است اما پشت صحنهٴ اين امر اعتباري آن بود و نبود واقعي است بود و نبود يك امر تكويني است اينكه آدم را رها نميكند چون آدم را رها نميكند آنچنان انسان را در بند ميگيرد كه هيچ فكّ رهن ممكن نيست خب اين دو آيهاي كه در قرآن كريم است كه فرمود بعضيها در بندند ﴿كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ﴾[15] هم ﴿كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ﴾[16] اين رهين, فعيل به معني مفعول است يعني خيليها در گرو هستند مرهوناند به چه چيزي ما ميگوييم عين مرهونه؟ به اينكه اگر كسي بدهكار باشد و مورد وثوق نباشد اين بايد وثيقه بسپارد اين وثيقه را ميگويند رهن اين عين مرهونه در گرو است كسي اين را ميگيرد فرمود خيليها بدهكارند بدهكار بايد كه گرو بسپارد ما كه زمين و زمان گرو نميگيريم فرش و خانه گرو نميگيريم ما خود اين شخص را گرو ميگيريم اينكه بعضيها ميگويند آقا ما هر چه ميخواهيم خودمان را كنترل كنيم نميتوانيم اين بيچارهها راست ميگويند چون در بندند مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) در كتاب توحيد نقل ميكند كسي آمده خدمت حضرت امير(سلام الله عليه) عرض كرد من توفيق نماز شب ندارم فرمود: «قيّدتك ذنوبك»[17] گناهان تو, تو را در بند كشيده بنابراين اين چنين نيست كه آدم حرفي زده, نگاهي كرده, گناهي كرده, چيزي نوشته يا گفته رد شده باشد انسان ميشود بدهكار اين بدهكار را گرو ميگيرند ﴿كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ﴾ أي مرهون ﴿كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ﴾ أي مرهونةٌ اما راه دارد براي فكّ رهن, اين راه اختصاصي به ماه مبارك رمضان ندارد البته آنجا فصل فكّ رهن است شما در خطبه نوراني حضرت كه ظاهراً در آخرين جمعه ماه شعبان آن را ايراد كردند در آنجا ميبينيد كه فرمود مردم «انّ أنفسكم مرهونة بأعمالكم ففكّوها باستغفاركم»[18] فرمود خيلي از شما بدهكاريد به خدا و خداي سبحان به وسيله فرشتهها شما را در بند كشيده الآن در گرو هستيد مرهون هستيد بياييد با توبه و انابه و استغفار فكّ رهن كنيد «ففكّوها باستغفاركم» خدا هر لحظه با ماست در عين حال كه با ماست خودش را هم با ما مأنوس كرده فرمود من هم نزديك هستم هم با شمايم; هم «اقرب من حبل الوريد»[19] هستم هم ﴿مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ﴾[20] هستم بياييد بگوييد يا الله من برگشتم من ميپذيرم ديگر آن تشريفات و رو به قبله و غسل توبه و نماز و اينها جزء مستحبات و وسائل رجحاني توبه است يك تصميم شكستناپذير لازم است كه بگويد ما برگشتيم. وجود مبارك حضرت هم كه سالروز اوايل حكومت ظاهري آن حضرت است در همه حال نسبت به ما ناظر است و ما هم موظفيم آن حضرت را بشناسيم اين را هم برادران اهل سنت نقل كردند هم برادران شيعه نقل كردند كه «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية»[21] اگر مرگ, مرگ جاهليت است نشان ميدهد كه حيات, حيات جاهلي است چون مرگ, عصاره حيات است وقتي مرگ, مرگ جاهلي بود معلوم ميشود حيات, حيات جاهلي است ما براي اينكه از جاهليتِ جهلا به در بياييم و حيات معقولي داشته باشيم بهترين راه حشر و ارتباط با وجود مبارك وليّ عصر است و آن اين نيست كه ما اصرار داشته باشيم حضرت را ببينيم, بايد اصرار داشته باشيم كه حضرت ما را ببيند چون در آن زمان صدر اسلام هم خيليها بودند پيامبر را ديدند بارها پشت سر حضرت نماز ميخواندند ولي بالأخره طرفي نبستند عمده آن است كه آنها ما را ببينند ملاحظه كرديد وقتي آنها حرفي ميزنند ميشود وحي الهي و سند فقهي, وقتي به كسي نگاه تشريفي بكنند نشان آن است كه خدا او را نگاه كرده خدا با اينكه ﴿بِكُلِّ شَيءٍ بَصِيرٌ﴾[22] است يك عدّه را نگاه نميكند يعني نگاه تشريفي ندارد ﴿لاَ يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾[23] خدا با اينكه كلماتش طوري است كه اگر دريا مركب بشود ﴿وَالْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَّا نَفِذَتْ كَلِمَاتُ اللَّهِ﴾[24] اين خدا با يك عده حرف نميزند ﴿لَا يُكَلِّمُهُمُ الله﴾[25] اگر وليّ الهي با ما حرف زد يا ما را نگاه كرد ما خوشحاليم كه مورد عنايت حقّيم چون اينها بر اساس قرب نوافل مشمول «كنت... بصره الذي يبصر به و لسانه الذي ينطق به»[26] ما با اينها همراهيم اينها از بركت خونهاي پاك شهداست در جمع ما برادران اهل سنّت حضور دارند مقدم اينها را گرامي ميداريم اميدواريم ذات اقدس الهي اين بيداري اسلامي كه به بركت خونهاي پاك شهداي ايران اسلامي و كوشش خالصانه امام راحل(رضوان الله عليه) حاصل شد به مقصد نهايي برسد اجازه بدهيد به همين مقدار اكتفا بشود. من مجدداً مقدم شما بزرگواران, علما, دانشمندان حوزه و دانشگاه, برادران و خواهران گرانقدر را ارج مينهم اميدوارم خداي سبحان همه شما را مشمول ادعيه زاكيه وليّ عصر قرار بدهد!
پروردگارا امر فرج وليّات را تسريع بفرما!
نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, ملت و مملكت ما را در سايه وليّات حفظ بفرما!
امام راحل و شهداي انقلاب و جنگ را با انبيا محشور بفرما!
بيداري اسلامي خاورميانه را به آن مقصد نهايي برسان!
مشكلات ملت و مملكت را در سايه وليّات برطرف بفرما!
مشكلات مسكن و اقتصاد و ازدواج جوانها را به بهترين وجه حل بفرما!
فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت(عليهم السلام) قرار بده!
اجر همه اين بزرگواران را با وليّ خودت قرار بده!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1] . سورهٴ نساء, آيهٴ 2.
[2] . سورهٴ نساء, آيهٴ 10.
[3] . الفتوحات المكية, ج10, ص302.
[4] . مثنوي معنوي, دفتر اول, بخش 59.
[5] . سورهٴ فجر, آيهٴ 23.
[6] . الكافي, ج8, ص312; الامالي (شيخ صدوق), ص176.
[7] . سورهٴ جن, آيهٴ 15.
[8] . سورهٴ بقره, آيهٴ 24.
[9] . الاعجاز و الإيجاز (ابومنصور ثعالبي), ص71.
[10] . سورهٴ نجم, آيهٴ 3.
[11] . الكافي, ج2, ص352; مجمع الزوائد (هيثمي), ج2, ص248.
[12] . الخلاف (شيخ طوسي), ج4, ص8؛ معجم مقاييس اللغة، ج3، ص51؛ در نقل مقاييس «لاتزرموا ابنی» آمده است.
[13] . الحيوان (جاحظ), ج1, ص230.
[14] . السرائر (ابنادريس), ج3, ص157.
[15] . سورهٴ مدثر, آيهٴ 38.
[16] . سورهٴ طور, آيهٴ 21.
[17] . الكافي, ج3, ص450; التوحيد (شيخ صدوق), ص97.
[18] . عيون اخبارالرضا, ج1, ص296.
[19] . سورهٴ ق, آيهٴ 16.
[20] . سورهٴ حديد, آيهٴ 4.
[21] . كمالالدين (شيخ صدوق), ج2, ص409; رك: مسند احمد, ج4, ص96.
[22] . سورهٴ ملك, آيهٴ 19.
[23] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 77.
[24] . سورهٴ لقمان, آيهٴ 27.
[25] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 77.
[26] . الكافي, ج2, ص352.